اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

درباره ی یک نویسنده/علی اشرف درویشیان (41)

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۰، ۰۷:۵۵ ب.ظ

 

علی اشرف درویشیان: داستان نویس و پژوهشگر درادبیات عامه

۱۳۲۰ تولد در کرمانشاه

۱۳۳۸ فارغ التحصیل از دانشسرای عقیدتی کرمانشاه وآموزگاری در روستاهای کردنشین گیلانغرب و شاه آبادغرب

۱۳۴۸ فارغ التحصیل از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و روانشناسی تربیتی و از دانشسراهایی در رشته مشاوره و راهنمایی تحصیلی

در کرمانشاه به دنیا آمد. سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی . در کوچه علاقه بندها . نزدیک تیمچه ملاعباسعلی ، پشت سرباز خانه شهری . پدرش اوساسیف الله آهنگر بود و در گاراژ کار می کرد . دکانش را از دستش درآورده بودند . ناچار شاگرد شوفر شد، باغبان شد، قصاب و بقال شد و چند جور کار دیگر هم انجام داد . بعد که بچه ها بزرگ شدند و علی اشرف معلم شد، خانواده هفت نفری را به او سپرد و به شیراز رفت . به حافظ و سعدی عشق می ورزید . مدتی هم قاچاقچی شد و به زندان افتاد که درویشیان در کتاب «آبشوران» و « سال های ابری» به تفصیل به این موضوع پرداخته است . پدر عاقبت هم در شیراز و در غربت مریض شد و در کرج از دنیا رفت . مادرش زهرا سیگار قلم می زد که البته علی اشرف درویشیان به یاد ندارد؛ اما هر وقت مادر چشم هایش درد می کرد و ناراحتش می کرد، می گفت که مربوط به سیگار قلم زدن است . در قدیم سیگار به صورت امروزی نبود . کاغذ سیگار را با چیزی شبیه قلم، لوله می کردند و به سیگار فروشی ها می دادند . آنها خودشان در کاغذها توتون می ریختند . مادربزرگ هم خیاط بود و مشتری ها از سراسر کرمانشاه برای او کار می آوردند . مادر مدتی هم کلاش (گیوه) می چید و بعد از مادرش خیاطی یاد گرفت و خودش خیاطی می کرد . درویشیان در بسیاری از آثارش از جمله در آبشوران، سال های ابری ، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختی های آن سالها پرداخته است .اما اولین کسی که او را با افسانه ها و قصه های عامیانه آشنا کرد ، مادر بزرگش بود. حتی او بود که با وجود بی سوادی ، علی اشرف را با نام صادق هدایت آشنا کرد . او یکی از داستان های صادق هدایت را از بر بود و برای او می گفت ، داستانی به نام «طلب آمرزش». دایی بزرگ ریخته گری داشت و علی اشرف شش سال داشت که به دکان او می رفت و شاگردی می کرد . پشت خانه آنها سرباز خانه بود و اغلب، سربازها را شلاق می زدند . فریاد سربازها به کوچه و خانه آنها می آمد . به پشت بام می رفتند و افسرها را می دیدند که می ایستادند و طبال ها که طبل می زدند و چند نفر هم با شلاق سربازانی را که خطایی کرده بودند می زدند و برای آنکه صدای شان به گوش کسی نرسد ، با شدت طبل می زدند . از افسرها و سرهنگ ها متنفر شده بود . روی پشت بام در کنار مادرش برای سربازها گریه می کردند و او چنان هق هقی می کرد که مادر عصبانی می شد و به سرش فریاد می کشید که : « آخر مگر این سرباز ، برادر پدرته که این طور گریه می کنی؟» وقتی به دوازده سالگی رسید، کودتای ۲۸ مرداد شاه پیش آمد و او برای افسرها و سرهنگ های توده ای که تیر باران شدند، گریه می کرد.

بیشتر اوقات خانه به دوش بودند و در بیشتر محله های کرمانشاه کرایه نشینی کرده اند، از آن جمله، محله های سرتپه، چنانی، تیمچه ملاعباسعلی، گذر صاحب جمع، در طویله ، لب آبشوران، سنگ معدن، علاف خانه، وکیل آقا و چند جای دیگر. به این خاطر است که در »سالهای ابری» آن همه از خانه کشی و کرایه نشینی نوشته است. می گوید: »هرچه هم بنویسم، باز دلم از آن رنجها سبک نمی شود، فقط کسی می تواند آن خانه کشی ها را درک کند که به درد من گرفتار بوده باشد. « چون همیشه خانه کشی داشتند، ناچار محل مدرسه شان هم تغییر می کرد. در سه دبستان کوروش، پانزده بهمن و بدر درس خواند. بعد به دبیرستان کزازی رفت. بعد هم دو سال در دانشسرای مقدماتی کرمانشاه، درس خواند و شد آموزگار روستا. تابستانها و بعضی روزهایی که مدرسه تعطیل بود و درس نمی خواند، برای تأمین مخارج خانه و خرج تحصیلی اش، کار می کرد. شاگرد بنایی، شاگردآهنگری، شاگردی مغازه های مختلف هر وقت پدرش کمک می خواست جلو دستش کار می کرد. یک وقت هم او و پدر هر دو شاگرد یک آهنگر شدند. زمانی هم باربری و حمالی می کردو استخوان هایش در زیر بارهای سنگین ، صدا می کرد. بنایی را خوب یاد گرفت، بخصوص نازک کاری را. زمانی فکر می کرد که شاگرد بنایی، سخت ترین کارهای دنیاست و حالا عقیده دارد که هیچ کاری در دنیا به اندازه نویسندگی ، سخت و طاقت فرسا و مشکل نیست. کلاس چهارم ابتدایی بود که کتاب امیرارسلان راخواند. می گوید: «البته پدر و مادرم نگذاشتند فصل آخر را بخوانم چون عقیده داشتند که آواره در خانه ها می شویم. در حالی که واقعاً همیشه آواره بودیم. من دزدکی و دور از چشم آنها فصل آخر کتاب را هم خواندم.»پدر نیمه سوادی داشت. باباطاهر و خیام و حافظ را می خواند و بعضی از اشعار حافظ و باباطاهر را از بر بود وشبهای زمستان، پای کرسی، پس ازخوردن چند قاچ ترب، به آواز برایشان می خواند. در همان سالها علی اشرف دفترچه ای درست کرد و هر شب پدرش چند بیت از آن شاعرها می گفت و او در دفترش می نوشت. پدر یک حلب زنگ زده، پر از کتاب داشت. این حلب، حالت مقدسی برای آنها داشت و همیشه از آن با احترام یادمی شد. بیشتر اوقات پای چرخ خیاطی مادربزرگش می نشست و دسته را برای او می گرداند. مشتری ها می آمدند و حرف می زدند. پای چرخ مادربزرگ، برای دوران کودکی درویشیان دانشکده ای بود.در سال۱۳۳۶ که به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت، روز به روز علاقه اش به مطالعه بیشتر می شد. کتاب برایش از نان واجب تر شده بود. پدر که می دید او هرچه درآمد دارد به کتاب می دهد، از دستش عصبانی بود. یک روز بهانه ای به دست آورد. پای کرسی نشسته بود و از او آب خواست. او لیوان را خیلی پر کردو آب، لب پر زد و روی دستش ریخت. دستش را گرفت و کشید کتکش زد و گفت: « تا ببینم این روزنامه ها برای تو یک شب شلوار می شود؟»همزمان در دانشسرای عالی تهران در رشته مشاوره و راهنمایی و در دانشگاه تهران در رشته روانشناسی تربیتی، درس خواند و در هر دو رشته تا فوق لیسانس ادامه داد. در تابستان ۱۳۵۰ در کرمانشاه به خاطر فعالیت های سیاسی و نوشتن مجموعه داستان های « از این ولایت» دستگیر شد. پس از هشت ماه آزاد شد و دو ماه بعد دوباره در تهران دستگیر شد و به هفت ماه زندان محکوم . در پی این موضوع از شغل معلمی منفصل و از دانشگاه اخراج شد. بار سوم در اردیبهشت ۱۳۵۳ دستگیر و به یازده سال زندان محکوم شد، در حالی که سه ماه بود ازدواج کرده بود اما سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ با انقلاب مردم ایران از زندان بیرون آمد.درویشیان پس از نوشتن انبوهی کتاب و سپید کردن موهایش در این راه درباره شروع داستان نویسی اش می گوید:« خودم هم نمی دانم که واقعاً چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیده اید به یاد دارید؟ می بینید که گفتنش مشکل است؛ اما می توانم بگویم که شروع به داستان نویسی برای من ادامه همان علاقه ام به مطالعه بوده است. آن سالها پر تب و تاب حکومت دکتر مصدق و رونق روزنامه ها و مجله ها، آزادی مطبوعات و دموکراسی بی نظیری که دراثر مبارزه مردم به وجود آمده بود، همه اینها در من و همسالان من ، تحرک ، امید و تکاپوی عجیبی پدید آورده بود. معلم های ادبیات ما، موضوع های زنده و پر جذبه ای برای زنگ انشا می دادند و ما با شوق و ذوق هر چه دلمان می خواست می نوشتیم. رقابت در خواندن، رقابت در نوشتن و رقابت در کسب بینش اجتماعی و سیاسی، اینها همه در رشد فکری ما در نهایت، در عشق و علاقه ما به ادبیات مؤثر بود». درویشیان طی این سالها علاوه بر داستان نویسی! به پژوهش در زمینه فرهنگ عامه نیز پرداخته است که حاصل آن در کتابهای متعددی منتشر شده است.

آثار منتشر شده :

۱۳۴۸ چاپ صمد جاودانه شد در مجله جهان نو

۱۳۵۰ آغاز دستگیری ها و زندان در سه نوبت به مدت ۶ سال

۱۳۵۲ چاپ مجموعه داستان های از این ولایت وآبشوران با نام مستعار لطیف تلخستانی و داستان های کودکان و نوجوانان : ابر سیاه هزار چشم وگل طلا و کلاش قرمز.

۱۳۵۷ آزادی از زندان و چاپ مجموعه داستان های فصل نان و همراه آهنگهای بابام

۱۳۵۸ چاپ رمان سلول ۱۸ ، یازده شماره کتاب کودکان و نوجوانان و سه شماره نقد و بررسی ادبیات کودکان

۱۳۶۶ چاپ کتاب افسانه ها و متل های کردی

۱۳۷۰ چاپ رمان چهار جلدی سال های ابری

۱۳۷۲ چاپ مجموعه داستان های «درشتی»

۱۳۷۷ عضویت در کمیته تدارکات برای تشکیل مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران همراه با محمد جعفرپوینده ، کاظم کردوانی، منصور کوشان، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمود دولت آبادی.

۱۳۷۸ سفر به اروپا به دعوت کانون نویسندگان نروژ و سخنرانی در اسلو، استکهلم ، لندن، پاریس ، برلین، فرانکفورت ، آمستردام ، کلن.

۱۳۷۹ سفر به سوئد به دعوت انجمن کودکان و نوجوانان سوئد.

۱۳۸۱ سفر به نروژ به دعوت کانون مترجمین نروژ و دانشگاه نروژ بخش زبان شناسی برای دریافت جایزه ترجمه داستان « نان و نمک برای پر طاووس» از مجموعه «درشتی» که در بین ۱۲۵ داستان کوتاه از سراسر جهان رتبه اول شده بود.

۱۳۸۲ سفر به ترکیه به دعوت کانون نویسندگان ترکیه و سخنرانی در دانشگاه های آنکارا و استانبول.

۱۳۸۲ عضویت در کمیته بم وابسته به کانون نویسندگان ایران همراه با خانم سیمین بهبهانی و آقایان ، حافظ موسوی و امیرحسن چهل تن ، برای ساختن دانشکده معماری برای بم.

آثار علی اشرف درویشیان به زبان های: فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی، کردی، ترکی، ارمنی، روسی، سوئدی، نروژی و اخیراً به زبان فنلاندی ترجمه شده است.

سایر آثار: فرهنگ افسانه های مردم ایران در ۲۰ جلد همراه با رضا خندان مهابادی .

فرهنگ کردی کرمانشاهی، خاطرات صفرخان ، یادمان صمد بهرنگی، داستان های محبوب من در هفت جلد همراه با رضا خندان مهابادی، از ندار تا دارا، شب آبستن است (چاپ در سوئد) ، کتاب بیستون.

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی