اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۴۰ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۱۶
آذر

 


فقیه، حکیم و فیلسوف بزرگ آیت الله جهانگیرخان قشقایی در سال 1243 هجری قمری در یکی ازایلات سمیرم اصفهان به دنیاآمد.


تحصیلات :
جهانگیرخان در اوایل نوجوانی چند سالی در همان زادگاهش به تحصیل پرداخت و قدری که از عمرش گذشت همراه ایل شد و به کوچ پرداخت و معمولاً به نواختن تار و شاهنامه‏خوانی مشغول بود. ولی از آن جا که علاقه وافری به فراگیری علم داشت خواستار تحصیل شد و چون تحصیل با حرکت و همراهی ایل هم‏ساز نبود، از آن‏ها جدا شده و یک‏باره در اصفهان توقف کرد و به تحصیل علم و دانش مشغول گشت.

جریان سکونت و تحصیل آیت الله قشقایی در اصفهان از این قرار بود: در یکی از تابستان‏ها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم کوچ کرده بود، مرحوم جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوایج شخصی خود به شهر اصفهان می‏رفتند، به اصفهان رفت و در ضمن می‏خواست تارش را هم که شکسته بود، تعمیر کند، ازاین رو از شخصی که همان همای شیرازی بود سراغ تارسازی را گرفت. آن مرد علاوه بر آن که او را راهنمایی کرد، به وی گفت: "برو علم و دانش بیاموز که بهترین کار است." این گفته آن شخص چنان تأثیری بر جهانگیرخان گذاشت که به یک‏باره از ایل خود جدا شده و در مدرسه صدر اصفهان ساکن شد. بدین گونه بود که جهانگیر خان در سن چهل سالگی تحصیل علم را شروع کرد و تا آنجا پیش رفت که از فیلسوفان بزرگ تمام دوران شد.

مرحوم جهانگیرخان در اصفهان از شاگردان خاص مرحوم قمشه‏ای بود و با هجرت استاد به تهران، او نیز به تهران مهاجرت کرد.
اساتید :
مرحوم قشقایی از اساتید بزرگ کسب علم نمود از آن جمله: آیت الله محمدرضا صهبا قمشه‌اى که از حکما و عرفاى اصفهان بود، دیگر اساتید ایشان ولى حسین على تویسرکانى، حاج شیخ محمد باقر نجفى مسجد شاهى، ملا حیدر صباغ لنجانى، میرزا محمد حسن نجفى، ملا اسماعیل اصفهانى درب کوشکی و میرزا عبدالجواد حکیم خراسانى.
شاگردان :
آیت الله جهانگیر خان قشقایى در علوم نقلى و عقلى، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت.
ایشان دو روز در هفته را به تدریس ریاضى و هیئت می‌پرداخت. همچنین گاهى نیز به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت. همینطور سطوح مختلف دروس حوزوى و حتى درس خارج را نیز تدریس می‌کرد.
اما برخی از شاگردان این حکیم متأله عبارتند از: ملا محمد جواد آدینه‌ای، سید محمد على ابطحى سدهى، میرزا محمود ابن الرضا، آقا ضیاء الدین عراقى از بزرگان علم اصول فقه، حاج آقا رحیم ارباب، عبدالله اشراق، میرزا مصطفى جعفر طیارى، سید ابوالحسن اصفهانى از مراجع بزرگ شیعه، شیخ حسنعلى اصفهانى معروف به شیخ نخودکى، میرزا محمد باقر امامى، حسین امین جعفرى دهاقانى، اسدالله ایزد گشسب، سید حسین بروجردى مرجع بزرگ شیعیان جهان، على بافقى، محمد حسن بیچاره بیدختى، میرزا مهدى بیدآبادى اصفهانى، سید صالح توسلى منجیلى طارمى، حاج میرزا محمد على حکیم الهى سلطان آبادى، محمد على خوانسارى، سید محمد رضوى کاشانى، محمد على زاهد قمشه‌اى و بسیاری بزرگان دیگر.

اخلاق خان قشقایی :
بنا بر آنچه از نزدیکان ایشان نقل است در طول عمرش کسی تندی و خشم از او ندید. همچنین یک سخن زشت نیز از زبانش شنیده نشده است. روحیات جوانی خویش را هرگز فراموش نکرده بود. و در ایام کهولت نیز به سوارکاری، تیراندازی و نشانه‌زنی علاقه داشت. برای حفظ سلامتی‌اش همه روزه مقداری پیاده راه می‏رفت. طلاب مدرسه صدر او را چون پدری مهربان دوست داشتند.
حکیم قشقایی در کلام بزرگان :
آیت الله العظمی بروجردی درباره او می‏گوید: "ما در زمان جوانى، در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می خواندیم ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیّه به درس ایشان می‏رفتیم."
مرحوم شیخ عباس قمی: "حکیم قشقایی عالمی جلیل و فاضلی دانا بود که در علوم معقول و منقول و در عرفان به کمال رسیده بود. او در علم و عمل به جایی رسید که بزرگان از شهرهای دیگر به حوزه درسش می‏آمدند."

حاج آقا رحیم ارباب: "مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کم نظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود. روز چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص می‌یافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمی‏کرد، حتی هنگامی که نیاز داشت یا مقروض بود. از عرفان بهره‏های کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود."

آقا بزرگ تهرانی نیز می‏نویسد: " جهانگیرخان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت... از سایر بلاد به قصد استفاده از حوزه درسش شتافتند."

استاد شهید مطهری درباره شخصیت و جایگاه علمی و معنوی حکیم قشقایی چنین می‏نویسد: "مرحوم خان، علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اول خود باقی بوده و فوق‏العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان بوده است." وفات
سرانجام مرحوم آیت الله حکیم جهانگیرخان قشقایی به دنبال یک بیماری کبدی در همان حجره مدرسه صدر در سن هشتاد و پنج سالگی در سیزدهم رمضان سال 1328 هجری قمری در اصفهان از دنیا رفت و پس از یک تشییع باشکوه و نماز آیت الله محمدتقی نجفی در تکیه آقاسیدمحمد ترک، به خاک سپرده شد.
منابع:

زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، مهدی قرقانی، انتشارات گلها، اصفهان
گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازى، کتابفروشی اسلامیه، تهران
گلبرگ، شماره چهل و چهارم
نور علم، شماره هفتم
برگرفته از: سایت فطرت

  • میر حسین دلدار بناب
۱۴
آذر

ولادیمیر ناباکوف (Vladimir Nabakov)نویسنده و شاعر و منتقد و استاد ادبیات. در سال 1889 در روسیه متولد شد و در 2 ژوئیه 1977 در آمریکا درگذشت. ناباکوف جزو معدود نویسندگان روسی است که فضای سرد و سنگین ادبیات روسیه بر داستان‌هایش حاکم نیست. اعتبار و شهرت فراوان ناباکوف با رمان "لولیتا" به اوج رسید که در زمان انتشار واکنش‌های متفاوتی برانگیخت. از دیگر آثار مهم ناباکوف می‌توان به رمان "ماری"(ماشنکا)، "دعوت به مراسم گردن‌زنی"، "زندگی واقعی سباستین نایت" و "آتش رنگ پریده" اشاره کرد. "خنده در تاریکی" یکی از رمان‌های مطرح و ماندگار ناباکوف است که تا به حال به بیش از 19 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

لولیتا را ناباکوف در سال 1955 آفرید. لولیتا را برای اولین بار استنلی کوبریک در سال 1962 به تصویر کشید. کوبریک از خود ناباکوف خواست که فیلم‌نامه لولیتا را برایش بنویسد. هر چند که ناباکوف در ابتدا نوشتن فیلم‌نامه لولیتا را نپذیرفت، اما در نهایت فیلم‌نامه لولیتای کوبریک را خود ناباکوف نوشت. چیزی در حدود 35 سال بعد از ساخته شدن لولیتای کوبریک، آدرین لین کارگردان انگلیسی‌الاصل نسخه جدیدی از لولیتا را در 1997 ساخت.

ناباکوف علاوه بر اعتبار فراوانش به عنوان رمان‌نویسی طراز اول در حوزه تدریس و نقد ادبی هم از سرآمدان قرن بیستم بود. نقدهای درخشان او بر کتاب‌هایی چون «مسخ» اثر فرانتس کافکا و پژوهش‌های او در ادبیات کلاسیک روس ازجمله فعالیت‌های این چهره‌ برجسته ادبیات قرن بیستم به حساب می‌‌آیند.

دیمیتری ناباکوف پسر ولادیمیر ناباکوف در مصاحبه با روزنامه تایمز اظهار داشت که آخرین رمان منتشر نشده پدرش با عنوان "اصل لورا" اگر تا اخر نوشته می‌شد، درخشان‌ترین رمان وی از کار درمی‌آمد. ولی این نویسنده پیشاپیش خواسته بود که بعد از مرگش متن دستنویس این رمان را نابود کنند. وییرا همسر ناباکوف خود نتوانست خواسته همسرش را عملی کند، ولی با مرگش در سال 1991 این تصمیم را به پسر خود واگذار کرد. دیمیتری ناباکوف 71 ساله که خواننده اپرا است ابتدا تصمیم داشت که دست‌نوشته مزبور را در اختیار تراست یک دانشگاه یا موزه یا موسسه قرار دهد تا در دسترس دانشگاهیان قرار گیرد. اما او در ای‌میلی که برای ران روزنبام مقاله‌نویس روزنامه نیویورک آبزرور فرستاد گفت که تصمیم خود را عوض کرده و می‌خواهد کتاب منتشر نشده پدرش را پیش از مرگ خود نابود کند.

منبع :مریم السادات فاطمی(کتاب نیوز)

  • میر حسین دلدار بناب
۱۴
آذر

اومبرتو اکو(Eqo - Umberto) در پنجم ژانویه سال 1932 در شهر الکساندرا در ایتالیا متولد شد. تحصیلات دانشگاهی را در فلسفه و زیبایی­شناسی به پایان رساند و در دانشگاه­های مختلف ایتالیا، از جمله دانشگاه بلونیا به تدریس پرداخت و به خاطر تالیفات گوناگون در زمینه­ی « نشانه شناسی» ورابطه­ی آن با هنر، ادبیات و معماری و جامعه شناسی به شهرت رسید.

اکو به موازات تحصیلات دانشگاهی، به تحقیقات و مطالعات ادبیات جهان پرداخت و بیش از هر نویسنده­ای به آثار جویس، خصوصاً نخستین آثار او که حاصل تفکراتی درباره­ی اصول فلسفه­ی "سن تومازو" (قدیس توماس اکویناس) است، تمایل یافت و این تعمق او را به وجود رابطه­ای فکری بین قرون وسطی و جنبش­های پیشرو راهبر شد و به نوشتن مقالاتی درباره­ی زیبایی­شناسی قرون وسطی پرداخت.

اکو داستان نویسی را با داستان کوتاه آغاز کرد اما ورود اساسی او به صحنه­ی ادبیات با رمان ناخواسته­ی" نام گل سرخ" همراه بود که شهرتی جهانی برای او در پی داشت. این داستان که با جمع­آوری مطالبی گسترده از قرون وسطی روابط راهبان و یادداشت­هایی درباره صومعه به قصد نوشتن مقاله از سال 1950 آغاز گشته بود به تدریج چهره­ی داستانی یافت و سرانجام با تحقیقاتی وسیع­تر به رشته­ی تحریر درآمد و در سال 1980 چاپ و منتشر گردید و در سال 1981 برنده جایزه استراگا در ایتالیا و مدیسی در فرانسه شد. وی در این رمان و در بودالینو به حوادث قر­­ن­های پانزدهم و دوازدهم ایتالیا پرداخته و از ادبیات و زحمت و مرارتی که نویسنده برای آفرینش ادبی متحمل می­شود، می­گوید.

این رمان توصیفی توانمندانه از قرون وسطی و اسراری است که دراین دوره تاریخی – که آغازگر جنبش بزرگ اومانیستی و بازگشت به فرهنگ کلاسیک یونانی- رومی و مطالعه­ی تمدن شرق اسلامی و انجامیدن به رنسانس است– در صومعه­ای دورافتاده بر فراز کوهی صعب­العبور به وقوع می­پیوند. داستان از زبان راهبی به نام "آدسو" دستیار "گولی ئلمو دَ باسکاویلا" روایت می­شود. در این کتاب صومعه، تجسم جوشش­های فکری، مباحثات و مجادلات متکلمانه­ی فلسفی و عرفانی فرقه­های متعدد کاتولیکی و کشمکش­های خونین آنان است. مکان مقدسی که اسرار بسیاری در خود نهفته دارد و گاه و بیگاه قتلی مشکوک در هزارتوهای خوف­انگیزش به اسرار آن می­افزاید. گولی ئلمو راهبی روشنگر است و ذهنیت و شناختنش در قرنی خاص نمی­گنجد. از نظر فلسفی و علمی به "اپیکور" و "گالیله" و "دکارت" می­ماند و به لحاظ دینی به "جوردانو برونو" و فلسفه­ی وحدت وجود او شباهت دارد و به همین دلیل چندان توافقی با دگماتیسم کلیسا ندارد.

اکو پس از توفیق جهانی «نام گل سرخ»، رمان «آونگ فوکو» را نوشت. این کتاب سفری است از دوران­های گذشته تا عصر کامپیوتر است. راوی داستان آدمک مصنوعی کامپیوتری است که برخلاف گولی ئلمو در نام گل سرخ که تا حدودی در حاشیه قرار دارد به عنوان شخص اول داستان مطرح است و از محدوده­ی شخصیت خود به عنوان سازنده­ی ماهر داستان فراتر رفته و با تمام وجود وارد عمل می­شود واز افکار خود سخن می­گوید.
اکو در این اثر به نوعی کیمیاگری در توصیف دست می­زند و به ژرفنای فرهنگی و سیاسی قرون فرو می­رود. در آونگ فوکو داستان پایانی ندارد و شاید هرگز هم نداشته باشد. زیرا داستان از پرسش­های بی­نهایت ما در علل موجودیت در دنیاست.

از دیگر داستان­های وی می­توان به "آونگ فوکو"، "جزیره روز پیشین"، "شعله مرموز ملکه لوآنا"، "ایمان یا بی‌ایمانی؟" که اثر مشترک وی و کارلو ماریا مارتینی است، اشاره کرد.

از مقالات این نویسنده نیز می­توان "زیبایی شناسی در افکار تومازو دَ کوئینو" (توماس اکویناس)، "زبان شاعرانه­ی جویس"، "ساختار غایب"، "در باب نشانه­شناسی عمومی"، "در گوشه و کنار امپراتوری"، "چگونه می­توان پایان­نامه­ای تحصیلی نوشت"، "ابرمرد توده"، "هفت سال آرزو"، "نشانه­ی اعداد سه"، "در باب آینه­ها"، "هنر و زیبایی در زیبایی­شناسی قرون وسطی" و "جنگ چریکی نشانه‌شناختی" را نام برد.

برخی از جملات مشهور اکو:

من حتی آدرس پست الکتریکی هم برای خودم ندارم. به سنی رسیده ام که هدف اصلی ام این است که پیام ها را دریافت نکنم.
کار شاعر، متفکر و فیلسوف آن است که مواظب آن چه می گذرد باشد و دیگران را از آن آگاه کند.
برای این که گفت وگو، یک گفت وگوی درست باشد، لازم است به اموری بپردازیم که در آن ها زمینة توافقی در میان نیست.
تجدد یعنی زیاد شدن کتاب ها و زیاد شدن روش ها برای رسیدن به معنای آن کتاب ها.
ماندگاری یک اثر منوط است به باز بودن یا به سخن دیگر پذیرش هر چه بیشتر تأویل ها به عنوان یک متن باز.
قفسه های طویلی که دایره المعارف ها در خانة من و کتابخانه های عمومی اشغال کرده اند در عصر بعد وجود نخواهد داشت. دلیلی هم ندارد برای رفتن شان سوگواری کنیم.
در گفتمان ژورنالیستی نسبت به نوشته های علمی مسؤولیت از این جهت کمتر است که می توان فرضیه های موقتی را مطرح کرد.
روزنامه نگاری برای اندیشمندان چیزی است همچون چرک نویس کردن تئوری ها و اندیشه ها.

مریم السادات فاطمی



هر نویسنده‌ای، حتی نویسنده رمان‌های بازاری، همواره دو خواننده را مدنظر دارد. اگرچه آن دو ممکن است یک نفر باشند. خواننده‌های گروه اول کسانی هستند که من آنها را خوانندگان «ابتدایی و ساده» می‌نامم، خوانندگانی که کتاب را می‌خوانند تا ببینند در آن چه اتفاقی می‌افتد اما دسته‌ای دیگر از خوانندگان هم هستند که آنها را خواننده «دقیق و موشکاف» می‌نامم؛ خوانندگانی که به عقب بازمی‌گردند یا بازخوانی می‌کنند - حتی اگر عملا این کار را نکنند - تا ببینند چگونه کتاب آنها را به عنوان یک خواننده ساده متقاعد کرده است. هر خواندنی شامل این دو لایه می‌شود و خواندن‌هایی هم هست که دو‌ هزار لایه دارد. کتابی مثل «بیداری فینیگان‌ها» نوشته جیمز جویس را ممکن است خواننده 10 هزار مرتبه بازخوانی کند و هر بار در آن یک رابطه نو،‌ یک لایه نو، کشف کند.

کتاب‌هایی هستند که این تکثر لایه‌ها را کاهش می‌دهند، مثل یک دفترچه تلفن آن را به حداقل می‌رساند و کتاب‌هایی هم هستند که به ورای تکثر این لایه‌ها گام می‌گذارند. من در نوشتن رمان از آفرینش چنین لایه‌هایی لذت می‌برم. در چنین کتابی کنایه‌های فرابنفش و اشارات و کنایاتی هست که احتمالا‌ فقط خودم درک‌شان می‌کنم.

گاهی اوقات شده است که کسی به من گفته:‌ «آن نکته را کشف کردم.» اما هنوز هیچ‌کس تا به ‌حال کشف نکرده که یکی از آن «فایل‌ها» در کتاب «آونگ فوکو» داستانی است به قلم بنیتو موسولینی چرا که من آن را واژه‌به‌واژه نقل نکرده‌ام بلکه با یک ‌عالم چیز دیگر درهم تنیده‌ام. این کار برایم لذت‌بخش است. «بیلبو» یکی از شخصیت‌های داستان «آونگ فوکو» با خاطرات ادبی بازی می‌کند و از موسولینی نقل قول می‌آورد؛ او در جوانی‌اش رمانی نوشته و در آن از یک راهب اهریمنی که در صومعه‌ای سکنا گزیده، صحبت می‌کند. 50، 60 صفحه اول کتاب «نام گل‌سرخ» خیلی سخت است برای اینکه خواننده تمرین لازم را انجام بدهد.

خواننده باید یاد بگیرد که وقتی می‌خواهد از کوه بالا برود چطور نفس بکشد. من کتاب جدید خودم را با یک نقل قول به زبان عبری آغاز کرده‌ام که هیچ‌کس معنایش را نمی‌‌فهمد. با این‌کار خواسته‌ام بگویم: «خب،‌ می‌خواهی در این بازی شرکت کنی؟ تو دوست من هستی و ما با هم حرکت می‌کنیم. در غیر این صورت برای من و تو خیلی بد خواهد شد.» به گمانم این حرف درست نیست که می‌گویند کتاب‌های من غیرقابل‌فهم‌اند؛ برعکس خودم فکر می‌کنم به‌نوعی یک نویسنده عامه‌پسند هستم. البته یک چیزهای کاملا‌ دشواری در کتاب می‌آورم اما به خواننده‌ام سرنخ‌هایی می‌دهم تا آنها را بفهمد.

منبع:کتاب نیوز

  • میر حسین دلدار بناب
۱۴
آذر

استوو، هریت بیچر Stowe, Harriet Beecher بانوی داستان­نویس امریکایی (1811-1896) استوو دختر کشیشی پروتستان بود و در محیط تعصب­آمیز و خشک مذهبی پرورش یافت. در 1832 با پدرش که رئیس مدرسه الهیات بود به سین سیناتی رفت و به تدریس پرداخت و در 1836 با یکی از استادان و روحانیان همکار پدرش به نام کالوین استوو Calvin Stowe ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد. تجربه­های خود را در این سفر در کتاب گل پامچال The Mayflower در 1843 انتشار داد. هریت استوو که شاهد زندگی مشقت­بار دهقانان برده در کشتزار بود و قانون سخت و ظالمانه 1850 درباره غلامان فراری نیز بیش از پیش نفرت او را برانگیخته بود، بر آن شد تا احساس همدردی و شفقت و عقیده ضدبردگی خود را به صورت کتابی عرضه کند. پس کلبه عمو تم Uncle Tom’s Cabin را ابتدا به صورت پاورقی و پس از آن در 1852 به صورت کتاب انتشار داد که جنجال فراوان برپا کرد.

در این داستان، فرار غم­انگیز و پیروزمندانه زن جوان دورگه­ای با کودکش، یعنی عمو توم که نمونه بارز تیره­روزی غلامان بود، ترس و تشویش او از جدایی از خانواده­ای که سالها به آنان خدمت کرده و به سبب ورشکستگی به دلال خرید و فروش غلامان سپرده شده بود، از این خانواده به آن خانواده رفتن و به دست ارباب ستمکاری افتادن که او را زیر شلاق به حال مرگ می­انداخت و همه حوادث دیگر به طور مشروح نقل شده است که گرچه اربابانی را که با غلامان خود رفتاری انسانی داشتند به خشم آورد، در جامعه نفوذ فراوان یافت. قدرت خلاقیت و استعداد تنظیم وقایع داستان، خاصه حس انسان­دوستی که در سراسر کتاب به چشم می­خورد، موجب پیدایش جنبشهای ضدبردگی شد و نویسندگان را بر آن داشت تا به پیروی از هریت استوو که اولین بار جرأت مطرح ساختن چنین موضوعی یافته بود، کتابهایی بنویسند.

انتشار کتاب کلبه عمو تم در تاریخ رمان­نویسی امریکا واقعه مهمی به شمار آمد و خانم استوو را مشهورترین رمان­نویس زمان ساخت. کتاب به بیست و سه زبان ترجمه شد و میلیونها نسخه از آن به فروش رسید و نمایشنامه­هایی از آن اقتباس شد که با پیروزی بسیار در همه ایالتهای امریکا و در تئاترهای بزرگ و کوچک مدتها برصحنه ماند. هریت استوو پس از انتشار کتاب کلبه عمو توم دو سفر پیروزمندانه به اروپا کرد و رساله­هایی در جواب منتقدان کتاب خود نوشت، همچنین به انتشار کتابهای تربیتی دست زد. از جمله در 1870 کتابی درباره لرد بایرون که به روابط نامشروع با نزدیکان متهم شده بود، کناب به نام انتقام خانم بایرون Lady Byrion vindicated را انتشار داد. استوو در 1856 رمان دیگری درباره بردگان به نام درد Dred منتشر کرد که اگرچه در آن با دقت بسیار از مدارک و اسناد استفاده کرده بود، محبوبیت داستان کلبه عمو تم را به دست نیاورد.  کتاب مردم شهر قدیم Oldtown Folks (1869) بر مبنای خاطرات کودکی شوهر هریت در ماساچوست قرار گرفته بود. هریت استوو کتابهایی نیز درباره جامعه بزرگ و جامعه روحانی و متعصب نیوانگلند انتشار داد که بینش دقیق و وصف هوشیارانه او را نشان می­دهد. از کتابهای معروف او کتاب خواستگاری کشیش The Minister’s Wooing است در 1859. هریت استوو پس از جنگهای داخلی در فلوریدا اقامت کرد و دوره پیری طولانی خود را در این شهر گذراند. کتاب مردم پوگانوک Poganuc People در 1878 در این شهر منتشر شد که خاطرات کودکی نویسنده را در بر داشت.

زهرا خانلری . فرهنگ ادبیات جهان . خوارزمی

منبع:کتاب نیوز

  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آذر
 

فروغ فرخزاد در دی ماه سال 1313 هجری شمسی در تهران متولد شد. پس از گذراندن دوره های آموزش دبستانی و دبیرستانی به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی را فرا گرفت.
شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور که پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شد و آن دو با وجود مخالفت خانواده هایشن با هم ازدواج کردند. چندی بعد به ضرورت شغل همسرش به اهواز رفت و نه ماه بعد تنها فرزند آنان کامیار دیده به جهان گشود. از این سالها بود که به دنیای شعر روی آورد و برخی از سروده هایش در مجله خواندنیها به چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و به دلیل اختلافاتی که با همسرش پیدا کرد به زودی به متارکه انجامید و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.
نخستین مجموعه شعر او به نام اسیر به سال ۱۳۳۱ در حالی که هفده سال بیشتر نداشت از چاپ درآمد. دومین مجموعه اش دیوار را در بیست ویک سالگی چاپ کرد و به دلیل پاره ای گستاخی ها و سنت شکنی ها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت. بیست و دو سال بیشتر نداشت که به رغم آن ملامت ها سومین مجموعه شعرش عصیان از چاپ درآمد.
فروغ در مجموعه اسیر بدون پرده پوشی و بی توجه به سنت ها و ارزشهای اجتماعی آن احوال و احساسات زنانه خود را که در واقع زندگی تجربی اوست توصیف می کند. اندوه و تنهایی و ناامیدی و ناباوری که براثر سرماخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده است سراسر اشعار او را فرا می گیرد. ارزش های اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا به اظهار و تمایل می پردازد و در واقع مضمون جدیدی که تا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته است می آفریند.
در مجموعه دیوار و عصیان نیز به بیان اندوه و تنهایی و سرگردانی و ناتوانی و زندگی در میان رویاهای بیمارگونه و تخیلی می پردازد و نسبت به همه چیز عصیان می کند. بدینسان فروغ همان شیوه توللی را با زبانی ساده و روان اما کم مایه و ناتوان دنبال می کند. از لحاظ شکل نیز در این سه مجموعه همان قالب چهار پاره را می پذیرد و گهگاه تنها به خاطر تنوع ، اندکی از آن تجاوز می کند.
فروغ از سال ۱۳۳۷ به کارهای سینمایی پرداخت. در این ایام است که او را با ابراهیم گلستان نویسنده و هنرمند آن روزگار همگام می بینیم. آن دو با هم در گلستان فیلم کار می کردند.
در سال ۱۳۳۸ برای نخستین بار به انگلستان رفت تا در زمینه امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی که از این سفر بازگشت به فیلمبرداری روی آورد و در تهیه چند فیلم گوتاه با گلستان همکاری نزدیک و موثر داشت. در بهار ۱۳۴۱ برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفت. فیلم خانه سیاه است که بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده ، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان ۱۳۴۲ از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را به دست آورد.
چهارمین مجموعه شعر فروغ تولدی دیگر بود که در زمستان ۱۳۴۳ به چاپ رسید و به راستی حیاتی دوباره را در مسیر شاعری او نشان می داد. تولدی دیگر ، هم در زندگی فروغ و هم در ادبیات معاصر ایران نقطه ای روشن بود که ژرفای شعر و دنیای تفکرات شاعرانه را به گونه ای نوین و بی همانند نشان می داد. زبان شعر فروغ در این مجموعه و نیز مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که پس از مرگ او منتشر شد ، زبان مشخصی است با هویت و مخصوص به خود او. این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو ﴿در شهرهای بی وزنش﴾ و این تشخیص نحصول کوشش چندین جانبه اوست: نخست سادگی زبان و نزدیکی به حدود محاوره و گفتار و دو دیگر آزادی در انتخاب واژه ها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافت های شخصی و سه دیگر توسعی که در مقوله وزن قائل بود.
فروغ پس از آنکه در تهیه چندین فیلم ابراهیم گلستان را یاری کرده بود در تابستان ۱۳۴۳ به ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و زبان آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفت. سال بعد سازمان فرهنگی یونسکو از زندگی او فیلم نیم ساعته تهیه کرد، زیرا شعر و هنر او در بیرون از مرزهای ایران به خوبی مطرح شده بود.
فروغ فروخزاد سی و سه سال بیشتر نداشت که در سال ۱۳۴۸ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.

تولدی دیگر

همه هستی من آیه تاریکی ست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانی ست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید
طفلی ست که از مدرسه بر می گردد
زندگی شاید
افروختن سیگاری باشد، در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد

.........

  • میر حسین دلدار بناب