رساله ی وعده و وعیدیه
رساله ی وعده و وعیدیه
کرگدن هم بود لابد از پا می افتاد! واقعا ما مردم پوست کلفتی هستیم! طوفان بلاها را به راحتی تاب می آوریم! سونامی مصائب را عین آب خوردن از سر می گذرانیم! زلزله از ترس ما به زلزال می افتد و می لرزد!
تنها نقطه ضعفمان ساده لوحی مان است! پاشنه ی آشیل مان ضعف عاطفی مان است و چشم اسفندیارمان زود باوری مان است! مانند بچه های طلاق تشنه ی یک جو محبت هستیم! دریغ که تا بوده آرزو به دل مانده ایم!
هر کس هر وعده ای داده باورمان شده است! اصولا ما مردم وعده و وعیدهای بر باد رفته هستیم! می گویند مؤمن از یک سوراخ بیش از یک بار گزیده نمی شود! اما ما از هر سوراخ هزار بار گزیده شده ایم! ورق به ورق تاریخمان گواه این مدعاست!
هر که آمد حکایتی نو ساخت – البته به قول سعدی برای خودش عمارتی نو ساخت و اتفاقا نه رفت و نه آن را به دیگری پرداخت!!!حتی بدهی های بانکی خود را هم نپرداخت _ سخن از وعده های رنگ وارنگی است که در این روزگار نه چندان دور به ملت بزرگ! و فهیم داده شده است اما دریغ از مبلغی عمل!
عدالت اجتماعی، توسعه ی اقتصادی، توسعه ی سیاسی، سازندگی، مهرورزی و... و اکنون نوبت تدبیر و امید است، که امید چنین بادا. اما حتی در دولت تدبیر و امید هم هر کس از گرد راه می رسد بر طبل گرانی می کوبد! یکی می خواهد آب و برق و حامل های انرژی را گران کند، دیگری می خواهد بنزین را گران کند، آن یکی می خواهد خودرو را گران کند، و آن یکی دیگر چه ها و چه ها را...
تا دیروز سخن از سنگینی تحریم ها بود و دسیسه های دشمن دون که اگر با سر انگشت دولت تدبیر و امید شکسته شود چنین و چنا ن خواهد شد! حال که تحریم شکسته است، باز صحبت از افزایش قیمت و است و گرانی، چنان که در این چند سال اخیر هی افتاده است و دانی!!!
می گویند یکی رفت ماهی بگیرد و به قول قائلش؛ دام هر بار ماهی آوردی! ماهی این بار آمد و دام ببرد! اما ما به چشم خود دیدیم که یکی گفت: نفت را سر سفره ها خواهد آورد، اما به جای آوردن نفت سر سفره ها نان سه تومانی را برداشت و لواش صدو پنجاه تومانی آورد!!! و لیست مفسدین اقتصادی و ... چه ها که آورد و چه ها که برد!!! به فرموده ی خیام؛ ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی!!! و به فرموده ی حافظ ؛ از گرانان جهان رطل گران ما را بس! زبان حال قشر آسیب پذیر این است؛ از گرانان جهان قرض گران ما را بس! خداییش کارد به استخوان خلق الله رسیده است! مگر این مردم عزیز و نازنین چه هیزم تری به بعضی ها فروخته اند که مستحق این همه گرانی و بی سر وسامانی هستند؟!
گویا مرحوم شهریار هم در برهه ای از زندگی اش –البته در زمان طاغوت _ کارد به استخوانش رسیده بود و نهایتا که جز پناه بردن به عالم شعر و خیال چاره ای نمی دیده است، در غزلی ترکی به نام انس و جن چنین فرموده بوده است؛
بار الها سن بیزه وئر بو شیاطیندن نجات
انسانین نسلین کسیب، وئر انسه بو جین دن نجات
بیزدن آنجاق بیر قالیرسا، شیطان آرتیب مین دوغوب
هانسی رؤیا ده گؤروم من، بیر تاپا مین دن نجات
بئش مین ایلدیر بو سلاطینه گرفتار اولموشوق
دین ده گلدی، تاپمادیق بیز بو سلاطین دن نجات
بیر یالانچی دین ده اولموش شیطانین بیر مهره سی
دوغرو بیر دین وئر بیزه وئر بو یالان دین دن نجات
هر دوعا شیطان ائدیر، دونیا اونا آمین دئییر
قوی دوعا قالسین، بیزه سن وئر بو آمین دن نجات
ارسینی تندیرلرین گوودوشلاریندا اویناییر
کیمدی بو گودوشلارا وئرسین بو ارسیندن نجات
یا کرم قیل، کینلی شیطانین الیندن آل بیزی
یا کی شیطانین اؤزون وئر بیرجه بو کین دن نجات
اؤلدورور خلقی، سورا ختمین توتوب یاسین اوخور
بار الها خلقه وئر بو حوققا -یاسین دن نجات
دینه قارشی(بابکی- افشینی) بیر دکان ائدیب
بارالها دینه، بو بابکدن، افشین دن نجات
(ویس و رامین) تک بیزی رسوای خاص و عام ائدیب
ویس ده اولساق، بیزه یارب بو رامین دن نجات
شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خیر اولمادی
اولماسا چای صاندیغیندا قوی گله چین دن نجات
من تویوق تک، اؤزنینیمده دوستاغام ایللر بویی
بیر خوروز یوللا تاپام من بلکه بو نیندن نجات
«شهریارین» دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار
دشمنی اهریمن اولسون، تاپماز آهین دن نجات
استاد شهریار
- ۹۲/۱۱/۰۲
پیوسته به دنبال خرت میگردی ؟
پیداست تو هم فلسفه خواندی چون من !
دنبالِ قضا و قَدَرَت میگردی !