اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۲
مرداد
 
                                       
 
(1315 -1275 ق)، شاعر، متخلص به صبوحى
 
وى در قم به دنیا آمد و در این شهر نشو و نما یافت و به حرفه‏ى شاطرى روى آورد.
 
 سپس از قم به تهران آمد و تا پایان عمر در این شهر زیست . او خواندن و نوشتن نمى
 
‏دانسته اما از ذوق و استعدادى کافى بهره‏مند بوده و بنا بر قریحه‏ى ذاتى اشعارى
 
متوسط سروده است.
 
«دیوان» او بارها به چاپ رسیده است .شاطر عباس چنانکه از نامش  پیداست شغل
 
نانوائی داشته است و می گویند لوطی مسلک بوده و از آنجا که برای رفتن به زورخانه
 
که با منزلش فاصله زیادی داشت صبح زود از خانه خارج میشد و عشق وعلاقه وافری
 
 به هوای لطیف بامدادی داشت ، و بدین جهت  اورا صبوحی نامیده ا ند .
 
ظاهرا شاطر عباس درویش مسلک بوده و اشعارش در خانقاه ها خوانده می شده ،
 
 در این صورت ، بی گمان شعرو نامش را خانقاه ها حفظ کرده اند .
 
مجموع اشعاربه جا مانده از شاطر حدودا سیصد بیت است .

یک نمونه از آن را به مناسبت  ماه رمضان  می خوانیم ؛
 

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است

 روز ماه رمضان ،زلف میفشان که فقیه،

بخورد روزه خود را به گمانش که شب است

 زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهند

این عجب نقطه خال تو به بالای لب است

 یارب این نقطه ی لب را که به بالا بنهاد ؟

نقطه هرجا غلط افتاد، مکیدن ادب است

 شحنه اندر عقبست و من از آن میترسم

که لب لعل تو آلوده به ماء العنب است

 پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ،

که دمادم لب من بر لب «بنت العنب» است

 منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود

شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است

 گفتمش ای بت من ،‌ بوسه بده جان بستان

گفت: رو کاین سخن تو نه ز شرط ادب است

 عشق آنست که از روی حقیقت باشد

هر که را عشق مجازی است «حمال الحطب» است

 گر «صبوحی» به وصال رخ جانان جان داد

سودن چهره به خاک سر کویش سبب است

برگرفته از:آرایش جان

اما شعری از شیخ اجل سعدی که ای بسا شاطر خمیر شعرش را از آن آب داده باشد! البته به نظر این حقیر...

آن نه زلفست و بناگوش که روز است و شب‌ است

وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ است

نه دهانی‌ست که در وهم سخندان آید

مگر اندر سخن آیی و بداند که لب‌ است

آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت

عجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ است

آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار

هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب‌ است

جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست

نه که از ناله مرغان چمن در طرب‌ است

هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا

کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب‌ است

خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد

گر چه راهم نه به اندازه پای طلب‌ است

هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست

اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب‌ است

سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت

گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ است

لیکن این حال محالست که پنهان ماند

تو زره می‌دری و پرده ی سعدی قصب‌ است

 

 

  • میر حسین دلدار بناب
۰۲
مرداد
 
مفقود اسم مفعول از ریشه ی فقد به معنی گم شدن و نیست و نابود شدن و از بین رفتن می باشد. برای بعضی از گمشده ها امید پیدا شدن هست اما برای بعضی ها هرگز!

معمولا وقتی کسی چیزی را گم می کند از آن پس حواسش هست تا دوباره چیزی را گم نکند خصوصا اگر آن گم شده ی قبلی چیز با ارزشی بوده باشد. در میان ترک ها اصطلاحی وجود دارد - ایتیک آجی اولار- یعنی گم شدگی یا چیزی را گم کردن تلخ می باشد.

معمولا انسان ها چیزهای بسیار ارزشمند را به راحتی از دست می دهند بدون آنکه به اهمیت آن فکر کنند و زمانی متوجه فاجعه می شوند که کار از کار گذشته است! در کشورهای غربی گروه هایی شکل گرفته اند تا از چیزهای باارزش مثل محیط زیست و طبیعت و میراث فرهنگی و بعضی از انواع در حال انقراض محافظت کنند و خطر مسئله را به همگان گوشزد کنند. گاه دیده می شود جمع کثیری دور یک درخت کهنسال حاقه زده اند تا مانع از قطع آن توسط شرکت های چوب بری شوند چرا که آن درخت را به عنوان سمبل قدمت منطقه ی خود یا نشان طبیعت سرسبز محیط زیست خود می دانند و در قبال از بین رفتن آن خود را مسئول می دانند. در همین راستا انقراض بعضی از گونه های جانوری مانند یوزپلنگ آسیایی یا ببر سیبری یا...تأسف و حساسیت بسیاری را برمی انگیزد اما انقراض تیپ های شخصیتی انسانی و صفات بسیار متعالی و ارزشمند انسانهایی که قولشان قول بود و حرفشان سند و گو وشان موی سبیل ،نه تأسف کسی را بر می انگیزد و نه تعجب کسی را!!!

نمی دانم آیا زمان آن رسیده است تا گروه هایی مانند طرفداران محیط زیست،این بار برای طرفداری از عدم انقراض صفات متعالی انسانی تشکیل شود یا نه؟! - در اینجا دیگر،صحبت از پژمردن یک برگ نیست! وای جنگل را بیابان می کنند!!!- و چه بر سر انسان می آید و او خود بی خبر و آسوده خیال!!!

اگر چه مانند بسیاری مقوله ها که عده ای منافع فردی را بر منافع جمعی ترجیح می دهند و بی میل هم نیستند که این خصایل عالی معدوم شوند تا آنها مدتی دیگر هم با خیال راحت بر خر مرادشان سوار باشند اما این نه آن سیلاب خرد و حقیر لحظه ای است که زیانش متوجه آنان نشود ،بلکه سیلی است بنیان کن که به یکباره بنیاد جامعه ی بشری را ویران و ساقط می کند که دیگر آن وقت نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان!!!

اما بعضی از اهم مفقودات که امید است باز یافته شوند عبارتنداز؛/محبت/ مودت/ مروت/ فتوت/ اخوت/ شفقت/ صداقت/ عدالت/ رفاقت/ ایثار/ انصاف/ وفا/ صفا/ حیا/ وجدان/ تقوا/ تعهد/ حریم و حرمت/ دستگیری درماندگان/ عیب پوشی/ خیرخواهی/ نوعدوستی/ منطق/ عقلانیت/ بردباری/ حق شناسی/ اخلاق/ عفاف/ جوانمردی/ رعایت حق نمک/ حق طلبی/ ظلم ستیزی/ رازداری/ مردم داری/ یکرنگی/ شرافت/ کرامت انسانی/ مناعت/ قناعت/ امانت/ متانت/ قدرشناسی/ شهامت/ مهرورزی/ نیک خواهی/ گره گشایی/ کارگشایی/ افتادگی/ برادری/ برابری/ حقیقت گویی/ حقیقت جویی/ آزادگی/ وارستگی/ وسعت مشرب/ فداکاری/ ثبات عهد/ اعتماد/ اعتقاد/ اعتدال/ گشاده دستی گشاده رویی/ چشم و دل سیری/ سایه داری/ و و و ...

 

  • میر حسین دلدار بناب