اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۴۶ مطلب با موضوع «زندگی نامه» ثبت شده است

۰۴
دی

محمود دولت‌آبادی، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت‌آباد شهرستان سبزوار به دنیا آمد.


دولت‌آبادی، از آغاز مشاغل مختلفی را تجربه کرد، کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، صاف کردن میخهای کج (این کار هنوزهم دردولت آباد و روستاهای دیگر سبزوارتوسط نوجوانان وجوانان انجام می‌شود )و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده پیچ کارگاه تخت گیوه کشی، دوچرخه سازی، سلمانی و.... بعدها تمام مشاغلی که او در دوران نوجوانی و جوانی خود تجربه کرد، در آثارش نمود یافت.
دولت‌آبادی سپس راهی مشهد و آنگاه تهران شد و در این دوران باز هم مشاغل دیگری نظیر حروفچین چاپخانه، سلمانی کشتارگاه، رکلاماتور برنامه‌های تأتر، سوفلور کنترلچی سینما، ویزیتور روزنامه کیهان و... را بر عهده گرفت.

بازیگر

در همین دوران دهه ۱۳۴۰ بود که دولت‌آبادی به صورت جدی با تئاتر آشنا شد و ۶ ماه نظری و ۶ ماه هم عملی درس تئاتر خواند. در این دوره شاگرد اول شد و پس از آن «شبهای سفید» اثر داستایوسکی را بازی کرد و بعد «قرعه برای مرگ» اثر واهه کاچا٬ بازی در نمایش «اینس مندو»٬ «تانیا»٬ «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر و بعد از آن کار در اداره برنامه‌های تأتر بود. سپس به گروه هنر ملی پیوست دوره پرباری برای او آغاز شد.
بازی در نمایش «شهر طلایی» تدوین عباس جوانمرد٬ «قصه طلسم و حریر و ماهیگیر» نوشته علی حاتمی٬ «ضیافت و عروسکها» نوشته بهرام بیضایی، سه نمایشنامه پیوسته «مرگ در پاییز» نوشته اکبر رادی و «تامارزوها» نوشتهٔ نویسنده کرد نصرت نویدی و پس از آن بازی در نمایش «راشومون» که کارگردانی آن را بعدها خود به عهده گرفت. بعدها مشارکت در انجمن تأتر، بازی در نمایشنامه «حادثه درویشی» نوشته آرتور میلر با کارگردانی ناصر رحمانی نژاد٬ «چهره‌های سیمون ماشار» اثر برشت با کارگردانی مشترک محسن یلغانی و سعید سلطان پور.
در سال ۱۳۵۳ مهین اسکویی، کارگردان تأتر از او دعوت کرد که در نمایشنامه «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی ایفای نقش کند.
از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۳ تأتر و داستان‌نویسی، دوشادوش هم، ذهن دولت‌آبادی را تسخیر کرده بود. او در فیلم گاو هم نقش کوتاهی ایفا کرده‌است.

نویسنده



او در همین سال تأتر را برای همیشه کنار گذاشت، اگر انتشار نمایشنامه ققنوس و یا فعالیت دولت آبادی را برای تشکیل سندیکای تأتر در یکی دو سال بعد از انقلاب مستثنا بدانیم.دولت‌آبادی، کار منظم داستان نویسی را با انتشار «ته شب» در سال ۱۳۴۱ آغاز می‌کند که در آثار او از همان نخستین اثر تا آخرین آنها سلوک خطوط تفکری کلی نگر و نشانه‌هایی مشخص وجود دارد، همچنین تسلط‌های رشک آمیز او در فضاسازی و دیالوگ نویسی از همان آغاز کار پیداست. مشخصه دیگر آثار او عشق به پدر یا خاطره پدری است، ارادت به صادق هدایت، همدلی او با هدایت به رغم تفاوت نگاهشان که به خوبی در رمان سلوک وجه روشنتری به خود می‌گیرد، از دیگر مشخصه‌های آثار دولت آبادی است. مشخصه دیگر آثار او ندای امیدواری در عین کلافگی است و نگاه تلخ او به زندگی که این امیدواری از تربیت و آموزش روستایی او ناشی می‌شود، که قناعت و صبوری ویژگی آن است و کاملاً با نگاه شهری صادق هدایت متفاوت است. مشخصه دیگری که در کارهای دولت‌آبادی بارز بود، این است که او به شرح بیرونی آدمها بیشتر رغبت نشان می‌دهد تا شرح درونی آنها، گاه به نظر می‌رسد که این آدمها درون ندارند، از بس که نویسنده به شرح بیرونی آنها پرداخته است، به قد و قامتشان به شکل و شمایلشان و خلق و خوی آنها بیش از آنکه نشان داده شود، به وصف در می‌آیند و از صافی ذهن و زبان راوی نویسنده عبور می‌کنند، تا ماجرا سرانجام پس از آن آغاز شود. تم اصلی داستان‌های او بر دو مدار در حرکت است: روستا و شهر.

آثار

پس از «ته‌شب»، دولت‌آبادی «ادبار» را به همراه داستان‌های «بند» ، «پای گلدسته امامزاده» ، «هجرت سلیمان» و «سایه‌های خسته»، در مجموعه «لایه‌های بیابانی» در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد.
داستان بعدی او «هجرت سلیمان» و «سایه‌های خسته»، است که از نظر ساختار با آثاری که تا به آن روز منتشر کرده بسیار متفاوت است. در این اثر، دخالت نویسنده بسیار ناچیز است، دیالوگ و عمل داستانی ماجرا را به پیش می‌برد که نقش تأثر در آن غیر قابل انکار است. اثر بعدی دولت‌آبادی «بیابانی» است که نقطه عصیان آثار دولت‌آبادی نیز به شمار می‌رود، داستان دیگری از ناکارآمدی ساخت و ساز نوین اجتماعی.
پس از آن، دولت‌آبادی اولین رمانش را تحت عنوان «سفر» به چاپ رساند. این رمان از طرح داستان محکمی برخوردار نبود. «سفر» داستان یک گره، یک بن‌بست است، داستان با یک بحران آغاز می‌شود؛ از بی‌کار شدن مختار و طلیعه دنیای جدید و ورود ماشین که این گرفتاری‌ها را آغاز کرده‌است. پس از آن دولت‌آبادی رمان «اوسنه بابا سبحان» را منتشر کرد که از ساخت خوبی برخوردار است. رمان با بابا سبحان آغاز می‌شود و بعد عروسش شوکت و آن‌گاه پسرها صالح و مصیب و دیگر شخصیت‌ها، در شبکه‌ای منطقی از روابط اجتماعی روستا و تعاملی معقول و ناگزیر، یکی‌یکی پا به صحنه داستان می‌گذارند.
رمان بعدی دولت‌آبادی «باشبیرو» است که این اثر با آثار قبلی دولت‌آبادی تفاوت فاحشی دارد.
دولت‌آبادی داستان‌هایی دارد که پرده داستان به روی یک زن باز می‌شود. «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» (و نیز «باشبیرو») از آن جمله‌است. پس از آن «گاواره‌بان» را می‌نویسد که رمانی کوتاه‌تر از «باشبیرو» و نه به خوبی «اوسنه بابا سبحان» است، «گاواره‌بان» نیز چون همیشه با یک بحران آغاز می‌شود.
داستان بعدی دولت‌آبادی، «مرد» است که در سال ۵۱ نوشته می‌شود ولی در سال ۵۳ به دست مخاطبان می‌رسد. داستان کوتاه نسبتاً بلندی راجع به مرد شدن یک پسر نوجوان، این نوشته مثل بقیه آثار دولت‌آبادی داستان فقر است اما داستان نکبت نیست و این درست در جهت عکس نوشته‌های نویسنده‌ای مثل چوبک است که در آن‌ها می‌توان بوی چرک و کثافت را فهمید، ولی تفاوت دولت‌آبادی با چوبک در این است که وقتی دولت‌آبادی از مردم عادی یا فرودست جامعه صحبت می‌کند نگاه او نگاهی آرمانی و حتی حماسی است. اثر بعدی او «عقیل عقیل» است. این اثر دیگر با بحران شروع نمی‌شود بلکه داستان با فاجعه آغاز می‌شود؛ زلزله! در مرکز فاجعه عقیل قرار دارد که همه کس‌اش مرده‌اند جز دخترش شهربانو، که با او به صحرا رفته بوده‌است و جز پسرش تیمور که در گناباد به سربازی رفته‌است. در «عقیل عقیل» این پدر است که پسر را گم کرده‌است اما در واقع تیمور تنها پسر عقیل نیست که همه کس و کار اوست؛ پس باز هم عقیل پدر گم کرده‌ای بیش نیست.
پس از آن «از خم چنبر» را منتشر می‌کند که بسیاری معتقدند موضوع یا ماجرا در این داستان اهمیت ندارد. اثر دیگری که از دولت‌آبادی منتشر می‌شود «دیدار بلوچ» سفرنامه کوتاهی است که شرح سفری است که دولت‌آبادی به زاهدان و آن حدود داشته‌است. سفرنامه از مشاهدات وی از زاهدان آغاز شده و بعد همراه راوی به میرجاوه و زابل هم سری می‌زنیم. در این اثر برخی افکار و روحیاتی که دولت‌آبادی در جابه‌جای آثارش به عنوان تفکری محوری در داستان‌هایش بروز داده‌است، در این اثر نمودی آشکار و مستقیم پیدا می‌کند. اثر بعدی او «جای خالی سلوچ» است. این داستان با غیبت سلوچ با جای خالی او آغاز می‌شود، پدر نقطه اتکا و اطمینان خانواده ناگهان نیست شده یا از بین رفته‌است.

کلیدر

اثر بعدی دولت‌آبادی کلیدر است، رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت، که خود دولت‌آبادی بارها گفته‌است «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»
کلیدر، یک رمان عظیم روستایی است در ۱۰ جلد و بالغ بر ۳ هزار صفحه که او بیش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کرده‌است و حجیمترین رمان فارسی به شمار می‌رود؛ البته گمان نمی‌رود که دوباره چنین حادثه ای تکرار شود، با زبانی فخیم و حماسی و بیش از شصت شخصیت که جملگی تمام و کمال پرداخته شده‌اند.
دولت‌آبادی، در ادامه جلد دوم مردم سالخورده را می‌نویسد که زندگی همه آدمهایی است که چون راوی دردمند این اثر زخمها را از این زمانه بیرحم بر جان خود احساس می‌کند؛ فقر، فقر، فقر.
اثر بعدی او سلوک است که جنجالهای بسیاری را به پا کرد.

جوایز

دولت‌آبادی، در سال ۱۳۸۲، در نخستین دوره‌ء جایزه ادبی یلدا (به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان)، جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی را دریافت کرد.

فعالیت سیاسی

وی در صحنه سیاسی کشور هم فعال است و دارای گرایشات اصلاح طلبانه است. دولت آبادی از جمله افراد شرکت کننده در کنفرانس برلین بوده.وی در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ به حمایت از میرحسین موسوی پرداخت.

کتاب‌شناسی


مجموعه داستان

لایه‌های بیابانی - (۱۳۴۷)
کارنامه سپنج (مجموعه داستان و نمایشنامه)

رمان

سفر - (۱۳۵۱)
آوسنه بابا سبحان (داستان بلند)
گاواره‌بان - (۱۳۵۰)
جای خالی سلوچ
عقیل، عقیل - (۱۳۵۳)
از خم چنبر - (۱۳۵۶)
کلیدر
زوالِ کلنل
روزگار سپری شده مردم سالخورده
اتوبوس
سلوک
آن مادیان سرخ یال
طریق بسمل شدن

نمایشنامه

تنگنا
باشبیرو - (۱۳۵۲)
ققنوس


مجموعه مقاله
ناگریزی و گزینش هنرمند
موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی


سفرنامه

دیدار بلوچ

گفت و گو

ما نیز مردمی هستیم

سایر آثار

هجرت سلیمان
مرد
آهوی بخت من گزل (داستان)
روز و شب یوسف
آن مادیان سرخ‌یال
ته شب (داستان)
رد، گفت و گزار سپنج
نون نوشتن
  • میر حسین دلدار بناب
۲۸
آذر
 

مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در اسفند 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شد. پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد.
او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار می رود.
با انتشار مجموعه دوم اشعارش، «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگان روشن شد. در این مجموعه گرایش او به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته می توان نمونه های کامل شعر امید را در آنها یافت.
اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به موسیقی داشت و در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات بسیارعلاقمند بوده بطوریکه همیشه عمق مطالب را جستجو و سعی می کرده تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد.
شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.
بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل/ آورده اند که فردوسی/ بدعتها و بدایع نیما یوشیج/ دوزخ اما سرد/ در حیاط کوچک پاییز در زندان/ زندگی می گوید اما باید زیست / ترا کهن مرز و بوم دوست دارم، انتشار یافتند.
در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسرش و نیز دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او با دوستان قدیمش ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان نیز دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.
اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد.

آثار
از آثار به جای مانده از این شاعر می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ارغـنون - انتـشارات تـهـران 1330
• زمستان - انتـشارات زمان 1335
• آخر شاهـنامه - زمان 1338
• از این اوستا - انتـشارات مروارید 1344
• منظومه شکار - مروارید 1345
• پـائـیـز در زندان - مروارید 1348
• عاشـقانه ها و کـبود - جوانه 1348
• بـهـترین امید، برگـزیده اشعـار و مقالات - روزن 1348
• برگـزیده اشعـار - جـیـبی 1349
• در حـیاط کوچک پائـیـز در زندان - توس 1355
• دوزخ، اما سرد - توکا 1357
• زندگـی می گوید اما باز باید زیست - توکا 1357
• تـرا ای کـهـن بوم بر دوست دارم - مروارید 1368
• گـزینه اشعـار - مروارید ۱۳۶۸

ویژگی سخن

اخوان بعد از نیما که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.
زبان شعر امید بسیار غنی بلیغ وموثراست، احاطه وسیع او به میراث ادب فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه زیباتردر شعرش بگنجاند.
در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده هایش به مناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را توضیح می دهد!
فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد.
بر خلاف «نیما» که گاهی در وزن کوتاهی میکند، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفضیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکل شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.
محتوای شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی است. به عبارت دیگر شعر وی روایت رویدادها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر او بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد تایید دیگران نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.
اخوان علاوه بر چهار مجموعه شعر، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده او به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش شمرده شود.

دو شعر از اخوان

     لحظه ی دیدار

«لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه‌ام، مستم

باز می‌لرزد، دلم، دستم

بازگویی در جهان دیگری هستم

های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!

های! نپریشی صفای زلفکم را، دست!

و آبرویم را نریزی، دل

ای نخورده مست

 لحظه ی دیدار نزدیک است».

 

           نماز 

باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایه‌های خود هم اندازه .
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.

نه صدائی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جوی آب رفتم،چه می آمد
آب.
یا نه،چه می‌رفت؛هم زانسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو کردم.
مست بودم،مست سرنشناس،پانشناس،اما لحظه ی پاک و عزیزی بود.
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله  گو  هر سو که خواهی باش.
با تو دارد گفت وگو شوریده ی مستی .
- مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو،آیا تو هم هستی؟


  • میر حسین دلدار بناب
۲۳
آذر
 

محسن هشترودی 22 دی ماه 1386 در تبریز متولد شد . پدرش شیخ اسماعیل هشترودی از بزرگان روزگار و نماینده ی مجلس شورای ملی بوده است . او تحصیلات ابتدایی را درتهران در مدرسه های سیروس و اقدسیه آغاز کرد و از کلاس هشتم به دارالفنون رفت . روزی که وارد دارالفنون شد آموزگار درس هندسه برای آنکه میزان دانش او را بسنجد ، از او خواست که در پای تخته قضیه ای را اثبات کند و او از راه تازه ای که در کتاب درسی نبود آن قضیه را در کمال خونسردی اثبات کرد . در 1304 تحصیل در دارالفنون را به پایان رساند و چند سالی پزشکی خواند اما نیمه کاره آن را رها کرد و برای آموختن مهندسی مکانیک به پاریس رفت اما آن را هم نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت .

پیش از آنکه داستان ریاضیدان شدن استاد را ادامه دهم از زبان استاد خاطره ای درباره ی ریاضیات و وضع آموزش آن که گویا همیشه در این سرزمین بد بوده است را می نویسم : درس خواندن در آن اوایل برای من تکلیف شاقی بود ، زیرا پیش خودم فکر می کردم که این همه درس را برای چه باید یاد بگیرم و اینها مرا به چه کار خواهند آمد . البته این روش غلط "آنها" ( کسانی که امروز خود من و "ما" های دیگر جاشان نشسته ایم ) بود که طبع حساس مرا آزرده می داشت ، مخصوصا در ریاضیات بسیار ضعیف بودم ... فراموش نمی کنم که در سال ششم ابتدایی ، وقتی امتحان تعیین قوه می کردند ، معلوم شد که محسن هشترودی – یعنی من – در ریاضیات به اندازه ی کلاس سوم هم سواد ندارد !

استاد در سال 1308 پس از بازگشتن از پاریس تحصیل در رشته ی ریاضی را در دانشسرای عالی که بعدها تربیت معلم نام گرفت آغاز کرد و در سال 1311 ، شاگرد اول دانشسرای عالی شد و جز پنجمین گروه دانشجویان اعزامی به فرانسه . او سه نفر را معلمان اصلی خود در تهران می داند ، نخست برادرش ، محمد ضیا هشترودی که ریاضیدان و ادیبی خودساخته بود که درباره ی نظریه ی اعداد در ریاضیات عالی تحقیقاتی داشت و به ویژه درباره ی قضیه ی مشهور فِرما پژوهشی تازه کرده بود - او به جز استادی برادرش در ریاضیات عالی ، استاد غلامحسین مصاحب و عبدالله ریاضی هم بود - ، معلم دومی که هشترودی از او نام می برد ، غلامحسین رهنما است و دیگری استاد بزرگ عبدالعظیم قریب .

هشترودی در 1312 در آزمون آنالیز عالی از دانشکده ی علوم پاریس امتیاز نخست را می گیرد و دو سال زودتر از موعد مقرر لیسانس دوم خود را از دانشگاه سوربن گرفت . در 1315 از پایان نامه ی دکترای خود با نام "فضاهای تصویری عنصر" از دانشگاه سوربن دکترای دولتی ( اِتا ) گرفت . استاد او اِلی کارتان ، بنیانگذار ریاضیات جدید فرانسه بود . هشترودی به صلاح دید استادش می خواست به آلمان برود اما سفارت ایران مخالفت کرد و او به ایران بازگشت .

او آن قدر از دانش بهره داشت که پس از بازگشت به ایران آموزش ادبیات و فلسفه و ریاضیات را در دانشکده ی ادبیات و علوم و دانشسرای عالی تهران که آن زمان در یک جا بود ، آغاز کرد . در سال 1320 در ضمن اشتغال در بانک ملی به استادی دانشگاه تهران رسید و در سال 1321 صاحب کرسی مکانیک تحلیلی این دانشگاه شد . او در سالهای دهه ی بیست با بزرگانی چون انیشتین ، برتراند راسل و اُپن هایمر نشست هایی داشت . پروفسور هشترودی در زمان زندگی خود یکی از دویست دانشمند برجسته ی جهان بود و به همین دلیل با بسیاری از دانشمندان بزرگ جهان در آن زمان ارتباط داشت ، در آن زمان بسیاری می گفتند که پروفسور هشترودی ، یکی از دانشمندانی بود که به فتح فضا توسط روس ها کمک کرد .

درباره ی پروفسور هشترودی نوشته اند که قامتی متناسب و قیافه ای گیرا داشت و با کردار پر وقار و گفتار گرم خود ، حاضران را مجذوب می کرد . بردبار و بلند نظر بود . فروتن و مودب بود اما بی ادبی دیگران را نمی توانست تحمل کند . به شدت احساساتی بود و عکس العملش خیلی زود با جاری شدن قطره های اشک و یا بد و بیراه گفتن به زمین و زمان بروز می کرد . از چاپلوسی به شدت آشفته می شد . دشمن ریا و ریاکاری بود . در روبه رو شدن و ایستادن در برابر بالادستی ها مناعت خود را حفظ می کرد و از بیان باورهایش پروایی نداشت و در برابر زیردستان افتادگی و عطوفت داشت و هیچ گاه پشت اشخاص غیبت نمی کرد . به شدت جوان گرا بود و مهم اینکه بر حقیقت جوان گرایی و ناگزیر بودن آن هشیار بود . معلمی بود که در آموختن به کوچک و بزرگ و عامی و دانا فرقی قایل نبود و به همه در هر سطح علمی که بودند ، مطالب تازه را مشفقانه می آموخت .

سالیان دراز ، به عنوان معروف ترین ریاضی دان ایران شناخته می شد و صدایش در دانشگاه و در جمع دوستان و در رادیو و تلویزیون و قلمش در مطبوعات از دانش و هنر می نوشت . به سبب جامعیتی که در فرهنگ و دانش داشت هر جا که سخن می گفت ، تمام حواس جمع را متوجه ی خود می کرد و همه به سکوت فرو می رفتند و غرق می شدند در ذهن زیبای او . در هنگام حرف زدن جوری سخن می گفت گویی تک تک کلمات را دست چین کرده است در حالی که این گونه نبود و بسیاری از مواقع ناگهانی و بدون قرار قبلی به سخنرانی می پرداخت و جوری سخن می گفت که همه از عامی تا دانشمند به سخنانش علاقمند بودند .

او هوش و حافظه ی شگفت انگیزی داشت و عادت داشت که محاسبات طولانی جبر را ذهنی انجام دهد . نوشته اند در یک سخنرانی در ژاپن در باره ی یک موضوع ریاضی فی البداهه سخنرانی می کرده است ، بعدها کتابی به دستش رسید که رساله ی دکترای یک ژاپنی بود که با پژوهش روی سخنان استاد کتابی نوشته بوده است به نام : قضیه ی هشترودی . در شبانه روز 4-5 ساعت بیشتر نمی خوابید و بقیه را صرف مطالعه و کار فرهنگی و اجتماعی می کرد . در ریاضیات به الهام و اشراق باور داشت و می گفت که آموزش ریاضی باید بر اساس تجربه و از راه کشف و شهود صورت بگیرد . برای خوب درک کردن ریاضی ، خوب دانستن زبان مادری را ، در درجه ی اول و دانستن یک زبان خارجی را در درجه ی دوم لازم می دانست . همواره ذهن خلاق وی در پی طرحی نو و اندیشه ای نو بود . آسمان و ستارگان و فضا از علاقه های جدی او بود ، او نخستین ایرانی بود که از UFO و امکان وجود زندگی در سیارات دیگر در ایران صحبت کرد و تا پایان عمر کتاب ها و مقاله های در این مورد را با علاقه دنبال می کرد .

زبان های عربی و انگلیسی و ترکی استانبولی و روسی را می دانست و استاد زبان فرانسه بود و به زبان های فارسی ، ترکی استانبولی و فرانسوی شعر می گفت . نوشته اند در زمان دانشجویی شعرهای او به زبان فرانسه میان دانشجویان آن جا دست به دست می گشت .

او از دوستان نزدیک صادق هدایت ، صادق چوبک ، بزرگ علوی و جمالزاده و استاد پرویز ناتل خانلری بود . "بوف کور" را بی همتا می دانست . خود نوشته است :

یک روز غروب در محوطه ی داشنگاه پرینستُن آمریکا نشسته بودم تا اتوبوس دانشگاه بیاید و به خانه برگردم . در آنجا نامه ای که برایم رسیده بود را به دستم دادند ، وقتی بازش کردم در آن کارتی دیدم که به یک نظر ، خطّ صادق هدایت را شناختم ، روی آن فقط یک جمله نوشته شده بود : انتظار کشیدم نیامدی ، راهی همان راه شدم که می خواستم بروم . یا هو !

هدایت با این یک عبارت ، مرگش را به من خبر می داد و من با حسرت به یاد می آورم که قرار بود کمی قبل از آن تاریخ ، به پاریس بروم و هدایت را که دچار بحران روحی شدیدتری از گذشته بود ، ملاقات کنم . شاید ، اگر رفته بودم ، فاجعه اتفاق نمی افتاد .

شادروان منوچهر آتشی نوشته است : نقشی که پروفسور هشترودی در ادبیات معاصر ایران داشت ، همان نقشی است که برتراند راسل در ادبیات انگلیسی داشت البته با معیاری کوچکتر . منوچهر آتشی دراین باره می گوید : محسن هشترودی ، دارای درجه ی دکترای ریاضیات از نخستین دانشجویان ایرانی بود که همزمان با اجتهاد در رشته های فیزیک و ریاضی ، دارای شناخت عمیق از هنر و ادبیات و نقاشی نو بود و وقتی وارد محافل روشنفکری ایران شد به عنوان قطبی برای رفع و رجوع دشواری های مسایل و مباحث فکری شناخته شد . تلاش هشترودی بیشتر وقف این بود که رابطه ی زنده و آشکار بین هنر و دانش تازه را کشف نموده و به آگاهی پژوهندگان برساند .

ردپای پر رنگ پروفسور هشترودی در ادبیات و فرهنگ معاصر ایران جایی است که او دست به چاپ مجله ی علمی ، فرهنگی و هنری "کتاب هفته ی کیهان" می زند و خود به عنوان رییس تحریریه ی این مجله در دهه ی 40 منصوب می شود . او بدون هیچ تردیدی شاملوی پر آوازه ی شعرهای پر خطر آن دوره را به عنوان سردبیر آن مجله معرفی کرد و خود تنها به دادن پیشنهادهای نو و پیشرو در مطالب هفته نامه اکتفا نمود و با این وصف تردیدی باقی نمی ماند که محسن هشترودی هدفی جز اعتلای شعر ، قصه ، دانش روز و در کل فرهنگ معاصر خودش نداشت . او برای رسیدن به این هدف از تمام شاعران و نویسندگان و فرزانگان برای همکاری در مجله دعوت کرد و نقشی که این مجله در بالابردن سطح فرهنگ و هنر ایران به ویژه پس از رخوت فرهنگی پس از کودتای سال 32 داشت را همه ی بزرگان هنر و ادب یادآور شده اند . دهه ی چهل شکوفاترین دوره ی فرهنگ و هنر ایران پس از سالها بوده است و نقش پروفسور هشترودی و "کتاب هفته" ، انکار ناشدنی .

در ادامه من به نقل نوشته هایی از پروفسور هشترودی ، شادروان استاد بزرگ امیر حسین آریان پور و همین طور استاد بزرگ پرویز شهریاری درباره ی پروفسور هشترودی که در یادنامه های پروفسور هشترودی چاپ شده است می پردازم .

شادروان امیرحسین آریان پور می نویسد : "هشترودی مشاغل غیر دانشگاهی را به هیچ نمی گرفت و به ندرت به مجالس بزرگان پا می نهاد . زندگی ساده ای داشت . پس از ساعات تحقیق و تدریس با دوستانش شطرنج بازی می کرد ، به موسیقی گوش فرا می داد و داستان می خواند . در برابر فشارهای کشنده ی روزگار – فقر ظاهری و باطنی جامعه ، مرگ فرزند ، پیری – به هنر پناه می برد و از بازخوانی غزل های حافظ آرامش می یافت و با سرودن شعرهای لطیف سبک بار می شد . با این وصف گاهی دامنش از دست می رفت و کارش به شَطح می کشید .

به جوانان پیرامونش به سادگی درس های ماندگار می داد : درس وارستگی ، بی پروایی ، بت شکنی ، نو جویی و از همه مهم تر درس نوآفرینی .هشترودی به نظام فلسفی اثبات گرایی منطقی ، که به همت راسل و ویتگنشتاین و کارناپ و دیگران شهره شده بود گرایش داشت . از این رو در مورد ارزش علوم تجربی تند می رفت چندان که هر گونه شناخت غیر تجربی را فاقد اعتبار علمی می دانست .

بر این باور بود که ، علم جدی ترین شناخت است ، هنر لطیف ترین شناخت است و فلسفه گسترده ترین شناخت است . ملاک علم و هنر و فلسفه خلاقیت است ."

پروفسور هشترودی همیشه از انسان ها سخن می گفت ، از رابطه ی ریاضی بین انسان ها . معتقد بود حتی ریاضی برای این است که ثابت کند انسان برای انسان زندگی می کند و می گفت : باید ابتدا بکوشیم انسان ها را به هم نزدیک کنیم . تمام آن چیزهایی که به اسم قومیت ، ملیت ، نژاد ، رنگ ، رَویه ، تیره ، مذهب و نظایر آن وجود دارد آزاد بگذاریم و به آن اعتقاد پیدا کنیم و گرامی بداریم .

امروزه که ما نتایج پرشکوه اعتلای دانش و علو همت بشری را به چشم می بینیم با قاطعیتی محکم تر از گذشته باید تکرار کنیم که مقتضیات و شرایط روحی و مادی جهان امروز از هیچ نظر با گذشته قابل قیاس نیست و در راس همه ی ضرورت های فراموش ناپذیر این عصر ، با مساله ی "بی شعوری" رو به رو هستیم .

به گمان من ، در جوامع وسیعی از خانواده ی بزرگ بشری ، مبارزه با بی شعوری حتی از مبارزه با فقر و بی سوادی نیز لازم تر است و از آنجا که هیچ اجتماعی سرمایه ای گران قدرتر و عزیزتر از نسل جوان خود ندارد و از آنجا که خطر بی شعوری برای این نسل به مراتب خطیرتر از طبقات دیگر است باید نتیجه گرفت که در راس همه ی ضرورت های فراموش ناپذیر این عصر ، مساله ای جدی تر از نسل جوان وجود ندارد . اشتباه نشود منظور من این نیست که نسل جوان واقعا "مساله ای" است ، نسل جوان در حد خودش اصلا مساله نیست ، این ما هستیم که برای نسل جوان مساله خلق می کنیم . هموار ساختن راه جوان ها برای مطالعه و جستجو و دانستن و فهمیدن وظیفه ای است که مشکل بتوان آن را فراموش کرد .

حد و حقوق فرد در اجتماع به درستی مشخص نیست ، اما نفوذ اجتماع و تحکم قوانین قراردادی اجتماعی بر فرد بی نهایت است . آنها که با اعدام افراد به عنوان یک مجازات قانونی اجتماعی مخالف اند بدین اعتقادند که اجتماع حق ندارد آنچه را خود به فردی نداده است از او بگیرد . اجتماع حداکثر می تواند موهبت آزادی را از فرد بگیرد .

هشترودی درباره ی مرگ می گوید : رنگ ابدیت را من به جز در اندیشه ، در هیچ جای دیگری ندیده ام . در اندیشه است که ابدیت وجود دارد . از این رو است که گذشتگان نیز با ما زنده اند ، هنوز موقعی که شب دلگیر و غمزده هستید به دیوان حافظ پناه می برید ، برای اینکه او در کنار شماست و با شما زندگی می کند . حافظ برای شما زنده است و زنده خواهد ماند . ابدیت تنها در اندیشه حاضر است و جز در اندیشه ی خلاق اعم از هنر یا دانش ابدیت دیگری وجود ندارد . زیستن واقعی آن نیست که در گوشه ای بنشینید و در انتظار مرگ بمانید تا بیاید و شما را برباید . باید در راه مبارزه با مرگ مُرد . زندگی واقع این است . چشم به راه مرگ بودن ، مردن قبل از موعد . باید دشنه به دست به جدال با مرگ پرداخت . شهر ابدیت در اندیشه است .

استاد بزرگ پرویز شهریاری که خود دانشجوی پروفسور هشترودی بوده است درباره ی او می نویسد :

دو خصلت اساسی هشترودی را از دیگران ممتاز می کرد : واقع بینی و بی پروایی . و به همین خاطر بود که همیشه انسانی فکر می کرد و هرگز از بیان اندیشه ی خود بیم نداشت . او در سالهای آخر عمر در گفتگویی با کیهان به سختی به سو استفاده ای که از دانش امروز می شود حمله کرد : پیشرفت دانش و تکنیک به ضرر انسان است . به هنر و سعادت انسان صدمه می زند ... اگر من اختیار و قدرت داشتم در ِ موسسات علمی را می بستم و پژوهش علمی را متوقف می کردم و بشر را از زیان خسران و بدبختی که اکنون گریبانگیرش است نجات می دادم . بشر را به ظلمت مغازه ای می بردم تا برای گرم کردن خود هیزم روشن کند و نیازی به رادیوم و اورانیوم نداشته باشد تا برای دستیابی به آن بازار درست کند و جنگ به راه بیاندازد . این به من اسلحه بفروشد ، آن به تو . این خیانت به اخلاق انسانی است . این دانش و تکنیک نیست . ... پیشرفت دانش و تکنیک در شرایطی که انسان ها همدیگر را خواهر و برادر نمی دانند ، خطرناک است . روزی که انسان معتقد شود هر زن و مرد دیگری خواهر و برادر اویند ، آن زمان دانش و تکنیک برای انسان مفید است .

در تمامی تاریخ دانش ، والاترین نمایندگان فرهنگ انسانی در برابر درد و اندوه جامعه ی انسان بی تفاوت نبوده اند ، چرا که دشمنان انسانیت دشمن دانش هم بوده اند و به همین مناسبت است که دانشمندانی چون انیشتین ، راسل ، سارتر ، زاخارُف و دیگران جدا از فعالیت های علمی خود و حتی بیش از آن در جستجوی راهی برای کم کردن دردهای آدمیان برخاستند ... و محسن هشترودی دانشمندی از این قبیل بود . او می اندیشید و همیشه و در تمام عمر خود می اندیشید و به همین مناسبت انسان بود و مثل هر انسان اندیشه مندی بی پروا . او از جنگ و دشمنی میان انسان ها نفرت داشت و انسان بودن را بر دانشمند بودن مقدم می داشت و حرف و اعقاد خود را بی پروا می گفت ؛ بی پروا از اینکه با دیگر حرف ها متفاوت است و بی پروا از این که ممکن است به کسی بر بخورد . او انسانی دانشمند یا بهتر بگوییم دانشمندی انسان بود .

نخستین بار که استاد را شناختم در دانشگاه تهران بود که به عنوان دانشجو در کلاس درس او حاضر شده بودم . وقتی که از کلاس بیرون آمدم ، به واقع دگرگون شده بودم . پس به این ترتیب هم می شود درس داد ، پس می توان معلم ریاضی بود ولی روح و ذهن دانشجو را چنان افسون کرد که او در برابر شرف انسانی و دانش عام و همه جانبه ی استاد ، از طرفی ، خود را کوچک احساس کند و از طرفی دیگر ، پُر از شوق و امید شود . ... درس استاد درس انسانیت و درست اندیشیدن بود و آدمی را در دنیایی از شوق و شگفتی فرو می برد .

به راحتی و بی پروا حرف می زد و بدون اینکه برای هر مجلسی شأن جداگانه ای قایل باشد ، آنچه در دل داشت بیرون می ریخت و هرگز فراموش نمی کنم لحظاتی را که در پایان "نخستین کنفرانس معلمان ریاضی" که در دانشگاه پَهلوی شیراز تشکیل شده بود ، نیم ساعتی صحبت یا دقیق تر بگویم درددل می کرد و تقریبا همه همراه او می گریستند ...

پروفسور هشترودی خود می گفت که من ادعای شاعری ندارم اما او یک کتاب شعر با نام "سایه ها" به چاپ رساند که این کتاب حتما آن قدر از نظر شعری اهمیت داشته است که شمس لنگرودی در کتاب بزرگش "تاریخ تحلیلی شعر نو" از این کتاب و از هشترودی یادی به میان آوَرد .

پروفسور هشترودی سه فرزند داشت که در سالهای پایانی عمرش ، درگذشت دختر بزرگش او را بسیار اندوهگین نمود و گوشه گیر . پروفسور هشترودی این مرثیه را در سوگ دخترش ، فرانک ، سروده است :

فلک بر جنگ من لشکر بیاراست

زمانه با من ِ بیدل به کین خاست

گل بشکفته ام در هم فرو ریخت

چو اشک من به چنگ و خون در آمیخت

دلم از رنگِ غم یک سر سِیَه شد

تمام حاصل ِ عمرم تَبَه شد

به بُستان در ، به پای نونهالی

دلی شادم بدو فرخنده حالی

کُنون زنگار غم دل را بپوشید

ز دست زال دوران زهر نوشید

فرانک را به خاک تیره جا کرد

درون خاطرم طوفان به پا کرد

دلی تاریک از دخمه ی گور

فرو پوشیده همچون شام دیجور

نه پروایی ز شب دارد نه از روز

تمام هستی اش رنجی است پر سوز

محسن هشترودی 13 شهریور 1355 خورشیدی به علت سکته ی قلبی درگذشت . مردی که نفس ِ زیستن را حرمت می داشت و نگاه کاونده اش را ، وقتی به جانب زمین و آسمان می گرفت ، بی آنکه به یأس فلسفی دچار شود ، امید و زندگی می جست تا انسان را به والایی بکشاند .

در زمان زندگی اش بیشتر مجله های معتبر علمی دنیا مقاله های او را منتشر می کردند و گذشته از مقاله های بسیار او چند کتاب زیر بخشی از کتابهای او است که به فارسی و فرانسوی به یادگار گذاشته است :

التصاق های ناهنجار ، نظریه ی اعداد ، دانش و هنر ، سایه ها ، مساله ی ملّیت ، سیر اندیشه ی بشر .

برگرفته از: وبلاگ عشق است

  • میر حسین دلدار بناب
۲۱
آذر
 

سید محمد حسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (زادهٔ ۱۲۸۱ - درگذشتهٔ ۱۳۶۰).
وی یکی از مطرح ترین مفسران، فیلسوفان و متألهان اسلامی در سه قرن اخیر بوده است و بزرگترین مفسر شیعه دوران غیبت بوده است. اهمیت وی به جهت احیای حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه های تشیع بعد از دوره صفویه بوده است. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی اکتفا نکرده، به تاسیس معرفت شناسی در این مکتب می پردازد. همچنین با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان برجسته نظیر مرتضی مطهری در دوران مواجهه با اندیشه های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه دینی حیاتی مجدد بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیز می کوشد.

زندگی نامه
زندگی علامه طباطبایی را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:
1. دوره کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد
2. دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف
3. دوره بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی
4. دوره هجرت به قم و تدریس و تالیف و نشر معرف دینی

دوره کودکی و نوجوانی
وی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.
خود درباره دوران تحصیلش نوشته است:«
در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریبا هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث در برابر می پنداشتم[کذا]. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می پرداختم. بسیار می شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می کردم و اگر اشکالی پیش می آمد با هر خودکشی بود حل می نمودم و وقتی که به درس حضور می یافتم از آنچه استاد می گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم»[۱].

دوره بازگشت به تبریز و کشاورزی
به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال ۱۳۲۵هـ.ش عملی می کند. فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید: « همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.» [۲]

اساتید
عرفان
: علامه قاضی، ایشان مهمترین استاد علامه و موثرترین شخص در تربیت روحی علامه بوده اند.
فلسفه: سید حسین بادکوبی
ریاضیات: سید ابوالقاسم خوانساری
خارج فقه و اصول: آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی و آیت الله نائینی
رجال: آیت الله حجت کوه کمری

آثار

آثار شاخص
علامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار مورد توجه قرار گرفته‌است. نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد و طی ۲۰ سال به زبان عربی تالیف شده‌است. در این تفسیر از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده‌است و علاوه بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر دو مرتبه ترجمه شده‌است. خست در چهل جلد و حاصل عده‌ای از شاگردان و بزرگان حوزه علمیه همچون محمد تقی مصباح یزدی، ناصر مکارم شیرازی، و... است و دیگری، که در بیست جلد منتشر شده‌است، به وسیله سیدمحمد باقر موسوی همدانی ترجمه شده‌است.
اثر مهم دیگر اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقاله فلسفی است، که طی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی تالیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفه تطبیقی شرح داده شده‌است.[۳] این کتاب نخستین و یکی از مهمترین کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفه جدید غربی پرداخته‌است.

فهرست آثار

الف - آثار عربی

1. رسائل سبعه. شامل:
1-1. البرهان (۱۳۴۹ ق)
1-2. المغالطه (۱۳۴۹ق)
1-3. الترکیب (۱۳۴۸ق)
1-4. التحلیل (۱۳۴۸ق)
1-5. الاعتباریات(۱۳۴۸ق)
1-6. المنامات و النبوات (۱۳۵۰ق)
1-7. القوه و الفعل (۱۳۷۳ق).

2. سنن النبی ۱۳۵۰ ق.

3. رسائل التوحیدیه. ۱۳۶۱ق. شامل:
3-1. التوحید
3-2. الاسماء
3-3. الافعال
3-4. الوسائط
3-5. الانسان قبل الدنیا
3-6. الانسان فی الدنیا
3-7. الانسان بعد الدنیا .
3-4. حاشیه الکفایه. ۱۳۶۸ ق.
3-5. تعلیقه علی بحارالانوار. ۱۳۷۰ ق.
3-6. تعلیقه علی الاصول من الکافی. ۱۳۷۵ ق.
3-7. تعلیقه واحده علی مرآه العقول. ۱۳۷۶ق.
3-8. تعلیقه علی الاسفار الاربعه. ۱۳۷۸ق(۹ جلد انتشار یافته‌است).
3-9. علی و الفلسفه الالهیه. ۱۳۷۹ ق.
3-10. رساله فی التوحید. ۱۳۸۹ق.
3-11. رساله فی العلم. ۱۳۸۹ ق.
3-12. بدایه الحکمه. ۱۳۹۰ ق.
3-13. المیزان فی تفسیر القرآن. ۲۰ جلد. ۱۳۹۲ق.
3-14. نهایه الحکمه. ۱۳۹۵ ق.
3-15. رساله الولایه. (بی تاریخ).
3-16. رساله فی علم النبی _ صلی الله علیه وآله _ و الامام _ علیه السلام _ بالغیب. (بی تاریخ).
3-17. مقدمه یا تقریظ بر:
3-17-1. المراقبات از میرزا جواد ملکی تبریزی
3-17-2. وسائل الشیعه از حر عاملی
3-17-3. نورالثقلین حویزی

4. تفسسیر عیاشی

5. مفاهیم القرآن از جعفر سبحانی

6. التقریظ علی الفرقان فی تفسیرالقرآن از محمدصادقی.

ب- آثار فارسی

1. اصول فلسفه و روش رئالیسم. ۱۳۳۲ ش.
2. تذئیلات و محاکمات بر سه مکتوب اول سیداحمد کربلایی و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در مورد بیتی از شیخ عطار.(ادامه کار تا نامه هفتم توسط علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی انجام گردیده‌است.)
3. شیعه: مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن فرانسوی.
4. شیعه در اسلام. ۱۳۴۸ ش.
5. قرآن در اسلام. ۱۳۵۳ ش.
6. آموزش دین: برای کودکان.
7. بررسی‌های اسلامی. جلد اول.
8. اسلام انسان معاصر (جلد دوم بررسی‌های اسلامی).
9. بررسی‌های اسلامی. جلد سوم (۹۶ صفحه اول آن).
10. اشعار.
11. مقدمه و تقریظ بر:
1. روش اندیشه از شهید محمد مفتح
2. عشق و رستگاری از احمد زمردیان
3. داستان زنده‌ها از عبدالکریم اقدمی
4. بشارات عهدین
5. کتاب در مورد حج.
12. چند یادداشت مختصر:
1. دولت پوشالی و دست نشانده‌ای به نام اسرائیل
2. گفت وگویی با استاد درباره شهید مطهری
3. دو اظهار نظر مختصر درباره بعضی آثار مرحوم دکتر علی شریعتی
4. توضیحی درباره اظهار نظر در پاسخ یک نامه.
13. رساله‌ای در مبدأ و معاد
14. رساله‌ای در نبوت
15. رساله‌ای در عشق
16. رساله‌ای در مشتقات
17. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری
18. سلسله انساب طباطبائیان در آذربایجان
19. منظومه‌ای در خط نستعلیق.
20. روابط اجتماعی در اسلام(ترجمه مباحثی اجتماعی از تفسیر المیزان که در ارتباط با آیه آخر سوره آل عمران بیان شده‌است. [۴]

شرحی بر آثار
• بدایه الحکمه: کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.
• نهایه الحکمه: این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.
• حاشیه بر کفایه: کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.
• مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن: او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.
• رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا: این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.

شاگردان
علامه شاگردان زیادی تربیت کرد، که در زیر نام مهمترین آنها ذکر می‌گردد:
۱- سیدجلال الدین آشتیانى
۲- دکتر غلامحسین ابراهیمى دینانى
۳- احمد احمدى
۴- سیدمحمد على ابطحى
۵- سید محمد باقر ابطحى
۶- على احمدى میانجى
۷- یحیى انصارى
۸- شیخ عباس ایزدى
۹- ابراهیم امینى
۱۰- سید محمد حسینى بهشتى
۱۱- عبدالله جوادى آملى
۱۲- حسن حسن زاده آملى
۱۳- سید مهدى روحانى
۱۴- عزالدین زنجانى
۱۵- محمد صادقى تهرانى
۱۶- امام موسى صدر
۱۷- سیدمحمدحسین کاله زارى
۱۸- محمدتقى مصباح یزدى
۱۹- محمد مفتح
۲۰- مرتضى مطهرى
۲۱- ناصر مکارم شیرازى
۲۲- حسین نورى همدانى
۲۳- سید یحیى یثربى

همچنین بسیاری از روشنفکران در جلسات مباحثه از ایشان بهره گرفتند. از آن جمله می‌توان به جلسات مباحثه با پرفسور هانری کربن اشاره کرد، که سید حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند و یا جلساتی که در تهران برگزار می‌شد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند.

دو شعر از علامه

مهر خوبان دل و دین از همه بی‏پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره‏ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسى بى سر و پایم که به سیل افتادم
او که مى رفت مرا هم به دل دریا برد

جام صهبا ز کجا بود، مگر دست که بود؟
که به یک جلوه دل و دین ز همه یکجا برد

خم ابروى تو بود و کف مینوى تو بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد

خودت آموختی‏ام مهر و خودت سوختی‏ام
با برافروخته رویى که قرار از ما برد

همه یاران به سر راه تو بودیم ولى
خم روى تو مرا دید و ز من یغما برد

همه دلباخته بودیم و پریشان که غمت
همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد

کیش مهر
همی گویم و گفته ام بارها                  بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر    برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور        ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل       نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان                     میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها                چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار       مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان                    نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند               بریزند از دام جان تارها
به خون خودآغشته و رفته اند        چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر             به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت       زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار               در آیینه ی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر               برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ی غنچه را باد بام                   هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ     خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان             بکش جام در بزم می خوارها
گرهها ز راز جهان باز کن                که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان           که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خودرا مباز             که آینده خوابیست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار             که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش              بهل گر بگیرند بیکارها


پانویس
1. روزنامه همشهری؛ ۲۵ آبان ۱۳۸۴؛ خردنامه؛ صفحه ۱
2. زندگی نامه سیدمحمدحسین طباطبایی
3. اصول فلسفه و روش رآلیسم، مرتضی مطهری
4. آیینه پژوهش، شماره ۱۴

منبع:
- http://www.iricap.com
  • میر حسین دلدار بناب
۲۱
آذر

مارتین لوتر، کشیش مجدِد و مترجم انجیل به زبان آلمانی. زادروز وی ۱۰ نوامبر ۱۴۸۳ در آیزلبن آلمان می باشد. لوتر در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۴۶ درگذشت. آرامگاه او در شهر ویتنبرگ است.

زندگی
لوتر، فرزند هانس، کارگر معدن و همسرش مارگارت لینده مان، است. مارتین دوران تحصیلات مقدماتی را در شهرهای مانزفلد، ماگدبورگ و آیزناخ به پایان رسانید و از سال ۱۵۰۱ به تحصیل در دانشگاه ارفورت در رشته هنر پرداخت و پس از کسب مدرک لیسانس به خواسته پدرش در رشته حقوق ثبت نام کرد که پس از دوماه ترک تحصیل نمود.
ظاهرأ وقوع یک رعد و برق باعث تغیر مسیر زندگی مارتین شد. وحشتی غیر قابل توصیف وجودش را فراگرفت، به درگاه خدا پناه آورد و به آنای مقدس قسم خورد که می خواهد تارک دنیا شود.
دوهفته بعد درتاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۵۰۵ میلادی وارد خانقاه آگوستین در ارفورت شد. پس از کسب رتبه کشیشی و آغاز تحصیلات خود در رشته الهیات در سال ۱۵۱۱ میلادی به رم فرستاده شد. پس از بازگشت از رم، به شورای کلیسائی ویتنبرگ منتقل گردید.
لوتر در سال ۱۵۱۲ میلادی به دریافت درجهٔ دکترا در رشته الهیات و کرسی استادی نایل شد. پیوند تنگاتنگ اعتقاد درونی و شخصی مارتین لوتر با تخصص تفسیر از کتاب مقدس، نطفهٔ آگاهی را در ضمیرش بارور ساخت و به این باور دست یافت که هیچ انسانی باتکیه بر توانائی خود و روش های کلیسایی، قادر به ایستادگی بر درگاه باریتعالی و دریافت شفا و رحمت نیست.
لوتر به این شناخت می رسد که انسان ها براساس اعمال خود و توجیه آن به درگاه خدا ناتوانند تا بخشش ِ وی را به دست آورند بلکه این لطف ِ الهی است که شامل حال بندگان خواهد شد و آن ها باید باتواضع، رحمت خدا را قبول نمایند.
در سال های ۱۵۱۳ میلادی - ۱۵۱۸ میلادی، لوتر در طول تدریس ِ بخش هایی از کتاب مقدس (مزامیر - رومیان - غلاطیان - رساله به عبرانیان) هرچه بیشتر به اختلاف نظر خود با کلیسای سنتی پی برد ولی هیچ گاه به جدائی از کلیسا نیندیشید.
در سال ۱۵۱۷ میلادی (احتمالأ در ماه اکتبر)، طبق رسوم دانشگاهی آن دوره، به منظور ایجاد بحث، اعلامیه ای مبنی بر ۹۵ تز در زمینه کاربرد دریافت مالیات از طرف کلیسا و نقش پاپ، صادر کرد. این اعلامیه که در افکارعمومی با اقبال و طرف داری از لوتر همراه بود، آغاز جنبش رفورماسیون محسوب می شود.
کلیسای رم، لوتر را کافر اعلام کرد و خواهان تحویل وی به رم و مجازات نامبرده شد. فریدریش سوم، حاکم زاکسن باسیاست بی طرفانه ای موفق شد که محاکمه و بازجوئی لوتر را از رم به آگسبورگ منتقل و توسط نماینده پاپ، اسقف توماس کایتان بازجویی شود. لوتر از پس گرفتن نظرات خود سر باززد و بازجویی بدون نتیجه ماند. حکمران نیز از تحویل لوتر به کلیسای رم خودداری نمود.
در مباحثه عقدیدتی که در لایپزیک بین لوتر و استاد الهیات و مفسر انجیل ژ. اک انجام گرفت، لوتر درمقابل سؤالات انحرافی مطروحه، معصومیت پاپ را تحت سؤال قرار داد. پاسخ شورای کلیسایی به گردن کشی لوتر، مصوبهٔ پاپ و حکم تبعید وی بود که نامبرده به جای رعایت مهلت شصت روزه، نامه ای به عنوان نجیب زادگان مسیحی ملت آلمان ارسال و مصوبهٔ پاپ را در برابر دروازه شهر ویتنبرگ همراه با رسالات احکام شرعی به آتش کشید. با این عمل، جدائی لوتر از کلیسای رومی مسجل گردید.
هم زمان با تاجگذاری کارل پنجم در شهر آخن به تاریخ ۲۳ اکتبر ۱۵۲۰ میلادی، به لوتر اجازه داده شد که به منظور رعایت سلسله مراتب سلطنتی و دریافت مصونیت سیاسی، در مجلس حکومتی شهر ورمز برای پاسخ گوئی به جرایم مطروحه، حاضر شود. در دوجلسه متوالی، مارتین لوتر از مواضع خود به ویژه در ارتباط با رسالات رفورماسیونی، نامهٔ سرگشاده به «نجیب زادگان مسیحی ملت آلمان» و تشبیه مسؤلان کلیسای رم به زندان بانان ِبابیلون و نظریهٔ «آزادی یک انسان مسیحی»، دفاع نمود و هرگونه عقب نشینی از جایگاه عقیدتی خود را منتفی اعلام کرد. فرمان دادگاه علیه لوتر و طرف دارانش در سرتاسر منطقهٔ حکومتی آلمان رسمیت یافت و از آن پس زندگی لوتر در خطر دایمی قرار گرفت.
فریدریش سوم برای خنثی کردن توطئه های احتمالی علیه لوتر، مخفیانه در راه بازگشت از وُرمز، دستور ربودن وی را صادر کرد. لوتر، به مدت ده ماه در وارتبورگ با نام مستعار زندگی می کرد.
در این فرصت، مارتین لوتر ترجمهٔ کتاب مقدس انجیل عهد جدید را آغاز نمود و این کار بزرگ را در مدت کوتاه یازده ماه به ثمر رساند (از ماه مه ۱۵۲۱ میلادی تا مارس ۱۵۲۲ میلادی). در سال ۱۵۲۵ میلادی هم زمان با انقلاب دهقانی در آلمان و جنبش اومانیسم مسیحیان و نظرات آزادی خواهی در عمل ِ اراسموس فن روتردام، همچنین جنبش تجددخواهی اسپریتوالیسم که همگی از پشتیبانان لوتر بودند، مورد انتقاد وی قرار گرفتند و بدین ترتیب خط تمایزی بین خود و دیگران ترسیم نمود.
در تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۵۲۵، لوتر با کاترینا فن بورا ازدواج و طی زندگی مشترک خود دارای سه پسر و سه دختر شدند. سال های اول رفورماسیون صرف استحکام پایه های داخلی جنبش شد که در این راه لوتر از کمک های شایان تقدیر فیلیپ ملانشتون بهره مند گردید. در این مقوله میتوان از تغییر مراسم شکرگذاری، برقراری روابط اداری و سرکشی و بازرسی از سایر مناطق تحت پوشش رفورم، نام برد. در همین فاصله مارتین لوتر ترجمهٔ کتاب مقدس و ساختن بسیاری از اشعار مذهبی را به پایان رسانید.
در ژانویه ۱۵۴۶ علی رغم ضعف مزاجی به شهر آیزلبن مسافرت نمود تا در مسألهٔ گراف فن مانسفلد نقش میانجی را ایفا نماید. مارتین لوتر در اثر بیماری قلبی که از مدت ها پیش آزارش می داد در همان شهر درگذشت. جسد وی به ویتنبرگ منتقل و در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۵۴۶ در کلیسای بزرگ شهر، به خاک سپرده شد.

عقاید لوتر
عقیدهٔ مذهبی لوتر به پولس نبی و کلمه صلیب باز می گردد. مذهب پروتستان برخلاف کلیسای کاتولیک، معتقد به بخشودگی مؤمنان به پشتوانه اجرای اوامر سنتی کلیسا نبوده بلکه هرانسانی که در بارگاه احدیت با اعتقاد و ایمان راستین به گناهان خود اعتراف و طلب آمرزش نماید، حقانیت و عدالت باریتعالی شامل حالش خواهد شد. واسطه بین خدا و انسان تنها عیسی مسیح است که در آن واحد هم بشر بود و هم خدا (ناسوتی و لاهوتی) و به خاطر گناه انسان ها مصلوب گردید.
از تعداد هفت اصول ِ عبادتی در کلیسای قرون وسطا فقط دو اصل آن یعنی غسل تعمید و عشای ربانی مورد قبول لوتر قرار گرفت. وی معتقد است که موجبات آن در کتاب مقدس به وفور تشریح و تأئید شده است. در مبحث عشای ربانی تبدیل عنصر نان و شراب به جسم و خون مسیح، متکی بر ترانس سوبستانسیاسیون است. لوتر سنت قربانی کردن در عشای ربانی را مردود دانسته و تأکید بر اصل ِ جماعت ِ مسیحیان، برای استماع کلام خدا و مقدسین می نماید.

خدمات ادبی لوتر به فرهنگ و زبان آلمانی
مارتین لوتر تا سال ۱۵۲۰ میلادی، آثار کتبی خود را به زبان های لاتین و آلمانی منتشر می نمود. این آثار، بیشتر شامل نامه نگاری های او است. از خدمات مهم لوتر، توسعهٔ زبان آلمانی به وسیله چاپ متعدد نوشته هایش می باشد. از تعداد ۹۳۵ انتشاراتی که در سال ۱۵۲۳ میلادی به چاپ رسید، تعداد ۳۹۲ عدد آن متعلق به لوتر بود. ترجمهٔ آلمانی او از انجیل، تا زمان مرگش چهارصد بار تجدید چاپ گردید. این موفقیت بزرگ در گرو تسلط ِ لوتر به زبان های مختلف و شناخت وی از علم کلام در الهیات می باشد که آن نیز زبان آلمانی را در ردیف سه زبان مقدس و مورد احترام، شامل زبان عبری، زبان یونانی، و زبان لاتین قرار داد. دراین راستا لوتر از به کار بردن سبک نوشتار ِ اداری و روش نویسندگان و واعظان زمان خود، کناره گرفت و در نامه ای سرگشاده مخصوصأ به مترجمین پیشنهاد می کند که در ساختن جملات و به کاربردن لغات جدید و قابل فهم برای مردان و زنان عامی، دقت لازم را مبذول دارند. سبک نگارش لوتر و تناسب گفتار و نبشتار وی با درک ِ مردم عادی، مورد اقبال و تأیید همگان قرار گرفت و تأثیری سازنده بر زبان و ادبیات آلمانی جدید نهاد. شایان ذکر است که خدمات لوتر در این زمینه گرچه با فعالیت های یاکوب گریم هم سو ارزیابی شده است لیکن از نظر محتوا و حجم، با آن قابل سنجش نمی باشد. آثار ادبی لوتر علی رغم تنوع و خارق العاده بودنشان، همیشه تحت الشعاع فعالیت های مذهبی و در رتبه پائین تری قرار داشته است. سبک نثر نویسی لوتر (لاتین و آلمانی) بیشتر تابع شکل های سنتی مانند رسالات، پند و موعظه، مباحثه و افسانه (ترجمه داستان های ازوپ به زبان آلمانی) می باشد. بیش از ۲۵۰۰ نامه و کتاب به نام «گپ های دور میزی» از جمله آثار او می باشد. لوتر خلاق آوازهای کلیسای پرتستان نیز می باشد. وی توجه خود را به مزامیر داود و سرودهای قرون وسطا معطوف و با ترجمه و تغییراتی در نظم آنها، به مذهب جدید اضافه نمود. ارج نهادن لوتر به هنر موسیقی در کلیسای پروتستان و اثبات اهمیت آن از نظر شرعی (برخلاف نظریه مونتسلر - سوینگلی - کالوین)، نقطهٔ عطفی در موسیقی کلیسایی محسوب می گردد که تا به امروز جایگاه خود را حفظ نموده است.

آثار منتشرشده لوتر
1. نامه های لوتر در ۶۷ جلد، ارلانگن ۱۸۲۶ میلادی
2. مجموعهٔ آثار انتقادی لوتر، وایمار ۱۸۸۳ میلادی
3. مباحث لوتر بین سال های ۱۵۳۵ و ۱۵۴۵ میلادی در دانشگاه ویتنبرگ، ۱۸۹۵ میلادی
4. آثار منتخب، در یازده جلد
5. نوشتارهای منتخب، ۱۹۸۲ میلادی
6. اصول اصلاحات، ۱۹۸۳ میلادی

برگرفته از:باشگاه اندیشه

  • میر حسین دلدار بناب