اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۱۹ مطلب با موضوع «عرفان» ثبت شده است

۲۹
ارديبهشت


از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست!
حضرت حافظ


  • میر حسین دلدار بناب
۲۵
دی

« تحصیل علم جهت لقمه ی دنیوی چه می کنی؟

این رسن، از بهر آن است که از این چاه برآیند، نه از بهر آن که از این چاه به چاه های دیگر فرو روند!

 در بند آن باش که بدانی که؛

   - من کیم؟

     - و چه جوهرم؟

       - و به چه آمده ام؟

        - و کجا می روم؟

          - و اصل من از کجاست؟

             - و این ساعت در چه ام؟

                - و روی به چه دارم؟»

« آری به ذات پاک او، به ذات پاک ذوالجلال،

    آن قوم نیز در آن مدرسه، جهت آن تحصیل می کنند؛

       تا فرهنگ بدانیم، تا فلان مدرسه را بگیریم!

         تا فلان موضع را بگیریم و زود مشهور شویم!

  تحصیل علم جهت لقمه ی دنیاوی چه می کنی؟!

       در بند آن، نی که بدانم که؛

      - من کیم؟

         - و چه جوهرم؟

           - و به چه آمده ام؟

              - و کجا می روم؟

                - و اصل من کجاست؟

اگر این معانی در عبارت همچو آب در کوزه است، بی واسطه ی کوزه من آب بیابم!»

خطّ سوم ص149ص،148

این ها سخنان شمس تبریزی است که از پس قرون، گویی روزگار ما را به نقد و چالش می کشد؟!

این تذهبون؟  به راستی کجا می روند بعضی ها ؟!

این همه مدرسه و دانشگاه!

این همه استاد و دانشجو!

این همه عنوان و مدرک!

به کجا چنین شتابان؟

مدرک هست، کو درک؟! دانش هست، کو دانشجو؟! کدام استاد؟! کدام علم؟!

دریغ از جرعه ای عطش اشتیاق!

دریغ از ذرّه ای شوق آموختن!

نور شمس بر مولانا افتاد، اعجوبه ای زاده شد که چشم ها هنوز هم از دیدارش خیره می شود!

از ریزه خوار اندیشه ی دیگران، خداوند سخنی زاده شد بی همتا! از شیخی مقلّد رهبری زاده شد مولّد اندیشه!

از پیروی چشم و گوش بسته، راهنمایی زاده شد طغیانگر!

به راستی ما به کجا می رویم؟! با این همه دم  و دستگاه های عریض و طویل؟!

« ذرّه ای چرک اندرون آن کند که صد هزار چرک بیرون آن نکند!» شمس تبریزی.

!!!

   ؟؟؟

  • میر حسین دلدار بناب
۰۲
دی
بدان که نماز زیاده خواندن
 کار پیرزنان است.
 روزه فزون داشتن
 صرفه ی نان است .
 حج نمودن
 تماشای جهان است .
امّا نان دادن
 کار مردان است  .
                منسوب به خواجه عبدالله انصاری
  • میر حسین دلدار بناب
۲۷
آذر
بر همه چیزی کتابت بُوَد ،

 
مگر

 
بر آب


و اگر گذر کنی بر دریا،

از خون ِ خویش

بر آب

 
کتابت کن

 
تا آن کز پی تو در آید

 
داند که

 
عاشقان

و

 
مستان

و

 
سوختگان رفته اند.

        " ابوالحسن خَرقانی "

  • میر حسین دلدار بناب
۰۸
آذر
 

شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی از شگرف ترین ستاره های آسمان عرفان و ادب فارسی است . شمس به دو دلیل اهمیت دارد . نخست بدلیل اقوالی که به او منتسب است و درکتاب مستطاب مقالات شمس گرد آمده و دیگر به سبب آنکه ،‌او بود که توانست ازمدرس ، فقیه ،‌واعظ ،‌سجاده نشین با وقاقونیه یعنی مولوی ، عارفی شیفته و شاعر رطلب اللسان بسازد که زیباترین منظومه عرفانی ایران را بیافریند.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : شمس از همان آغاز کودکی به فرا گرفتن اصول دین و حقایق دین محمدی (ص) پرداخت. عشق به فراگیری اصول دین و سخنان روح بخش کلام الهی و عشق به سیرت محمدی او رابه مجالس وعظ و خطابه ومحافل دینی و علمی آن زمان کشیدو کام او را سیراب کرد.
استادان و مربیان : شیخ ابوبکر تبریزی ، رکن الدین سجاسی ، باباکمال خجندی و شیخ اوحد الدین کرمانی،‌از جمله استادان شمس بودند.
وقایع میانسالی : شمس چون روحی دیر آشنا و غریب داشت و سرانجام درقله قاف معرفت و معنویت طلوع نمود.
فعالیتهای آموزشی : شمس در ادبیات فارسی وعربی ودانش های متداول زمان خود سر آمد و در طریقت و عرفان ره پویی تمام و به حق رسیده بود. شمس الدین مدتی در ازروم به شغل معلمی پرداخت و تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان رابرعهده گرفت ولی دراین شغل ماندگار نشد.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : شمس که در پی معرفت و شناخت بیشتر از
جهان پیرامون خودبود، سفرهای بسیاری در زمان حیات خود نمود و با بزرگان بسیاری به حشر و نشر پرداخت، تا خوشه چین علوم مختلف گردد. شمس از عوام الناس گلایه و انتظار نداشت . آنچه که جان و روان اورا آزار می داد رفتار و کردار علمای دین و پیشوایان بی خبر از حقیقت دین بود ه است
آرا و گرایشهای خاص : شمس پیوسته سفر میکرد و در پی آن بودکه سوخته و قابلی بیابد تا آتش درخرمن او بزند . حکمت دیدار رابه او ارزانی دارد ،‌چون معتقد بود که حکمت سرگونه است . گفتار ،‌کردار ، دیدار . حکمت گفتار عالمان را است و حکمت کردار عابداران است و حکمت دیدار عارفان را است . تااینکه در قونیه ،‌مولوی را دیده و چنان آتشی در وجود او برافروخت که آن سجاده نشین را درمیانه بازار به سماع و قمار عاشقانه واداشت.

برگرفته از:تاریخ ما

  • میر حسین دلدار بناب