اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۱۹ مطلب با موضوع «عرفان» ثبت شده است

۰۳
آذر

ابوسعید فضل‌الله بن ابوالخیر احمد بن محمد بن ابراهیم (۳۵۷-۴۴۰ق) عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم است.

زندگانی ابوسعید ابوالخیر

شیخ ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. ولادت او در سال ۳۵۷ هجری در شهرکی به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتاده‌است. ویرانه‌های این شهر در ترکمنستان امروزی قرار دارد. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و به اشاره شیخ و پیر خود به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.

نگرش افراد نسبت به این عارف

هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی درباره شیخ ابوسعید ابوالخیر می‌نویسد: «وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه به‌شمار می‌رود، بلکه صرف نظر از رودکی و معاصرانش، می‌توان او را از مبتکرین رباعی، که زاییده طبع است، دانست. ابتکار او در این نوع شعر از دو لحاظ است: یکی آن که وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراً به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد، که آن نقش جاودانه باقی ماند. یعی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بوده‌است. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعله ور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، می‌گسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق می‌افکند.»

ابوسعید عاقبت در همانجا که چشم به دنیا گشوده بود، در شب آدینه ۴ شعبان سال ۴۴۰ هجری، وقت نماز جهان را بدرود گفت. او روح بزرگ خود را که همه در کار تربیت مردمان می‌داشت تسلیم خدای بزرگ کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمد منور، در سال ۵۹۹ کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی و احوالات شیخ نوشته‌است. داستان ملاقات او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار معروف است: «خواجه بوعلی سینا] با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن می‌گفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من می‌دانم او می‌بیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ سؤال کردند که‌ای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما می‌بینیم او می‌داند.»

از واقعه‌ای ترا خبر خواهم کرد

و آن را به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد

با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد

******************************

گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار

گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار

گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل

گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار

******************************

دیشب که دلم ز تاب هجران می‌سوخت

اشکم همه در دیدهٔ گریان می‌سوخت

می‌سوختم آن چنان که غیر از دل تو

بر من دل کافر و مسلمان می‌سوخت

ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می‌گیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه‌های عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج ، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار می‌رود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی می‌خواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده‌است. او خود می‌گوید: «آن وقت که قرآن می‌آموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمی‌توانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان ضایع می‌ماندند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک نصیب خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و علوم باطنی به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل می‌کند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر می‌گویی:

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر سر من زبان شود هر مویی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد


همه روز این بیت‌ها می‌گفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملا در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشته‌است با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشته‌است از او بر جا مانده‌است.

کتابهای ابوسعید

کتاب‌هایی که براساس سخنان بوسعید تالیف شده‌است عبارتند از:

  • اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید تالیف محمدبن منور
  • رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده: ابوروح لطف الله نوه ابوسعید
  • سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر

به رغم اینکه وی در معارف صوفیه اثری مهمی تالیف نکرده‌است اما از شواهد و قرائن برمی آید که در ذهن ابوسعید، یک جهان بینی عرفانی، به صورت کل و منظم شکل یافته بود.

سخنان و داستانهایی در رابطه با ابوسعید

چنانکه در برخورد وی با ابن سینا می‌توان این نکته را دریافت. در این دیدار با یکدیگر سه شبانه روز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست. بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی سینا برفت، شاگردان او سئوال کردند که شیخ را چگونه یافتی گفت: هر چه می‌دانم، او می‌بیند. مریدان از شیخ سئوال کردند که‌ای شیخ بوعلی را چگونه یافتی گفت: هر چه ما می‌بینیم او می‌داند.بوسعید همچون حلقه استواری زنجیره سنت‌های عرفانی قبل از خودش را به حلقه نسل‌های بعد از خویش پیوند می‌دهد.وی تصوف را عبارت از آن می‌داند که: «آنچه در سرداری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.»با اینکه در روزگار حیاتش مورد هجوم متعصبان مذهبی بود و اتهام لاابالیگری‌های او در همان عصر حیاتش تا اسپانیای اسلامی یعنی اندلس رفته بود. ابن خرم اندلسی در زمان حیات او در باب او می‌گوید: «شنیده‌ایم که به روزگار ما در نیشابور مردی است از صوفیان با کنیه ابوسعید ابوالخیر که گاه جامه پشمینه می‌پوشد، و زمانی لباس حریر که بر مردان حرام است، گاه در روز هزار رکعت نماز می‌گذارد و زمانی نه نماز واجب می‌گزارد نه نماز مستحبی و این کفر محض است. پناه بر خدا از این گمراهی.» با وجود این قدیس دیگری را نمی‌شناسیم که مردم تا این پایه شیفته او باشند و چهره او به عنوان رمز اشراق و اشراف بر عالم غیب به گونه نشانه و رمزی درآمده باشد آن گونه که بوعلی رمز دانش و علوم رسمی است.

ابوسعید نسبت به دو صوفی قبل از خودش بایزید بسطامی و حلاج که در تاریخ عرفان مهم ترین مقام را دارند، اراداتی خاص داشته‌است. وی در محیطی که اکثریت صوفیان، حلاج را کافر می‌دانستند و گروهی مانند امام قشیری در باب او با احتیاط و سکوت برخورد می‌کردند او را به عنوان نمونه عیار و جوانمردی می‌دانست که به گفته خودش در اسرار التوحید «درعلوم حالت در مشرق و مغرب کسی چون او نبود.»وی در فقه و کلام و منطق و حدیث و تفسیر و دیگر علوم رایج عصر از چهره‌های ممتاز به شمار می‌رفته‌است. ابوسعید بزرگ ترین علمای عصر از قبیل ابوعلی زاهدبن احمدفقیه و قفال مروزی و ابوعبدالله خضری سال‌های دراز به تحصیل علوم اشتغال داشته‌است. از جمع استادان او که بگذریم وی با عده زیادی از فقها و محدثین و ادیبان و شاعران عصر خود روابط دوستانه و عادلانه داشته‌است. نه تنها داستان‌های اسرارالتوحید بلکه اسناد تاریخی غیرصوفیانه نیز گواهند بر اینکه علمای بزرگی چون ابومحمد جوینی پدر امام الحرمین که از بزرگ ترین علمای نیشابور در این عصر بود با وی روابط دوستی داشته‌است. بوسعید در تاریخ چهارم شعبان ۴۴۰ هجری در میهنه وفات یافت. مدفن وی در مشهد در برابر سرایش قرار دارد. شیخ را گفتند:(به شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند) " فلان کس بر روی آب می‌رود(راه می‌رود)! گفت: «سهل است(آسان است)! وزغی(قورباغه) و صعوه ای(پرنده کوچک آوازخوان) نیز بروی آب می‌رود» گفتند که: «فلانکس در هوا می‌پرد!» گفت: «زغنی(نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد». گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری بشهری می‌رود. شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس(یک لحظه) از مشرق بمغرب می‌شود(می‌رود)، این چنین چیزها را بس(بسیار) قیمتی(ارزش) نیست.مرد(انسان واقعی) آن بود(آن کس می‌باشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد وبخسبد(بخوابد) وبا خلق ستدوداد کند(معامله) وبا خلق در آمی‌زد(در ارتباط باشد) ویک لحظه از خدای غافل نباشد.

هرمان اته، خاورشناس آلمانی او را یکی از مبتکرین قالب رباعی در ایران دانسته‌است.



  • میر حسین دلدار بناب
۰۳
آذر

خواجه عبدالله محمد انصاری از مشایخ بزرگ عرفان

در قرن پنجم هجری است. وی در سال 396 هجری

متولد شد. نسبتش اگر چه به ابو ایوب انصاری می رسید

ولی در اثر توجه و علاقه ای که به تصوف ایرانی داشت

از عارفان سخن سرای فارسی زبان گردید. و شیوه و

لحنی در زبان فارسی ایجاد کرد که آمیخته از نثر و

نظم دلنشین فارسی است، بهمین علت نثر فصیح

و نظم ملیح او در ادبیات فارسی مختص و ممتاز گردیده است.

خواجه عبدالله انصاری از بزرگان حدیث و از عارفان

صاحب نظر و صاحب مکتب قرن پنجم هجری بشمار می رود.

وی نزد دانشمندان و مشایخ نامی عرفان به ویژه

شیخ ابوالحسن خرقانی شاگردی کرده و تا پـایـان

عـمـر مـرشـد و مـراد خود (425 هجری) در

خرقان کومش در نزدیکی بسطام (جزو شهرستان شاهرود

حالیه در استان سمنان) به کسب علوم و درک فیض

از آن عارف بزرگوار مشغول بوده است، و بعد از

آن جانشین شیخ گردیده است.

بطوری که نوشته اند خواجه عبدالله انصاری حافظه ای

شگفت داشته و اقوال و اشعار زیادی را می  دانسته است.

از معاصران معروف او از لحاظ سیاسی و اجتماعی

آلب ارسلان سلجوقی و خواجه نظام الملک طوسی و

از نظر عرفا شیخ ابوسعید ابوالخیر را باید نام برد.

کتابهایی به فارسی به نام ذادالعارفین، کتاب اسرار،

از وی بجای مانده و رساله هایی بنام: رساله دل و جان،

کنزالسالکین، رساله ارادت، قلندر، هفت حصار، محبت نامه،

مقولات و الهی نامه از او در دست است. معروف ترین

گفته های خواجه عبدالله انصاری، مناجات نامه ی اوست که تا

زمان او در زبان فارسی بدین سبک ساده و مؤثر و شیرین

و دلنشین سابقه نداشته و آن در ضمن رساله های یاد شده

در بالا و در موردهای دیگر نقل شده و نمونه ای از نثر

مسجع و شیوه ای فارسی قرن پنجم هجری است.

اکنون چند نمونه از کلام خواجه (رساله مقولات) که

دارای تأثیر و سوز و شور مخصوصی است و پندهای

لطیف معنوی در بر دارد در اینجا نقل میشود؛

بیزارم از آن طاعت که مرا به عجب آرد.

بنده ی آن معصیتم که مرا به عذر آرد.

 از او خواه که دارد و می خواهد که از او بخواهی.

از او مخواه که ندارد و می کاهد اگر بخواهی.

پنج چیز نشانه سختی است، بی شکری در وقت نعمت،

بی صبری در وقت محنت، بی رضائی در وقت قسمت،

کاهلی در وقت خدمت، و بی حرمتی در وقت صحبت.

 

الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.

الهی مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند.

الهی محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن.

الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامه بلا بریدم و پرده عافیت دریدم.

یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن


الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خودم نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.

الهی مرا دل بهر تو در کار است وگرنه با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است؟

الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم.

نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای توست آن می خواهم

الهی
اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام.

الهی در سر خمار تو داریم. در دل اسرار تو داریم و به زبان اشعار تو داریم. اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.

الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم، خواست خواست توست. من چه خواهم؟

گر درد دهد بما و گر راحت دوست
از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست


الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن

ما را آن ده که آن به

الهی دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که به بهشت رهنون کند.
الهی نفسی ده که حلقه بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.

الهی دانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم.

الهی دیده ده که جز تماشای ربوبیت نه بیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو.

الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم.

الهی در آتش حسرت آویختیم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج دیده نه دل آلم داغ.

الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در باطن ناز دارم، در باطن خواهش در دریایی نشستم که آن را اکران نیست، به جان من دردیست که آن را درمان نیست. دیده من بر چیزی آید که وصف آن به زبان نیست.

الهی ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی، به ذات لایزال خود و به صفات با کمال خود و به عزت جلال خود و به عظمت جمال خود که جان ما را صافی خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به.

یا رب تو مرا انابتی روزی کن
شایسته خویش طاعتی روزی کن
زان پیش که فارغ شوم از کار جان
اندر دو جهان فراغتی روزی کن

الهی ای بیننده نمازها، ای پذیرنده نیازها، ای داننده رازها و ای شنونده آوازها، ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق. عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر، عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر. اگر بگیری بر ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت ندارم، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.

الهی به حق آنکه تو را هیچ حاجت نیست رحمت کن بر آنکه او را هیچ حجت نیست.

الهی در دل ما جز محبت مکار و بر این جانها جز الطاف و مرحمت مدار و بر این کشت ها جز باران رحمت مبار.

الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش، تو توانگری و من درویش.

یارب زکرم به حال من رحمت کن
بر این دل ناتوان من رحمت کن
در سینه ی دردمند من راحت نه
بر دیده ی اشکبار من رحمت کن
 
                              

چون عود نبود چوب بید آوردم

 روی سیه و موی سپید آوردم

    خود فرمودی که نا امیدی کفر است   

فرمان تو بردم و امید آوردم .

  • میر حسین دلدار بناب
۲۱
آبان
 

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ ، دمی زابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز : « بیش مرنجان مرا برو »
آن گفتنت که : « بیش مرنجانم » آرزوست
وان دفع گفتنت که:«برو شه بخانه نیست»
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست زخوبی قراضه است
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا
من ماهی ام ، نهنگم ، عمّانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست
گویا ترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند : « یافت می نشود جسته ایم ما »
گفت: « آنکه یافت می نشود آنم آرزوست »
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خُرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها ازاوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ی ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
می گوید آن رباب که : مُردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه ی عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است
وان لطفهای زخمه ی رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز! رو ، ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مهر
بَقْلی ، روزبهان ، ابومحمدبن ابی نصربن روزبهان فسایی شیرازی ، معروف به «شیخ شطّاح » و «شطّاح فارس »، عارف و دانشمند سدة ششم و هفتم و سرسلسلة روزبهانیان. دودمان بقلی از دیلمیان مقیم فارس بوده اند (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 12) و از نسبت «بَقلی » بر می آید که روزبهان مدتی به فروش «بقُول » (سبزی و تره بار) اشتغال داشته است (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 5، 8). اشتهار او به شطاح نیز به دلیل شطح * گویی بسیار او و توضیح و توجیه آن ، و دفاع از شطحیات صوفیان بوده که در آثار وی نیز نمایان است (همان ، مقدمة معین ، ص 6(.

وی در 522 در فسا به دنیا آمد و به گفتة خودش ، در میان نادانان ، گمراهان و میخوارگان پرورش یافت (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 12؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 167)؛ در مکتب به آموختن قرآن پرداخت و در محضر دانشمندان عصر به فراگرفتن علوم متداول مشغول شد. از همان اوان زندگی تمایلات عرفانی داشت تا اینکه در 25 سالگی از خلق برید و در کوههای اطراف شیراز به عبادت و ریاضت پرداخت و قرآن را از برکرد و نزد نخستین مرشد خود، شیخ جمال الدین فسایی ، رفت و سپس به محضر یکی از زهاد کُرد به نام جاگیر (متوفی 591) رسید که در سامره می زیست (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 8 ـ 9، 21ـ22) و از شیخ سراج الدین محمودبن خلیفه (متوفی 562)، که خرقة او با دو واسطه به شیخ ابواسحاق کازرونی می رسید (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 16؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 184ـ185؛ جامی ، نفحات الانس ، ص 261). بقلی در سفر حج ، که مریدانش همراه وی بودند از شیخ ابوالصفا در واسط * خرقه گرفت و پس از حج به مصر و شام رفت و سرانجام به شیراز بازگشت و باقی روزگار خود را به تدریس ، تربیت مریدان و نگارش کتاب گذرانید (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 177ـ179). دیگر استادان وی عبارت بودند از: امام فخرالدین نصربن مریم (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 18؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 232)؛ ارشدالدین علی نیریزی * (متوفی 604) که با بقلی در تأیید سماع موافق بود (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 18، 34 ـ که به جای نیریزی ، تبریزی ضبط شده ـ ؛ روزبهان بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 18ـ20؛ جنید شیرازی ، ص 244)؛ و صدرالدین سِلَفی اصفهانی (478ـ576) که بقلی و ابونجیب سهروردی (490ـ563) در حدود 557، در محضر او در اسکندریه صحیح بخاری را خواندند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 20ـ21؛ جنیدشیرازی ، ص 243(.

مریدان وی از میان طبقات مختلف از جمله بزرگان و علما، صاحبان مشاغل و زنان بودند، و گویند که حتی نجم الدین * کبری (540 ـ 618)، گاه کسانی را از خوارزم ، برای تربیت نزد وی می فرستاد ( رجوع کنید به قسمت آثار در همین مقاله ؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 179ـ180، 224، 233ـ234).

اگرچه بقلی کرامت را برای عارف از جملة حجابهای وصال به حق می شمرد، کرامات زیادی از وی نقل کرده اند (همان ، ص 191، 195، 237). اتابک ابوبکر سعدبن زنگی (599 ـ 628) مدعی بود که در کودکی به دستبوسی شیخ بقلی نایل آمده و سی سال پادشاهی خطة فارس از برکت دست او یافته است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 53). پاره ای گزارشها نیز حکایت از بدگویی حاسدان از شیخ و تصمیم اتابک به اخراج وی و سپس انصراف او از این تصمیم دارد (همان ، ص 42؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 225ـ226).

بقلی هر هفته چند نوبت در مسجد عتیق و مسجد سُنقُری وعظ می کرد و کلامش تأثیر شگرفی داشت . او در اواخر عمر به نوعی فلج دچار شد، اما باز هم با شوق و به کمک مریدان به مسجد می رفت و وعظ می کرد و پس از بیان مختصری در باب معانی ظاهری آیات و روایات به توضیح معانی عرفانی آنها می پرداخت (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 26، 59؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 206، 225ـ226). وی در 606 در شیراز درگذشت . مزارش در قبرستان محلة باغ نو (درب شیخ ) و جنب رباطی بود که بر اساس کتیبة قدمگاه ، خود آن را در 560، در شیراز ساخته بود و بعدها مزارش به این رباط ملحق شد (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 15ـ16؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 14؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 27). در کنار مزار وی چند تن از فرزندان و نوادگان او به خاک سپرده شده اند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 17ـ 18). در گذشته ، بر زیارت این محل در روز سه شنبه تأکید می کردند و وضوگرفتن با آب چاه این رباط و نمازگزاردن بر مزار بقلی را موجب رواشدن حاجت می شمردند. این مزار و رباط که بتدریج به صورت نیمه مخروبه و نیمه متروکه در آمده بود، امروزه تعمیر و بازسازی شده است .

آثار . بقلی تألیف را نیز حجاب شمرده اما بیش از شصت اثر در علوم ظاهر و باطن داشته که برخی از آنها موجود است (همان ، مقدمة معین ، ص 63ـ77). آثار وی دربارة تصوف حدود 21 کتاب است که برخی از آنها بدین شرح است : اَلاِغانه یا شرح الحُجُبِ وَ الاَست'ار فی مَقاماتِ اَهل الانَوْارِ و الاسرار ، به عربی که شرح و تفسیر و تأویل حدیثِ معروف نبوی است که طبق آن ، پیامبر فرموده است : هر روز برای زدودن تیرگیهای بسیار اندکی که بر قلبم نشیند، بیش از هفتادبار استغفار می کنم . چون در این حدیث ، فعل غَیْن (وَ اِنَّهُ لَیُغ'انُ عَل'ی قَلْبی ) آمده است ، آن را «حدیث اِغانه » نامیده اند. (همان ، مقدمة معین ، ص 73؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 84 ـ 87؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 280 ـ 289؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 37)؛ الانوار فی کشف الاسرار ، به فارسی دربارة مکاشفات اولیا و مقامات اهل معرفت و اسرار صوفیان ( روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 38؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 71ـ73)؛ بیان المقامات در بیان صد درجة آغاز، میانه و پایان راه سالکان صوفی ، و ویژگی آنها ( روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 40)؛ سیر الارواح به عربی دربارة احوال روح و تصرف آن در نفس ، در باب اختلاف دانشوران در چیستی روح که قسمتی از آن در کتاب عبداللطیف آمده است (ص 266ـ269؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 74)؛ کشف الاسرار و مکاشفات الانوار ، زندگینامة علمی و روحانی بقلی که در آن دعاوی شگفت انگیزی دربارة مکاشفات خود کرده است (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 71ـ73؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 350). این کتاب ، و نیز گزیده ای از آن چاپ شده است ؛ غلطات السالکین به فارسی در باب لغزشهایی که در راه سالکان پیش می آید (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 315ـ316؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 76)؛ یواسین ، به عربی دربارة رازهای غامض معرفت ، با شطحیاتی غریب همراه با نقطه و دایره و اشکال دیگر که خود گوید آن را در برابر طواسین حلاج نوشته است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 276ـ279؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 45)؛ مَشرَبُ الارواح از لطیفترین مصنفات وی که در آن هزار ویک مقام از مقامات نیکان (مقامات عرفانی ) در بیست باب فراهم آمده ، و در همة موارد به اقوال پیشوایان بزرگ تصوف استناد شده است . بسیاری از احادیث امام علی علیه السلام نیز در آن نقل شده و بسیاری از مطالب و حتی عناوین آن با منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری و احیاءالعلوم غزالی یکی است . این کتاب با تصحیح و مقدمة ترکی نظیف محرم خواجه (استانبول ، 1973) به چاپ رسیده است . عبداللطیف (ص 271 ـ 275) ده فصل از آخر باب اول آن را آورده است ؛ رسالة قدس یا قدسیه یا رسالة الاُنس فی روحِ القُدس در دوازده باب به فارسی که به درخواست مشایخ خراسان ، ترکستان و ماوراءالنهر نوشته شده است . این کتاب دربارة دوازده علم از علوم سالکان ، مانند علم توحید و معرفت است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 288ـ230). نسخه های خطی این رساله موجود است و به چاپ هم رسیده است و ابراهیم بن روزبهان ثانی و عبداللطیف بن روزبهان ثانی بخشی از آغاز آن را در تحفة اهل العرفان و روح الجنان آورده اند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 75ـ76)؛ شرح شطحیات به فارسی دربارة معنای شطح ، اسرار حروف تهجی و احکام متشابهات حدیث که به درخواست یکی از مریدان نوشته و در آن علاوه بر گفتارهای رمزی صوفیان به بسیاری از آیات قرآن و احادیث نبوی و علوی استناد کرده است . این کتاب بیش از هر مطلبی به شرح سخنان حلاج و دفاع از او پرداخته ، ازینرو برخی آن را عمده ترین سند برای شناسایی احوال و حقایق زندگی حلاج شمرده اند. بخش شرح اقوال و احوال حلاج را لوئی ماسینیون در1913 در پاریس منتشر کرده ، و تمام آن نیز در1349 ش به اهتمام جواد نوربخش ، و قبل از آن به تصحیح و مقدمة فرانسوی و ترجمة فصل اول به زبان فرانسوی به وسیلة انجمن ایرانشناسی فرانسه ، در تهران چاپ شده است (بقلی ، 1344 ش ، ص 12ـ14؛ همو، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 70ـ 71؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 92ـ 99؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 289ـ315)؛ منطق الاسرار ببیان الانوار به عربی در شرح شطحیات که بقلی کتاب فارسی خود را از این متن برگرفته (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 69ـ70؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 44ـ45)؛ عبهرالعاشقین ، در 32 فصل در عشق و اقسام آن ؛ انسانی ، عقلی ، روحانی ، الهی و جمال پرستی . او در این اثر افزون بر استناد به احوال واقوال عارفان و سروده های فارسی و عربی ، آیات قرآن وسخنان و احوال رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به شیوه ای عرفانی تفسیر کرده است . بقلی این کتاب را به عَبهریا نرگسی تشبیه کرده که مشام جان عاشقان را عطرآگین می سازد. عبهرالعاشقین با تصحیح و مقدمة فارسی و فرانسوی و ترجمة فصل اول به زبان فرانسوی ، چاپ شده است (مقدمة معین ، ص 83 ـ86)؛ مکتوبات روزبهان حاوی مکاتبات وی با برخی از بزرگان عصر خویش است که از جملة آنها نامة او به شیخ نجم الدین کبری است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 23ـ 25؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 319ـ320). برخی دیگر از آثار بقلی عبارت اند از: لطائف البیان فی تفسیر القرآن و عرائس البیان در تفسیر و تأویل مشتمل بر اقوال عرفا و احادیث امامان شیعه ؛ المکنون فی حقایق الکلم النبویة ؛ المفاتیح فی شرح المصابیح در شرح احادیث ؛ الموشح فی المذاهب الاربعه و ترجیح قول الشافعی بالدلیل والمفتاح فی علم اصول الفقه ؛ الارشاد فی علم الکلام و مسالک التوحید فی علم الکلام در علم کلام ؛ الهدایة فی علم النحو و کتاب فی التصریف (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 241ـ242؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 68، 77؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 37ـ45).

بقلی در پارسی نویسی استاد بود و در آثار او تعبیرات بسیاری حاکی از توجه به شخصیتها، عناصر داستانی و مفاهیمی مربوط به ایران باستان وجود دارد، از جمله زندو پازند، ساسانیان ولایت (1360 ش ، ص 670، 673). مجموعة سروده های او به دو زبان فارسی و عربی در دیوان المعارف فی الشعر گردآوری شده بود که شطحیاتی منظوم نیز در برداشت . در آثاری که به شرح احوال و آثار او پرداخته اند، نمونه های فراوانی از اشعار فارسی وی آمده است . مثنوی فارسی تحفة العرفان او چاپ شده است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 122ـ132؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 161ـ162، 175 و جاهای دیگر؛ نظیف محرم خواجه ، ص 119ـ 138، متن روزبهان بقلی ).

از سروده های وی (برای نمونه رجوع کنید به عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 336ـ 338) بارها عارفان و شاعران استقبال کرده اند؛ از آن جمله مولوی * (604ـ672) در غزل مشهور منسوب به او با مطلع «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست » (ص 202)، به هماوردی با بقلی برخاسته و پاره ای از مضامین غزل وی را با عباراتی مشابه تکرار کرده است ، اما سعدی * (ص 781) در غزلی با همان وزن و قافیه ، با لحنی بس تند و تیز به مولوی پاسخ گفته است . بقلی به گویش نیریزی هم ابیاتی دارد (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 113)
عقاید و آرای روزبهان بقلی . بقلی را در فروع دین ، شافعی شمرده اند، اما به طوری که از کتاب المُوشَّح بر می آید، او در حصار مذهب شافعی نمانده و گاه به رأی مذاهب دیگر عمل می کرده است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 317ـ 318).

بقلی در تقدیس و تکریم امام علی علیه السلام و استفاده از احوال و اقوال آن حضرت ، اهتمام جدی داشته و او را «وصیّ رئیس » شمرده (1344 ش ، ص 95، 325، 440، 543) و تفسیر عرفانیش ، عرائس (جاهای متعدد)، پر از اقوال امامان شیعه خصوصاً امام علی و امام صادق علیهماالسلام و نقل کراماتی از ایشان و حضرت فاطمه علیهاالسلام و حَسنین علیهماالسلام است (همو، 1973، ص 287ـ 288، 312).وی خطبة «شقشقیه » را به آن حضرت منسوب می دارد (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 302؛ بقلی ، 1344 ش ، ص 71) و کلامی از امام علی علیه السلام در تخطئة معاویه می آورد (بقلی ، 1973، ص 152) و همچنین به مسموم شدن امام حسن علیه السلام اشاره دارد (و ندیدی حسن را چون زهر دادند؟ رجوع کنید به همو، 1344 ش ، ص 25). در اخلاف وی ، همچون شیخ الاسلام روزبهان دوم (603ـ685)، عزالدین مسعود صدرالدین روزبهان ثالث ، نیز دلبستگی به خاندان علی و آثار ایشان مشهود بوده است ؛ چنانکه در برپایی مراسم عاشورا، اهتمام داشته اند (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 139؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 45ـ46). در کتابهایی که نبیرگان روزبهان بقلی در مناقب او نگاشته اند، احادیثی در منقبت حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام و حدیث ثقلین آمده است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 348؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 2)
او در تحصیل معرفت ، ضرورت واسطه میان حق و خلق را در همه جا تأیید نمی کند و در ربط میان خویش و پیامبر بدون استناد به روایت و سند، روایتهای بی واسطه می آورد و از «حَدَّثَنی نَبیُّن'ا مُحمدٌ» دم می زند و علوم و معارف صوفیان را برگرفته از «کشف » می داند (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 173، 236؛ وزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 38ـ39). در نظر و زبان روزبهان بقلی ، عشق از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار است ، و کمتر واژه ای به اندازة عشق و مشتقات آن در آثار او تکرار شده است (بقلی ، 1360 ش ، فهرست نامها و لغات و اصطلاحات ).

از نظر بقلی ، عشق سه مرتبه دارد: انسانی ، روحانی ، ربانی که هر مرحله نردبان مرحلة بعد است (1973، ص 134ـ135). ظهور حق نیز متناسب با آن چیزی است که به حال عاشق لایق باشد و به دل او نزدیکتر (همان ، ص 245)
بقلی در بحث عشق بر جمال و جمال پرستی تکیه می کند و با توجه به اهمیتی که برای حسن و زیبایی قایل است به کلیة مظاهر طبیعت دلبستگی دارد؛ ازینرو، در مقام رؤیت و بیان حقایق ماوراءالطبیعی از پدیدارهای طبیعی ، چون آسمان ، آفتاب ، آیینه ، آتش ، باران ، سیب ، بنفشه ، یاسمین و گل سرخ کمک می گیرد ( روزبهان نامه ، فهرست پاره ای از لغات و ترکیبات ؛ عبهرالعاشقین و شرح شطحیات ، فهرست نامها و لغات و اصطلاحات ؛ شایگان ، ص 340 به نقل از کشف الاسرار )؛ بخصوص «گل سرخ » در نظر او نمونة عالی زیبایی و مظهری از جمال مطلق و فیضهای نشأت یافته از اولیای حق است (بقلی ، 1344 ش ، ص 153؛ شایگان ، ص 355 به نقل از کشف الاسرار ؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 62؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 232ـ233). بقلی به صور زیبا و جامه های آراسته علاقة خاصی داشته که در مکاشفات وی بازتاب یافته است ( رجوع کنید به 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 61؛ شایگان ، ص 340 به نقل از کشف الاسرار ). نگارندگان سرگذشت او در توجیه این امر،به پاره ای احادیث استناد جسته اند (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 221ـ223)؛ بقلی به رقص و سماع سخت پایبند بوده و رقص را فرح روح و سماع را سفیر حق می دانسته ، به طوری که فرشتگان را در سماع می دیده است (1344 ش ، ص 633؛ همو، 1973، ص 86ـ87؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 34، 43؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 213). او در مقائیس السماع (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 342) و همچنین در الانوار سخنانی در باب ویژگیهای لازم برای قوّال و مجمع سماع دارد. با اینهمه ، در آخر عمر از سماع بازمی ایستد و می گوید: من اینک از پروردگارم ، عز و جل ، سماع دارم و از آنچه از دیگران می شنوم رویگردانم (جامی ، نفحات الانس ، ص 261ـ262).

در باب اهمیت جذبه ، میان بقلی و شیخ ابوالنجیب سهروردی (متوفی 563) اختلاف وجود داشت . بقلی ، برخلاف سهروردی ، جذبه را بر سلوک برتری می دهد (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 197) . همین تفاوت نظر در میان حافظ و سعدی ، که بترتیب متأثر از یکی از این دو عارف بوده اند، دیده می شود.

رواج آثار روزبهان بقلی . آثار بقلی از روزگار خود وی به بعد مورد توجه عارفان و حکیمانی همچون شیخ شهاب الدین عمر سهروردی (542ـ632)، تاج الدین محمود اُشنهی همدانی ، نگارندة غایة الامکان و ابن عربی * بوده است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 23، 28). هر چند تأثیرپذیری گستردة ابن عربی از بقلی محل تأمل است ، مشابهتهایی میان تعبیرات این دو، احتمال اقتباس را قوت می بخشد؛ برای نمونه بخشهایی از العرفان فی خلق الانسان (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 269ـ271) به «فص آدمی » در فصوص الحکم (ابن عربی ، ص 48 به بعد) بسیار شبیه است . در فتوحات مکیه نیز ابن عربی به احوال بقلی اشاره کرده و داستان عشق وی به زن مغنیّه و سپس دل بریدن وی از او را آورده است (جامی ، نفحات الانس ، ص 263). همچنین ابن عربی اثری به نام رسالة القدس دارد که همنام اثری از بقلی است (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 75 ـ 76)

شاعران پارسی گوی بارها اشعاری در ستایش وی سروده یا اقوال و احوال وی را به رشتة نظم درآورده اند؛ از آن جمله اند: فخرالدین عراقی (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 3، 60ـ61؛ چیمه ، ص 246ـ247)؛ عبدالرحمان جامی (ص 396ـ397)؛ داعی شیرازی (ج 2، ص 16ـ17، 685).

حافظ نیز اشعاری دارد که نمایندة اثرپذیری او از روزبهان بقلی است (غزل 10، 11، 75، 143؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 122) و وابستگی او به سلسلة صوفیانة روزبهانیان نیز در مقاله ای در حرم دوست مورد بحث قرار گرفته است (ثبوت ، ص 90ـ92).

فرزندان روزبهان بقلی . شهاب الدین محمد که در حیات پدر درگذشت ؛ فخرالدین احمد (متوفی 620) معروف به شافعی الزمان که از پدر خرقه گرفت و در حیات او و پس از وی به جای او وعظ می کرد؛ فخرالدین که کتاب الوجیز امام غزالی را ـ که در فقه است ـ به نظم در آورده و اشعاری به فارسی و عربی سروده است . فرزند فخرالدین ، شیخ الاسلام روزبهان ثانی (متوفی 685) مریدان بسیار داشته و گویند که برخی از حاکمان غیر مسلمان به دست وی مسلمان شده بودند. خطبه ها و اشعار فارسی بسیار از وی باقیمانده است . فرزندان روزبهان ثانی (نبیره های روزبهان بقلی ) عبداللطیف و شرف الدین ابراهیم ، نیز هر یک کتابی در احوال و آثار شیخ روزبهان بقلی نوشته اند. از فرزند شرف الدین ابراهیم ، به نام صدرالدین روزبهان ثالث ، نیز پیش از این یاد کرده ایم (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 45ـ46؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 133ـ135؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 349).

منابع : ابراهیم بن روزبهان ثانی ، تحفه اهل العرفان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمد تقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ ابن عربی ، فصوص الحکم ، و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی ، تهران 1366 ش ؛ روزبهان بقلی ، شرح شطحیات ، به تصحیح و مقدمة فرانسوی از هنری کُربین ، تهران 1344 ش ؛ همو، عبهرالعاشقین ، با مقدمة هنری کربین و محمد معین ، تهران 1360 ش ؛ همو، عرائس البیان فی تفسیر القران ، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ، ش 9؛ همو، کتاب مشرب الارواح و هو المشهور بهزارُ و یک مقام ( بِالفِ مقامٍ و مقامٍ )، چاپ نظیف محرم خواجه ، استانبول 1973م ؛ اکبر ثبوت ، «حافظ و پیرگلرنگ »، در حرم دوست : یادوارة استاد سادات ناصری ، چاپ ابراهیم زارعی ، تهران 1370 ش ؛ عبدالرحمان بن احمد جامی ، مثنوی هفت اورنگ ، چاپ مدرس گیلانی ، تهران ] بی تا. [ ؛ همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران 1370 ش ؛ معین الدین جنیدبن محمود شیرازی ، شدالازار فی حط الاوزار عن زوارالمزار ، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال ، تهران 1328 ش ، چاپ مجدد تهران 1366 ش ؛ محمد اختر چیمه ، مقام شیخ فخرالدین ابراهیم عراقی در تصوف اسلامی ، اسلام آباد 1372 ش ؛ شمس الدین محمد حافظ ، دیوان ، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران 1371 ش ؛ نظام الدین محمود داعی شیرازی ، کلیات شاه داعی شیرازی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1339 ش ؛ روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ مصلح بن عبدالله سعدی ، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1340 ش ؛ داریوش شایگان ، هانری کُربن : آفاق تفکر معنوی در اسلام ، ترجمة باقر پرهام ، تهران 1371 ش ؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، روح الجنان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، کلیات دیوان شمس تبریزی ، با مقدمة جلال الدین همائی ، چاپ منصور مشفق ، تهران 1370

  • میر حسین دلدار بناب
۱۹
مرداد

روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم  


وسخنی به از بی سخنی نشنیدم  


ساکن سرای سکوت شدم  


و صدره ی صابری در پوشیدم 
 

مرغی گشتم ، 


چشم او از یگانگی ، پر او از همیشگی  


در هوای بی چگونگی می پریدم 
 

کاسه ای بیاشامیدم که هرگز ، تا ابد 
 

از تشنگی آن سیراب نشدم ...

                           سلطان العارفین بایزید بسطامی

  • میر حسین دلدار بناب