رساله ی فسادیه
از آن جایی که نه اهل بشقابم و نه اهل قابلمه و ماهواره و تنها دارایی ام از وسایل مدرن رسانه های جمعی و گروهی فقط یک تلوزیون زوار در رفته ی صنام است، لذا تنها منبع و مرجع خبری ام هم تنها چند شبکه ی رسانه ی ملی است - چون هزینه ی خرید ست تاب باکس یا همان وسیله ی معروف که برنامه های تلوزیون دیجیتالی را قابل در یافت می کند،را هم ندارم - اخبار و مسائل و مصالح مهم مملکت را فقط از طریق شبکه ی خبر دنبال می کنم. آن هم عمدتا در اخبار ساعت صفر و اگر ممکن شد قبل از آن از طریق، بیست و سی. چون با وجود تنها یک تلوزیون اهل و عیال و بچه ها معمولا سریال ها را سلسله وار از این شبکه به آن شبکه دنبال می کنند و مجالی در غیر ساعات گفته شده برای من نمی ماند. باز از اصل مطلب دور افتادم و گریز و گزیری از آن نبود، چرا که باید اول تنویر اذهان می نمودم و اگر مجالی بود به اصل مطلب می پرداختم و اگر هم که نه بی خیال مطلب! این را می گویند؛ صنعت اعنات و غلبه ی حاشیه بر متن و تطویل بی مورد و...
بله داشتم می گفتم،دیشب به تاریخ آخر روز یکشنبه هشتم یا اول روز دوشنبه نهم اردیبهشت ماه جلالی سال 1392 شمسی وقتی از اخبار ساعت صفر شنیدم که سه نفر از نمایندگان دوره ی هشتم مجلس شورای اسلامی در پرونده ی فساد بزرگ مالی دست داشته اند، و این به معنی قانون را به گند رندان زدن و کی بود کی بود من نبودم کردن و میثاق ملی را به راحتی زیر پا گذاشتن و از سوگند خود گذشتن و...
القصه بی اختیار پس از سالیان دراز به یاد موضوع انشایی افتادم که معلم کلاس سوم ابتدایی ام برایمان می گفت. - در این جا به دلیل تقارن هفته ی معلم با این نوشته بر خودم وظیفه می دانم از تک تک معلمان عزیزم چه فوتی و چه مشغول به کار پس از باز نشستگی کمال امتنان را به عمل آورم و دست شان را از دور ببوسم... - بله موضوع انشا این بود؛ هر چه یا هر که بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک!
راستش آن موقع من چیزی از این موضوع دستگیرم نمی شد و به همین سبب دست به دامن عقلای قوم و افاضل محل می شدم و هر کسی به قدر وسع خویش افاضات می فرمود و انشایی سر هم می کردم و نمره ای اخذ می نمودم!
می گویند روزگار معلم بزرگی است و چقدر راست می گویند،اکنون من با سپری کردن عمری حدود چهل سال پس از آن دوران، تازه متوجه مضمون موضوع انشای آقا معلم شده ام !!!بله روزگار معلم بزرگی است اما گاهی درس هایش را دیر حالی آدم می کند،نمی دانم شاید هم من کمی دیر فهم بوده باشیده ام!!!
ای کاش معلم عزیزم زنده بود تا برایش بگویم که معنی هر چه بگندد نمکش می زنند یعنی چه!!!
با مطلبی دیگر که کمی تا قسمتی نامربوط به این بحث است رفع تصدیع کنم و آن اینکه بالاخره پس از استعلامات فراوان از بانک مرکزی و شورای رقابت و کمیسیون رفاقت و صندوق بین المللی پول وکلی اهن و تلپ سرانجام 25در صد به حقوق معلمان اضافه شد و هنوز مابه التفاوت حکم کارگزینی به دست این قشر شریف سر به زیر خط فقر، نرسیده، روغن و تاید و قند و نخود و لوبیا و عدس و ...ارتقاء درجه یافتند و چهل در صدی کشیدند بالا و بالاتر و... ما زبالاییم و بالا می رویم...حالا هی یک عده پز بدهند که وضع معیشتی قشر زحمت کش را بهبود بخشیده اند و به قول ناصرخسرو قبادیانی مرمت کرده اند!
و اینکه بالاخره پس از دعواهای بسیار بین خودروسازان و کمیسیون صنایع مجلس و شورای رقابت و چه و چه، پس از استعلام از بانک مرکزی که نرخ تورم را در صنعت خودرو 52 درصد!!! اعلام کردند،- و حال آن که چنان که مذکور افتاد حقوق قشر زحمت کش را فقط 25 درصد اضافه کردند - قیمت های جدید را آن هم باستثنای چهار خودروی پر تیراژ با احتساب نرخ تورمی 52 درصد محاسبه فرمودند!
حال پیدا کنید مابه التفاوت حقوق با نرخ تورم 25 درصدی آموزش و پرورش با نرخ تورمی 52 درصدی بخش صنعت خودرو سازی را... با این محاسبات و استعلامات یک مطلب ناگشوده و لغز مانند ادبی هم، برای همیشه پیش اهل ادب و ادبیات و لغت حل شد! و آن اصطلاح بغرنج یک بام و دو هوا می باشد!!!
چون از آن جایی که درس ادبیات بنده چندان تعریفی نبود مفهوم این عبارت ثقیل را تا دیروز نفهمیده بودم اما به لطف بانک مرکزی و خودروسازان عزیز این گره کور ذهنی حقیر نیز برای همیشه گشوده شد...
استاد مرحومم زنده یاد دکتر احمد محدث می فرمود؛ در مجله ی توفیق خواندم - البته در زمان طاغوت - جهت رفاه حال فرهنگیان 35 درصد به حقوق ارتشیان اضافه شد...این شاگرد ضعیف نیز این دو موضوع را به نوعی خویشاوند فرمایش استاد فقید یافت و به این ترتیب مفهوم کنایی به نام ما به کام دیگران هم به شکلی بسیار واضح روشن و آشکار گردید!
بادا که چنین بادا
- ۹۲/۰۲/۰۹