اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۷
فروردين

معمولا از قدیم الایّام رسم چنین بوده و هست که پیکره یا نقش و تندیس کسانی را نصب العین یعنی پیش چشم قرار می دهند که کاری کرده باشد کارستان و در خور تمجید و توجّه و خارق العاده و حیرت انگیز و از این دست امور !!! تا الگو و اسوه ای باشد  برای نسل های متمادی نوع بشر اعمّ از خویش و بیگانه و گردشگر داخلی یا خارجی و مهمان و میزبان و خلاصه هر نوع صاحب فهمی تا شاید میلی یا کششی در دلش به سوی نیکی ها و  کارهای خیر از قبیل خدمت به خلق الله و سایر موجودات ایجاد گردد که کاری بس پسندیده و شایسته است و  انشاالله مقبول خلق و خالق!

باشد که از این طریق فرق بین نیک و بد، خادم و خائن، درستکار و نادرستکار، وطن پرست و بیگانه پرست، خود پرست و ایثارگر، رزمنده و ترسنده، تولید کننده و مصرف کننده، مقلّد و مولّد، منصف و غیر منصف، خداجو و خرما جو، هنرمند و بی هنر، بلند نظر و کوته نظر، اندیشمند و مرتجع، خودبین و خدابین، تاریکی و روشنایی، مخلص و مزوّر، یک رنگ و هزار رنگ، پاکباز و دودوزه باز، اهل دنیا و اهل عقبا، پرهیزگار و ناپرهیزگار، دانا و نادان، شایسته و ناشایسته، لایق و نالایق، کاربلد و کارنابلد، فرهیخته و نافرهیخته، اهل شعار و اهل عمل، اهل باطن و اهل ظاهر، و بسیاری خصایل و صفات و ویژگی های دیگر که از این بیشتر برشمردنش زعفران به بناب بردن است و زیره به کرمان بردن و دوشاب به مراغه!!!، بر همگان معلوم گردد و سره از ناسره، خادم از خائن، خالص از ناخالص، شایسته از ناشایسته، دروغ از راست، و صداقت از نابکاری فرق نهاده شود و در دفتر قطور تاریخ اصحاب یمین و اصحاب شمال هر کدام در ردیف و صف خود قرار گیرد و به عبارتی هر کسی خر خود را سوار شود و این همه ناز از اسب و استر و خدم و حشم و برج و ویلا و پورشه و ...نکند!!! و کارها بر اساس منطق و عقلانیّت و کفایت روان گردد! 

حالا این نصب العین - یا به عبارتی اگر بخواهیم پارسی را پاس بداریم، همان پیش چشم قرار دادن - ممکن است به اشکال مختلف صورت پذیرد، فی المثل تندیسی باشد در وسط میدانی بزرگ یا تصویری باشد نقش بسته بر سینه ی کوهی یا قامت بلند برجی، بارویی، دیواری و  امروزه تهیّه ی سریالی و فیلمی  و غیره و ذلک که کار از ما بهتران است و ما را از کمّ و کیف آن امور اطّلاعی نیست، لذا از این بخش تخصصی کار صرف نظر می کنیم و به بعد دیگر این سنّت دیرینه می پردازیم...

از دوران طفولیّت تصویر مردی میان سال با سبیل های از بناگوش در رفته،  بر روی شیشه ی قلیان پدر بزرگ و  بشقاب های چینی مخصوص مهمان خانه ی مادر بزرگم  که می گفت: بشقاب های آنتیک عهد قجری هستند، نظرم را به خودش جلب می کرد. وقتی از اسم و رسم صاحب تصویر می پرسیدم جواب می دادند تمثال سلطان صاحب قران ناصرالدّین شاه قاجار است! 

در خیال کودکانه ی خود، سلطان صاحب قران را فردی قدر قدرت و قوی شوکت و مملکتداری با کفایت تصوّر می کردم و با خود می گفتم: با وجود چنین فرد عظیم الجثّه ای با این سبیل های چنگیزی دیگر کسی جرأت چپ نگاه کردن به چهره ی مام میهن را نمی داشته است و اگر چنان جسارتی می کرد کارش با کرام الکاتبین می افتاد و مادرش به عزایش می نشست و ...

با خود فکر می کردم که این بابا لابد کارهای بسیار بزرگی برای میهن خود انجام داده است که تمثالش با چنین ابهّتی حتّی بر کف بشقاب های چینی مادربزرگ و شیشه ی قلیان پدربزرگ ترسیم شده است که آنان می بایست در بهترین اوقات زندگی خود او را در پیش چشمان خود داشته باشند و به وجود شخص شخیصش ببالند و بنازند!!!

بیش از نیم قرن از آن ایّام گذشته است! از بد حادثه آن طفل خوش خیال و بی خبر از همه جا که من بوده باشم،  در رشته ی تاریخ تحصیل کرده است! دست بر قضا این طفل بر اساس روحیّه ی کنجکاوی مفرطش کارنامه ی پنجاه ساله ی سلطان صاحب قران را به خوبی بر رسیده است! امّا دریغ و حیف و هزار افسوس که جز طومار عظیمی از جنایت و خیانت و سالوس و ریا در آن  کارنامه چیز دیگری نیافته است!!!

عزل امیرکبیر شایسته ترین صدراعظم تاریخ ایران از صدارت و قتل او در حمّام فین کاشان، جدا کردن افغانستان از ایران بر اساس معاهده ی پاریس با دسیسه ی بریتانیا، جدا کردن بخش مهمّی از شمال شرق ایران که امروزه جمهوری ترکمنستان نامیده می شود بر اساس معاهده ی آخال، بخشیدن بخش بزرگی از جنوب شرق ایران که امروزه بلوچستان پاکستان نامیده می شود به انگلیسی ها بر اساس قرارداد گلداسمیت، دادن امتیازات بی شمار از قبیل امتیازات رویتر، تالبوت، گمرکات، بانک، لاتاری، شیلات و... به روس و انگلیس، برقرار کردن نیم قرن دیکتاتوری مطلق و اختناق جانکاه برای مردم ایران و... تنها بخشی ناچیز از کارنامه ی صاحب آن تصویر یعنی سلطان صاحب قران جناب آقای ناصرالدّین شاه قاجار است!!!

حال بگذریم از اینکه در سال های قحطی و خشکسالی و  شیوع طاعون و وبا با وام هایی که از بانک های روس و انگلیس گرفت و به ینگه دنیا سفر کرد، با کارهای ابلهانه اش دیگر آبرویی برای ایران و ایرانی نگذاشت و بار سنگین بازپرداخت آن وام ها را بر گردن ایرانی جماعت تهی دست و پای برهنه نهاد!!!

 جای حیرت نیست که مردم  فهیم و قدرشناس ایران با آن کارنامه ی درخشان که مختصرا ذکرش رفت، حدودا بعد از گذشت یک قرن و نیم حضرت ایشان را فراموش نمی کنند و به تندیس ها و تصاویر جنابش حرمت می نهند و بها می دهند چرا که بزرگان را باید قدر دانست و بر صدر نشاند، شگفتی این طفل از آن است که در سال های ماضی خصوصا در دهه ی اخیر هم افراد بسیار مهمّی پیدا شده اند و دست به کارهای محیرالعقول و حیرت انگیز و خارق العاده زده اند که در نوع خود از عجایب می توان به حساب آورد چرا که لنگه اش را در ممالک دیگر به راحتی نمی توان یافت !!! از آن دست است کار شاقّ کسانی که  میلیاردها میلیارد تومان از مال این ملّت را با زحمت فراوان اختلاس فرموده اند و در غربت ینگه دنیا در آرزوی وطن خویش اشک تمساح می ریزند!!!، یا کسانی که با زحمت تمام  در دوره و زمانه ای که نان لواش و سنگک و بربری به خاطر مواد غنی کننده ی فراوان از گلوی خلق الله پایین نمی رود با هزاران زحمت و مشقّت هزاران هکتار از  زمین های سفت و سخت را خورده اند و خم به ابرو نیاورده اند!!!  با این حساب باید سختی کار کوه خواران و دریاخواران و رانت خواران را باید مضاعف و جند برابر دانست!!! حال بگذریم از کارهای کسانی که در اوضاع بحرانی امور مردم را به خوبی و با پاکدستی تمام مهندسی کرده اند!!! باز بگذریم از طاقت فرسا بودن کار کسانی که به امر مبارک و میمون پول شویی و احتکار و زیرمیزی، و از این قبیل امور مشغول می باشند!!! تا یادم نرفته است اضافه کنیم نام و یاد کسانی را که به پاس آوردن نفت بر سر سفره ی مردم  و افشای لیست بلند و بالای مفسدان اقتصادی، باید گرامی داشته شوند و پیکره و تمثال و تندیس هایشان زینت بخش در و دیوار شهرها و روستاها و کوچه ها و خیابان ها گردد.

با این اوصاف نمی دانم  چرا کسی به فکر تهیّه ی پیکره و تندیس و تصاویر آن آقایان پاکدست و خدوم نیست تا سرمشق و الگویی برای نوباوگان و نسل های آینده ی این مرزو بوم باشند!!! 

آخر کسی نیست از این مردم بپرسد مگر چه چیز این آقایان از سلطان صاحب قران کمتر است، هان؟!

تا دیر نشده است به فکر تهیّه ی تندیس آقایان باشید تا از حافظه ی تاریخی مردم دیلت نشوند!!!

  • میر حسین دلدار بناب