اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۲۵ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۶
آبان
 
نژاد و ریشۀ ایل قاجار:
طایفۀ "قاجار" که نژاد و ریشه آنها به قوم "سالور" می‌رسید از ساکنین سرزمین چرکَس و از سه تیره مختلف: سلدوس، اونک قوت و جلایر تشکیل می‌شدند که از میان آنها سلدوسها اصلاً به ایران نیامدند ولی قاجار‌ها به طرف ایران و بخشهای قفقاز آمدند و بخشی از قوم جلایر بودند بعد از مرگ هلاکوخان سرتاق نویان که یکی از افراد دلاور و برگزیده قاجار بود، به ریاست و رهبری این طایفه انتخاب شد و در بخش دشت مغان به حکومت رسید و سالهای متمادی در این ناحیه وسیع و نسبتاً خوش آب و هوا زندگی کردند و در زمان صفویه به ایران وارد و در دشت گرگان مستقر شدند و صفویه و مخصوصاً شاه‌ عباس به عنوان مرزبان از آنها استفاده کرد.[1]
عباس میرزا در زمان طفولیت و کودکی:
چهارمین پسر فتحعلی شاه "عباس میرزا" در سال 1303 در قصبه (نوا) از توابع لاریجان قدم به عرصۀ وجود گذاشت و فتحعلی شاه نام این مولود را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص یافت، او بر خلاف پسران دیگرش در دوران کودکی، طفلی مریض المزاج و فوق‌العاده مؤدب و سر بزیر و محجوب بود و در سن ده سالگی به کسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشته بود. او در کودکی بسیار مورد علاقه آقا محمد خان قاجار سر سلسلۀ سلاطین قاجار بود و خود تعلیمات نظامی مخصوص را به او می‌آموخت عباس میرزا ضمن فرا گرفتن تعالیم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ در ایام فراغت و بیکاری به مطالعه کتب سودمند و مفید می‌پرداخت و به آسانی به بیشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.[2]
ولایت عهدی عباس میرزا:
فتحعلی شاه در سال دوم جلوس سلطنت خود، مجلس با شکوهی ترتیب می‌دهد و جمع کثیری از بزرگان و علماء و رجال سرشناس و درباریان و وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنین سرکردگان خاندان قاجار را دعوت می‌کند تا آنها در زمینۀ تفویض ولیعهدی به فرزند قابل و کاردانش، عباس میرزا به مشورت و گفتگو بپردازند.
فتحعلی شاه که عباس میرزا را از دیگر فرزندان خود باهوش‌تر و دلیرتر و مستعدتر می‌دید وقتی در این مجلس، عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتیازات برجسته عباس میرزا و درایت و قابلیت او اتفاق نظر داشتند، این انتخاب شاه را شایسته دانستند و فردای آن روز شاه او را به حکومت آذربایجان تعیین می‌نماید.[3]
ازدواج عباس میرزا:
فتحعلی شاه پیش از عزیمت نایب السلطنه عباس میرزا به آذربایجان به فکر ازدواج برای فرزند خود برآمد و بهمین لحاظ پس از آنکه با عباس میرزا در این زمینه صحبت کرد، دختر میرزا محمدخان دولوی قاجار را که از زعمای طایفۀ قاجار بود به نام «خرده خانم» برای وی نامزد کرد و این از لحاظ سیاسی نیز برای ایل قاجار اهمیت فراوان داشت که وصلت عباس میرزا درون ایلی باشد و به این ترتیب عباس میرزا روانه آذربایجان شد.[4]
عباس میرزا و حکومت آذربایجان:
اواخر ماه ذیحجه، 1213 هـ، ق عباس میرزا به شهر تبریز وارد شد او خوشحال بود که توانسته این سفر طولانی را پشت سر بگذارد، کلیه حکام شهرها و امراء و سران عشایر و طوایف و همه بیگلربیگیان که از مدتها پیش انتظار او را می­کشیدند در دروازۀ تبریز اجتماع کرده بودند، او پس از ورود به این سرزمین دست به اصلاحاتی در آذربایجان زد، او به کارهای دیوانی نظم و ترتیبی خاص داد وی طرز جمع‌آوری مالیات و عواید دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد.
عباس میرزا دستور داد شهرهای مهم آذربایجان، از جمله اردبیل و خوی و مراغه و غیره از شکل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتیب خیابانها و عمارات دولتی به طرز نوین احداث گردد. او در شهر تبریز بناها و ساختمانهای عمومی و گردشگاههای مختلفی را ایجاد کرد و بخاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماکن و باغهای عمومی مفرح و دل‌انگیزی در داخل شهر تبریز ساخته شود.[5]
عباس میرزا و جنگهای ده ساله ایران و روسیه:
بعد از فتح گرجستان به وسیلۀ روسیه تزاری کشمکشها بین ایران و روس آغاز شد و جنگ با روسیه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به نظر نمی‌رسید، حال که انگلیسی‌ها رغبتی برای کمک کردن‌ نشان نداده بودند می‌بایست در جستجوی متحد دیگری می­بود و چون کشور فرانسه با روسیه در حال جنگ بود، دولت ایران از ناپلئون تقاضای کمک کرد و او نیز بخاطر دست‌یابی به هند در صدد اتحاد با ایران بود.
در آغاز جنگ، پیروزی از آن قشون ایران و نائب السلطنه عباس میرزا بود ولی بعد نیروهای روسی به اتکا توپ خانه مجهز خود، نیروهای ایرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسویها که با روسها صلح کردند، با میانجی‌گری بریتانیا دو طرف را به مذاکره برای پیمان صلح کشانید که سرانجام در 14 اکتبر 1813 (22 مهر 1192) در دهکده گلستان به امضاء رسید، بر اساس مفاد این پیمان ایران بسیاری از ایالات خود در قفقاز را مانند: قره باغ، گنجه، شیروان، باکو و... را از دست داد.
احتمالاً نه شاه ایران و نه تزار روسیه، عهدنامه گلستان را قطعی تلقی نمی‌کردند عباس میرزا آن را فقط آتش‌بسی موقت می‌دانست و خود را برای جنگی دیگر آماده می‌کرد، در این زمان حکومت ایران ابوالحسن خان شیرازی سفیر سابق ایران در لندن را به سنت پترز بورگ فرستاد تا درخواست کند که به تصحیح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزیر خارجه روسیه درخواست ایران را رد کرد، با وجود اینگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب دولت روسیه و فشار روحانیون و اینکه در مه 1826 (اردیبهشت 1205) سپاهیان روسیه میرک محلی در خانات ایروان را اشغال کردند و ایرانیان نیز در برابر، دریاچه گوکچا را گرفتند و این بهانۀ جنگ‌های دوم ایران و روس شد که در آغاز، سپاه ایران موفقیتهای زیادی بدست آورد اما به خاطر کمی تجهیزات، سپاه ایران شکست خورد و در ترکمن چای عهدنامۀ دیگری بر ایران تحمیل شد که علاوه بر شهرهایی که در پی عهدنامۀ گلستان از ایران جدا شده بود شهرهای جدیدی به همراه غرامت 20 میلیون روبلی به ایران تحمیل شد.[6]
سرانجام عباس میرزا:
سالیان متمادی بود که یک بیماری مزمن که دستگاه گوارشی و کلیه‌های عباس میرزا نائب السلطنه را مورد حمله قرار داده بود، مزاج این شاهزاده نیرومند و مقتدر را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنیه ضعیف شود و لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ایجاب می‌کرد ولی متأسفانه اشتغالات جنگی و سیاسی و حرکت‌های مداوم او برای امنیت دادن به شهرهای ناامن و سرکوبی گردنکشان اجازۀ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبیب او کورمک نیز مأثر واقع نشد و بعد از برگشت از زیارت حضرت رضا (ع) در سال 1249 هـ دچار استفراغ‌های پی در پی ‌گردد که مربوط به کبد او می‌شد و احتمالاً با سم مسموم شده بود.[7]
 
عباس میرزا از نگاه دیگران
 مأموران نظامی و سیاسی کشورهای اروپایی یا مسافران خارجی و یا ایرانیان هم‌روزگار عباس‌میرزا، هر یک تصویری از این ولیعهد ناکام فتح‌علی شاه تصویر کرده‌اند که کمابیش در همه‌ی آن‌ها از فضل و فضلیت، دانش‌دوستی و دانش‌پروری و علاقه‌ی فراوان عباس‌میرزا به ایران و اندیشه‌های او برای نوسازی ایران سخن رفته است.

«اگوست بُن تان» مأمور ناپلئون در ایران درباره‌ی عباس‌ میرزا می‌نویسد: «جوان‌ ۲۰‌ ساله‌ای‌ است‌ باوقار و بالابلند، دارای‌ چشمان‌ درشت‌ و نگاهی‌ نافذ با چهره‌ای‌ گشاده‌، ابروانی‌ کمانی‌، بینی‌ او قوسی‌ دارد که‌ در تلألو دندان‌های‌ سپید و محاسن‌ سیاهش‌، شکوهی‌ خاص‌ به‌ سیمای‌ باهیبتش‌ می‌بخشد … یکی‌ از خصوصیات‌ اخلاقی‌ وی‌ حسّ جاه‌طلبی‌ اوست‌، چه‌ او امیدوار است‌ که‌ روزی‌ به‌ سلطنت‌، آن‌ هم‌ به‌ سلطنتی‌ بسیار باشکوه‌ و پرجلال‌ دست‌ یابد و چون‌ می‌داند که‌ برای‌ موفقیت‌ باید زحمت‌ فراوان‌ متحمل‌ شود و اطلاعات‌ وسیع‌ داشته‌ باشد به‌ تحصیل‌ می‌پردازد … اغلب‌ شب‌ها به‌ مطالعه‌ مشغول‌ است‌. کمتر کسی‌ از ایرانیان‌ به‌ اندازه‌ی‌ او از ادبیات‌ و علوم‌ شرقی‌ اطلاع‌ دارد. در ضمن‌ بسیار علاقه‌مند است‌ بداند چه‌ عواملی‌ باعث‌ پیشرفت‌ غرب‌ گشته‌ است‌ … او حاضر است‌ هرگونه‌ تأسیسات‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ را که‌ لازم‌ باشد به‌ سبک غرب‌ بنیان‌گذاری‌ کند. به‌ این‌ دلیل‌ خارجی‌ها و به‌ خصوص‌ فرانسویان‌ را با گرمی‌ می‌پذیرد و برای‌ امپراتور احترام‌ خاصی‌ قائل‌ است‌. او ناپلئون‌ را سرمشق‌ خود قرار داده‌ است‌ و او را یک‌ قهرمان‌ می‌داند.» (بُن تان، ۱۳۵۴: ۶۹)

روزنامه‌ی Asiatic Journal در انگلستان در فوریه ۱۸۲۸ میلادی درباره‌ی چرایی ناکامی اصلاحات عباس‌ میرزا و علاقه‌ی وافر او به این اصلاحات می‌نویسد: «غیرممکن‌ است‌ که‌ بتوان‌ مناعت‌ و سعه‌ی‌ صدر و رفتار عباس‌‌میرزا را توصیف‌ کرد. خطوط‌ صورت‌ او کاملاً متناسب‌ است‌، چشمانش‌ درشت‌ و نافذ و مملو از حیات‌ است‌، دندان‌های‌ بسیار زیبا دارد. پوست‌ صورت‌ او سبزه‌ رنگ‌‌ پریده‌ است‌ … او مردی‌ خارق‌العاده‌ است‌ و تأثیر عجیبی‌ در بیننده‌ دارد. جای‌ تأسف‌ است‌ که‌ اطرافیان‌ او تا این‌ اندازه‌ از لحاظ‌ احساس‌ و هوش‌ از او پایین‌تر باشند و تمایلی‌ نداشته‌ باشند تا در تحقق‌ برنامه‌های‌ اصلاحی‌ و سخاوتمندانه‌ او، یار و یاور وی‌ باشند. تمام‌ خارجیانی‌ که‌ ایران‌ را می‌شناسند، نظر می‌دهند که‌ عباس‌میرزا واقعاً مایل‌ است‌ مردم‌ کشور خود را روشن‌ و آگاه‌ کند، ولی‌ بعضی‌ از پیش‌داوری‌های‌ فرهنگی‌ هر نوع‌ اصلاحی‌ را ناممکن‌ می‌سازد.» (M.Louis، ۱۹۷۱: ۳۸۲)

موریس‌ دوکوتزبو، مسافر آلمانی، که در سال‌ ۱۸۱۷ به همراه سفیرکبیر روسیه‌ به ایران آمده بود، درباره‌ی شیوه‌ی زیست و منش و دانش عباس‌میرزا می‌نویسد: «عباس‌‌میرزا که‌ دشمن‌ واقعی‌ تجمل‌ است‌ به‌ لباس‌ ساده‌ سرخی‌ که‌ نقره‌دوزی‌ شده‌ بود، ملبس‌ بود. مانند تمام‌ ایرانیان‌ کلاه‌ ساده‌ای‌ از پوست‌ بره‌ سیاه‌ داشت‌. تنها زینتش‌ عبارت‌ از یک‌ خنجر مرصع‌ بود … ولیعهد ایران‌ تقریباً ۳۵ سال‌ دارد. حرکات‌ و اطوارش‌ خیلی‌ جالب‌ توجه‌ و مظهر اصالت‌ و نجابت‌ است‌، خیلی‌ قشنگ‌ صحبت‌ می‌کند، به‌ فاصله‌ می‌خندد، چشمانش‌ آینه‌ی‌ ضمیر اوست‌، مکر و کید در آن‌ مشاهده‌ نمی‌شود، فجایعی‌ که‌ در نتیجه‌ی‌ قوانین‌ سخت‌ مملکت‌ معمول‌ است‌ هر جا دستش‌ برسد، جلوگیری‌ می‌کند … عباس‌‌میرزا تحصیلات‌ دیگری‌ نیز کرده‌ است‌ و تاریخ‌ و آداب‌ و رسوم‌ اروپا را به‌ خوبی‌ می‌شناسد و از علوم‌ نظام‌ و ریاضیات‌ و زبان‌ انگلیسی‌ نیز بی‌بهره‌ نیست‌.» (دوکوتزبو، ۱۳۱۰: ۱۰۶-۹۶-۹۵)

عباس‌میرزا، سرخورده‌ی از شکست‌ سپاه خویش در برابر روس‌ها و از دست رفتن بخش‌هایی از خاک ایران خطاب به «اَمِده ژوبر» (Amédée Jaubert)، فرستاده‌ی ناپلئون به ایران، می‌گوید: «بیگانه! تو این ارتش، این دربار و تمام دستگاه قدرت مرا می‌بینی. مبادا گمان کنی که من مرد خوشبختی باشم… بسان موج‌های خروشان دریا که در برابر صخره‌های بی‌حرکت ساحل درهم می‌شکنند، دلاوری‌های من در برابر سپاه روس شکست خورده است. مردم کارهای مرا می‌ستایند، اما تنها خود من از ضعف‌های خود خبر دارم … آوازه‌ی پیروزی‌های ارتش فرانسه به گوش من رسیده است و نیز دانسته‌ام که دلاوری روس‌ها در برابر آنان جز یک پایداری بیهوده نمی‌تواند باشد. با این همه، مشتی سرباز اروپایی همه‌ی دسته‌های سپاه مرا با ناکامی روبرو کرده و با پیشرفت‌های دیگر خود ما را تهدید می‌کند. سرچشمه‌ی ارس که پیش‌تر همه‌ی آن در ایالت‌های ایران جریان داشت، اینک در خاک بیگانه قرار دارد و به دریایی می‌ریزد که پر از ناوهای دشمنان ماست.» از انحطاط صفویه به این سو، این چنین نگاهی به ندرت در اندیشه‌ی دولتمردان ایرانی مشاهده می‌شود. عباس‌میرزا سپس با نگاهی انتقادی به خویشتن انسان ایرانی و چرایی انحطاط ایران را از ژوبر فرانسوی جویا می‌شود، چرایی که هنوز با وجود گذشت نزدیک به دو سده ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیان را درگیر خود کرده است: «چه قدرتی این‌چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و هنر به کار گرفتن همه‌ی توانایی‌های انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می‌اندیشیم. آیا قابلیت سکونت، باروری و ثروت خاک مشرق‌زمین از اروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع‌های آفتاب پیش از آنکه به شما برسد، نخست بر روی کشور ما پرتو نمی‌افکند، خیر کمتری به ما می‌رساند تا آنگاه که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا اراده‌ی آفریده‌ی نیکی‌ده که مائده‌های گوناگونی خلق کرده است، بر این قرار گرفته است که لطفش به شما بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی‌کنم!» (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۱۳۴-۱۳۳)

قائم‌مقام، آموزگار عباس‌میرزا، در نامه‌ای به «شاهزاده‌ خانم» همسر خود و خواهر ولیعهد که در منشآتش آمده است با دریغ و اندوه بسیار از مرگ عباس‌میرزا یاد می‌کند؛ مرگی که همه‌ی آرزوهای او را برای آینده‌ی ایران بر باد داد: «شاهزاده جان قربانت شوم!

ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم

که خاک بر سر من باد و مهربانی من

اما یقین بدانید که در این واقعه‌ی هایله که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید … دریغ و درد که آسمان نخواست که ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اعوام کسی مثل ولیعهد جنت‌ْمکان یاد ندارد؛ عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. به خدمت جزئی نعمت کلی می‌داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت ۳۰ سال، پرورده‌ی احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده‌ی عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع‌تر از اهل آن سامان شده بودند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهان‌داری او زنده و نازنده شود!» (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۲۰۷-۲۰۶)

کتاب‌شناسی عباس‌میرزا

نیلوفر احمدپور

در شش دهه‌ی اخیر، درباره‌ی زندگی و سرگذشت عباس‌میرزا کتاب‌های گوناگونی منتشر شده است.

کتاب «اح‍والات‌ و دس‍ت‍خ‍ط‌ه‍ای‌ ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار ن‍ای‍ب‌ال‍س‍ل‍طن‍ه‌ و ت‍اری‍خ‍چ‍ه‌ م‍خ‍ت‍ص‍ری‌ از ج‍ن‍گ‍‌ه‍ای‌ ای‍ران‌ ب‍ا دول‌ روس‍ی‍ه‌ و ع‍ث‍م‍ان‍ی‌« از نخستین کارهایی از این دست است که در سال ۱۳۲۶ توسط اب‍وال‍ق‍اس‍م‌ لاچ‍ی‍ن‍ی‌ منتشر شد. کتاب «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار ش‍رح‌ ح‍ال‌ و س‍ی‍اس‍ت‌ و خ‍دم‍ات‌ او» نوشته‌ی م‍ص‍طف‍ی‌ م‍وس‍وی‌طب‍ری‌ و «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا» نوشته‌ی ناصر نجمی که در سال‌های گوناگون بارها تجدید چاپ شده است، از دیگر کتاب مهم درباره‌ی احوال این شاهزاده‌ی قاجاری است.

از کتاب‌های تازه‌تر در این حوزه می‌توان به کتاب «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا» نوشته‌ی ام‍ی‍ن‍ه‌ پ‍اک‍روان‌ با ت‍رج‍م‍ه‌ ق‍اس‍م‌ ص‍ن‍ع‍وی‌ اشاره کرد که در سال ۱۳۷۶ از سوی نشر چشمه منتشر شد. « ف‍رازه‍ای‍ی‌ از زن‍دگ‍ی‌ ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار» نوشته‌ی زهرا جمالی، انتشارات همداد ۱۳۸۴ و «عباس‌میرزا»، نوشته‌ی محمد‌مهدی‌ وجدانی، نشر قلم نو، ۱۳۸۷ از دیگر پژوهش‌های تازه‌ در این‌باره است.

از کتاب‌های مهم در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی که هر چند مستقیم به عباس‌میرزا نپرداخته است، اما رد وی در شکل‌گیری مبانی تجددخواهی در جای‌جای این کتاب مشاهده می‌شود، کتاب ارزشمند «مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی» نوشته‌ی دکتر سیدجواد طباطبایی است که جلد دوم تأملی درباره‌ی ایران این نویسنده به شمار می‌آید که با تصویری از عباس‌میرزا به زیور طبع آراسته شده است.

گفتنی است که نبردهای عباس‌میرزا با متجاوزان به ایران، بارها دست‌مایه‌ی آثار نویسندگان ایرانی و خارجی بوده است که از این میان می‌توان به «دلاوران‌ گ‍م‍ن‍ام‌ ای‍ران» نوشته‌ی ژان‌ ی‍ون‍ی‍ر با ت‍رج‍م‍ه‌ ذب‍ی‍ح‌ال‍ل‍ه‌ م‍ن‍ص‍وری‌، انتشارات زرین، ۱۳۷۶ و «سردار بیدار (داستان مبارزات دلیرانه عباس‌میرزا در برابر امپراتوری روسیه تزاری)» نوشته‌ی مجید جمالی انتشارات ‌الهدی‏‫، ۱۳۸۸ اشاره کرد.

پی نوشت ها:

[1] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، چاپ اول: 1377، دیبا، اساطیر، ج 1 و 2، ص 7.
[2] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، ص 25.
[3] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، چاپ اول: 1377، چاپ دیبا، انتشارات، اساطیر، ج 1و2، ص 101.
[4] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، تهران ص 61.
[5] . مازندرانی، وحید؛ تاریخ ایران دورۀ قاجاریه، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران، ص 166 و نجفی، ناصر؛ عباس میرزا، ص 65.
[6] . مجموعه تاریخ کمبریج، دورۀ افشار، زند و قاجار، ترجمۀ مرتضی ثابت فر، چاپ اول، 1387، دیبا، ص 323.
[7] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، تهران ص 548.

بُن تان، اگوست (۱۳۵۴) سفرنامه‌، نامه‌های‌ یک‌ افسر فرانسوی‌ درباره‌ی‌ سفر کوتاهی‌ به‌ ترکیه‌ و ایران‌ در سال‌ ۱۸۰۷ م‌، ترجمه‌ی‌ منصوره‌ نظام‌‌مافی‌ (اتحادیه‌)، تهران‌ (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد از تارنمای کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت: iptra.ir).

دوکوتزبو، موریس (۱۳۱۰)؛ مسافرت‌ به‌ ایران‌ به‌ معیت‌ سفیرکبیر روسیه‌ در سال‌ ۱۸۱۷، ترجمه‌ی‌ محمود هدایت‌، چاپخانه‌ فردوسی‌، تهران‌ (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد).

طباطبایی، سیدجواد (۱۳۸۵)؛ مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، تبریز: انتشارات ستوده.

M.Louis, Dubaux (1971)؛ L’Uniners, Histoire et description de tous les peuples-perse, Fimin didat Freres (ed.(, Paris (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد).

  • میر حسین دلدار بناب
۰۶
آبان

 

میرزا محمدتقی خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال ۱۲۲۲ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان آباد پیشین) متولد شد. کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم‌‌مقام سمت آشپزی داشت. مادر امیرکبیر فاطمه‌سلطان دختر استاد شاه محمد‌بنا از اهالی فراهان بود. میرزا محمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کم‌نظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائم‌مقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشی‌گری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائم‌مقام و عباس میرزا نایب‌السلطنه قرار گرفت. اولین تجربه سیاسی میرزامحمدتقی خان همراهی خسرومیرزا فرزند نایب‌السلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود. این سفر به‌دنبال قتل گریبایدوف وزیر مختار روسیه در تهران و در شوال ۱۲۴۴ و به منظور عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف صورت گرفت.

میرزاتقی خان طی سالهای آتی بیش‌از‌پیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلی‌شاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذربایجان وارد خدمت شد. چند سال بعد و در ۱۲۵۳ ق میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان گردید. میرزا محمدتقی که اینک به امیرنظام ملقب شده بود در ۱۶ شوال ۱۲۵۳ به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد عازم روسیه شد و در ارمنستان (ایروان) با نیکلای اول تزار روسیه ملاقات کرد. از مهمترین مأموریتهای سیاسی امیرنظام در دوران سلطنت محمد شاه ریاست نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنة‌الروم بود که به عنوان «وکیل تام الاختیار» ایران در ماه صفر ۱۲۵۹ آغاز شد و به‌رغم تمام مشکلاتی که بروز کرد پس‌از چهار سال که از اقامت امیرکبیر در عثمانی سپری می‌شد قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسید. پس از عقد قرارداد صلح در ۱۶ جمادی الثانی ۱۲۶۳ امیرنظام سخت مورد تشویق و تفقد محمدشاه قرار گرفت. امیرنظام که از سالها قبل با ناصرالدین میرزا الفت و نزدیکی پیدا کرده بود پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم آورد و در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ سلطنت ناصرالدین شاه را اعلام کرد.

امیرنظام که با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه منصب صدراعظمی یافته بود در ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ علاوه بر لقب امیرنظامی به القاب امیرکبیر اتابک اعظم نیز مفتخر شد. امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی اش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگان (روس و انگلیس) در امور مختلف کشور بکاهد.

از جمله اقدامات مهم امیرکبیر پایان دادن و سرکوب شورش محمدحسنخان سالار فرزند اللهیارخان آصف الدوله در خراسان (در نوروز ۱۲۶۶ ق) بود. در همان حال امیرکبیر ضمن نظم بخشیدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاهزادگان، خاندان سلطنت،رجال و صاحبان قدرت و غیره اعمال می‌کرد اصلاحات گسترده ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشه‌کن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد؛ بگذریم از این که اقدامات اصلاحی امیرکبیر برخی از مهمترین دیوانیان و صاحبان نفوذ و قدرت را با او دشمن کرد. از دیگر اصلاحات امیرکبیر بازسازی ارتش و قشون و پایه‌گذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور بود. آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جدیدی که امیرکبیر پایه گذاری کرد سخت تمجید و تحسین می‌کنند. از دیگر اقدامات امیرکبیر ایجاد چاپارخانه، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی – جاسوسی و خبررسانی و خفیه‌نویسی بود که در دوران صدارت او بسیار کارآمد عمل می‌کرد. امیر کبیر همچنین تلاشهای بسیاری برای اصلاحات قضایی و به تبع آن از میان برداشتن رسم بست‌نشینی انجام داد که در موارد بسیار، روندی انحراف‌‌آمیز یافته بود.

از مهمترین اقدامات امیرکبیر تأسیس دارالفنون بود که پس از تلاشهای بسیار در ۵ ربیع‌الاول ۱۲۶۸و فقط ۱۳ روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد. امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت (۱۲۶۴─ ۱۲۶۸ ق) گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاشهای فراوانی انجام داد. انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. به‌ویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه ‌بابیه که با محاکمه و اعدام سید علی‌محمدباب به‌پایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیش‌از‌پیش تحکیم بخشید. وطن‌دوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگیری از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانه‌های خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی – اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاح گرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود.

امیرکبیر که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمایت و اعتماد ناصرالدین شاه قرار گرفته بود در روز جمعه ۲۲ ربیع‌الاول ۱۲۶۵ با ملکزاده خانم عزت‌الدوله خواهر تنی شاه ازدواج کرد.

تلاشهای اصلاحگرانه امیرکبیر مدتی طولانی تداوم نیافت و در حالی که سیاست خارجی مستقل امیرکبیر و تلاشهای جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگلیس می‌رفت تا طلیعه آغاز عصر نوینی در کشور شود، توطئه‌های نمایندگان سیاسی این دو کشور و همگامی بدخواهان پیدا و پنهان داخلی امیرکبیر با سیاست بیگانگان به‌تدریج موجبات رنجش و سپس نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از او فراهم آورده از صدارت اعظمی و دیگر مشاغل اداری و نظامی‌اش معزول کرده و به شهر کاشان تبعید کرد. بدین ترتیب با دسیسه بیگانگان و همدستی و خیانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی، ناصرالدین شاه، حاجی علی مراغه ای (حاجب الدوله) را مأمور قتل امیرکبیر کرد.

امیرکبیر در محرم ۱۲۶۸ از مقام صدارت عظمی عزل شد و در شب شنبه ۱۸ ربیع‌الاول ۱۲۶۸ توسط حاجب‌الدوله در حمام فین کاشان به قتل رسید.

  • میر حسین دلدار بناب
۰۶
آبان

خواجه رشید الدین فضل الله در سال (۶۴۵ هجری)(۱۲۴۷میلادی) در همدان متولد شده است. جد اعلای اوموفق الدوله علی باتفاق حکیم و منجم معروف خواجه نصیر الدین طوسی در قلعه الموت مهمان اجباری فدائیان ‏اسمعیلیه بودند. وقتیکه هلاکو آنجا را فتح کرد، موفق الدوله بخدمت سلطان درآمد.
در ایام سلطنت اباقاخان، رشید الدین سمت طبیب خاص پادشاه را داشت و نفوذ و احترامی در نزد سلطان حاصل‏نمود، لیکن در سلطنت غازان که در سنه ۱۲۹۵ میلادی بتخت نشست، لیاقت و استعداد او بمنصه شهود رسیده و سه‏سال بعد از آنکه وزیر اعظم صدرالدین زنجانی ملقب بصدر جهان مغزول شود و بسیاست رسد. غازان او و خواجه‏سعدالدین را متفقا بصدارت انتخاب کرد.
صدارت خواجه رشیدالدین فضل الله
 در زمان غازان خان (۶۹۹هجری) (۱۲۹۸میلادی)
در سال (۷۰۳ هجری) (۱۳۰۳ میلادی) که غازان بجنگ شام لشکر کشید رشید الدین بسمت منشی عربی پادشاه‏مصاحب او بود و در همین ایام هنگامیکه دربار سلطان در منزل عانه در کنار رود فرات قرار گرفته بود، رشیدالدین،مؤلف تاریخ وصاف را بحضور سلطان غازان آورد و کتاب او را از نظر پادشاه بگذرانید (سوم مارس ۱۳۰۳میلادی)
در عهد سلطنت اولجایتو (سلطان محمد خدابنده) رشیدالدین فضل الله مانند دوره پادشاه سابق دارای مرتبت وحیثیت تمام بود بلکه نزد سلطان جدید نیز مزید اکرام و اعتماد اختصاص یافت در همان اوقات در سلطانیه که‏پایتخت جدید دولت بود، ناحیه‏ای را آباد ساخت که بنام او به رشیدیه معروف شد و آن را بنا دارای مسجدی باشکوه‏و مدرسه و بیمارستان و سایر ابنیه خیریه و قریب بهزار خانه بود.
در ماه سپتامبر (۱۳۰۷ میلادی) این وزیر واسطه تبرئه ذمه دو نفر از علمای شافعی بغداد موسوم به شهاب الدین‏سهروردی و جمال الدین گردید که بتهمت جاسوسی سلطان مصر متهم بودند مؤاخد شد.
ربع رشیدی – دو سالی بعد از آن محلی دیگر را که بمزیت زینت و زیبائی اختصاص داشت، در قرب شهر غازانیه که درگرداگرد مقبره غازان در مشرق تبریز بوجود آمده بود بنا نمود و با مخارجی هنگفت رودخانه سرارود را از میان نهرهائی‏که در دل سنگهای صما تراشیده بود بآنجا آورد مبالغ گزافی برای بنای این ناحیه و سایر ابنیه خیریه و عام المنفعه‏ضرورت داشت ولی رشیدالدین فضل الله چنانکه خود اقرار می‏نماید از سلطان کریم خود اولجایتو آنقدر عطایاحاصل می‏نمود که هیچ پادشاهی قبل از او بوزیری اعطا نکرده بود.
بنا بر آنچه تاریخ وصاف می‏نویسد، تنها برای اجرت استنساخ و صحافی نقشه‏ها و تصاویر کتب ذیقیمت خود کمتر ازشصت هزار دینار که بپول امروز معادل…۳۶ لیره می‏شود صرف نمود.
رقابت‏ها – در اوائل سال ۱۳۱۲ میلادی همکار رشیدالدین فضل الله یعنی خواجه سعدالدین ساوجی از مقام عزت ورفعت خود فرو افتاده و بقتل رسید. نخستین محرک این دسیسه که وزیر را فدا ساخت، خواجه علیشاه گیلانی مردی‏مغرور و فرومایه بود، وی بعد از هلاک سعدالدین فورا جایگیرین او شد – بعد از اندک زمانی دسیسه‏ای خطر ناک برعلیه رشیدالدین فضل الله ایجاد کرد که خوشبختانه بمحرک آن بازگشت و دامنگیر رشیدالدین نشد. در این مسئله که ‏خواجه رشیدالدین فضل الله از طرف دیگر مسئول و مسبب قتل و هلاکت سفاکانه سید تاج الدین نقیب الاشراف‏باشد، مورد تردید است و کاتر مر محقق فرانسوی خلاف آنرا ثابت می‏کند.
قتل خواجه رشید الدین فضل الله (۱۳۱۸ میلادی) – در سال (۱۳۱۵ میلادی) اختلاف و نزاع شدیدی مابین او وزیریعنی رشیدالدین فضل الله و علیشاه بظهور پیوست و موضوع نزاع آن بود که چون خزانه سلطان از وجوه دیوانی خالی‏و لشکر بی حقوق مانده بود، از این رو تعیین باعث و مسبب نقصان خزانه علت آن منازعه گردید و اولجایتو ناگزیر شده‏ترتیب و انتظام هر یک از ممالک مختلف ایران و آسیای صغیر را میان آندو وزیر تقسیم نماید که بعدها اختلافی روی‏ندهد. معذلک علیشاه یک سلسله تهمت و خصومت را بر ضد همقطار خود ادامه داد بطوریکه خواجه رشیدالدین‏فضل الله بزحمت زیاد توانست خویشتن را از این بلیه برهاند – این رقابت و فساد بعد از مرگ اولجایتو در اوان سلطنت‏ابوسعید نیز وجود داشت تا عاقبه الامر خواجه رشیدالدین در برابر حملات خصم عنود تاب مقاومت نیاورده در ماه‏اکتبر (۱۳۱۷ میلادی) از شغل خود کناره گرفت و بالاخره در ۱۸ ماه ژانویه ۱۳۱۸ میلادی در سنی که از هفتاد متجاوزبود، او و پسر شانزده ساله‏اش ابراهیم را بتهمت مسموم کردن سلطان سابق اولجایتو بقتل رساندند. مایملک او ضبطدیوان گردید و کسان و بستگان او معاقب و منکوب شدند. موقوفات و مؤسسات خیریه او را غصب کردند و کلیه ربع‏شیخ رشیدی را که او بنا نموده بود عرصه غارت و تاراج قرار دادند.
هر چند جنازه او را در محلی که برای مقبره خود بنا نموده بود بخاک سپردند لیکن گویا مقتدر نبود که جسد او درآرامگاه ابدی راحت بماند زیرا تقریبا یک قرن بعد میرانشاه پسر امیر تیمور در جوش جنون و جهالت حکم کرد که آنرااز قبر درآورده در گورستان یهود دفن نمایند.
خواجه علیشاه بشادی این فیروزی که در سقوط خصم دیرین حاصل نمود، تحفه‏های باشکوه بآستان کعبه معظمه‏فرستاد و گویا دست قضا تنها او را از پاداشی که تمام همدستان او گرفتار شده بودند معاف داشت، چه شش سال بعددر (۱۳۲۴ میلادی) بمرگ عادی وفات یافت و چنانکه گفتیم، او اولین وزیری بود در دوره ایلخانان مغول که بمرگ‏طبیعی عمرش بسر رسید.
طرح و تألیف جامع التواریخ – افتخار پیدایش کتاب جامع التواریخ بعقیده کاتر مر به غازان خان تعلق دارد چه این‏پادشاه پیش بینی می‏نمود که مغولان در ایران با وجود تفوق و برتری که داشتند، در طول ایام ناگزیر در عنصر ایرانی‏مستحیل خواهند شد و بنابراین خواست برای اعقاب یادگاری از اعمال ایشان بصورت تاریخی جامع که شامل‏فتوحات ایشان باشد بزبان فارسی بجای گذارد. برای انجام این امر خطیر، رشید الدین را انتخاب نمود و اتفاقا بهتر ازاین انتخاب نیز ممکن نمیشد. پس تمام اسناد و نوشتجات دولتی را بانضمام کلیه علمایی که در تاریخ و آثار عتیقه‏مغول دارای بصیرت و اطلاع بودند، در تحت فرمان او گذاشت.
وزیر بزرگ با اینکه به تنظیم امور دیوانی چنان مملکت عریض و طویلی مشغول بود، معذلک برای تحقیقات تاریخی وتألیف آن کتاب چنانکه باید اغتنام فرصت می‏نمود. اگر چه بنا بقول دولتشاه صاحب تذکره الشعرا)وقت کتابت این‏تاریخ از دم صبح بعد از ادای فریضه و بعضی اوراد تا طلوع آفتاب بوده، چون در اوقات دیگر فراغت بواسطه امورملکی و اشغال دیوانی میسر نبود.)
قبل از آنکه تألیف تاریخ مغول بدست رشیدالدین بپایان برسد، غازان خان در تاریخ ۱۷ مه ۱۳۰۴ میلادی. وفات یافت‏ولیکن جانشین او الجایتو امر فرمود که خواجه آنرا بآخر برساند و همانطور که در بدو امر در نظر داشته است، بنام‏غازان خان موشح نماید. از اینجاست که این قسمت از این کتاب که عموما به جلد اول معروف است، غالبا باسم تاریخ‏غازانی نام دارد. و نیز الجایتو مؤلف را فرمود که جلد دیگری بر آن بیفزاید و آنرا شامل تاریخ عمومی عالم بالاخص‏ممالک اسلامی قرار دهد و همچنین جلد سومی مشتمل بر مسائل جغرافیائی بر آن اضافه کند.
این قسمت اخیر یا اینکه از میان رفته و معدوم شده یا آنکه ابدا برشته تحریر درنیامده و فقط زمینه آن طرح شده است،
بطوری که از این کتاب فعلا آنچه در دسترس است فقط شامل دو مجلد می‏باشد
اول – در تاریخ مغول که برای غازان خان نگاشته شده
دوم – تاریخ عمومی
تمامت این مجموع در سال ۷۱۰ هجری (۱۳۱۰ میلادی) خاتمه یافته است اگر چه تا دو سال بعد از آن مؤلف وقایع‏ایام سلطنت الجایتو را همچنان ضمیمه آن کتاب می‏کرده است.
مندرجات این کتاب بزرگ بطور خلاصه بشرح ذیل است
جلد اول – تاریخ خاص مغولان و ترکان
فصل اول -تاریخ طوایف مختلفه ترک و مغول، انواع آنان، سلسله انساب طبقات و افسانه‏های ایشان و غیره مشتمل بریک مقدمه و چهار قسمت.
فصل دوم – تاریخ چنگیز خان و اسلاف و اخلاف او تازمان غازان خان.
جلد دوم – تاریخ عمومی
مقدمه – در تاریخ آدم صفی و انبیاء عظام و پیغمبران بنی اسرائیل علیهم السلام.
قسمت اول – تاریخ سلاطین قدیم ایران قبل از اسلام در چهار فصل
قسمت دوم – تاریخ پیغمبر اسلام (ص) و خلفای اسلام تا زمان انقراض خلافت بدست مغول در سال ۲۵۸ میلادی. نه‏سال بعد از اسلام در ایران مشتمل بر عزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان سلغری فارس، اسمعیلیه شرقی وغربی – غزها و اعقاب اتراک، چینیان، عبرانیان، فرنیگیان و امپراطورها و پاپ‏های آنها، هندیان و سرگذشتی طولانی ومشروح از ساکیامونی یعنی بودا و مذهبی که او تأسیس کرد.

ترتیب فوق طرزانتظام مندرجات کتاب است،به نهجی که درنسخ خطی اداره هندوستان (india office) ودر موزهبریتانیا(british museum) موجود است .
ترتیبی که در کتاب منظورمؤلف بوده
تقسیماتی که مؤلف خود درمقدمه کتاب ذکر نموده اندکی با ذی المقدمه اختلاف دارد زیرا که او درنظر داشته است‏جلد دو را بتاریخ سطان وقت یعنی اولجایتو وازتاریخ تولد او تا سنه ۷۰۶ هجری (۱۳۰۶ میلادی) اختصاص بدهد وخاتمه مشتمل برتاریخ آن پادشاه سال بسال در آخر همان جلد اضافه نماید .این ترتیب مشوش در غالب نسخ خطی‏رعایت نشده است بلکه بعضی از آنها فاقد تاریخ سلطان اولجایتو می‏باشد و بعضی دیگر نیزتاریخ آن پادشاه را درمحل‏طبیعی و بموقع آن یعنی آخر جلداول بعد از شرح غازان خان قرارداده‏اند. از نسخ خطی موجود فقط معدودی رامی‏توان کامل دانست، هرچند هرجزوازآن تاریخ در یکی از آنها موجود ودردیگری مفقود است درروزنامه انجمن‏همایونی آسیائی مورخ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی شرح کاملتری در باب مندرجات کتاب مزبور ذکر کرده وآنرا مفصلاتوضیح داده‏ام و طرز جدیدی برای طبع کتاب که فوق العاده محل حاجت است، پیشنهاد کرده‏ام .
طرح پیشنهادی برای طبع کامل جامع التواریخ درهفت جلد
صرف نظرازتقسیمات مشوشی که مؤلف کتاب نموده است، بنظرمن شایسته است تمام آن کتاب را درهفت جلد بطبع‏برسانند که سه جلد آن مشتمل برتاریخ ترک و مغول ومنطبق برجلداول نسخه اصل بشود، وچهارجلد دیگر باجلد دوم‏مطابق باشد بشرح ذیل :

مجموعه اول، تاریخ ترک ومغول
جلداول – ازابتدای تاریخ چنگیزخان تا مرگ او.
جلددوم – ازجلوس اوکتای تا وفات تیمور(اولجایتو) نبیره قبلای خان
جلدسوم – ازجلوس هلاکوتا مرگ غازان .وباین قسمت باید تاریخ ایلخانان مغول تا ابوسعید اضافه شود که این‏قسمت فقط ملحقاتی است بتاریخ اصل تألیف رشیدالدین ودرزمان سلطنت شاهرخ وبه امراو انجام گرفته است .

مجموعه دوم،تاریخ عمومی
جلدچهارم- مقدمه تاریخ پادشاهان قدیم فرس تا سقوط خاندان ساسانی و شرح احوال محمد صلی الله علیه وآله‏پیغمبراسلام .
جلد پنجم – سراسرتاریخ خلفا اززمان ابوبکرتا المستعصم .
جلدششم – تاریخ پادشاهان اسلامی ایران (غزنویان،سلجوقیان،خوارزمشاهیان،سلغریان واسماعیلیه)
جلد هفتم – بقیه کتاب مشتمل بر تاریخ ترکان ،چینیان،اسارئیلیان.فرنگیان و هندیان که از اخبار وروایات خود آنها نقل‏شده است .
امتیازکتاب جامع التواریخ نه فقط در آنست که دامنه مطالب آن وسیع وممتد است ونیز نه از آن حیث است که‏محتویات آن ازمنابع موثقه اعم ازمنابع کتبی وشفاهی تحصیل وبدقت بسیار فراهم شده ،بلکه امتیاز آن درابتکاری‏است که دارد. درعالم تاریخ نمی‏توان گفت که هیچ کتاب نثر فارسی در قدروقیمت با جامع التواریخ برابری می‏کند.چیزی که بیشتر محل تأسف است این است که نسخه مزبورتاکنون حیله طبع نیافته وتقریبا ممتنع الحصول می‏باشد.
کاترمرquater mere راجع به این کتاب می‏گوید»ضرورت ندارد بیش ازآن بذکرادله دراهمیت فوق العاده مجموعه‏رشیدالدین بپردایم. همینقدر بس است که بگوئیم این نسخه نفیس با بهترین وسائل واسباب در بهترین اوضاع واحوالی که قبل ازآن هیچ وقت برای هیچ نویسنده‏ای دست نداده تألیف شده ودرنتیجه اولین دفعه بوده است که دوره‏کامل تاریخ و جغرافیای عمومی برای مردم آسیا تحریر شده است.« وبازکاترمر دقت وصحت کتاب رشیدالدین‏راوصف نموده وذکرمی نماید که مؤلف آن برای آن قسمت ازتاریخ که مخصوص مملکت ختا است تا چه حد بمنابع‏چینی اعم از کتبی یا شفاهی دسترسی داشته است .وپس ازآن اظهار تأسف می‏نمایدوازاینکه قسمت جغرافیایی این‏کتاب مفقود شده ویا دست کم هنوزپیدا نشده است و محتمل است بطوریکه کاترمرحدس می‏زند این قسمت درموقع‏تاراج وانهدام ربع رشیدی که بلافاصله بعدازمرگ خواجه رشیدالدین روی داد،ازمیان رفته باشد.

رشیدالدین علاوه بر کتاب جامع التواریخ، چندین کتاب دیگر تألیف نموده که کاتر مر راجع بآنها و مندرجات آنها شرح‏مبسوطی بیان کرده است. از آنجمله است )الاحیاء و الاثار( که مشتمل بر بیست و چهار مجلد و محتوی مسائل‏مختلفه می‏باشد از قبیل مسائل مربوط به علم کائنات و جو و فلاحت و درختکاری و تربیت زنبور عسل و افنای‏حشرات و خزندگان موذیه و سمیه، علم زراعت و دامپروری، معماری، قلعه بندی، کشتی سازی، معدن کاوی، تصفیه‏و ذوب فلزات. نسخه این کتاب متأسفانه مفقود شده است.

توضیحات – دیگر از مؤلفات رشیدالدین نسخه ایست موسوم بتوضیحات که در مسائل تصوف و کلام برشته تحریردرآمده و مشتمل بر یک مقدمه و نوزده رساله می‏باشد. این کتاب را بر حسب درخواست الجایتو سلطان تألیف نموده‏و کاتر مر از روی یک نسخه خطی که در کتابخانه ملی فرانسه موجود است آنرا شرح و وصف کرده است در دنبال آن،کتاب دیگری در تفسیر و کلام نگاشته است موسوم به (مفتاح التفاسیر) و در مسائل مختلفه از قبیل فصاحت آسمانی‏قرآن، مفسرین آن کتاب مبین و طرق ایشان، خیر و شر، جزا و سزا، طول عمر، پروردگار، تقدیر، معاد جسمانی و غیره‏بحث می‏کند و در آخر آن شرحی در ابطال مذهب تناسخ و تعریف لغات و اصطلاحات فنی اضافه نموده است.

الرساله السلطانیه – کتاب دیگری است که از همین مقوله که در تاریخ نهم رمضان ۷۰۶ هجری (۱۴ مارس ۱۳۰۷میلادی) برشته تحریر در آورده و ماحصل مباحثه‏ای که در موضوعات کلامی در حضور سطان الجایتو مابین علمای‏وقت اتفاق افتاده جمع آوری نموده است.

لطائف الحقایق – مشتمل بر چهارده رساله نیز از آثار قلمیه او است و با شرح رؤیائی که برای مؤلف در لیله ۲۶ رمضان‏۷۰۵ هجری (۱۱ آوریل ۱۳۰۶ میلادی) روی داده و حضرت رسول را بخواب دیده است شروع می‏شود. محتویات‏این کتاب نیز مسائل کلامی و اسلامی است این کتاب و سه کتاب مذکور در فوق، همه بزبان عربی است و همه آنهامجموعه رشیدیه را تشکیل می‏دهد که نسخه نفیسی از آن کتاب بتاریخ ۷۱۰ هجری (۱۳۱۰ میلادی) است در پاریس‏وجود دارد (۱) و در همان کتابخانه نسخه خطی دیگری از آن کتاب موجود است که دارای ترجمه فارسی کتاب لطائف‏الحقایق مذکور نیز می‏باشد و همچینین دو نسخه از یک شهادتنامه وجود دارد که هفتاد نفر از علما و مشایخ اسلام‏صحت اصول عقاید رشیدالدین را تصدیق و تسجیل نموده‏اند رشیدالدین این شهادتنامه را از آن جهت ترتیب داد که‏شخصی از اهل بغضا و عدوان که میخواست از نذور و موقوفات غازان خان که مخصوص اهل علم و فضل بود،استفاده نماید و موفق باین مقصود نگردید، از روی غرض و عنا خواجه را بفساد عقیده متهم ساخت و خواجه برای‏برائت ذمه خود آن استشهاد را منظم فرمود.

بیان الحقائق – دیگر از مؤلفات رشیدالدین نسخه‏ای است که متأسفانه فقط مطالب مندرجه آن معلوم است و آن‏موسوم است به بیان الحقائق مشتمل بر هفده رساله که غالبا در مسائل کلامی برشته تحریر در آمده است. اگر چه‏بعضی از مطالب دیگر مانند آبله و معالجه آن و ماهیت و انواع حرارت نیز بحث شده است.

مساعی رشید الدین برای حفظ آثار خود

خواجه رشید الدین برای محافظت و بقاء نتایج مساعی ادبی خود احتیاط و تحرس دقیقی بکاربرد و شرح آنرا که‏متأسفانه در برابر حوادث عقیم و بلا اثر بود، کاتر مر در کتاب خود مبسوطا ذکر نموده و در اینجا بطور خلاصه و اجمال‏نقل می‏شود.

اولا مقرر داشت که چند نسخه از مؤلفات او برای دوستان و آشنایان و همچنین علما و دانشمندان استنساخ شده وبایشان عاریه داده شود و آنها مجاز بودند که از روی آن استنساخ نمایند.

ثانیا امر کرد که ترجمه‏های عربی کتب فارسی او و ترجمه‏های فارسی تمام مؤلفات عربی او را مهیا نموده و از هر دونسخ متعدده نگاشته برای مطالعه یا استنساخ هر کس از اهل علم که مایل و طالب باشد، آزادانه در کتابخانه مسجدمحله‏ای که بنام او به ربع رشیدی موسوم بود بگذارند.

ثالثا مقرر فرمود که از تمام مسائل و کتب تألیفی او مجموعه بزرگی منضم به صور و نقشه‏های چند فراهم ساخته و درکتابخانه عمومی مسجد محله بگذارند و آنرا (جامع التصانیف الرشیدیه) نام داد و از چهار مجلد کتبی که در طب و طرزحکومت مغول تحریر نموده بود، مقرر داشت که بسه زبان فارسی و عربی و چینی ترجمه و تحریر شود. بالاتر از تمام‏اینها اجازه و آزادی نامه داده بود که هر کس طالب باشد، کتب مزبور را بخواند یا سواد بر دارد. باین نیز قانع نشده همه‏ساله از محل موقوفه که برای مسجد و مدرسه خود وقف نموده بود، مبلغی را برای استنساخ کتب خود یکی بفارسی ویکی بعربی اختصاص داد که همه ساله یک نسخه کامل تحریر نموده و بیکی از شهرهای ممالک اسلام هدیه نمایند وقرار گذاشته بود که این نسخ را روی بهترین کاغذ بغدادی و به بهترین و خواناترین خطی بنویسند و با نسخه اصل دقیقامقابله و تطبیق نمایند. محررین و سوادنویسانی که برای این امر تعیین شده بودند همه را بدقت و با رعایت خوشی‏خط و سرعت قلم انتخاب کرده در نواحی مدرسه و مسجد خود منزل داده بود که در تحت امر نظار این امر خیرمشغول کار باشند. بعد از آنکه هر نسخه اختتام می‏یافت آنرا صحافی و تذهیب کرده بمسجد می‏بردند و در کتابدانی‏مابین منبر و محراب قرار می‏دادند، آنگاه این دعا را که مؤلف با قلم خود نگاشته بود بر آن می‏خواندند؛

(اللهم یا ملهم الاسرار و یا معلم الاخبار و الاثار، کما وفقت عبدک المفتقر الی رحمتک الواسعه رشید الطبیب لتصنیف‏هذه الکتب المشتمله علی التحقیقات المقویه لقواعد الاسلام و التدقیقات الممهده لبیان الحکم و الحکام المفیده‏للمتاملین فی بدائع المصنوعات النافعه المفکرین فی غرائب المخلوقات و وفقته ایضالان وقف بعض املاکه شارطان‏یتخذه من سالها نسخ من هذه الکتب ینتفع بها المسلمون من اهل البلدان فی کل حین و اوان، فتقبل اللهم کله منه قبولاحسنا و اجعل سعیه مشکورا و ذنبه مغفورا، واغفر للساعین فی اتمام هذا الخیر و المستفیدین من هذه الکتب والناظرین فیها و العاملین بما فی مطلوبها و آته الحسنه فی الدنیا و الاخره، انک اهل التقوی و اهل المغفره)

عین این دعا را نیز در پایان هر نسخه کتاب نوشته و مناجات مختصری که باز به قلم خود رشیدالدین بود، بر آن‏می‏افزوده‏اند. سپس خاتمه بقلم ناظری که کتاب در تحت نظارت او تحریر یافته بود، متضمن تاریخ تحریر و اینکه برای‏کدام شهری این نسخه تحریر یافته و همچنین نام و نسب آن ناظر بر آن منضم می‏نمودند که مؤمنین او را نیز بدعای خیریاد نمایند و بعد از اتمام این امور، کتاب را نزد قضات تبریز میفرستادند و ایشان شهادت میدادند که تمامت رسوم وتقاریری که مؤلف بر آن عهد کرده بود، انجام یافته است. آنگاه آن کتاب را بشهری که برای آن تحریر یافته بودمی‏فرستادند و آنرا در کتابخانه عمومی آن شهر نهاده طلاب علم و اهل فضل در آن شهر میتوانستند آن را بخوانند یا دربرابر اداء وجه الضمان معینی آن را عاریه کنند و نیز یک نسخه از ترجمه عربی مجموعه رشیدیه ضمیمه کتابهای بیان‏الحقایق و الاحیاو الاثار مخصوص یکی از مدرسین آن مؤسسه بود که او همه روزه میبایستی آنرا مطالعه نموده ومطالب آن را برای طلاب بیان و تدریس نماید و نیز هر یک از مقربان ان مؤسسه مجبور بودند که یک نسخه از یکی ازاین کتب یا بعربی یا به فارسی مادام که به شغل قراات مشغول است فراهم سازد و اگر قصور کند او را تغییر داده مقری‏دیگر که در این امر بیشتر مواظب نماید انتخاب گردد، و نسخه که سواد بر میداشت به خود او تعلق می‏داشت ومی‏توانست بفروشد یا به دیگری هبه نماید و همچنین وسائل تسهیل برای کسانی که داوطلب استنساخ آن کتب درکتابخانه می‏بودند فراهم شده بود، لیکن هیچکس اجازه نداشت که آن را از محوطه کتابخانه بخارج ببرد، و بالاخره‏برای متولیان و نظار موقوفه قید شده بود که مقاصد خیر مؤلف را موافق نیست و عینا مطابق وصیت او انجام دهند وهر کدام که بر خلاف آن رفتار کنند، به لعن الهی دچار باشند.

با وجود این احتیاط و پیش بینی شایان، همانطور که کاتر می‏گوید: (اکنون قسمت عمده‏ای از مؤلفات این مورخ‏دانشمند از دست رفته و تمام وسائلی که برای حفظ آثار خود بکار برده است مانند تمام مساعی که امپراطور تاسیتوس‏برای حفظ نوشتجات خویشاوند معروف خود بعمل آورد بی فایده ماند. دست زمانه و وحشیگری بشر دو آفت پرمخافت هستند که بسیاری از شاهکارهای باستانی را از دست ما ربوده‏اند و همچنین هزاران آثار گرانبها که اگر درشهرت درجه اول نداشته‏اند، ولیکن در منفعت و فایده بدون تردید حائز مرتبه اول بشمار میرفته، نابود و معدوم‏ساخته‏اند، در حالیکه مؤلفات ضخیمه بی فایده و لغو از هر طرف پراکنده شده و کتابخانه‏ها را با وزن خود سنگین‏ساخته است و از اینجاست که چشم دانشمندان برای نسخ ذیقیمت و مفید که فقدان آن جبران‏ناپذیر است، همواره‏اشکبار می‏باشد)

نسخه خطی مجموعه منشآت رشیدالدین

نسخه ازاین قبیل مؤلفات نفیسه که ظاهرا بر کاتر مر مجهول بود، خوشبختانه در ایران است و آن عبارت است ازمجموعه مکاتیب و منشآت رشیدالدین که غالبا در مسائل سیاسی و مالیاتی نگارش یافته و به پسران خود یا به عمال‏مختلفه که در تحت حکومت مغول شاغل مشاغل گوناگون بوده‏اند نوشته است. دو نسخه از این مجموعه که یکی‏کهنه و دیگری جدید است واولی را ظاهرا برای شاهزاده بهمن میرزا بهاءالدوله استنساخ نموده‏اند در دست است وحصول آنها را نویسنده به کرم و سخای دوست خود مستر. ل. استرانج مدیون می‏باشد که او نیز از مرحوم سر آلبرت‏هوتوم شیندلر تحصیل نموده و نسخه خطی ثالثی نیز بانگلیسی در دست مستر. ل. استرانج می‏باشد موسوم به(خلاصه مندرجات رسائل خطی ایرانی رشیدالدین) استنساخ از یادداشتهای مستر شیندلر که بعدا توسط او تصحیح‏شده است، (دسامبر ۱۹۱۳)

نظر به کمیابی این نسخه و فوایدی که مندرجات آن متضمن است، در اینجا سزاوار است فهرستی از ۵۳ مراسله‏ای که‏در آن کتاب جمع آوری شده است بضمیمه اسامی اشخاصی که مخاطب آن مراسلات بوده‏اند بنگاریم؛

۱- مقدمه جامع مؤلف آن محمد ابرقوئی، که ابتدای آن نسخه معیوب و ناقص است.

۲- مکتوب رشیدالدین به مجدالدین اسماعیل فالی.

۳- جواب مکتوب فوق

۴- نامه رشید الدین به فرزندش امیر علی حاکم عراق عرب که در آن او را به تنبیه و سیاست اهالی بصره که هوای‏سرکشی داشته‏اند امر نموده است.

۵- نامه او به فرزند دیگرش امیر محمود حاکم کرمان که از اجحاف او به مردم بم مؤاخذه نموده است.

۶- نامه به غلامش سنقر باورچی حاکم بصره که در آن طرز رفتار و سلوک را به او دستور داده است.

۷- مکتوب به خواهر زاده‏اش خواجه معروف حاکم عانا، حدثیه، حیت، جبه، ناوسه، عشاره، رحبه، شفاثه و بلد العین‏که او را حاکم روم قرار داده است، این مکتوب در سنوات ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۷ میلادی (۶۹۰ تا ۶۹۶ هجری( از سلطانیه‏نگارش یافته است.

۸- مکتوب به نائبان کاشان که در آن مبلغ دو هزار دینار وظیفه برای سید افضل الدین مسعود از مالیات کاشان مقرر کرده‏است.

۹- مکتوب به فرزندش امیر محمود که در آن حکم نموده است به فقرا بم و خبیص و غیره آذوقه توزیع نماید.

۱۰- مکتوب او به فرزندش خواجه سعدالدین حاکم انطاکیه، طرطوس، سوس، قناصرین و سواحل فرات که در آن ویرابه نصایح پدرانه مخاطب داشته و طرز حکمرانی بوی آموخته و او را از بطالت و شرب و مسکر و اشتغال بموسیقی وطرب نهی نموده است.

۱۱- مکتوب بفرزندش عبدالمؤمن حاکم سمنان و دامغان و خوار که در آن امر فرموده است که قاضی شمس الدین‏محمد بن حسن بن محمد بن عبدالکریم سمنانی را قاضی القضاة نواحی قرار بدهد.

۱۲- مکتوب بشیخ صدرالدین بن شیخ بهاءالدین زکریا که او را به فوت فرزندش تسلیت گفته است.

۱۳- مکتوب به مولانا صدرالدین محمد ترکه در باب طریقه اصح و احسن برای وضع مالیات دیوانی به مردم اصفهان وسایر نواحی.

۱۴- فرمان خطاب به فرزندش امیر علی حاکم بغداد و سایر مردم آن بلد از صغیر و کبیر، در باب نصب شیخ مجدالدین‏بشیخ الاسلامی آنجا و حقوقی که باید برای مدرسین و نظام و طلاب خانقاه سلطان متوفی غازان منظور شود.

۱۵- مکتوب به امیر نصرةالدین ستای حاکم موصل و سنجار راجع به شرف الدین حسن موستوفی.

۱۶- جوابی که خواجه رشیدالدین به مسائل فلسفی و مذهبی مولانا صدر جهان بخارائی نگاشته است.

۱۷- مکتوب به فرزندش خواجه جلال الدین که از او چهل غلام و کنیز رومی خواسته است که به تبریز بفرستد تا اینکه‏در یکی از مراکز کوشک او که در ربع رشیدی تأسیس نموده ساکن شوند.

۱۸- مکتوب به خواجه علاءالدین هندو که از او خواسته است از دهنیات طبی تحصیل نموده و برای بیمارستان ربع‏رشیدی بفرستد.

۱۹- مکتوب به فرزندش امیر علی حاکم بغداد راجع به وظائف و هدایایی که باید به بعضی از علماء دین تقدیم نماید.

۲۰- مکتوب به فرزندش خواجه عبدالطیف حاکم اصفهان که او را به نصایحی نیکو مخاطب ساخته است.

۲۱- مکتوب به فرزندش خواجه جلال الدین حاکم روم که او را نصایح پدرانه نموده و ضمنا مقداری چند از نباتات وادویه جات مختلفه برای مریضخانه خوداز تبریز خواسته است.

۲۲- مکتوب به فرزندش امیر شهاب الدین حاکم بغداد که او را نصایحی سودمند و خراج خوزستان را خلاصه کرده‏است.

۲۳- مکتوب به مولانا مجدالدین اسماعیل فالی که او را بسور عروسی نه نفر از فرزندان خود دعوت نموده است.

۲۴- مکتوب او به قرابوقا کیفی و پالو.

۲۵- مکتوب به مولانا عفیف الدین بغدادی در باب مبداء و معاد حال خود و ذکر مولانا صدرالدین ترکه کرده .

۲۶- مکتوب در جواب نامه موالی قیصریه در روم.

۲۷- نامه به فرزندش امیر غیاث الدین محمد که از طرف خدابنده الجایتو به نظارت خراسان برود.

۲۸- مراسله خطاب به اهالی سیواس راجع به نذور و موقوفه سادات که غازان بنام )دارالسیاده غازانیه( تأسیس نموده‏بود و لزوم محافظت آن.

۲۹- مراسله از مولتان سند خطاب به مولانا قطب الدین مسعود شیرازی که شرح مسافرت خود را بهندوستان بحکم‏ایلخان برای تهنیت پادشاهان هند و آوردن انواع مختلف داروها و ادویه که درایران یافت نمیشود شرح داده است.

۳۰- مکتوب به تختاخ اینجو امیر فارس راجع به شکایتی که مردم فارس از ظلم و اجحاف او نموده بودند و او فرزندخود ابراهیم را برای تحقیق امر گسیل داشته است.

۳۱- مکتوب راجع به مولانا محمد رومی و درس مدرسه ارزنجان و تعیین او به سمت مدرسی آن مدرسه.

۳۲- مکتوب به شیروانشاه حکمران شابران و شماخی که او را برای باغ فتح آباد که او بنا نموده بود، دعوت کرده است.

۳۳- مکتوب به به کارگزاران امور مالیاتی خوزستان راجع به امور مختلفه مالی و دیوانی و اعزام خواجه سراج الدین‏دزفولی برای محاسبه و تحقیق امور

۳۴- مکتوب بفرزندش خواجه مجدالدین که او را مأموریت داده است انبارهای آذوقه را فراهم سازد تا اردوئی که‏بقصد تسخیر هندوستان اعزام می‏شود سختی نبیند.

۳۵- مکتوب از سلطان سلجوقی ارزنجان، ملک جلال الدین کیقباد بن علاءالدین بن کیقباد به خواجه رشید که رأی او رادرباره امور مختلفه خواسته و جوابهای خواجه به او.

۳۶- جواب رشید الدین به مولانا صدرالدین محمدتر که که در اثنای بیماری هالکی نگاشته و مشتمل است بر وصیت‏نامه او و طرز تقسیم املاک وسیع و اموال و افراد مابین اولاد وی، در آنجا به ربع رشیدی کتابخانه وقف می‏نمایدمشتمل بر شصت هزار مجلد کتب علمی و تاریخ و دیوان شعر،و در ضمن آن هزار جلد قرآن بخط خوشنویسان زمان‏که ده جلد آن را یاقوت المسنعصمی و ده مجلد آن را ابن مقله و ۲۰۰ جلد آنرا احمد سهروردی کتابت کرده‏اند. در این‏مکتوب اسامی ۱۴ پسر خود را به ترتیب ذیل ذکر می‏نماید؛

سعدالدین، جلال الدین، مجدالدین، عبداللطیف، ابراهیم، غیاث الدین محمد، احمد، علی، شیخی، پیرسلطان،محمود، همام، شهاب الدین، علیشاه. و نیز اسامی چهار دختر خود را بدین گونه ذکر می‏کند ؛

فرمان خواند، آی خاتون، شاهی خاتون، هدیه ملک.

۳۷- ایضا مراسله رشیدالدین بشخص مذکور در فوق راجع بکتابی که تألیف نموده و به نام او موشح ساخته و برای اوتحفه چند از مال و جامه و اسب و مأکولات فرستاده است.

۳۸- مکتوب خواجه به اهالی دیار بکر در باب حفر ترعه جدیدی که به نام او موسوم خواهد شد طرح نقشه عمران وآبادی چهارده قریه در دو ساحل آن که غالبا نام پسران خواجه را خواهند داشت.

۳۹- مکتوب به فرزندش جلال الدین حاکم روم ایضا در باب حفر ترعه جدیدی از رود فرات که به نام سالطان متوفی‏غازان خان موسوم شده و تأسیس ده قریه در اطراف آن که نقشه و اسامی آن‏هارا ذکر نموده است.

۴۰- مکتوب به عامل وی خواجه کمال الدین سیواسی مستوفی روم که به او امر نموده است مبلغی وجه نقد به عنوان‏تعارف و هدیه بصحابت تاجری موسوم بخواجه احمد برای ده نفر از فضلای تونس و مغرب زمین بشرح اسامی معین‏بفرستد در پاداش ده کتاب که در ۳۶ مجلد بشرح اسامی برای وزیر که صیت کرم و سخایش را شنیده فرستاده بودند.

۴۱- مکتوب به بعضی از عمال دیوانی شیراز که آنها را امر نموده است تحف و هدایائی از نقد و جنس بمولانا محمودبن الیاس که به نام وزیر کتابی بنام لطائف الرشیدیه تألیف نموده بود تقدیم نمایند.

۴۲- مکتوب به بعضی از اعمال دیوانی همدان راجع به حفاظت داروخانه و مریضخانه موسوم به )داروخانه و دارالشفا(که او در همدان بنا نموده و در باب اینکه طبیبی مسمی به ابن مهدی برای تفتیش و معاینه آنها اعزام داشته است. این‏مکتوب در سنه ۶۹۰ هجری (۱۲۹۱ میلادی( از قیصریه نوشته شده است.

۴۳- ممکتوب به فرزندش امیر محمود حاکم کرمان که از خواجه محمود ساوجی که به رسالت نزد سلطان علاءالدین به‏هندوستان می‏رفته به یاری و مهربانی توصیه نموده و نیز در باب آنکه وجوهی که از املاک خواجه در کرمان موجوداست جمع آوری و ارسال دارد.

۴۴- مکتوب به فرزندش پیرسلطان حاکم گرجستان در باب عزیمت سلطان بجنک شام و مصر و اینکه اردوئی مرکب از۱۲۰ هزار و مرد در تحت امارت ده نفر از امراء مغول بشرح اسامی برای سرکوبی یاغیان انجاز و طرابوزان از گرجستان‏عبور خواهند نمود و پیر سلطان باید که حکومت را بدست نائب خود خواجه معین الدین تفویض نموده و خود را باآن‏قشون همراه شود.

۴۵- مکتوب خواجه به شیخ صفی الدین اردبیلی که در آن بعد از تحیت و تکریم صورتی از انواع هدایا از قبیل گوشت‏طیور، برنج، گندم، کره، عسل، ماست، عطر و وجه نقد داده است که برای مصرف خانقاه شیخ در روز عید تولدحضرت رسول (ص) به مصرف برسانند.

۴۶- مکتوب ملک معین الدین پروانه رومی به خواجه رشید که در آن از تاخت و تاز ترکمانان درناحیه او شکایت نموده‏است.

۴۷- مکتوب ملک علاءالدین از هندوستان که بانضمام تحف چند از قبیل اشیاء نفیسه، عطریات، مرباجات، ادویه،میوه جات خشک، قالی، دهنیات، چوبهای گرانبها، عاج و غیره از هندوستان از طریق بصره ایفاد داشته است.

۴۸- مکتوب به فرزندش امیر محمود که در کرمان به مطالعه عقاید و مبادی صوفیه پرداخته بود.

۴۹- مکتوب خواجه به فرزندش امیر احمد که در آن وقت حکومت اردبیل داشت و در آن به هفت وصیت او رامخاطب فرموده و از اینکه بمطالعه نجوم اشتغال جسته ابراز تأسف نموده است.

۵۰- مکتوب تعزیت به مولانا شرف الدین طیبی در فاجعه فوت پسرش و اینکه به شمس الدین محمد ابرقوئی حکم‏نموده که سالیانه وظیفه و راتبه معینی در وجه او کار سازی نماید.

۵۱- مکتوب خواجه به فرزندش سعدالدین حاکم قناصرین که حاکی از اختتام ربع رشیدی است با ۲۴ کاروانسرا و۱۵۰۰ دکان و سی هزار خانه، باغات، حمامات، انبارها، آسیاها، دکاکین کاغذ سازی، ضرابخانه باکارگران و صنعتگران‏که از هر شهر و مملکت در آنجا جمع کرده، با قراء قرآن و مؤذنین و حکما و دانشمندان که در کوچه علماء به آنها منزل‏داده شده بود، باشش یا هفت هزار نفر طلبه علم و پنجاه نفر طبیب هندی و چینی و مصری و شامی که هر یک از اینهاملزم هستند ده شاگرد تربیت نمایند با مریضخانه )دارالشفاء( با کحالها و جراحها و شکسته بندها که هر یک از ایشان‏پنج نفر شاگرد از نوکران خواجه دارند و به آنها بعلیم می‏دهند، و شرح حقوقی که نقدا و جنسا به تمام آن‏ها داده‏می‏شود.

۵۲- مکتوب خواجه به فرزندش خواجه ابراهیم حاکم شیراز که در آن حمله وجنک کابل و سیستان را شرح داده و از اومقدار معینی اسلحه گوناگون و لوازم حرب تقاضا نموده است.

۵۳- مکتوب خواجه به بعضی از فرزندانش درباب منافع و فوائد تحصیل علم و حلم و عقل و سخا. این نسخه خطی‏بغتا در وسط این مکتوب قطع شده است.

این مکاتیب که سزاوار است همگی مطالعه شود، از آن سبب فوق العاده مطلوب است که بر اخلاق وسعی و عمل این‏مرد بزرگ که در آن واحد وزیر و طبیب و مورخ و حامی و پشتیبان علم و ادب بوده است، پرتو نوری افکنده و او را نمایان می‏سازد بطوریکه ذکر کردیم، سرانجام غم انگیزی که دامنگیر او شد، مساعی دقیق و متین او را که برای‏محافظت کتابها و مؤسسات عام المنفعه خود که از لحاظ توسعه علم و احسان تأسیس نموده بود، کان لم یکن ساخت.اکنون کمترین کاری که ما بیاد این دانشمند بزرگ می‏توانیم انجام دهیم، این است که آنچه از آثار قلیمه او مانده، لااقل‏نگاهداری نمائیم.

نسخه‏ای از مجموعه رشیدی در تهران در کتابخانه ملی در کتابخانه ملی ملک موجود است که ظاهرا در زمان‏مؤلف کتابت شده و محتاج ببرسی و تحقیق است.

برگرفته از:سایت تاریخ ما

  • میر حسین دلدار بناب
۰۶
آبان

 زندگی‌نامه

ابوجعفر محمدبن جریر بن کثیر بن غالب طبری در آمل از شهرهای طبرستان(مازندران) به دنیا آمد. تا دوازده سالگی مقدمات علوم زمان را در زادگاهش فرا گرفت. خود او در این باره می‌گوید:”در هفت سالگی قرآن را حفظ کردم، در هشت سالگی برای مردم نماز گزاردم و در ۹ سالگی پاره‌ای از احادیث را نگاشتم.” سپس می‌افزاید که به خاطر رویایی که به سراغ پدرش آمده بود، پدر از دوران خردسالی به تحصیل او در علوم دین اهتمام نشان داده است و بنابراین از ۱۲ سالگی به تشویق پدر به ری رفت.

در آن زمان شهر ری یکی از بزرگ‌ترین شهرهای ایران و از نظر آموزش علوم زمان سرآمد شهرهای دیگر بود. در ری از محمد بن حمید رازی حدیث فرا گرفت و مغازی(تاریخ جنگ‌های پیامبر) را از محمد بن اسحاق واقدی آموخت. سپس رهسپار بغداد شد و زمانی به آن شهر رسید که چند روزی از مرگ احمد بن حنبل می‌گذشت. طبری از بغداد به واسط، شهری در میان بصره و کوفه، رفت و علم حدیث را تا جایی که توانست فرا گرفت. از آن پس او به عنوان یک فقیه بر اساس مذهب شافعی فتوی می‌داد.

محمد بن جریر پس از مدتی میان‌رودان(بین النهرین) را ترک کرد و برای آشنایی با اصحاب رأی عازم مصر شد. او در این سفر از راه شام و بیروت گذشت و در ۲۵۳ قمری هنگام حکومت احمد بن طولون به مصر وارد شد و سه سال در آن دیار ماند و در شهر فسطاط مصر نزد پاره‌ای از دانشمندان آن دیار شاگردی کرد.

طبری طی سفرهای بسیار خود بیش‌تر سفرنامه‌هایی را که حاوی تاریخ و جغرافیای پیش از زمان خود بود، مطالعه کرد. هم‌چنین، طی آن سفرها سیره نویسان گوناگونی را در جهان اسلام دیدار کرد و اطلاعات زیادی از آن‌ها به دست آورد. او پس از زندگی سه ساله در مصر از راه شام به بغداد بازگشت و پس از زمان کوتاهی برای دیدار از وطنش راهی طبرستان شد و در سال ۲۹۰ قمری به آمل آمد. طبری پس از آن که محیط آمل را برای ادامه‌ی تحصیل خود مساعد ندید به بغداد بازگشت و در محله‌ی رحیه‌ یعقوب اقامت نمود و مطالعات خود را ادامه داد.

طبری در بغداد ضمن آن که دانش خود را در فقه، تاریخ، حدیث تکمیل می‌کرد، شاگردانی نیز تربیت نمود و ‌زمانی که در محله‌ی قنطره البردان بغداد زندگی می‌کرد، نگارش تاریخ خود را با نام “تاریخ الرسل و الملوک و اخبارهم و من کان فی زمن کل واحد منهم” که با نام تاریخ طبری شناخته می‌شود، به زبان عربی آغاز کرد. او که روزانه چهل برگه از تاریخ خود را گردآوری‌آوری می‌کرد، نزدیک چهل سال به نوشتن تاریخ طبری پرداخت. به این ترتیب که از ۴۸ سالگی شروع به گرد‌آوری نسخه‌های پراکنده سفرنامه‌ها نمود و از ۶۵ سالگی به طور مستمر در بغداد یادداشت‌های پراکنده خود را به مدت ۲۳ سال تنظیم کرد تا آن که پیش از مرگش آن را به پایان رساند.

طبری در کنار تنظیم تاریخ خود، به خواهش المکتفی، خلیفه‌ی عباسی، کتابی درزمینه‌ی وقف نوشت که در بر گیرنده‌ی نظر همه‌ی دانشمندان و فقیهان مسلمان تا آن زمان بود. هم‌چنین، کتابی به نام الفضایل نوشت که دربردارنده‌ی زندگی خلفای راشدین و اثبات و درستی حدیث غدیر بود و آن را با ذکر فضایل حضرت علی (ع) به پایان رساند. او طی آن سال‌ها کتاب جامع البیان عن تاویل القرآن را نیز در تفسیر قرآن نوشت.

طبری در سن ۸۸ سالگی در خانه مسکونی خویش در روز یک شنبه دو روز مانده از شوال سال ۳۱۰ قمری در بغداد درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.

سال‌شمار زندگی

۲۲۴ قمری: در آمل به دنیا آمد.

۲۳۱ قمری: قرآن را به طور کامل حفظ کرد.

۲۳۲ قمری: پیش‌نماز مردم آمل شد.

۲۳۳ قمری: نگارش حدیث را آغاز کرد.

۲۳۶ قمری: فراگیری علوم دینی را در شهر ری نزد محمد بن حمید رازی و مثنی بن ابراهیم ابلی ادامه داد.

۲۴۱ قمری: برای بهره‌گیری از درس ابوعبدالله احمد حنبل به بغداد رفت، اما هنگامی که به آن شهر رسید، احمد حنبل در گذشته بود.

۲۴۲ قمری: به بصره، کوفه و واسط رفت و از درس استادان آن شهرها، از جمله ابوکریب محمد بن علاء همدانی، بهره‌مند شد سپس به بغداد بازگشت.

۲۵۳ قمری: به مصر رفت تا از دانش علمای آن سرزمین بهره‌مند شود. او حدیث‌های زیادی از انس‌بن مالک و شافعی و ابن‌وهب نوشت.

۲۷۰ قمری: نگارش تفسیر خود را به پایان رساند.

۲۹۰ قمری: در ۶۵ سالگی برای دومین‌بار به زادگاه خود در طبرستان بازگشت، اما زمان زیادی در آن‌جا نماند.

… قمری: بار دیگر به بغداد رفت و نگارش تاریخ بزرگ خود را در آن‌جا به پایان رساند.

۳۱۰ قمری: دو روز مانده از شوال در بغداد درگذشت.

فهرست آثار

۱ تاریخ الرسل و الملوک و اخبارهم و من کان فی زمن کل واحد منهم(تاریخ طبری)

۲ جامع البیان عن تاویل القرآن(تفسیر طبری)

۳ اختلاف العلماءالامصار فی احکام شرائع الاسلام(در نظریه‌های فقهی)

۴ اللطیف القول فی احکام شرائع الاسلام(در فقه)

۵ الخفیف فی احکام شرائع الاسلام(چکیده‌ی اللطیف)

۶ بسیط القول فی احکام شرائع الاسلام(پیرامون نظرهای فقهی خودش)

۷ تهذیب الاثار و تفصیل الثابت عن رسول الله(ص) من اخبار(در فقه و حدیث)

۸ ادب النفوس الجیده و الاخلاق النفیسه(در اخلاق)

۹ فضائل علی ‌بن ‌ابی‌طالب(پیرامون غدیر)

۱۰ فضائل ابی‌بکر و عمر

۱۱ الرد علی ذی‌الاسفار( در رد نظریه‌های فقهی داود بن علی اصفهانی)

۱۲ رساله البصیر فی معالم الدین( در رد مذهب‌های بدعتی)

۱۳ صریح السنه(پیرامون باورهای خود)

۱۴ المسترشد فی علوم الدین و القراآت

۱۵ مختصر مناسک(در حج)

۱۶ مختصر الفرائض

۱۷ الموجز فی اصول

۱۸ عباره‌الرویا(در تعبیر خواب)

۱۹ کتاب الوقف

۲۰ حدیث الطیر

۲۱ طرق الحدیث

۲۲ المسند المجرد

۲۳ الرد الحرقوصیه( نقد فرقه‌ها)

۲۴ الرد ابن عبدالملک علی مالک

۲۵ ذیل المذیل(سیره‌ی یاران پیامبر)

۲۶ العدد و التنزیل

۲۷ ادب القاضی

۲۸ تاریخ الرجال من الصحابه و التابعین

۲۹ المحاضر و السجلات.

۳۰ دلائل النبوه

تاریخ طبری

کتاب تاریخ طبری، شرح زندگی بشر از خلقت آدم تا زمان نگارنده‌ی آن اوست. هدف طبری از نگارش تاریخ ، عرضه‌ی تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا زمان خود او بوده است. از دیدگاه او ، سیر رویداهای تاریخ جهان از زمان معینی آغاز شده و به روی‌دادهای زمان زندگی نویسنده انجامیده است. از نظر طبری تاریخ در حکم جریان واحدی است که در آن هر یک از قوم‌ها ، نقش ویژه‌ی خود را بازی کرده اند و عنایت الهی با فرستادن پیامبران و فرستادن کتاب‌های آسمانی با مردم همراه بوده و همه‌ی مردم را در رودخانه‌ای که نامش تاریخ است به سوی مقصدی معلوم که روز رستاخیز است رهنمون می‌شود.

طبری تاریخ اسلام را از آن جهت می‌نویسد که این دین بزرگ سراسر دنیای متمدن آن زمان را فرا گرفته و فرهنگ‌های ایران و روم و پیروان دین‌های گوناگون از مسیحی، بودایی، زرتشتی در برابر آن زانو زده‌اند و پدیده‌ای که نتیجه‌ی آمیزش فرهنگ و تمدن‌های قدیم با مبانی فرهنگ اسلامی است به وجود آمده است.

طبری تاریخ را درس عبرت در دبستان معرفت می‌داند. برای نمونه، هنگامی که سرگذشت خسروپرویز را می‌گوید، به کارها و رفتارهای او می‌پردازد و این که از گذشتگان خود عبرت نگرفته و به چه سرنوشتی دچار شده است. شیوه‌ی او در نگارش تاریخ ، شیوه‌ی محدثان است، یعنی هرگاه مطلبی را از کتابی برداشت کرده است، نام کتاب را به روشنی می‌آورد و سند خودرا نام می‌برد.

تاریخ طبری گنجینه‌ای سرشار از آداب و رسوم قوم‌ها و ملت‌ها نیز هست و از لحلظ بررسی وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در دوران اسلامی از منبع‌های مهم برای اهل پژوهش و مطالعه است. با این حال باید گفت جنبه‌های اعتقادی، انگیزه‌ی اصلی طبری در تدوین تاریخ عمومی او بوده است. از ان رو، تاریخ طبری سرشار از ملاحظه‌های فقیهانه است و پیوسته بر سر آن است که از شرع دفاع کند و با گمراهی به نبرد بپردازد.

طبری نخستین کسی است که تاریخ را از سیره‌ نویسی به تاریخ عمومی کشاند. او وقتی تاریخ الرسل و الملوک را می‌نویسد به طور کامل از اسطوره‌های دوره باستان ایران آغاز می کند، هم چنان که هرودوت دریونان از میتولوژی(اسطوره‌شناسی) آغاز کرد. او تاریخ پیش از اسلام را با اطلاعات سودمندی که از خدای‌نامه و ترجمه‌ی عربی آن، یعنی سیرالملوک الفرس، به دست آورده و به نگارش در آورده است.(خدای‌نامه مجموعه‌ای از گزارش‌های اسطوره‌ای و تاریخی درباره‌ی سرزمین و مردم ایران و پادشاهان فارس تا پایان دوره‌ی ساسانی بوده است).

طبری اسطوره‌های ایران را از کیومرث، که در اوستا از او یاد شده است، آغاز می‌کند و از او به عنوان نخستین آدم در تاریخ ایران باستان یاد می‌کند. هوشنگ، پهلوان افسانه‌ای را از نخستین پادشاه هفت اقلیم معرفی کرده که به ساختن پرستشگاه برای خداپرستان پرداخته است. از طهمورث دیوبند به عنوان کسی یاد می‌کند که به پرستش خداوند یکتا می‌پرداخته و پیرو دین حضرت ادریس (ع) بوده است. سپس به تاریخ روم ، قوم یهود ، عرب‌های پیش از اسلام و سیره‌ی نبوی پرداخته است.

طبری چون به تاریخ هجرت پیامبر اکرم (ص) می رسد، شیوه‌ی تاریخ نویسی را به سال‌نگاری(کرونولوژی) تغییر می‌دهد و روی‌دادهای هر سال را از سال‌های دیگر جداگانه نوشته شده‌اند و چون رخدادهای سالی به پایان رسید به پیش آمدهای سال پس از آن می‌پردازد. به همین ترتیب پیش می رود تا به سال ۳۰۲ قمری می‌رسد. در فاصله‌ی بین بیان سیره‌ی نبوی تا سال ۳۰۲ قمری از غزوه‌های پیامبر، روی‌دادهای پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، جنگ‌های جمل و صفین، تاریخ امویان و سرانجام عباسیان را تا زمانی که در‌ان بوده است، می‌نگارد.

ترجمه‌ی تاریخ طبری

هنوز پنجاه سال از درگذشت نگذشته بود که تاریخ الرسل و الملوک او را ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، وزیر دانشمند منصور بن نوح سامانی به سال ۳۵۲ قمری با تغییرهایی، از جمله حذف نام راویان و گاه روایت‌های گوناگون، به فارسی درآمد. بلعمی به اندازه‌ای در تاریخ طبری دخل و تصرف کرده که نخستین ترجمه‌ی تاریخ طبری را از عربی به فارسی، به نام تاریخ بلعمی یاد کرده‌اند. بعدها تاریخ بلعمی به ترکی نیز ترجمه شد.

نخستین اروپایی که با طبری آشنا شد، توماس ارپینیوس(Thomas Erpenius)، خاورشناس هلندی، بود که خلاصه‌ی تاریخ طبری را به زبان لاتین ترجمه و اروپاییان را با “هرودوت عالم اسلام” آشنا کرد. سپس، در سده‌ی نوزدهم میلادی زوتنبرگ(Zotenberg) تاریخ طبری را به زبان فرانسه در چهار جلد در پاریس به چاپ رساند. نولدکه(Noeldeke) خاورشناس آلمانی نیز بخش ساسانیان تاریخ طبری را به آلمانی ترجمه کرده است.

تفسیر طبری

به گفته‌ی بساری از پژوهشگران علوم دینی، بهترین کتاب‌هایی که در علوم قرآنی، به‌ویژه تفسیر، نوشته شده است دستاورد کوشش‌های دانشمندان و پژوهشگران ایرانی یا کسانی است که به شیوه‌ای با مردمان ایران پیوند داشته و از دانش آنان بهره گرفته‌اند. در این میان، طبری را می‌توان از پیشگامان تفسیر قرآن(و به بیان برخی، پدر تفسیر قرآن) دانست هر چند که خود او کتابش را تفسیر قرآن نام گذاری نکرده و در کتاب تاریخ خود از آن با عنوان جامع البیان عن تاویل القرآن یاد کرده است. با این همه، کتاب او چه در میان نویسندگان پیشین و چه نویسندگان و پژوهشگران کنونی به نام تفسیر طبری شناخته می‌شود.

روش طبری در تفسیر قرآن عبارت است از: بیان نظر علمان پیش از خود، بیان دلیل هر کدام از آن‌ها و گزینش یکی از آن نظرها یا پیشنهاد نظری جدید و دلیل آوردن برای آن. از آن‌جا که او دانشمندی سخت کوش بوده و برای گردآوری حدیث و بهره‌گیری از دانش علمای زمان خود به سرزمین‌های گوناگونی سفر کرده است، از نظر گردآوری نظر عالمان پیش از خود بسیار کامیاب بوده و کار بزرگی انجام داده است. اما به نظر می‌رسد در گزینش نظر درست‌تر چندان درست گام برنداشته است.

آیت‌الله جوادی آملی، که خود از تفسیر کندگان شناخته شده‌ی قرآن است، پیرامون شیوه‌ی تفسیر طبری می‌گوید:”طبری در ترجیح برخی از نظرها یا در ابداع نظری جدید از متن آیه‌های قرآن بهره گرفته است و خود در این باره می‌گوید که کتاب الله یصدق بعضه بعضا، اما در شناخت آیات محکم از متشابه و ارجاع متشابه به محکم و حل اعضال و اشکال آن در پرتو محکم، راه صواب را طی نکرده است، به طوری که گاهی محکم را به متشابه ارجاع داده و در این اصل و فرع شناسی، زمام کار را به حدیث سپرده است، در حالی که اعتبار حدیث خواه دارای معارض باشد و خواه نباشد پس از عرضه بر قرآن کریم بوده و حجیت آن پس از احراز عدم تباین و مخالفت با قرآن خواهد بود. بنابراین، تفسیر طبری همانا تفسیر بماثور و اجتهاد در محور نقل و اعتماد وافر بر حدیث است، گرچه منشاء آن یک صحابی باشد نه معصوم.”

با این همه، تفسیر طبری ویژگی‌های دارد که آن را بر تفسیرهای هم دوران خود و بسیاری از تفسیرهایی که پس از آن نوشته شد، برتری می‌بخشد. تفسیر طبری از جامعیت علمی بالایی برخوردار است، چرا که طبری در کنار گردآوردن روایت‌های مرتبط با آیه‌های قرآن، به جنبه‌های لغوی، نحوی، تاریخی و فقهی آن‌ها نیز پرداخته است. این کتاب کهن‌ترین تفسیر جامعی است که بسیاری از روایت‌های تفسیری پیشین را در خود دارد. طبری روایت‌های مربوط به هر آیه را با نظمی ویژه دسته‌بندی کرده است و نظر درست‌تر را به دلیل آوردن از میان آن‌ها بر گزیده است. این تفسیر نخستین تفسیر قرآن است که به همه‌ی آیه‌ها پرداخته و از این رو برخی از آن با نام تفسیر کبیر طبری یاد می‌کنند.

طبری در نگاه اندیشمندان

مسعودی درکتاب مروج الذهب درباره طبری می‌نویسد: “اما تاریخ ابوجعفر محمد بن جریر از همه‌ تاریخ‌ها برتر و بر همه‌ کتاب‌های نوشته شده در تاریخ فزونی دارد، طبری در این تاریخ انواع اخبار را گردآورده و دربردارنده فنون و آثار او مشتمل بر اصناف علوم است. تاریخ طبری کتابی است که فواید آن بسیار است و چرا چنین نباشد، حال آن که مؤلف آن فقیه عصر و عابد زمان خود بوده است.” خطیب بغدادی نیز او را می‌ستاید و در تاریخ بغداد می‌گوید: “طبری در شناخت تاریخ گذشتگان و ایام و اخبار آن‌ها استاد بوده است، مانند کتاب الرسل و الملوک را هیچ کس ننوشته است.”

ملک الشعرای بهار می‌گوید:”اگرچه مورخ‌هایی مانند مسعودی، ابوریحان بیرونی، یعقوبی و ابن‌مسکویه در زمینه‌ تاریخ زحماتی کشیده‌اند، لیکن هیچ یک به قدر محمد بن جریر طبری رنج نبرده و به قدر او اطلاع وافر درباره ساسانیان نداشته است.” این سخن بهار را از آن جا درست می‌دانیم که بیش‌تر علمای تاریخ اسلام، از طبری به عنوان امام المورخین و شیخ المورخین یاد کرده‌اند. اهمیت طبری در سرزمین‌های اسلامی آن اندازه است که از میان دو میلیون کتاب موجود در کتابخانه‌ی فاطمیون در مصر ، ۱۲۲۰ نسخه‌ی خطی از تاریخ طبری وجود دارد.

با این همه، ابن‌خلدون که تاریخ را به عنوان یک علم به جهانیان معرفی کرد، بر طبری ایرادی اساسی می‌گیرد. او می‌گوید که بیش‌تر تاریخ‌نگاران حتی در جاهایی که با اندکی فکر کردن می‌توان درست را از نادرست بازشناخت، کوتاهی کرده‌اند و تنها به بیان ساده‌ی روایت پرداخته‌اند، هر چند که اطلاعات آن روایت با بزرگ‌نمایی همراه باشد و چندان با عقل سازگار نباشد. برای نمونه، به داستان موسی در تاریخ طبری می‌پردازد که شمار سپاهیان موسی را پیش از وارد شدن به سرزمین مقدس، ۶۰۰ هزار نفر نوشته است. حال آن که بنی‌اسرائیل در اوج نیرومندی اشان در دوران فرمان‌ورایی سلیمان(ع) نمی‌توانستند چنین سپاهی فراهم کنند.

کتاب تفسیر طبری نیز مورد توجه اندیشمندان پیشین و معاصر بوده است. ابن ندیم آن را کتابی معرفی می‌کند در تفسیر که بهتر از آن تا زمان او شناخته نشده است. ابوحامد اسفراینی در عبارتی تمثیلی، سختی سفر کردن به چین را برای یافتن کتاب طبری، ناچیز می‌شمارد. خطیب بغدادی از آن به عنوان اثری بی‌مانند یاد کرده است. قفطی و یاقوت حموی نیز آن را می‌ستایند. جرجی زیدان، زبان شناس عرب، از تفسیر طبری با نام تفسیر کبیر یاد می‌کند که در مقایسه با تفسیرهای پیشین جایگاهی ویژه دارد.


منبع :

۱ شهابی، علی‌اکبر. احوال و آثار محمد بن جریر طبری. انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۵

۲ طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک). ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲ ، چاپ دوم انتشارات اساطیر، ۱۳۶۵

۳ تاریخ طبری ( تاریخ الرسل و الملوک ) با مقدمه ابوالفضل ابراهیم ، ترجمه صادق نشأت تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ۱۳۵۱

۴ بلعمی، ابوعلی. ترجمه تاریخ طبری. با مقدمه و حواشی به اهتمام محمد جواد مشکور. انتشارات خیام، ۱۳۳۷

۵ تاریخ بلعمی به تصحیح محمد تقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران وزارت فرهنگ، ۱۳۴۱

۶ کشاورز، کریم. هزار سال نثر پارسی( قسمت اول). انتشارات کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۵

۷ جوادی آملی، عبدالله. ادب نقد. یادنامه‌ی طبری، به مناسبت بزرگداشت یک هزار و یک صدمین سالگرد درگذشت شیخ المورخین ابوجعفر محمد بن جریر طبری. سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹

۸ میرازمحمد، علیرضا. روش تفسیری طبری. یادنامه‌ی طبری، به مناسبت بزرگداشت یک هزار و یک صدمین سالگرد درگذشت شیخ المورخین ابوجعفر محمد بن جریر طبری. سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹

۹ تکمیل همایون، ناصر. جایگاه طبری در تاریخ‌نگاری اسلامی. یادنامه‌ی طبری، به مناسبت بزرگداشت یک هزار و یک صدمین سالگرد درگذشت شیخ المورخین ابوجعفر محمد بن جریر طبری. سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹

۱۰ تدین، مهدی. نقش تاریخ در تفسیر طبری. یادنامه‌ی طبری، به مناسبت بزرگداشت یک هزار و یک صدمین سالگرد درگذشت شیخ المورخین ابوجعفر محمد بن جریر طبری. سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

  • میر حسین دلدار بناب
۰۶
آبان

 

میرزا علی معجز شبستری فرزند حاجی آقا ، در سال 1252 هجری شمسی در شبستر که در آن زمان قصبه ای کوچک بود تولد یافت . میرزا علی در مکتب خانه خواندن و نوشتن را آموخت . در سن شانزده سالگی (68-1267 هجری شمسی) پدرش فوت شد . بعد از فوت پدر برادانش که در استانبول به تجارت مشغول بودند ، علی جوان را به استانبول بردند . علی در استانبول فرصت تعلم و مطالعه بدست آورده و ضمن کمک روزانه به برادران خود به مطالعه در تاریخ و ادبیات می پردازد . علی را عشق وطن و دردغربت آزار می داد . بهمین جهت بعد از حدود سیزده سال واندی زندگی در غربت استانبول به شبستر باز می گردد .

و از آنجائیکه از مریدان عارف مشهور ایران شیخ محمود شبستری بوده ، بیشتر اوقات خود را بر سر مزار او حاضر می شده و در خلوت انس با مراد خود به نوشتن شعر می پرداخت . علی به شدت با واپسگرایی و تحجر حاکم بر اجتماع زمان خود به مبارزه پرداخت . و در این راه بدون واهمه از بیان حقایق کوتاهی نکرد .اشعار این شاعر نیز همه مربوط به نکوهش و هجو و انتقاد ازاوضاع اجتماعی دوران حیاتش است .  او در اشعار خود به خرافات و نادانی و تحریفات و بدعت های ناشایست دینی تاخته و انسانها را به سوی روشنایی و نور دانش و تمدن برای ترقی دادن کشور فرا می خواند . و از بیان واقعیات باکی بدل راه نمی دهد . و بهمین جهت نیز مغضوب متحجرین و دعا نویسان و اشاعه دهندگان خرافات در قالب تفسیر های غلط از احکام دین در شبستر واقع می شود . او در نوحه خوانی از دلاوری های سالار شهیدان و شهدای عاشورا و شجاعت و حقیقت گویی زینب کبری سلام الله علیها می گوید . در آن زمان نفی قمه زنی و معرفی چهره ی واقعی امام حسین علیه السلام و بزرگداشت خاطره عاشورا مطابق با شأن شهدای آن روز خونین کربلاو پرهیز از گزافه گویی و اغراق در مورد فرامین دینی و سرگذشت چهارده معصوم برای اولین بار از زبان معجزشنیده می شود.

معجز در استانبول نیز به زبان ترکی آذربایجانی شعر می سرود و مردم را بااوضاع واحوال و مشکلات پیش روی جامعه ایران آشنا می ساخت . علی بر این باور بود که اونیز مثل میرزا علی اکبر طاهر زاده ( متخلص به صابر صاحب مجموعه اشعار هوپ هوپ نامه) در بیداری مردم خود باید بکوشد . و به همین علت در هریک از اشعار خود به یک معضل و مسألة اجتماعی اشاره دارد. در دوره ی حیات معجز ، ایران به حال و روزی افتاده بود که هر ایرانی وقتی به مطالعه ی تاریخ آن زمان بپردازد متأثر ومغموم می شود . و در این چنین اوضاعی که فقر و فلاکت و جهل کشور را در بر گرفته بود ظهور وحضور شاعری مثل میرزا علی معجز شبستری در عرصه ادبیات آذربایجان ، که با ازجان گذشتگی در قالب شعر بانگ و فریاد بر بی عدالتی ها و جهالت و بی لیاقتی دستگاه حاکمه زمان خود بر می آورد ، برای تاریخ ادبیات آذربایجان افتخاری است بس بزرگ ، وگویای این است که در سرزمین آذربایجان اگر سردارانی مثل ستار خان  برای استقلال و اقتدار ایران سر برافراشته اند ، سربداران ادبیات این خطه نیز برای بیداری ملت از عمرو جان خود مایه گذاشته اند . در این زمان آن متحجرین و حکام مستبد لعن ونفرین مردم را باخود دارند و شاعر فقید، علی معجز شبستری با نیکنامی ، از احترام و تحسین ملت آذربایجان برخوردار است .

معجز برای تاسیس یک مدرسه دخترانه با اصول امروزه برای دختران شبستر خیلی تلاش نمود و بالاخره با مساعدتهای رئیس فرهنگ وقت تبریز بنام آقای دکتر محسنی عمادالسلطنه ، اولین مدرسه دخترانه را در قصبه ی شبسترایجاد نمود . میرزا علی معجز شبستری از پیشگامان احیای حقوق مدنی زنان است . او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است . و در اشعار خود بنا به موانعی که در جامعه ی آن روز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن آذربایجانی بحساب آورده و شعر گفته است . ( توکذین جهلی اولماسا زائل اوغلی اولماز تمدنه مایل ) ترجمه: اگر نادانی تکذبان از بین نرود ، فرزندش تمایلی به پیشرفت نخواهد داشت . معجز به این اصل معتقد بود که مادران دانا و فهمیده و باسواد قادر به تربیت صحیح اولاد خود هستند . همانگونه که اشاره شد ، میرزاعلی معجز شبستری در اشعار خود به جهالت ونادانی – احتکار – کم فروشی – زور گویی – انجام اعمال وقیحانه توسط اربابان و خانها و کسانی که خود را از بزرگان جامعه می دانند و تحت لوای دین به خلافکاری و ترویج خرافات می پردازند ، اشاره ها دارد و همین بر حلاوت و مقبولیت اشعارش می افزاید .

معجز در بیان سرگذشت خود می نویسد : بعد از بازگشت به وطن به نوحه خوانی مشغول شدم . ولی نوحه خوانی و بیان حقایق در اشعار نوحه برای واپسگرایان خوش نیامد و بمن اعلان جنگ نمودند. بیست و شش سال با اینها جنگیدم . طوری شده بود که خیرات میدادند و عروسی میگرفتند و مرا دعوت نمی کردند . فقط نوشتم و در گوشه و کنار روزگار گذراندم . تا اینکه در سال 1312 هجری شمسی بدلیل اعمال فشار ها شبستر را ترک و به شهرستان شاهرود نزد یکی از اقوامش که گویا باجاناقش بوده می رود و یکسال بعد در سال 1313 هجری شمسی در آن شهر به دیار باقی می شتابد . روحش شاد

منبع: سایت حیات نامه

  • میر حسین دلدار بناب