اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

آیین عیا ری و جوانمردی قسمت پایانی

چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۱:۳۱ ب.ظ

آیین عیا ری و جوانمردی

قسمت دوازدهم

زبان، عادات و طرز زنده گی عیاران و جوانمردان

هفتم: وسا یل و لوازم عیاران و جوانمردان:

   (پیوسته به گذشته) عیاران در هر جاییکه به حیث قاصد و نامه بر می رفتند، همیشه با خود چوب دستی داشته اند که در بین آ ن چوب، سوراخی موجود بود و آ نها نامه های خود را در آ ن میگذاشتند و این یکی از وسایل پنها ن کاری   به شمار می آ مد. زر و سیم یکی دیگر از وسایل عیاران است و هر عیار زما نی که به سفر میرفت و یا برای انجام دادن ماموریتی گماشته میشد، باید مقداری پول همراه خود میداشت؛ تا به آ ن وسیله بتواند کسان دیگر را با خود همدست سازد. آ نها عقیده داشتند که زر و سیم حل المشکلات است و آ دمی را در شب تار و در هر وقت و زمان به کار آ ید.

   خنجر، کارد و شمشیر نیز یکی از جملۀ وسایل عیاران به شمار می رود. این خنجر و یا کارد به گونه های مختلف و برای هدف ها و مقاصد گونا گون به کار می رفته است، مانند: خنجر نقب زدن، خنجر دفاع از حوادث و هم چنان خنجر های که به وسیلۀ آ ن سرا پرده ها و بند ها را می بریدند.

   توبره یا خورجین که به روایت روان شاد داکتر خانلری، در اصطلاح به آ ن (جلبندی) میگفتند، یکی دیگر از وسایل عیاران است. آ نها تمام ضروریات خود را در بین آ ن خورجین می گذاشتند و به سفر می رفتند و این وسایل عبارت بود از: انبر، سوهان، قیچی، کلنک، شیشه، دستمال، شال، افزار موسیقی، جامۀ نمدی، کیسۀ دارو، توشۀ راه، فلاخن، سنگ های ریزه و کلان برای سرکوب دشمن، پاتاوه، لباس زنانه و مردانه، ریش و بروت مصنوعی، رنگ وسفید مهره، گونه های مختلف رنگ برای تغییررخسار و نیز سلاح های مختلف مانند: زره، پیش قبض و شا خ که در مجموع این وسایل یاد شده به، نام (ساز شبروان) یا (سلاح عیاران) و یا (یراق عیاران) یاد میشد و هر عیار مکلف بود تا در هنگام سفر با خود داشته باشد.    

   در داستان (رموز حمزه) آ نجا که (عمروامیه) که به نام (بابا) یاد میشود برای نجات  (امیر حمزه)  به طرف کشور مصر می رود، با خود خورجینی دارد که در بین آ ن بر علاوۀ وسا یل یاد شده، فلاخن و سنگ های تراشیده نیز موجود است: « بابا قدم بر فراز کوه گذاشت و چشمش به رود نیل افتاد، خوشحال شد و از فراز کوه سرازیر شد و خود را به کبوتر رسانید. فلاخن زر دوز ابریشمی را گرفت و دست بر جلبندی رسانیده، یک سنگ تراشیده و خراشیده بیرون آ ورد و به فلاخن نهاده؛ چنان بر سینۀ کبوتر زد که کبوتر معلق زنان در پیش پای عمرو افتاد. بابا کبوتر را با نامه در جلبندی نهاد و شکر خدا را به جای آورد. » ١

   یکی دیگر از وسایل عیاران که از آ ن زیاد استفاده صورت میگرفت، انواع و اقسام دارو های است، که به منظور بیهوش ساختن دشمن و هم چنان تغییر رنگ صورت و رخسار به کار می رفته است.

     داروی بیهوشی که در کتاب های عیاری از قبیل سمک عیار، داراب نامه و امیر حمزه و امیر ارسلان رومی از آ ن به نام های دارو، شبپرک، پروانۀ عیاری، حقۀ عیاری و نمک آ ش درد مندان یاد شده، همه با وسایلی چون: جام شراب و یا نیچه برای حریف به کار برده میشد. این دارو را عیاران در میان کمر بند و یا پس گوش خود پنهان نموده و

 به گونۀ معمول برای بیهوش ساختن رقیب، به چند گونه استفاده میکردند. گاهی در بین ظرف نوشابۀ حریف می انداختند؛ ویا اینکه در بین حلوا و غذا آ میخته ساخته و آ نرا به حریف میدادند و گاهی هم امکان داشت که این دارو را به گونۀ دود یا گاز بیهوشی به کار ببرند.

   در داستان (سمک عیار) آ مده است که:  یک بار (سمک) را دشمنانش اسیر کردند؛ و چون او را پا لیدند، چیز های از وی به دست دشمن افتاد که یکی هم داروی بیخودی است: « او را جستند، دشنه و کمر و کیسۀ دارو از میان سمک بگشادند. » ۲

   و در جای دیگر زما نی که سمک می خو اهد (مقوقر) را اسیر به گیرد، باز هم از داروی بیخودی استفاده میکند، آنجا که می خو انیم: « پس دست در میان کرد و مقدار بیست درم داروی بیهوشانه بر آ ورد؛ اگر یک درم سنگ در شراب افگندی و به خورد صد مرد دادی، همه بیفتادی. » ۳؛ و نیز در همین داستان آ مده است که: (روز افزون) که زنی است عیار پیشه و تیز هوش، می خواهد که (کوسال) را با فرزندانش اسیر بگیرد. در این جای نیز از داروی بیهوشی به شکل گاز استفاده میکند: « روز افزون گفت: ای شاه ! در این راه که آ مدم، عجایبی دیدم؛ اگر روشنایی باشد شما را به نمایم. کوسال فرمود تا شمعی بر گرفتند. کوسال با چهار فرزند، روز افزون در پیش ایستاده. دراین

وقت روز افزون دست در میان کرد و دارو بر آ ورده و بر سر شمع نهاد و میسوخت. روز افزون به کوسال گفت: ای شاه ! درین شمع نگاه کن، تا عجایب بینی. کوسال با فرزندان بیامدند و در آ ن شمع نگاه کردند. هیچ نبود. گفتند: هیچ نیست. روز افزون گفت: بنگرید تا آن چیست ؟  ایشان پنداشتند که راست میگوید. در آ ن می نگریستند. بوی دارو به دماغ ایشان رسید، هر پنج از اسپ در افتادند بیهوش. » ۴

     باید گفت که از (داروی بیهوشی) با همان مفهومی که در داستانهای عیاران آ مده است؛ شاعران کلاسیک ادب فارسی نیز یاد کرد های دارند؛ چنانکه در شاهنامۀ فردوسی  چندین مرتبه به این دارو اشاره شده است. در این حماسۀ ملی، در داستان  بیژن و منیژه  آ مده است که: (منیژه) دخت (افراسیاب) تورانی که عاشق (بیژن) فرزند (گیو) است، از داروی به نام (داروی هوشبر) اسفاده میکند و بیژن را به حالت بیهوشی به قصر خود میبرد. از زبان خداوند شاهنامه چنین می خوانیم:

چو  هنگام  رفتن   فراز   آ مدش              به   دیدار   بیژن   نیاز  آ مد ش

به   فرمود   تا   داروی    هوشبر             پرستنده   آ میخت   با     نوشبر

بدادند  چون   خورد   شد   مست             ابی  خویشتن  سرش  بنهاد پست

عماری  بسیجید  و  رفتن  به  راه              مر  آن  خفته  را  اندران جایگاه

به  ایوان  بیار استش  جای خواب            به  بیداری  بیژن  آ مدش   شتاب

در افگنده داروی هوشش به گوش            بدان تا به جای خود آ مدش هوش (۵)

     باید خاطر نشان کرد که فردوسی در این داستان از داروی دیگری نیز به نام (داروی هوش) نام می برد که نگارنده در هیچ یک ازآ ثار بدیعی و داستانی دیگر به چنین داروی بر نخورده وبه ویژه داروی که به گفتۀ فردوسی در گوش چکانده شود و باعث بیداری شخص شود.

     و اما در اکثر داستانها و کتاب های که در بارۀ کار روا یی های  عیاران نوشته شده و قهرمانان اصلی عیاران هستند؛ دیده می شود که همۀ آ نها همیشه با خود دارویی دارند که می توانند به وسیلۀ آ ن چهرۀ خود را تغییر دهند. و نیز داشتن لباسهای زنانه و مردانه از جملۀ چیزهای ضروری هر عیار است که در موارد مختلف به کار برده میشد.

     در داستان سمک عیار، (شغال پیل زور) که در حقیقت استاد سمک است؛ با خود داروی دارد که چهره اش را تغییر می دهد و (روز افزون) که یک زن عیار پیشه است به گونۀ مردی دیده میشود؛ چنانکه می خوانیم: « روز افزون  در شد، جامه ها برداشت و بیرون آ مد. روی به راه نهاد  تا پیش شغال پیل زور آ مد، و بنهاد، گفت: ای شغال ! جامه پدید آوردم. شغال گفت: نیک آ مدی. زود خود را بیارای و ساز مردان از خود باز کن و خود را نیکو بر آ رای. روز افزون خود را بر آ راست برجامۀ زنان. شغال را ریش سیاه و سفید بود. روز افزون می نگریست؛ تا شغال چه میکند. شغال دست در میان کرد و کیسۀ در میان داشت، چیزی از آ ن کشید، بیرون آ ورد و در ریش خود مالید تا همۀ ریش وی سفید شد » ۶

     لباسهای مردانه و زنانه در هنگامی مورد ضرورت عیاران بوده است که آ نان می خواستند برای انجام دادن امر مهمی به جای دیگری بروند. برای آ نکه هویت ایشان آ شکار نشود، هر بار به شکلی و لباسی در می آ مدند.

     تغییر شکل و چهره به وسیلۀ دارو و لباس در بین عیاران به چند گونه معمول بوده است؛ بدین معنا که عیاران خود را به شکل بازرگانان، خوانسا لاران، فراشان، طبیبان، بازیگران، ساقی، رقاص، خرده فروش، عطار دوره گرد، موسیقی نواز، سقأ، قصاب، دوکاندار، رمال، ستاره شمار، قلندر، چوپان، ساربان، مسگر، و آ هنگر می آراستند؛ و بعد از آ ن به طرف مقصد و هدف خود روان می شدند.

     باید گفت که فدائیا ن اسماعیلی (الموت) نیز برای نزدیک شدن به مخالفان و قتل آ نها، همیشه خود را به صورت های، مانند: سرهنگ، درویش، فقیر، منشی، مصاحب، طلبه، خادم، غلام، و دربان می آ راستند و به زبان فرانسوی سخن می گفتند؛ چنانکه در تاریخ می خوانیم که: رئیس صلیبی ها (اینکر – کنراد) به دست همین فدائیان فریب خورد وآ نها توانستند که نقشۀ خود را اجرا کنند. به گفتۀ ادوارد برون انگلیسی، این فدائیان کسانی بودند که فرمان (داعی) را بی چون و چرا اطاعت می کردند و شجاعت و چالاکی خاصی داشتند؛ و ما می توانیم این گونه ویژه گی ها و خصوصیات را درطرزالعمل عیاران نیز به خوبی مشاهده کنیم.

     در داستان (سمک) آمده است که: (روز افزون) عیار، همراه (سمک) می خواهند به نزد حریف شان بروند و برای آ نکه هویت  آ نها معلوم نشود، خود را به گونۀ سرهنگان آ راسته اند، آ نجا که میخوانیم: « سمک عیار گفت: ای پهلوان! از این اندیشه نیست. هر کرا یزدان یار شد، صد هزار دشمن با وی چه تواند کردن ؟ این بگفت و بر خاست. جبه در پوشید و کلاهی بر سر نهاد و دستاری بالای کلاه در سر پیچید و کفش در پای کرد و شمشیر حما یل کرد؛ بر گونۀ سرهنگان. گستاخ وار از سرای بیرون آ مد تا بر در سرای شاه رسید. سمک خود را در صف سرهنگان رساند و به ایستاد و سر در پیش نهاد و به کس نگاه نمی کرد؛ هرکه او را می دید می گفت که مردی خدمتگار است. » ۷ و در جایی دیگر سمک به گونۀ (فراشان)  دیده میشود: « در حال سمک خود را به شکل فراشان بر آ ورد و جامۀ حریر خواست و نیمجۀ بالای آ ن در بر کرد و کلاه سبز بر سر نهاد و به گونۀ فراشان خود را بر آراست  »

     و درداستان (رموز حمزه) آ نجا که  حمزه  به دست  عزیز مصر گرفتار می شود؛ (عمر امیه) که ملقب به (بابا) است، برای نجات حمزه، خود را تغییر شکل داده و با چهرۀ نا شناس وارد شهر مصر می شود: « بابا به صورت مبدل متوجه شهر مصر شد. قدم در شهر نهاد و به کوچۀ رسید؛ از برابرجوانی نمودار شد. پیش آ مد و از آ ن جوان پرسید که آ یا حمزۀ عرب را کجا بند کرده اند ؟ گفت: این احوالیکه از من پرسیدی، از کس دیگرمپرس که کشته می شوی. بابا خود را به گوشۀ کشیده به صورت مرد سقایی شده، مشک بر دوش به حیات بخشی مشغول شد؛ تا آ نکه در بارگاه عزیز مصر رسید » ۹

     و نیزدر داستان (امیر حمزۀ صاحبقران) آ مده است که: (عمر امیه) که عیاری است زیرک و چالاک به شهر مداین می رود تا از حال (مهر نگار) دخت شاه آ گاهی پیدا کند.  این عمر امیه است که خود را به گونۀ قلندر، مردی ریش سفید، بازیگر و تاجر، در می آورد و می بیند که جمعی بازیگر به نزد (اولاد) که دشمن امیر حمزه است، می روند.« عمر امیه چون ایشان را دید، خود را به صورت بازیگران ساخت و در میان لشکر ایشان در آ مد. بازیگران چون سر و سکۀ عمر امیه را دیدند، چنین دانستند که از هفت پشت این مرد بازیگر است. دهل در گردن عمر امیه انداختند و گفتند: سر طا یفۀ ما تو باش. بعد از آ ن نزد اولاد رفتند و اولاد را خبر کردند که بازیگران عجیبی رسیدند. اولاد آ نها را طلب کرد. عمر امیه جست زد. تارک خود را بر تارک بازیگر می نهاد و پای بالا می کرد و چرخ می خورد که اولاد حیران میما ند و بخشش فراوان به او می کرد. » ۱۰

     باید گفت که اینگونه تغییر چهره دادن توسط لباس در ادبیات فارسی خصوصیت تازه و جدیدی نیست؛ و در آ ثار منثور و داستانها ی منظوم نیز به فراوانی دیده میشود؛ چنانکه در شاهنامۀ فردوسی در داستان (سهراب و گرد آ فرید)

  می بینیم که گرد آفرید لباس مردانه می پوشد و عیارانه و مردوار با (سهراب) می جنگد و فردوسی سیمای آ ن دختر رزمنده و عیا ر پیشه را چنین تصویر کرده است:

کجا    نام  او  بود  گرد  آ فرید             که چون او به جنگ اندرون کس ندید

نهان  کرد  کیسو  به  گرد زره             به زد   بر  سر   ترک   رومی   گره

فرود آ مد از دژ به کردار شیر            کمر  بر  میان  باد  پای  به  زیر (۱۱)

     و اما در مورد طرز زنده گی و کسب و کارعیاران و جوانمردان می توان گفت که در نزد آ نها، کار و زحمتکشی و به دست آ وردن نان از راه حلال یکی از خصلت های پسندیده و مطلوب بوده است. هر عیار و جوانمرد مجبور و مکلف بود که به یکی از کسب ها و صنعت ها تخصص داشته باشد تا با استفاده از آ ن تخصص خویش بتواند زنده گی روز مره را به پیش ببرد.

     عیاران و جوانمردان از هیچ کار ووظیفۀ شرافتمندانه ننگ نداشتند و کار و زحمتکشی را مایۀ آ برو، سلامتی، شرف، افتخارو وجدان شخص می شمردند؛ مگر در کار و پیشه نیز همان اصل جوانمردی، گذشت، صداقت و رادمردی را پیش نظر داشته و به هیچکس ظلم و تعدی و گرانفروشی را روا نمی داشتند. آ نها در مورد کار و پیشه نیز دارای آ داب و روشی خاص بودند؛ چنانکه نویسندۀ  (قابوسنامه) آ نجا که فرزندش (گیلان شاه) را پند و اندرز می دهد، در بارۀ آ داب و رسوم صنعتگران و پیشه وران جوانمرد نیز بحث مفصل میکند که این آ داب و رهنمود ها، عبارت است از:

-  زود کار و ستوده کار باش تا هوا خواهانت زیاد باشند.

-  کاری که کنی به از آ ن کن، که هم پیشه گان کنند.

-  به اندک سود قناعت نمای.

-  تا توانی به سختی مگوی.

-  به راست گفتن عادت کن.

-  از بخل پرهیز کن.

-  تصرف را به کار بند، و بر فرو تر خود به بخشای.

-  زبون گیر مباش.

-  بر کودکان، زنان و یاران در معا ملات فزونی مجوی.

-  از غریبان بیشی مخواه.

-  در تجارت شر مگینی مکن.

-  سخن نیکو دار.

-  به سنگ و ترازوی درست وزن کن.

-  با عیال خود دو رنگ و دو کیسه مباش و با انبازان خیانت مکن.

-  پرهیز گار باش.

-  اگر دستگاه باشد، قرض غنیمت دان.

-  سوگند به دروغ مخور و ربا مده.

-  سخت معاملت مباش.

-  اگر بر دوستی سیم دادی؛ چون دانی که بی طاقت است، تقا ضا پیوسته مکن.

-  نیک دل باش تا نیک باشی.

     و در پایان این نصیحت ها و رهنمود ها ی آ یین پیشه وری، که مخصوص جوانمردان است، چنین می خوانیم:

« هر پیشه وری که بر این جمله باشد که من یاد کردم، جوانمرد ترین همه پیشه وران باشد و هر قومی را در صناعان بدان صناعت اندر که باشد در جوانمردی طریق است. » ۱۲

     باری میتوان گفت که این خصوصیات که یاد کرده آ مد، هنوز هم در میان (کاکه های)  افقانستان به روشنی دیده میشود، چرا که اکثر کاکه ها و جوانمردان به این بیت حافظ معتقد اند که:

تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار          تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو

     و چون چنین است؛ پس باید خوب زیست و از مردم آ زاری و خیانت و دروغ گویی و چاپلوسی و مردم فریبی دوری جست، وکوشش نمود تا در زنده گی مرد مرد بود.

ادامه دارد...

----------------------------------------------------------------------------------------
فهرست مآ خذ این قسمت:

۱-  محجوب، محمد جعفر، « کبوتر و کبوتر بازی »، سخن، شمارۀ سوم، سال ۱۳۴۸، صفحۀ  ۲۸۹

۲-  سمک عیار، جلد دوم،صفحۀ ۱۱۳.

۳-  سمک عیار، جلد اول، صفحۀ ۲۰۲. 

۴-  سمک عیار، جلد چهارم، صفحۀ ۳۳۸. 

۵-  شاهنامۀ فردوسی، صفحۀ ۶۷۶.

۶-  سمک عیار، جلد دوم، صفحۀ ۲۶.

۷-  سمک عیار، جلد اول، صفحۀ ۳۰۲.

۸-   سمک عیار، جلد دوم، صفحۀ ۱۶۹.

۹-   محجوب، محمد جعفر، « کبوتر و کبوتر بازی » سخن، شمارۀ سوم، سال ۱۳۴۸، صفحۀ ۲۸۹.

۱۰-   داستان امیر حمزۀ صاحبقران، صفحۀ ۷۵.

۱۱-  شاهنامۀ فردوسی، صفحۀ ۳۶۷.

۱۲-   قابوسنا مه، صفحۀ  ۲۱۸.

   ---------------------------------------------------------------

فهرست مآ خذ این قسمت:

۱ -  مهدی فروغ، رستم قهرمان تراژیدی، هنر و مردم، تهران: سال ۱۳۵۳، شمارۀ  ۱۵۳، صفحۀ  ۴

۲ -  عروضی سمرقندی، جهار مقاله، به کوشش محمد معین، تهران: سال ۱۳۱۳، چاپ سوم، صفحۀ  ۵۲

۳ -  قربان واسع، آیین جوانمردی، صفحه های ۱۴۰ و ۱۴۱

۴ -  نجم الدین زرکوب، فتوت نامه، به نقل از رسا لۀ جوانمردان به کوشش مرتضی صرا ف، صفحۀ ۱۹۵ 

۵ - سعید نفیسی، سرچشمۀ تصوف در ایران، صفحۀ ۱۴۷ 

۶ - عبدالحی حبیبی « آ ریانا » شمارۀ هفتم، سال ۱۳۲۶، هجری صفحۀ ۷

بر گرفته از: سایت افغان موج   / مقاله ی ارزشمند دکتر غلام حیدر یقین/

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۱)

  • سعیده جوزدانی
  • با سلام و احترام خدمت استاد گرانقدر
    ضمن تشکر از مطالب سودمندی که در وبلاگ خود قرار داده اید، قسمت یازدهم از آیین عیاری و جوانمردی که شامل بخش های چهارم و پنجم و ششم از زبان، عادات و طرز زنده گی عیاران و جوانمردان موجود نبود شاید هم من نتوانستم پیدا کنم اگر امکان آن وجود دارد آن را برایم ارسال می کنید. با سپاس فراوان
    پاسخ:
    سلام
     با عرض ادب و احترام
    نمی دانم چطور شده که افتاده مع الاسف به دلیل پرداختن به کارهای پژوهشی دیگر فعلا امکان باز بینی و بازنویسی مطلب را ندارم. لکن شما عزیز را ارجاع می دهم به کتاب عیّاران در تاریخ ایران - تالیف بنده - انتشارات احرار تبریز - 1384 - چاپ اوّل.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی