چهارشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۰۰ ب.ظ
|
آنتوان چخوف |
|
چخوف، آنتون پاولوویچ Chekhov, Anton Pavlovich نمایشنامهنویس و داستاننویس روسی (1860-1904) آنتوان چخوف در کریمه Crimee زاده شد، اجدادش از دهقانان بودند و پدرش دکانداری کم درآمد. چخوف کودکی را در دکان پدر و در محیطی ساده گذراند و هنگامی که خانواده در جستجوی کار بهتر به مسکو عزیمت کرد، او تنها در زادگاه خود ماند تا به تحصیلاتش ادامه دهد، پس از آن به دانشگاه مسکو رفت، در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت و در 1884 آن را به پایان رساند. چخوف در ضمن تحصیل به انتشار قصههای طنزآمیز در مجلههای گوناگون دست زد که بسیار زود مورد توجه قرار گرفت. همین امر موجب شد که دست از پزشکی بردارد و یکباره به ادبیات و داستاننویسی بپردازد. اولین مجموعه قصه چخوف "قصههای گوناگون" Pestrye Rasskazy (1886)، شامل قصههای کوتاه توصیفی و جاندار است آمیخته با طنز و شوخطبعی از زندگی طبقه کاسب و کارمندان اداری و خصوصیتهای اخلاقی و روحی آنان. این قصهها چنان موفقیت و شهرتی به دست آورد که بعضی از آنها نزد عامه مردم مورد تمثیل قرار گرفت، اما چخوف پس از چندی از نوشتن قصههای کوتاه و خندهآور دست برداشت و توجه خود را به اعمال و حوادث و مسائل حاد زندگی مردم در آخر قرن نوزده معطوف داشت که غباری از غم بر آن دیده میشد و با لحنی انتقادآمیز همراه بود. ادراک چخوف از نظر داستانپردازی با موپاسان Maupassant، داستاننویس فرانسوی که چخوف برای او ستایش فراوان قائل بود، قابل قیاس است و به این ترتیب داستان او به نام "استپ" Step (جلگههای پهناور سیبری) (1887) قالب تازهای با خصوصیتهای جدید در داستاننویسی روسیه وارد کرد و اولین اثر مهم چخوف به شمار آمد. نویسنده خود درباره آن گفته است که این کتاب داستان نیست، بلکه دایرهالمعارف استپ است که هرفصلی از آن خود قصهای را تشکیل میدهد و در عین حال با یکدیگر ارتباط دارد. چخوف در این اثر سفر کودکی را نشان میدهد که بر ارابهای حامل بستههای پنبه نشسته تا به شهر برود، پس به پیروی از آن ارابهران، از میان استپ میگذرد و پیوسته تغییر مکان میدهد. در واقع قهرمان اصلی کتاب «استپ» است که از قهرمانان زنده، جاندارتر و گویاتر است و چخوف در این اثر موفق شده است که به استپ روح انسانی بخشد و آن را چنان وصف کند که گویی مانند مردمی که از آن عبور میکنند، رنج میبرد و مانند آنان از غم مینالد و از شادی میخندد. سراسر داستان از تصویرهای بسیار پرارزش سرشار است. چخوف در 1887 نمایشنامه "ایوانوف" Ivanov را برصحنه آورد که پس از چند شکست، سرانجام با پیروزی روبرو شد. از آن پس در زندگی چخوف حوادث برجستهای روی نداد، جز سفری به ساخالین که نشانههایی از آن در داستانهای کوتاهی مانند "جزیره ساخالین" Ostrov Sakhalin (1891) و در "تبعید" V Ssylke (1892) دیده میشود. چخوف در قحطی 1892 که جنوب روسیه را ویران کرد، در سازمان مددکاری بهداشتی شرکت کرد و پس از آن سالهای متمادی را در ملک کوچکی که در نزدیکی مسکو خریده بود، گذراند و بیشتر آثار مشهور خود را در آنجا خلق کرد، سپس بر اثر بیماری سل به جنوب روسیه رفت و در کریمه مستقر شد و در این منطقه غالباً با نویسندگانی چون، ماکسیم گورکی و تولستوی ملاقات داشت، در 1901 چخوف با اولگا کنیپر Olga Knipper هنرپیشه تئاتر مسکو ازدواج کرد و چندی با او در آب و هوای گرم یالتا Yalta به سر برد و برای مراقبت بیشتر از مزاج رنجورش چندین بار نیز به فرانسه و آلمان سفر کرد. از آثار معروف این دوره نمایشنامه "مرغ دریایی" Chayka است در چهار پرده که در 1896 در مسکو برصحنه آمد و اولین پیروزی چخوف را در عالم تئاتر به همراه آورد. قهرمانان این نمایشنامه مردمی عادی و گرفتار ملال و افسردگیند. مردمی سرخورده، زیر بار سنگین زندگی خرد شده و از عشق رانده. پس بازیگری مشهور که آرزوی نویسنده شدن و شهرت و افتخار و در نتیجه ازدواج با دختر دلخواهش را دارد، در یکی از نمایشنامههایش با شکست روبرو میشود، دختر که طالب شهرت است، از وی رو برمیگرداند و به دنبال نویسندهای باب روز میرود و جوان که به هیچوجه نتوانسته است علاقه او را به خود جلب کند، دست به خودکشی میزند. چخوف در این نمایشنامه از آرزوهایی سخن میگوید که بر اثر عدم تناسب با قدرت شخص هرگز برآورده نمیشود و موجب شکست و سرخوردگی او میگردد. از نظر چخوف حتی اگر انسان برحسب تصادف به آرزوهایش دست یابد، به سبب پوچی آن خود را شکست خورده و نابود میبیند. همین نکته وضع روحی مردم روسیه را در آخر قرن نوزده نشان میدهد، مردمی که پیوسته در نگرانی بسر میبرند، ولع تازهجویی دارند و از تحقق بخشیدن به رؤیاهای خود ناتوانند. درست مانند مرغ دریایی که بر بالای دریاچه پرواز میکند و در لحظهای که به رؤیای آزادی دست مییابد، با تیر صیاد فرو میغلتد. نمایشنامه مرغ دریایی نقطه عطفی در تحول تئاتر روسیه به شمار آمد و پیروزی آن که برای چخوف امری ناگهانی بود، او را به استادی و استعداد خویش در نمایشنامهنویسی مطمئن کرد. پس در 1900 نمایشنامه "عمو وانیا "Dyadya Vanya را بر صحنه آورد که مانند مرغ دریایی پیروزی بسیار به دست آورد و اندیشهای را نمودار ساخت همانند اندیشه ایبسن درباره وظیفه هرفرد نسبت به خویش. در 1901 نمایشنامه "سه خواهر" Tri Sestry در چهار پرده به اجرا درآمد. هیچیک از آثار چخوف مانند این نمایشنامه، مذلت و مسکنت عظیم روسیه را در آخر قرن نوزده پیش چشم نمیآورد. سه خواهر که تا حدی از جاذبه زنانه برخوردارند، در شهرستان کوچک و خاموش و ملالتباری به سر میبرند و با وجود اختلافهای فکری و روحی هدف مشترکی دارند و آن رفتن به مسکو و هرگز بازنگشتن به شهر کوچک خویش است. در این میان هنگی از ارتش به شهر آنان وارد میشود. ورود افسران وضع شهر و از جمله وضع خواهران را تغییر میدهد و آمد و رفت آنان به خانه این سه خواهر ایشان را به زندگی در شهر خود بیشتر پایبند میسازد، هریک با افسری آشنا میشود و از نور امید دل خود را روشنی میبخشد، افسوس که این رستاخیز پایدار نیست، سپاهیان احضار میشوند و افسران ناچار به ترک شهر میگردند و در نتیجه سرنوشت سه خواهر به تنهایی غمانگیز قبل بازمیگردد. از آن پس سفر به مسکو از یادشان میرود و جز تسلیم به سرنوشت راه دیگری برایشان باقی نمیماند. چخوف در این نمایشنامه تحمل و تسلیم بشر را نتیجه بدبختی و تیرهروزی میداند. نمایشنامه "باغ آلبالو" Vishneviy sad آخرین نمایشنامه چخوف در سال مرگش انتشار یافت که مانند سایر نمایشنامههای او از حوادث برجسته و پیچ و خمهای داستانی خالی است. تنها حال روحی قهرمانان است که محیط تازهای پدید میآورد. باغ آلبالوئی که پر از درخت و گل است و پرندگان پیوسته بر آن نغمهسرایی میکنند و مورد علاقه فراوان مالکان است، بر اثر دگرگونیهای زندگی و وضع نامساعد مالی باید خراب شود تا زندگی مالکان را از ورشکستگی نجات دهد. در این اثر وداع حزنانگیز با همه اصالتهای طبقه زارع که محکوم به نابودی است، دیده میشود. نمایشنامه باغ آلبالو با موفقیت بسیار در تئاتر هنری مسکو بر صحنه آمد. چخوف همچنان برتعداد داستانهای خود میافزود که همهاش به سبب آنکه نمودار حال و اوضاع مردم زمان خود بود، از محبوبیتی روزافزون نزد عامه مردم برخوردار میگردید. داستان "زندگی من" Moya Zhizn (1896) حاکی از احساس تلخ و بدبینی است که پیوسته در نظر چخوف به امید به آینده همراه بوده است. داستان "اتاق شماره شش" Palata No 6 (1892) از قویترین داستانهای چخوف به شمار میآید و مربوط به سالهایی است که پس از قتل آلکساندر دوم، دگرگونی شدیدی در وضع اجتماعی روسیه پدید آمد و فقر و تیرهروزی همهجا را فرا گرفت. چخوف که ترسیم کننده این وضع و این تیرهروزی است داستان اتاق شماره شش را بر این زمینه قرار داده است و اتاق بیمارستانی را در شهرستانی نشان میدهد که به صورتی کثیف و بینظم با چند بیمار روانی به حال خود رها شده و جز نگهبانی که گاه با مشت بیماران را به سکوت وا میدارد، کسی به فکر آنان نیست. تنها پزشک شهرستانی که از تنگ نظری و نادانی همشهریانش نفرت یافته، از این اتاق و بیمارانش دیدن میکند، با یکی از بیماران که پیوسته گمان میکند مورد تعقیب قرار گرفته است، آشنا میشود و غالب اوقات را با او به بحث و گفتگو میگذراند، اما سرانجام این پزشک درستکار نیز از طرف حاکم شهر به بیماری روانی منسوب میگردد و در همان بیمارستان بستری میشود. در این اثر ترک مطلق اراده در همه شکل توصیف میگردد. چخوف در "قصه یک ناشناس" Rasskaz Neznakomova (1893) یکی از زندگیهای پوچ و بیثمر را بیان میکند و با تلخی از انحطاط اخلاقی مردم زمان و خودستایی و نخوت و بیشرمی و بیخیالی سخن میگوید. در داستان "ملالآور" Skuchnaya Istoriya انحطاط عقل و درایت بر اثر یکنواختی کار عادی، توصیف میگردد. داستان "ماژیکها" Mujiki (1897) مهمترین سندی است درباره زندگی دهقانان روسیه در اواخر قرن نوزده. چخوف بی هیچگونه عبارت پردازی یا لحن ملالت بار، تسلط جهل، وحشیگری و فقر و خرافات و میخوارگی را در روستاها بیان کرده و از فساد دستگاه حکومت و رشوهخواری و به طور کلی از روسیه تحت یوغ استبداد تزارها تصویری کامل پیش چشم گذارده است. در آثار چخوف هرگز به حوادث شدید و هیجان انگیز برنمیخوریم. داستانها همه از یک سلسله اعمال و وقایع کوچک جاری تشکیل شده که از سادگی کامل برخوردار است و همین سادگی و صراحت موجب نفوذش در خواننده میشود. چخوف با روشنبینی و دقت یک پزشک، اعمال و روحیه و زندگی روزانه مردم را مورد مطالعه قرار میدهد که با خستگی، بیهودگی، تنهایی و ناامیدی به پایان میرسد. نمایشنامهها نیز عاری از زرق و برق و جلال و شکوه است. تنها نکتههای غمانگیزی که در آنها جای دارد، از زندگی سخت و خشونتبار و بیفرهنگی جامعه روسیه در آخر قرن نوزده حکایت میکند. چخوف در این وضع غمانگیز پیوسته به یافتن راه گریز و نجات امیدوار و در انتظار روز موعودی است که مردم با کوشش و تلاش خود ـ که او به آن ایمان راسخ دارد ـ بتوانند همه موانع را از میان بردارند. ماکسیم گورکی درباره چخوف نوشته است: «من هرگز انسانی ندیدم که چنین عمیق و چنین کامل به اهمیت کار به عنوان اساسیترین عامل در تمدن زندگی امروز پی برده باشد.»
در نمایشنامههای سالهای آخر زندگی چخوف، شفقت و عطوفت فراوانی به بشر و سرنوشتش نشان داده میشود. از طرف دیگر به سبب آنکه اجدادش از دهقانان برده بودهاند، وی همیشه همدردی و صمیمیتی نسبت به مردم فقیر و تحت فشار ابراز میدارد. چخوف در ادبیات روسیه خالق سبکی تازه در شیوه نمایشنامهنویسی و داستاننویسی شده است. مکاتبات چخوف نیز از ارزش بسیار برخوردار است. آثار چخوف مورد ستایش نویسندگانی چون تولستوی و ماکسیم گورکی قرار گرفت و به طور مستقیم یا غیر مستقیم در بیشتر رماننویسان معاصر او نفوذ فراوان برجای گذاشت. چخوف از بزرگترین و برجستهترین داستاننویسان واقعبین روسیه در دوران قبل از انقلاب به شمار میآید.
زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی.
|
|
-
۰
۰
- ۹۰/۰۵/۲۶