اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

رساله ی اوهامیه

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۵۷ ق.ظ

تا به حال که نزدیک پنج دهه از خدا عمر گرفته ام، چنین چیزی سابقه نداشته است! حتی زمانی که در ایام جوانی چنان که افتد و دانی به هوای شعر و شاعری افتادم و در به در دنبال کلمات هم قافیه بودم باز چنین چیزی را سراغ ندارم!

از بس دست پاچه شده ام اصل مطلب پاک فراموشم شد،گر چه این مسئله خود برای بسیاری حکم عادت را پیدا کرده است که اصل مطلب را رها کنند و به احسن الوجه به فرعیات بپردازند،باری بگذریم.

معضل از آنجا شروع شد که وقتی کسی حرفی می زد به محض شنیدن کلمه ی اول حواس من به شیوه ی تداعی معانی به راه خود می رفت و فرمایشات طرف مقابل را مطلق بی خیال می شد، اگر چه این نیز برای بسیاری شیوه ی مرسومی است!

اما قضیه ی بنده کمی متفاوت بود، به این شکل که وقتی کسی می گفت:دوستان گرامی... ذهن لاکردار من دست به طرفند عجیبی می زد و با تبدیل یک میم به نون همه چیز را به هم می ریخت و آن وقت خر بیار و باقالی بار کن. من در میان جمع و دلم جای دیگر است!

ماجرا به اینجا ختم نمی شد و از واژه ی گرامی که با طرفند ذهن لاکردارم به گرانی تبدیل شده بود،چند ساعت به سیر و سیاحت در عالم اقتصاد و بازار و گرانی و تورم و احتکار و ضعف بازرسی و عدم نظارت و رانت خواری و تحریم و خویشاوند سالاری و بازار سیاه و شکلات و مشکلات و هزار کوفت و زهرمار دیگر می پرداختم و عاقبت الامر بی آنکه نتیجه ای عاید شود،مثل طفل پدر مرده ای هاج و واج می ماندم و تازه متوجه می شدم که همه مرا نگاه می کنند، آن هم چه نگاه کردنی، نگه کردن عاقل اندر سفیه!

کاش ماجرا به اینجا ختم می شد، آن وقت می شد ماجرا را لاپوشانی و ماست مالی کرد! قضیه موقعی لو می رفت که آن چه در این خیال لامروت می گذشت به زبانم هم می آمد و اگر کسی از دوستان و نزدیکان شانه ام را نمی گرفت و تکانم نمی داد خدا می داند که چه ها پیش می آمد!!!

عجیب تر از همه اینکه گاه کلماتی که در عالم ادبیات هیچ ارتباطی به هم ندارند، باز مشکل آفرین می شدند! از باب مثال نمی دانم چرا وقتی کلمه ی نفت را می شنوم به یاد سفره می افتم یا بالعکس! یا وقتی کلمه ی سالار را می شنوم بی اختیار کلمات بسیاری در ذهنم ردیف می شود مانند؛زن، فرزند، غوغا، زر،سرمایه، رابطه، خویشاوند، آقازاده و ...

این رشته سر دراز دارد و آسوده سری خواهد و مهتاب شبی!

این روزها بیماری ام خیلی حادتر شده،و دامنه اش به کلمات خارجی هم کشیده، مثلا وقتی فرزندم درس زبان انگلیسی اش را با صدای بلند مرور می کندو می گوید هلو یا سنک یو یا کار و... از هل و زعفران و پسته می گیرم تا اسپانیا و کرمان و رفسنجان و ماشین های ساخت چین بگیر و ...

بعضی از دوستان توصیه می کنند برای اینکه این بیماری عجیب و غریبم درمان پیدا کند باید مدت نامعلومی دور کتاب خواندن و مطالعه و احیانا نوشتن را خط بگیرم،چرا که هر بلایی که بر سر م آمده تقصیر این دوستان بی زبانم است!!!

یک دوست تازه فارغ التحصیل از دانشگاه غیر انتفاعی سفارشم می کند،اگر شد چند روزی مسافرت خارج از کشور- اگر چه ارز کمی گران است -و اگر نشد حداقل یک هفته ای مسافرت داخل و ایران گردی نباید بد باشد!!!

یکی از فامیل ها که مدرک معادل کارشناسی مشاوره از آموزش ضمن خدمت دارد،اکیدا نصیحتم می کند که پیش استادش بروم تا مشکل روانی ام را حل بکند!

مادر بزرگ یکی از فامیل های دورمان آدرس دعا نویس قهاری را داده تا بی فوت وقت سراغش برویم...

بابا جان با حمال چه کار دارم رهایم کنید با درد خودم بمیرم...یکی از همسایه ها می گوید پناه بر خدا اوضاعش خیلی خراب است،بیچاره رمال را از حمال تشخیص نمی دهد...

یکی از دوستان قدیمی به دیدنم آمده و کتاب تازه منتشر شده ای از میر حسین دلدار را برایم آورده، فرهنک تطبیقی کنایات دلدار!!! 

 

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۴)

  • علی ابراهیمی راد
  • استاد زیاد خودتان را ناراحت نکنید تقصیر از شما نیست. این روزها افعال معکوس مد شده کافیست هر کلمه ای که میشنوی معنی اش را بر عکس کنی تا منظور مخاطب  حاصل شود. 
    ای وای شما هم که مثل شیخ حالت خوب نیست !
    شاد باشی
  • خرنامه. علیرضارضایی
  • من توام یاتو منی ؟!!!
  • تورکجه طنزلر
  • بله این مشکل اهل دل و هنره

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی