اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

زندگی نامه ی هوشنگ ابتهاج (سایه)

جمعه, ۱۳ آبان ۱۳۹۰، ۱۱:۳۶ ق.ظ

هوشنگ ابتهاج در سال 1306 ، در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در ایران شهر سپری کرد و سپس به تهران آمد و دورة دبیرستان را در تهران گذرانید.اشعار ابتهاج عموما بی تخلص که « سایه » از بدو شروع به اهل ادب را به دنبال داشته است او به تدریج توانست به مطبوعات کشورراه یابد و آثار منظوم خودرا به چاپ رساند حاصل تلاش او مجموعه آثاریست که به طبع و نشر رسانده است .
تحصیلات رسمی و حرفه ای : هوشنگ ابتهاج تحصیلات ابتدایی را در ایران شهر سپری کرد و سپس به تهران آمد و دورة دبیرستان را در تهران گذرانید. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 562 ]
فعالیتهای ضمن تحصیل : ابتهاج اوج مسائل سیاسی سالهای قبل از 1332 به شعر اجتماعی و به مردم روی آورد. نخستین دیوان شعرش را با نام « نخستین نغمه ها » ( تهران 1325 ) هنگامی که هنوز در دورة دوم دبیرستان تحصیل می کرد ، منتشر ساخت. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 562 ]
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : اشعار ابتهاج با تخلص سایه سروده شده و از بدو شروع به شاعری مورد توجه اهل ادب قرار گرفت و درمطبوعات کشور چاپ شد . از جمله غزلهایی که از وی منتشر شد عبارتند از: دوزخ روح ، شبیخون ، خونبها ، گریة لیلی ، چشمی کنار پنجره انتظار ، نقش دیگر . بعضی غزلهای که حالت غزلیات مولوی را به خاطر می آورد ، مانند: زندان شب یلدا ، بیت الغزل ، همیشه درمیان ، یا برخی غزلهای او به آواز خوانده شده است. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 563 ]
آرا و گرایشهای خاص : سایه صرفنظر از توجهی که به سخن اساتید شعر فارسی دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد کمال می داند. به کار سایر شعرای معاصر نیز معتقد است ولی این اعتقاد از آنجاست که می گوید هر پدیده ای که در مسیر کمال باشد جالب است و چون هیچ اثری کامل نیست و مطلق وجود ندارد ، آنچه در مسیر تکامل گام بردارد قابل توجه است . به عقیده سایه شعر امروز ناگزیر باید مبین احوال زمان و احساسات شاعر که تاثیر پذیر از پدیده های اجتماعی اوست باشد و تردید نیست بیان این احساسات و مفاهیم اگر در قالب اشعار گذشته ممکن باشد لااقل با همان ترکیبات و اشارات و واژه های مستعمل مقدور نیست. در شعر سایه دو جنبه کاملاً متفاوت به چشم می خورد ، نیمی از سروده های وی را غزلیاتی که از احساساتی کاملاً شاعرانه سرشار است ، تشکیل می دهد و نیمی دیگر مجموعه ی اشعاری است که باصطلاح امروز در قالب نوین موزون ولی غیر مقفی سروده شده است. در حقیقت آثاری از « سایه » که مبین احساسات درونی وی از تاثرات است مشخص و مربوط به پرواز اندیشه شاعرانة او است در غزلها و دوبیتی های وی همه جا متجلی است ولی تاثراتی که از زندگی مردم و وضع اجتماعی وی سخن می گوید بیشتر در فرم جدید شعر امروز خود نمایی می کند. دکتر یوسفی معتقد است: « در غزل فارسی معاصر ، شعر های سایه ( هوشنگ ابتهاج ) در شمار اثار خوب و خواندنی است . مضامین گیرا و دلکش ، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع ، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هم آهنگ با غزل از ویژگی های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است... وی در زمینه نو سرایی نیز طبع آزمایی کرده است آنچه از این قبیل سروده درون مایع و محتوای آنها تازه ابتکار آمیز است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده ، ترکیب این دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است. نظیر: گریه سیب ، زمین و امثال آن » [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 4-563 ]

نمونه اثر

کاروان

دیر ست ، گالیا

در گوش من فسانه دلدادگی مخوان !

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه !

دیر ست گالیا ! به ره افتاد کاروان

عشق من وتو؟...... آه

این هم حکایتی است.

اما ، درین زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست !

زیباست رقص و ناز سر انگشت های تو

بر پرده های ساز ،

اما ، هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان

جان میکنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری ، که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا !

دیر ست گالیا !

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامه رهایی لبها و دستهاست

عصیان زندگی است.

بر روی من مخند !

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق !

بر من حرام باد تپشهای فلب شاد!

زود است ، گالیا !

در گوش من فسانه دلداگی مخوان !

اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه !

زود است ، گالیا! نرسیده ست کاروان......

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداست تیغ و پرده تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران هم نبرد

رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت ،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه ها و غزلها و بوسه ها ،

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان ،

سوی تو ،

عشق من !

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۱)

  • مهری پاکدل
  • وعده ی دموکراسی از یک دیکتاتور مثل چک بی محل است (ارنست همینگوی )

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی