اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۸۰ مطلب با موضوع «رساله های طنز» ثبت شده است

۱۱
اسفند


یکی می گوید؛آخه تو سر پیازی یا ته پیاز؟به تو چه روزنامه و مطبوعات وظیفه اش چیست و چه کار باید بکند یا نکند؟ آن یکی می گوید؛مثل اینکه تنت می خارد و کله ات بوی قورمه سبزی می دهد! تو را سنه نه که هر روز یک دانشگاه جدید سبز می شود و یک عده مدرک های آن چنانی می گیرند و فاتحه ی علم خوانده است و سواد مردم ته کشیده و ال شده و بل شده؟! دیگری می گوید؛خوشی زده زیر دلت که پا از گلیم خودت درازتر می کنی و حرف های گنده تر از دهانت می زنی. بیچاره از تو بزرگ تر هایش کجاها را فتح کرده اند که تو بخواهی بکنی! و آن دیگری مثلا از روی دل سوزی سری تکان می دهد و می گوید؛ از قدیم و ندیم گفته اند: سری را که درد نمی کند چرا باید دستمال بست؟!به تو چه مربوط است که یک عده یک شبه ره صد ساله می روند و ککشان هم نمی گزد و کسی هم کاری به کارشان ندارد تو اگر هنر کنی دو دستی کلاه خودت را بچسب تا باد نبرد! و آن دیگری دیگری می گوید؛بابام جان رفتی یک شهر و دیدی همه ی مردم آن جا کورند تو هم خودت را به کوری بزن! جد اندر جدمان گفته اند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

از همه جالب تر توصیه ی یکی از آشنایان است که می گوید؛ حیف از آن قلم که تو داری! اگر من صدیک قلم تو را داشتم الآن برای خودم کسی بودم...عمو قدر قلم خودت را بدان و کاری نکن که چوب تو آستینت بکنند و...

واقعا تو کار خودم مانده ام! با این اوصاف چه می توانم بکنم؟ آیا می شود قلم را از صراط مستقیم منحرف کرد؟!!! قلمی که حضرت حق به آن و به چیزهایی که می نویسد قسم خورده است. عجب بار سنگینی! نه آسمان را توان برداشتنش است نه کوه و دریا و بیابان را!!!

زبان حال من زبان حال آن رند دل سوخته بود که می گفت: نه در مسجد دهندم ره که رندی / نه در میخانه کاین خمار خام است / میان مسجد و میخانه راهیست / غریبم عاشقم این ره کدام است؟ /...

  • میر حسین دلدار بناب
۲۸
بهمن

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد     آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد  (حافظ)

 انسان از بدو خلقت به دنبال یاد گرفتن و ارتقاء سطح زندگی خود بوده است و این خصیصه یکی از عوامل بسیار مهم پیشرفت های بشری محسوب می شود.

انسان های اولیه بسیاری از نادانسته های خود را از حیوانات آموخته است و اتفاقا دانشمندان هم از ذکر این فقره ابایی ندارند.

 آنچه مسلم است اینکه افراد بشر و جوامع انسانی همیشه در فکر ارتقاء سطح زندگی خود از راه های گوناگون بوده است! وگاه به تبادل فرهنگی و فکری پرداخته و گاه از همدیگر تقلید کرده اند.اگر چه در خصوص تقلید مولانای بزرگ دیدگاه متفاوتی ارائه می کند آن جا که می فرماید؛  خلق را تقلیدشان برباد داد  ای دو صد لعنت بر این تقلید باد    البته در این فقره مسلما مولانا را نظر بر تقلید از غرب بوده است و الا در امور خیر تقلید نه تنها بد نیست بلکه خوب و ضروری هم هست.

جامعه ی ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و بسیاری از اسباب و ابزار و آلات پیشرفت را از جوامع دیگر-خصوصا غرب لعین - اخذ نموده است و در بسیاری از موارد از آنان هم فراتر رفته است! و بازدهی و بهره وری را به حد اعلا رسانده است.

مثلا پس از انقلاب مشروطه پارلمان را از غرب گرفته و به نفع خود مصادره به مطلوب کرده و آن را ارتقاء داده و به ابزاری چند منظوره تبدیلش کرده است به طوری که غربی ها از هزار یک این کارکردها هم خبر ندارند، کافی است شخصی به لطایف الحیل یک بار هم که شده با رأی مردم داخل پارلمان شود در اولین قدم به محض ورود تبدیل به رجل سیاسی می شود و از مزایای آن برخوردار می شود، در قدم بعدی وارد فراکسیونی می شود و از مزایای حضور در آن فراکسیون بهره مند می شود، در قدم بعدی پس از اندوختن مبلغی تجربه به فکر تغییر قوانین مغایر با منافع حزبی و جناحی و شخصی خود می افتد،در قدم های بعدی شیوه های در تنگنا قرار دادن حریفان و رقیبان را به تجربیات خود می افزاید و در گام های بعد خط و نشان کشیدن بر وزرا و اخذ پست های مهم اداری و...برای خویشاوندان درجه یک و دو و سه و...و در گام های بعد و دوره های بعدتر وضعیت کاملا مشخص و معلوم است و آن حضرت برای خود یلی شده است و سری میان سرها درآورده است و کسی هم جرأت پیدا نمی کند که بپرسد چگونه این جناب که شجره نامه ی طیبه اش دست همه است و تا دیروز برای اخذ چند رأی ناقابل هزار نوع ترفند بکار می بست و حالا که خرش از پل گذشته و دیگر اعتنا به احدی نمی کند چطور توانسته یک شبه ره صد ساله برود و...! بااین اوصاف بعضی ها خیال می کنند غربی ها از ماها مترقی ترند، زهی خیال باطل!

ایضا در خصوص اخذ احزاب از غرب هم،باز کفه به نفع فراست مردم ما سنگینی می کند. به این معنی که اصولا فلسفه ی وجودی احزاب در غرب مهار قدرت و نقد و نظارت بر کار دولت و دولت مردان است و افراد حزب بر اساس اصول و اساس نامه ی حزبی با هم تعامل می کنند و عضویت در هر حزبی تابع شرایط خاصی است و احزاب در کنار منافع خودشان ،به منافع ملی نیز می اندیشند و فصلی و دوره ای و مقطعی نیستند!

اما در کشور ما این همه دنگ و فنگ لازم نیست و تشکیل حزب به فوتی بند است و یک شبه می شود حزبی اعلان موجودیت بکند و به محض رسیدن به مطامع خود و به عبارتی گذشتن خر از پل دیگر نه اصول و اساس نامه کارکرد دارد نه منافع ملی و نه...ونه کاری به نظارت ارباب قدرت دارند...و جالب تر از همه اینکه حزب خودش می شود حقوق بگیر دولت! این هم از شیوه های ارتقاء احزاب و گسترش کارکرد آن!

در فقره ی جراید و مطبوعات و رسانه های جمعی نیز کار به منوالی است که ذکرش رفت. از زمان مرحوم میرزا صالح شیرازی با آن کاغذ اخبارش که از غرب تحفه آورد،جراید شدند از بهترین سکوهای پرش و پرتاب افراد و گروه ها و ...به سوی ترقیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ...

اگر چه در غرب رسانه ها را رکن چهارم به حساب می آورند اما در مملکت ما کارکرد رسانه به مراتب بالاتر از آن است که در مخیله ی کسی بگنجد.حتی در زمان شخص شخیصی مثل امیر کبیر روزنامه را دولتی کردند تا هزینه اش بر کسی تحمیل نشود!!! و هر گاه لازم شد خود دولت خودش را نقد بکند تا کسی متحمل زحمت و مشقت نشود و بر اصحاب جراید در اقصی نقاط دنیا معلوم شود که؛صلاح مملکت خویش خسروان دانند و گدایان گوشه نشین نباید که بخروشند! هر چند چنانکه در همه ی کارها استثناهایی وجود دارد در این فقره هم باید چند عدد از جراید مانند؛اختر و قانون و ملا نصرالدین و ...را استثنا کرد و عدم ترقی صاحبان آن ها را به حساب سادگی و صداقت تازه کار بودنشان گذاشت و الا جراید خود از کبار اسباب ترقی و پیشرفت در هرمملکتی می باشد که در کشور ما هم بعضی ها به راز و رمز آن پی برده و در ارتقاء روز افزون آن کوشیده اند!

در بحث آوردن دانشگاه و دارالفنون هم رویه به همان منوال است. یعنی دانشگاه آورده شد و در اندک زمانی به مراتبی دست یافت که در غرب از دوره ی رنسانس به این طرف به آن پیشرفت نایل نشده بود.مثلا در غرب برای طی مدارج علمی بالا باید سالیان سال زحمت کشید و استخوان فرسود و دود چراغ خورد،آن هم آیا بشود یا نشود! اما در کشور ما کافی است کسی وارد دانشگاه شود چرا که همه ی این مراحل بطور خودکار انجام خواهد یافت و با مختصر سفارشی هم واحدهای درسی پاس خواهد شد و هم مدرک اخذ خواهد شد و داشتن همان مدرک کافی است که انسان را به جاهای بلند برساند بی آنکه کسی بپرسد از کجا و چگونه آورده ای؟!!!

اما در غرب تنها داشتن مدرک کافی نیست و باید در کنار داشتن آن، درک و تخصص و علم کافی هم داشته باشی!!! دیگر اینکه در کشور ما بسته به نیاز اقتصادی و تصمیم یک عده ی معدود می توان در آن واحد دانشگاهی تأسیس کرد و عده ای را در آن داخل کرد و فورا ارتقاء علمی اش داد در حالی که این کار به هیچ وجه از غربی ها بر نمی آید. با مختصر دقتی می توان فهمید که ما چه خدمتی به علم انجام داده ایم و قافله ی علم چقدر خوب ساربانی کرده ایم!

در مورد وارد کردن ماشین و تبعات آن هم سخن زیاد است و مختصرا اینکه در غرب به ازای افزایش سرانه ی ماشین،خیابان ها و فضاهای سبز را افزایش می دهند و از این رهگذر متحمل هزینه های زیادی می شوند در حالی که در کشور ما هر چقدر ماشین افزایش پیدا کند ریالی برای دولت هزینه در بر ندارد و بر اثر کاردانی اولیای امور پس از آنک خیابان ها به حد اشباع رسید و جای سوزن انداز نبود در قدم اول خیابان یک طرفه می شود و در قدم بعدی طرح زوج و فرد اجرا می شود و چون برای افزایش سرانه ی فضای سبز کاری نمی شود کرد و هزینه بر است لذا در زمانی که آلودگی هوا به حد هشدار می رسد اقدام به تعطیل مدارس و ادارات دولتی می کنند که هم آلودگی هوا کاهش یابد و هم کارمندان به جان اولیای امور دعا کنند. این هم با یک تیر چند نشان زدن!!! حالا انصاف دهید این همه ابتکار و ابداع و خلاقیت و مدیریت در مدیران کدام کشور غربی جمع شده است ها؟ 

البته چنانکه بر اصحاب فهم و کمال مبرهن است ترقی وجوه مختلف دارد و ما از عهده ی بر شمردن همه ی آن فقرات بر نمی آییم لذا به مختصر مواردی خلاصه وار اشاره کرده و می گذریم که از قدیم گفته اند؛آسان گذران کار جهان گذران را. اما خیلی ها از کاه کوه می سازند و دم به ساعت سنگ غرب و غربی ها را به سینه می زنند و آنان را مظهر و الگوی پیشرفت و ترفی می شمارند و حال آنکه اگر کمی انصاف داشته باشند و به دقت دور و اطراف خود را نگاه کنند خواهند دید که غرب و غربی ها به هیچ وجه من الوجوه از لحاظ پیشرفت با ماها قابل قیاس نیستند.علاوه بر مواردی که پیشتر گفته آمد در امور روزمره نیز هم وطنان ما گوی سبقت از غرب و غربی ها ربوده اند، فی المثل یک تولید کتتده و کارخانه دار و سرمایه دار غربی با سیستم های پیشرفته ی انفورماتیک و رایانه ای و با محاسبات دقیق که به طور خودکار از لحظه ی شروع فعالیت تا رسیدن به دست مصرف کننده و مبادی صدور و ...همه ی هزینه ها و مالیات و سودش محاسبه می شود به اندازه ی یک بقال سرمحله ی ایرانی سود کسب نمی کند،چنانکه پس از گذشت سالیان سال آن کارخانه دار یا سرمایه دار غربی گاه دچار ورشکستگی هم می شود لیکن بقال ایرانی در کم ترین زمان خود را به سطح کارخانه دار و صادر کننده و وارد کننده ارتقاء می دهد و یک هزارم آن غربی فلک زده هم مالیات و عوارض گمرکی پرداخت نمی کند. در عوض غربی ها به بهانه ی اینکه قشر فرهنگی و اهل هنر و فکر و ذوق کار تولید فکر انجام می دهند آنان را از پرداخت مالیات معاف می کنند و حقوق بالاتر از حقوق یک پزشک و یک نماینده ی مجلس و ...به آنان پرداخت می کنند در حالی که اولیاء امور در مملکت ما خوب فهمیده اند که یک معلم ویک نفر اهل فکر و ذوق و هنر مصرف کننده ای بیش نیست، لذا قبل از پرداخت حقوق ماهیانه شان مالیات حقوقشان نقدا کسر و چندرغاز بقیه را محترمانه پرداخت می کنند.

برای اینکه بحث ترقی به درازا نکشد با یک مثال ملموس دیگر به سر انجام رسانده می شود هر چند این این رشته سر دراز دارد!

در اکثر کشورهای دنیا قیمت کالاها اعم از اساسی و غیر اساسی به ندرت بیش از سالی یک بار افزایش و به عبارتی ارتقاء می یابد و آن هم در شرایط خاص و با نظارت دقیق نهادهای نظارتی و اولیای امور و ...به طوری که هیچکس از ناحیه ی آن تغییرات دچار خسران و اضطراب و استرس نمی شود و اصحاب تجارت و داد و ستد هم فقط به فکر پر کردن جیب خود نیستند و منافع مصرف کننده را نیز در نظر می گیرند،لذا نمی توانند در عرض چندین و چند سال به اندازه ی یک هفته ی کاسبان ایرانی پیشرفت کنند! چرا که اصحاب تجارت و داد و ستد و دلالان در کشور ما برای خود کسی هستند و سر به این مقولات فرو نمی آورند_تبارک الله از این فتنه ها که در سرشان هست _ لذا نه تنها سالی یک بار قیمت ها را ارتقاء می دهند بلکه ماهی یک بار و هفته ای یک بار و گاه روزی یک بار و گاه ...حالا باز یک عده بگویند سرعت ترقی در کشور ما کمتر از سایر کشورهاست!!! عجب بی انصاف هایی ی ی ی ی ی

 

  • میر حسین دلدار بناب
۱۲
بهمن

در کتاب مستطاب لطایف الطوایف مولانا ابن الوقت دقیقی چنین آمده است که در روزگاران بسیار دور طبیبی حاذق زندگی می کرد که در درمان بیماری های نادر گوی سبقت از بقراط ربوده بود و در طبابت و معالجت بیماری های لاعلاج مسیح روزگار خویش بود.الا اینکه هر گاه اوقاتش از دست ابنای روزگار تلخ می شد بنای ناسازگاری می گذاشت و هر بیماری که به وی مراجعه می کرد یک حرف می شنید. "بادی است  عارضی، چیزی نیست بزودی رفع می شود" و بسیاری از بیماران بر اثر اعتماد بر قول طبیب بیماری خود را جدی نگرفته و رخت به دار بقا می کشیدند!

اکنون اگر چه قرن ها از آن روزگار سپری شده است اما بعضی ها دقیقا به شیوه ی آن طبیب حاذق سلوک می کنند و خود را از تک و تا نمی اندازند و نشان به این نشان که وقتی بعضی از اصحاب رسانه و جراید از بعضی از آن هاسوال می کنند چرا اوضاع اقتصاد این گونه است و وضع بازار قمر در عقرب است و قیمت ها سرسام آور بالا رفته و سر به فلک کشیده و مبلغی از فلک هم افزون تر شده است و... چرا کسی به فکر سر و سامان دادن به وضع معیشتی قشر آسیب پذیر و زیر خط فقر ـ حقوق بگیران دولت و کارگران و شرکتی ها ـ نیست! و چرا ... یک حرف می شنوند" چیزی نیست مختصر حبابی است که توسط برخی از اخلال گران اقتصادی ـ حباب سازان ـ ایجاد شده و به زودی رفع می شود "اما حباب چه عرض کنم که صد رحمت به تیوب و لاستیک و تایر های تیوب لس! گویی این حباب ها تا دمار از روزگار مردم نکشند و  خلق الله را تباه نکنند خیال ترکیدن ندارند! به هر حال اگر داستان حباب ها این اندازه جدی است، معقول تر آن است که کمی از این حباب ها در فیش حقوقی مستمری بگیران دست از همه جا کوتاه،دمیده شود تا به مدد آن دم مسیحایی اوضاعشان کمی تا قسمتی بهبود یابد.

یکی از شهروندان می گفت:بهترین راهکار آن است که چند نفر از اخلال گران اقتصادی را در ملاءعام به دار مجازات بیاویزند تا هم حباب ها بترکد و هم حساب کار دست کسانی بیاید که در فکر فروختن خانه و کاشانه و اموال غیر منقول خود و تبدیل آن به ارز و سکه و ازاین فقرات هستندکه خود از فقره ی حباب سازی محسوب می شود و...یک نفر دیگر از شهروندان که گویی خودش تازه دست به کار ذخیره ی سکه و ارز شده بود با ناراحتی گفت:عزیزم شما مثل اینکه ملتفت نیستی که در ممالک مترقی دنیا خیلی وقت پیش ها مجازات اعدام لغو شده است و تجارت آزاد است و در تمام شئون زندگی مردم آزادی وجود دارد و سرمایه دار امنیت مالی و جانی دارد و... لذا این همه پیشرفت کرده اند و...

 وقتی دیدم بحث به جاهای باریک کشیده می شود و ممکن است به زدوخورد بینجامد و آن وقت خر بیار و باقالی بار کن گفتم: عزیزم ایرانی ها حتی قبل از اروپایی ها و آمریکایی ها با مجازات اعدام مخالف بودند! ودر عمل این مباحث را به اثبات رسانده اند مثلا شما مقایسه کنید انقلاب مشروطه ی فرانسه و ایران را ! فرانسوی ها با این همه ادعاهایی که دارند کوچک ترین فرصتی به لویی شانزدهم ندادند تا مختصر اشتباهات خود را جبران کند و سر آن بیچاره را به همراه همسرش ماری آنتوانت با گیوتین! از تن جدا کردند اما در جریان استبداد صغیر که جناب محمد علی شاه نمایندگان مردم و مجلس را به توپ بست و مشروطه را بر انداخت و هزار جنایت بی نظیر کرد ، بعد از فتح تهران نه تنها کسی نگفت جناب دیکتاتور بالا ی چشمت ابروست که با سلام و صلوات فرستادند در  روسیه گردش کند و سالیانه یک صد هزار تومان هم از بودجه ی مملکت برایش حقوق تعیین کردند - البته با حساب امروز و احتساب تورم 27در صدی اعلام شده توسط بانک مرکزی!!! یقینا از میلیارد تومن هم می بایست بیشتر بوده باشد الله اعلم بالصواب _ تا بخورد و خوش بگذراند و به ریش مردم قدر شناس خود بخندد. از آن جالب تر اینکه بی توجه به پند پدران خود که "گرگ زاده عاقبت گرگ شود"فرزند همان پدر را به جایش به شاهی نشاندند ـ البته چون آن زمان کسی بلد نبود پادشاهی بکند و قحط الرجال بود ناگزیر به آن کار شدند ـ در فقره ی آزادی هم کشور ما باز بسیار پیشرو تر از آن هاست، فی المثل اگر در یکی از کشورهای غربی بازرگانی مالیات ندهد یا فروشنده ای جنسی را کمی گران تر از میزان معقول بفروشد یا اگر کارخانه داری تاریخ جنس های تاریخ مصرف گذشته را دست کاری کند وبه مردم بفروشد پدر ش را جلوی چشمش می آورند و کاری می کنند که مرغان آسمان به حالش گریه کنند و هر اولوالابصاری از فکر انجام چنان کارهایی به کلی منصرف شود اما در کشور ما آن اندازه آزادی وجود دارد که هر بازرگان و و اردکننده ای می تواند به راحتی با توصیه نامه ی کوچکی سالیان سال مالیات پرداخت نکند یا ایضا در مقوله ی گران فروشی آن اندازه آزادی وجود دارد که شما اگر همه ی شهر که سهل است اگر همه ی کشور را هم بگردید نمی توانید جنس و کالای واحدی را با یک قیمت واحد پیدا کنید ایضا  در فقره ی تغییر تاریخ انقضای اجناس هم آن اندازه آزادی وجود دارد که هر کس بنا به میل و سلیقه ی شخصی خود می تواند هر جنس و کالای تاریخ مصرف گذشته ای را تغییر تاریخ دهد و از نو به چرخه ی مصرف باز گرداند و بهره وری را به حد اعلا برساند و کسی نگوید این چرا و آن چرا؟ حالا یک عده غرب زده ی بی همه چیز،مرغ همسایه را غاز ببینند و هی بگویند اروپایی ها از ما پیشرفته تر هستند و آزادی دارند و اله اند و بئله اند!!!اگر بنا به مقایسه ی نقاط ضعف فرنگی ها با خودمان باشد مثنوی هفت من کاغذ می شود و به اطاله ی کلام منجر می شود و آنچه روشن و مبرهن تر از آفتاب است اینکه مطمئنا غربی ها در بسیاری از مسائل تا قرن ها به پای ما نخواهند رسید می پرسید چگونه؟ یک فقره را ذکر می کنم و تصدیع نمی دهم . بعضی از آگاهان اقتصادی می گویند هنوز در طول تاریخ اقتصاد جهان اختلاسی به بزرگی سه هزار میلیارد دیده نشده است! پس از این بابت هم می توان امیدوار بود که تا سالیان دراز رکورد در دست خودمان خواهد بود و اروپایی ها به گرد ما هم نخواهند رسید!!! حالا یک عده هی بگویند...

  • میر حسین دلدار بناب
۰۲
مرداد
 
مفقود اسم مفعول از ریشه ی فقد به معنی گم شدن و نیست و نابود شدن و از بین رفتن می باشد. برای بعضی از گمشده ها امید پیدا شدن هست اما برای بعضی ها هرگز!

معمولا وقتی کسی چیزی را گم می کند از آن پس حواسش هست تا دوباره چیزی را گم نکند خصوصا اگر آن گم شده ی قبلی چیز با ارزشی بوده باشد. در میان ترک ها اصطلاحی وجود دارد - ایتیک آجی اولار- یعنی گم شدگی یا چیزی را گم کردن تلخ می باشد.

معمولا انسان ها چیزهای بسیار ارزشمند را به راحتی از دست می دهند بدون آنکه به اهمیت آن فکر کنند و زمانی متوجه فاجعه می شوند که کار از کار گذشته است! در کشورهای غربی گروه هایی شکل گرفته اند تا از چیزهای باارزش مثل محیط زیست و طبیعت و میراث فرهنگی و بعضی از انواع در حال انقراض محافظت کنند و خطر مسئله را به همگان گوشزد کنند. گاه دیده می شود جمع کثیری دور یک درخت کهنسال حاقه زده اند تا مانع از قطع آن توسط شرکت های چوب بری شوند چرا که آن درخت را به عنوان سمبل قدمت منطقه ی خود یا نشان طبیعت سرسبز محیط زیست خود می دانند و در قبال از بین رفتن آن خود را مسئول می دانند. در همین راستا انقراض بعضی از گونه های جانوری مانند یوزپلنگ آسیایی یا ببر سیبری یا...تأسف و حساسیت بسیاری را برمی انگیزد اما انقراض تیپ های شخصیتی انسانی و صفات بسیار متعالی و ارزشمند انسانهایی که قولشان قول بود و حرفشان سند و گو وشان موی سبیل ،نه تأسف کسی را بر می انگیزد و نه تعجب کسی را!!!

نمی دانم آیا زمان آن رسیده است تا گروه هایی مانند طرفداران محیط زیست،این بار برای طرفداری از عدم انقراض صفات متعالی انسانی تشکیل شود یا نه؟! - در اینجا دیگر،صحبت از پژمردن یک برگ نیست! وای جنگل را بیابان می کنند!!!- و چه بر سر انسان می آید و او خود بی خبر و آسوده خیال!!!

اگر چه مانند بسیاری مقوله ها که عده ای منافع فردی را بر منافع جمعی ترجیح می دهند و بی میل هم نیستند که این خصایل عالی معدوم شوند تا آنها مدتی دیگر هم با خیال راحت بر خر مرادشان سوار باشند اما این نه آن سیلاب خرد و حقیر لحظه ای است که زیانش متوجه آنان نشود ،بلکه سیلی است بنیان کن که به یکباره بنیاد جامعه ی بشری را ویران و ساقط می کند که دیگر آن وقت نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان!!!

اما بعضی از اهم مفقودات که امید است باز یافته شوند عبارتنداز؛/محبت/ مودت/ مروت/ فتوت/ اخوت/ شفقت/ صداقت/ عدالت/ رفاقت/ ایثار/ انصاف/ وفا/ صفا/ حیا/ وجدان/ تقوا/ تعهد/ حریم و حرمت/ دستگیری درماندگان/ عیب پوشی/ خیرخواهی/ نوعدوستی/ منطق/ عقلانیت/ بردباری/ حق شناسی/ اخلاق/ عفاف/ جوانمردی/ رعایت حق نمک/ حق طلبی/ ظلم ستیزی/ رازداری/ مردم داری/ یکرنگی/ شرافت/ کرامت انسانی/ مناعت/ قناعت/ امانت/ متانت/ قدرشناسی/ شهامت/ مهرورزی/ نیک خواهی/ گره گشایی/ کارگشایی/ افتادگی/ برادری/ برابری/ حقیقت گویی/ حقیقت جویی/ آزادگی/ وارستگی/ وسعت مشرب/ فداکاری/ ثبات عهد/ اعتماد/ اعتقاد/ اعتدال/ گشاده دستی گشاده رویی/ چشم و دل سیری/ سایه داری/ و و و ...

 

  • میر حسین دلدار بناب
۲۷
تیر

جعل واژه ای است عربی به معنی ساختن،آفریدن،قراردادن،تقلب کردن،و ساختن نوشته یا سند یا هر چیز دیگر برخلاف حقیقت. مجعول اسم مفعول از جعل می باشد که در معنی ساختگی و تقلبی و غیر حقیقی می باشد.

در بررسی پیشینه ی جعل متوجه می شویم از زمانی که بعضی از انسانها به مزایای ترجیح منافع شخصی و فردی برمنافع جمعی و ملی پی برده اند! دست به دامن جعل شده اند و این امر از روزگاران بسیار دور معمول و متداول بوده است! و به مرور زمان بر ابعاد و انواع آن افزوده شده است!

از آنجایی که اصولا انسان بر خلاف سایر مخلوقات،موجودی است تن پرور و پخته خوار و از زیر کار دررو،لذا همیشه به دنبال راه های میانبر و کم خطر و کم هزینه و زود بازده بوده است!!! و چه راهی میانبرتر و کم خطرتر و کم هزینه تر و زودبازده تر از راه جعل و تقلب؟!

مگر نه این است که در سرتاسر دنیا همه ی دانشمندان و مهندسان و تکنسین ها و ...در صدد کوتاه کردن راهها و در نتیجه کم کردن هزینه ها و صرفه جویی در وقت و مصرف سوخت و...هستند؟ عده ای نیز به جای تلف کردن عمر شریف خود در کلاس های درس مدرسه یا دانشگاه و اخذ ورق پاره ای به نام مدرک،از راه میانبر وارد شده و با پرداخت مبلغی ناچیز به یک اهل فن -البته این در صورتی است که خودشان اهل فن نباشند- کار را تمام می کنند - از مصادیق کار را که کرد آنکه تمام کرد-  این شیوه یعنی هدر ندادن عمر شریف در اروپا شکل جالبی پیدا کرده بطوری که حتی تعدادی از ویراستاران در اروپا دست به کار کوتاه تر کردن آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ مانند ویکتور هوگو و الکساندر دوما و ...دیگران شده اند!!! و اضافات کار آنان را اسقاط کرده اند! چرا که امروزه اصولا مردم حال و حوصله ی خواندن کتاب خصوصا کتاب های به آن حجم و ابعاد را ندارند - لازم به ذکر است آمارهای موجود در باره ی میزان مطالعه ی مردم اروپا در شبانه روز کذب بوده و قابل اعتماد نیستند!!!- و محتمل است که نویسنده ی محترم هم دچار دراز گویی و ژاژخایی شده بوده است! البته این مقوله در راستای یافتن راههای کوتاه و میانبر قابل توجیه است و صرفه ی اقتصادی نیز دارد و اوقات گران قیمت مردم را نیز به هدر نمی دهد!!! و از طرفی ویراستار محترم هم با این روش با یک تیر دو نشان می زند؛ یکی اینکه نام خود را در کنار نام بزرگان روزگار می آورد و به اصطلاح خودمان زلفی با بزرگان گره می زند و دو دیگر اینکه از این راه ادعای خلق اثری متفاوت تر از اثر قبلی را دارد و خود با ناشران قرارداد می بندد و حق التالیف قابل توجهی اخذ می فرماید و ...

به هر حال چنان که ملاحظه می شود هر کسی می تواند با اندک تلاشی مختصر و ناچیز به نتایج قابل ملاحظه ای برسد و این از مزایای،میانبر رفتن هاست و اندکی جعل و قلب و صناعت و تقلب و تخلف به گوشه ی قبای کسی بر نمی خورد!!! و به قول قدیمی ها نه آسمان به زمین می آید و نه زمین به آسمان می رود و آب از آب تکان نمی خورد!

در روزگاری نه چندان دور حوزه ی جعل بسیار محدود بود و دایره ی جعلیات بسیار تنگ . لذا کل مجعولات شاید از تعداد انگشتان دست فراتر نمی رفت و در چند فقره از قبیل جعل نسب و جعل سند و جعل مهر و امضا خلاصه می شد. اما خوشبختانه امروزه به مدد فناوری های نوین و ارتقاء فکر جاعلان فرهیخته شماره ی جعلیات و مجعولات سر به فلک می زند، که البته باید آن را مرهون عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و اقتضائات زمان و مکان دانست!

به هر حال کار جعل را نباید دست کم گرفت و باید آن را در شمار بیزنس های بی نظیر در شمار آورد ، چرا که به مدد آن بسیاری هستند که یک شبه ره صد ساله بلکه ره هزار ساله رفته اند!!!

برای اینکه بیش از این اطاله ی کلام نشود به پاره ای از جعلیات مهم از گذشته تا به امروز نظری می افکنیم؛/جعل هویت/ جعل نسب/ جعل شجره نامه/ جعل سند/ جعل مهر/ جعل امضا/ جعل سکه/ جعل اسکناس/ جعل چک پول/ جعل مدرک/ جعل گواهینامه/ جعل کارت پایان خدمت/ جعل مدارک دانشگاهی/ جعل شناسنامه/ جعل نشان استاندارد/ جعل بارکد/ جعل نشان کیفیت/ 

حال اگر به جای واژه ی جعل کلمه ی قلابی را قرار دهیم که دقیقا از همان خانواده ی محترم است،باز شمارگان مجعولات افزایش خواهد یافت، فی المثل؛ /نسب قلابی/ سند قلابی/ سکه ی قلابی/ مدرک قلابی/ چک پول قلابی/ گواهینامه ی قلابی/ شجره نامه ی قلابی/ هویت قلابی/ امضای قلابی/ مهر قلابی/ لباس قلابی/ سلاح قلابی/ شغل قلابی/ جنس قلابی/ دکتر قلابی/ مهندس قلابی/ استاد قلابی/ روانشناس قلابی/ نویسنده ی قلابی/ و و و...قلابی/

باز می توان جای قلابی را با تقلبی عوض کرد و باز به اعضای خانواده ی محترم جعلیات افزود، مثلا؛/ پول تقلبی/ مارک تقلبی/ سند تقلبی/ مدرک تقلبی/ جنس تقلبی/ داروی تقلبی/ سکه ی تقلبی/ اشیاء باستانی تقلبی/ مجسمه ی تقلبی/ تابلوی تقلبی/ و و و... تقلبی/

باز می توان به جای تقلبی از کلمه ی ساختگی استفاده کرد و دامنه ی مجعولات را بهتر نشان داد، از قبیل؛ / چهره ی ساختگی/ محبوبیت ساختگی/ اعتبار ساختگی/ مدارک ساختگی / اقتدار ساختگی/ دعوای ساختگی/ بیماری ساختگی/ گرانی ساختگی/ کمبود ساختگی/ تورم ساختگی/ سند ساختگی/ صحنه ی تصادف ساختگی/ صحنه ی جرم ساختگی/ مظلومیت ساختگی/ مقبولیت ساختگی/ استقبال ساختگی/ ایمان ساختگی/ مسلک ساختگی/ عرفان ساختگی/ تدین ساختگی/و ...ساختگی/ ... 

  • میر حسین دلدار بناب