اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

در چند و چون یک اثر پژوهشی !!!؟؟؟

شنبه, ۳ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۱۹ ق.ظ

 

«اِنَّ مِنَ البَیانِ لَسِحراً» پیامبر اکرم(ص)

به درستی که در بیان سحری نهفته است. و چه سخنی بالاتر از آن. بیان، سحری عیان. بیان، آن. آنی از آنات که چون شهابی فروزان لحظه‌ای می‌درخشد و سیر می‌کند. چشم‌ها را خیره می‌سازد، بی آنکه آنی دیگر از آن اثری مانده باشد.

شطّی از نور. بارقه‌ای. آذرخشی. تاریکی‌ها را می‌تاراند. می‌افروزاند. هستی می‌بخشد. کن فیکون.

مگر سحر چیست؟ انسان آونگ می‌شود از خویش. افسون می‌شود. به پا در می‌آید. ضرب می‌گیرد. دست می‌افشاند. پای می‌کوبد. نعره می‌زند. گریبان چاک می‌کند. اشک می‌ریزد. خنده سر می‌دهد. به سماع می‌آید. خشمگین می‌شود. آشفته می‌گردد. هستی‌اش را می‌بخشد. حیرت می‌کند. شوریده می‌شود. و چه‌ها که می‌شود و نمی‌شود. و چه‌ها که می‌کند و نمی‌کند.

سخنی شنیده است و هیچ! آه از این ذهن پیچ در پیچ. قلوه سنگی در اقیانوسی. دایره در دایره. تو در تو. هزار تو.

به کجاها می‌کشد ما را، از پس هر تلنگری، این ذهن سیّال؟ سرگشته‌ی عوالم خیال. سکر. حیرت. حیرانی. شور. شعور. شیدایی. بغض. گره. انقباض. وجد. غلیان. انبساط. جهانی درون قطره‌ای. سیاه‌چاله‌ای درون ذرّه‌ای. جنون در گریز از این مجنون. آه. آه از این شوریده‌ی وادی رویاهای بی پایان. از پس هر پایان آغازی. و هر زخمه‌ی واژگان را انعکاسی نامکرّر...

بیان، زخم و مرهم. بیان، زندگی بخش و هستی سوز. چه اثری نهفته است در مشتی کلمات؟! چیست در نهاد چند حرف به هم پیوسته؟ عالمی را به حرکت در می‌آورد. آتشفشانی از جنبش و حرکت. راستی سحری از این عظیم‌تر چه می‌تواند باشد؟

مگر نه این است که سحر، خود کلمه است و کلمات. و هر کس به راز و رمز کلمات پی برد ساحری عظیم شد. سحری حلال و دلنشین و دل‌انگیز. آنکس که توانست کلمات را به استخدام خود در آورد، براستی شاهکار کرد.

هر واژه خود معجزه‌ای است. شگفتا که چه اعجازی نهفته است در کلمات! چونان مغناطیسی قوی دل‌ها را می‌رباید و روان‌ها را جلا می‌دهد. گاه نیز معکوس، که مباد.

به کجاها می‌برد انسان را افسون کلمات. چه تصویرها بر می‌آورد از لوح سپید ذهن انسان؟ و انسان این شاهکار خلقت، اگر زبان را نمی‌یافت چه می‌شد؟ چه می‌کرد؟ چه می‌توانست بکند؟

... و اینک انسان زبان را یافته. بیان را کشف کرده. افسونگری می‌کند در سایه‌ی کلمات. مگر نه این است که اندیشیدن بی‌واسطه‌ی کلمات غیر ممکن است.

پس بیندیشد و بیندیشد. مبارک باد بر او این اندیشیدن و اندیشه‌ورزی. که هرچه دانستگی است در سایه‌ی اندیشگی است. و هرچه اندیشه، در سایه‌ی کلمات.

«نخست کلمه بود. کلمه نزد خدا بود. کلمه خدا بود» انجیل متی.

* * *

کودکی خردسال بودم که اعجاز کلمات به اعجابم وا می‌داشت. دل مشغولی عجیب و رازی دست نایافتنی. گاه در عالم خیال کلماتی موزون می‌ساختم ـ بی آنکه بدانم دلالتی بر معنایی دارد یا نه ـ و با خود زمزمه می‌کردم.

وقتی مادرم کلمات موزون مرا می‌شنید چهره در هم می‌کشید و نگران از آینده‌ی فرزند خود، زیر لب می‌گفت: سخنان این پسر به سخنان دیوانگان می‌ماند و من دلشکسته از گفتار مادر به کنجی می‌خزیدم و به افکار خود پناه می‌بردم. نه مادر را گناهی بود و نه فرزند را. مادر را بهره از خواندن فقط قرائت قرآن بود ـ بی آنکه از معنی و مفاهیم آن سر در آورد ـ و از نوشتار بی‌بهره. فرزند نیز هنوز نه مکتب دیده بود و نه مدرسه. سالها بدین منوال گذشت. مادر پیر می‌شد و پیرتر و فرزند می‌بالید و می‌بالید. هر کس سی کار خود. اکنون بیش از سی و پنج سال از آن ایّام می‌گذرد.

دوران کودکی و نوجوانی و جوانی سپری شده است. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی طی شده است در میانه‌ی عمر بیش از بیست سال است که قلم می‌زنم. امّا هنوز هم ذرّه‌ای از اعجابم نسبت به کلمات کم نشده است، سهل است که افزون‌تر هم شده است.

دوازده سال است که عمر در به سامان آوردن فرهنگ تطبیقی کنایات «ترکی ـ فارسی» گذاشته‌ام که در این اواخر فکر دو سویه کردن آن نیز کاری مضاعف و در عین حال ارزشمند گردید. نخستین جرقه‌ی کار پس از مشاهده و مطالعه‌ی فرهنگ کنایات استاد گرانقدرم ـ که خداوند بر عمر و عزّت ایشان بیفزاید ـ جناب آقای دکتر منصور ثروت در ذهنم زده شد. چرا که جای چنان فرهنگی در ادبیّات ترکی خالی بود.

بی درنگ به کار گردآوری کنایات ترکی آغاز کردم و در این راه از مراجعه به افراد مختلف و مناطق دور و نزدیک ابایی نکردم. حاصل کار در دفاتر و برگه‌های مختلف یادداشت و جمع آوری شد. این بخشی از کار بود. در اواسط کار گردآوری متوجّه شدم که بخش عمده‌ای از کار را باید در منابع مکتوب جستجو کنم لذا بی‌درنگ به فیش برداری از کتاب‌های لغت ترکی و دیوان‌های شعرای ترک زبان پرداختم امّا حاصل کار چندان چیزی بر یادداشت‌های قبلی نیفزود، چرا که عمده‌ی کنایات موجود در منابع مکتوب قبلاً از زبان مردم یادداشت‌برداری شده بود.

دلیل توجّهم به منابع مکتوب را مدیون دو اثر موجود در زبان فارسی هستم. بخاطر اینکه در ادامه کار گردآوری متوجّه شدم که کار ارزشمند استاد ارجمندم جناب دکتر ثروت از باب شمول بر کنایات رایج در میان مردم فارسی زبان ناقص می‌باشد چرا که ایشان فرهنگ خود را با تکیه بر منابع مکتوب گرد آورده‌اند. این ایراد متأسفانه بر اثر گرانسنگ استاد دکتر منصور میرزانیا ـ فرهنگنامه‌ی کنایه ـ نیز وارد می‌باشد.

بنده نیز ابتدا عکس کار این دو بزرگوار را انجام داده بودم یعنی مبنای کار را ارتباط مستقیم با خود مردم قرار داده بودم نه منابع مکتوب. به عبارت دیگر ابتدا به پژوهش میدانی پرداخته بودم که سپس در تکمیل کار به پژوهش کتابخانه‌ای نیز روی آوردم.

تقریباً در نیمه‌ی راه به فکر افتادم که ضمن گردآوری و توضیح کنایات ترکی به ذکر معادل‌های فارسی آن‌ها نیز بپردازم که این ایده را با تنی چند از دوستان اهل قلم مطرح کردم و مورد استقبال قرار گرفت. از آن پس کار به این روال دنبال شد و در کنار ادامه‌ی کار یادداشت‌های قبلی نیز اصلاح و معادل‌های فارسی آنها نیز افزوده شد.

تا این بخش از کار، فرهنگی شکل می‌گرفت که بصورت تطبیقی کار شده بود و تا آنجا که این بنده پی‌گیری کرده‌ام چنین کاری نه در زبان ترکی و نه در زبان فارسی سابقه‌ای ندارد و احیاناً اگر هم بوده باشد بنده اطّلاعی ندارم و استعلام‌ها و بررسی پیشینه‌ی کارها نیز به جایی رهنمونم نکرده است.

نزدیک به مراحل پایان کار فکر تهیّه‌ی فرهنگ تطبیقی کنایات چهار زبانه یعنی ترکی، فارسی، عربی، انگلیسی به ذهنم رسید که با تنی چند از اساتید زبان انگلیسی و عربی در میان گذاشتم که متأسفانه نه تنها استقبال نشد بلکه سعی در انصرف بنده از چنان کاری کردند ـ با امید به فضل الهی تهیّه‌ی چنان فرهنگی را در آینده‌ی نزدیک ـ دور از دسترس نمی‌بینم.

به هر حال آخرین ایده‌ای که به ذهن این ناچیز رسید اینکه اگر فرهنگ تطبیقی کنایات را که ترکی به فارسی بود به شکل دیگری نیز ارائه دهیم مفید خواهد بود و آن اینکه بخش دوّم فرهنگ را به صورت فرهنگ تطبیقی کنایات فارسی به ترکی نقل کنیم که در این صورت در یک مجلّد دو فرهنگ در دسترس خوانندگان گرانمایه و علاقمند قرار می‌گیرد که من نام آن را فرهنگ تطبیقی دو سویه‌ی کنایات «ترکی ـ فارسی» یا «فارسی ـ ترکی» انتخاب می‌کنم...

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۲)

سلام ...چقدر شاعرانه نوشتی انگار دارم یک قطعه شعر نو میخوانم و از خواندن آن سیر نمی شوم ....عاشقانه و عارفانه ××عشق به مادر و ....××
بسیار خوشحالم که یک دوست دارم به این احساس خوب و دوست داشتنی
بی صبرانه منتظر چاپ اثر ماندگار شما عزیز هستیم و بی تردید اثری خواهد بود ماندگار .....
خیلی عزیزی .....
  • مهدی صالحیار
  • سلام استاد. یادتان همیشه گرامیست.
    ببخشید که بعلت انتقال به تبریز و نیز همکاری در سریالهای تلویزیونی(البته از اروی اجبار و ناچاری) نمی تونم مرند بیام. اما همیشه ذکرتون هست مخصوصا در دیدارهایی که با حاج یحیوی داشتم. با ارزوی سلامتی برای استاد عزیز

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی