اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۳
دی

شاید برای بعضی ها این پرسش پیش آمده باشد که چرا نویسندگی هنر به حساب می آید یا نویسنده هنرمند شمرده می شود! بسیاری را هم می شناسم که نه تنها نویسندگی را هنر نمی دانند بلکه نوشتن را کاری لغو و بیهوده و نویسنده را شبه دیوانه به حساب می آورند! و شاید هم کمی حق با آنان باشد. با حساب و کتاب های معمولی هیچ وقت با عقل جور در نمی آید که کسی بهترین بخش از زندگی خود را صرف کاری بکند که نه خیر دنیا دارد و نه خیر آخرت! و نه با نوشتن می تواند معاش روزانه اش را تامین کند تا شرمنده ی اهل و عیال نباشد!

 

یک نویسنده قلم می زند،نه بر کاغذ که بر تخم چشمانش. عرق می ریزد نه عرق جسمی که عرق روحی.شب زنده داری می کند نه بر سجاده که بر محراب فکر و اندیشه.موی سپید می کند نه در آسیاب که در متن زندگی و در کوچه پس کوچه های کتاب های اندیشمندانی از جنس خودش. فکر می کند نه فکر معاش که فکر اصلاح جامعه.می خندد نه برای اینکه دل خوش است بلکه از سر درد. می گرید نه به حال خود که به حال دیگران. می خواهد نه برای خود که برای دیگران. و چه ها که می کند و نمی کند اما نه برای خود که همه را برای دیگران.

شیداست. شوریده است. مجنون است. حیران است. گریان است. خندان است. گریزپاست.  خاموش است. طوفانی است. پر از شور و نور و سور است.اندوهگین است.

وجد می آید و با خود می بردش. به پای در می آید و رقصی قلندرانه دارد.بسطی که کسی را راه بدان نیست.

قبض می آید و چنانش می فسرد و می فشرد که هیچ آسیابی با گندم آن نکند که با او می شود! و چه ها که می شود و نمی شود...

حکیم است.فیلسوف است.رند است.قلندر است.عارف است.عیار است. همه است و هیچ نیست.از فرط دانایی به دیوانگان می ماند.پیری  است کودک صفت و کودکی است با هیبت پیران! رندی است عالم سوز که با مصلحت بینی اش کاری نیست!

آن کند که دلش فتوی دهد. بیش از هر چیزی اهل دل است. در پی هیچ ترتیبی و آدابی نه! هزار قیل و قال را در پای ذره ای حال فدا می کند و...

باری بگذریم.

حال آیا حق با آنانی نیست که چنین وجودی را نه شبه دیوانه که دیوانه و مجنون کامل شمارند؟!

سخن در هنرمند بودن نویسنده بود. آری نویسنده از جنس هنرمند است آن هم هنرمندی سترگ و بی بدیل!

نویسنده به مدد مشتی کلمات هم آهنگ ساز می کند و هم تابلو رسم می کند و هم تندیس می آفریند و هم فیلم می سازد.

آیا هنری بالاتر از هنر آفریدن می توان سراغ داشت؟ نویسنده آفرینش گر است. خالق است. خلاق است. خلق می کند تنها به مدد مشتی کلمات . کلماتی که در اختیار همه هست! اما آن همه فاقد آن روح آفرینش و خلاقیت هستند و عاری از آن نفخه ی آفرینندگی اند.

با این احوال چه هنری بالاتر از هنر نویسندگی؟!

نویسنده خلیفه ی بر حق خداوند است بر روی زمین و شگفتا مانند خداوند تنها و غریب. سرشار از غربت و تنهایی. تنها مجنون وادی جنون. مبارک باد بر او این تنهایی و غربت.

  • میر حسین دلدار بناب
۱۷
دی
 چند روز قبل برای دیدن یکی از دوستان به اداره ی آموزش و پرورش مرند رفتم . قوچی سنگی در کنار یکی از ستون های بلند ایوان ورودی خود نمایی می کرد . معلوم شد که از مدرسه ی روستای دیزج علیا آورده شده است. صد رحمت به اموات آن مدیر شیر پاک خورده که لااقل با انتقال این قوچ سنگی از داخل گورستان به محوطه ی مدرسه از تاراج یا نابودی آن مانع گردیده است. و دست مدیر آموزش و پرورش مرند مریزاد که علی رغم فشارهای مختلف با قرار دادن آن اثر ارزشمند تاریخی در یکی از پر رفت و آمد ترین مراکز اداری شهر به نوعی جور برادران میراث فرهنگی را نیز می کشد.

از مطلب دور نیفتم،مشغول تماشا و وارسی این اثر ارزشمند بودیم که مدیر آموزش و پرورش- حاج آقا زحمت یار- رسیدند و از بنده خواستند که در مورد قوچ های سنگی مطلبی تهیه کنم تا مختصری از آن در کنار تندیس قوچ سنگی مذکور نصب شود. بنده هم به رسم ادب پذیرفتم و چند روز در منابع و سایت های مختلف به دنبال مطلب به درد بخوری بودم که حاصل بخشی از آن کنکاش ها در ذیل آورده می شود. البته با چند تن از معمرین نیز گفتگوهایی انجام دادم که خلاصه اش را ذکر خواهم کرد.

لازم به ذکر است که تا چند سال پیش در گورستان بناب مرند تعداد زیادی از این قوچ ها موجود بود که همه ی آنها بر اثر بی توجهی مسئولان پر تلاش و زحمت کش میراث فرهنگی دستخوش تاراج شده اند. -به طمع وجود گنجی پنهان در داخلشان !!!-ضمنا تعدادی نیز در گورستان روستاهای النجق و قراجه فیض الله و دیزج حسین بیگ و ...وجود داشت که بنده تا یکی دوسال پیش دیده بودم که امیدوارم تا به حال به یغما نرفته باشند!!!

القصه حاصل مطالعات و مصاحبه های میدانی را می توان در چند موضوع خلاصه کرد که عبارتند از؛ ۱)قدمت قوچ های سنگی به دوران اساطیری ارتباط پیدا می کند و ربطی به آق قویونلوها یا قارا قویونلوها ندارد. ۲)با توجه به اینکه از دوران قدیم قوچ ها توتم و نماد قدرت شمرده می شدند ،وجود آن ها در هر نقطه ای نشان از اهمیت آن محل دارد که نیاز به نیروی مرموزحفاظتی آن ها داشته است.۳)قرار دادن قوچ ها در گورستان ها برای راندن ارواح خبیثه و شیاطین از آن محل ها و حفاظت از ارواح پاک مردگان بوده است.۴) قوچ ها عمدتا روی به شرق و محل طلوع خورشید داشتند که محتملا با کیش مهر پرستی بی ازتباط نمی باشد.۵)در آخرین چهارشنبه ی هر سال مراسمی آیینی در اکثر گورستان ها از جمله گورستان بناب برگزار می شد که عمدتا برای باروری و در امان ماندن از هر نوع بیماری تا سال بعد سه بار از زیر شکم قوچ رد می شدند و پیرترین زن روستا به نام ام کلثوم که بالی صد سال سن داشت با گرفتن مختصر وجهی همه را تبرک می کرد. به وجه دریافتی رسوم گفته می شد. لازم به ذکر است که در این مراسم نیز رد پای احترام به بزرگ ترها را می توان مشاهده کرد. ۶)قوچ نماد قدرت و باروری شمرده می شد که این امر در داستان ها و فولکلور اقوام ترک زبان به وضوح مشهود است به عنوان مثال؛ قوچاق نبی،قوش کور اوغلو یا قوچ ایگید و احتمالا قرار دادن تندیس آن بر روی مزاری،نشان از قدرت بازو و پهلوان بودن شخص صاحب گور می توانست باشد...۷)قدمت قوچ ها را در سر ستون های تخت جمشید به وضوح می توان دید به این معنی که می باید قدرت مرموز قوچ برای هخامنشیان شناخته شده و قابل باور بوده باشد تا در سر ستون ها از آنها استفاده شده باشد.۸) قوچ های سنگی یکی از بی شمار آثار هنری و پیکر تراشی نیاکان ما به حساب تواند آمد که در روزگاران بسیار دور و دراز با دقت و ذوق بسیار تراشیده شده اند و نشان از رشد هنر حجاری در سرزمین باستانی ایران دارد و ...به امید حق تکمله ی مبحث در آینده به اطلاع علاقمندان خواهد رسید.

آن چه در زیر می آید از وبلاگ آراز تکین آقای حمید عطایی شجاعی نقل می شود که به قدر کافی سودمند و دارای ارزش علمی وافی می باشد. باشد که تا دیر نشده است میراث دار خوبی برای فرهنگ غنی خویش باشیم! و مسئولان عزیز نیز کمی به فکر حوزه ی کاری خویش باشند ان شاالله تعالی...

 قوچ های سنگی در روستای قدیمی شجاع

روستای شجاع همراه با دیگر مناطق آذر بایجان مثل تسوج و مراغه و مهاباد و آبادی های جمهوری خود مختار نخجوان واقع درآن طرف رود ارس دارای قوچ های سنگی فراوانی بوده است ، این قوچ های سنگی که قرمز رنگ  و به احتمال زیاد از جنس سنگ های رسوبی اطراف کچی قالاسی بوده با قدمت چندین صد ساله و یا بیشتر تا اوایل انقلاب پا بر جا بودند . این آثاراز دست رفته بسیارقدیمی تا سال 60 در سه نقطه از روستای شجاع  در گورستانهای قدیمی آلی چمنی ، و پارلیجا و نزدیکی سرباز تپه سی به تعداد 12 عدد موجود بود که توسط اهالی و سود جویان منطقه برای ابد نابود و از ذهن ها پاک شدند.

قوچ های سنگی و باورها

در روستای شجاع این قوچ های سنگی  قرمز رنگ  مورد احترام و تقدس نیز بوده است و زمانی که هنوز از بهداشت و واکسن های سرخک و  ..... خبری نبود و بیماری واگیر  سرخک ( قزیلجا ) و سیاه سرفه (قره اسکورمه ) بلای جان کودکان مردم شده بود ، از هر 10 کودک جان 6 کودک را قربانی می گرفت ، قوچ های سنگی پناهگاهی برای دست به دامن شدن مادران گریان شده بود . مادران برای نجات فرزندان خود از کام شیاطین و هیولای سرخک ، فرزندان خود را چندین بار از زیر آن قوچ ها می گذراندند و چند مشت گندمی که با هزاران زحمت به دست آورده بودند نذر قوچ های سنگی می کردند  و معتقد بودند هر دانه ای که توسط پرندگان و جوندگان خورده می شود  سبب بهبودی سرخک و نجات بچه می شود .

قوچ های سنگی آثاری از ذوق و هنر دستان توانای نیاکان ما بودند که با آمیزه ای از اعتقادات قومی و نقش و نگارها برای انتقال فرهنگ و هنر و تعیین قلمرو خود اقدام به حجاری ها و تغییر شکل و فرم دادن بر روی سنگ ها شدند .

http://upcity.ir/images/01803749214173904291.jpg

قوچ سنگی در مهاباد

قوچ های سنگی در دوره سلجوقی و یا دوره آق قویونلوها به عنوان نماد قدرت و شکست ناپذیری بر سر مزار پهلوانان و جنگ آوران قرار می گرفتند.

 سرزمین آذربایجان به ویژه کناره های حاصلخیز ارس با تمدن دیرینه خود پر از هزاران هزار یادگارهای تاریخی منقول و غیرمنقول بوده است ،که مهمترین آنها  آثار سنگی به ویژه قوچ ها ی سنگی و  سنگ قبرها و سنگ نبشته هایی است که یا در دل خاک نهفته و زمان را می طلبد و یا آثاری بودند که مردم سود جو به خیال وجود عتیقه در دل سنگ ، و عده ای نیز با افکار غلط بت پنداری  موجب تخریب و نابودی شده اند.

   قو چ های سنگی در سایر نقاط آذربایجان :

در آذربایجان مجسمه سنگی قوچ جای پای بسیاری دارد و در بیشتر آبادی‌ها این مجسمه‌ها دیده می‌شود چرا که گوشت لذیذ و تهیه بیشتر لوازم معیشت مثل قالیچه زیبا و لباس‌های مناسب و استفاده از پوست آن قوچ را مورد توجه قرار داده است. و برای پدران و نیاکان سمبل فراوانی و غلبه می‌باشد. در بیشتر گورستان‌ها مجسمه‌ی قوچ بر سر قبر قهرمانان و پهلوانان گذاشته می‌شد و نام قهرمانان نیز با قوچ برده می‌شود مثل قوچ کوراوغلی ، قوچ نبی.

در تسوج جلوی مسجد دلانلو (قره‌داغلو) در مدخل آب چهل پله (قرخ ایاق، سردابه) دو مجسمه موجود بود که گویا امروز یکی از آنها در محل ساختمان شهرداری است. شاید این مجسمه‌ها از دوران حکومت قره‌قویونلو و یا آق قویونلو مانده و ممکن است ساکنین این محله که در آن عهد به تسوج کوچ کرده‌اند آنها را به عنوان سمبل مردانگی و رشادت با خود آورده‌اند. این قوچ‌ها بین زنان مقدس بوده و زنانی که بی‌فرزند بودند روی آن سوار می‌شدند و نذر می‌کردند که صاحب اولاد شوند. خانم ملک پور افزود: جنس این قوچها از نوع سنگهای رسوبی است که حدود 400 سال قبل در ابعاد یک و نیم در یک متر توسط هنرمندان حجاری شده و پدید آمده است


http://upcity.ir/images/59359044454514627029.jpg


نماد قوچ در هنر شرق و غرب

قوچ(Ram): معانی سمبلیک: آرامی، باروری، تحمل، تواضع، خورشید، دانایی، رام کردن، صلح، محافظت، مولّد حرارت، نیرومندی و وقار می باشد.

باورهای قومی و اساطیری: اولین علامت منطقه البروج (ماه فروردین)، از این رو، سمبل افکار نو و طلوع دوره جدید است. در نشان های نجابت خانوادگی، علامت درک یا رهبر می باشد. در اساطیر، ایزدان قوچ برابر با خدایان گاو نر بوده اند

در ایران، نشان امپراطوری ایران، سمبل مردانگی و یکی از ده حیوان در بهشت مسلمانان است. شاخ قوچ نیز نماد آفرینش، شعاع نور، جنگ و خشونت می باشد.10 قوچ یکی از شکل‌های جانوری عمده که در آنها، خدایان وابسته به زایش و باروری در خاورمیانه، یونان، مصر باستان مورد پرستش بود.

تصاویر قوچ از3500ـ3000 پیش از میلاد، در پرستشگاه مادر، الهة سومری و همچنین ساخته از فلزات گرانبها، در گورهای سلطنتی در اور ur، حدود2500 پیش از میلاد، یافت شده است. عصایی سلطنتی با دسته ای به شکل سر قوچ، صفت ویژة انکی Enki (ــــ اِ آ EA)، خدای آب تازه در نزد سومری های بود.

مردم بابل این حیوان را به عنوان کفاره ی گناهان ملت در جشن های سال نو نثار می کردند؛ در مصر باستان، تجسمی از روح. گاهی خدایان چهار عنصر آب (osiris)، آتش (Amen-Ra)، زمین (Qeb)، و هوا (shu) به شکل قوچ ظاهر می‌شدند. اصل و نصب، رامسس (Rameses)، »بلوس« بود.12 مصر، چندین قوچ ـ خدا داشت، و در هر کدام از آنان دارای پرستشگاه ویژة خود بود. احتمالاً قدیمی ترین آنها هاخنوم (khnum) نام داشت. آفریننده ای که او را با سر قوچ تصویر می‌کردند و تندیس انسان را بر چرخ کوزه گران می ساخت. مراسم پرستش او در الفانتین مصر، جایی که قوچ‌های مومیایی شده است، شاید اصل و منشایی پیش ـ سلسله ای داشته باشد. هریشاف (Heryshaf) خدای باروری و حاصلخیزی، که در مصر میانه مورد پرستش بود یک خدای کهن دیگر با سر قوچ است. شاید نیز این خدا تاج اوزیرس را بر سر داشته باشد. هر دو شاخ‌های او از هر دو سو کشیده بود. رع، خورشید ـ خدا، به همین صورت نشان داده است. آمون، بالاترین خدای مصری، کاملاً به شکل قوچ بود و به وسیلة شاخ‌های متمایل به پایین مشخص می شد (پس از دوازدهمین سلسله).13 در اساطیر یونان، منجی »اودیسه« (odysseus) و »فریکوس« (phtixus) است. حیوانی که در پیشگاه »آتنا« (Athena)، »پوسیدون« (poseidon)، »زئوس« (zeus) قربانی می شد. در اساطیر minoan (مربوط به تمدن باستانی جزیره کرت) قوچ خدای فزونی سال و بز خدای افول سال محسوب می شد.

کوبله مادر ـ الهه ، در مراسم کریوبولیوم (Criobolium) قربانی می شود خونش نیروی حیاتی و جاودانی می بخشید. در آیین هندو مرکب »آگنی« (Agni) در زبان سانسکریت واژه قوچ به معنی شوهر و مرد می‌باشد.

در هنر شرقی، تصویر قوچ نسبتاً نادر است. یکی از قدیمی ترین تندیس های شناخته شدة شیوا (سده اول میلادی)، او را در حال ایستاده با اینکام نشان می دهد، که قوچی را به دست گرفته است. گاهی از آن، در ریگ ـ ودا به عنوان مرکب آگنی یاد می شود. همراه با بز نر، به عنوان یکی از دوازده شاخه زمینی تقویم چینی به کار می رود و نماد بازنشستگی سعادت آمیز است. در منطقه البروج غربی ها، قوچ به صورت برج حمل است که به صورت قوچی تصویر می شود.


  • میر حسین دلدار بناب
۰۹
دی
افراد زیادی جمع شده بودند،هر کسی به حال خودش بود.وابستگان درجه یک متوفی خصوصا همسر و دخترانش بسیاز بی تابی می کردند.

من هم حال خوشی نداشتم! نه که تا حال مرگ کسی را ندیده باشم یا با جنازه ای روبه رو نشده باشم!بلکه به حال زار زاری کنندگان دلم می سوخت چرا که مطمئن بودم به اندازه ی من از فلسفه ی مرگ آگاهی ندارند!حقیقتا زندگانی اگر مرگی به دنبال نداشت اصلا لطفی نداشت.

یاد ایامی خوش که با دوستان صمیمی خود شوخی می کردیم که؛ وقتی شربت شهادت نوشیدی زیر تابوتت را خودم خواهم گرفت و شعار خواهم داد این گل پرپر زکجا آمده   از سفر کرب و بلا آمده...

و چه بسیار عزیزانی را که مشایعت کردیم و آنچه با ما ماند حسرت جدایی بود و سوز بی هم نفسی و واماندگی و مغمومی و بار سنگین زنجیر تعلقات و ...

اما این بار موضوع متفاوت بود. هراس از مرگ را می شد در چشمان خیلی ها مشاهده کرد خصوصا جوانمرگ شدن را. ناگهان این ابیات سعدی در ذهنم جولان گرفت... دیگر در هوای دیگری بودم...سرما بیداد می کرد،هوا بس ناجوانمردانه سرد بود و قطرات اشک را منجمد می کرد ،مانند روح و احساس منجمد شده ی بسیاری که از روی اجبار در آنجا بودند.بودند و نبودند... 

خبر داری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید دگر ره نگردد به سعی تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی پیش دانا به از عالمی است
سکندر که بر عالمی حکم داشت در آن دم که بگذشت و عالم گذاشت
میسر نبودش کز او عالمی ستانند و مهلت دهندش دمی
برفتند و هرکس درود آنچه کشت نماند بجز نام نیکو و زشت
چرا دل بر این کاروانگه نهیم؟ که یاران برفتند و ما بر رهیم
پس از ما همین گل دمد بوستان نشینند با یکدگر دوستان
دل اندر دلارام دنیا مبند که ننشست با کس که دل بر نکند
چو در خاکدان لحد خفت مرد قیامت بیفشاند از موی گرد
نه چون خواهی آمد به شیراز در سر و تن بشویی ز گرد سفر
پس ای خاکسار گنه عن قریب سفر کرد خواهی به شهری غریب
بران از دو سرچشمه‌ی دیده جوی ور آلایشی داری از خود بشوی
  • میر حسین دلدار بناب
۰۱
دی

آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری نوین در ایران

تبریز- به گواه تاریخ ،مردم آذربایجان در علم و توسعه حرفه روزنامه نگاری ایران و هدایت افکار عمومی کشورمان به سمت یک زندگی مترقی و اسلامی خدمات ماندگاری را انجام داده اند.

آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری نوین در ایران

به جرات می توان گفت تاسیس نخستین چاپخانه ایران در حدود سال 1240 هجری قمری در تبریز گام بسیار بزرگی در جهت توسعه فرهنگی و اجتماعی به خصوص روزنامه نگاری ایران داشته است.

انتشار نخستین روزنامه ایران به نام کاغذ اخبار در تهران به وسیله میرزا صالح شیرازی و با کمک میرزا جعفر زین العابدین تبریزی یا مراغه ای کسی که نخستین چاپخانه را در کشور و در تبریز تاسیس کرده بود ، سبب شد تا نام آنان به عنوان بنیانگذاران روزنامه نگاری در ایران شناخته شوند.

در سال 1253 هجری قمری چاپچانه یاد شده به تهران منتقل شد و میرزا صالح شیرازی با کمک میرزا جعفر تبریزی نخستین روزنامه ایران را راه اندازی کردند.

در واقع دومین روزنامه ایران نیز پس از انتشار کاغذ اخبار روزنامه 'زارزاریت باهرا'(شعاع روشنایی) نیز در سال 1851 میلادی مصادف با 1267 هجری قمری توسط مسیونرهای مسیحی و به مدیریت'جوستان پرکینز' در ارومیه منتشر شد و یک هفته پس از آن نیز روزنامه 'وقایع الاتفاقیه' سومین روزنامه ایران در تهران پا به عرصه وجود گذاشت و بدین ترتیب تبریز در انتشار هر دو روزنامه اول ایران منشا اثر شد.

بدین ترتیب نخستین جراید کشور در تبریز و تهران منتشر شد ولی به دلیل تنگناهای خاص آن دوران و نبود آزادی بیان به تعریف و تمجید از پادشاهان قاجار می پرداختند و قدرت انتقاد از وضعیت کشور و سردمداران حاکم را نداشتند.

نخستین جراید ایران در تهران و تبریز همگی سخنگوی استبداد بودند و نمی توانستند در انجام رسالت اجتماعی و فرهنگی خود موفق باشند چون پادشاهان قاجار همانند سایر خودکامان از بیداری مردم و شکل گیری افکار عمومی واهمه داشتند و نه تنها برای جراید امکان نشر نمی دادند، بلکه خواندن آنها را هم جرم و قابل مجازات می دانستند.

گفته می شود به طور مثال در عهد ناصری 18 نفر از آزادیخواهان که برای خواندن روزنامه در تهران جمع شده بودند توسط ناصرالدین شاه دستگیر و در چاهی افکنده شدند و خود شاه با 50 تیر آنها را از بین برد و دستور داد چاه را پرکنند.

در این شرایط روزنامه نگاران و جراید آذربایجان نخستین نشریاتی بودند که این فضای خفقان را شکستند و چند تن از تبریزی های مبارز خود را به استانبول رساندند و روزنامه 'اختر' نخستین روزنامه ملی و تبعیدی کشور را بنیان گذاشتند.

روزنامه اختر که از سال 1875میلادی مصادف با 1292 هجری قمری به مدیریت 'آقا محمد طاهر تبریزی' به مدت 21 سال در استانبول منتشر می شد در این مدت توانست گام های ارزنده ای در خدمت به ملت ایران بردارد.

از سوی دیگر مردم تبریز در زمینه روزنامه نگاری و در واقع پرورش افکار و اندیشه های مردم ایران نیز، خدمات گرانقدری انجام دادند و این جراید ملی و مردمی آذربایجان و تبریز بودند که پوزه استبداد را به خاک مذلت مالیدند و زمینه را برای پیدایی نهضت تحریم تنباکو و انقلاب مشروطیت آماده ساختند و در پیروزی مردم بر استبداد،نقش بس سرنوشت سازی ایفا کردند .

نهضت تنباکو در واقع با افشاگری های روزنامه اختر شروع شد ، این روزنامه نه تنها قرارداد ننگین انحصار تنباکو را که از سوی ناصرالدین شاه به انگلیسی ها واگذار شده بود افشا کرد، بلکه با درج مقالات تحلیلی و بیدارگر توانست از روی تبانی های خیانت بار دربار قاجار با اجانب استعمارگر پرده بردارد و ملت ایران را برای مبارزه با استبداد و استعمار به حرکت درآورد.

حدود 15 سال بعد از انتشار اختر بود که نشریات دیگر چون قانون، حکمت ،ثریا، حبل المتین و پرورش در سطح کشور منتشر شدند.

از جمله قلمزنان دیگر آذربایجان 'میرزا عبدالرحیم نجارزاده تبریزی' معروف به 'طالب اف' بود که در سال 1306 هجری قمری نشریه 'شاهسون' را با زبان شیرین و گزنده طنز و روشنگری های خود بر ضد حکومت و شاه قاجار در استانبول منتشر نمود.

این نخستین گام در زمینه مطبوعات طنز کشور بوده که از سوی طالب اف در بیرون از مرزها برداشته شد.

چهار سال بعد یعنی در سال 1310 هجری قمری در اوج اختناق ناصرالدین شاه ،نخستین نشریه فکاهی و انتقادی درون مرزی را، دیگر روزنامه نگار تبریزی به نام 'علیقلی صفراف' به صورت 'شب نامه' در تبریز منتشر کرد.

'شب نامه' ،نه تنها نخستین نشریه مردمی است بلکه طلایه دار جراید فکاهی در ایران نیز می باشد.

نشریه شب نامه در تبریز را همچنین باید نخستین نشریه طنز مصور ایران نامید که با چاپ ژلاتینی به صورت پنهانی چاپ می شد و دومین نشریه طنز مصور ایران روزنامه 'آذربایجان' بود که به همت 'ستارخان' در تبریز پدید آمد.

هفته نامه آذربایجان 'به دلیل بهره گیری و برخورداری از فرهنگ انقلابی و مردمی و منابعی فکاهی مثل نشریه 'ملانصرالدین' موضعی پیشرفته داشت.

حاج'میرزا آقا بلوری' دومین نشریه طنز تصویری ایران به نام 'حشرات الارض' را در سال 1326هجری قمری در تبریز منتشر کرد.

'سید فرید قاسمی'نویسنده تاریخ روزنامه نگاری ایران در خصوص جراید آذربایجان می گوید: از میان قریب به یکهزار عنوان نشریه ای که در نود سال حیات مطبوعات ایران در عهد قاجار منتشر شده اند،بعضی به سبب ویژگی هایی که داشته اند نقطه شروعی در تاریخ مطبوعات ایران محسوب می شوند که یکی از این نشریات مجله 'گنجینه فنون ' چاپ تبریز است.

به اعتقاد وی این مجله نه نخستین مجله ایران است و نه نخستین مجله تبریز ولی به لحاظ شکل و محتوایش باید آن را سرآغاز تحول در مجله نگاری ایران دانست.

وی همچنین می افزاید : در سال 1324 هجری قمری در تبریز نشریه ای با عنوان روزنامه ملی و جریده ملی منتشر شد،این نشریه که بعدها با نامهای مختلفی از جمله انجمن و انجمن تبریز به حیات خود ادامه داد،نخستین نشریه ای است که پس از صدور فرمان مشروطیت در ایران انتشار یافت و همچنین این نشریه نخستین نشریه ای بود که بدون امتیاز و مجوز منتشر می شد که تا آن تاریخ به جز شب نامه و نشریات زیرزمینی نشریه دیگری به این حالت منتشر نشده بود.

به استناد تاریخ نویسان در آخرین ربع قرن نوزدهم ،روزنامه به عنوان یک وسیله ارتباط جمعی با تغییرات اجتماعی و تحولاتی که در ایران در شرف وقوع بود ،همراه شد و برای نخستین بار ،قدرت روزنامه نگاری دست به دست شده و به مردان جدید انتقال یافت.

بر این اساس شهرهایی مثل تبریز و ارومیه پیشتاز بوده در اوایل نیمه دوم قرن نوزدهم صاحب روزنامه شدند.

در واقع پس از انتشار 'کاغذ اخبار' در تهران به عنوان نخستین روزنامه ایران ، روزنامه ' زازاریت باهرا' دومین روزنامه ایران در ارومیه منتشر شده و 'روزنامه تبریز' نیز به عنوان دومین روزنامه شهرستانی (محلی) کشور و چهارمین روزنامه کشور ،سال 1858در تبریز پا به عرصه مطبوعات کشور گذاشت.

البته گسترش اصلی روزنامه نگاری در شهرستان ها یکسال پس از انتشار روزنامه 'ایران' در تهران در سال 1871 میلادی بود که روزنامه های رسمی دیگری توسط فرماندران و استانداران در شهرهای مختلف ایران شروع به انتشار کرد .

بدیهی است که تیراژ روزنامه ها در ابتدای فعالیت آنها به دلیل نبود آشنایی مردم با موضوع مطبوعات از یک طرف و دولتی بودن جراید منتشره از سوی دیگر اندک بود .

براساس اعلام مستوفی الممالک ،خزانه دار وقت کشور،تیراژ تمام روزنامه های منتشر شده در کشور در سال 1867 میلادی به یکهزار و 115 نسخه می رسید که تهران با 270 مشترک در رتبه اول و آذربایجان با 166 نسخه در جایگاه دوم قرار داشت.

بر این اساس به رغم نرخ پایین سواد در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در ایران ، فرهنگ روزنامه خوانی در آذربایجان نسبت به سایر نقاط کشور از وضعیت بسیار بهتری برخوردار بوده است.

گسترش و توسعه روزنامه نگاری و انتشار روزنامه در آذربایجان در فاصله سال های 1837 تا 1900 میلادی از بعد کمی و کیفی سیر صعودی داشته و در این دوره تبریز و ارومیه هر یک با سه روزنامه بعد از تهران با 16 روزنامه در رتبه های دوم و سوم قرار داشتند .

در این دوره شهرهای اصفهان و شیراز هر کدام تنها یک روزنامه داشته و در سایر شهرهای بزرگ کشور همچون مشهد ،همدان و بوشهر روزنامه چاپ و منتشر نمی شد.

روند صعودی انتشار روزنامه های جدید و توسعه این شاخص فرهنگی در فاصله سال های 1900 تا 1906 میلادی در سطح کشور ادامه داشته و بر تعداد جراید منتشره افزوده می شد.

در این فاصله زمانی برای نخستین بار در تاریخ 160 ساله مطبوعات کشور در آن زمان ،تعداد نشریات شهرستانی از پایتخت پیشی گرفت و تهران با 16 عنوان روزنامه در این دوره از نظر تعداد و کیفیت جراید منتشره از تبریز عقب افتاد.

در این دوره شهرهای بزرگ دیگر کشور از قبیل مشهد ، بوشهر و همدان به تاسی از تبریز صاحب روزنامه شدند و تبریز با 17 عنوان روزنامه بیش از 40 درصد مجموع 40 نشریه منتشر شده کشور در این دوره را در اختیار داشت.

شکوفایی مطبوعات ایران در بعد از پیروزی مشروطه خواهان در 14 مرداد 1385 هجری قمری تا زمان به توپ بسته شدن مجلس به دستور محمدعلی شاه توسط لیاخوف روسی ادامه یافت.

با سقوط مجلس و دستگیری و کشتار روزنامه نگاران آزادیخواه از قبیل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل ،ملک المتکلمین و سلطان العلمای خراسانی در باغ شاه ، بار دیگر فضای خفقان و سکوت خبری بر همه جای ایران به ویژه تهران حکمفرما شد.

در سال 1909 میلادی همچنین تهران مرکزیت خبر و مطبوعاتی خود را از دست داد و مردم پایتخت چشم به روزنامه های شهرستانی به ویژه تبریز داشتند.

در این سال جز تهران که بی روزنامه و نشریه مانده بود در بین بیشتر شهرهای بزرگ ،تبریز پیشتاز بوده و در شهرهای رشت و اصفهان نیز روزنامه ها و شب نامه های متعددی منتشر می شد.

در سال 1907 میلادی روزنامه 'انجمن' تبریز از حیث شمارگان نیز پیشتاز بوده و با بیش از پنج هزار نسخه در زمره پرتیراژترین و پرمخاطب ترین روزنامه های کشور قرار داشت.

در زمان انقلاب مشروطه ،تبریز به عنوان قلب تپنده انقلاب و تنها مرکز تجمع روزنامه نگاران داخلی و خارجی بود که با ارتباطات خود داخل و خارج از کشور را از جریانات آگاه می کردند.

در بین خبرنگاران خارجی که انقلاب مشروطه و به خصوص حوادث نهضت مقاومت آذربایجان را از تبریز برای روزنامه های خود گزارش می دادند،'تارد اف'،خبرنگار روزنامه آزادیخواه 'روسکایه سلوو' ،'لیونل جیمز' خبرنگار روزنامه تایمز لندن و 'مور'خبرنگار دیلی نیوز که بعدها برای روزنامه های 'دیلی کرونیکل' و منچستر گاردین نیز مقاله می نوشت ،از دیگر خبرنگاران خارجی حاضر در تبریز بودند که از این حیث نیز آذربایجان در خط مقدم بود.

آذربایجان و تبریز همواره مهد تحولات سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ بوده و برای نخستین بار در ایران مطبوعات آذربایجان در دوره مشروطه و پس از آن به رکن اجتماعی مهمی در بین مردم تبدیل شد و با ترویج افکار آزادیخواهانه و اطلاعات جدید به صورت کلاس های جدید انتقال دانش و آگاهی بین عامه مردم درآمدند.

در این خصوص استاد ارتباطات و روزنامه نگاری دانشگاه های تهران و علامه طباطبایی به خبرنگار ایرنا گفت: مطبوعات تبریز و آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری محلی و استانی ایران بوده و مهد بالندگی روزنامه نگاری در کشور است.

دکتر محمد مهدی فرقانی با اشاره به تاثیرگذاری مطبوعات آذربایجان در مطبوعات منطقه ای و کشور اظهار داشت : با توجه به پیشینه تاریخی تبریز ،مطبوعات این خطه تاثیر بسیار مثبتی در مسایل مختلف کشور به خصوص در حوزه فرهنگ و تاریخ مطبوعات گذاشته است.

وی افزود: مطبوعات تبریز ریشه دار بوده و این ویژگی بدلیل قدمت مطبوعات و تاثیرگذاری آذربایجان در مسایل سیاسی و اجتماعی است که همواره کانون خبری کشور بوده است.

وی همچنین گفت: پیشینه مطبوعات آذربایجان و تاثیرگذاری آن در مسایل مختلف کشور مرهون فرهنگ، مشاهیر و بزرگان این منطقه است.

فرقانی اضافه کرد: بزرگانی همچون سردار ملی ستارخان و بزرگان شعر و ادب تبریز همواره در پیشتازی آذربایجان در روزنامه نگاری نوین ایران سهم عمده ای داشتند.

استاد روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبایی تهران هم در باره اثرگذار بودن جراید آذربایجان به خصوص در دوره مشروطه به خبرنگار ایرنا گفت: در ابتدای روزنامه نگاری در ایران نشریات غیرمتمرکز بودند و این یعنی روزنامه های پرتیراژ و کیفی در ایران به جز تهران در استان ها نیز منتشر می شد و روزنامه های شهرستانی تاثیرگذاری بیشتری داشتند.

دکتر غلامعلی افخمی اظهار داشت: روزنامه های آذربایجان در دوره اولیه روزنامه نگاری ایران به خصوص مشروطه دارای این ویژگی اثرگذار بوده و به سایر روزنامه های پایتخت و کشور مسیر و رویکرد سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی ارایه می کردند.

وی افزود : زمانی که روزنامه ها حالت متمرکز پیدا کردند و کیفیت و کمیت روزنامه های استانی و محلی تقلیل پیدا کرد در حقیقت از تاثیرگذاری مطبوعات روی افکار عمومی کاسته شد.

وی اظهار داشت: نوآوری و خلاقیت در مطبوعات عواملی هستند که مطبوعات را از آسیب یاد شده در امان نگه می دارند و مطبوعات آذربایجان در دوران قاجار و بیشتر در دوره مشروطه و پس از آن همواره خالق این جذابیت ها بوده است.

افخمی اضافه کرد: نخستین نشریات مصور ،طنز و شب نامه از جمله این نوآوری ها می باشد که موجب شده تا پیشینه نشریات آذربایجان خاستگاه و پیشتاز روزنامه نگاری نوین در ایران باشد .

استاد دانشگاه سراسری تهران و مدیر گروه مدیریت رسانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران اظهار داشت: آذربایجان نه تنها خاستگاه و پیشرو روزنامه نگاری نوین بوده بلکه دروازه تمدن جدید ایران است.

دکتر علی اکبر فرهنگی افزود: ظرفیت های موجود فرهنگی و سیاسی آذربایجان نه تنها در حوزه رسانه بلکه در بخش آموزش و پرورش نیز پیشرو بوده است.

وی گفت: در دوران عباس میرزا تاسیس نخستین چاپخانه در تبریز رونق خاصی به نشر و مطبوعات در ایران و آذربایجان بخشید و نخستین قرآن، گلستان سعدی و جراید در تبریز چاپ شد.

'فرهنگی' ،چهره ماندگار کشور با اشاره به تاثیر مطبوعات آذربایجان بر وقایع ایران اضافه کرد: تاثیرات فرهنگی و سیاسی این مطبوعات در ایران انکارناپذیر است به خصوص تیراژ بالای نشریات دوره های اولیه روزنامه نگاری ایران، قاجار و دوره مشروطه و استقبال مردم از این روزنامه ها تحسین برانگیز است.

وی افزود : نخستین جنگ قلمی مطبوعاتی در ایران نیز بین نشریه تبریز و اختر از نشریات آذربایجان در گرفت که نشان از بسترها و اندیشه های مختلف سیاسی و فرهنگی در منطقه بوده است.

حسین قندی استاد دانشگاه های تهران و پیشکسوت مطبوعات کشور هم در گفت و گو با خبرنگار ایرانا پایه گذار روزنامه نگاری ایران را آذربایجان دانست و گفت: بهترین شیوه روزنامه نگاری ایران در دوران ابتدایی روزنامه نگاری در تبریز بوده که به سبک های انتقادی ، طنز و کاریکاتور اوضاع اجتماعی و اقتصادی عصر خود را تحلیل می کردند.

وی افزود: سبک جدید روزنامه نگاری انتقادی و جذاب را برای نخستین بار روزنامه اختر به وسیله روزنامه نگاران تبریزی آفرید که مشکلات مردم و روابط سیاسی کشور را در آن زمان به خوبی به بوته بررسی و نقد می گذاشت.

دکتر اسماعیل قدیمی استاد دانشگاه های تهران نیز گفت: آذربایجان در زمینه روزنامه نگاری تخصصی هم پیشرو بوده و خاستگاه روزنامه نگاری سیاسی و فکاهی در ایران است.

وی افزود: نخستین نشریات سفر مثل سفرنامه سیاحت و وقایع سفر مغان به قلم مظفرالدین شاه قاجار از جمله نشریات تخصصی در زمینه سفر و سفرنامه نویسی است.

اکنون با این تفاسیر و با توجه به پیشینه پرافتخار آذربایجان و تبریز انتظار بیشتری از رسانه ها و مطبوعات این خطه وجود دارد که با ابتکار ، خلاقیت و بهره گیری از ظرفیت ها و توانمندی های موجود روزنامه نگاری آذربایجان را به جایگاه اصلی خود برسانند.

7223/593 / 1645

گزارش از : پیمان پاکزاد خبرگزاری جمهوی اسلامی

برگرفته از :وبلاگ ملانصرالدین

  • میر حسین دلدار بناب