اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۲۶
مرداد

زندگینامه: اورهان پاموک (1952-)

کتاب  > نویسندگان و مولفان  - همشهری آنلاین:
اورهان پاموک در سال 1952 در محله نیشان تاشی استانبول ترکیه چشم به جهان گشود

وی تحصیلات خود را در کالج روبرت به پایان برد و به مدت 3 سال در رشته معماری در دانشگاه تکنیک استانبول به تحصیل پرداخت.

اورهان پاموک یکی از مشهورترین رمان نویسان معاصر ترکیه بشمار می آید. این نویسنده در سال 1976 از انیستیتوی خبرنگاری دانشگاه استانبول فارغ التحصیل شد و از سال 1974 به بعد نیز به نگارشی منظم پرداخت.

اولین رمان وی یعنی جودت بیک و پسران در سال 1979 جایزه رمان نویسی انتشارات ملیت و جایزه رمان‌نویسی اورهان کمال در سال 1983 و جایزه فرانسوی کشف اروپا در سال 1991 را به خود اختصاص داد.

پاموک بعد از رمان قلعه سفید که در سال 1985 منتشر شد، در سطح جهان مطرح شد. بعد از چاپ این کتاب، آثار پاموک به زبان‌های مختلف ترجمه شد و وی نیز برنده چندین جایزه ادبی در سطح جهان شد. در این کتاب داستان دوستی برده‌ای ونِیزی با عالمی عثمانی را نقل کرده است.

کتاب دیگر او استانبول، خاطرات و شهر نام دارد. اورهان پاموک به خاطر نگارش کتاب نام من قرمز شایسته دریافت بزرگترین جایزه نقدی ادبی جهان (MPAK) یعنی جایزه ادبی دوبلین شناخته شد.

کتاب سیاه اثری دیگر از این نویسنده می‌باشد که در سال 1990 به بازار عرضه شد. این کتاب با غنای ادبی و احساسی معاصر یکی از بحث برانگیزترین نمونه‌های ادبی ترک محسوب می‌گردد.

کتاب برف در سال2002 به چاپ رسید و محبوبیت غیر قابل تصوری در میان علاقه‌مندان و خوانندگان آثار این نویسنده پیدا کرد. آثار این نویسنده به 30 زبان دنیا ترجمه شده است.

پاموک در سال‌‌های میانی دهه هشتاد با هماهنگی با انتشارات ققنوس و مترجم آثارش،ارسلان فصیحی، به نمایشگاه کتاب تهران آمد و چند روزی را در تهران با روزنامه‌نگاران به گفت وگو پرداخت و کتاب‌های منتشره خود به زبان فارسی را برای مشتاقان امضاء کرد.

اورهان پاموک در سال 2006 با کتاب‌هایی مانندقرمز نام من است و برف برنده جایزه نوبل ادبیات اعلام شد.

از کتب و آثار معروف این نویسنده می‌توان به کتاب‌های: نام من قرمز/ قلعه سفید/ جودت بیک و پسران/ صورت پنهان/ کتاب سیاه/ مابقی گها/ خانه سکوت/ زندگی نوین/ برف/ استانبول: شهر و خاطره ها/ چمدان پدرم/ موزه معصومیت اشاره کرد.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مرداد
الکساندر سولژنیتسین 

 

 

سولژ نیتسین، الکساندر Solzhenitsyn, Aleksandr رمان‌نویس روسی (1918-   ) دوره کودکی و جوانی را در منطقه دن Don گذراند و تحصیلات خود را در دانشگاه راستوف Rostof در رشته ریاضی و فیزیک به پایان رساند، سپس به وسیله مکاتبه در انستیتوی تاریخ و فلسفه و ادبیات مسکو به ادامه تحصیل پرداخت. در جنگ دوم جهانی در صنف توپخانه خدمت کرد و چندین بار به دریافت نشان نایل آمد و به درجه سرهنگی رسید. در 1945 در جبهه پروس شرقی، به سبب آنکه در نامه‌ای از استالین با لحنی دور از ادب یاد کرده بود، توقیف شد. پس از آنکه هشت سال را در اردوی کار گذراند، به قزاقستان تبعید شد و سه سال در آنجا به تدریس اشتغال یافت.

در 1956 در شهر ریازان Ryazan مستقر شد و در دبیرستان آن شهر فیزیک تدریس کرد، در ضمن به نوشتن پرداخت و چندی با مجله نوی میر Novy Mir (دنیای جدید) همکاری کرد ومقاله‌ها و داستانهایی در این زمینه انتشار داد. اولین رمان سولژ نیت‌سین که از تجربه‌های دوران زندانش مایه داشت با عنوان روزی از زندگی ایوان دنیسویچ Odin den v Zhizni Ivana Denisovicha ابتدا در مجله نوی میر، سپس در 1962 به صورت جداگانه انتشار یافت که وصفی بود از تلاش یکی از زندانیان برای زنده ماندن و دسترسی به یک لحظه آرامش. این اثر که نخستین توصیف مشروح و دقیق از اردوگاه کار اجباری زندانیان در زمان حکومت استالین بود، سروصدای فراوان برپا کرد و جز اندیشه سیاسی، به سبب شیوه ادبی و نگارش استثنایی، سولژ نیتسین را در ردیف بهترین نویسندگان روسیه پس از جنگ معرفی کرد.

داستان روزی از زندگی ایوان دنیسوویچ مانند بیشتر آثار سولژ نیت‌سین از مکتبی روسیی به نام اسکاز Skaz بود که پس از 1920 بار دیگر در شوروی رایج گشته بود؛ به این معنی که نویسنده در داستان خود واقعیتها را از منشور روحهای ساده و محدود می‌گذراند و با اصطلاحات و زبان محاوره‌ای متناسب بیان می‌کند. چنانکه در این رمان زبان و اصطلاحات خاص اردوگاه زندانیان به کار برده شده است. سولژ نیت‌سین در مجله نوی میر داستانهای دیگری نیز انتشار داد که همه وسعت و چگونگی هنر نویسندگی او را نمودار می‌ساخت و در آنها اشخاص ساده و درستکاری وصف می‌شدند که گرفتار پیچ وخمها و بی‌عدالتیهای دستگاه حکومت بودند. این داستانها غالباً از طرف منتقدان رسمی با اعتراض شدید روبرو می‌گشت و سولژ نیت‌سین از این نظر مورد سرزنش قرار می‌گرفت که به واقعیت امور با بینشی منفی و انکارکننده نگریسته است. همین سرزنش شامل کتاب روزی از زندگی دنیسوویچ نیز گشت و بسیار زود لزوم توقیف آن به تصویب رسید. درواقع انتقادها و سرزنشها به منع نشر همه آثار سولژ نیت‌سین در اتحاد جماهیر شوروی انجامید. در 1964 یک رشته شعر منثور و برجسته سولژ نیت‌سین در خارج از شوروی انتشار یافت که مرثیه‌ای بود بر ارزشها و معیارهای از دست رفته و تباه شده روسیه قبل از انقلاب. در ژانویه 1966 سولژ نیت‌سین در مجله نوی میر داستان تازه‌ای به نام زاخار-کالیتا Zakhar-Kalita انتشار داد که در آن بر چشم‌اندازهای زیبای سرزمینهایی که به صورتی بایر افتاده و به میدانهای جنگ تبدیل شده، حسرت خورده بود. در 1967 سولژ نیت‌سین نامه سرگشاده‌ای به چهارمین کنگره دولتی نویسندگان شوروی فرستاد و درخواست کرد که به سانسورهای سخت پایان داده شود، در ضمن به توطئه‌هایی اشاره کرد که پیوسته بر ضد او جریان داشته و به توقیف آثارش منجر گشته است، همچنین اجازه نشر دو رمان خود را از مقامات سانسور تقاضا کرد.

این دو رمان که از آثارمهم او به شمار می‌آید، بخش سرطان Rakovy Korpus و نخستین دایره V Kroge perrom نام دارد. هشت فصل از کتاب نخستین دایره هنوز نزد ناشر بود و بایست در مجله نوی میر منتشر شود که در آخرین ساعت از طرف رئیس اتحادیه نویسندگان از نشر آن جلوگیری شد. سولژ نیت‌سین به دبیرخانه اتحادیه اطلاع داد که به طور قطع رمان را در خارج از شوروی منتشر خواهد کرد و در 1968 به این فکر تحقق بخشید. داستان بخش سرطان برمبنای تجربه شخصی نویسنده نگاشته شده و حوادث آن چنانکه از عنوانش پیداست در مکانی محدود می‌گذرد که از نظر زمان نیز به دوره مشخص دوهفته‌ای محدود می‌گردد. داستان نمایشگاه قابل توجهی است از اشخاص گوناگون که هریک بخشی از کتاب را تحت تسلط خود می‌گیرد، اما دو شخصیت درجه یک دارد که یکی کارمند اداری عصر استالین است و دیگری زندانی پیشین اردوگاههای کار. نقطه اصلی داستان، بیمار سرطان است که به صورتی بسیار زنده و گویا وصف شده است و درد و رنجی که بر زندگی همه چنگ انداخته است، بر پزشکان و بیماران یکسان. بخش سرطان به طور کلی داستانی استعاری است از جامعه شوروی. این اثر از نظر وصف بسیار غنی است، اما از ساختمان کامل یک اثر خوب بی‌بهره است. حوادث در رمان دوم نخستین دایره نیز مانند بخش سرطان از نظر زمان محدود و به چهار روز آخر ماه دسامبر 1949 اختصاص یافته است و از نظر مکان به زندان خاص دانشمندان و روشنفکرانی تعلق می‌گیرد که با آسایشی نسبی بسر می‌برند، اما محکومند که تنها برای طرحهایی کار کنند که از طرف دستگاه حکومت به آنان عرضه می‌شود. در این اثر نیز اشخاص گوناگون معرفی می‌شوند.

شخصیت دانشمندی ریاضیدان که بر ضد دستگاه حکومت عصیان کرده و عالم زبانشناسی که با وجود همه بی‌عدالتی‌ها زندگی را به اصل کمونیسم اختصاص داده است، از برجستگی خاص برخوردار است، این دو شخصیت مأمورند که در زندان به تکامل دستگاهی بپردازند که مکالمه‌های تلفنی را بررسی کند و صداها را با صدای اصلی گوینده تطابق و صاحب صدا را تشخیص دهد، چنانکه جوانی که به وسیله تلفن دوست خود را از بازداشتی که در انتظارش بوده است، آگاه می‌سازد، به این وسیله شناخته می‌شود و به زندان می‌افتد. توصیف لحظه‌هایی که جوان سیاستمدار را در حال ورود به زندان نشان می‌دهد، بسیار جانگداز و تشویش‌آور است. این اثر همچنین شامل قسمتهای بسیار تند و آمیخته به طنزی زننده است، مانند قسمتی که تصویر استالین را به شکلی کنایه‌آمیز و خنده‌آور پیش چشم می‌گذارد. در 1968 نمایشنامه شعله در باد Svecha na Vetru انتشار یافت و در 1969باعث اخراج مؤلف از اتحادیه نویسندگان شوروی شد. سال بعد، در 1970 به دریافت جایزه ادبی نوبل نایل آمد ولی نشر آثارش همچنان در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شد، اما خود او به سبب شهرت جهانیش از آزادی نسبی برخوردار گشت. داستان اگوست 1914 August 1914 (1971) نخستین اثر از سلسله آثاری است درباره دوره قبل از انقلاب روسیه که از نظر سبک نویسندگی و ساختمان داستان، اثری غنی به شمار نمی‌آید. در 1974 سولژ نیت‌سین داستان مجمع الجزایر گولاگ The Gulag Archipelago را در فرانسه انتشار داد که تحقیق و مطالعه‌ای است از زندان شوروی و روش زندگی در اردوگاههای کار اجباری از 1918 تا زمان حاضر. مجمع الجزایر استعاره‌ای است از جزایری که اردوگاههای پراکنده در آن قرار دارد.

سولژ نیت‌سین در 1974 به اجبار از روسیه اخراج شد و خانواده‌اش اجازه یافتند که به او ملحق شوند. چندی در سوئیس اقامت گزید و وضع و حالش جدال و مناقشه‌های بزرگ پدید آورد. سولژ نیت‌سین مردی است بسیار نیرومند با خواستی بزرگ و شهامتی کم‌نظیر که به طور کلی می‌توان او را مردی برجسته به شمار آورد و نه نویسنده‌ای بزرگ.

ترجمه به فارسی: حقوق نویسنده- به زمامداران شوروی- یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ- مجمع الجزایر گولاک- بخش سرطان.

ماخذ:کتاب نیوز

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مرداد

 

ماریو بارگاس یوسا (Mario Vargas Llosa) در 28 مارس 1936 در شهر اریکیبا در پرو به دنیا آمد، اما ده سال نخست زندگی‌اش را در بولیوی گذرانید و در سال 1946 با خانواده به سرزمینش بازگشت. در دانشگاه رشته‌های ادبیات و حقوق را پی گرفت و در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هیجده سال از او بزرگ‌تر بود، ازدواج کرد. در رمان برجسته‌ی "عمه خولیا و میرزابنویس" (1977) از شخصیت این زن الهام گرفته است. اما این ازدواج دیری نپایید و در 1964 به طلاق انجامید و در سال بعد با پاتریسیا، "بانوی زندگی‌اش" دیدار کرد که تا امروز همسر اوست و از او سه فرزند دارد: آلفارو، گونزالو، مورگانا. سال‌ها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت. مترجمی، روزنامه‌نگاری و استادی زبان. در سال 1994، بعد از آن که برنده‌ی جایزه‌ی ادبی سروانتس شد به تابعیت اسپانیا درآمد.

او اثر درخشان خود "عصر قهرمان" را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. از رمان‌های اوست: "زندگی واقعی آلخاندرو مایتا"، "چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟"، "بهشت، آن‌جا" (2003)، "سور بز" (2000)، "جنگ آخر‌الزمان" (1981)، "گفت و گو در کاتدرال" (1969)، "خانه‌ی سبز" (1965)، "شهر و سگ‌ها" (1963) و "لیتوما در میان کوه‌های آند". آثار پژوهشی او عبارت‌اند از: "زبان هیجان" (2001)، "نامه‌هایی به رمان‌نویس جوان" (1997)، "ماهی در دریا" (1993)، "واقعیت پوشیده" (1990)، "میان سارتر و کامو" (1981) و "چرا ادبیات". از نمایش‌نامه‌های اوست: "دیوانه‌ی ایوان‌ها" (1993) و "شوخی" (1986). اکثر این آثار به ده‌ها زبان، از جمله فرانسوی و ایتالیایی و پرتقالی و انگلیسی و آلمانی و روسی و فنلاندی و ترکی و ژاپنی و چینی و چکی و البته عربی (و فارسی) ترجمه شده است. وی جایزه‌های فراوانی برده است و او را یکی از نامزدهای دایمی نوبل ساخته است. جایزه‌ی "پلانترا" را به خاطر رمان لیتوما در میان کوه‌های آند دریافت نمود و نیز جایزه "همینگوی"، جایزه "رومولوگاله گوس" و جایزه "سروانتس".

گابریل گارسیا مارکز، رمان‌نویس بزرگ کلمبیایی از دوستان نزدیک و صمیمی یوسا بوده. اما در سال 2003، در نمایش‌گاه کتاب بوگوتا، در تهاجم یوسا به مارکز و "چاپلوس کوبا" خواندن او، این دوستی به تیرگی گرایید. این تهاجم زبانی به علت دوستی نزدیک مارکز با فیدل کاسترو، بود. آن روز یوسا، به علت عکس‌العمل شدید دوست‌داران مارکز، که به "قهرمان" محبوبشان اهانت شده بود، ناگزیر شد از در پشتی سالن نمایشگاه خارج شود.

شهرت یوسا با نخستین رمانش، شهر و سگ‌ها آغاز شد. رمانی که در آن به تجربه‌های سختش در خدمت نظامی می‌پردازد. بدین ترتیب جهان خیلی زود با دوره‌ی طلایی ادبیات امریکای لاتین، که Boom نام دارد آشنا شد. این دوره از دهه‌ی پنجاه و شصت قرن پیش آغاز شد و توجه جهانیان را به این قاره و ادبیاتش جلب کرد و در این دوره نویسندگان بزرگی از قبیل مارکز و فوئنتس و کورتاسار در کنار یوسا به چشم می‌خورند. اما با وجود نقاط اشتراک میان نویسندگان "بوم"، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلی قاره و پرتو افکنی بر ظلم‌هایی که به آنان شده شناخته می‌شود، (کاری که یوسا مثلاً در جنگ آخرالزمان کرده است) اما نوشته‌های یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی نیست. سبکی که بسیاری از مردم آن را با "بوم" یکی می‌دانند و آن را به همه‌ی نویسندگان برجسته‌ی این دوره تعمیم می‌دهند. چه یوسا برخلاف مارکز واقعیت را با جادو ترکیب نمی‌کند. البته او نیز تخیل دارد اما آن طور که خود می‌گوید، تخیل او واقعی است. بلکه حتا برای نوشتن یک داستان از شخصیت‌های واقعی کمک می‌گیرد؛ به گونه‌ای که نبوغ داستان‌نویس با دقت زندگی‌نامه‌نویس مخلوط می‌شود. و به همان اندازه که تخیل بارور خود را به کار می‌گیرد، از دقت‌های مدرکی و تفصیلی نیز استفاده می‌کند. پس واقعیت را با ابداع درمی‌آمیزد و گذشته را به شیوه‌ی خود بازمی‌سازد و با خلاقیت عجیبی زمان را به کار می‌گیرد و خاطره را به آشوب و فساد می‌کشاند. زیرا آن‌گونه که خود می‌گوید، نوشتن "رذالت" است و نویسنده "جادوگر".

رمان نزد یوسا از پژوهش جدا نیست بلکه یک نوع پژوهش است و حوادث آن با گذر از تأملات ناشی از ناخودآگاه روایت می‌شود و برای همین سبک توصیفی پژوهش نیازمند سبک روایی می‌شود یا با آن تلاقی می‌کند. برای همین است که به نظر منتقدان او یکی از معدود نویسندگانی است که مسائل فکری و تاریخی و سیاسی و ادبی را به یک اندازه برمی‌انگیزد. در آثار او تاریخ و تخیل کنار هم‌اند و گاه حتا با سبکی "هزار و یک شبی" چنان در هم می‌آمیزند که مرزی میان آن دو باقی نمی‌ماند.

اوتوپیا یوسا را، که آن را بزرگ‌ترین آرمان انسان در طول تاریخ می‌داند، بسیار به خود جلب کرده است. و نیز بارها از ادبیات متعهد دفاع و بارها بر نقش افشاگر روشن‌فکر تأکید کرده است. کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لیونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خون‌خواری و جنون همه‌ی رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان می‌دهد. این جنجال‌آفرینی از دنیای یوسا دور نیست که او کلمات را مین‌های کاشته‌ شده‌ای می‌داند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظه‌ی خواننده منفجر شود.

در سخن از ارزش‌های سیاسی سخت می‌توان باور کرد که یوسا در سال‌های نخستین جوانی مجذوب شخصیت فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا، شده است. اما این توهم‌های او خیلی زود نقش بر آب شد و مدتی بعد بی هیچ تردیدی جدایی کامل خود از جنبش‌های تندرو چپ را اعلام کرد و به حمله‌های شدید ضد کاسترو پرداخت. در سال 1988 در کنار تعدادی از احزاب راست‌گرا در تشکیل "جنبش آزادی‌ها" شرکت کرد. در سال 1990 نامزد ریاست‌جمهوری پرو شد. اما از رقیبش آلبرتو فوخیموری شکست خورد و بعد از آن همه‌ی برنامه‌های سیاسی خود را کنار گذاشت. هر چند به گفته‌ی خود از فعالیت‌های سیاسی خویش "فساد حکومت و تحریک مردم به فدا کردن همه چیز در راهش" را به خوبی درک کرده بود. به علت حمایت از ایالات متحده و انتشار مقالاتی در تأیید سیاست‌های امریکا مورد انتقاد قرار گرفت. این مقالات در دوران جنگ عراق نوشته شده بود، آن‌گاه که یوسا با دختر عکاسش مورگانا به صحنه‌ی جنگ رفت و کار مشترکی با عنوان "روزنگار عراق" تهیه کردند. البته در سال 2004 در این موضع‌گیری بازبینی کرد و حمله‌ی امریکا به عراق را "نقض قوانین بین‌المللی" خواند و گفت که حمایت اثنار از آن جنگ را درک نمی‌کند. اما خیلی زود در این بازبینی، بازبینی کرد و عقب‌نشینی نیروهای اسپانیایی از عراق را محکوم و به معنای پیروزی تروریست‌ها دانست.

مریم السادات فاطمی
  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مرداد
هرمان هسه 

هسه، هرمان Hesse, Hermann رمان‌نویس و شاعر آلمانی (1877-1962) هسه در وورتمبرگ Wurtemberg و در خانواده‌ای از مبلغان مذهبی پروتستان زاده شد. تربیتی مذهبی یافت و برای آینده‌اش تحصیل در الهیات درنظر گرفته شد، اما هسه آرزوی پدر و مادر را تحقق نبخشید، بسیار زود تحصیل در رشته علوم الهی را ناتمام گذارد و خود را به میدان زندگی افکند. ابتدا نزد ساعت‌ساز و سپس نزد کتابفروشی در شهر توبینگن Tubingen به شاگردی پرداخت؛ در این شهر بود که با محیط فرهنگی و دانشگاهی و مجامع روشنفکران آشنایی یافت و نزد خود به آموزشی وسیع دست زد. ابتدا تنها هدفش سرودن شعر بود. اولین اشعارش با عنوان "ترانه‌های رمانتیک" Romantische Lieder در 1899 انتشار یافت که او را سخت تحت نفوذ مکتب رومانتیسم آلمان، خاصه نوشته‌های "نووالیس" Novalis، نشان می‌داد؛ اگرچه بعضی از نشانه‌های رمانتیسم در سراسر زندگیش باقی مانده، در سن پختگی به هیچ وجه آثارش به مکتب خاصی بستگی ندارد و سبک شخصی او را می‌نمایاند. شهرت عظیم هسه پس از انتشار رمان "پیتر کامنزیند" Peter Comenzind (1904) آغاز شد که اقبال بسیار یافت، این رمان که در شیوه رمانتیسم جدید آلمان نوشته شده بود، زندگی جوانی را شرح می‌دهد که دهکده محدود و کوچک خود را ترک می‌کند تا سراسر جهان را زیر پا گذارد، اما او جویای هنر است و به زندگی از خلال زیبایی‌ها می‌نگرد و هسه به وسیله او می‌تواند نظرهای شخصی را درباره هنر و سرنوشت آن بیان کند و در جریان این جهانگردی برتری زندگی طبیعی را بر تمدن شهری نشان دهد و تمدن غرب را سخت به باد انتقاد گیرد. پیتر، قهرمان کتاب، پس از سرخوردگی از سیر و سیاحت به سرگردانی خویش پایان می‌دهد و به دهکده کوچک بازمی‌گردد و کمر اصلاح آن را برمی‌بندد. هسه در این اثر مسائل کودکی و نوجوانی را مطرح کرده وکسانی را وصف می‌کند که در جستجوی شناخت شخصیت خویشند و غالباً عصیان و میل گریز، زندگیشان را به خطر می‌اندازد. همین موضوع در رمان دیگر به نام "زیر چرخ" Unterm Rad (1905) دنبال می‌شود. در واقع هسه که سختگیری‌های محیط مذهبی خانواده از کودکی او را به بدبینی و عصیان سوق داده، در این رمانها قیود خانوادگی و قوانین خشک اجتماع را تحمل‌ناپذیر می‌یابد و یگانه راه رهایی قهرمانان خویش را درگریز از این نوع زندگی و روی آوردن به زندگی ساده و در آغوش طبیعت می‌داند. هسه پس از این موفقیت‌ها با زنی که نه سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد و در نخستین روزهای خوشی که با او گذراند، تعدادی آثار دلپذیر منتشر کرد، اما این دوره دیری نپایید و وی به شکنجه‌ای روحی دچار شد که نتوانست بر آن فایق آید و از استعداد هنری خود چنانکه باید بهره برد، پس برای نجات خویش از تنگنا دوری از محیط خانواده را برگزید. رمان "گرترود" Gertrud (1910)این بحران روحی را نشان می‌دهد و در واقع سرگذشت نویسنده است و فلسفه عمیق او را عرضه می‌کنند، یعنی مسأله تنهایی. در نظر هسه زندگی تنهایی است، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان گرترود اعترافات یک موسیقیدان است، همچنانکه "روسهالده" Rosshalde (1914) اعترافات یک نقاش است و این دو اثر را می‌توان مکمل یکدیگر دانست. موسیقیدان به شکست دردناک عشق گرفتار می‌شود و از دختری که دوست دارد، جدا می‌گردد تا دوستیشان به هم نخورد. نقاش به عکس موفق می‌گردد که با دلدار ازدواج کند و از او صاحب فرزند شود، اما او نیز تنهاست و خوشبختیش چیزی ظاهری است. هسه چنین می‌اندیشد که هرروز که می‌گذرد ما را نسبت به آنچه دوست داریم، بیگانه‌تر می‌کند، زن بدون هیچگونه شادی در انتظاری پوچ به سر می‌برد، فرزند نیز که در عالم صفا به بازی سرگرم است، همان تنهایی پدر و مادر را احساس می‌کند. هسه در 1912 آلمان را ترک کرد، چندی در سوئیس و در شهر برن اقامت گزید و در 1923 به تابعیت این کشور درآمد. سپس به هند که اقوام مادریش آنجا اقامت داشتند و بعدها برای خود او میهنی معنوی به شمار آمد، سفر کرد. در بازگشت به برن اوضاع جنگ جهانی او را به طور عمیقی آشفته کرد، از سوی دیگر ملال و افسردگیش نیز به سبب بیماری فرزند چنان شدت یافت که ناچار در بیمارستان بستری گشت و تحت درمان روانی قرار گرفت. از آن پس تحلیل روانی او را سخت زیر نفوذ خود قرار داد و موضوع تازه‌ای در آثارش گشت. "دمیان" Demian از این دسته آثار است که در بیمارستان نوشته شد. مسأله اصلی در دمیان خیر و شر است و سرگذشت دانش‌آموزی به نام زینکلر Sinclair که تحت تأثیر دوستی شریر به نام کرامر Kromer، ولگردی لاف‌زن و متظاهر، قرار می‌گیرد و چنان در دام او اسیر می‌شود که به همه نوع گناه و شرارت تن درمی‌دهد. در اینجا هسه شر را در برابر خیر قرار می‌دهد و سومین قهرمان را به داستان وارد می‌کند و آن رفیق دیگری است با وضع و حالی عجیب و با نگاهی که گاهی سرد است و گاهی مرموز، چنانکه گویی درورای زمان به سر می‌برد یا از گذشته‌ای نامعلوم و بدون تاریخ بیرون آمده است. زینکلر با این شخص ارتباط می‌یابد و رفیق تازه می‌کوشد تا او را از دام کرامر نجات دهد و از وقت‌گذرانی در میخانه‌ها بازش دارد و همین که از نجات او اطمینان حاصل می‌کند، از او جدا می‌شود و به او می‌گوید: «این بار اگر به من احتیاج داشتی مرا صدا نکن، به وجدان خود رجوع کن که صدای مرا از آن خواهی شنید.» کتاب دمیان کتابی غنی و زیباست که هسه در آن همه تضادها را باهم سازش می‌دهد. جستجوی برقراری همین تعادل دشوار در کنه ذات آدمی است که هسه را بر نوشتن داستانی به نام "سیذارتا" Siddhartha؛ (1929) برانگیخت که از مهمترین آثار او به شمار آمد. این اثر از اساطیر هند الهام گرفته و بیشتر منظومه‌ای هندی است تا رمان. سیذارتا پسر برهمنی است که از پی یافتن حقیقت کلی، خانه و خانواده را ترک می‌کند و با دوستی همسفر می‌شود. در جنگل ابتدا به یکی از پیشوایان دین برمی‌خورد که برای رسیدن به مقصود به او درس ریاضت و زهد می‌دهد، اما سیذارتا تحت تأثیر تعلیم او قرار نمی‌گیرد و احساس آرامش روحی نمی‌کند، پس به راه ادامه می‌دهد تا به کسی برمی‌خورد که چهره درخشانش بلافاصله او را تحت نفوذ خویش قرار می‌دهد و در وجود او که به "بودا" Boudha معروف است، راهنمای اصلی خویش را می‌یابد. بودا برخلاف انتظار هیچ‌چیز به او نمی‌آموزد و هیچ قانون و آیین مذهبی را به او عرضه نمی‌کند. تنها نکته‌ای که یادآور می‌شود، این است که باید خود را از هرنوع ادراک قبلی که از جهان داشته، رها کند وتنها به تجربه‌هایی که خواهد آموخت دل بندد و این نکته حکیمانه را به خاطر بسپارد که در واقع نباید چیزی را نفی کند، بلکه باید روح خود را به وسعت جهانی توسعه بخشد. سیذارتا راه خود را به سوی جهان گسترده پیش می‌گیرد تا به تجربه‌اندوزی پردازد. پس خود را به همه نوع زندگی حتی از نوع مبتذل و احساسهای پست دنیوی می‌سپارد و سالها را در این راه می‌گذراند تا پیر می‌شود و به مرگ نزدیک می‌گردد، سرانجام بیزاری و نفرت از همه چیز در دلش راه می‌یابد. در اینجاست که عقل والا بر او ظاهر می‌شود، او را به تنهایی می‌کشاند و به کنار رودی که نشانه‌ای از ابدیت است، سوق می‌دهد. در این هنگام است که سیذارتا به رهایی از همه چیز و به آزادی روحی دست می‌یابد. داستان سیذارتا ذوق مردم آلمان پس از جنگ جهانی را به آیینهای مذهبی آسیا نشان می‌دهد. هسه این شوق را در حل شدن تمدن شرق و غرب در یکدیگر می‌داند، مسأله‌ای که بسیاری از متفکران آلمان نیز درباره آن اندیشیده‌اند. تحلیل روانی در کتاب دیگر هسه به نام "گرگ بیابان" Der Steppenwolf (1927) نیز دیده می‌شود. این داستان به صورتی استعاری روح آسیب‌دیده مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن، را نشان می‌دهد که ناگهان در وجود خود ظهور خوی حیوانی یا مردی گرگ صفت را مشاهده می‌کنند. آیا معنویت و حیوانیت آشتی‌ناپذیرند؟ آیا حیوانیت خود غذایی برای تحرک و فعالیت معنوی و روحی نیست؟ این بحث و مکالمه درونی در کتاب "نرگس و زرین دهن" Narziss und Goldmund (1930) دنبال می‌شود که در آن روح سرکش و عاصی در برابر عشق زندگی در دل طبیعت قرار می‌گیرد. قهرمان این اثر و داستان گرگ بیابان به سفر می‌پردازند تا از رموز زندگی و آنچه از سالها پیش برای آنان مقدر گشته است، آگاه شوند. بدین طریق از نظر هسه همه‌ی سرگردانیها، همه‌ی سفرها، به شرق یا جای دیگر را نمی‌توان ماجراجویی یا ولگردی دانست، بلکه به منظور تحقیقی است درباره هماهنگی عالم خلقت و عالم مطلق و امید به سازش عمیق جسم و روح. هسه به سبب خردمندیی که از اساطیر وادیان هندی و خاور دور کسب کرده است، پس از چندی از بدبینی شدیدی که در وجودش رخنه کرده بود، دور می‌گردد و در اندیشه‌اش زهد و مذهب پایدار دوره جوانی شکل رؤیایی تکامل یافته و معنوی به خود می‌گیرد و اضطرابی که از خصوصیتهای زندگی پس ازجنگ است، به تدریج از آثارش محو می‌شود. رمان بزرگ او در دو جلد با عنوان "بازی تیله‌های شیشه‌ای" Das Glasperlenspiel در 1943 انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی می‌گذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، می‌کشاند- سرزمینی که مشتاقان عالم معنی، دور از غوغای جهان در آن بسر می‌برند؛ سرزمینی که فلسفه غرب و ریاضت شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علوم و موسیقی با یکدیگر تلفیق می‌یابد. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر می‌پروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحله‌ای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایره‌ای جدید نفوذ کند، همچنانکه در بازی تیله‌های شیشه‌ای تیله‌ها باید پیوسته پیش برود، زیرا روح توقف نمی‌شناسد. هسه در این داستان به زندگی ادراک تازه‌ای می‌بخشد و از عالم انسانیت کمال مطلوبی عرضه می‌کند که زندگی مداوم و تولدی از نو است. "سفر به شرق" Die Morgenlandfahrt (1932) بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامه نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان می‌دهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشه کلیت و جامعیت می‌دهد. این سفر سفری است در ورای زمان و مکان، اما از نظر ساختمان و ترکیب موضوع بر مبنای سفر جغرافیایی قرار دارد و شهرها و مکانهایی که در آنها نام برده می‌شود، جاهایی است که نویسنده خود در زندگی از آنها عبور کرده است. هسه چند مقاله دارد، از آن جمله: "رستاخیز زردشت" Zarathustras Wiederkehr (1920) و "نگاهی به هرج و مرج"Blick ins Chaos (1920).اشعار هسه در1952 در شش جلد دیوان کامل Gesammelte Dichtungen فراهم آمده است. وی در1946 به دریافت جایزه ادبی نوبل نایل گشت.

آنچه برای هسه که تشنه کشف اسرار عالم هستی است، اهمیت دارد، آن است که تا حد امکان خود را در قوای مختلفی که بر بشر نفوذ دارد شرکت دهد، از این‌رو است که بیشتر اشخاص داستانهایش کسانی‌اند که می‌خواهند خود را به صورتی عمیق بشناسند و برای شناخت درون از برابر هیچ تجربه‌ای هرقدر دشوار و وحشتناک باشد، کنار نمی‌روند و پیوسته در حال تحقیق بسر می‌برند. این تحقیق مداوم از انسانیت محض و این اعتلای اندیشه است که هسه را در ردیف نویسندگانی جای می‌دهد که آثارشان در دسترس فهم عامه مردم نیست، اگرچه مبهم و تاریک شمرده نمی‌شود

ماخذ:کتاب نیوز

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مرداد
آنتوان چخوف

 

 

چخوف، آنتون پاولوویچ Chekhov, Anton Pavlovich نمایشنامه­نویس و داستان­نویس روسی (1860-1904) آنتوان چخوف در کریمه Crimee زاده شد، اجدادش از دهقانان بودند و پدرش دکانداری کم درآمد. چخوف کودکی را در دکان پدر و در محیطی ساده گذراند و هنگامی که خانواده در جستجوی کار بهتر به مسکو عزیمت کرد، او تنها در زادگاه خود ماند تا به تحصیلاتش ادامه دهد، پس از آن به دانشگاه مسکو رفت، در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت و در 1884 آن را به پایان رساند. چخوف در ضمن تحصیل به انتشار قصه­های طنزآمیز در مجله­های گوناگون دست زد که بسیار زود مورد توجه قرار گرفت. همین امر موجب شد که دست از پزشکی بردارد و یکباره به ادبیات و داستان­نویسی بپردازد. اولین مجموعه قصه چخوف "قصه‌های گوناگون" Pestrye Rasskazy (1886)، شامل قصه­های کوتاه توصیفی و جاندار است آمیخته با طنز و شوخ­طبعی از زندگی طبقه کاسب و کارمندان اداری و خصوصیتهای اخلاقی و روحی آنان. این قصه­ها چنان موفقیت و شهرتی به دست آورد که بعضی از آنها نزد عامه مردم مورد تمثیل قرار گرفت، اما چخوف پس از چندی از نوشتن قصه­های کوتاه و خنده­آور دست برداشت و توجه خود را به اعمال و حوادث و مسائل حاد زندگی مردم در آخر قرن نوزده معطوف داشت که غباری از غم بر آن دیده می­شد و با لحنی انتقادآمیز همراه بود. ادراک چخوف از نظر داستانپردازی با موپاسان Maupassant، داستان­نویس فرانسوی که چخوف برای او ستایش فراوان قائل بود، قابل قیاس است و به این ترتیب داستان او به نام "استپ" Step (جلگه‌های پهناور سیبری) (1887) قالب تازه­ای با خصوصیتهای جدید در داستان­نویسی روسیه وارد کرد و اولین اثر مهم چخوف به شمار آمد. نویسنده خود درباره آن گفته است که این کتاب داستان نیست، بلکه دایره­المعارف استپ است که هرفصلی از آن خود قصه­ای را تشکیل می­دهد و در عین حال با یکدیگر ارتباط دارد. چخوف در این اثر سفر کودکی را نشان می­دهد که بر ارابه‌ای حامل بسته­های پنبه نشسته تا به شهر برود، پس به پیروی از آن ارابه­ران، از میان استپ می­گذرد و پیوسته تغییر مکان می­دهد. در واقع قهرمان اصلی کتاب «استپ» است که از قهرمانان زنده، جاندارتر و گویاتر است و چخوف در این اثر موفق شده است که به استپ روح انسانی بخشد و آن را چنان وصف کند که گویی مانند مردمی که از آن عبور می­کنند، رنج می­برد و مانند آنان از غم می­نالد و از شادی می­خندد. سراسر داستان از تصویرهای بسیار پرارزش سرشار است. چخوف در 1887 نمایشنامه "ایوانوف" Ivanov را برصحنه آورد که پس از چند شکست، سرانجام با پیروزی روبرو شد. از آن پس در زندگی چخوف حوادث برجسته­ای روی نداد، جز سفری به ساخالین که نشانه­هایی از آن در داستانهای کوتاهی مانند "جزیره ساخالین" Ostrov Sakhalin (1891) و در "تبعید" V Ssylke (1892) دیده می­شود. چخوف در قحطی 1892 که جنوب روسیه را ویران کرد، در سازمان مددکاری بهداشتی شرکت کرد و پس از آن سالهای متمادی را در ملک کوچکی که در نزدیکی مسکو خریده بود، گذراند و بیشتر آثار مشهور خود را در آنجا خلق کرد، سپس بر اثر بیماری سل به جنوب روسیه رفت و در کریمه مستقر شد و در این منطقه غالباً با نویسندگانی چون، ماکسیم گورکی و تولستوی ملاقات داشت، در 1901 چخوف با اولگا کنیپر Olga Knipper هنرپیشه تئاتر مسکو ازدواج کرد و چندی با او در آب و هوای گرم یالتا Yalta به سر برد و برای مراقبت بیشتر از مزاج رنجورش چندین بار نیز به فرانسه و آلمان سفر کرد. از آثار معروف این دوره نمایشنامه "مرغ دریایی" Chayka است در چهار پرده که در 1896 در مسکو برصحنه آمد و اولین پیروزی چخوف را در عالم تئاتر به همراه آورد. قهرمانان این نمایشنامه مردمی عادی و گرفتار ملال و افسردگیند. مردمی سرخورده، زیر بار سنگین زندگی خرد شده و از عشق رانده. پس بازیگری مشهور که آرزوی نویسنده شدن و شهرت و افتخار و در نتیجه ازدواج با دختر دلخواهش را دارد، در یکی از نمایشنامه­هایش با شکست روبرو می­شود، دختر که طالب شهرت است، از وی رو برمی­گرداند و به دنبال نویسنده­ای باب روز می­رود و جوان که به هیچ­وجه نتوانسته است علاقه او را به خود جلب کند، دست به خودکشی می­زند. چخوف در این نمایشنامه از آرزوهایی سخن می­گوید که بر اثر عدم تناسب با قدرت شخص هرگز برآورده نمی­شود و موجب شکست و سرخوردگی او می­گردد. از نظر چخوف حتی اگر انسان برحسب تصادف به آرزوهایش دست یابد، به سبب پوچی آن خود را شکست خورده و نابود می­بیند. همین نکته وضع روحی مردم روسیه را در آخر قرن نوزده نشان می­دهد، مردمی که پیوسته در نگرانی بسر می­برند، ولع تازه­جویی دارند و از تحقق بخشیدن به رؤیاهای خود ناتوانند. درست مانند مرغ دریایی که بر بالای دریاچه پرواز می­کند و در لحظه­ای که به رؤیای آزادی دست می­یابد، با تیر صیاد فرو می­غلتد. نمایشنامه مرغ دریایی نقطه عطفی در تحول تئاتر روسیه به شمار آمد و پیروزی آن که برای چخوف امری ناگهانی بود، او را به استادی و استعداد خویش در نمایشنامه­نویسی مطمئن کرد. پس در 1900 نمایشنامه "عمو وانیا "Dyadya Vanya را بر صحنه آورد که مانند مرغ دریایی پیروزی بسیار به دست آورد و اندیشه­ای را نمودار ساخت همانند اندیشه ایبسن درباره وظیفه هرفرد نسبت به خویش. در 1901 نمایشنامه "سه خواهر" Tri Sestry در چهار پرده به اجرا درآمد. هیچ­یک از آثار چخوف مانند این نمایشنامه، مذلت و مسکنت عظیم روسیه را در آخر قرن نوزده پیش چشم نمی­آورد. سه خواهر که تا حدی از جاذبه زنانه برخوردارند، در شهرستان کوچک و خاموش و ملالت­باری به سر می­برند و با وجود اختلافهای فکری و روحی هدف مشترکی دارند و آن رفتن به مسکو و هرگز بازنگشتن به شهر کوچک خویش است. در این میان هنگی از ارتش به شهر آنان وارد می­شود. ورود افسران وضع شهر و از جمله وضع خواهران را تغییر می­دهد و آمد و رفت آنان به خانه این سه خواهر ایشان را به زندگی در شهر خود بیشتر پایبند می­سازد، هریک با افسری آشنا می­شود و از نور امید دل خود را روشنی می­بخشد، افسوس که این رستاخیز پایدار نیست، سپاهیان احضار می‌شوند و افسران ناچار به ترک شهر می­گردند و در نتیجه سرنوشت سه خواهر به تنهایی غم‌انگیز قبل بازمی­گردد. از آن پس سفر به مسکو از یادشان می­رود و جز تسلیم به سرنوشت راه دیگری برایشان باقی نمی­ماند. چخوف در این نمایشنامه تحمل و تسلیم بشر را نتیجه بدبختی و تیره­روزی می­داند. نمایشنامه "باغ آلبالو" Vishneviy sad آخرین نمایشنامه چخوف در سال مرگش انتشار یافت که مانند سایر نمایشنامه­های او از حوادث برجسته و پیچ و خمهای داستانی خالی است. تنها حال روحی قهرمانان است که محیط تازه­ای پدید می­آورد. باغ آلبالوئی که پر از درخت و گل است و پرندگان پیوسته بر آن نغمه­سرایی می­کنند و مورد علاقه فراوان مالکان است، بر اثر دگرگونیهای زندگی و وضع نامساعد مالی باید خراب شود تا زندگی مالکان را از ورشکستگی نجات دهد. در این اثر وداع حزن­انگیز با همه اصالتهای طبقه زارع که محکوم به نابودی است، دیده می­شود. نمایشنامه باغ آلبالو با موفقیت بسیار در تئاتر هنری مسکو بر صحنه آمد. چخوف همچنان برتعداد داستانهای خود می­افزود که همه­اش به سبب آنکه نمودار حال و اوضاع مردم زمان خود بود، از محبوبیتی روزافزون نزد عامه مردم برخوردار می­گردید. داستان "زندگی من" Moya Zhizn (1896) حاکی از احساس تلخ و بدبینی است که پیوسته در نظر چخوف به امید به آینده همراه بوده است. داستان "اتاق شماره شش" Palata No 6 (1892) از قویترین داستانهای چخوف به شمار می­آید و مربوط به سالهایی است که پس از قتل آلکساندر دوم، دگرگونی شدیدی در وضع اجتماعی روسیه پدید آمد و فقر و تیره­روزی همه­جا را فرا گرفت. چخوف که ترسیم کننده این وضع و این تیره­روزی است داستان اتاق شماره شش را بر این زمینه قرار داده است و اتاق بیمارستانی را در شهرستانی نشان می­دهد که به صورتی کثیف و بی­نظم با چند بیمار روانی به حال خود رها شده و جز نگهبانی که گاه با مشت بیماران را به سکوت وا می‌دارد، کسی به فکر آنان نیست. تنها پزشک شهرستانی که از تنگ نظری و نادانی همشهریانش نفرت یافته، از این اتاق و بیمارانش دیدن می­کند، با یکی از بیماران که پیوسته گمان می­کند مورد تعقیب قرار گرفته است، آشنا می­شود و غالب اوقات را با او به بحث و گفتگو می­گذراند، اما سرانجام این پزشک درستکار نیز از طرف حاکم شهر به بیماری روانی منسوب می­گردد و در همان بیمارستان بستری می­شود. در این اثر ترک مطلق اراده در همه شکل توصیف می­گردد. چخوف در "قصه یک ناشناس" Rasskaz Neznakomova (1893) یکی از زندگیهای پوچ و بی­ثمر را بیان می­کند و با تلخی از انحطاط اخلاقی مردم زمان و خودستایی و نخوت و بی­شرمی و بی­خیالی سخن می­گوید. در داستان "ملال­آور" Skuchnaya Istoriya انحطاط عقل و درایت بر اثر یکنواختی کار عادی، توصیف می­گردد. داستان "ماژیکها" Mujiki (1897) مهمترین سندی است درباره زندگی دهقانان روسیه در اواخر قرن نوزده. چخوف بی هیچگونه عبارت پردازی یا لحن ملالت بار، تسلط جهل، وحشی­گری و فقر و خرافات و میخوارگی را در روستاها بیان کرده و از فساد دستگاه حکومت و رشوه­خواری و به طور کلی از روسیه تحت یوغ استبداد تزارها تصویری کامل پیش چشم گذارده است. در آثار چخوف هرگز به حوادث شدید و هیجان انگیز برنمی­خوریم. داستانها همه از یک سلسله اعمال و وقایع کوچک جاری تشکیل شده که از سادگی کامل برخوردار است و همین سادگی و صراحت موجب نفوذش در خواننده می­شود. چخوف با روشن­بینی و دقت یک پزشک، اعمال و روحیه و زندگی روزانه مردم را مورد مطالعه قرار می­دهد که با خستگی، بیهودگی، تنهایی و ناامیدی به پایان می­رسد. نمایشنامه­ها نیز عاری از زرق و برق و جلال و شکوه است. تنها نکته­های غم­انگیزی که در آنها جای دارد، از زندگی سخت و خشونت­بار و بی­فرهنگی جامعه روسیه در آخر قرن نوزده حکایت می­کند. چخوف در این وضع غم­انگیز پیوسته به یافتن راه گریز و نجات امیدوار و در انتظار روز موعودی است که مردم با کوشش و تلاش خود ـ که او به آن ایمان راسخ دارد ـ بتوانند همه موانع را از میان بردارند. ماکسیم گورکی درباره چخوف نوشته است: «من هرگز انسانی ندیدم که چنین عمیق و چنین کامل به اهمیت کار به عنوان اساسی­ترین عامل در تمدن زندگی امروز پی برده باشد.»

در نمایشنامه­های سالهای آخر زندگی چخوف، شفقت و عطوفت فراوانی به بشر و سرنوشتش نشان داده می­شود. از طرف دیگر به سبب آنکه اجدادش از دهقانان برده بوده­اند، وی همیشه همدردی و صمیمیتی نسبت به مردم فقیر و تحت فشار ابراز می­دارد. چخوف در ادبیات روسیه خالق سبکی تازه در شیوه نمایشنامه­نویسی و داستان­نویسی شده است. مکاتبات چخوف نیز از ارزش بسیار برخوردار است. آثار چخوف مورد ستایش نویسندگانی چون تولستوی و ماکسیم گورکی قرار گرفت و به طور مستقیم یا غیر مستقیم در بیشتر رمان­نویسان معاصر او نفوذ فراوان برجای گذاشت. چخوف از بزرگترین و برجسته­ترین داستان­نویسان واقع­بین روسیه در دوران قبل از انقلاب به شمار می­آید.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی.

  • میر حسین دلدار بناب