اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

رساله ی شکوائیه(2)

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ

              تقدیم به آنان که عطای پست و مقام را به لقای بد نامی اش می بخشند!

زندگی می گذرد،به آرامی گذر پلنگی از کنار آهوبچه ی نوزاد! به لطافت توفانی شامگاهی از کنار پرچین های روستائیان خسته از کار روزانه! به کندی گذر روزهای بیکاری گارگری روزمزد در کنار میدان کارگران!

زندگی می گذرد به شتاب هشت سالی که گذشت! به شادمانی کودکانه ی زودگذر دریافت اولین یارانه ی نقدی! به التهاب صعود ثانیه به ثانیه ی قیمت ارز و سکه ی بهار آزادی و به ملال سقوط قدرت خرید خانوار!

هشت سال به انتظار گذشت، البته ملالی نیست،ملت ما ملت انتظار است! هشت سال که چیزی نیست،پایش اگر بیفتد هشتاد سال هم می توان انتظار کشید اما انتظاری که ثمری در پی داشته باشد!!!

عهد کرده ام قلم را از صراط مستقیم منحرف نکنم و بر عهد خود هستم، اما بغض های فروخورده خلجانی آرامش ستیز در درونم برمی انگیزد و به غلیانم وادار می کند...

چوب بر مرده زدن را اصلا دوست ندارم و از صفات جوانمردی نمی دانم، اما بعضی مرده ها مستحق هر نوع چوب زدنی هستند!!!

هشت سال به انتظار لیست بلند بالایی از مفسدین دانه درشت اقتصادی نشستن مثل اعلای سماق مکیدن بود که با لذت تمام مکیدیم و یار سر از پرده برون نیاورد که نیاورد...

خدایا این همه مهرورزی را چگونه تاب آوردیم، در زیر سایه ی پاک دست ترین کارگزاران که خوردند و بردند و به ریش همه خندیدند و به روی مبارک خود نیاوردند...

هشت سال گذشت و از این هشت سال ها بسیار خواهد گذشت،به سان خر کسانی که هر از گاهی از پل می گذرد!

اما این گذرها نباید زیاد دل خوش کنک باشد، چرا که تا چشم به هم بزنی، به سرعت برق و باد گذشته است و تمام ...آن وقت علی می ماند و حوضش و تقی می ماند و طاقش!!!

همه می آیند و می روند اما مردم می مانند، دست خدا کنار دست مردم است، مردم را باید حرمت نگاه داشت، خاک پای مردم را باید سرمه ی دیدگان خود نمود...

نمی خواهم خرمن های کهنه و پوسیده را باد دهم، اما اگر روزی خر کسی از پل گذشت باید بداند که این پل را مردم ساخته اند، و طناب هرچه قدر درازتر هم باشد گذرش از چنبر خواهد بود همچنانکه همیشه گذر پوست به دباغ خانه می افتد ...

هر آمدنی را رفتنی است، اما باید چنان آمد و چنان رفت که لبخند بر لبان هیچ انسانی نخشکد،چرا که هیچ پست و مقامی هرچند به ظاهر بزرگ ارزش لرزاندن دلی را ندارد، مگر نه آن است که مرشد و مولای جوانمردان گفت:اگر حکومت تمام روی زمین را به من بدهند و بگویند که پوست گندمی را از دهان مورچه ای بگیر، این کار را نمی کنم!!! پس...

پرواز را به خاطر بسپاریم

پرنده مردنیست...


  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۳)

  • علی ابراهیمی راد
  • عالی بود عمو اوغلی . بلاخره گذشت. ایت کوردن گچن کیمی.
    درود 
    زیبا گفتی
    شاد باشی
  • سید علی میرعباسوند
  • ز شاه کامران بیداد ناید  که بیدادی نشان ناتوانی است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی