اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۴۶ مطلب با موضوع «زندگی نامه» ثبت شده است

۰۶
آبان

 

میرزا علی معجز شبستری فرزند حاجی آقا ، در سال 1252 هجری شمسی در شبستر که در آن زمان قصبه ای کوچک بود تولد یافت . میرزا علی در مکتب خانه خواندن و نوشتن را آموخت . در سن شانزده سالگی (68-1267 هجری شمسی) پدرش فوت شد . بعد از فوت پدر برادانش که در استانبول به تجارت مشغول بودند ، علی جوان را به استانبول بردند . علی در استانبول فرصت تعلم و مطالعه بدست آورده و ضمن کمک روزانه به برادران خود به مطالعه در تاریخ و ادبیات می پردازد . علی را عشق وطن و دردغربت آزار می داد . بهمین جهت بعد از حدود سیزده سال واندی زندگی در غربت استانبول به شبستر باز می گردد .

و از آنجائیکه از مریدان عارف مشهور ایران شیخ محمود شبستری بوده ، بیشتر اوقات خود را بر سر مزار او حاضر می شده و در خلوت انس با مراد خود به نوشتن شعر می پرداخت . علی به شدت با واپسگرایی و تحجر حاکم بر اجتماع زمان خود به مبارزه پرداخت . و در این راه بدون واهمه از بیان حقایق کوتاهی نکرد .اشعار این شاعر نیز همه مربوط به نکوهش و هجو و انتقاد ازاوضاع اجتماعی دوران حیاتش است .  او در اشعار خود به خرافات و نادانی و تحریفات و بدعت های ناشایست دینی تاخته و انسانها را به سوی روشنایی و نور دانش و تمدن برای ترقی دادن کشور فرا می خواند . و از بیان واقعیات باکی بدل راه نمی دهد . و بهمین جهت نیز مغضوب متحجرین و دعا نویسان و اشاعه دهندگان خرافات در قالب تفسیر های غلط از احکام دین در شبستر واقع می شود . او در نوحه خوانی از دلاوری های سالار شهیدان و شهدای عاشورا و شجاعت و حقیقت گویی زینب کبری سلام الله علیها می گوید . در آن زمان نفی قمه زنی و معرفی چهره ی واقعی امام حسین علیه السلام و بزرگداشت خاطره عاشورا مطابق با شأن شهدای آن روز خونین کربلاو پرهیز از گزافه گویی و اغراق در مورد فرامین دینی و سرگذشت چهارده معصوم برای اولین بار از زبان معجزشنیده می شود.

معجز در استانبول نیز به زبان ترکی آذربایجانی شعر می سرود و مردم را بااوضاع واحوال و مشکلات پیش روی جامعه ایران آشنا می ساخت . علی بر این باور بود که اونیز مثل میرزا علی اکبر طاهر زاده ( متخلص به صابر صاحب مجموعه اشعار هوپ هوپ نامه) در بیداری مردم خود باید بکوشد . و به همین علت در هریک از اشعار خود به یک معضل و مسألة اجتماعی اشاره دارد. در دوره ی حیات معجز ، ایران به حال و روزی افتاده بود که هر ایرانی وقتی به مطالعه ی تاریخ آن زمان بپردازد متأثر ومغموم می شود . و در این چنین اوضاعی که فقر و فلاکت و جهل کشور را در بر گرفته بود ظهور وحضور شاعری مثل میرزا علی معجز شبستری در عرصه ادبیات آذربایجان ، که با ازجان گذشتگی در قالب شعر بانگ و فریاد بر بی عدالتی ها و جهالت و بی لیاقتی دستگاه حاکمه زمان خود بر می آورد ، برای تاریخ ادبیات آذربایجان افتخاری است بس بزرگ ، وگویای این است که در سرزمین آذربایجان اگر سردارانی مثل ستار خان  برای استقلال و اقتدار ایران سر برافراشته اند ، سربداران ادبیات این خطه نیز برای بیداری ملت از عمرو جان خود مایه گذاشته اند . در این زمان آن متحجرین و حکام مستبد لعن ونفرین مردم را باخود دارند و شاعر فقید، علی معجز شبستری با نیکنامی ، از احترام و تحسین ملت آذربایجان برخوردار است .

معجز برای تاسیس یک مدرسه دخترانه با اصول امروزه برای دختران شبستر خیلی تلاش نمود و بالاخره با مساعدتهای رئیس فرهنگ وقت تبریز بنام آقای دکتر محسنی عمادالسلطنه ، اولین مدرسه دخترانه را در قصبه ی شبسترایجاد نمود . میرزا علی معجز شبستری از پیشگامان احیای حقوق مدنی زنان است . او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است . و در اشعار خود بنا به موانعی که در جامعه ی آن روز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن آذربایجانی بحساب آورده و شعر گفته است . ( توکذین جهلی اولماسا زائل اوغلی اولماز تمدنه مایل ) ترجمه: اگر نادانی تکذبان از بین نرود ، فرزندش تمایلی به پیشرفت نخواهد داشت . معجز به این اصل معتقد بود که مادران دانا و فهمیده و باسواد قادر به تربیت صحیح اولاد خود هستند . همانگونه که اشاره شد ، میرزاعلی معجز شبستری در اشعار خود به جهالت ونادانی – احتکار – کم فروشی – زور گویی – انجام اعمال وقیحانه توسط اربابان و خانها و کسانی که خود را از بزرگان جامعه می دانند و تحت لوای دین به خلافکاری و ترویج خرافات می پردازند ، اشاره ها دارد و همین بر حلاوت و مقبولیت اشعارش می افزاید .

معجز در بیان سرگذشت خود می نویسد : بعد از بازگشت به وطن به نوحه خوانی مشغول شدم . ولی نوحه خوانی و بیان حقایق در اشعار نوحه برای واپسگرایان خوش نیامد و بمن اعلان جنگ نمودند. بیست و شش سال با اینها جنگیدم . طوری شده بود که خیرات میدادند و عروسی میگرفتند و مرا دعوت نمی کردند . فقط نوشتم و در گوشه و کنار روزگار گذراندم . تا اینکه در سال 1312 هجری شمسی بدلیل اعمال فشار ها شبستر را ترک و به شهرستان شاهرود نزد یکی از اقوامش که گویا باجاناقش بوده می رود و یکسال بعد در سال 1313 هجری شمسی در آن شهر به دیار باقی می شتابد . روحش شاد

منبع: سایت حیات نامه

  • میر حسین دلدار بناب
۰۶
آبان

 

یانی کریسومالیس در ۱۴ نوامبر سال ۱۹۵۴ (۲۳ آبان ۱۳۳۳ ) در شهر کالاماتای یونان به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی اش را در شهر زیبا و کوهستانی کالاماتا گذراند.
در سن چهارده سالگی به رشته شنا علاقه
مند شد
و توانست رکوردی ملی در رشته شنا برای کشورش یونان به جا گذارد و تلاش گسترده ای برای رسیدن به رقابت های المپیک نمود.
در سال ۱۹۷۲ میلادی (۱۳۵۱ شمسی) به آمریکا برای تحصیل در رشته مورد علاقه اش، روان شناسی در مشهور ترین دانشگاه روان شناسی دنیا یعنی مینسوتا رفت. پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در یک گروه محلی راک در مینسوتا بنام کاملئون (Chameleon) به عنوان نوازنده کیبورد آغاز به کار کرد. پس از آن کسی نمی داند چه اتـفاقی برای یانی افتاد اما او
اکنون صاحب استودیوی شخصی است
و بیش از ۲۵ میلیون نسخه از آلبوم های وی در دنیا به فروش رفته است.
او به موسیقی دانی مستـقـل یا
عقاید و تفکری منحصر به فرد تبدیل شد و به شهرت و محبوبیتی جهانی دست یافت و این در حالی بود که یانی حتی قادر به خواندن و نوشتن ساده ترین نت های موسیقی نیز نبود. ولی با تبحری خاص ساخته های خود را با روش مخصوص خود و رسم الخط ابدائی خود می نگارد. یانی قطعاتی کامل و زیبا دارد که کاملا ساخته خود اوست و در سبکی انحصاری اجرا شده است.

اکثر آلبوم های یانی توسط شرکتهای virigin records و یا EMI تولید، تهیه و توزیع می شوند. یانی موسیقی های بی شماری برای برنامه های تلویزیونی و سینمایی ساخته و همچنین قطعات تبلیغاتی متعددی برای شرکت های تجارتی و بازرگانی خلق نموده است.
او اوقاتش را بیشتر در لوس آنجلس و سیاتل آمریکا می گذراند و اکنون یک شهروند آمریکایی به شمار می رود. او مدت ها با خانم هنرمندی بنام لیندا ایوانز همکاری صمیمی داشت و در اوایل سال ۱۹۹۸ این ارتباط را پایان یافته اعلام کرد. این ارتباط ظاهراً یک همکاری دوستانه بوده است.
یانی از اوایل سال ۱۹۹۸ تا ماه آوریل ۱۹۹۹ هیچ گونه فعالیت تولیدی کنسرت و توری را برگزار نکرد و به استراحت پرداخت. اما در سال ۲۰۰۰ یکی از بی نظیر ترین آلبوم های خودش را ارائه داد. جالب این است که تمام تنظیمات و تبدیلات موسیقی این آلبوم شخصاً و فقط توسط خود یانی در استدیوی شخصی خودش انجام شد ! 
 
او معمولا خیلی به ندرت موسیقی گوش می دهد و به گفته خود او موسیقی را صرفاً از ایستگاه های رادیویی گوش می کند.
خواننده مورد علاقه او Peter Gabriel است و اعتقاد دارد که در سال های اخیر به جزموسیقی محمد رسول الله، عیسی مسیح، دکتر ژیواگو، ایندرا گاندی و چند قطعه محدود دیگر، قطعه جالب توجهی نشنیده است.
مادر و پدر یانی هر دو اهل یونان هستند. مادر وی فلیستا Felista پدرش سوتیری Sotiri نام دارند. یانی قطعه هایی را به نام مادرش ساخته است و علاقه خاصی به کشور خود و اماکن قدیمی دارد.
سال ها پیش یانی با جازیست خود چارلی آدامز Charlie Adams آشنا شد و اولین کار خود را بنام «بیرون از سکوت» یا Out Of Silence در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶ شمسی) به بازار عرضه کرد.
یانی سال ها پیش با شهداد روحانی نیز همکاری تنگاتنگی داشت و از تجربیات او استفاده فراوان برد و با همکاری شهداد و با استفاده از دانش و تجربه او، یکی از زیباترین کنسرت هایش را در شهر آکروپلیس یونان و با رهبری شهداد روحانی اجرا نمود.

  • میر حسین دلدار بناب
۰۴
آبان
 

سیداشرف الدین قزوینی، معروف به گیلانی، فرزند سید احمد حسینی قزوینی، به سال ۱۲۸۷ هجری قمری در قزوین به دنیا آمده و شش ماه بوده که یتیم مانده و در یتیمی ملک و مال و خانه اش را غصب کرده اند و او دچار فقر و تنگدستی شده است. در جوانی به عتبات رفته و چندی در کربلا و نجف زیسته و بعد شور میهن پرستی او را به ایران کشیده است. سید به قزوین آمده و از آنجا در بیست و دو سالگی به تبریز رفته و با پیری روشن ضمیر آشنا شده است. دوره ی تحصیلات مقدماتی را در تبریز گذرانده و هیئت و جغرافیا و صرف و نحو و منطق و هندسه و علوم متداول دیگر را آموخته و چندی بعد به گیلان آمده و در رشت اقامت گزیده و از رشتیان نوازش ها و مهربانی ها دیه و نخستین شعرهای خود را همانجا سروده است.
سید اشرف در سال ۱۳۲۵ هجری قمری روزنامه ادبی و فکاهی کوچکی به نام «نسیم شمال» در رشت منتشر کرد که تا انحلال مشروطه دایر بود. در سال ۱۳۲۶ که مجلس بمباران و روزنامه ها و انجمن ها برچیده شده، نسیم شمال نیز متوقف گشت و در سال ۱۳۲۷ پس از فتح تهران دوباره انتشار یافت. سید اشرف الدین در سال ۱۳۳۳ به تهران آمد و روزنامه نسیم شمال را در تهران دایر کرد.
سیداشرف محبوبترین و معروفترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه است. وی اشعار فکاهی و انتقادی خود را هر هفته در روزنامه اش چاپ می کرد و به دست مردم می داد. هنگامی که روزنامه فروشان دوره گرد فریاد را سر می دادند و روزنامه را اعلان می کردند، مردم از زن و مرد و پیر جوان و باسواد و بی سواد هجوم می آوردند و روزنامه را دست به دست میگرداندند. در قهوه خانه ها، در سرگذرها و در جاهایی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند و مردم حلقه می زدند و روی خاک مینشستند و گوش میداند. نام این روزنامه به اندازه ای بر سرزبان ها بود که همه جا سیداشرف الدین را آقای «نسیم شمال» صدا می زدند.
شعرهای سیداشرف الدین هر چند به بلندی سخن گویندگان کلاسیک نمی رسید، اما از حیث ترکیب عبارات و سبک بیان بر بسیاری از اشعار فکاهی و سیاسی آن زمان برتری دارد. قسمتی از اشعار وی، اقتباس یا ترجمه آزدای است از اشعار میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، صاحب هوپ هوپ نامه که سیداشرف الدین آنها را در اختیار فارسی زبانان آن روز، که تشنه آزادی و خواهان برانداختن رژیم کهنه و فرسوده احتماعی بودند، قرار می داد. دفاع از استقلال ایران و دشمنی با تجاوزکاران بیگانه بزرگترین هدف هنری او بوده است که همه در قالب اشعار گرم و آتشین و با سیک و روش هزل آمیزی که از صابر آموخته بود، نمایش می داد. اشعار اصیل او نیز، که تحت تاثیر مستقیم صابر سروده شده، پر از طنز خفیف و در عین حال کوبنده است. در این سروده ها وطن فروشان، خیانتکاران و دشمنان آزادی و کلیه کسانی که دربند کشور و مردم نبودند به باد استهزا و ریشختند گرفته شده اند.
سیداشرف مردی ساده، مهربان، بخشنده و بی اعتنا به مال دنیا و به تمام معنی حامی و طرفدار طبقات زحمتکس بود، آزادکی و آزاداندیشی این مرد عجیب بود، اندک تعصبی در او نبود. لطایف بسیار به یادداشت، قصه های شیرین می گفت، هر چه می سرود، بدون یادداشت از بر می خواند، در سراسر زندگی مجرد زیست تا سرانجام در سال ۱۳۴۵ هجری قمری شایع شد که وی به بیماری جنون مبتلا شده است. بدین علت با دستاویز او را به تیمارستان بردند. چند سالی به حال فقر و تنگدستی و بیماری زنده بود تا در ذیحجه سال ۱۳۵۲ هجری قمری چشم از جهان فروبست.

آخ عجب سرماست ....
آخ عجب سرماست امشب ای ننه ما که می میریم در هذا السنه
تو نگفتی می کنیم امشب الو تو نگفتی میخوریم امشب پلو
نه پلو دیدم امشب نه چلو سخت افتادیم اندر منگنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
این اطاق ما شده چون زمهریر باد می آید زهر سو چون سفیر
من ز سرما می زنم امشب نفیر می دوم از میسره بر میمنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اغنیا مرغ مسما می خورند با غدا کنیاک و شامپا می خورند
منزل ما جمله سرما می خورند خانه ما بدتر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اندرین سرمای سخت شهر ری اغنیا ژیش بخای مست می
ای خداوند کریم فرد و حی داد ما گیر از فلان الطزنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
خانباجی می گفت با آقا جلال یک قرن دارم من از مال حلال
می خرم بهر شما امشب زغال حیف افتاد آن قرآن در روزنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
می خورد هر شب جنا مستطاب ماهی و قرقاول و جوجه کبات
ما برای نان جو در انقلاب وای اگر ممتد شود این دامنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
تخم مرغ و روغن و چوب سفید با پیاز و نان گر امشب می رسید
می نمودم اشکنه امشب ترید حیف ممکن نیست پول اشکنه

  • میر حسین دلدار بناب
۰۴
آبان
محمد جعفر محجوب،ادیب و محقق و فرهنگ‌پژوه‌نامدار ایرانی در سال ۱۳۰۳ در تهران زاده شد و تحصیلات دبستانی و دبیرستانی خود را در همان شهر به پایان رساند.

محمد جعفر محجوب، کار خویش را با تندنویسی در مجلس شورای ملی در 1323 آغازید.

در سال ۱۳۲۶ در رشته علوم سیاسی و در سال ۱۳۳۳ در رشته زبان و ادبیات فارسی لیسانس خود را از دانشکده حقوق و ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد.

دکتر محجوب درسال ۱۳۴۲ موفق به دریافت درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. از سال ۱۳۳۶ به بعد سمت های مدرس، دانشیار و استاد زبان و ادب فارسی را در دانشگاه تربیت معلم و دانشگاه تهران به عهده داشت.

در سال های ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ به عنوان استاد میهمان در دانشگاه آکسفورد انگلستان و دو دوره در سال های ۱۳۵۳ تا ۵۵ و ۱۳۶۱ تا ۶۳ در دانشگاه استراسبورگ فرانسه به آموزش زبان و ادبیات فارسی پرداخت.

او مدت ۲۳ سال عضو انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به یونسکو بود. دکتر محجوب از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ ریاست فرهنگستان زبان و فرهنگستان ادب و هنر ایران را به عهده داشت و از سال ۱۳۷۰ تا هنگام مرگش در ۱۳۷۴ در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا به تدریس ادبیات فارسی مشغول بود .

از مجموعه درس های دکتر محجوب که در سال ۱۳۶۷ به بعد ضبط شده است، شرح و تفسیر برخی از غزلیات حافظ ، شرحی درباره مثنوی مولانا،نظامی گنجه‌ای،شاهنامه فردوسی و باب دوم سعدی را از سوی انتشارات ماهور در قالب سی دی به بازار عرضه شد.

بیان گرم و شیرین و شیوه تفسیری جذاب او نقشی مهم در آشنا ساختن علاقه‌مندان به ادب فارسی داشته است.

دکتر محجوب در زمان زندگی پربارش برخی از متون کهن را تصحیح کرده و تالیفات با ارزشی مانند: برگزیده غزلیات شمس تبریزی، دیوان قا آنی شیرازی، دیوان سروش اصفهانی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، کلیات ایرج میرزا، متن کامل امیر ارسلان، سبک خراسانی در شعر فارسی، فرهنگ لغات و اصطلاحات عامیانه ( با همکاری محمد علی جمال زاده ) و و تصحیح کلیات عبید زاکانی را به انجام رساند. برخی از مقالات وی درباره فرهنگ‌عامیانه در کتابی حجیم و دوجلدی از سوی نشر چشمه به بازار کتاب عرضه شد.

آخرین اثر استاد محجوب کتاب آفرین فردوسی بود که در سال ۱۳۷۱ در تهران منتشر شد.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۹
مهر
 

 

معرفی سرگی الکساندرویچ یسنین به همراه شعر "نامه ای به مادر"

(تولد به سال ١۸٩٥در ولایت ریازان. مرگ به سال ١٩٢٥در لنینگراد) در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. طی سالهای ١٩١٥-١٩١٢در دانشگاه ملی شانیافسکی مسکو تحصیل می‌کرد. "رادونیتسا" نخستین کتاب او است. وی یکی از بنیانگذاران مکتب ایماژینیزم١ می باشد. شاید که یسنین در میان تمام شعرای هموطن اش، روس ترین آنها باشد، چه شعر هیچ کس دیگری تا بدین اندازه از خش خش درختان توس ، از صدای نرم چکیدن قطرات باران بر بام‌های حصیری کلبه‌های کشاورزان، از شیهه‌ی اسب ها در چمن زاران مه‌زده‌ی صبحگاهی، از جرنگ جرنگ زنگوله‌های آویخته بر گردن ماده‌گاوان، از تاب خوردن گل‌های بابونه و گندم و از ترانه‌های جاری در اطراف پرچین‌های روستا الهام نمی گرفت. گویی که شعر یسنین با قلم نوشته نشده، بلکه دمی است برآمده‌ از خود طبیعت روسیه.

اشعار او که زاییده‌ی فولکلور بودند، خود تدریجا ً به فولکلور بدل گشتند. یسنین که از قریه‌ی ریازان به مجالس ادبی پتروگراد آمده بود، به شاعری مجلسی بدل نشد که پس از خوشگذارانی های شبانه کلاه سیلندر از سر مو طلاییش برگیرد تو گویی که دارد ملخ های ناپیدایی را از مزرعه ای در دوران کودکی دهقانی اش صید می کند. او، دل نگران از زوال سنّت های مورد علاقه اش، خود را "آخرین شاعر روستا" می نامید. یسنین انقلاب را می ستود، امّا به اقرار خودش بعضاً بدین علت که درک نمی کرد "سرانجامِ وقایع ما را به کجا می کشاند"، به میخانۀ ته کشتی انقلاب که از طوفان کج شده بود پناه می برد. شعر او گاه اسبی جوان را می مانَد که در برابر لوکوموتیو آتشین جریان صنعتی شدن از نظر محو گردیده است.

ترس از تبدیل شدن به یک "خارجی" در سرزمین خودش، در یسنین رسوخ پیدا کرده بود، امّا نگرانی های وی بی‌مورد بودند. ریشه های اجتماعی شعر وی آنچنان به عمق دویده بود که در زمان مسافرتهایش، چونان که او درختی سرگردان باشد، همواره پیوند خود را با او حتّی تا آن سوی دریاها نیز حفظ می نمودند. بیهوده نبود که او خود را بخش جدایی ناپذیر طبیعت روسیه می دانست – "چون درخت که با غم و اندوه برگ هایش را فرومی ریزد، من نیز واژه هایی غم انگیز را فرو می‌بارم"، و او که خود را گاه درخت افرایی یخ زده و گاه ماه سرخ فامی بر پهنه‌ی آسمان می پنداشت، طبیعت را یکی از مظاهر شخص خویش بر می‌شمرد. احساس سرزمین مادری در یسنین بدل شد به احساس جهان پرستاره و بی‌کرانه ای که او شخصیتش می بخشید و رنگ آشنایی بدان می زد: "چشمان سگ در برف به سان ستارگانی پرتلألو می درخشیدند".

یسنین شاید که روس ترین ِ شعراست، چه در شعر هیچ کس دیگری چنین اعترافات صریحی وجود نداشت، گرچه گاه این اعترافات در پس غوغا پنهان می گشت. تپش وتلاطم تمامی احساسات، افکار و آرزوهای او، ضربان رگی آبی را می مانَد که از ورای پوست تا بدان حد لطیف و شفّافی که گویی وجود خارجی ندارد، به روشنی نمایان است. یسنین تنها کسی است که می‌تواند نویسنده‌ی چنین جمله ای باشد: "حتّی حیوانات وحشی را نیز، چونان که برادران کوچک تان باشند، بر سر مزنید". او گُلی بود بی‌ همانند در شعر ما. یسنین که شاعری بورژوا و لفّاظ نبود، در اثری به نام "آدم سیاه" و بسیاری از اشعارش، آن هنگام که قلب پردود و تپنده‌ی خود را درون حجمی از لخته های خون، بر پیشگاه تاریخ کوبید، نمونه ای از مردانگی رفیع شخص خود به دست داد؛ قلبی به راستی زنده و بی شباهت به قلبی که قماربازان شاعرپیشه و زیرک، از آن تک خالِ دل می سازند . او با نوشتن آخرین شعرش با خون خویش، خود را به دار آویخت. به روایاتی دیگر، او را کشتند.

سخنی با خوانندگان

زیبایی متنی که به منظور معرفی سرگی یسنین آورده شده، سبب انتخاب آن بوده است. این متن علاوه بر طرح هایی کلی که از شخصیت این شاعر به دست می دهد، سؤالات و ابهاماتی را نیز در ضمیر خواننده ای که تا به حال با وی آشنا نبوده و یا آشنایی کمی داشته ایجاد می کند که این خود گشاینده‌ی بستری برای پیگیری های بعدی خواهد بود.

شعری که برای معرفی شاعر انتخاب گردیده، بی شک همانی است که سراینده‌ اش امروزه در جهان ادبیات به آن شهره تر است. "نامه به مادر" نه تنها در سرزمین مادری شاعر یعنی روسیه، که در بسیاری از فرهنگ های دیگر، زمینه ساز آفرینش های هنری بسیاری گشته که ازآن جمله است ترانه ها و قطعات عاشقانه ای با همین نام. در این شعر، گوشه ای از آنچه در وصف شعر یسنین در متن معرفی آورده شده، به چشم می خورد. باشد که به یاری خداوند اشعار برگزیدۀ دیگری از این شاعر ترجمه و در اختیار بازدیدکنندگان گرامی این سایت گذارده شود. به قول دوستی، این فارسی من است از شعر یسنین:


نامه ای به مادر

زنده ای هنوز پیرزن من؟

زنده نیز من‌ام. سلام به تو، سلام!

باشد که در کلبه‌ی چوبین تو شود جاری

آن نور وصف ناگشته‌ی شامگاهی

نوشته اندم که، تو با پنهان کردن نگرانی خویش

دلتنگ گشته ای مرا شدید

که با ردایی مندرس و کهنه بر تن‌ات

اغلب به سر جاده می روی

و در تاریکی کبود شامگاه

تنها و تنها یک چیز است تو را به نگاه:

گویی که کسی به گاه نزاعی در کافه

کاردی فنلاندی بر قلبم نشانده

چیزی نیست عزیز من! آرام گیر

که این تنها کابوسی‌ ست ناگوار

هنوز تا بدان حد میخواره نگشته ام

که تو را ندیده مرگ را پذیرا شوم

هنوز هم چون گذشته لطیف ام و نازک

و تنها دارم آرزوی آن

که هرچه زودتر از این اندوه پرتشویش

بازگردم به کلبه‌ی محقّرمان

بدان گاه باز می گردم که سپید باغ‌مان

در بهاران شاخساران بگسترد

لیک تو، چون هشت سال پیش

بیدار مکن مرا به وقت سپیده دمان

بیدار مکن آنچه را که خیال بافی شده‌ست

آن را که به حقیقت نپیوسته وا به تلاطم مدار

خستگی و فقدان‌های بی‌نهایت زودرس

به تجربه اندوختن در زندگی انجامیده اند مرا

و دعایم نیاموز که نیست ضرور !

چه دیگر به گذشته نباشد راه عبور

تو تنها یاری و دلخوشی‌ستی مرا،

مرا تنها تویی آن وصف ناگشته نور

پس دگر فراموش کن نگرانی خویش

اینسان دلتنگم مشو شدید

میا اغلب به سر جاده [چشم به راه من]

با آن ردای مندرس و کهنه ات به تن.

مترجم: مسعود احمدی نیا

منبع: قطعات قرن. منتخب شعر روس.

به قلم یوگنی یفتوشنکو. مینسک – مسکو، "پالیفاکت"، ١٩٩٥

  • میر حسین دلدار بناب