اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

۳۰
دی
نیما ویشیج
21 آبان‌ماه سالروز تولد علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج پدر شعر نوی ایران است....


نیما یوشیج
علی اسفندیاری، معروف به نیما یوشیج سال 1276 در یوش، از توابع نور مازندران متولد شد و 62 سال عمر کرد.
نیما در اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است.


نیما یوشیج
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

نیما یوشیج
او در 13 دی ماه 1338 بر اثر ابتلا به ذات‌الریه درگذشت و او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا این‌که در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند .

نیما یوشیج
نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالب‌های شعری تاثیر فراوانی داشت. او در قالب غزل ـ به‌عنوان یکی از قالب‌های سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده است.


آثار نیما عبارتند از: «تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر» ، «حرف‌های همسایه»‌، «حکایات و خانواده‌ سرباز»، «شعر من»، «مانلی و خانه‌ سریویلی» ،‌«فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، «قلم‌انداز»، «کندوهای شکسته» (شامل پنج قصه‌ کوتاه)، ‌«نامه‌های عاشقانه»‌ و.

نیما یوشیج
نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را نوشت و بخش‌هایی از آن را در مجله‌ قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ ‌رساند.


نیما یوشیج
او نخستین شعرش را در 23 سالگی نوشت، یعنی همان مثنوی بلند «قصه‌ رنگ ‌پریده» که خودش آن‌را یک اثر بچه گانه معرفی کرد.
                                        ***********************
با نیما سالهاست آشنایی دارم ،از دوران دبیرستان شعرهایش را می خواندم. تفاوت معناداری را حس می کردم اما دلیلش را نمی دانستم تا اینکه بارها و بارها خواندمش ، اشعار پیروانش را هم خواندم ،شاملو ،فروغ ،اخوان ،سپهری ،آتشی ، مشیری ،نادرپور ،نصرتی ،توللی و که ها و که ها...نیما از جنس دیگری بود.
او فرزند کوهستان بود، صفای کودکانه ی روستایی اش در شعرش موج می زد. صمیمی بود. زلال بود. از جنس ابنا زمانه نبود. او براستی شاعر بود. همچنانکه اخوان و سهراب و شاملو و فروغ بودند. و بسیاری نبودند و ادای شاعرها را در می آوردند !
نمی دانم چرا همیشه دلم می خواست یوش را ببینم ، شاید دنبال رد پایی از نیما بودم. مرداد ماه امسال فرصتی دست داد تا از یوش دیدن کنم البته به همراه خانواده و دوستم علی ابراهیمی راد که تدارک سفر با او بود.
چند ساعتی را در کنار تربت پاک آن بزرگوار بودم و به یاد سخنی از او که می گفت : من برای کسانی می نویسم و می سرایم که هنوز به دنیا نیامده اند. و به راستی زمانی که او می نوشت من هنوز به دنیا نیامده بودم. و اکنون او نبود و من بودم  ، نه او بود و من نبودم ، یا بهتر است بگو یم او همیشه در میان دل مشتاقان خودش زندگی خواهد کرد و برای مرد هنر مرگی وجود ندارد.
این تجربه را با خیلی از هنرمندان و اهل ذوق و قلم دیگر نیز داشته ام ، و دیده ام که مشتاقانشان چگونه از اقصی نقاط جهان به زیارتشان می شتابند.
در نیشابور و در طوس و در اردهال کاشان و در شیراز و در تبریز و در قونیه و درهمدان و شبستر و اوش تیبین  و بسیاری جاهای دیگر در کنا مزار بزرگانی همچون ؛ عطار و خیام و فردوسی و اخوان و  سپهری و  سعدی و حافظ و شهریار و خاقانی و مولانا و باباطاهر و عارف قزوینی و شیخ محمود شبستری و حکیم ابوالقاسم نباتی و...
وهمین مزد بس اهل هنر و قلم را ...سخن را با دوبیتی نوی از خود نیما به سرانجام می رسانم؛    
  از پس پنجاهی و اندی ز عمر
ناله ها می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی
و من به این سبب نیما را فرزند کوهستان می نامم و به گمانم روح نیما نیز راضی به این عنوان بوده باشد.
                                                                  میر حسین دلدار بناب/ دی ماه / نود
  • میر حسین دلدار بناب
۲۷
دی

 

زن و خانواده در ایران باستان ( دین زرتشت)

d8b9daa9d8b37

بی شک وضع اجتماعی زن در هیچ دوره و تاریخی از وضع عمومی آن جامعه مجزا نیست. لذا در مورد وضع اجتماعی و حقوقی زن در ایران باستان از قدیم ترین ادوار تا پایان ساسانیان را باید مورد مطالعه قرار داد. بدون تردید سرزمین ایران یکی از قدیمی ترین و کهن ترین مراکز زندگی بشر بوده است و اسناد و مدارک در مورد شناسایی وضع زن و همچنین مرد چه در ایران و چه در جاهای دیگر بسیار نارسا و ناچیز است. به طور کلی بررسی نخستین جوامع بشر و ملت ها و اقوام گوناگون فقط به وسیله ی آثار و وسایل مکشوفه و آنچه از زندگی بشر این دوره به جا مانده امکان پذیر و قابل بررسی است.

در دورانی که شاید بیش از ده هزار سال قبل از میلاد باشد٬ تغییراتی در وضع اقلیمی ایران به وجود آمد و انسان غارنشین اندک اندک برای خود خانه ساخت. در این دوران کانون خانواده مرکز قدرت قبیله بود. چون زن هم در خانه و هم در بیرون از خانه با مرد در کار تولید و رفع حوایج زندگی معاضدت و همکاری داشت و از طرفی تولید و مثل و بچه زاییدن و استمرار نسل به طور فطری و طبیعی بر عهده ی او بود لذا ارزش و اهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت و تعادل قدرت را به سود زن متمایل ساخت.

«ویل دورانت» درباره ی این دوران می نویسد : «در این دوران یعنی دوره ی مادرشاهی حق فرمانروایی، حق قضاوت، حق اداره ی امور خانواده و توزیع خورد و خوراک و آنچه زندگی بشر وابسته به آن بود، همه در دست زن بوده است. مرد به شکار حیوانات می پرداخت و از جنگل ها و مزارع مواد خوراکی به دست می آورد که آن را در اختیار مادرشاه می گذاشت تا بین افراد قبیله توزیع نماید. اختلاف نیروی بدنی که امروز بین زن و مرد مشهود است در آن رزوگار قابل ملاحظه نبود. این اختلاف نیروی جسمانی بعدها از لحاظ شرایط زندگی و محیط زیست پیدا شد. زن در این دوران از حیث بلندی قامت و نیروی جسمانی نه تنها دست کمی از مرد نداشت؛ بلکه به مقتضای طبیعت موجود کاملا نیرومند بود که می توانست ساعت های درازی را به کارهای دشوار بپردازد؛ و به هنگام حمله ی دشمن به خاطر فرزندان و عشیره و قبیله تا سر حد مرگ مبارزه کند.»

دکتر «گیرشمن» ضمن بحث پیرامون انسان های پیش از تاریخ در ایران؛ از نقش زنان در پیدایش تمدن بدوی و ابتدایی آن روزگارسخن می گوید و می نویسد ؛«در این جامعه ی ابتدایی وظایف سنگین به عهده ی زن گذاشته شده بود. در نتیجه عدم تعادلی بین وظایف مرد و زن ایجاد شد و زن دارای مقامی برتر نسبت به مرد گشت. نگهداری آتش؛ نگهبانی خانه؛ تهیه و پخت غذا؛ ساختن ظروف سفالی؛ نگهداری فرزندان باعث اولویت زن نسبت به مرد شد و اداره ی کارهای قبیله به دست او افتاد. در عین حال سلسله ی انساب خانواده به نام زن خوانده می شد. این نحوه ی اولویت و تفوق زن بر مرد به صورت عصر مادر شاهی در فلات ایران شروع شد؛ و همین سامانه که یکی از خصایص ساکنان ایران بود بعدها در آداب آریاهای فاتح٬ وارد شد.»

علاوه بر رهبری اقتصادی و اجتماعی مقام روحانیت نیز از امتیازات زن بود؛ و ایرانیان مانند همسایگان خود مذهب مادرخدایی داشته اند و در نواحی مختلف ایران پرستش الهه ی مادر رواج داشت. در میان ابزار و اشیا فراوانی که در لرستان کشف شده؛ مجسمه ای پیدا شده که سر زنی را تمام رخ نشان می دهد. گیرشمن احتمال می دهد که این زن رب النوع اقوام آسیایی است که از آسیای صغیر تا شوش مورد پرستش بوده است و احتمال دارد پرستش ایزد بانوی آناهیتا که بعدا در ایران رواج یافت از اینجا سرچشمه گرفته باشد. چون یکی از کهن ترین تمدن های اولیه ی بشری تمدن ایلام در غرب فلات ایران است بی مناسبت نیست که از تمدن ایلام نیز سخنی به میان آید. تا قبل از حفریات شوش اطلاعات در مورد تمدن و سوابق تاریخی ایلام سخت محدود بود. مساعی «دیولافوآ» و «دمورگان» و سایر مستشرقین موجب کشف و احیای تاریخ و تمدن ایلام گردید.

در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد در سرزمینی که شامل خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوه های بختیاری است٬ حکومت ایلام رشد و تکامل یافت. مردم ایلام دولت خود را آنشان یا انزان می خواندند و خط میخی را که دارای 300 علامت بود و با خط سومری ها شباهت داشت به کار می بردند. مجسمه ی ملکه ی ایلام معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگار است. این مجسمه اکنون در موزه ی لوور پاریس است.

به نظر باستان شناسان این ملکه بر اقوام آریایی که در نواحی ایلام و کوه های زاگرس تا حدود کرمانشاه می زیسته اند٬ فرمانروایی داشته است و یکی دیگر از کهن ترین محله های زندگی مردم و تمدن های مکشوفه در حدود «سیلک» کاشان است که در حفریات و کشفیات نیز آثار متعددی از تمدن دوران مادرشاهی به دست آمده است. با به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی در ناحیه ی سیلک کاشان معلوم می شود که زنان ایران در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد به کار نساجی می پرداخته اند. همچنین با پیدا شدن مقدار زیادی آلات زینتی از قبیل گردن بند و دست بند و انگشتر که از صدف یا گل یا سنگ می باشد محقق شده حس زیباشناسی نیز در زنان آن زمان به شدت رایج بوده است.

در این دوران که یکی از دوره های درخشان مادرشاهی در ایران است خانه سازی با خشت خام رواج داشت و نقش و نگار روی دیوار به دست زنان انجام می گرفت. در این دوران نه تنها زن در کارهای اجتماعی نقش اساسی و تعیین کننده داشت بلکه در عین حال با رقص های مذهبی که جنبه ی هنری نیز داشت به زندگی شور و نشاط و سرور می بخشد. این رقص ها گاهگاهی به صورت دسته جمعی در می آمد و مردان هم در آن شرکت داشتند. از این دوران نقش و تصاویری به جا مانده که موید این ادعا ست. مثلا یک قطعه ظرف گلی که از سیلک کاشان به دست آمده٬ ‌چند زن را در حال رقص های مذهبی نشان می دهد که با آهنگ مخصوص و حرکات زیبا رقص را اجرا می کنند.

در نقاط دیگر ایران مثل تپه های فارس در تخت جمشید و تپه ی ارسنجان و حفاری های چشمه علی در شهر ری و حفاری شوش آثاری از این قبیل به دست آمده که گاهی زنان را با لباس های زیبا در حال اجرای رقص می بینیم و نمونه ی این رقص ها هنوز در قسمت های جنوبی و مرکزی و غربی ایران متداول است. در حفاری های باستانی مجسمه هایی از زنان به صورت شاهزاده، ملکه و الهه کشف شده که معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگاران است.

وضع اجتماعی و حقوقی زن از آریایی ها تا دوران هخامنشی

به عقیده ی دکتر گیرشمن در آغاز هزاره ی اول پیش از میلاد دو واقعه ی مهم و غیر مرتبط روی داد که در حیات اجتماعی ملل آسیای غربی تاثیر فراوان داشت. اول مهاجرت اقوام هندواروپایی به هند و ایران و اروپاست و دیگر کشف و استعمال آهن کوهستان های شمالی و شرقی آسیای میانه که شمال و مشرق و مغرب ایران را دربرمی گیرد؛ در دوران پیش از تاریخ گذرگاه اقوام آریای به سایر نقاط گیتی بود. در این ناحیه نژاد آریایی به سر می برد که قدرت فکری و معنوی خود را بارها نشان داده بود. آریایی های ایران به طوایف و قبایل متعددی تقسیم می شدند که مهم ترین آنها مادها در غرب و پارسی ها در جنوب بودند. پارت ها در خاور ایران نیز از نژاد آریایی بودند. قوم ماد روابط نزدیکی با تمدن پیش رفته بین النهرین داشت و فرهنگ و تمدن آنها تا جنوب روسیه و ترکمنستان می رسید.

تا 100 سال پیش برای نوشتن تاریخ ماد٬ جز نوشته های مورخین یونانی چیزی در دست نبود. ولی از یک سده نتیجه ی تلاش باستان شناسان هزاران سند کتبی و آثار ارزنده ی تاریخی از زیر خاک به دست آمده است. با اینکه این آثار مستقیما مربوط به تاریخ ماد نیست؛ و از تاریخ بابل و آشور و دیگر کشورهای شرق نزدیک حکایت می کند؛ باز کم و بیش در روشن کردن تاریخ ماد موثر است؛ زیرا مادها تنها قبیله ی آریایی بودند که در سایه ی اتحاد٬ امپراتوری بزرگ آشور را برای همیشه شکست دادند و اقوام و قبایل بسیاری را از قید اسارت آنان رهایی بخشیدند.

پس از استقرار سلسله ی ماد در مغرب ایران اندک اندک رژیم مادر شاهی جای خود را به رژیم پدرشاهی داد. بنابراین فعالیت کشاورزی با زنان بود؛ و مردان برای زنان اهمیت ویژه ای قایل بودند. پس از مادها نوبت به سلسله ی هخامنشی و پارس ها می رسد که بنیانگزار آن کورش بزرگ است. به طوری که می دانیم ملکه ماندانا مادر کورش و دختر آستیاک آخرین پادشاه ماد تاثیر انکارناپذیری در انتقال قدرت به پسرش کورش داشت. در دوران مادها زن به ریاست قبیله و نیز قضاوت می رسید هنوز بقایای از سیستم مادر شاهی وجود داشت.

«دیاکونف» در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ی ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند. بنا به گفته ی دیاکونف؛ که او باز از قول کتزیاس مورخ یونانی نقل می کند؛ دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد می توانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند. در جامعه ی مادها هنگامی که پدرشاهی جانشین مادرشاهی گشت مقام اجتماعی زن و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ ماند فقط تا حدی از اختیارات فوق العاده ی زن کاسته شد.

طبق تحقیقات باستان شناسان لباس زن مادی با اختلاف اندکی شبیه پوشاک مردان بوده است و حجاب نداشتند. همانطور که در بالا گفته شد؛ دختر و داماد پادشاه می توانستند وارث تاج و تخت او باشند. چون آستیاک فرزند پسر نداشت؛ قانونا سلطنت ماد حق شاهزاده ماندانا بود و این امر همانطور که گفته شد؛ در انتقال قدرت به کورش بزرگ موثر بود. ماندانا مدرسه و گروه های پارس را بنیان نهاد که در آن عده ی زیادی از پسران پارسی همسن و سال کورش تیراندازی، اسب سواری و فنون نبرد را می آموختند. گذشته از این ماندانا به کورش آموخت که حق چیست و ناحق کدام است. شاید احترام فوق العاده ای را که کورش نسبت به مادرش ماندانا رعایت می کرد؛ به پاس داد و عدالت خواهی ای بود که از او آموخته بود. به طوری که «پلوتارک» می نویسد : «... مهم ترین عامل پیروزی کورش بر آستیاک زنان بودند.» مسلما تعالیم مزدایی که زنان و مردان را یکسان می نگرد؛ و فرقی بین آنان قایل نیست؛ در ارتقا مقام و شخصیت زن در ایران باستان اثری انکارناپذیر داشته است. در دین زرتشت؛ هر انسانی که از دانش و نیکی برخوردار باشد؛ محترم است. بنا به معتقدات زرتشتی در آغاز آفرینش به خواست اهورامزدا در مهر روز مهرماه دو ساقه ی ریواس به هم پیچیده از زمین سربرآوردند و گیاه کم کم از صورت گیاهی به صورت دو انسان درآمد که در قامت و صورت شبیه هم بودند، یکی مذکر به نام «مشیه» و دیگری مونث به نام «مشیانه».

در کتاب «بندهش» فصل ۱۵ آمده است ؛

«... آنگاه اهورامزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود در کالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند. پس به آنان گفت شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان را پرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند٬ و خود را شستشو کردند٬ و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود «اهورامزدا یگانه است.» او آفریننده ی ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و آب و خاک وگیاهان جاندارنست ...»

چنانچه ملاحظه می شود، در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین می یابند با هم از زمین سربرمی دارند و یکسان رشد می کنند و اهورامزدا با آنان بیکسان و با یک زبان سخن می راند و دستور واحدی برایشان مقرر می فرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان می رانند این است «هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.» از این گفتار برمی آید که در دین زرتشت هیچ یک از زن و مرد را به یکدیگر تفوق و امتیازی نیست٬ و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است. بنا به معتقدات دینی زرتشتیان هنگامی که «سوشیانت» - موعود نجات بخش آخرالزمان - از شرق ایران و حوالی دریاچه ی هامون یا از غرب ایران کنار دریاچه ی چیچست ظهور می کند از هر گوشه ی ایران پاکان و دینداران به او می پیوندند. تعداد آنان سی هزار نفر است که نیمی از آن مرد و نیمی دیگر زن خواهند بود.

عظمت مقام زن را در آیین زرتشت از اینجا می توان دانست که بنا به معتقدات زرتشتی از شش امشاسپند دین زرتشت٬ سه امشاسپند ضمیر مذکر و سه امشاسپند ضمیر مونث دارند. سه امشاسپند مذکر عبارتند از؛

۱- بهمن یا وهمن یا وهومن که به معنای خرد کامل است.

۲- اردیبهشت یا اشاوهیشتا که به معنی نظم و بهترین راستی و هنجار و قانون و سامان آفرینش است.

۳- شهریور یا خشتروییریه که به معنی حکومت بر خویش٬ خویشتن داری٬ و شهریاری آسمانی است.

و سه امشاسپند مونث این ها هستند :

1- اسفند یا سپندارمزد که مظهر مهر و محبت و عشق و باوری و موکل بر زمین است.

2- خرداد یا اروتات که نمودار کمال٬ رسایی؛ شادی و خرمی و موکل بر آبهاست.

3- امرداد یا امرتات که مظهر جاودانگی و بی مرگی است.

همچنین تعدای از ایزدان در مذهب زرتشت که در مرتبه ی پایین تری از امشاسپندان هستند (امشاسپند ملک و ایزد فرشته) ضمیر مونث دارند. مثلا پس از درگذشت انسان در سپیده ی صبح چهارم؛ در سر پل چینوت؛ «مهر» و «سروش» و «رشن» از روان درگذشته درباره ی اعمال و کارهای او پرسش می کنند. مهر ایزد و سروش ایزد از ایزدان مذکر، و رشن ایزد از ایزدان مونث است. همچنین ایزد «دینا» که به معنی وجدان و دین است با رشن ایزد همکاری دارد.

ایزد «چیستا» که به معنی دانش و خرد است نیز مونث است. زرتشت از این ایزد بارها کمک طلبیده است. دیگر از ایزدان مونث اشی است که فرشته ی دهش و بخشایش و آسایش است. و زرتشت در گات ها او را چنین ستوده است : «... جهان از او راه رسم خداپرستی گرفت و اهریمن راه عزیمت گزید ...».

در ایران باستان زرتشتیان زناشویی را تنها به منظور رفع حوایج جسمانی و جنسی انجام نمی دادند. بلکه برای آن هدف و آرمانی بسیار عالی و مترقی داشتند. این هدف فراهم کردن وسایل پیشرفت معنوی و غلبه ی نهایی نیکی بر بدی بود. تعالیم زرتشت، بشر را در راه رسیدن به عالی ترین مدارج روحانی یعنی فراهم نمودن و تسریع ظهور سوشیانت و غلبه ی نیکی بر بدی هدایت می کند. هدف از زناشویی مشارکت در نهضت بزرگ روحی است که در بیشتر ادیان الهی به بشر وعده داده شده است.

بنابراین؛ زناشویی در دین زرتشت عملی مقدس و ستایش انگیز است که از هر گونه تحقیر و تبعیض و نابرابری به دور است. به قول «گیگر» از خصوصیات موقعیت حقوقی زن و برابری او با مرد در دین زرتشت آن است که همانطوری که مرد پس از زناشویی به لقب «نمان پیتی» یعنی سرور و کدخدای خانه ملقب می گشت؛ زن نیز پس از زناشویی به لقب «نمانوپیتی» یعنی نور و فروغ خانه ملقب می گشت به عبارت دیگر مرد کدخدای و زن کدبانوی خانه بود. به قول همین دانشمند بزرگ آلمانی؛ و نویسنده ی کتاب «تمدن ایرانیان خاوری» زن پس از ازدواج در صف همسری شوهر قرار می گرفت؛ نه در ردیف اموال و یا از تابعین او.

به عبارت دیگر زن کنیز و برده ی مرد نبود٬ بلکه همسر و همدل و همراه مرد بود و در کلیه ی حقوق با مرد بربار و در جمیع امور با او شریک به شمار می آمد.

«کریستن سن»؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی می گوید : «رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود. در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست.»

زرتشت به دختر کوچکش پروچیستا می فرماید : «پروچیستا من جاماسب را که مرد دانشمندی است (وزیر گشتاسب و منجم و ستاره شناس معروف زمان) برای همسری تو برگزیدم؛ تو با خرد مقدس خود مشورت کن و ببین که آیا او را لایق همسری خود می دانی یا نه ؟»

در بند ۵ گات ها نیز، زرتشت خطاب به همه ی پسران و دختران جوان می گوید : «ای دختران شو کننده و ای دامادان اینک شما را می آموزم و آگاه می کنم٬ پندم را به خاطر بسپارید٬ و برابر اندرزم رفتار کنید تا به زندگی سعادتمند نایل گردید. هر یک از شما باید در پیمودن راه زناشویی و مهرورزی و پاکی و نیکی بر دیگری سبقت جوید٬ زیرا تنها بدینوسیله می توان به یک زندگی سراسر شادی رسید.»

به طوری که می بینیم در زندگی زنان و مردان پارسا یکسان مورد خطاب قرار می گیرند. پس از مرگ نیز به روان و فروهر هر دوی آن ها یکسان درود فرستاده می شود. در یشت ها آمده است : «... فروهر همه ی مردان و زنان نیک را می ستاییم.» در فصل ۳۸ یسنا آمده است : «... ای اهورامزدا زنان این سرزمین را می ستاییم و زنانی که آیین راستی و نیکی برخوردارند» در فروردین یشت؛ که طولانی ترین یشت اوستا است؛ بر فروهر زنان و مردان نیک جهان یکسان درود فرستاده شده است. زن زرتشتی در قرن اولیه ی ظهور زرتشت و نیز در زمان هخامنشیان از بیشترین حقوق متعالی برخوردار بود و یکی از درخشان ترین ادوار تاریخی خود را می گذاراند. همانطور که گفته شد نمونه ی کامل آن ماندانا مادر کورش بزرگ بود؛ که بارها کورش به وجود او افتخار کرده است و حضور زنانی از قبیل آتوسا؛ پانته آ؛ رکسانا؛ آرتمیز؛ و غیره نمودار حضور فعال زن ایرانی در این دوران است و مشارکت همه جانبه ی زنان در این عصر چشمگیر است.

از حفریات و کشفیات باستان شناسی که در تخت جمشید به عمل آمده٬ الواحی به دست آمد که نشان می دهد در ساختمان تخت جمشید عده ی زیادی از زنان مانند مردان مشارکت داشته و حقوق و مزایای جنسی از قبیل نان و شراب و غیره؛ مطابق مردان دریافت داشته اند. این الواح هم اکنون در موزه های جهان ضبط است.

پس از شکست هخامنشیان وضع اجتماعی زن ایرانی تغییر کرد و قوس نزولی را پیمود. زیرا در زمان سلوکی ها؛ زنان و دختران زیادی از یونان در ایران زندگی می کردند؛ و چون در یونان زن از تساوی حقوق با مردان برخوردار نبود. لذا در وضعیت و سرنوشت زن ایرانی نیز تاثیر نهاد. می دانیم که در دیانت زرتشت ازدواج بر پایه ی تک همسری است٬‌ هیچ مرد زرتشتی حق ندارد با داشتن زن؛ زن دیگر انتخاب بکند. لکن تعداد زیادی از این زنان و دختران یونانی به صورت معشوقه ی مردان ایرانی درآمدند که به طور قطع از استحکام بنیان خانواده ی ایرانی کاست. برخی از این زنان به صورت عقد مهلت دار با مرد ایرانی به سر می بردند و برخی دیگر نیز با روابط آزاد با مردان ایرانی حشر و نشر داشتند.

در زمان اشکانیان گرچه زن ایرانی تا حدی موقعیتش تحکیم شد؛ ولی به هر حال حکومت سلوکی ها و تاثیرات ناشی از آن و نفوذ هلنیسم اثر خود را گذاشت. از طرفی در دوران پارت ها یا اشکانیان به علت گستردگی قلمرو پارت ها طوایف و اقوام و ملل گوناگون در امپراتوری وسیع اشکانیان می زیستند که هر یک آداب و رسوم و سنن مخصوص به خود داشتند و طبیعتا این دگرگونی در وضعیت زن و خانواده ایرانی اثر بخش بود.

در زمان ساسانیان که دین زرتشت اهمیت اولیه ی خود را بازیافت و سیستم حکومت نیز به طریق موبد شاهی اداره می شد؛ زن ایرانی تحت تعالیم مذهب زرتشت باز حقوق و امتیازاتی را به دست آورد. عصر ساسانیان به قول «دارمستتر» نه تنها از لحاظ تاریخ ایران بلکه برای تمام جهان واجد اهمیت است. از کارنامه ی اردشیر بابکان اینطور برمی آید که شخصیت زن از همان آغاز کار ساسانیان محترم شمرده می شد؛ و هیچکس حتی پادشاه نمی توانست به میل و دلخواه خود زنی را مورد آزار قرار دهد. به طوری که از الواح و مدارک و اسناد این دوران برمی آید زن از موقعیت خاصی در دوران ساسانیان برخوردار بوده است. مادر شاپور دوم نزدیک به بیست سال یعنی از پیش از تولد شاپور تا موقعی که او به سن رشد قانونی رسید؛ امور مملکت را با موبدان بزرگ اداره می کرد.

در پندنامه ی آذرباد مهراسپند، وی به پسر خود اینطور می گوید : «... اگر تو را فرزندی است؛ خواه دختر و خواه پسر او را به دبستان بفرست تا با فروغ خرد و دانش آراسته گردد و نیکو زندگی کند ...».

زن در مذهب زرتشت از لحاظ مذهبی می توانست تا درجه ی «زوت» برسد. این امر مسلما مستلزم فراگرفتن علوم بایسته ی دینی بوده است. در «ماتیکان هزار دادستان» آمده است که روزی چند زن راه را بر یکی از قضات عالی مقام می گیرند؛ و از او مسایلی را سوال می کنند. قاضی مزبور به همه ی سوالات به جز یکی پاسخ می دهد. بلافاصله یکی از زنان می گوید جواب این سوال در صفحه ی فلان از فلان کتاب است. این موضوع می رساند که زن در عهد ساسانیان حتی بر مسایل مشکل حقوقی نیز احاطه داشته است.

مطابق مندرجات کتاب «حقوق زن در زمان ساسانی» نوشته ی «بارتلمه» مستشرق معروف آلمانی؛ دختر در انتخاب همسر آزاد بود و اجباری نداشت مردی را که پدرش برای او در نظر گرفته به همسری قبول کند و پدر حق نداشت او را از ارث محروم نماید؛ و یا تنبیه دیگری درباره اش اعمال دارد.

فصل ۱۹ از کتاب «ماتیکان هزار دادستان» در بند ۳ و ۴ می گوید : «... دختران را بدون رضایت خودشان نمی توان به ازدواج مردی درآورد.»

در بند ۲۹ از فصل ۲۸ همین کتاب می گوید : «... پسران و دختران پس از ازدواج در پرداخت قروض و دیون پدر و مادر متوفی خود سهیم و شریکند»؛ و از این فتوا اینطور استنباط می گردد که دختران نه تنها در حقوق بلکه در تکالیف و مسولیت ها نیز در ردیف پسران خانواده بوده اند. قانون خانواده، حق نظارت مرد را در خانواده تعیین کرده بود و مرد وظیفه داشت که با همسر و فرزندان خود به خوبی و مهربانی رفتار کند. پدر و مادر و فرزندان در برابر یکدیگر مسولیت مشترک داشتند. اگر کسی اموال خود را به اشخاص بیگانه می بخشید و وارثین قانونی خود را محروم می کرد این عمل قانونی نبود و تنفیذ نمی شد. پس از درگذشت پدر خانواده، حق ولایت با مادر بود؛ و ریاست خانواده به او تفویض می گشت. در صورتی که بین طرفین طلاق و جدایی صورت می گرفت زن می توانست مهریه مطالبه کند و مادام که شوهر اختیار نکرده و درآمدی از خودش نداشت همسر سابق باید نفقه ی او را بپردازد.

بارتلمه بر بنیاد کتاب ماتیکان هزار دادستان درباره ی حد نصاب ارث چنین می نویسد : «... تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانه ی پدر جهیزیه به خانه ی شوهر برده بودند نصف و در غیر این صورت مطابق برادران ارث می بردند.»

مطابق قوانین اوستا :

۱- زن حق مالکیت داشته و می توانسته دارای خود را مستقلا اداره کند.

۲- زن می توانسته ولی و یا قیم و نگهدار فرزندان خود باشد.

۳- زن می توانسته مطابق قانون از طرف شوهر خود وارد محاکمه شود؛ و به نام او امور را اداره نماید (در صورت بیماری شوهر)

۴- زن می توانسته از شوهر ستمگر و بدرفتار خود به دادستان شکایت کند و سزای او را بخواهد.

۵- شوهر حق نداشته است بدون اجازه ی زنش دختر خود را شوهر دهد.

۶- در دادگاه گواهی زن پذیرفته می شد.

۷- زن می توانسته است داور یا وکیل شود.

۸- زن می توانسته وصی قرار گیرد و تمام اموال خود را وصیت کند.

همچنین اوستا برای دختر و پسر از حیث تعلیم و تربیت هیچ فرقی قایل نیست و در هوسپرم نسک آمده : «ای اهورامزدا٬ به من فرزندی عطا کن که بتواند از عهده ی انجام وظایفش برآید و مسولیت خود را درباره ی خانه و خانواده و شهر و کشور احساس کند»(دختر یا پسر مطرح نیست)

این ها آینه ی تمام نمای خصایص و روحیات و اعمال و نحوه ی زندگی و شخصیت باطنی و آرزوهای مردم ایران باستان است و می تواند ما را در این راه رهنمون باشد. همانطور که در صحنه های پر حادثه و حماسه ساز آن مردان بزرگی چون «کاوه»٬ و «رستم» و «اسفندیار» و «سیاوش» و «سهراب» و «کیخسرو» را می بینیم، با زنان دانا و خردمنی چون «فرانک» و «سیندخت» و «گردآفرید» و «رودابه» و «تهمینه» و «کتایون» و «فرنگیس» و «کردیه» و «پوراندخت» و «آزرمیدخت» و ... روبرو می شویم که با کیاست و فراست و خرد و چاره گری کارهای بزرگ و خلاقه ای را انجام داده؛ و حتی گاهی چراغی فرا راه مردان بوده اند.

آنچه فردوسی بزرگ در شاهنامه به نظم آورده است؛ تخیلات و رویاهای شاعرانه نیست. بلکه تمام روایات و اخبار تاریخ کهن ایران است که سینه به سینه حفظ شده و یا کتابت گردیده و سرانجام به دست فردوسی رسیده؛ و این حماسه سرای بزرگ علیرغم محدویت و قضاوت نادرست و افکار کوته بینانه ای که در سده های سوم و چهارم هجری در مورد زنان معمول بوده با درایت و امانت داری ستایش انگیزی همان اخبار و روایت و شنیده ها را که درباره ی زن عهد باستان به دستش رسیده و نمودار ارج و اهمیت زن ایرانی در آن دوران بوده است؛ با زبان شعر بازگو نموده؛ و نقش اجتماعی و موقعیت زن را آنچنان که در ایران قبل از اسلام بوده معرفی کرده است.

آشنائى با آئین زرتشت

الف : زمینه

دوره نخست زرتشت در سال 660 ق .م ناگهان قیام مى کند، و به دلایلى قیامش انتظار مى رود. یکى به این دلیل نظام تمدن و مالکی) دردها و نیازها تازه اى به جان بشریت مى ریزد) و بعد مصلحین را به درمان کردن مى انگیزد.

زرتشت در آن دوره ، پاسخى بود به دردها و نیازها تازه ایرانى . آریائیان در ابتداى ورودشان به هند و ایران با همه دوگانگى خاک و امکانات خاک و آب و هوا، مذاهبى یگانه داشتند... آریائیان هند در زندگى قبایلى ماندند، و آریائیان ایران وارد زندگى کشاورزى شدند و با دگرگونى شرایط زندگى ، بینش ، نظام اجتماعى و احساس و اخلاق اجتماعى ، دیگر مذهب میترائیسم و مذاهب ابتدائى پیش از زرتشت (که از قبایل وحشى آریائى و روزگار اشتراک تفکر و زندگى ایرانى و هندى مانده بود)، نمى توانست جوابگوى نیازهاى تازه ایرانى باشد، و مذهبى مى بایست که با شرایط جدید، تناسب اجتماعى و اقتصادى و اخلاقى داشته باشد و بتواند وضع موجود را توجیه کند... در اینجا است که زرتشت برمى خیزد و مذهبى را اعلام مى کند که براى ارتباط با خدایش نه به سحر و جادو نیازى دارد و نه به قربانى و مغان.

جادو را باطل ، و قربانى را نفى مى کند و بزرگترین مبارزه را علیه کارپانها (مغانروحانیون ( مى آغازد. و از همه مهتر اینکه تمامى بتها را، مجسمه رب النوع هاى مختلفى که ساختن شان یکى از کارهاى مذاهب قدیم بود، فرو مى شکند و از معابد بیرون مى ریزد(گر چه باز خود موبدان روحانیت زرتشت ) با توجیهاتى تازه ، دوباره بازشان می گردانند) و با رفرم دین بدوى مذهبى بوجود مى آورد که بشدت فلاحتى و کشاورزىاست و توجیه کننده زندگى جدید ایران .

ب : اصول تعالیم

در مذهب زرتشت گاو بسیار محترم است ، آن چنان که یکى از خدایان بزرگ و هومن اصلا خداى گاو است (و نام خود زرتشت هم (زوراستریا زرتشتر، یعنى دارنده شتران زرد، نشان این است که وابسته به دوره قبایلى است اما برخلاف هند، گاو در ایران فقط محترم است ، نه مورد پرستش و تقدس ، و به جاى گاو، کاریز و قنات و اب ، تقدس ‍ پیدا مى کند، که در دوره دامدارى گاو مظهر دام و زندگى اقتصادى دامدار، و در دوره کشاورزى آب مظهر دام و زندگى اقتصادى کشاورز است که ارزش ‍ دارد. این است که در مذهب زرتشت ، آب جانشین گاو مى شود و مورد پرتش و تقدیس قرار مى گیرد.

بزرگترین خدمت زرتشت (از نظر بینش مذهبى ) این است که بیش از همه مذاهب غیر توحیدى مذهب را و پرستش را (که اساس مذاهب است به توحید نزدیک مى کند.

1 ـ خداى زرتشت ؛در مورد یگانه بودن یا دوگانه بودن خداى زرتشت دو نظر است؛ یکى نظریه کلاسیک است که زرتشتیهاى عادى نه آنهایى که توجیه کنندگان مطالب اند نیز قبولش دارند. از این نظرگاه ، مذهب زرتشت ، مذهب دوگانه پرستى است ، مذهب اهورا و اهریمن مذهب (انگرمئى نو و سپنتامئى نو) و دو ذات(خیر شر) هر که و هر چه بد باشد، جزء (انگرمئى نو) است ، و اگر خوب باشد، جزء (سپنتامئى نو) و این هر دو ذات (انگرمئى نو و سپنتامئى نو) همواره در نبردند. پس اعتقاد مذهب زرتشت به دوگانگى ذات در جهان است . نظر دوم از آن مورخین و نویسندگان جدید است که در کار تجلیل و احیاء مذهب زرتشت اند. اینها که مى بینند ذهن امروز جهان ، توحید را مى شناسد و مى ستاید و مى پرستد و حتى غیر مذهبى ها نیز با مقایسه مذاهب ، اعتراف مى کنند که توحید عالى ترین شکل تکامل یافته بینش مذهبى است (که مسلم است و غیر قابل تردید مى کوشند تا از مذاهب مورد توجهشان چهره اى توحیدى بسازند.

2 ـ اهورا مزدا و خلق جهان ؛اهورا مزدا را زرتشت خداى ازلى و ابدى خردمند و بصیر و قادر و علیم مى داند که چون خواست جهان را بیافریند، ابتدا روحى جاوید و مطلق ساخت به نام و هومن یعنى منش ، ذهن ، فکر و اندیشه نیک ، و بعد و هومن تمام پدیده هاى عالم را آفرید .

3 ـ انگرمئى نو و سپنتامئى نو در اعتقاد زرتشت ، دو نظام یزدانى ، به نام ذات بد ( انگرمئى نو) و ذات خوب ( سپنتامئى نو) در جهان وجود دارد. و (سپنتا خیر مقدس ، و مئى نو به معناى من، منش مانتالیته )این ها همه یک کلمه اند و به معناى فکر و اندیشه و خرد و حکمت که انگرمنش وسپنتامنش ذات بد و ذات خوب همواره در جنگند و هر یک دستیاران و فرشتگانى دارند.

4 ـ یاران سپنتامئى نو شش فرشته یا یزدان مقرب ، یاران ذات خوب جهانند، که با سپنتامئى نو جهان خیر را اداره مى کنند و باانگرمئى نو ودستیارانش مى جنگند. این شش امشاسپند روح جاوید و ازلى و ابدى عبارتند از؛

1 )بهمن ؛به به معناى خوب و خیر و من به معناى منش ، یعنى فرشته اى با منش خیر. 2 )اردیبهشت ؛ فرشته راستى و عدالت . 3 )شهریور فرشته قدرت (یا به اصطلاح خودشان (؛ یزدان قدرت . 4 )خرتات ؛ برخوردارى و کامیابى و موفقیت و عافیت . 5 )اسپندارمد؛ سپند به معناى مقدس است ، آنچنان که یکى از صفات زرتشت هم سپند من است ؛ یعنى داراى منش سپند (مقدس ). اسپندارمد همان اسفند است و یزدان برکت و عشق و محبت . 6 )مرداد یا امرتات ؛ یزدان خلود و جاودانگى . این شش امشاسپند) در تحت رهبرى سپنتامئى نو گروه هفت نفره اى را تشکیل مى دهند که مجرى اراده اهورامزدایند در مبارزه با شر و یارى انسانهایى که راه اهورامزدا را مى پیمایند.

در برابر اینها، شش فرشته شر (اگر بشود، ملک عذاب ) همراه انگرمئى نو گروه هفت نفرى روح خبیث را تشکیل مى دهند. سپنتامئى نو و انگرمئى نو و یاران شان در دو سوى هستى صفوف خیر و شر را آراسته اند، و انسان در این میانه ، مخیر است که هر صفى را که بخواهد، اختیار کند. البته بغیر از اینها باز فرشتگان دیگرى هستند... این ، مجموعه نظام اعتقادى متافیزیک مذهب زرتشت است ، که جهان بینى زرتشتى را نیز نشان مى دهد.

ج . زرتشت موبدان

تاکنون ، هر چه رفت ، در تعریف و شناخت زرتشت اولیه بود، و پس از این مى کوشم که زرتشتى را که موبدان ساختند ومذهبى که به دفاع موبدان و منافع آنها گمارده شد، تصویر نمایم ، چه در این صورت است که مقایسه و نتیجه گیرى ممکن مى شود:

در ابتدا مذهب زرتشت مبتنى بر خصوصیت زندگى کشاورزى است  هر کس قناتى حفر کند به بهشت مى رود...

تقدس آب ، تقدس گاو، تقدس قنات و تقدس سبزه و درخت ، نشان دهنده این واقعیت است که مذهب زرتشتى بر خلاف میترائیسم که مذهب دوره دامدارى است ، کاراکترى کاملا کشاورزى دارد...

 مذهب زرتشت نیز دوگانه است ؛ یکى مذهبى است که زرتشت آورده است و دیگرى مذهبى که جانشینان زرتشت حکام و موبدان  ساخته اند.

تحریف مذهب زرتشت

1 ـ اصالت طبقات ؛زرتشت همه خدایان را بیرون رانده بود و از یک خدا و یک اهورامزدا گفته بود، که یگانه است ؛ و خداى فقیر و غنى ، موبد و غیر موبد همه و همه فقط یک خداوند است، اهورامزدا. اما موبدان خداى یگانه زرتشت را تجلى تثلیثى دادند و گفتند که زرتشت خود فرموده که آتش رمز و اشاره اى از جهان ملکوتى اهورایى است و باید آتش را تقدیس کرد و احترام گذاشت . آنگاه موبدان ، آتش (رمز و اشاره اهورائى ) را به سه قسمت کردند و سه آتش ‍ ساختند یکى در استخر (فارس ) که آتش روحانیان و موبدان بود، و یکى در آذربایجان ، که آتش شاهزادگان و جنگجویان ، و سومین آتش ریوند که آتش دهقانان و کشاورزان بود. بنابراین ، موبدان ، توحید زرتشت را به صورت یک زیربناى شرک در آوردند و این دیگر مهارت شگفت انگیزى است!

2 ـ اصالت روحانیت مقام موبدى موروثى بود. موبدزاده ، چه بد و چه خوب ، جانشین پدر مى شد. فقط کافى بود که مقدارى قوانین و حرکات و رسومى را بیاموزد. براى موبد شدن ، و به جامه روحانیت زرتشتى در آمدن ، علم شناخت دین لازم نیست ، فقط باید مراسم پیچیده نذر و قربانى و تشریفات عمومى را دانست و ادعیه اى را حفظ داشت ، همین ... در دین زرتشت ، هر طبقه اى خداى خاص خویش دارد، و روحانیون خداى روحانی. 3 - شرک ، تعدد خدایان در مذهب زرتشتى ، غیر از امشاسپندان خدایان دیگرى نیز وجود دارند؛

1 ـ سروش مظهر اطاعت و تقوى و عبودیت انسان است ، و مظهر روحانیونى که تبلیغ کنندگان اطاعت و عبادت خدایند در زمین.

2 ـ فره ایزدى روح مقدسى است که برکت و تقدس ایجاد مى کند و وارد هر روح و جانى که بشود، توفیق پیدا مى کند و به عافیت و سلامت یا به سلطنت و مقام و قدرت مى رسد، و در دنیا و آخرت ، نجات مى یابد. با نیایش و پرستش اهورا مزدا مى توان فره ایزدى یافت ، و فره ایزدى اگر وارد روحى بشود، صاحب آن روح سعید مى شود، و اگر نه شقى مى ماند.

3 ـ منتر؛ این همان کلمه اى است که هنوز هم هست . مى گوییم منترش ‍ کرده اند یا منتر شده است منتر عبارت بوده است از کلمات مقدس و اوراد و دعاهایى که مى بایست با زبان و دهان و لباس و دست و پا و... پاک ، خوانده مى شد، یا بعضى از حالات و مراسم خاص مذهبى و روحانى بود که مى بایست بوسیله موبد رسمى با قرائت و آهنگ خاص ‍ القاء و بیان مى شد .

آنچه نقل گردید، بیان جامعه شناختى مذهب زرتشت بود که توسط برجسته ترین محقق و متخصص در تاریخ ادیان و مذاهب شرقى مطرح گردیده است . این ترسیم ، محققانه ترین و منصفانه ترین قضاوتى است که پیرامون مذهب زرتشت بعمل آمد است . و اینک معمول به نقل مطالب تاریخى پیرامون دین زرتشت و شخص او مى پردازیم .

زرتشت

زوراستیا زرتشتر یعنى دارنده شتران زرد... مستشرقین با حقه بازى عجیبى ، تاریخ تولدزرتشت را از 329 تا 600 ق .م . به 6000 سال ق .م . و حتى 6000 سال پیش از حمله اسکندر عقب مى برند تا به یک نتیجه گیرى نژادى دست بزنند! چرا که اروپائى هر دین و مذهب و مکتبى داشته باشد با نوعى خودپرستى خود را منشاء و دلیل وجودى هر مذهب و مکتب و فلسفه اى مى داند...

... همچنین محل تولد او نیز مجهول مانده . بعضى گویند در ناحیه ماد آذربایجان درشمال غرب ایران و بعضى گویند در باکتریا (بلخ شرق ) بوجود آمده . ولى از قرارمعلوم وى در غرب ایران زائیده شده و در شرق ایران به کار دعوت خود پرداخته است .روایات باستانى بر آن است که زرتشت در پانزده سالگى نزد آموزگارى تعلیم یافت و از او کشتى نام کمربند مقدس زرتشتیان است دریافت کرد. از آغاز عمر به خوى مهربان و سرشت لطیف معروف گردید. در هنگام بروز قحط سالى که در ایام جواناو اتفاق افتاد، نسبت به سالخوردگان حرمت و رافت و درباره جانوران محبت و شفقت بعمل مى آورد. چون به بیست سالگى رسید، پدر و مادر و همسر خود را رها کرده براىیافتن اسرار مذهبى و پاسخ مشکلات روحانى که اعماق ضمیر او را پیوسته مشوش مى داشت ، در اطراف جهان سرگردان شد و از هر سو رفت و با هر کس سخن گفت ، شایدکه نور اشراق درون دل او را منور سازد... در منابع یونانى گفته شده که زرتشت مدت هفت سال در بن غارى درون کوهى بسر آورده ک به خاموشى مطلق مى گذرانید. آوازه کار اواز شرق به گوش مردم روم رسید و شهرت یافت که مردى مرتاض ‍ بیست سال تمام در بیابانها گذرانیده و جز پنیر، طعامى نخورده است . چون به سى سالگى رسید ک زرتشت را مکاشفاتى دست داد. روایات در این باب بقدرى فراوان و اغراق آمیزاست که براى او معجزات عجیبه وکرامات غریبه ذکر کرده اند. گویند نخستین بارکه براى او کشف و شهود دست داد، در سواحل رود دیتا در نزدیکى موطن او بود.ناگهان خیال شبحى که بلندى قامت او نه برابر انسان متعارف بود، در برابر نظرش نمودار گردید که او را فرشته وهومنه بهمن یعنى پندار نیک نام نهادهاند. پس فرشته با او گفت و شنود کرد و به او فرمان داد که جامه عاریتى کالبد را ازجان دور سازد و روان را پاک و طاهر فرماید آنگاه صعود کرده ، در پیشگاه اهورامزدا یعنى خداى حکیم حاضر گردد... از آن پس هشت سال دیگر بر زرتشت بگذشت و او در عالم کشف و شهود با شش فرشته مقرب(امشاسپندان ) یکایک گفت و شنود کرد... از آن پس ده سال تمام بر زرتشت بگذشت که به پرستش و عبادت اهورا مزدا مشغول بود و پیوسته از مردم روزگار جفا و آزار مى دید. پس از این مکاشفه بى درنگ تعلیم خلائق را آغاز کرد. ولى در ابتدا کسى به سخنان او گوش نداد. چندین بار نومیدشده ، در معرض فتنه و آزمایش قرار گرفت ... عاقبت پس ‍ از ده سال ، زرتشت به مقصود رسید و نخستین کسى که آئین او را پذیرفت ، عموزاده وى مردى به نام میندى نیمون ها بود. پس در یکى از بلاد شرقى ایران به دربار پادشاه آن دیار به نام ویشتاسپ راه یافت . مدت دوسال زرتشت کوشش بسیار کرد که این پادشاه را به دین خود درآورد. پادشاه با زرتشت همراه گردید، ولى چون تحت نفوذ کارپانها ( مغان = روحانیون ) واقع بود، آنان بااقدامات شیطانى خود علیه عقاید زرتشت برخاستند و باعث شدند که زرتشت را دستگیرساخته و به زندان اندازند.

سرانجام پس از دو سال از زرتشت معجزه اى به ظهور رسید...

بالاخر شاه به دین او در آمد... ویشتاسپ سراسر نیروى خود را براى نشر دعوت آن پیامبر بهدین بکار برد. درباریان و امرا نیز به دنبال شاه بر او گرویدند... از مدت بیست سال دیگر که از عمر زرتشت باقى بود، روایات و حکایات بسیارى نقل کرده اند. در سراسر این روزگار وى به نشر دین اهورامزدا در میان ایرانیان بگذرانید. در این زمان دو پیکار و جنگ با دشمنان بر پا ساخت . .... جنگ دوم در زمانى روى داد که زرتشت به سن هفتاد و هفت سالگى رسیده بود. در این پیکار اگر چه پیروز گردید، لیکن عاقبت کشته شد. نویسندگان اوستا در هزار سال بعد گفته اند که چون تورانیان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، یکى از آنان ناگهانى بر آن پیامبر یزدانى تاخته و او را در برابر محراب آتش در حال عبادت به قتل رسانید. زرتشت را یونانیان زورو آسترس و رومیان زوروآستر و اروپائیان زوروآستر مى نامند. وجود تاریخى او محل اختلاف است و اعتراض . مفسر فرانسوى اوستاجیمزدارمستر از زرتشت خدائى مى سازد و او را تظاهر هوم به شکل انسان مى داند کرن هلندى او را افسانه اى منسوب به خورشید مى شناسد. با وجود این آثارى موجود است که وى را شخصیت تاریخى مى دهد.... معمولا این راى رایج است که زرتشت میان قرن هفتم و ششم ق .م . بوده است افلاطون صریحا از زرتشت نام برده و او را مؤ سس آئین مزدیسنا دانسته است . بروسوس مورخ قرن سوم میلادى زرتشت را سر سلسله پادشاهان ماد مى داند. مورخان اسلامى زرتشت را معاصر گشتاسب یا ویشتاسپمى دانند .یک محقق معاصر ایرانى زمان زرتشت را قرن هشتم ق .م . مى داند.

پیرنیا مورخ ایرانى نظریه جکسون را مى پذیرد هربرت جرج دوران زرتشت را به عصر هخامنشى مى برد در فروغ مزدیسنا آمده است که زرتشت در شهر رى به زبان اوستا وغ و به زبان پهلوى راکا بدنیا آمده است یونانیان زرتشت را زروآستر مى نامیدند؛ یعنى ستاره شناس دیوژن زرتشت را به معناى ستاره پرست گرفته است .هرمودورس شاگرد افلاطون زرتشت را به همین معنا گرفته است . یک خاورشناس آلمانى مى گوید برخى یونانیها، نام زرتشت را از کلماتزئیرا به معناى نیاز و استر یعنى ستاره گرفته اند که مى شود ستاره نیاز. یک محقق آلمانى دیگر مى گوید؛ زرتشت را از دو کلمه زئوتر یعنى نیازدهنده و استر به معنى چراگاه گرفته اند که مى شود مالک مزرعه شایسته براى نیاز. زرتشت به معناى شخم کننده با شتر نیز آمده است . یک دانشمند انگلیسى مى گوید زرتشت یعنى کسى که شتران را مى چراند یا مى راند. محققان غربى معناى دیگرى براى زرتشت از قبیل ستاره زرین عذاب دهنده شتران ستاره طلائى درخشش طلائى سلطنت زرین و... آورده اند. اعراب زرتشت را سلطنت زرین گفته اند.

زرتشتیان نام وى را سپیتامه مى دانند. مارتین آلمانى مى گوید زرتشت در اصل جارات اوتارا بوده است که به زبان سنسکریت به معنى ستایش کننده عالى مى باشد که چون به پیامبرى مبعوث شد، لقب زرتشت گرفته است ، زرتشت یعنى ترکیبى از اوش به معنى سوزاندن و درخشیدن و زر به معنى زرین ، پس زرت اوشتر یعنى کسى که چهره اش از نور خدادادى روشن است . آذر گشسب مى نویسد که اسفتمان پس از رسیدن به مقام روحانى به لقب شترپیر یا زرد رنگ مفتخر گردیده باشد. آذرگشسب مى نویسد؛ شتر حیوانى نبوده که در بین آریائیهاى ایرانى اهمیت و ارزشى داشته باشد تا دارنده آن به خود مباهات کند.

پس دارنده شتران زرد رنگ به پیامبر ایران نمى چسبد.

واژه زرتشت در تاریخ به دوازده گونه ضبط گردیده است؛

زردشت ، زردتشت ، زرهشت ، (این سه ، بر وزن  انگشت)

زاردشت ، زاراهشت ، وزراتشت (این سه ، بر وزن  خارپشت)

زرادشت ، وزراهشت ، وزرادشت (این سه ، بر وزن  چراکشت)

زره دشت ، زره تشت ، وزره هشت (بر وزن دره پشت)

زردشت ، زرتهشت ، وزاردهشت ، وزارتهت (به دال مهمله و تاء مضموم).

نام پدر زرتشت پورشب و نام مادرش دغدویه آمده است .در باب تحصیلات زرتشت نیز اختلاف بسیار است  برخى او را تحصیلکرده یونان و برخى دیگر شاگرد مکتبهاى فلسفى هند مى دانند.زرتشت با دختر فراشائوش ترا به نام هووى ازدواج کرد و شاه نیز با دختر زرتشت و جامناسیاه که از زن اول او بود، ازدواج نمود. زرتشت در سن هفتاد یا هفتاد و هفت سالگى در حالى که در برابر محراب به عبادت مشغول بود، بوسیله یک سرباز تورانى کشته شد.

دین زرتشت

دینى که این پیامبر ایرانى تعلیم فرمود، یک آئین اخلاقى بود و طریقه یگانه پرستى دین زرتشت با وجود این که داراى ارزش اخلاقى بسیار است ، به اصلاحات اقتصادى و اجتماعى نیز توجه دارد، با چادرنشینى مبارزه مى کند و طرفدار اسکان مردم و خانه سازى است . تربیت چهارپایان اهلى و مراقبت از آنان در چراگاهها، زندگى خانه نشینى ، داشتن خانه یا محل سکونت مناسب ، رفتار نیکو با گاو نر از دستورات دین بزرگ ایران است . با قربانى کردن از طریق ریختن خون حیوانات مخالف است . مؤ من حقیقى دهقانى است خدمتگزار و واقعى و مربى چهارپایان مفید، سرپرست خانه ، و بزرگ ده و درستکار. بنابراین شغل اصلى زرتشتى کشاورزى و مراقبت از چهارپایان است که در گاتها نمودار است.

دین زرتشتى نخستین مذهبى است که در جهان از مسئله حیات عقبى و مسئله قیامت سخن به میان آورده و مسئله آخرالزمان را به مفهوم کامل خود طرح کرده است .

در دین زرتشت مفهوم بزرگى وجود دارد که نه در آئین مصریان قدیم دیده مى شود و نه در اندیشه هاى بسیار عمیق هندو جهان داراى تاریخ است و از قانون تحول پیروى مى کند. وضع فعلى ، جهان را به مرحله نهائى رهبرى مى کند، و همه نیروها در کار خود، باید به آن راه بروند. در نظر زرتشت دنیا از برنامه استمرار تاریخ پیروى مى کند و میدان جنگ است . مبارزه اى پرشور نیروها را مقابل یکدیگر قرار داده است و این امر واجب است و نتیجه آن تکامل مردم با تقوى و بهره مندى از زندگى جاویدان است .

آئین جین و دین بودا با آئین زرتشت مشابهت دارد.

آزادى در انتخاب دین ، بیزارى از قربانى هاى خونین و احترام زندگان ، از اصول هر سه دین و نفوذ اصطلاحات زرتشت است . فلسفه دوگانگى و اخلاقى که مبارزه ریشه آن را تشکیل مى دهد، نشان نزدیکى میان آئین جین و دیانت زرتشت است پس از زرتشت آئین مزدا دوباره به سنن ملى و مراسم قدیمى بازگشت . بابرقرارى اهورا مزدا در ردیف اول ، خدایان دیگر نظیر ناهید و مهر براى خود جایى در این آئین باز کردند... این آئین با نوشته هاى کارشناسان معاصر پارسى ،تفسیر ماوراءالطبیعه اى ساده یافته است . به این صورت که در جنگ با لاوجوداهریمن و وجودمطلق اهورامزدا موجود است . ممکن الحدوث و جهان مربوط به انهارا بوجود مى خواند و جهان ناقصى که لاوجود به نابودى آن مى کوشد، وجودکامل آن را با مشیت الهى و دائمى خود نگهدارى مى کند تا زمانى که بالاخره مطابق باخواست خداوندى پایان پذیرد. کریستن سن مى گوید؛ قبل از جدا شدن دو تیره هندى و ایرانى از یکدیگر، تفاوتى میان دو دسته از خدایان عمده آنها وجود داشته است . یکدسته دیوها را مى خوانده اند که در راءس آنها خداى جنگجوئى به نام ایندرا قرار داشت و دسته اى دیگرآسوراها را که به ایرانى اهورا گفته مى شود.

دکتر محمد معین مى گوید؛ آریائیان از ارواح مضر متنفر بودند و آنها را لعنت مى کردند.

اوستا

یشت ها و گاتها

یشت ها ، سرودهاى توحید است ـ که مى گویند خود زرتشت گفته است ـ که بعضى با کلمه یاسین در قرآن برابر دانسته اند. چون این کلمه قرائت هاى مختلفى دارد و به صورت یشمه و یشماو یسن و یسناو... هم نوشته شده است . یشت هاسرودها و ادعیه اى است در ستایش ایزدان که ایزد از ریشه یزداست که همان یسناو یشت و یزدان همه ریشه مشترک یزددارند که به معناى ستایش و پرستش است

کتاب اوستاشش فصل است ... اولین فصل گاتها است که به عقیده زبان شناسان بزرگى چون بن و نیست اثر خود زرتشت است که به نام سرودهاى دینى خطاب به اهورامزداسروده است . زبان شناسان ، زبان این سرودها را کهنه ترین زبانى مى دانند که در میان ما وجود دارد، و از لحاظ مفاهیم نیز چنین است . بر گاتهاسرودهایى افزوده اند که مجموعه گاتهاو اضافات یسنارا مى سازند، که سرودهایى است مربوط به عدالت و پرستش خدا. آنچه بر گاتها افزوده شده است ، زبان جدیدى دارد که از لحاظ زبان شناسى متعلق به دوره هخامنشى است ، و بعد به ویسپردو وندیدادمى رسیم ، که از نظر زبان شناسى به اواخر دوره ساسانى ... مربوط است . پس از نظر زمانى ، اوستا از زمان زرتشت آغاز مى شود (گاتها) و به پایان دوره ساسانى (زمان انوشیروان ) و آستانه ظهور اسلام مى رسد. در مطالعه اوستا هر چه از گاتها دور مى شویم ک از توحید و لحن اهورامزداى واحد و یگانه و زرتشتى که اهورامزدا را خالق همه چیز (نور و ظلمت و نیکى و بدى و زشتى و زیبایى ) خطاب مى کند، فاصله مى گیریم و به اواخر کتاب که مى رسیم ، بطور روشن و مشخصى ، جهان به دو نیم مى شود، دو کشو، دو مرز، دو نژاد، و دو رئیس ‍ پیدا مى کند که هر دوشان هم شاءن و هم نیرویند و در برابر هم ، سویى اهورامزدا است و سوى دیگر اهریمن ؛ یعنى خداى واحدى که خالق شیطان و یزدان بود و خیر و شر، خود نزول کرده است و به دو نیم شده است (نیمى خیر و نیمى شر) و خود در برابر نیمه بد خویش ایستاده است . کاملا روشن و مشخص است که این ، ثنویت و دوگانه پرستى است . بنابرانى ، اوستاى قدیم یک متن دینى توحیدى است و هر چه پیش مى آئیم و به روزگار ساسانیان نزدیکتر مى شویم ، به شرکى مى رسیم که بر اساس ‍ دوگانه پرستى بسیار مشخص و غیر قابل توجیه و تفسیرى استوار است کتاب مقدس آئین مزدا اوستایا زند اوستا است (اوستا متن و زند تفسیر است ). این نوشته هاى مقدس فقط در قرن سوم میلادى گردآورى شد و در قرن چهارم مسیحى به عنوان کتاب شریعت دین زرتشت اعلام گردید، ولى یک بخش از این آثار، مخصوصا پنج سرود موسوم به گاتها به عصرى بسیار پیشین تر تعلق دارد و تاءلیف زرتشت است یشت ها از مهمترین قسمتهاى اوستا است و در بردارنده 21 فصل که هر فصلى در تعریف و ستایش یکى از فرشتگان یا امشاسپندان است . هر قسمت از این فصول را در زمان مخصوصى مى خوانند. مثلا در فروردین یک قسمت از یشت را، در روز 19 فروردین که به نام فروردین و روز فروردین ماه است ، مى خوانند. و یا مهریشت را در روز مهرگان (16 مهرماه ) در تعریف مهر (خورشید) بیان مى دارند. و تیر پشت را در جشن ابر تیرگان باید قرائت کرد.

نامهاى فصول با ذکر فرشته ویژه آن شناخته شده است ؛

1 هرمز یشت ، 2 خرداد یشت ، 3 ماه یشت ، 4 مهر یشت ، 5 فروردین یشت ، 6 دین یشت ، 7 زمایاد یشت ، 8 هفت امشاسپند، 9 آبان یشت ، 10 تیر یشت ، 11 سروش یشت ، 12 بهرام یشت ، 14 هوم یشت ، 15 اردى بهشت یشت ، 16 خورشید یشت ، 17 گوش یشت ، 18 رشن یشت ، 19 رام یشت ، 20 اشتاد یشت ، 21 ونند یشت . یشت کلمه اوستائى یشتى از ریشه همان کلمه اوستائى یسنامى باشد که به معنى نیایش بکار مى رود و یشتى از ریشه همان کلمه اوستائى یسنامى باشد که به معنى نیایش بکار مى رود و یسنارا در موقع ستایش و عبادت مى خوانند. اما یشت ها ویژه ستایش خداوندگار و امشاسپندان و ایزدان است . بعضى محققان در رابطه با یشت ها گفته اند: در آغاز ترکیب شعرى داشته و این اندازه نبوده ، ولى بعدها به تدریج مطالبى بر انها افزوده شده و از صورت شعرى بیرون آمده اند. یشت هایى که تا امروز باقى مانده اند، به 21 یشت مى رسند. نام هریشتى با یکى از ایزدان و امشاسپندان مشخص گردیده است . اما نخستین یشت معلوم و موسوم به هرمزدیشت ، درباره پروردگار و صفات و افعال اوست . در یشت ها نشانه هائى از آئین آریائى دیده مى شود. در این یشت ، مضامین و مطالبى است که نشانه قدمت آن مى باشد. قدیمى ترین یشت ها عبارتند از: آبان یشت ، مهر یشت ، فروردین یشت ، بهرام یشت ، ارد یشت و رام یشت.

هزمردیشت اولین یشت است که در آن از صفات خدا سخن رفته است . دومین یشت از دو قسمت تشکیل گردیده است که عبارت است از؛ هفتن یشت کوچک و هفتن یشت بزرگ . اولى درباره هفت امشاسپند است که قبلا اشاره شد. در میان یشت ها فقط دو امشاسپنداند که داراى یشت ویژه اى هستند؛ اشاوهیتنه یا اردى بهشت و همه لوتاوات یا خرداد.

اگر چه گمان مى رود که دیگر امشاسپندان هم داراى یشت مخصوص ‍ باشند، ولى چون بخشهایى از اوستا از بین رفته ، اثرى از آنها در دست نیست . سومین یشت موسوم به اردى یهشت یشت که دومین امشاسپنداست و چهارمین یشت موسوم به خرداد یشت که به حساب پنجمین امشاسپند مى باشد. یشت پنجم به نام آبات یشت ویژه ایزد آب است به نام آناهیتا الهه ایزد آب دیگرى به نام ایم نبات داریم که به معنى زاده آبهااست . و این قدیمى ترین قسمت اوستا است .

سخن ابوریحان بیرونى درباره کتاب زرتشت

بنا به گفته ابوریحان بیرونى در آثار الباقیه ؛ زرتشت کتابى آورد که آن را اوستایا انبا گویند و لغت این کتاب با لغات تمام کتب جهان مغایرت دارد. لغات و حروف این کتاب با دیگر کتب فرق دارد. علت این است که این کتاب به اهل یک زبان اختصاص داشته است . این کتاب (اوستا) در خزانه دارابن داراپادشاه ایران بوده که طلاکارى شده و بر دوازده (هزار) پوست گاو نوشته شده بود. اسکندر مقدونى این نسخه را بسوزانید و هیربدان را از دم شمشیر گذرانید. از این زمان اوستا معدوم شد و به اندازه 5/3 آن بکلى از میان رفت و امروزه 12 قسمت از آن در دست زرتشتیان است.

نام اوستا نیز مانند زرتشت صور ضبط گوناگونى در تاریخ دارد؛

اوستا اوستا اویتسا بستاق ایساق ابستاع ایستا آبستا افستااپسنتا اوستا مشهورترین نام کتاب زرتشتیان است . در منابع اسلامى بستاه ابستاق و افستاق ضبط گردیده است . در معناى این کلمه نیز توافق وجود ندارد، برخى آن را به معناى پناه گرفته و برخى دیگر به مفهوم دانش معرفت دانسته اند. عده اى دیگر به معنى متن اساسى گرفته اند.

آنچه مسلم است که اوستا به معناى اساس و متن اصلى مى باشد.

کلمه اوستاهمیشه همراه با لفظ زند و پازند است . پازند شرح و تفسیر اوستا است که پس از زرتشت توسط موبدان کیش زرتشت نوشته شده است . به این تفسیر باررونیز مى گویند

پورداوود محقق ایرانى مى گوید؛اوستا کهن ترین نوشته ایرانیان است . اوستا نیز همچون زرتشت در هاله اى از ابهام قرار دارد. تاکنون زمان حیات زرتشت روشن نشده ، بنابراین نمى توان به زمان نگارش اوستا پى برد.

نقش زن در ایران باستان(جمع بندی)

برای درک وضعیت زنان در ایران و نقش آنها در زندگی سیاسی باید بستر تاریخی ـ اجتماعی و مسائل بنیادین، مانند مقام و منزلت زن در جامعه، ملهم از مجموعة ارزشها، اعتقادها و باورها، حضور تاریخی مستقیم و غیر مستقیم آنها در سیاست و نقش‌آنها در تحولات اجتماعی ـ سیاسی که همگی عناصر اساسی در پدید آوردن فرهنگ سیاسی جامعه است را مدّ نظر داشته باشیم، وضعیت حال هر پدیده اجتماعی بدون شناخت پیشینة تاریخی و عقاید و ارزشهای حاکم بر جامعه میسر نیست. کشور ایران که در طول تاریخ خود، همواره از مراکز مهم تمدن دنیا با فرهنگ و تمدنی شکوفا و غنی به حساب آمده است. زنان به عنوان نیمی از جمعیت جامعه نقش مهم و اساسی در شکل گیری و گسترش تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و ... این مرز و بوم داشته اند. البته اطلاعات و دانستنی ها دربارة وضعیت زنان در ایران مانند همه نقاط جهان کم و گاهی متناقض است و از طرف دیگر، تاریخ سیاسی زنان از تاریخ سیاسی مردان جدا نیست و همه تواریخ حول محور پادشاهان نوشته شده است. در نتیجه درک شرایط تودة مردم و از جمله جامعة زنان ایران مشکل است. در تاریخ ایران باستان زنان از مقام و موقعیت بالایی برخوردار بوده اند. به عنوان مثال در دورة حکومت ایلامیان، مردانی که از وارثان ملکه نخستین بودند اجازه سلطنت داشتند. پرستش الهه های زنان متداول بود. زن جاودانه و قابل احترام بود و نسب خانواده را حفظ می کرد، الهة مادر در رأس خدایان ایلامی قرا رداشت و موجب باروری و سودبخشی همه پدیده های طبیعت می شد باستان شناسان پیکره های بسیاری از الهه های مادر را کشف کرده اند که حاکی از مقام و موقعیت زن بود و یا شاتن های زن (مسئولان امور دینی جامعه) که از جایگاه اجتماعی آنان خبر می داد. براساس منابع و ماخذ تاریخی، مقام و موقعیت و حرمت زنان در ایران باستان نسبت به سایر ممالک هم عصر خود، بهتر بوده است. زمانی که در یونان قدیم زنان، حتی شهروند هم به حساب نمی آمدند، در ایران پادشاهی همای و جنگ های گرد آفرید جزیی از تاریخ است. زمانی که اعراب دختران خود را زنده بگور می کردند، در ایران دختران خسروپرویز، آذرمیدخت و پوراندخت، فرمانروایی می کردند. در دوران بربریت اروپای شمالی، زنان مسلمان ایرانی مانند ریحانه، دختر حسین خوارزمی، در علم نجوم متبحر بودند. در بین النهرین (حکومت بابلیان) زن از شوهر ارث می برد، ارثیة او جهیزیه و مهریه اش بود. زن در حکومت آشور هیچ حقی نداشت اما در ایران در عصر ایلامی ها براساس گل نوشته ی به جا مانده از آن حکومت، مرد هنگام مرگ، مایملکش را با رضایت کامل به همسرش می بخشید و پس از آن تنها فرزندانی می توانستند وارد خانه شوند که حرمت مادر را نگه می داشتند. البته باید توجه داشت که اصولاً نوسانات مدارج حقوقی و مقام زن در هر دوره به مقتضیات زمان و وضعیت محیط و نوع مناسبات اجتماعی بستگی داشته است. پایه و ارزش مدارج نقش هایی که زن در جامعه ایفا می کرد، به نسبت آزادیی بود که در موقعیت های گوناگون اجتماعی برخوردار بوده است. بدین معنا که این حقوق و مقام زن در دوران ما قبل تاریخ، ایران باستان، پس از اسلام و امروز همواره تابعی از موقعیت عصر خود بوده است. دوره حکومت مادها در تاریخ ایران، دورة انتقال عصر مادرسالاری به پدر سالاری است، براساس اسناد و مدارک موجود دوران اولیة زندگی اجتماعی انسان (عصر حجر و عصر مفرغ) دورة مادر سالاری بوده اما پس از شروع عصر آهن و تکامل ابزار کار با یک تحول تاریخی نقش زن و مرد روبرو می شویم که مصادف با دورة حکومت مادها است. در این دوره حقوق زن و مرد در جامعه با هم مساوی بود. در امور سیاسی و حتی در حق توارث سلطنت نیز مساوری بودند. دیاکونف در کتاب (تاریخ ماد) می گوید( در میان مادها و پارسیان و مصریان دختر پادشاه و داماد او می توانند به جای او بنشینند.) در عصر حکومت هخامنشیان زمینه اجتماعی مقام زن بر مبنای مفاهیم عدالت و مردمی عصر خود استوار بود. زن در این دوره در امورسیاست، تعلیم و تربیت و سرنوشت میدان جنگ نقش داشته است. مقام و منزلت زن در دورة هخامنشیان تا آنجا بود که چون اسکندر، داریوش سوم را شکست داد و مادر او اسیر شد، پادشاه ایران طی سومین نامه خود به اسکندر حاضر شد به خاطر آزادی مادرش گذشته از 30 هزار تالان پول، پسرش نیز نزد اسکندر به گروگان باقی بماند. در مورد مقام و موقعیت زن در دوره حکومت اشکانیان اطلاعا ت چندانی در دست نیست اندک اطلاعاتی که وجود دارد، حکایت از آن دارد که نقش ملکه های اشکانی زیاد نبوده و آنها در امور سیاسی و دولت زیاد مداخله نکرده اند. البته فقط در یک مورد از ملکه موزا، همسر فرهاد چهارم ذکر شد. که با پسرش فرهاد پنجم در سلطنت مشارکت داشته است. در عصر اشکانیان زن موهبتی برای برقراری صلح میان اقوام مختلف و ملتها بوده و پیوند زناشویی با آنها سبب اتحاد، وحدت و صلح، امنیت بوده است. در دورة ساسانیان، مقام و موقعیت زنان در جامعه اهمیت زیادی داشته است. زنان نقش موثری را در بین تمام طبقات جامعه ایفا نمودند و به بالاترین مقام رسیده و سلطنت کرده اند. البته فقط زنان طبقات بالای جامعه از امتیازات خاصی برخوردار بودند تاریخ دربارةوضعیت توده زنان سکوت کرده است و به این مقوله پرداخته نشده است. براساس منابع موجود، مذهب زرتشت در ایران قبل از اسلام زمینه ساز مناسبی برای حرمت زنان بوده است. زن در مذهب زرتشت و در کتاب اوستا از ارزش و کرامت و احترام والایی برخوردار است. زن نگهدارنده ی روشنایی آتش و رکن اساسی خانواده است. در اساطیر زرتشت زن و مرد هر دو شاخة یک ریواس هستند. در کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) بارها و بارها بر تساوی حقوق زن و مرد تاکید شده است. مادر از احترام خاصی برخوردار است در دینکرت، به زنان حق مالکیت داده شده است و در مرگ شوهر معادل پسر متوفی ارث به او تعلق می گیرد. در نزد مانویان، زنان ارج و منزلت خاصی در جامعه داشته اند زن حتی می توانست جز طبقه برگزیدگان دینی قرار گیرد و به عنوان مبلغ مذهبی یا فقیه دینی به جامعه، دین و آیین خود خدمت کند. بنابراین زنان در طول تاریخ ایران در تحولات جامعه نقش مهم و اساسی داشته اند و همدوش مردان در صحنه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و ... حضور داشته اند در نتیجه بدون نگرش مثبت و بهره گیری از توان جمعیت زنان در جامعه نمی توان به آینده مطلوب اندیشید و به توسعه که فصل مشترک همه مطالعات علوم انسانی است دست یافت.

khoozilam پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir
پوشش زنان ایلامی

2pmilad پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش بانوان ایران در هزاره دوم پیش از میلاد مسیح

mad پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره ماد ها

hakhamaneshi پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره هخامنشی ها

parti پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره اشکانی ها ۱

parti2 پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره پارتی ها ۲

sasani پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره ساسانی ها ۱

sasani2 پوشش زنان ایرانی در گذر تاریخ  | تاریخ ما Tarikhema.ir

پوشش زنان ایرانی در دوره ساسانی ها

 /منبع تصاویر وبلاگ وزین تاریخ ما می باشد. /

منابع :

۱- روح الامینی محمود ، مبانی انسان شناسی تهران ،عطار چاپ سوم 1368.

۲- پیرنیا حسن ، تاریخ ایران قبل از اسلام ، تهران، نامک . چاپ سوم 1383.

۳- داهیم بهرام، خسرو پرویز ، تهران،راستی نو،چاپ اول 1383.

۴- میشل آندره ،جامعه شناسی خانواده و ازدواج، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران (شماره3) 1354.

۵- بارتلمه، کریستان، زن در حقوق ساسانی، ترجمه ناصر الدین صاحب الزمانی، بی جا، عطائی، 1337.

۶- دیاکونف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، امیر کبیر، تهران، 1343.

۷- طلوعی، محمود، زن بر سریر قدرت، اسپرک، تهران، 1371.

۸- منوچهریان، مهر انگیز، تربیت سیاسی و اجتماعی زن، یونسکو، تهران، 1348.

۹- سایت مرکز مطالعات زنان.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۷
دی
هخامنشیان ازپارسیان به شمار می روند.
پارسیان مردمانی آریایی نزاد بودند که تاریخ آمدن ایشان به ایران معلوم نیست. در کتیبه های آشوری از سده ی نهم پیش از میلاد آمده است. از همان تاریخ آنان در ناحیه ی انشان که در مشرق شوشتر و حوالی کارون واقع بود دولت کوچکی تشکیل دادند که در ابتدا از دولت ماد اطاعت می کردند . جد ایشان هخامنش همه ی قبایل پارسی را زیر فرمان خود در آورد.

img/daneshnameh_up/a/a4/gard.jpg

تمدن و فرهنگ هخامنشی

شاه : این نام که از سه هزار سال پیش در زبانهای ایرانی رواج دارد ، ازپارسی باستان گرفته شده است که پس از تحولات تاریخی بسیار به صورت « شاه » در آمده است .
چون پس از اتحاد ماد و پارس بدست کوروش بزرگ
، (550 ق . م ) اصطلاح شاهنشاه بکار رفت . این بدان جهت بود که مردم آریایی و غیر آریایی فلات ایران و پیرامون آن به کشور هخامنشی پیوستند و خصوصا پادشاهان و شهریاران آنها نیز برتری کوروش را پذیرفتند .
شاهنشاه در پارسی باستان خشایه ثیه یعنی شاه شاهان آمده است.

لباس ویژه شاهنشاه
شاهنشاه درهنگام صلح جامعه ای بلند از دیبای ارغوانی
 که آستینهای فراخ داشت و در زیر آن پیراهن بلندی می پوشید که تا زانو می رسد و مغزی سفید داشت و کمر بندی روی آن می بست . کفش شاه نیز ، زرین و پاشنه دار و نوک تیز بود . یونانیــان تـاج شاهنشاهان هخــامنشی راتیار و یا گیسداریس خوانده اند .
شاه ، ریش دراز و موهای مجعد داشت و بر تخت زرین می نشست و عصای زرین به دست می گرفت .

فرمانها و نامه های سلطنتی به مهر شاه می رسید و نسخه ای از آن در دفاتر شاهی نگهداری می شد .

کشورداری 

 داریوش پس از اینکه بر اوضاع کشور ایران مسلط شد، ایران را به سی و سه خشتره یا استان تقسیم کرد و ادارة آنها را به افرادی که مورد اعتماد شاهنشاه بودند واگذار نمود.
از زمان جانشینان خشایارشاه که دولت هخامنشی روی به ضعف نهاد استانداران یک نوع خود مختاری پیدا کرده حتی ریاست سپاه محلی را که بر عهدة سرداری به نام کارانا بود نیز بدست گرفتند.

اختیارات شاهان یا امیران محلی با قوت یا ضعف حکومت مرکزی تغییر می کرد. ضرب سکه طلا از مختصات شاهنشاه بود . اما استانداران می توانستند گاهی سکه هایی از نقره یا مس بزنند .
در اوایل دورة هخامنشی سالی دوبار بازرسان شاهنشاهی که چشم و گوش شاه خوانده می شدند به استانها گسیل می گشت .

img/daneshnameh_up/a/a4/sarbazghermez.jpg


سپاه ایران

سپاه جاویدان
پیش از داریوش ایران سپاه منظمی نداشت و ارتش آن بصورت افراد غیر حرفه ای اداره می شد . داریوش به تشکیل سپاه جاودان پرداخت که شمار ایشان به ده هزار تن می رسید . در هر شهر پادگانی وجود داشت که در ارگ
 آن شهر جای داشتند و فرمانده آن دژها را ارگبد می گفتند .

لشکر ایران به دو دستة پیاده و سواره تقسیم می شدند و مسلح به تیر و کمان و نیزه و شمشیر و زوبین
 و خنجر و کمند و سپر و کلاهخود و زره بودند .
اسب و فیل و شتر را هم زمان در جنگ بکار می بردند .

ایرانیان در تیر اندازی مهارت داشتندچنانکه هرودت
 می نویسد پارسیان از کودکی به فرزندان خود سه چیز می آموختند که؛
  • راست بگویند
  • راست بر اسب سوار شوند
  • راست تیر بیندازند .
از زمان داریوش دوم ، جنگاوران یونانی نیز بعنوان مزدور در ارتش ایران راه یافتند و همین امر باعث تن پروری ایرانیان و انحطاط ارتش ایشان گردید .

در ایران از زمان کوروش گردونه
 های جنگی نیز به کار می رفت . چرخهای این گردونه ها غالباً مجهز به داسهای برنده بودند .


img/daneshnameh_up/2/2b/Achaemenid_Battleship.jpg


نیروی دریایی :

در زمان هخامنشی ایران به دستیاری رعایای فینیقی و یونانی خود دارای نیروی دریایی مهمی گردید . این نیرو ، ایران مرکب از سه گونه کشتی بود :

اول - کشتیهای جنگی که پاروزنان آن در سه ردیف یکی بالای دیگری قرار می گرفتند.

دوم - کشتیهای دراز که برای حمل و نقل اسبها و سواره نظام بکار می رفت .

سوم - کشتیهای کوچکتر که برای حمل و نقل خواروبار
 استعمال می شد .


میراث تمدنهای گذشته

دولت هخامنشی وارث تمدنهای قدیم پیش از خود بود و همة علوم و معارف ملل پیش ، مانند : آشور و بابل و عیلام ، در بین اهل آن ، در آن کشور پهناور رواج داشت .

بزرگترین شهر علمی و دانشگاهی آن ، امپراتوری بابل بود . در این شهر تعلیم معارف قدیم ، به دست کاهنان بابلی
 و مغان بود .
آثار و تألیفات قدیم را به زبانهای اکدی
 و سومری و عیلامی و آرامی می خواندند .
ستاره شناسان و ریاضیدانان بابلی در عصر خود مــشهور آفاق بودند و علوم خود را همراه با سحر و جادو به شاگردان خود می آموختند .

دین در دوره ی هخامنشی

در دورة هخامنشی از مذهب ایرانیان اطلاع صحیحی در دست نداریم . همینقدر مسلم است که در عصر ایشان دین رسمی در ایران وجود نداشته است .
هخامنشیان نسبت به مذاهب بیگانه سختگیر نبودند و مانع از رواج آنها در کشور خود نمی شدند .

سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در سنگ نبشته
 های خود می گوید : اهورا مزدا «بغ» یعنی خدای بزرگی است . او از همة بغان بزرگتر است . او آسمان و زمین و آدمی را آفرید و داریوش را شاه کرد .

از زمان اردشیر دوم از خدایان دیگری مانند آناهیتا
 و میترا که در ردیف اهورمزدا بشمار می رفتند در سنگ نوشته های او نیز یاد شده است .

آئین میترا
مذهب مهر پرستی یا آیین میترا
 در ایران غربی رواج فراوان داشته ، در مشرق و شمال ایران نیز اغلب مردم آریایی ، زرتشتی مذهب بوده اند .
برخلاف هخامنشیان ظاهراً مادها بیش از ایشان طرفدار دین زرتشت بشمار می رفتند و مغان یا روحانیان زرتشتی از طوایف ششگانة مادها شمرده می شدند .
قیام گیومات مغ
 نیز به خاطر آن بوده که دین زرتشت را در ایران رواج دهد .

زرتشتیان مردگان خود را در فضای آزاد می گذاشتند تا طعمة مرغان شکاری و درندگان شوند . اما هخامنشیان چنانکه از مقابر ایشان در تخت جمشید پیداست ، مردگان خود را دفن می کردند .

اغماض و سهل انگاری هخامنشیان نسبت به ادیان دیگر و حتی درباره بت پرستان نشان می دهد که اگر هم زرتشتی بوده اند ، در آن دین تعصب زیادی نداشته اند .

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
دی

 

اتل لیلیان وینیچ (Ethel Lillian Voynich) در 11 مه سال 1864 در یک خانواده معروف انگلیسی دیده به جهان گشود. در طفولیت پدرش را از دست داد و هزینه سنگین خانواده و تحصیل اتل و سایر برادران و خواهرانش به عهده مادرش محول گردید.

اتل وینیچ هنگامی که به هجده سالگی قدم گذاشت از ارثیه‌ای که از پدر به او رسیده بود استفاده کرد و برای کسب معلومات در سال 1882 عازم برلین گردید. در آن‌جا ضمن تحصیل در رشته موسیقی نیز به فعالیت پرداخت و در سه سالی که در آن‌جا اقامت داشت، موسیقی را به خوبی فرا گرفت. خانم اتل لیلیان وینیچ در سال 1885 به انگلستان برگشت. دو سال بعد یعنی در سال 1887 به روسیه مسافرت کرد و در رشته ادبیات روسی، مطالعات وسیعی به عمل آورد و ارمغان این سفر و این مطالعات، ترجمه چندین اثر از نویسندگان معروف روسیه مانند گوگول و داستایفسکی به زبان انگلیسی بود و این اولین کار مطبوعاتی او محسوب می‌شد. چند سال نیز به کار ترجمه اشتغال داشت و کم و بیش از راه ترجمه شهرتی کسب کرد. در همین زمان در انگلستان با جوانی به نام «میخائیل» که اهل لهستان و یکی از انقلابیون آن کشور بود آشنا شد.

آن‌ها خیلی زود به عقاید و نظریات یکدیگر پی بردند و با یکدیگر ازدواج کردند. همسرش مشوق او در کارهای هنری بود. اتل در سال 1897 اولین کتاب خود را به نام "خرمگس" نوشت و منتشر کرد. در اندک زمانی این کتاب به فروش رفت و مجدداً چاپ شد. اتل با نوشتن این اثر انسانی قدم به دنیای نویسندگان گذاشت و کتاب خرمگس یک کتاب کم‌نظیر در مطبوعات تلقی گردید.

خانم وینیچ در این کتاب سیمای واقعی و حقیقی انسان‌هایی را مجسم کرده است که برای کسب آزادی و استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه دامنه‌داری می‌زنند و در این راه از مرگ نیز هراسی ندارند. عشق در این کتاب نیز مقامی ارجمند دارد و با سرشک‌سوزان همین عشق است که صفحات پایان کتاب به روی هم نهاده می‌شود و انسان‌ها را ساعت‌ها در اندوه می‌گذارد. کتاب‌های دیگر این نویسنده عبارتند از:

"جک دایموند"، "الیویا لتام" و "کفشت را بکن". اتل لیلیان وینیچ 96 سال عمر کرد و در این مدت با خلق چند اثر دین خود را نسبت به جامعه و بشریت ادا کرد. او یکی از اعضای مؤثر و فعال جامعه بانوان انگلیس بود و مقالاتی که او درباره حقوق اجتماعی و دفاع از مقام زن در مطبوعات نوشته بسیار مشهور است.

اتل وینیچ در 28 ژوئیه سال 1960 دیده از جهان بربست.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
دی

اُ هنری O’Henry نام مستعار، (نام واقعی ویلیام سیدنی پورتر William Sydney Porter) نویسنده امریکایی (1862-1910) اهنری فرزند پزشکی بود ساکن کارولینای شمالی. در پانزده سالگی مدرسه را ترک کرد و مدت پنج سال در درمانگاه پدر و داروخانه عمویش به کار اشتغال یافت و از نوجوانی استعداد خود را در هنر نویسندگی آشکار کرد. در 1882 به تگزاس رفت، دو سال در مزرعه­ای به سر برد و کمی زبان فرانسوی و آلمانی و اسپانیایی آموخت و کار نوشتن را آغاز کرد. از 1885 تا 1894 به شغلهای گوناگون مانند حسابداری و صندوقداری بانک اشتغال یافت، سپس با روزنامه فری پرس Free Presse که در دیترویت Detroit انتشار می­یافت، همکاری کرد و داستانهای خود را در آن انتشار داد. در 1895 به هیوستن رفت و در روزنامه دیلی پست Daily Post ستون وقایع را به عهده گرفت و در 1896 به اتهام سرقت از بانکی که در آن کار می­کرد، به دادگاه احضار شد. ظاهراً از این اتهام تبرئه می­شد، اما به سبب هراسی که یافته بود، به امریکای جنوبی گریخت و تا 1898 در آنجا ماند و همین که به علت بیماری همسر به میهن بازگشت، به دادگاه احضار شد. این بار به پنج سال زندان محکوم گشت که به سبب رفتار پسندیده­اش به سه سال و نیم تقلیل یافت. اهنری در زندان داستانهای مختلفی با نامهای مستعار انتشار داد و پس از آزادی در 1902 در نیویورک ساکن شد و داستانهای متعددی که غالب آنها از مشاهدات و تجربه­های او در این شهر بزرگ مایه گرفته بود، انتشار داد که او را به شهرت رساند. اهنری در حدود ششصد داستان کوتاه نوشت که ابتدا در مجله­های گوناگون منتشر می­شد و هرسال تا هنگام مرگ یک یا دو جلد از مجموعه آنها را انتشار می­داد. چهار جلد نیز پس از مرگش به چاپ رسید. اولین مجموعه داستانهای کوتاه اهنری مجموعه چهار میلیون The Four Million در 1899 منتشر شد که از مشهورترین مجموعه داستانهای او به شمار آمد و مقصود چهار میلیون نفر مردم ساکن شهر نیویورک پنجاه سال پیش است. در داستانهای این مجموعه روابط خانوادگی زن و شوهرها به صورتهای گوناگون وصف شده است و از همه تأثرانگیزتر داستان هدیه شب عید است. زن و شوهر جوانی در شب عید عزیزترین چیزها را از دست می­دهند تا برای یکدیگر هدیه­ای بخرند، زن گیسوان زیبای خود را می­فروشد تا زنجیری برای ساعت شوهر بخرد و شوهر ساعت را می­فروشد تا برای گیسوان زیبای زن خود شانه فراهم کند. بعضی از داستانها نیز کشمکشهای مداوم زن و شوهر را نشان می­دهد و بعضی حالات شاعرانه‌ی‌ زیبایی را نمودار می­سازد. مجموعه داستان چراغ آراسته The Trimmed Lamp (1902) به طور کامل استعداد طنزنویسی اهنری را آشکار ساخت. دل باختر Heart of the West (1912) بی­شک بهترین مجموعه داستان اهنری به شمار می­آید که در آن قریحه طنزنویسی، احساس و گویایی همراه با نبوغ و قدرت ابداع، اثری دلنشین و پرجاذبه پدید آورده است که گوشه­هایی از زندگی شخصی او را آشکار می­سازد. اهنری بعضی از موضوعهای خانوادگی را در این داستانها به مسخره کشیده و با طنزی بدیع و به نحوی صادقانه لحن گفتگوی مردم امریکا را قبل از جنگ نشان داده است. از مجموعه داستانهای دیگر اوهنری این مجموعه­هاست: کلمها و شاهان Cabbages and Kings (1904)، صدای شهر The Voice of the City (1908)، جاده­های سرنوشت Roads of Destiny (1909)، ششها و هفتها Sixes and Sevens (1911). در 1937 آثار کامل اهنری The Complete Works of O.H. و در 1945 بهترین داستانهای کوتاه اهنری Best Short Stories of O.H. به چاپ رسید. اهنری از بیماری سل در بیمارستان درگذشت. وی در ادبیات امریکا نوعی از داستان کوتاه را وارد کرد که در آنها گره­ها و دسیسه­ها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظر گشوده می­شود. در داستانهای اهنری مطایبه، طنز، مزاح و خوش­طبعی و پایان رندانه بر زمینه احساس مهر و عطوفت قرار گرفته است.

اهنری نیز مانند بسیاری از طنزنویسان بزرگ، حزن و ملال خود را در نقابی از نکته­سنجی و بذله­گویی می­پوشاند، در حالی که اشخاص داستانهایش از بشر واقعی حکایت می­کنند و در لفاف قصه­های رؤیایی و خیال­انگیز پیچیده می­شوند. انجمن علم و هنر، جایزه­ای به نام اهنری برقرار کرد که هرسال به بهترین داستانهای کوتاه امریکایی تعلق می­گیرد. از بسیاری از داستانهای وی فیلم سینمایی ساخته شده است.

  • میر حسین دلدار بناب