اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۸۰ مطلب با موضوع «رساله های طنز» ثبت شده است

۲۶
خرداد
 

قیاس یعنی قرار دادن دو چیز از یک جنس در کنار هم و بررسی نقاط قوت و ضعف آن دو چیز نسبت به همدیگر و نهایتا ترجیح یکی بر دیگری. و مقایسه از باب مفاعله به معنای طلب قیاس است.

قیاس حکم شمشیر دو لبه را دارد که اگر درست به کار برده نشود ممکن است کاربرش را دچار زحمت و دردسر کند! وهستند کسانی که دانسته و آگاهانه از اشکال مختلف قیاس به شکلی استفاده  می کنند که به آن سفسطه و مغالطه گفته می شود و صد البته که مردود است. برای این نوع قیاس ها مثال ها ی فراوانی می توان ارائه داد که به چند فقره بسنده می کنیم؛ارث زنان نصف ارث مردان می باشد پس می توان نتیجه گرفت که عقل زنان نصف عقل مردان می باشد! یا دیه ی زنان نصف دیه ی مردان است پس ارزش زنان نصف ارزش مردان می باشد! یا گناه غیبت کردن از گناه زنا بسیار بیشتر است پس عمل زناکار از عمل غیبت کننده موجه تر است!!! شاعر نمایی م . س نام هم زمانی برای ترجیح شعرش بر شعر حافظ و مولانا و سعدی،از چنین قیاسی استفاده می کرد و آن اینکه چون در زمان شعرای مذکور وسیله ی حمل و نقل مردم شتر و اسب و الاغ بود و امروزه مردم با وسایل پیشرفته ای مانند هواپیما و قطار و ماشین مسافرت می کنند پس می توان نتیجه گرفت که شعر من نسبت به شعر آن ها بسیار پیشرفته و عالی است و قس علی هذا...

قیاس دیگری هم هست که بیشتر از سایر قیاس ها برای همه شناخته شده است و آن قیاس به نفس گفته می شود که در این نوع قیاس شخص قیاس کننده همه را مثل خود می پندارد که مثل معروف کافر همه را به کیش خود پندارد ناظر به آن قضیه است!

شکل دیگر قیاس را تمثیل گویند که مولانا از این شکل،استفاده های بسیاری کرده است . با نگاهی گذرا به مثنوی به اشکال مختلف قیاس از این نوع بر می خوریم که اتفاقا بسیار مفید و سازنده هم می باشد...

گویند اولین کسی که پای قیاس را وسط کشید ابلیس بود و ماده ی آفرینش خود را که آتش بود با ماده ی آفرینش آدم(ع) که خاک بود قیاس کرد که البته قیاسی بود مع الفارق و الباقی ماجرا و... در جنگ صفین هم خوارج با دست آویز قرار دادن این نوع قیاس و با استناد به لاحکم الا لله علم عناد و عصیان در برابر حکم،حکیم ترین غواص دریای حکمت و معانی بر افراختند و چنان ضربتی به پیکر وحدت مجاهدان اسلام زدند که نه تنها هیچ وقت ترمیم نشد بلکه امروزه نیز عده ای برای کوبیدن مخالفان خود آن راه را می روند و به شعار خوارج متوسل می شوند!...و حضرت علی (ع) در برابر آنان فرمودند:سخن حقی است که نتیجه ی باطل از آن گرفته می شود.

پر واضح است که استفاده از قیاس مع الفارق کار افراد سودجو و فرصت طلب است که عمدتا برای خاموش کردن صدای مخالف و کوبیدن رقیب بدان متوسل می شوند که جز سفسطه و مغالطه چیزی نیست و بیشتر، عوام را می فریبد نه خواص را! در این نوع قیاس فرد با آوردن واقعه ای تاریخی و برجسته نمودن بخش های مورد نظر خود و ایجاد ارتباط به ظاهر منطقی در صدد از میدان بدر کردن مخالفان بر می آید.مثلا کاندیدایی با ذکر واقعه ی عاشورا و نامه نگار ی های مردم برای امام حسین(ع) طرفداران خود را در صورت پیمان شکنی به اهل کوفه نسبت می دهد و ارتباط عاطفی بین دو واقعه ایجاد می کند و به اصطلاح هواداران خود را در محظور اخلاقی قرار می دهدتا آنان به خاطر متهم نشدن به پیمان شکنی از طرفداری اش دست نکشند!!! و حال آنکه میان این مسائل چه از لحاظ ماهیت و چه از لحاظ محتوی،تفاوت از زمین تا آسمان است! شکل بسیار معمولی از این نوع قیاس در میان عوام وجود دارد که هر وقت از دست کسی یا چیزی شاکی باشند برای اثبات حقانیت  سخن خود بدان متوسل می شوند،و آن به این شکل است؛اگر برادر خوب بود خدا هم برای خود برادر داشت،یا اگر همکار خوب بود،اگر خواهر خوب بود،اگر فرزند خوب بود و اگر...خوب بود خدا هم ...که به راحتی این اگرها را می توان به کل مخلوقات الهی تسری داد!!! البته اگر نگاه اجمالی به گوشه و زوایای تاریخ افکنده شود شواهد بسیاری برای این نوع قیاس ها می توان ارائه داد مثلا از ناپلئون و جنگ واترلو گرفته تا هیتلر و جنگ جهانی دوم و ازسقوط زندان باستیل گرفته تا انقلاب فرانسه و...که  این دست کارها شواهد بسیاری می توان آورد که به همین مقدار کفایت می شود.

گارگزاران و دولتمردان نیز از تاثیر این فن شریف به خوبی آگاهند و گاه گاهی وقتی گام از طریق برهان و استدلال منطقی بیرون گذاشته و به بی راهه می زنند گرفتار چنین دستاویزهایی می شوند!!! از باب مثال؛در اعلام بسیاری از آمارها مثلا میزان مصرف سرانه ی سوخت توسط افراد کشور را اعلام می کنند و نتیجه می گیرند که مصرف سوخت در کشور ما چندین برابر کشور چین یا هر کشور مورد مقایسه ی دیگر است اما اعلام نمی کنند که در کشور چین یا کشورهای دیگر سرانه ی بهره مندی شهروندانشان از مترو و سایر وسائط نقلیه ی عمومی چند ده برابر افراد کشور ما می باشد. ایضا در مورد مصرف برق و آب و ... میزان مصرف و اسراف اعلام می شود،ولی در مورد اینکه وسایل برقی یا لوازم خانگی یا شیرآلات آن ها چقدر استاندارد بالایی دارند و اصولا بسیار کم مصرف می باشند و دولتشان نیز اهل ریخت و پاش نیست و...سخنی به میان نمی آید!!! و ...

اما قسم دیگری از قیاس نیز وجود دارد که هم منطقی و هم اصولی و هم عقلانی است و هم به بررسی مزایا و معایب هر دو طرف مورد مقایسه می پردازد. و آن مقایسه ی دو چیز از یک جنس است! مثلا مقایسه ی میزان دستمزد دو یا چند ورزشکار یا دو یا چند هنرمند و ... میزان دریافتی یک فوتبالیست در یک فصل با میزان در یافتی یک وزنه بردار یا کشتی گیر یا یک والیبالیست یا یک شمشیرباز یا...در طول عمر ورزشی اش!!! البته با در نظر گرفتن اینکه همه ی این عزیزان کار طاقت فرسای فیزیکی می کنند نه کار سهل و ممتنع فکری و هنری!!!

در خصوص کار فکری و علمی و هنری هم می توان اهلش را با هم مقایسه کرد؛مثلا مقایسه ی حقوق در یافتی دو معلم آموزش و پرورش و دانشگاه-البته نام ایشان استاد است نه معلم- و دست بر قضا هر دو هم دارای یک نوع مدرک در یک رشته ی واحد از یک دانشگاه واحد هستند! مثلا دکترای ادبیات از دانشگاه دولتی تبریز . منتهی یکی در آموزش و پرورش تدریس می کند و دیگری در دانشگاه و اتفاقا آن که در دانشگاه تدریس می کند ساعات کارش از همکار آموزش و پرورشی اش هم کمتراست! و حقوق و مزایای در یافتی اش فقط چندین برابر از او بیشتر است!!! - البته چنین است که بسیاری از معلمان عزیز آموزش و پرورش به آرامی رخت به دانشگاه می کشند و استاد می شوند و یک چند به استادی خود شاد می شوند و حق نان و نمک آموزش و پرورش را می فراموشند !!! - یا مقایسه ی دستمزد یک بازیگر سینما در یک فیلم با میزان دستمزد یک بازیگر تئاتر یا یک نقاش یا خطاط یا مجسمه ساز یا سفالگر یا میزان حق التالیف یک نویسنده یا پژوهشگر یا... که همگی از جنس هنرند و کار فکری و ذوقی،اما این کجا و آن کجا؟؟؟!!! 

حال با خاتمه دادن به این مقدمه ی نسبتا مفصل که نقل شد، پاره ای از قیاسات را که می تواند به بهبود اوضاع بینجامد ذکر می کنیم؛/مقایسه ی عملکرد یک یا چند وزیر در دوره ی وزارتشان در یک یا چند دولت در داخل کشور با وزارت های مشابه در چند کشور دیگر/ مقایسه ی عملکرد و کارایی و بازدهی دوران تصدیگری چند مسئول در یک وزارتخانه یا اداره ی کل با همکارهایی از جنس خودشان در دوره های مختلف/ مقایسه ی عملکرد چند دولت در دوره های چهار ساله در زمینه های توسعه ی فکری و فرهنگی و هنری و سیاسی و اقتصادی با تکیه بر آمارهای موثق/ مقایسه ی توسعه ی انسانی و در آمد سرانه ی ملی افراد یک کشور در دوره های مختلف با کشورهای دیگر/ مقایسه ی نقد پذیری و توجه به آراء عمومی در چند دولت با دولت های همسطح دیگر در داخل و خارج/ مقایسه ی فساد مالی در ارکان دولتی و اداری چند کشور همطراز یا حتی در یک کشور در دوره های مختلف/ مقایسه ی برنامه محوری یا فرد محوری در چند وزارتخانه در دوره های مختلف / مقایسه ی نظام تشویق و تنبیه و میزان نظارت بر عملکرد مسئولین در چند دولت با دولت های مختلف در داخل و خارج/ مقایسه ی جایگاه اهل علم و هنر و فرهنگ در چند دولت و تطبیق آن با کشورهای دیگر/ مقایسه ی میزان ارزآوری بر اثر صادرات و خروج ارز بر اثر واردات در چند دولت با دولت های خارج هم سطح/ مقایسه ی ارتقاء فکری و سلامت جسمی افراد جامعه در دوره های مختلف توسط دولت های مختلف با استانداردهای جهانی/ مقایسه ی آزادی مطبوعات و فضای باز سیاسی در دولت های مختلف و تطبیق آن با استانداردهای جهانی/ مقایسه ی نرخ بیکاری یا اشتغال در دوره های مختلف و بررسی وضعیت آن نسبت به اوضاع جهانی/ مقایسه ی افزایش امید به زندگانی در دوره های مختلف در یک کشور و سنجش آن با استانداردهای جهانی/ مقایسه ی تولید علم در یک کشور در دوره های مختلف با استانداردهای جهانی/ مقایسه ی سلامت قکری و اخلاقی و عاطفی و ... افراد یک جامعه در دوره های مختلف و سنجش آن با وضعیت مطلوب و آرمانی/ مقایسه ی نظام آموزش و پرورش یک کشور با کشورهای دیگر و بررسی ضعف ها و قوت های آن برای رسیدن به وضع مطلوب/ مقایسه ی میزان تجمل گرایی یا ساده زیستی افراد یک کشور در دوره های مختلف و تبعات حاصل از هر دو/ مقایسه ی نقش رسانه ی ملی و مطبوعات در ارتقاء قانون مداری و ترویج فرهنگ صحیح در راستای هر چیز با رسانه های سایر کشورها/ مقایسه ی میزان بودجه ی اختصاص یافته به آموزش و پرورش و پژوهش در کشور ما با سایر کشورها و نتایج حاصل از آن/ مقایسه ی میزان مطالعه و فرهنگ تفکر محوری در کشور ما با سایر کشورها و تبعات حاصل از آن/ مقایسه ی میزان نخبه پروری وجایگاه فرهیختگان در کشور ما با سایر کشورها و نتایج آن/ مقایسه ی میزان تجلیل و تکریم قهرمانان ملی در کشور ما با سایر کشورها و تبعات مثبت آن/ مقایسه ی تیراژ کتاب و تنوع عناوین و موضوعات آن در کشور ما با سایر کشورها/ و قس علی هذا ... 

رندی از رندان پس از مطالعه ی این رساله تذکرات و پیشنهادهایی داد که عینا نقل می شود؛/ مقایسه ی قیل و قال با شور و وجد و حال/ مقایسه ی عیاری و شرف و ناموس با الواطی و بی شرفی و سالوس/ مقایسه ی بندگی حق و دل بردگی با دو رویی و بردگی و سر سپردگی/ مقایسه ی ایستادگی مردم استوار و صبور با بی تابی ها و زوزه های کلب عقور/ مقایسه ی بحری در کوزه با کوزه ای در بحر/ مقایسه ی تقوی و دیانت و قضیلت با تقوی ستیزی و ثروت اندوزی و رذیلت/ و ...

 

  • میر حسین دلدار بناب
۱۶
خرداد

از قدیم الایام گفته اند :فرض محال،محال نیست. شواهد و قراین هم نشان می دهد که بسیاری از قوانین متقن علمی اول به شکل فرض و فرضیه مطرح شده اند و بعد تبدیل به قانون شده اند. حال بر آن اساس فرض هایی را می توان طرح کرد و امیدوار بود که در آینده ای نه چندان دور به قانون تبدیل شوند! ـ هر چند در ابتدای امر کمی غیر ممکن نیز به نظر آید اما از آنجایی که کار نشد ندارد می توان امیدوار بود که این فرضیات نیز روزی شکل قانون به خود گیرند!

همچنانکه با پیدایش قوانین متعدد تغییرات چشم گیری در زندگی انسان به وقوع پیوسته است انتظار می رود با تبدیل این فرضیات به قانون،گام های مهمی در بهبود روابط و کیفیت زندگی انسان ها برداشته شود.

فرض های مورد نظر را می توان به دو شکل و در دو سطح خرد و کلان مطرح نمود که شکل کلان آن متوجه جامعه ی جهانی و شکل خرد آن مربوط به فردفرد انسان ها می شود.

حال بخشی از فرضیات ذکر می شوند تا مورد تأمل و تعمق و تفکر و تدبر قرارگیرند.

/ ترک سلطه جویی و جنگ طلبی و جایگزینی آن با صلح و برادری و دوستی/ رها کردن ثروت اندوزی و گام نهادن در مسیر سیر کردن شکم گرسنگان و بیچارگان/ تکریم اهل ذوق و هنر و علم و معرفت و نکوداشت صمیمانه ی آنان به جای تعظیم و تکریم ارباب ثروت و قدرت/ واگذاشتن هر کاری به اهل آن و پرهیز از هرگونه اظهار نظرهای غیر کارشناسانه و عامیانه/ رساندن حق به حق دار به جای تضییع حقوق صاحبان حق/ جایگزینی همیشگی ضوابط به جای روابط  و  شایسته سالاری به جای خویشاوند سالاری/ پاسخ دادن به اعتماد مردم با خدمت صادقانه و عدم استفاده ی ابزاری و فصلی ازمردم/ پاسخگو بودن همیشگی در مقابل مردم به عنوان ولی نعمتان اصلی و ترویج روح نقد و نظر در مقابل روحیه ی تایید کورکورانه و انفعال/ تغییر ندادن منش و کنش انسانی قبل و بعد از مسئولیت و مقام و منصب یافتن/ ترویج فرهنگ انتقاد و سوال به جای انفعال و اطاعت کور کورانه/ پرورش روح گفتگو و عقلانیت و خرد ورزی به جای منازعه و احساسات و غرض ورزی/ هر کسی را در اندازه ی واقعی خود دیدن و از کوه کاه نساختن و از کاه کوه نساختن/ نخبه پروری به جای کوتوله پروری/ منکوب کردن فرهنگ رانت خواری و رانت خوار پروری و جریان و سریان دادن اموردرمسیر و چارچوب قانون/ نهادینه کردن روح حقیقت جویی در برابرروح سودجویی / نهادینه کردن مثبت اندیشی به جای منفی اندیشی/ جایگزینی واقع بینی به جای هر نوع بدبینی و خوش بینی ساده لوحانه/ پرهیز از به کار گیری قهر در جای مهر و مهر در جای قهر/ مرد پروری به جای مریدپروری/ جایگزینی تربیت و اخلاق متعالی انسانی به جای آیین نامه های خشک و قالبی/ ابدال آگاهانه و هوشمندانه ی روح خودشناسی با خودخواهی و خودبینی و خودپرستی/ نهادینه کردن روح جمعی به جای روح فردی و تبدیل من های منفرد به ما/ پرورش صفت خودکنترلی در آحاد افراد جامعه به جای کنترل از بیرون / دمیدن روح رفاقت در پیکره ی جوامع انسانی به جای رقابت های ناسالم و ویرانگر/ ترویج روح اعتدال و میانه روی به جای هر گونه افراط و تفریط / سر لوحه قرار دادن روح ایثار و جوانمردی به جای نارو زدن و ناجوانمردی/ و...

  • میر حسین دلدار بناب
۰۸
خرداد

معکوس اسم مفعول از ریشه ی عکس می باشد که معادل فارسی آن باژگونه و وارونه و معادل ترکی آن ترسه و باش آیاق و باش گو... می باشد.سابقه ی باژگونگی را باید از خلقت آدم ابوالبشر پی گرفت! هم او بود که به جای حرف گوش کردن و سمعاٌ و طاعتاٌ گفتن خارخار عصیان در جانش افتاد و رفت به سراغ میوه ی ممنوعه و کرد آن کاری را که نباید می کرد! و این موضوع سوژه ی جالبی شد برای تخم و ترکه اش تا تمام کارهای معکوس خود را خیلی منطقی و زیرکانه توجیه کنند و گناه آن را گردن پدر بزرگ بیچاره ی خود بیاندازند!

در این میان یکی از فرزندان بسیار رند و عالم سوز همان بابا به نام خواجه شمس الدین محمدحافظ،گوی سبقت را از همگان ربوده و تمام تقصیرات را با زبان هنر متوجه بابا بزرگ مرحوم خود نمود،از باب مثال در چند جای دیوان سترگش چنین آورده است؛ /جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد      مارا چگونه زیبد دعوی بی گناهی/ یا   من ملک بودم و فردوس برین جایم بود       آدم آورد در این دیر خراب آبادم/   یا  پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت       ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم/ و ...

از نظرگاه آن رند عالم سوز نافرمانی و وارونه عمل کردن ارثی است که از پدر بزرگ به فرزندانش رسیده و الحق که فرزندان نیز این میراث گران بها را خیلی عالی پاس داشته اند و با تمام جوارح و اعضا حتی الورید والشریان بدان عمل نموده اند! و می نمایند.

با مختصر تفحصی در گوشه و زوایای زندگی انسان ها به موارد بسیاری از مصادیق وارونگی و باژگونگی بر می خوریم - هر چند تحقیق و تفحص کار هرکسی نیست و اهلیت ویژه و اهل خاص خود را می طلبد! -  البته کالبد شکافی و آسیب شناسی این بحث نیاز به کار کارشناسی و تیم های تحقیقاتی ویژه دارد که باید کارگروه های آن در اسرع وقت  تشکیل شوند و در خبایا و زوایای آشکار و پنهان این امر به رای زنی و گمانه زنی و چانه زنی و خیلی ...زنی های دیگر بپردازند و نتایج آن را اعلام دارند و مسببین آن را به سزای اعمالشان برسانند... از اصل مطلب دور نیفتیم اگر چه امروزه سبک جدیدی ابداع شده وطرفداران بسیاری هم پیدا کرده است و آن همانا از اصول دور افتادن و بر فروع پرداختن است که باید در کتب سبک شناسی به آن پرداخته شود!!!

و اما بعد: از بارزترین وجوه وارونگی کارهای بعضی ها اینکه ؛ با هزار ترفند و خواهش و تمنا و تقاضا و ... می خواهند به خلق الله خدمت کنند آن هم خدمت بی مزد و منت،مثلا در پست های نمایندگی و شورا و انجمن و ریاست و...و از مردم می خواهند که زمام امور را به دستان امین و باکفایت آنان بسپارند تا... و حال آنکه اصولا باید مردم پی کسانی بروند که خدمت آنها را خواستارند/خادم پی مخدوم دویدن     عجب این است!!!/ حال نمی دانم این کار از مصادیق باژگونگی حساب می شود یا نه؟ معمولا چنین است که هیچکس بیهوده خود را زیر بار سنگین و تکلیف لایطاق قرار نمی دهد اما نمی دانم چگونه است بعضی ها را عشق خدمت چنان از خود بی خود کرده است که زیر سنگین ترین بارهایی می روند که حتی شتر مست هم از کشیدن آن بارها عاجز است!!! این هم مصداق دیگری از باژگونگی! جالب تر از همه آنکه اینچنین افرادی مثلا اگر جغرافیا یا صرف و نحو خوانده اند هیچ ابایی ندارند از اینکه مسئولیت تربیت بدنی یا آموزش و پرورش یا شیلات یاپتروشیمی یا نفت یا بازرگانی و صنعت و معدن و...را بر عهده بگیرند چرا که عشق به خدمت آنان را چنان از خود بی خود کرده که حتی ارتباط مدرک تحصیلی خود با مسئولیت مورد نظر را از یاد برده اند و گویی یک شبه تمام راز و رموز سمت جدید بر آنان الهام شده است!!!  و حیرت آورتر آنکه از آن پس بدون آنکه خود را از تک و تا بیندازند در تمام امور نظر کارشناسی می دهند و صاحب نظران استخوان خردکرده ی آن امور را به مبارزه می طلبند!!! مصداق عبارت معمول همه کاره ی هیچ کاره را باید در این موضع جستجو کرد!!! /- آنچه خوبان همه دارند ششششآنان  تنها دارند،باری بگذریم...

حال پاره ای از مهم ترین مصادیق عمل کردهای باژگونه ی انسان ها را چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی به طور فهرست وار بر می شمریم؛

/سکوت در موضع فر یاد/ فریاد در موضع سکوت/ سخن در موضع خاموشی/ خاموشی در موضع سخن/ خنده در جایگاه گریه/ خشم در موضع مهر/ مهر در موضع خشم/ حرف در جای عمل/ صبر در وقت اقدام/ ترس در موضع شجاعت/ سیاست در موضع صداقت/ دراز دستی در موضع پاک دستی/ خیانت در جایگاه امانت/ جنگ درون و صلح برون/ خبث باطن و حسن ظاهر/ تواضع در برابر گردن کشان/ جنگ در محل صلح/ صلح در موضع جنگ / شعار در موضع شعور/ ترجیح غافل بر عاقل / ترجیح مدرک بر درک و ادراک/ برتری دادن سخن چین بر رازدار/ ترجیح بوقلمون صفتان بر یک رنگان/ گندم نمای جوفروش شدن/ ترجیح نادان بر کاردان/ ترجیح تردید بر یقین/ ترجیح سوء ظن بر حسن ظن / رمه به گرگ سپردن/ خائن در محل خادم نهادن/ ارتقاء سفله گان/ تحقیر بزرگان/ تجلیل حقیران/ طرد درست کاران/ جذب خیانت پیشه گان/ دفع صداقت پیشه گان/ قانون دانی و قانون شکنی/ به نام دیگران و به کام خود زیستن/ نعل وارونه زدن/ ریشه در آسمان داشتن و پیشه در زمین ساختن/ ریشه را رها کردن و به ریش پرداختن/ نوش با نیش بدل کردن/ آن سویی بودن و این سویی رفتن/ شیرینی به تلخی بدل کردن/ نرم بودن در جایگاه درشتی/ درشتی کردن در محل نرمخویی/ نمک خوردن و نمکدان شکستن/ ترک معروف و عمل به منکر/ از آخرت گفتن و به دنیا چسبیدن/ باقی به فانی فروختن/ ترجیح پوست بر مغز/ از اصل باز ماندن و به فرع آویختن/ غرض ورزی به جای مهرورزی/ وسیله را در جایگاه هدف نهادن/ قیم کسی شدن و قیامتش را درآوردن/ منش و کنش یکی نبودن/ گله را رها کردن و پی بز گر گشتن/ دل و زبان ناکوک بودن/ بزرگان را کار کوچک دادن/ حقیران را در کارهای بزرگ گماردن/ تشویق متخلفان/ تنبیه درستکاران/ مهتران زیر دست کهتران نمودن/ حرافان بر اهل عمل ترجیح دادن/ وحدت فرو گذاشتن و بر طبل تفرقه کوبیدن/ شر به جای خیر نهادن/ آب به بنیاد اعتماد مردم بستن/ ما گفتن و منی کردن/ ریا بر صفا رجحان دادن/ در موضع یک رنگی هزار رنگ برآمدن/ تبعیض بر برادری و برابری ترجیح دادن/ تردامنی بر پاک دامنی برگزیدن/ بر طریق یک بام و دو هوا راه پیمودن/ سخت کوشان را وانهادن/ راستگویان را نکوهیدن/ چرب زبانان را حرمت نهادن/ نالایقان را برلایقان حاکم کردن/ حق ناشناسی بر حق شناسی رجحان دادن/ و ....  

 

  • میر حسین دلدار بناب
۳۱
ارديبهشت

 بهشت،برزخ،دوزخ،سه گانه هایی اعجاب آور،کمدی الهی آلیگیری دانته.برزخ را تورق می کردم که خوابم برده بود.وقتی بیدار شدم ،چیزی به خاطر نداشتم.تنها طرح مبهمی از کابوس های رنگارنگ در ذهنم مانده بود.رمقی برایم نمانده بود.به شدت خسته بودم.مانند آن بودکه کوهی را جابجا کرده باشم.تناقض عجیبی حس می کردم!سیلاب های خروشانی از تناقض در رگهایم جاری بود.هر چه بود نتیجه ی کابوسهای  شب قبل بود.شاید هم جریان سیال ذهن و ضمیر ناخود آگاهم به واکاوی مضامین کمدی الهی دانته پرداخته بود! خواهی نخواهی مروری می کردم به بی شمار اعمال متناقض انسان این اشرف مخلوقات!!! دو نوع تناقض بیشتر از همه قابل تشخیص بود. تناقض جمعی که دامن گیر جامعه ی بشری است و تناقض فردی که اکثر انسان ها گرفتارش هستند!!! شاید بتوان تعریف دیگری بر تعریفات انسان افزود. ((انسان موجودی است با بی نهایت تناقضات عجیب و غریب)) 

مثال های زیادی برای تناقض جمعی می توان ارائه داد، فی المثل؛گروه بی شماری از فرهیخته ترین انسان ها عمر بر سر کشف درمان بیماری های لاعلاج می گذارند تا جان عده ی محدودی از مبتلایان به آن بیماری را نجات دهند و از طرفی عده ای دیگر از انسان های تیزهوش عمرشان را صرف می کنند تا مهلک ترین سلاح ها را برای نابودی همنوعان خود بسازند!!!

گاهی مشاهده می شود جامعه ی جهانی در برابر بدترین نسل کشی ها سکوت اختیار می کند و گاهی در مقابل مسائل بسیار کوچک جنگ های بزرگی راه انداخته می شود!!!

شاید بارزترین تناقض جمعی قائل شدن حق وتو برای بعضی از کشورها در سازمان ملل باشد که از قضا هم آنان بیشتر از همه سنگ بشر دوستی و تساوی حقوق انسان ها را به سینه می زنند!!! اما در عرصه ی عمل سناریوهای محیر العقولی به وقوع می پیوندد!!! پنج مساوی با همه ی جهان ،نه نه کمی سهو شد،یکی از پنج تا مساوی با همه ی جهان!!!!!!!!!!!  

در مواردی بهترین قوانین برای حفظ صلح جهانی طراحی می شود و سازمان های مختلف بشر دوستانه و حفظ محیط زیست و...تشکیل می شود و از طرفی همان طراحان خودشان اولین ناقضان همان اصول و قوانین مترقی می شوند!!!

ایضا برای تناقضات فردی هم مثال های فراوانی وجود دارد ازآن جمله؛خیلی ها هستند با آنکه از کسی خوششان نمی آید و چشم دیدنش را ندارند در حضورش صد نوع تعریف و تمجیدش می کنند و اظهار ارادت و... اما به محض اینکه چشم آن فرد را دور دیدند هزار نوع بد و بی راه و تهمت و افترا بارش می کنند و...یا بسیاری از افراد عمر بر سر گردآوری مال و منال می گذارند و سلامتی خود را نیز در آن راه از دست می دهند وبعد از آن سرمایه ی به دست آمده را صرف باز گرداندن سلامتی خود می کنند غافل از آنکه اگر به فرض بعید سلامتی هم به دست آمد دیگر عمر از دست رفته هیچ وقت به دست نخواهد آمد.

بعضی ها نیز دم از خدمت به مردم می زنند و به اصطلاح سنگ مردم را به سینه می زنند و در فرصت های به دست آمده بد ترین نامردمی ها را بر آنان روا می دارند و مردم خوش باور و زود باور بیچاره را نردبان ترقی خود قرار می دهند!!!

در این میان کار عده ای از اهل هنر و صفا و یکرنگی از همه عجیب تر است و شماری از آنان که از هوش سرشار و فکر تیز و بلندی نیز برخوردارند با اینکه می دانند دوره یکرنگی و صفا تمام شده است و علم و هنر و فضل و حکمت خریداری ندارد و دور ،دور هزار چهره ها و هزار رنگ ها و بی هنران است ،باز استخوان سختی می کنند و یکرنگی و صفا پیشه می کنند و عمر بر سر تحصیل علم و هنر و حکمت تباه می کنند! و بسا خسران و ناملایمات که بر خود و اطرافیان روا می دارند!!! 

واقعا حیرت آور و شگفت انگیز است کار انسان این اشرف مخلوقات،فتبارک الله احسن الخالقین.

گویا مرحوم حکیم خیام نیشابوری هم گاه گاهی دچار تناقض می شده است یا حداقل کارهای تناقض آمیز دیگران را می دیده است و به جان می آمده است و از زور ناچاری به دامان شعر پناه می برده است همچنانکه بعضی ها نیز به دامن طنز چنگ می زنند! نمونه را یک رباعی از حضرت ایشان نقل می شود؛/جامیست که عقل آفرین می زندش/ صد بوسه زمهر بر جبین می زندش/ این کوزه گر دهر چنین جام لطیف/ می سازد و باز بر زمین می زندش/ 

از آن جایی که این رشته سر دراز دارد و بسیاری از دوستان نیز حال و حوصله ی روده درازی ها و ژاژخایی های مرا ندارند سخن را با بر شمردن پاره ای از مصادیق بارز و رایج تناقضات جاری و روزمره ی اشرف مخلوقات به انتها می برم! البته هر کسی به تناسب دیده ها و شنیده ها و تجربیات شخصی خود می تواند بر تعداد موارد مذکور بیفزاید...

/صلح خواهی و بر طبل جنگ کوبیدن/ دل و زبان یکی نبودن/ ایاک نعبد گفتن و پیش دیگران تعظیم کردن/ ایاک نستعین گفتن و از دیگران استمداد طلبیدن/ از وحدت گفتن و راه تفرقه پیمودن/ پیمان بستن و پیمان شکستن/ ایمان به نان فروختن/ فروتن نشان دادن و نام جویی کردن/ زهد فروختن و چنگ به دنیا زدن/ خوب حرف زدن و بد عمل کردن/ نهی از منکر نمودن و منکر پیشه کردن/ امر به معروف وعمل به منفور/ هر لحظه به رنگی درآمدن/ به نام دیگران و به کام خود گرداندن/ خلوت و جلوت یکی نبودن/ پرده دار بودن و پرده دری کردن/ به راهی رفتن و به راه دیگر نگریستن/ هم خدا را خواستن و هم خرما را/ گرگ در پوستین بره بودن/ شریک دزد و رفیق قافله بودن/ نعل وارونه زدن/ ظاهرا انسان و باطنا حیوان بودن/ گه به نعل و گه به میخ زدن/ از کوه کاه ساختن و از کاه کوه ساختن/ از مه که ساختن و از که مه ساختن/ شعار بشر دوستی دادن و نسل کشی کردن/ زنهار داری و زنهار خواری کردن/ امانتدار بودن و خیانت کار شدن/ با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن/ شعار شایسته سالاری دادن و خویشاوند سالاری پیشه نمودن/ از عدالت دم زدن و عدالت را مثله کردن/ بازگشت به خویشتن گفتن و خویش را فراموش کردن/ از یقین دم زدن و دمدمی مزاجی کردن/ صراط مستقیم گفتن و به چپ و راست منحرف شدن/ پارسایی را ستودن و در عمل گرد مادیات پرسه زدن/ ریا و صفا/ برابری انسان ها با هم و برابر تر بودن بعضی ها نسبت به دیگران! / و...

  • میر حسین دلدار بناب
۲۰
ارديبهشت

روزگاری نه چندان دور در تعامل بین انسان و سایر موجودات،این انسان بود که دست بالا را داشت و سایر موجودات از اینکه صفت انسانی یافته اند ارج و منزلت می یافتند و ادیبان نیز از آن منظر آرایه ای به نام تشخیص ابداع کردند که عبارت بود از شخصیت انسانی دادن به سایر موجودات و اشیا.

از باب مثال آزادگی را که صفتی انسانی بود! به سرو نسبت دادند و بخشندگی را به دریا و گریستن را به ابر و خندیدن را به گل و چمن و ... از طرفی دل را که بخشی از وجود انسان بود به هرزه گردی متهم کردند و لب را به غنچه و دهان را به پسته و چشم را به بادام و زنخدان را به سیب و اندام را به سیم و زلف را به شبق مانند کردند... تا اینجای کار انسان زیاد از سرشت ذاتی و طبیعت اطراف خوددور نشده بود و کار به جاهای باریک نکشیده بود و در ازای هر صفتی که داده بود صفات دیگری ستانده بود و به عبارتی بده بستان یا تعامل کرده بود و صلابت را از کوه و صفا را از آیینه و خروش را از آتشفشان و... را از عناصر دیگر طبیعت ستانده بود و بازی به شکل برنده ،برنده پیش رفته بود و سیاست برنده ، بازنده  یا چماق و هویجی در کار نبود.

اما غفران الهی بر جیمز وات مخترع محترم ماشین بخار باد - جد اعلای ماشین های امروزی- که از وقتی که پای ماشین را به زندگی انسان کشید،نظام هستی را به هم ریخت و کلاه ها رفت توی هم! و شیر تو شیر ی شد که آن ورش ناپیدا ! با ورود ماشین به زندگی انسان همه چیز از توازن و تعادل و تعامل خارج شد و ماشین مانند ویروسی خطرناک زندگی انسان را از هم پاشید و به آلایشی پالایش ناشدنی مبتلا کرد...

از قدیم الایام،قاعده ی تعامل چنین بوده است که از هر دستی که دادی از همان دست می گیری! عبارت ادیبانه اش همان هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ سابق است و تعامل مانند دو کفه ی ترازو بوده که اگر بر کفه ای چیزی نهادی باید بر کفه ی دیگر هم معادل یا هم سنگ آن چیز را بگذاری تا توازن و تعامل به هم نخورد و به عبارتی موازنه ی مثبت بر قرار گردد - اگر چه امروزه ترازوهای دیجیتالی با سیاست تک کفه ای خود توازن و تعامل را به هم زده اند و خودشان قانون خود نوشتشان را شکسته اند و تک رو و تک دو و تک خور و تک قطبی ... شده اند - به هر حال از اصل مطلب زیاد دور نیفتیم ، سخن از موازین و معاییر توازن و تعامل بود که بر اساس آن اصول می باید به ازای هر دادنی ستاندنی در کار می بود تا نظام امور از هم نپاشدو کارها بر روال منطق و عقلانیت روان گردد... اما نمی دانم چگونه شیطان ملعون توی جلد جیمزوات رفت و او با اختراع ماشین همه ی نظامات ثابت و لایتغیر زندگی را به چالشی دائمی کشاند و در نظام تعامل و تعادل و توازن رخنه ای مرمت ناشدنی ایجاد کرد و کفه ی آن امور استوار را به نفع ماشین سنگین تر نمود!!!

در تعامل بین ماشین و انسان آن که دچار خسران و زیان شدبی شک انسان بود، چرا که؛اولا در این تعامل اکثرا صفات ماشین بود که به انسان منتقل شد و در عوض انسان نتوانست از صفات خوب و برجسته ی خود چیزی به ماشین بدهد . ثانیا آنچه  از صفات ماشین به انسان منتقل شد همه منفی و ویرانگر و خانمان برانداز بودند نه سازنده و مثبت .ثالثا هر صفتی هم که از ماشین به انسان منتقل شد بر اثر نوعی از جهش و موتاسیون ناشناخته بر شدت و حدت آن افزوده شد به طوری که در بعضی موارد از کنترل خارج شد. فی المثل ترمز بریدن و به جاده ی خاکی زدن که هر دو از صفات ماشین است وقتی به انسان سرایت کرد بعضی ها چنان ترمز بریدند و به جاده خاکی زدند که نه تنها قانون را زیر پا گذاشتند بلکه با سرعت نور از خدا و دین و اخلاقیات و انسانیت و تمام خطوط قرمز گذشتند و در چشم بر هم زدنی از ممالک مختلف فرنگستان سر برآوردند غافل از اینکه ترمز بریدن و به جاده خاکی زدن آنها خیلی ها را به روغن سوزی انداخت و پنچرشان کرد که دیگر نه زاپاس افاقه کرد و نه می شد بوکسل شان کرد!

حال آنکه سابق بر این،تعامل اصول و روال دیگری داشت که به اصل انصاف نزدیک تر بود و جاده یک طرفه نبود! به عنوان مثال در بسیاری از مناقصه ها و مزایده ها طرف شرکت کننده در مناقصه یا مزایده،مختصری سر کیسه را شل می کرد و مبلغ ناچیزی از چرک کف دست/پول ناقابل/ مثلا چند میلیارد را به مأمور مجری مناقصه یا مزایده می پرداخت یا به حسابش واریز یا سرریز می کرد و آن وقت برنده ی یک مناقصه یا مزایده ی ناقابل چند هزار میلیاردی می شد! که در این شیوه ی پسندیده هر دو طرف سود می بردند! به طوری که نه سیخ می سوخت نه کباب !حالا آن طرفش را کار نداریم که چند میلیون نفر ناچیز و بی چیز هم متضرر شده باشند! با یک حساب سر انگشتی هر آدم ضعیف الریاضی هم می تواند بفهمد که در ازای دریافت چند میلیارد تومان مشمول الذمه ی چند میلیون نفر شدن به صرفه تر است و میلیون در برابر میلیارد ، عدد و رقمی نیست همچنانکه نود و نه درصد در مقابل یک درصد عدد قابل توجهی نمی تواند باشد!

با این اوصاف ،برخی از حضرات شاکی اند که چرا بعضی ها هی فیوز می پرانند و آب و روغن قاطی می کنند و جوش می آورند و آمپرشان می زند بالا!!! عجب آدم های کم حوصله و کم جنبه ای !بابا جان کمی طاقت داشته باشید و دندان روی جگر بگذارید وگرنه موتور می سوزانید و اوراقی می شوید! اگر چه باز هم غمی نیست ! امروز و فردا برای آدم های از رده خارج و اسقاطی هم نوبت نویسی می کنند و با مدل جدیدش جایگزین می کنند!!! مدل های جدیدی که نه اختلاس و احتکار بلد باشند،نه معده شان مثل چاه ویل پرناشدنی باشد! بلکه همه مانند اجناس چینی ارزان و مقرون به صرفه باشند البته برای یک عده ی بخصوص!

از تعامل انسان با ماشین نوع تازه یافته ای هم یادم آمد مثلا خیلی ها عادت کرده اند زود زود هنگ کنند و حساب کتاب ها را قاطی کنند و آن وقت خر بیار و باقالی بار کن! چه شود ؟؟؟ حساب ها هی پر شوند و خالی شوند!!! و آن وقت با چراغ سبز یک عده ی بخصوص بعضی از بخصوص های دیگر بریزند سر نعش بی جان شتر بیت المال و قیمه قیمه اش بکنند!!!  چه می شود کرد ؟؟؟ هجی مجی لا ترجی!!! هک ! الهک !یعنی فاتحه مع الصلوات ! مفلس شدی رفت. المفلس فی امان الله...

راستی تا دیر نشده است باید فرهنگستان زبان فارسی را خبر کرد تا تدبیری بیندیشد که چراغ زبان به پت پت نیفتد و اصطلاحات ماشینی دمار از روزگار زبان و فرهنگ در نیاورد! ای دریغ از زبان سره ی همچون سیم رده .

 حالا اگر کسی  معادل عبارات ؛ آب و روغن قاطی کردن،موتور سوزاندن،فیوز پراندن،جوش آوردن،گیرپاچ کردن،ترمز بریدن،به روغن سوزی افتادن،تخته گاز رفتن،چپه شدن،اوراقی شدن،پنچرشدن،به جاده خاکی زدن،بوکسل کردن،آمپر بالا رفتن،بوکساوات کردن،صفر کیلومتر،برق دزدیدن،هنگ کردن،آپدیت شدن،هک شدن ...  را پیدا کرد سلام مرا هم برساند... آخ ای به پت پت افتادم مثل اینکه بنزین تمام کردم !!! کمی با خودم تعامل کنم تا تعادلم حفظ شود...

  • میر حسین دلدار بناب