اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۲۷
مهر
  
دانیل لیتل
ترجمه حمید کوزری

دانیل لیتل استاد فلسفه دانشگاه میشیگان و نویسنده مدخل فلسفه تاریخ در دایرة المعارف استنفورد است. در این مقاله سعی شده تمامی مسائل و شاخه های مطرح در این بحث خلاصه وار معرفی شوند. همچنین ارجاعات این مقاله کمک بسیار خوبی برای آشنایی با متون اولیه هستند، به همین خاطر این مقاله را در صدر مجموعه مقالات این پرونده قرار می دهیم.

تاریخ نقش بنیادینی در تفکر بشر دارد. این مفهوم با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تاثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعه تاریخی در ارتباط است و امکان "کسب تجربه از تاریخ" را پیش روی ما قرار می دهد. تاریخ همچنین از طریق درک نیروها، انتخابها و شرایطی که ما را به لحظه حال رسانده اند باعث می شود اکنون خود را بهتر بشناسیم. بنابرین جای شگفتی نیست که فیلسوفان هر از چند گاهی به بررسی تاریخ و طبیعت دانش تاریخی متوجه گردند. تمام این مسائلی که مطرح کردیم می توانند در بدنه واحدی به نام "فلسفه تاریخ" جمع شوند. فلسفه تاریخ امری چند وجهی است و از تحلیلات و استدلالات ایدئالیست ها، پوزیتیویست ها، اهل منطق، متکلمان و دیگران تشکیل شده است. از طرف دیگر فلسفه تاریخ بین اروپائیان و انگلیسی- آمریکایی ها و بین هرمنوتیک و پوزیتیویسم در حال کش و قوس است.
ارائه یک تصویر واضح از تمامی نظرات درباره "فلسفه تاریخ" همانقدر ناممکن است که تعریف رشته ای علمی و شامل همه این رویکردها. تصور اینکه هنگام بیان عبارت "فلسفه تاریخ" به سنت فلسفی خاص اشاره می شود، تصور غلطی است، چون مکاتب مطرح در این حوزه به ندرت با هم به تفاهم می رسند. با این حال نوشته های فیلسوفان درباره تاریخ چون خوشه هایی است حول چند سئوال خاص که هر یک متضمن متافیزیک، هرمنوتیک، معرفت شناسی و تاریخ گرایی مربوط به خود است. سئوال ها چنین هستند: 1- تاریخ از چه نوع اعمال فردی، ساختارهای اجتماعی، دوره ها، حوزه ها، تمدن ها، جریانات تاثیرگذار بزرگ و چه نوع اراده الاهی تشکیل شده است؟ 2- آیا تاریخ در ورای حوادث و اعمال فردی تشکیل دهنده آن، همچون یک کل دارای معنا، ساختار و خط سیر مشخص است؟ 3- شناسایی، بازنمایی و تبیین تاریخ مستلزم چه چیزهایی است؟ 4- تا چه اندازه تاریخ بشر سازنده اکنون اوست؟ برای اینکه بتوانیم مسائل و مکاتب مطرح در فلسفه تاریخ را باز کنیم، آنها را اینگونه دسته بندی کرده ایم:

1. تاریخ و روایت آن
2. فلسفه تاریخ قاره ای
2-1. ماهیت انسان کلی است یا تاریخی؟
2-2. آیا تاریخ رو به سمتی دارد؟
2-3. فلسفه تاریخ هگل
2-4.رویکرد تاویلی به تاریخ
3. فلسفه انگلیسی- آمریکایی تاریخ
3-1. قوانین کلی تاریخ
3-2. عینیت تاریخی
3-3. علیت در تاریخ
3-4. مباحث جدید فلسفه تاریخ
4. تاملی دوباره بر فلسفه تاریخ

1. تاریخ و روایت آن
تاریخ چیست؟ تاریخ را به طور خیلی رسمی می توان گذشته انسان و روایت منسجم آن تعریف کرد. البته ما می توانیم از گاه شماری وقایع غیر انسانی مانند تاریخ منظومه شمسی یا تاریخ محیط زیست زمین در یک گستره بیلیون ساله صحبت کنیم، اما مسائل مهم فلسفه تاریخ فقط در روایت ما از گذشته انسان آشکار می شوند. این نکته در کتاب فلسفه تاریخ کالینگوود مورد تاکید قرار گرفته است. تاریخ برای ما جذاب است زیرا بگفته مارکس: "انسانها تاریخ خود را می آفرینند اما نه بر پایه انتخاب خودشان." از این گفته چنین برمی آید که تاریخ هم درکاربودن (انتخابهای افراد و گروه ها) را نشان می دهد و هم ساختار و شرایط جبری را. به همین خاطر نتایج تاریخی از لحاظ علّی نه حتمی هستند و نه کاملا نامعین و اتفاقی. بنابرین مورخ می تواند شرایط تاریخی ای را کشف کند که انسانها را به یک راه خاص وادار و مقید می کنند و از این طریق باعث بوجود آمدن نتیجه تاریخی خاصی می شوند. شاید بتوانیم در آغاز تاریخ را این چنین تعریف کنیم: زنجیره منظم و زمانمندی از وقایع و جریانها که رفتار انسان را نشان می دهد، مفاهیم علیت، ساختار و رفتار در آن با هم مرتبط هستند و تاثیر اتفاق، امکان و نیروهایی بیرونی در آن دیده می شود.
ممکن است بگوییم چیزی تحت عنوان "تاریخ کلی" وجود ندارد. چنین چیزی درست است اما این تعریف تنها تصویرگر مجموعه ای قابل فهم از جریانهای تاریخی است که ممکن است به عنوان یک تاریخ انسانی "فراگیر" نگریسته شود. تاریخ انسانی فراگیر یعنی مجموعه کاملی از مسائل رشد جمعیت، شهرنشینی، نوآوری فناورانه، تغییر اقتصادی، رشد دانش، فرهنگ و غیره. اما این تعریف بسیار گمراه کننده است زیرا تاریخ را دارای نظم و ساختاری می داند که در عالم واقع دارای آنها نیست. باید گفت فقط تاریخ های خاص وجود دارند، یعنی تاریخ شرایط و اوضاع مختلف و مورد نظر ما. عرصه تاریخ مملو از کنشهای انسانی و جریانات اجتماعی جهانی است. بنابرین بیرون کشیدن تاریخ امری خاص - مثلا کشاورزی یا انقلاب فرانسه یا علم مدرن یا اسلام- از میان درهم تنیدگی کامل وقایع و کنشها بغرنج می نماید. منظور از این پیچیدگی مجموعه خاصی از موضوعات تاریخی مرتبط با هم است که در حرکت تاریخ ترسیم می شوند. این مسئله نکته دیگری را مطرح می کند و آن اینکه "تاریخ" تا حدی به "آنچه رخ داده است" وابسته است و تا حدی به "آنچه مورد علاقه ماست ." این نکته عینیت قضاوت در مورد گذشته را طرد نمی کند. وقایع و کنشها در گذشته رخ داده اند، فارغ از اینکه ما به آنها توجه کنیم یا نه، اما ساماندهی آنها مثلا در روایتی در مورد "بیداری دینی" یا "تشکیل یک دولت مستبد" متضمن یک ساختار تفسیری در مورد آنهاست که ذاتا به علایق مشاهده گر وابسته است. چیزی به عنوان "تاریخ بی طرف" وجود ندارد. بنابرین بر پایه نگاه کاملا روشنی می توان اذعان کرد که تاریخ از تفسیر تاریخی و علاقه تاریخی شکل گرفته است، حتی اگر آن رخداد های اصلی خودشان دیگر در میان نباشند.
با این حساب باید پرسید روایت تاریخی چیست؟ ما می خواهیم گذشته را بشناسیم، روایت کنیم، بفهمیم وشرح دهیم. این رویکرد بر نسبت معرفتی ما با گذشته تاکید می کند. ما در بازنمایی واقعیاتی مانند خرابه ها، کتیبه ها، مدارک، تاریخهای شفاهی، اسناد تخصصی و نوشته های مورخین را برای اثبات نتایجی در مورد شرایط و مردمان گذشته به کار می گیریم. با این کار ما چند ایده را برجسته می کنیم : ایده دانستن اصلاعاتی درباره شرایط انسانی گذشته؛ ایده فراهم کردن روایتی که با کمک آن سلسله ای از کنشها و وقایع تاریخی منتهی به ما فهمیده شده و برای ما "با معنا می شود" و دیگر ایده ایجاد یک نگاه علی به تحقق بعضی امور تاریخی خاص. توجه کنید که این ایده ها مسائل فلسفی مهمی را دربرمی گیرد که در فلسفه تاریخ طرح خواهند شد؛ مسائلی مانند تفسیر کنشهای انسانی با معنی، تبیین علّی، جایگاه دانش تجربی درباره گذشته و جایگاه اقرار به " معنی" درباره وقایع تاریخی بزرگ. هر کدام از این صورت بندی ها مسائل جدید و مختلفی را برای تبیین فلسفی بوجود می آورد.
اما باید گفت رابطه ما با گذشته صرفا رابطه ای معرفتی نیست، بلکه گاه عاطفی و عملی نیز هست. ما گذشته را خلق می کنیم، تفسیر می کنیم، به آن جنبه تخیلی، افسانه ای یا قهرمانانه می بخشیم و در عین حال بعضی از داستانهای گذشته - که همان « تاریخهای» ما باشند- را ملاک درستی عملکرد، ملاک صحت رفتار سیاسی خود یا ملاک خصلت ملی گرایی قرار داده، یا رفتار آینده را توجیه می کنیم. این جنبه از روایت تاریخی مسائل فلسفی زیادی نیز بر می انگیزد، مثلا اینکه آیا این داستانها بنیان معرفتی دارند یا نه؟ آیا بعضی از تفسیرهای ارزشی برتر از دیگر تفسیر هاست؟ آیا می توانیم بین دو روایت تاریخ تمایز واضحی قائل شویم ؟
سومین مطلب مهم در تاملات فلسفی درباره تاریخ، ارتباط تاریخ و سرشت انسانی است. انسانها به چه معنا موجودات تاریخی هستند؟ آنها چگونه به ریشه های تاریخی خود متصل می شوند؟ چگونه فرهنگ و ماهیت انسان تاریخ را شکل داده و نمایان می کند؟ مکتب اصالت تاریخ معتقد است صناعات انسانی مانند معناها، ارزشها، زبان، قوانین و فرهنگ همه محصولاتی تاریخی و نتیجه شرایط ماقبل خود هستند. تغییرات تاریخی نیز ساخته دست انسانهای شکل گرفته توسط خود تاریخ است. بنابرین انسانها هم تاریخی بوجود می آیند و هم تاریخی خلق می کنند. در مقابل این نگاه، مکتب کلی گرایی معتقد است انسانها ذاتا یکسان هستند، چه در مصر باستان چه در بروکلین اکنون، بنابرین وظیفه تبیین تاریخی کشف یکسانی انسانهای بی شمار در گذشته و حال است.
باید یادآور شد که مفهوم «معنا» در بحث تاریخ در سه حوزه مطرح می شود. 1- معنای رفتار فردی درون وقایع تاریخی 2- معنای دسته ای از وقایع تاریخی در میان گستره وسیع تاریخ و 3- معنایی که نزد بازیگران بعدی تاریخ هنگام بازنمایی و موضوع بندی روایات گذشته شکل می گیرد. تفاوت قائل شدن بین این سه جنبه معنا بسیار مهم است، چون روشهای بررسی و درک این معناها کاملا ً متفاوت است. درهم آمیختن این معانی با تاریخ، تاکید سنت قاره ای بر تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی را موجه کرده و استفاده از روشهای تحقیقی برای درک معنای رفتارها و وقایع را مهم جلوه می دهد.
در نهایت توجه به این نکته مهم است که سئوالات تاریخی می توانند در طیف وسیعی از چهارچوب ها و درجات مطرح شوند. اگر به انقلاب فرانسه توجه کنیم می توانیم سئوالاتی هرچه فراگیرتر مطرح کنیم: استانداردهای زندگی روستایی در فرانسه ربع سوم قرن هجدهم چگونه بود؟ چرا آریستوکراتها، صنعتگران و دهقانان در بحران سال 1789 آنگونه رفتار کردند؟ دلایل اقتصادی و سیاسی انقلاب چه بود؟ جایگاه انقلاب فرانسه در سیر تمدن اروپا کجاست؟ همچنین می توان تحقیقات تاریخی را به عرصه جفرافیا و جمعیت شناسی کشاند و در نتیجه بر تاریخ اقتصادی نواحی مرکزی انگلیس، بریتانیا، اروپای غربی یا اوراسیا متمرکز شد. این چنین تمرکزی متضمن حوزه های جغرافیایی وسیع و پیچیدگی برآمده از روشهای مختلف تحلیل است. بنابرین انتخاب واحد و قالب تحلیل از لحاظ تاریخنگاری بسیار مهم و در خور توجه فلسفی است.

2. فلسفه تاریخ قاره ای
مسئله تاریخ هر از چندگاهی مورد توجه فلسفه جدید اروپا بوده است. سنت طولانی و اغلب آلمانی تفکر به تاریخ همچون یک کل و روند قابل درک وقایع، ساختارها و جریانها نگاه می کند که فلسفه تاریخ برای آن ابزاری تفسیری است. این رویکرد نظری و فراتاریخی مدعی تشخیص خط سیر و دوره های بزرگ و فراگیر تاریخ است و علیرغم پیش و پس بودن نامنظم جنبشهای تاریخی خاص بر این رویکرد مصمم است. فیلسوفان عصر جدید مانند ویکو، هردر و هگل سئوالاتی در مورد خط سیر کلی و معنای تاریخ مطرح کرده اند. دیگر شاخه کمی متفاوت تفکر سنت قاره ای که با فلسفه تاریخ بسیار مرتبط است، سنت هرمنوتیکی علوم انسانی است. این فیلسوفان با تاکید بر «دور هرمنوتیکی» استدلالی فلسفی برای تاکید بر تفسیر روایی از تاریخ طرح می کنند. با کمک مفهوم «دور هرمنوتیکی» انسانها معنای خلق شده توسط دیگران مانند متون، نشانه ها و رفتار ها را می فهمند. شلایرماخر، دیلتای و ریکور از جمل این فیلسوفان هستند.

2-1. ماهیت انسان کلی است یا تاریخی؟
درست است که انسانها تاریخ را می سازند اما سئوال از ماهیت بنیادی انسان پابرجاست. آیا «ماهیت انسانی» ذاتی و یگانه است یا ویژگیهای اساسی انسان به طور تاریخی شکل گرفته اند؟ آیا مطالعه تاریخ می تواند نوری بر این سئوال بیافکند؟ آیا مطالعه تاریخهای متفاوت ما را به ماهیت غیر قابل تغییر انسان می رساند یا برعکس ما را با تفاوت بنیادی انگیزه ها، تعقلات، خواسته ها واجتماعات آشنا می سازد؟ آیا انسانیت یک محصول تاریخی است؟ کتاب علم جدید ویکو تفسیری از تاریخ براساس ماهیت کلی انسان و تاریخ مطرح کرده است. به نظر او ماهیت یکپارچه انسان در موقعیت های تاریخی، تفسیر رفتارها و جریانهای تاریخی را ممکن می سازد. ابعاد ثابت ماهیت انسان باعث بوجود آمدن حالت های معین مراحل رشد جامعه مدنی، قانون، تجارت و حکومت می شوند. به نظر او انسانها وقتی با چالشهای مدنی تکراری مواجه می شوند، واکنش های یکسان از خود نشان می دهند. در مورد این نگاه به تاریخ توجه به دو مسئله مهم است. اول اینکه این نگاه تفسیر و شرح تاریخ را ساده می سازد، چون طبق این نظریه ما می توانیم تاریخ را امر معینی بدانیم و بازیگرانش را با تکیه بر تجارب و طبیعت خود درک کنیم، دوم اینکه وارث فکری این نظریه در علوم اجتماعی قرن بیستم، تئوری انتخاب عقلانی است که پایه ای برای تبیین همه جانبه اجتماعی فراهم کرده است.
یوهان گوتفرید هردر نظر کاملا متفاوتی در مورد ماهیت و موضوعات و انگیزه های انسانی دارد. او در کتاب خود با نام ایده هایی برای فلسفه تاریخ انسانیت از یک بافت تاریخی برای طبیعت انسان سخن می گوید. او نگاهی تاریخی در مورد ماهیت انسان مطرح می کند، نگاهی که طبق آن ماهیت انسان خود محصولی تاریخی است. به نظر او انسانها در دوره های مختلف رشد تاریخی رفتار متفاوتی از خود نشان می دهند. این نظریه هردر راه را برای فلسفه های تاریخگرا درباره ماهیت انسان نزد فیلسوفان قرن هجدهم مانند هگل و نیچه باز کرد. همچنین مقدمه ای برای جریان مهم معطوف به جهان اجتماعی در قرن بیستم یعنی ایده «ساختار اجتماعی» ماهیت انسانی و هویت اجتماعی گردید.
2-2. آیا تاریخ رو به سمتی دارد؟
فیلسوفان سئوالاتی در مورد معنا و ساختار کلی تاریخ مطرح کرده اند. بعضی از آنها سعی کرده اند درونمایه ای منظم و کلی، معنا و سیر خاصی برای تاریخ پیدا کنند. این تلاش صورتهای مختلفی به خود می گیرد. مثلا می توان گفت تاریخ اراده الاهی را پیش می برد، یا اینکه طرحی بزرگ (که ممکن است دوری، غایتمند یا خطی باشد) در تاریخ وجود دارد، یا اینکه تاریخ هدف مهمی را دنبال می کند (مثل نگاه هگل به تاریخ که طبق آن تاریخ به دنبال ظهور آزادی انسان است). هدف همه این رویکردها تصویر یک نهایت و نظم بنیادین و نهفته در حوادث و آشفتگی های ظاهری وقایع تاریخ است.
این رویکرد می تواند هرمنوتیکی تلقی گردد، با این تفاوت که به جای تمرکز بر تفسیر معانی و رفتارهای فردی روی مسائل تاریخی کلان متمرکز می شود. از این نگاه تاریخ امری پیچیده و تو در تو است و مفسر تاریخ معانی آن را به وقایع خاصی ارتباط داده و از این طریق آن وقایع را با موضوعات و درونمایه های بزرگتر هماهنگ می کند.
یک شاخه متداول این رویکرد مرتبط با بحث الاهیات یا مبحث آخرت است. این شاخه دینی فلسفه تاریخ، معنا و ساختار گذشته و حال را به موضوعات خاص دینی و طرح های الاهی از پیش تعیین شده مرتبط می کند. متکلمین و متفکران دینی معنای واقعی تاریخ را معادل اجرای اراده الاهی می دانند. مسئله شر انگیزه ای برای نگاه الاهی به تاریخ است. لایب نیتس در کتاب عدل الاهی به دنبال یک تفسیر منطقی از تاریخ است تا تراژدی های تاریخ را با اراده خیر خواه خداوند همساز کند. در قرن بیستم متکلمانی چون ماریتان، راست و دیسون مسائل نظام مندی برای تقویت تفسیر مسیحی از تاریخ مطرح کرده اند. متفکران عصر روشنگری تفسیر دینی تاریخ را رد می کردند اما در بحث غایت شناسی، ایده پیشرفت را مطرح می کردند. آنها ایده پیشرفت یعنی حرکت انسان به سمت تمدن بهتر و عالیتر را از طریق مطالعه تاریخ تمدن قابل مشاهده میدانستند. ویکو در فلسفه تاریخ خود مراحل بنیادی تمدن انسانی را مشخص می کند. تمدن های مختلف مراحل مشابهی دارند چون ماهیت انسان در طول تاریخ ثابت مانده است . روسو و کانت نیز بعضی از این فرضیات در مورد عقلانیت و پیشرفت را در فلسفه سیاسی خود وارد کردند. آدام اسمیت بخشی از این نگاه های خوشبینانه خود به پیشروی عقلانیت را در اعتقاد به ظهور سیستم اقتصادی اروپای مدرن، تجسم بخشید. برجسته کردن مراحل معین تاریخ در تفسیر آن باز در قرن هجدهم و نوزدهم تکرار شد. در قرن هجده در فلسفه هگل نمودار خاصی یافت و به همان طریق در تئوری ماتریالیستی مارکس در مورد پیشرفت صورتهای اقتصادی تولید دوباره ظاهر شد.
این توجه به جهتمندی و مراحل معین تاریخ در اوایل قرن بیست شکل جدیدی به خود گرفت. این کار توسط تعدادی فرا تاریخدان انجام شد. آنها سعی داشتند کلان تفسیری فراهم کنند و با آن تاریخ جهان را دارای نظم درونی جلوه دهند. اشپنگلر، توین بی، ویتفوگل و لاتیمور خوانشی از تاریخ در چهارچوب فراز و فرود تمدنها، نسلها و فرهنگها مطرح کردند. نوشته های آنان نه خیلی ملهم از آراء فلسفی و الاهیاتی بود و نه برآمده از تخصص تاریخی خاص. اشپنگلر و توین بی تاریخ را همچون روند یگانه ای تصویر کردند که تمدنها بر بستر آن از مراحل جوانی، پختگی و کهولت می گذرند.
ویتفوگل و لاتیمور نیز تمدنهای آسیایی را بر بستر عوامل معین و وسیعتر بررسی کردند. ویتفوگل تاریخ چین را در مقابل تاریخ اروپا قرار داده و تمدن آن را نوعی «استبداد روان» قلمداد می کند و نتیجه می گیرد که تاریخ چین دوری است و نه خطی. لاتیمور در توضیح رشد تمدن آسیایی از مسئله جبر جغرافیایی و بومی یاد می کند.
یک انتقاد به جا از میان سیل انتقادات به تفسیر کلی تاریخ این است که این تفسیر جایی دنبال معنا می گردد که فی الواقع معنایی وجود ندارد. تفسیر رفتارهای فردی و زندگی ها قابل قبول است، زیرا در این صورت می توانیم برداشت های ایجادی و اختیاری خود از معنا را در نظریه ای مربوط به افراد بگنجانیم. اما باید اذعان کرد که هیچ عامل فرادستی در ورای وقایع تاریخی مانند انقلاب فرانسه نهفته نیست. به عنوان مثال اشتباه است اگر بکوشیم معنای جوانب انقلاب فرانسه (مانند واقعه ترور) را پیدا کنیم. رویکرد الاهیاتی می خواهد این انتقاد را با مسئله عاملیت خدا در نوشتن تاریخ، از سر باز کند اما باید متوجه بود که وجود یک خالق الاهی برای تاریخ، انسان را در امر ساختن تاریخ هیچ کاره می کند.
سعی در تشخیص مراحل عمده تاریخ در نزد ویکو، اشپنگلر و نوین بی در مقابل انتقاد به نگاه تک علی آنها به پیچیدگی تاریخ، بسیار آسیب پذیر است. هر یک از آنها عاملی را برای پیشبرد تاریخ مشخص کرده اند. ویکو طبیعت کلی انسانی و اشپنگلر و توین بی مجموعه یکسان تغییرات تمدنی را عامل روند تاریخ می دانند. اما چاره ای جز ارزیابی فرضیات آنها بر اساس یک مشاهده تجربی نیست. بررسی تغییرات وسیع تاریخی در طول سه هزار سال تاریخ بشر شواهد کمی برای اثبات روند معین رشد تمدن، در اختیار می گذارد. در عوض با هر مقیاس واقعی که بسنجیم طیف وسیعی از احتمالات و راههای چندگانه حرکت در تاریخ محقق شده است. این بدان معنا نیست که هیچ تفسیر قابل قبول «کلان تاریخی» برای تاریخ و جوامع انسانی قابل دسترسی نیست. نظریه جامعه شناسی تمدنهای کشاورزی اولیه پرداخته میخائیل مان، تلاشهای دوریئس و گودزبلوم در مورد تاریخ زیست محیط جهانی و توجه جرد دیاموند به مسئله بیماری و جنگ نمونه های این تفاسیر کلان تاریخی است. این دانشمندان چند جنبه فراگیر تاریخ را بر پایه چند موقعیت عمومی انسان شرح می دهند، موقعیت هایی مانند تلاش حکومت ها در کسب درآمد، نیاز جوامع به بهره مندی از منابع و شیوع جهانی بیماریها. باید اذعان داشت که مشکل تاریخ کلان نگر حفظ اصل ارزیابی تجربی برای فرضیات فراگیر مطرح است.

2-3. فلسفه تاریخ هگل
شاید بتوان فلسفه تاریخ هگل را بزرگترین تئوری فلسفی در مورد تاریخ دانست. این فلسفه به دنبال کشف معنا و مسیری در تاریخ است. هگل تاریخ را روندی معقول می داند که به سمت شرایطی خاص یعنی تحقق آزادی انسان حرکت می کند. «مسئله این است؛ هدف نهایی بشر، آن هنگام که روح خود را در جهان محقق می کند.» هگل در فلسفه خود نسبت به پیشینیان و جانشینان گرایش بیشتری به تاریخ دارد. او بین تاریخ عینی و رشد ذهنی آگاهی فردی(روح) به عنوان یک امر شخصی، رابطه ای می بیند. این مسئله ایده اصلی کتاب پدیدار شناسی روح است. او وظیفه اصلی فلسفه را شناخت جایگاه خود در گستره تاریخ می داند. «تاریخ روندی است که با آن روح خود و مفهوم خود را کشف می کند.» هگل تاریخ جهان را در روایتی از مراحل تحقق آزادی انسان ساختاربندی می کند. این مراحل با آزادی عمومی دولت شهر یونان شروع شده سپس به شهروندی جمهوری رومی، آزادی فردی اصلاحات پروتستانی و آزادی مدنی دولت مدرن می انجامد. او در فهم خود از تاریخ جهان، تمدنهای چین و هند را مورد توجه قرار داده است، هرچند به نظر او این تمدنها ایستا و در نتیجه ماقبل تاریخی هستند. او لحظه های خاصی از تاریخ را وقایع «تاریخ جهانی» قلمداد می کند. این وقایع در راه تحقق غایت تاریخ یعنی آزادی انسان قرار گرفته اند. مثلا فتح بخش وسیعی از اروپا توسط ناپلئون در نظر او واقعه ای تاریخی- جهانی است که با فراهم ساختن لوازم دولت دیوانی معقول پیشرفت تاریخ را ممکن می سازد. هگل حضور عقل را در تاریخ حس می کند اما این عقل در تاریخ نهفته است و زمانی درک می شود که کار تکامل جهان به پایان رسیده باشد. «وقتی فلسفه رنگ خاکستری خود را بر جهان می پاشد آنگاه است که مانند زندگی رو به تکامل می رود .... جغد مینروا بالهای خود را با فرا رسیدن تاریکی خواهد گشود.»
دانستن این نکته مهم است که فلسفه تاریخ هگل تقلیدی از تعقل فلسفی و نظری فیلسوفان تحلیلی نیست و رویکرد فلسفی او بر پایه استدلال کاملا پیشینی و بنیادی قرار نگرفته، بلکه به نظر او یک رابطه ذاتی بین عقل فلسفی و داده تاریخی وجود دارد. توصیه او این است که فیلسوف باید امر عقلانی را درون امر واقع کشف کند نه اینکه آنرا بر امر واقع تحمیل کند.«فلسفه باید آنچه هست را درک کند، زیرا آنچه هست، معقول است.» رویکرد او نه صرفا فلسفی است و نه صرفا تجربی، بلکه همت او معطوف به کشف یک محور عقلانی نهفته در آگاهی کاملا تاریخی از زمانه است. این محور باید بتواند به نحو فلسفی بیان شود.

2-4. رویکرد تاویلی به تاریخ
شاخه مهم دیگری از فلسفه تاریخ قاره ای، علم هرمنوتیک – علم تفسیر متون- را در تفسیر تاریخ سرلوحه کار خود قرار داده است. این رویکرد معنای عمل و مقصود انسانها در تاریخ را مورد توجه قرار می دهد و به کلیت های تاریخی بی توجه است. این سنت برآمده از سنت تفسیر مدرسی کتاب مقدس است. اساتید علم هرمنوتیک به هسته نمادین و زبانی تعاملات انسانی توجه دارند و معتقدند فن تفسیر متون می تواند رفتارها و دستاوردهای نمادین انسان را تفسیر کند. ویلهلم دیلتای معتقد بود علوم انسانی ذاتاً با علوم طبیعی متفاوت است زیرا اولی رفتارهای بامعنای انسانی را بررسی می کند و دومی در شرح علّی وقایع طبیعی می کوشد. رفتار معنادار و عمل نمادین سازنده زندگی انسان هستند. دیلتای معتقد است که ابزارهای عقلانی علم هرمنوتیک برای تفسیر رفتار انسان و تاریخ نیز مناسب است. در این راستا اصطلاح فهم روش خاصی برای این رویکرد بوجود آورده است. متفکر به کمک فهم ترغیب می شود تا ساختار زنده معانی و انگیزه های فاعل تاریخی را از دید خود او درک کند. هایدگر، گادامر، ریکور و فوکو اندیشمندانی هستند که این شاخه از تفسیر تاریخ را قوام بخشیده اند. این سنت، فلسفه تاریخ را از دیدگاه معنا و زبان مورد بررسی قرار می دهد و دانش تاریخی را ساخته تفسیر رفتار و تجربه معنادار انسان می داند. در نگاه این مورخان باید وقایع تاریخ را به امید کشف ارتباط معنا و کنش نمادین رفتار انسان بررسی کنند.
سنت هرمنوتیک در اواسط قرن بیستم یک چرخش جدید و مهم در طریق خود داشت. فیلسوفان این دوره سعی کردند معنایی برای تحولات تاریخی جدید مانند جنگ، دشمنی های قومی و ملی، هولوکاست و ... پیدا کنند. این تحولات دلخراش به وقایع تکان دهنده نیمه اول قرن بیست انجامید. مسئله این رویکرد را شاید بتوان «تاریخ همچون یادآوری» نام نهاد. عوامل این شاخه از میان فلسفه های اروپایی قرن بیستم مانند اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم برخواسته بودند و جستجوی معنای واقعه هولوکاست آنها را متاثر کرده بود. در این راه فیلسوفی مانند پل ریکور بین حافظه شخصی، حافظه فرهنگی و تاریخ نسبت مستقیمی قائل شد. دومینیک لاکاپرا از امکانات تئوری تفسیر و تئوری نقد در توجه خود به بازنمایی هولوکاست استفاده کرد. دیگر افراد به دنبال تاکید بر تواریخ محلی در ساخت و تفسیر گذشته مفهوم «ما» بودند. مثلا میخائیل کامن در بررسی عمومی جنگ داخلی آمریکا درگیر این موضوع است. حفظ و بازنمایی گذشته در صورتبندی هویت یک نسل یا یک ملت نقشی کلیدی دارد. از این طریق بسیاری از فلاسفه قرن بیست به ساختار ذاتی حافظه ملی که در سخن تاریخی هر جامعه ای نهفته است، توجه کرده اند. اگر چه کالینگوود هیچ وقت به تبار فلسفه قاره ای نپیوست اما در فلسفه تاریخ خود وارد چارچوب کلی فلسفه تاریخ هرمنوتیکی شد، زیرا چگونگی تعیین محتوای تاریخ پرسش اصلی اندیشه اوست. او تاریخ را متشکل از رفتارهای انسانی می داند، رفتارهایی که نتیجه سبک و سنگین کردن و انتخاب هستند. بنابرین مورخان باید وقایع تاریخی را «از درون» تشریح کنند. این کار آنها یعنی بازسازی جریان فکری پدیدآورندگان وقایع تاریخی.

3. فلسفه انگلیسی- آمریکایی تاریخ
سنت تجربی و انگلیسی- آمریکایی فلسفه همواره نگاهی گذرا به تاریخ داشته است. فیلسوفان این حوزه از سئوالات فلسفه تاریخ نظری کناره گرفته و در عوض به سئوالاتی در مورد منطق و معرفت شناسی دانش تاریخی روی آورده اند. سئوال اصلی در نزد آنها چنین است: «خصوصیات منطقی و معرفتی دانش تاریخی و تبیین آن چیست؟»
25تجربه گرایی هیوم سر نخهای مشخصی برای همه موضوعات فلسفه انگلیسی- آمریکایی باقی گذاشته است. این تاثیر شامل تفسیر رفتار انسان و علوم انسانی نیز می شود. هیوم کتاب مفصل و پر محتوایی در مورد تاریخ انگلستان نوشته است. تفسیر او از تاریخ بر اساس تحلیل رفتارها و انگیزه ها و علل عادی بنا شده و هیچ رابطه ای با تفاسیر دینی تاریخ ندارد. نگاه فلسفی او به تاریخ بر پایه این ایده است که شرح گذشته می تواند بر فرض وجود ماهیت انسانی ثابت تکیه کند.
رویکرد انگلیسی- آمریکایی در فلسفه تاریخ در میانه قرن بیست با ظهور «فلسفه تاریخ تحلیلی» دوباره زنده شد. عوامل این بازنمایی درای، دانتو و گاردنر هستند. این رویکرد از روشها و امکانات فلسفه تحلیلی در توضیحات تاریخی و دانش تاریخی استفاده می کند. مسئله مورد توجه در اینجا ویژگیهای دانش تاریخی است، یعنی ما چگونه واقعیتهایی در مورد تاریخ را می شناسیم؟ یک تحلیل خوب تاریخی از چه مواردی تشکیل شده است؟ آیا این تحلیل نیازمند استفاده از قوانین کلی است و آیا دانش تاریخی با کمک شواهد تاریخی موجود بدست می آید؟ فیلسوفان تحلیلی بر تجربی و علمی بودن تاریخ تاکید می کنند و سعی دارند این دیدگاه را با روشهای علمی مخصوص علوم طبیعی ثابت کنند.
فیلسوفان تحلیلی مشاهده غیرتجربی را در بررسی ساختار جهاننامعتبر می دانند. نظر آنها درباره تاریخ نیز چنین است. به نظر آنها عقل فلسفی به نفسه نمی تواند منشاء دانش حقیقی درباره ماهیت جهان باشد، این عقل همچنین در بررسی امور تاریخی مانند سلسله وقایع، اعمال، دولتها، طبقات، امپراطوری ها، بلاها و پیروزی ها، ناکارامد است. دانش اساسی در مورد جهان در انحصار نگاه تجربی و تحلیل منطقی است، به همین دلیل فیلسوفان تحلیلی تاریخ درباره معنا و ساختار تاریخ که قبلا مطرح شد، کنجکاو نیستند. از طرف دیگر فیلسوفان حوضه نظری فلسفه تاریخ کاملا به قدرت تفکر فلسفی برای درک و فهم بنیادین تاریخ اطمینان داشته و در مقابل رویکرد تجربی و مفهومی صرف مقاومت می کنند.

3-1. قوانین کلی تاریخ
کارل همپل فیلسوف علمی بود که توجه فیلسوفان تحلیلی تاریخ را به مقاله خود «کارکرد قوانین عمومی در تاریخ» برانگیخت. نظریه عمومی همپل در مورد توصیف علمی چنین اینست که تمام توصیفات علمی باید تحت قوانین کلی قرار بگیرد. او معتقد بود توصیفات تاریخی موجود با مدل قانون فراگیر جور در نمی آیند درحالی که مدل قانون فراگیر برای این توصیفات مدل مناسبی است. به نظر او توصیفات تاریخی باید تابع قوانین کلی باشند. گرایش به قانون کلی در توصیفات تاریخی توسط دیگر فیلسوفان تحلیلی علم مانند ارنست نِیگل هم مورد تاکید قرار گرفت. مقاله همپل مجادله طولانی ای برانگیخت. حامیان مقاله از کلی گرایی در مورد رفتار انسانی به نفع قوانین فراگیر دفاع می کردند و منتقدان معتقد بودند تحقیق تاریخی مانند شرح رفتار فردی است و به کمک تفسیر قابل درک است. این مباحث مهم از طرف ویلیام درای، میخائیل اسکریون و آلان دوناگان مطرح شد. دوناگان و دیگران به این مشکل اشاره کردند که علوم اجتماعی به جای تکیه بر قوانین کلی بر قوانین اجتماعی تکیه دارند. دیگرانی مانند اسکریون به جوانب عملی تحقیق تاریخی اشاره کردند و استدلالات ضعیفی طرح کردند که شاید برای «شرح» یک واقعه تاریخی در یک زمینه خاص کافی باشند. به هر حال بنیادیترین اعتراضات به این رویکرد چنین هستند: اول اینکه تقریبا هیچ قانون کلی ای درباره تاریخ یا سلسله وقایع وجود ندارد. دوم اینکه در عرض این نظریه، نظریات قابل توجه دیگری وجود دارد که در آنها رفتارها و نتایج تاریخی درک می شوند اما این نظریات تحت قوانین کلی قرار نگرفته اند. روشهای استدلالی این نظریات مناسب فهم رفتارهای فردی است، مانند روش «فهم» و تفسیر رفتار عقلانی که در بالا مورد توجه قرار گرفت. از طریق این نظریات می توان سلسله علل را بدون توسل به قوانین کلی طراحی کرد.
اگر نگاه دقیقی به این کشمکش بر سر مدل قانون فراگیر بیاندازیم می فهمیم که فرض غلط وحدت علم و شباهت منطقی و منظم همه استدلالهای علمی با موارد خاص توصیف در علوم طبیعی انگشت شمار، باعث گسترش این کشمکش شده است. رویکرد قانون کلی بسیار ضعیف و معلول است و از اغاز توانایی طرح سوالات مهم درباره ماهیت تاریخ و دانش تاریخی را نداشته است. درک رفتار انسان از فهم اینکه چرا رادیاتور در دمای زیر صفر می ترکد، بسیار متفاوت است. دوناگان می گوید: «نادیده گرفتن هویت اصیل علوم اجتماعی مرتبط با تاریخ و مسله کردن تحقیق انسانی با تغییر چهره و تشبیه ناصواب آن به فیزیک، بسیار دردناک است.» تاکید بر مدلهای طبیعی برای تحقیق تاریخی و اجتماعی به راحتی باعث پذیرفتن مدل قانون کلی می شود اما باید گفت این پذیرش راه به جایی نمی برد.

3-2. عینت تاریخی
دیگر موضوعی که مورد توجه فلاسفه تحلیلی تاریخ است، موضوع «عینیت» است. آیا دانش تاریخی می تواند گذشته را عینا ً بازنمایی کند؟ آیا تاکید، نادیده گرفتن، انتخاب و تفسیر بازنمایی تاریخی وابسته به زاویه دید فردی مورخ است؟ آیا بار ارزشی رفتارهای انسان جمعبندی بی طرفانه مورخ را مخدوش نمی سازد؟
چنانکه جان پسمور اشاره کرده است، این موضوع مشکلات زیادی بوجود می آورد. اولین مشکلی که در سنت تحلیلی مورد بررسی بسیار قرار گرفته، بار ارزشی رفتار اجتماعی است. دومین مشکل این است که تفاسیر مورخین خود دارای بار ارزشی است و این موضوع سئوالات بسیاری درباره ظرفیت عین گرایی یا بی طرفی خود مورخ برمی انگیزد. آیا متفکر می تواند فارغ از تعصبات اخلاقی، سیاسی، ایدئولوژیکی و طبقاتی، به بررسی جهان بپردازد. سومین مسئله عینیت تاریخی خود داده های تاریخی هستند. آیا اصلا واقعیت تاریخی معینی وجود دارد که از تفاسیر بعدی بی نیاز باشد؟ آیا تاریخ به ذات خود دارای واقعیت عینی است و از بسترهای شکل گیری خود مستقل است؟ آیا واقعیتی که نام «انقلاب فرانسه» به آن اطلاق شود، وجود دارد و آیا اصلا از روایتهای مختلف انقلاب فرانسه می توان به یک جمع بندی رسید؟
برای هر کدام از این مشکلات جوابهایی مطابق با اصول فلسفه تحلیلی وجود دارد. اول اینکه در مورد ارزشها باید گفت در آشتی بین ایده محقق و ارزشهای دینی هیچ مشکل بنیادینی وجود ندارد. محققی که با دقت بسیار در حال ترسیم ارزشهای دینی شخصیتی تاریخی است و با ارزشهای دینی آن شخصیت اصلا موافق نیست، شاید این تحقیق را به خوبی انجام ندهد، اما در راه تحقیق درست هیچ مانع معرفتی وجود ندارد و او می تواند کلیت گفتارها، کردارها و رسوم فرهنگی مختلف را به درستی بررسی کند. لازم نیست کسی ارزشها و جهانبینی یک سان کولت را داشته باشد تا بتواند ارزیابی عادلانه ای در مورد آنها داشته باشد. این موضوع ما را به راه حل مسئله دوم می رساند، یعنی امکان بی طرفی محقق. در نظر ما ارزش علمی کار دانشمندان و مورخان در رعایت ارزش اصول عقلانی و قدرت دوری از فرضیات هنگام بررسی واقعیات نامطبوع است. نگاهی دوباره به تاریخ علم و نوشته های تاریخی نشان می دهد که این ارزش عقلانی همواره درکار بوده است. دانشمندان و مورخین بسیاری می شناسیم که نتیجه گیری های آنها نه با پیش فرضهای ایدئولوژیک بلکه با جستجوی سخت کوشانه مدارک و شواهد میسر شده است. گرایش به عینیت به امید نیل به حقیقت خود ارزشی است که می تواند پابرجا بماند.
سرانجام سئوال در مورد عینیت گذشته مطرح می شود. آیا اساسا ً بنیانی برای اعتقاد به خصوصیات معین و عینی وقایع و شرایط گذشته وجود دارد، خصوصیاتی که مستقل از روایت ما باشند؟ آیا واقعیتی مستقل از روایت در لایه زیرین ساختارهای تاریخی وجود دارد که مورد رجوع مورخین قرار گیرد؟ مثلا ً وجود فی نفسه امپراطوری روم، دیوار بزرگ چین و پادشاهی امپراطور کیانلانگ. اگر ما تمایز بین سه عینیت وقایع، رفتارها و شرایط گذشته، عینیت وقایع معاصر که نتیجه وقایع گذشته هستند و عینیت موجودیتهای تاریخی را درست تشخیص دهیم، راه خود را از بین این مسائل به خوبی پیموده ایم. گذشته دقیقاً همان است که اتفاق افتاده، یعنی انسانها دست بکار زندگی بوده اند، خشکسالی ها رخ داده اند، ارتشها جنگیده اند و تکنولوژی جدید اختراع شده است. این رخدادها اخباری از خود بجاگذاشته اند و این اخبار بنیان عقلانی اطمینان ما به گذشته هستند. بهمین خاطر ما می توانیم تفسیری قابل قبول از «عینیت گذشته» بدست دهیم. این عینیت هنگام توجه ما به وقایع تاریخی انتزاعی خیلی زیاد نیست. مثلا در مورد ایجاد دولت- شهرهای یونانی، ظهور عقلانیت عصر روشنگری و شورش تایپینگ شرایط چنین است. هر یک از این اسامی تفسیری است برای وقایع تاریخی خاص که توسط شخصیتهای تاریخ یا مورخان شکل گرفته و ممکن است توسط مورخان آینده باطل گردد. اشاره به شورش تایپینگ مستلزم پیوند تعداد زیادی واقعه تاریخی است. این پیوند از طریق یک روایت تفسیری میسر می شود. هنوز حقایق نامکشوفی درباره تاریخ وجود دارد و به هم بافتن اطلاعات در دسترس در یک حقیقت تاریخی بزرگتر، امر فی نفسه تاریخی و عینی نمی سازد. به تحقیقات بیست ساله اخیر درباره انقلاب صنعتی توجه کنید. در آغاز این واقعه تغییر کیفی تکنولوژی و تولید تلقی می شد اما رفته رفته و طی تفاسیر اخیر چهره ملایمتر و درستتری به عنوان انقلاب به خود گرفت. در مورد دیگر به بحث طولانی و دقیق آرتور وُلدرن توجه کنید که می گوید چیزی بعنوان «دیوار بزرگ چین حقیقی» وجود ندارد.

3-3. علیت در تاریخ
دسته سوم و مهم از مسائلی که مورد توجه فیلسوفان تحلیلی است، به رابطه علّی در تبیین تاریخی مربوط است. وقتی می گوییم «جنگ داخلی آمریکا معلول درگیری اقتصادی منطقه شمال با جنوب بود» چه مسائلی در این جمله دخیل هستند. آیا برقراری نسبت علّی نیازمند تشخیص یک نظم علّی است. مثلا ً «آیا دوره های تورم فزاینده باعث تزلزل سیاسی می شود؟ آیا با کشف شرایط لازم و کافی می توان نسبت علی برقرار کرد؟ آیا می توانیم با جستجوی مکانیزم های علّی، بین وقایع تاریخی نسبت علّی برقرار کنیم؟ این مسئله باعث طرح مشکل دیگری بنام جبر تاریخی می شود. آیا وقایع معین در شرایط خاص حتما ً رخ می دهند؟ آیا سقوط امپراطوری روم بر بستر شرایط مادی و نظامی قبل از بحران حتمی بود؟
اکثر فلاسفه تحلیلی با این مسائل از زاویه تئوری علیت فلسفه علم پوزیتیویست برخورد می کنند. اساس این نظریه فرضهای هیوم در مورد علیت است، یعنی اینکه علیت چیزی نیست مگر یک همزمانی همیشگی. فیلسوفان تحلیلی نیز به مدل قانون کلی گرایش پیدا کردند زیرا این مدل می توانست نظریه علیت تاریخی را توجیه کند. همانطور که قبلا ً گفتیم گرایش به تبیین علّی در علوم اجتماعی کاملا ً غلط است زیرا پدیده های اجتماعی به نظم علّی کلی در نمی آیند. بنابرین یا باید مفهوم علیت را به تفسیر بکشیم یا کلا ً زبان علّی را کنار بگذاریم. رویکرد دیگر این است که علل را شرایطی بهم پیوسته و ایجابی برای وقوع واقعه تعریف کنیم. یعنی آنها را شرایط کافی و/ یا لازم که احتمال واقعه را کم و زیاد می کنند، تلقی کنیم. این رویکرد از جانب فلسفه «زبان عمومی» و بحث تحلیل زبان علّی تقویت می شود. استدلال براساس شرایطی که بوجود نیامده اند، روشی برای کشف شرایط لازم و/یا کافی وقوع حادثه است. گفتن اینکه الف برای وقوع ب ضروری بود مستلزم این است که نشان دهیم ب اتفاق نمی افتاد اگر الف نبود. آشکار است که در رخدادهای علّی هیچ عامل واحدی به تنهایی برای وقوع یک اتفاق ضروری نیست و نتیجه بوسیله ترکیبی از عوامل وابسته به هم حاصل شده است. همگرایی دلایل عقلانی و علل واقعی وقایع تاریخی در این بحث مفید است، زیرا علل تاریخی معمولا ً نتیجه تامل انسان هستند. بنابرین اختصاص یک دلیل برای فلان عمل تاریخی در عین حال تشخیص علت نتایج آن عمل هم هست. معمولا می توان یک عمل واقعی را علت یک واقعه خاص پذیرفت.(منظور اوضاع و احوالی است که در شرایط واقعی برای بوجود آمدن یک واقعه کافی باشد.) موازی با این علت یابی فراهم کردن تفسیری قانع کننده از دلیلی عقلانی که انسانی را در نمایش تاریخ به عمل درآورده، ممکن است.
فیلسوفان تحلیلی دهه 1960 به یک امر حیاتی برای درک درست علیت تاریخی توجه نکردند و آن امکان جستجوی مکانیسم علّی در پیچیدگی وقایع تاریخ است. (رئالیسم علّی) آنها توجه نکرده اند که روایات معمولا برداشتی از وقایع هستند، وقایعی که خود علّت و مقدمه وقایع بعدی هستند. در مقابل فلسفه علوم اجتماعی، پشتوانه محکمی برای تبیینهای تاریخی فراهم کرده است، تبیینهایی که معطوف به یافتن مکانیسمهای علّی است.

3-4. مباحث جدید فلسفه تاریخ
فلسفه تاریخ انگلیسی زبان در دهه 70 تغییر جهت قابل ملاحظه ای داشت. این تغییر جهت با چاپ کتاب هایدن وایت به نام فراتاریخ و نوشته های لوئیس مینک در همان دوره شروع شد. در این دهه آنچه «چرخش زبانی» نام دارد و بر بسیاری حوزه های فلسفه و ادبیات تاثیر گذاشته، بر فلسفه تاریخ نیز موثر واقع شد. درحالی که فلسفه تاریخ تحلیلی بر قیاسهای علمی برای دانش تاریخی تاکید می کرد و اثبات پذیری و کلیت بخشی آن دانش را توسعه می داد، فیلسوفان انگلیسی دهه 70 و 80 هرچه بیشتر تحت تاثیر هرمنوتیک، پست مدرنیسم و نظریه ادبی قرار می گرفتند. این فلاسفه بر جنبه زبانی نوشته تاریخی تاکید می کردند و اینکه روایت تاریخی صرفاً روایت سلسله وقایع نیست. از نظر آنها ساختار درونی روایت تاریخی مهم است. قرابتهای این بحث با ادبیات و انسان شناسی بر تلقی علوم طبیعی به عنوان الگوی دانش تاریخی، سایه انداخت. بدین ترتیب غنا و ترکیب روایت تاریخی مورد توجه بیشتری قرار گرفت تا اهتمام به توصیفات علّی از نتایج تاریخی. فرانک آنکر اسمیت بسیاری از این موضوعات جدید را در تلقی خود از روایت تاریخی گنجاند. دیگر خطوط مهم تفکر فلسفه تحلیلی روی هستی شناسی تاریخی متمرکز شدند.
این فلسفه تاریخ جدید از چند جهت مهم با فلسفه تاریخ تحلیلی تفاوت دارد. این فلسفه بیشتر بر روایت تاریخی تاکید می کند تا علیت تاریخی و از لحاظ نظری به سنت هرمنوتیک نزدیکتر است تا سنت پوزیتیویسم که بنیانی برای فلسفه تاریخ تحلیلی دهه 1960 بود. از دیدگاه این فلسفه تاریخ جدید ذهن گرایی و تفاسیر چندگانه مهم تر از عین گرایی، حقیقت و تطابق با واقعیت است. دیگر شاخه مهم این فلسفه تاریخ بیشتر متوجه موقعیت تاریخی ماهیت انسان است تا موقعیت کلی ماهیت انسان. (یعنی این شاخه به هردر نزدیکتر است تا ویکو.) دیدگاه رایج در این شاخه، آگاهی انسان را محصولی تاریخی می داند و تشخیص ارتباط اندیشه انسان با گذشته را کار مهم مورخ تلقی می کند. مورخ معاصری مانند روبرت دارنتون برای برقراری این ارتباط به روشهای قوم شناسانه روی آورده است.


4. تاملی دوباره بر فلسفه تاریخ
بهتر است بحث را با یک نمای کلی از ساختار قابل قبول فلسفه تاریخی آینده به پایان بریم. هر شاخه ای از فلسفه با تعدادی مسائل محوری درگیر است. فلسفه تاریخ نیز سئوالاتی حل نشده دارد: 1- هسته اصلی و واقعی ساختارها و موجودیت های تاریخی (دولتها، امپراطوری ها، جنبشهای دینی و...) چیست؟ آیا می توانیم مفهومی از هستی اجتماعی و تاریخی بدست دهیم که مانع اشتباه شیء انگاری باشد، اما در عین حال واقعیتی موجه به هستی های مفروض بدهد؟ 2- ذات علّی وقایع و ساختارهای تاریخی که بنیان تحلیلات تاریخی هستند، چیست؟ باید گفت علیت تاریخی مانند علیت فیزیکی ضرورت طبیعی ندارد، زیرا قوانین ثابتی برای پیشروی وقایع تاریخی وجود ندارد. بنابرین ما نیازمند برداشت جدیدی از علّیت هستیم که برای موضوعات تاریخی مناسب باشد. 3- نقش تفسیر از نوع «هم ذات پنداری» درباره گذشتگان چیست؟ و مورخان چگونه به قضاوت درستی درباره این هم ذات پنداری دست می یابند؟ آیا تفسیر درستی از رفتار و اندیشه انسانهایی که دیگر استخوان هایشان نیز پوسیده، ممکن است؟ این واقعیت پدیدارشناسانه چگونه در شرح علیت تاریخی به کار می آید؟ آیا ما می توانیم به روایات مربوط به گذشته، تصویر نظامها، ساختارها، انسانها و روابط بین آنها اطمینان کلی داشته باشیم؟ و آیا دانش تاریخی علی الابد سئوال برانگیز باقی خواهد ماند؟ یک فلسفه تاریخ جدید این مسائل بنیادی را روشن خواهد کرد. چنین فلسفه تاریخی با جریانات هرمنوتیکی و روایی مهم در سنت قاره ای و فلسفه تاریخ انگلیسی- آمریکایی سالهای اخیر، درخواهد آمیخت. این فلسفه تاریخ مسئله معرفتی مهمی دربرخواهد داشت که با فلسفه تاریخ تحلیلی در ارتباط است، اما خود را از فرضیات محدود کننده پوزیتویسم جدا نگه می دارد. فلسفه تاریخ جدید با تبیین اجتماعی دست و پنجه نرم می کند، یعنی با موضوعاتی که برای نسل امروزی مورخان علمی- اجتماعی مهم است. فهم امروزین فلسفه علوم اجتماعی که متوجه هستی شناسی و تبیین اجتماعی است برای آن فلسفه تاریخ مهم خواهد بود.
چند فرض هستی شناختی در اینجا به کار می آید. تاریخ از رفتار انسان در نهاد ها و ساخت های انسانی شکل گرفته است. هیچ عامل فرا انسانی در تاریخ نیست. هیچ معنا یا روند فوق انسانی در تاریخ وجود ندارد و وقایع و جریانها صرفا توسط جریانهای علّی واقعی و رفتارهای فردی بوجود می آیند. به قول دیویدسون و تیلور هیچ مغایرتی بین علل و دلایل، و همچنین بین فهم و تبیین نیست. تبیین تاریخی هم بر استدلال ساختاری علّی استوار است و هم بر تفسیر اعمال و نیات، بنابرین این تبیین ها هم علّی هستند و هم هرمنوتیکی. هیچ قانون علّی فراگیری در امور انسانی وجود ندارد، در عوض دست علّیت اجتماعی از طریق تلاش عامل انسانی و ناگزیری نهادها و ساختارها در کار است. هدف تاریخی معقول، تعریف مکانیسم علّی روند تاریخ و مکانیسمی است که همواره متکی به عوامل تاریخی درون روابط اجتماعی واقعی است.
در این فلسفه تاریخ هستی شناسی دانش تاریخی می تواند مطرح گردد. دانش تاریخی بر شناخت تجربی استوار است و توجیه دعاوی تاریخی مستلزم اثبات قاطع تجربی آن است. عینیت تاریخی امر مسلمی است، به این معنا که مورخان قادرند با خوشبینی به بررسی مدارک موید نظریه آنها در مورد گذشته بپردازند. این گفته نباید اینگونه تلقی شود که فقط یک تفسیر حقیقی واحد از وقایع تاریخ در دست است. برعکس در این بحث یک تفاهم عمومی وجود دارد و آن اینکه تفسیر کمتر از واقعیت قطعی است و در مورد یک مدرک تاریخی سئوالهای تاریخی و منطقی متعددی می توان پرسید. روایات تاریخی یک شاکله ذاتاً تاریخی دارند و یک شاکله ذاتی معطوف به گذشته.
در نهایت فلسفه تاریخ آینده نسبت به تنوع صور دانش تاریخی حساس خواهد بود. قواعد تاریخ شامل بسیاری مطالب مانند توضیح علّی، توصیف اطلاعات و تفسیر روایی رفتار انسان است. روایت تاریخی خود جوانبی دارد. یک جنبه هرمنوتیکی است که به معنای افعال پیچیده انسان های متعدد می پردازد. جنبه دیگر علّی است و حامل مکانیسم های علّی است که برای حصول نتیجه خاصی گرد هم جمع شده اند. مهمتر اینکه هر نوع دانش تاریخی در روایت بیان نمی شود. طیفی از ساخت های معرفتی وجود دارد که دانش تاریخی با آنها بیان می شود، از براورد جزئی استانداردهای تاریخی زندگی گرفته تا استدلالهای علّی تغییر جمعیت و مقایسه جریانهای مشابه در موقعیتهای متفاوت تاریخی. فلسفه تاریخ فردا می تواند لایه های متون تاریخی را ارزیابی کند. لایه ای تغییرات اقتصادی و ساختاری جامعه را نشان می دهد؛ دیگری تغییرات عرفی و آن یکی تغییر عقاید و نگرش جامعه را بیان می کند. نهایتا باید گفت در فلسفه تاریخ آینده اینها دیگر لایه های بلاغی و ادبی متن تاریخی نیستند بلکه جوانب مهم دانش تاریخ محسوب می شوند.

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مهر
 

ژرژ آندره مالرو در سوم نوامبر ۱۹۰۱ به دنیا آمد. در سال‌های نخست کودکی‌ِ او، پدر و مادرش پیوند گسستند و او نزد مادرش بزرگ شد، اما مالرو با پدر و خانواده‌ی پدری نیز، که در حومه‌ی شهر دنکرک به حرفه‌ی شمع‌سازی و کشتی سازی اشتغال داشتند، روابط گرمی داشت. مالرو در مدرسه محصل درخشانی نبود و هرگز امتحان سال آخر دبیرستان را نگذراند. هیچ سندی هم در دست نیست که ثابت کند وی تحصیلاتش را در «مدرسه‌ی زبان‌های زنده‌ی شرقی» به پایان رساند.
مالرو ابتدا با «ماه‌های کاغذی» و «قلمرو عجایب» - دو قصه‌ی خیالی که بیش از هر چیز، تخیلی سرزنده و شوخ را عیان می‌سازند- نظر عموم را به خود جلب کرد.
او برای گذران زندگی، در کار خرید و فروش کتاب‌های نایاب با دکان‌ها و دکه‌های کنار رود سن بود و بعد به کارکردن برای ناشران خرده‌پا روی آورد. در ژوئن ۱۹۲۱ با کلارا گولدشمیت آشنا شد و او را به همسری برگزید؛ اما خانواده‌ی مرفه یهودی-آلمانی کلارا، از این وصلت دلخور بودند. زوج جوان، مدتی کوتاه به خرید و فروش سهام پرداختند و توفیقی هم به دست آوردند، ولی در ۱۹۲۳، که نرخ سهام سقوط کرد، هر چه پول و پله داشتند جمع کردند و با کشتی عازم هندوچین شدند.
بعد از مدتی فعالیت سیاسی ناگهان سر از پاریس در آورد تا موجی از نوشتن را آغاز کند که به خلق آثاری چون: «وسوسه‌ی غرب» در ۱۹۲۶، «فاتحان» در ۱۹۲۸ و چاپ تجدید نظر شده‌ی «قلمرو عجایت»، «جاده‌ی شاهی» در ۱۹۳۰ و «سرنوشت بشر»، یکی از ماندگارترین رمان‌هایی که در ۱۹۳۳ جایزه‌ی گنکور را از آن خود ساخت.
رمان فاتحان Les Conquerants (1928) نام مالرو را بر زبانها انداخت و او را بیش از پیش به مردم شناساند. نویسنده در این اثر مبارزه میهن پرستان انقلابی چین را بر ضد استعمارگری انگلستان در هونگ کونگ پیش چشم می‌گذارد و نشان می دهد که چگونه گروههای مخالف در این مبارزه به دنبال هدفی مشترک با یکدیگر می‌پیوندند. گروهی انقلابی‌اند که به دستور حزب رفتار می‌کنند و گروهی از خودگذشتگانند که در راه کمال مطلوب و معنی بخشیدن به زندگی که در نظرشان پوچ می‌آمد، قدم به راه می گذارند. «گارین قهرمان» داستان نمونه‌ی گروه دوم است که برای دست یافتن به بزرگی و میل رهایی از دنیای پوچ که چشم اندازی جز مرگ ندارد، تنها وسیله را اقدام به انقلاب می‌داند.
در ۱۹۳۰ رمان راه سلطنتی La Voie royale منتشر شد که از نقطه نظر اخلاقی، به کتاب فاتحان شباهت دارد. حوادث این داستان در هندوچین می گذرد و در آن دیگر موضوع انقلاب مطرح نیست، بلکه اشخاص داستان مردان عمل و اقدامند و قهرمان ماجراجوی داستان نمونه ای از شخصیت نویسنده است و نمودار گوشه هایی از زندگی او. مسأله پول و تجارت که شرافت آدمی را به نابودی می کشاند، در این اثر مورد انتقاد قرار می گیرد و وصف جنگل هندوچین و مسأله مستعمرات و بحث تمدن نیز از مطالب جالب توجه داستان است.
«طریق ملوکانه» نام کتابى دیگر از «مالرو» است که به سال ۱۹۳۰ به چاپ رسید. اما یکى از رمان هاى قدرتمند و قوى او «سرنوشت انسان» نام دارد که به ماجراى شکست کمونیسم و رژیم کمونیسم حاکم بر «شانگهاى» مى پردازد. او به واسطه این رمان به دریافت جایزه «بریکس گانکورت» در ادبیات مفتخر شد. در بین آثار چاپ نشده او رمانى به نام «مى‌رنا» Mayrena دیده مى شود که درباره «مارى چارلز دیوید دو مى‌رنا» فاتح بلندى هاى ویتنام و اولین پادشاه «سدانگ» است. «مالرو» همچنین در دهه ۳۰ به همراه یک گروه باستان شناس به ایران و افغانستان سفر کرد. او به همراه «لوئیس آراگون» بنیانگذاران «انجمن بین المللى نویسندگان مدافع فرهنگ» به شمار مى آیند.
هنگامی که شعله‌ی جنگ در اسپانیا زبانه کشید، مالرو در صف نخستین داوطلبان خارجی قرار داشت. او در سازماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری مشارکت کرد و خود در بمباران مناطق دشمان، جزو خدمه‌ی هواپیما بود. «امید»، پاسخی به این تجربه و منبع فیلمی بود که همین عنوان را داشت. وی هم‌چنین به ایالات متحد و کانادا سفر کرد و در دفاع از جمهوری‌خواهان به سخنرانی پرداخت.
در جنگ جهانی دوم، مالرو مدتی کوتاه سرباز تانک بود؛ اسیر شد، فرار کرد، و نوشتن «گردوبن‌های آلتنبورگ» را، که نخستین‌بار در ۱۹۳۴ در سویس منتشر شد، آغاز کرد. در سال ۱۹۴۴ براى بار دوم این بار به اسارت گشتاپو درآمد و به رغم تحمل شکنجه هاى وحشتناک تا زمان آزادى توسط نیروهاى مقاومت توانست زنده بماند. او دوران جنگ آورى خود را با فرماندهى تیپ «آلیس لورن» در دفاع از استراسبورگ و همچنین بازپس گیرى اشتوتگارت به پایان رسانید و موفق به دریافت مدال مقاومت و مدال افتخار از فرانسه و همچنین نشان افتخار از دولت بریتانیا شد. او طى دوران جنگ دست از قلم نکشیده بود و بر رمانى با عنوان «جدال علیه فرشته» کار مى کرد که متن آن توسط نیروهاى گشتاپو سوزانده شد و تنها مقدمه اى از آن باقى ماند که در ابتداى رمان «درختان گردوى آلتن برگ» پس از جنگ به چاپ رسید.
مالرو مدتی به زندگی مخفی رو آورده بود؛ اما زمانی که احتمال پیاده شدنِ قوای امریکا در جنوب فرانسه، مقاومت را ممکن ساخت، وی از مخفی‌گاه بیرون آمد و مسئولیت یافت که گروه‌های پراکنده در جنوب غربی را متفق کند و آن‌ها را به شکل نیروی منسجمی در آورد تا بتواند در برابر قوای در حال عقب‌نشینی آلمان دست به یک سری عملیات ایذایی بزند. وی بار دیگر زخمی و اسیر شد، اما با رسیدن قوای در حال پیشروی متفقین به تولوز، آزاد شد و دوباره به مبارزه پرداخت.
مالرو در برابر دیدگان حیرت‌زده‌ی خیلی‌ها، که او را همچون نور چشمی جناح چپ به خاطر داشتند، با «دوگل» هم‌پیمان شد، در مقام وزیر اطلاعات دولت ائتلافی کوتاه مدت ۱۹۴۵ انجام وظیفه کرد، و پس از سقوط این دولت به زندگی خصوصی بازگشت.
وی همچنین مطالعات هنری اولیه‌ی خود را، که تا آن زمان فقط در قالب مقالاتی اتفاقی عرضه شده بود، از سرگرفت. «روان‌شناسی هنر» در سه جلد مستقل در سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰ منتشر شد. اما کتاب مستقل دیگرش، «ساتورن: رساله‌ای درباره‌ی گویا»، بیش‌تر از «روان‌شناسی هنر»، او را خشنود ساخت، طوری که حتا پیش از اتمام «روان‌شناسی هنر»، ضرورت بازنگری آن را احساس کرد. سرانجام، پس از بازنگری و بسط مطلب، آن را در ۱۹۵۱، در یک جلد با عنوان «صداهای سکوت» منتشر کرد. از ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴، مالرو کتاب سه جلدی «موزه‌ی خیالی پیکرتراشی جهان» را به چاپ سپرد و در عین حال بار دیگر تلاش کرد تا نظریاتش را درباره‌ی هنر، روشن سازد و اثر سه جلدی «دگردیسی خدایان» را در سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۷۶ انتشار داد.
در ۱۹۵۸، هنگامی که «دوگل» بار دیگر قدرت را در دست گرفت، مالرو وزیر فرهنگ شد و در طول ده سال وزارت، به ندرت از صحنه‌ی مسائل روز دور بود. او مدام جشن‌های نور و صدا بر پا می‌کرد، از مراکز اداری و پایتخت‌های کشورهای خارجی دیدن می‌کرد، «خانه‌های فرهنگ» تأسیس می‌کرد، رژه‌های روز باستیل را برنامه‌ریزی می‌کرد، به پاکیزه‌سازی نماهای شهر پاریس اقدام می‌کرد، و سرمایه‌ی کار گروه‌های هنری و نمایشی را فراهم می‌کرد.
زندگی خصوصی مالرو، که همیشه با غیرت از آن محافظت می‌کرد، به ندرت آرام بود: خودکشی پدرش در ۱۹۳۰، او را سخت پریشان ساخت؛ ازدواجش با کلارا گولدشمیت در ۱۹۳۴ با شکست مواجه شد، اما تا پس از جنگ جهانی دوم، کار به طلاق قانونی نکشید؛ عشق و عاشقی نامشروع او با ژوزت کلوتیس، که دو فرزند پسر برای مالرو به دنیا آورد، با مرگ ژوزت در زیر چرخ‌های قطار در دسامبر ۱۹۴۴ به پایان رسید؛ رولان، برادر ناتنی او نیز در جنگ جان داد و مالرو با «ماری-مادلن لیو»، بیوه‌ی رولان، پیمان زناشویی بست؛ دو پسر مالرو در حادثه‌ی رانندگی کشته شدند؛ واپسین ماجرای عشقی، با شاعره «لوئیز دو ویلمورن»، با مرگ نامنتظر معشوقه خاتمه یافت؛ از ۱۹۵۰ به بعد نیز، خود مالو در پنجه‌ی ناخوشی گرفتار و مریض احوال شد.
ورود اولیه‌ی مالرو به جریان‌های سیاسی، بیش‌تر وسیله‌ای بود برای رسیدن به هدفی دیگر و هرگز به خودی خود هدف نبود. انقلاب، دنیایی از ایثار و عمل و تلاش‌های پرشور، تقدیمِ تخیل او می‌کرد؛ دنیایی که در اروپای پس از ورسای یافت نمی‌شد. او می‌گفت که هرگز کارت حزب کمونیست نداشته است؛ و اگر تقاضای چنینن چیزی کرده بود، جای تردید دارد که با تقاضایش موافقت می‌شد، زیرا کمونیست‌های دو آتشه معتقد بودن که این آقا، روشنفکر بورژوای به ظاهر همدل است.
مالرو از چهره های استثنایی و از مردان بزرگ عصر ماست. وی در عین حال داستان نویس، هنرشناس، انساندوست، مبارز و میهن پرست بوده، به فرهنگ فرانسه خدمت بسیار کرده و مدت پنجاه سال در دل همه وقایع و تحولات اروپا جای گرفته است. اصول عقیده او بر آزادی بشر استوار است، آزادی‌ای که در برابر شکلهای گوناگون تقدیر، گاه به صورت انقلاب ظاهر می شود و گاه به صورت فرهنگ مشترک. در نظر مالرو برادری و یگانگی معنوی پادزهری است برای درمان تنهایی احتضارآمیز بشر. مالرو در برابر پوچی زندگی نوعی ناامیدی توأم با خوشبینی دارد و این حال را «انسانیت غم انگیز» می خواند. داستانهای مالرو پرده نقاشی وسیعی است که در آن اشخاص تلاش می کنند تا به رؤیاهای خود تحقق بخشند.
در سال ۱۹۶۸ «انجمن بین المللى مارلو» در آمریکا تاسیس شد و در خلال دهه هاى ۶۰ و ۷۰ مالرو نسبت به چاپ آثارى درباره «پیکاسو» و «دوگل» و زندگینامه خود با عنوان «ضدخاطرات» اهتمام ورزید. در این اثر نفس تاریخ مرکزیت دارد، حامل درک و عمل است و خود آفریدگار است. نظر مالرو آن است که باید درباره تاریخ کار کرد و آن را از قوه به فعل آورد، نه آنکه نشست و تنها به سخن گفتن تاریخ گوش داد. مالرو خواسته است چون میشله تاریخ نویسی باشد که عصری را به جنب و جوش درآورد و به آن جان بخشد و جریان تاریخ را به گرد خود جمع آوری کند و خود آهنگساز و در عین حال رهبر ارکستر سمفونی تاریخ باشد.
او آخرین کتاب خود را با الهام از بیمارى صعب العلاج خود، «جذام» نامید و در ۲۳ نوامبر ۱۹۷۶ از همین بیمارى در پاریس درگذشت.
* وسوسه غرب
* فاتحان
* جاده شاهی
* وضعیت بشری
* ضد خاطرات
* امید
* گردو بن های آلتنبورگ
برگرفته از :وبلاگ مسیح نوروزی
  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
مهر
بَقْلی ، روزبهان ، ابومحمدبن ابی نصربن روزبهان فسایی شیرازی ، معروف به «شیخ شطّاح » و «شطّاح فارس »، عارف و دانشمند سدة ششم و هفتم و سرسلسلة روزبهانیان. دودمان بقلی از دیلمیان مقیم فارس بوده اند (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 12) و از نسبت «بَقلی » بر می آید که روزبهان مدتی به فروش «بقُول » (سبزی و تره بار) اشتغال داشته است (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 5، 8). اشتهار او به شطاح نیز به دلیل شطح * گویی بسیار او و توضیح و توجیه آن ، و دفاع از شطحیات صوفیان بوده که در آثار وی نیز نمایان است (همان ، مقدمة معین ، ص 6(.

وی در 522 در فسا به دنیا آمد و به گفتة خودش ، در میان نادانان ، گمراهان و میخوارگان پرورش یافت (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 12؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 167)؛ در مکتب به آموختن قرآن پرداخت و در محضر دانشمندان عصر به فراگرفتن علوم متداول مشغول شد. از همان اوان زندگی تمایلات عرفانی داشت تا اینکه در 25 سالگی از خلق برید و در کوههای اطراف شیراز به عبادت و ریاضت پرداخت و قرآن را از برکرد و نزد نخستین مرشد خود، شیخ جمال الدین فسایی ، رفت و سپس به محضر یکی از زهاد کُرد به نام جاگیر (متوفی 591) رسید که در سامره می زیست (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 8 ـ 9، 21ـ22) و از شیخ سراج الدین محمودبن خلیفه (متوفی 562)، که خرقة او با دو واسطه به شیخ ابواسحاق کازرونی می رسید (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 16؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 184ـ185؛ جامی ، نفحات الانس ، ص 261). بقلی در سفر حج ، که مریدانش همراه وی بودند از شیخ ابوالصفا در واسط * خرقه گرفت و پس از حج به مصر و شام رفت و سرانجام به شیراز بازگشت و باقی روزگار خود را به تدریس ، تربیت مریدان و نگارش کتاب گذرانید (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 177ـ179). دیگر استادان وی عبارت بودند از: امام فخرالدین نصربن مریم (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 18؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 232)؛ ارشدالدین علی نیریزی * (متوفی 604) که با بقلی در تأیید سماع موافق بود (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 18، 34 ـ که به جای نیریزی ، تبریزی ضبط شده ـ ؛ روزبهان بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 18ـ20؛ جنید شیرازی ، ص 244)؛ و صدرالدین سِلَفی اصفهانی (478ـ576) که بقلی و ابونجیب سهروردی (490ـ563) در حدود 557، در محضر او در اسکندریه صحیح بخاری را خواندند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 20ـ21؛ جنیدشیرازی ، ص 243(.

مریدان وی از میان طبقات مختلف از جمله بزرگان و علما، صاحبان مشاغل و زنان بودند، و گویند که حتی نجم الدین * کبری (540 ـ 618)، گاه کسانی را از خوارزم ، برای تربیت نزد وی می فرستاد ( رجوع کنید به قسمت آثار در همین مقاله ؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 179ـ180، 224، 233ـ234).

اگرچه بقلی کرامت را برای عارف از جملة حجابهای وصال به حق می شمرد، کرامات زیادی از وی نقل کرده اند (همان ، ص 191، 195، 237). اتابک ابوبکر سعدبن زنگی (599 ـ 628) مدعی بود که در کودکی به دستبوسی شیخ بقلی نایل آمده و سی سال پادشاهی خطة فارس از برکت دست او یافته است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 53). پاره ای گزارشها نیز حکایت از بدگویی حاسدان از شیخ و تصمیم اتابک به اخراج وی و سپس انصراف او از این تصمیم دارد (همان ، ص 42؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 225ـ226).

بقلی هر هفته چند نوبت در مسجد عتیق و مسجد سُنقُری وعظ می کرد و کلامش تأثیر شگرفی داشت . او در اواخر عمر به نوعی فلج دچار شد، اما باز هم با شوق و به کمک مریدان به مسجد می رفت و وعظ می کرد و پس از بیان مختصری در باب معانی ظاهری آیات و روایات به توضیح معانی عرفانی آنها می پرداخت (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 26، 59؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 206، 225ـ226). وی در 606 در شیراز درگذشت . مزارش در قبرستان محلة باغ نو (درب شیخ ) و جنب رباطی بود که بر اساس کتیبة قدمگاه ، خود آن را در 560، در شیراز ساخته بود و بعدها مزارش به این رباط ملحق شد (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 15ـ16؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 14؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 27). در کنار مزار وی چند تن از فرزندان و نوادگان او به خاک سپرده شده اند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 17ـ 18). در گذشته ، بر زیارت این محل در روز سه شنبه تأکید می کردند و وضوگرفتن با آب چاه این رباط و نمازگزاردن بر مزار بقلی را موجب رواشدن حاجت می شمردند. این مزار و رباط که بتدریج به صورت نیمه مخروبه و نیمه متروکه در آمده بود، امروزه تعمیر و بازسازی شده است .

آثار . بقلی تألیف را نیز حجاب شمرده اما بیش از شصت اثر در علوم ظاهر و باطن داشته که برخی از آنها موجود است (همان ، مقدمة معین ، ص 63ـ77). آثار وی دربارة تصوف حدود 21 کتاب است که برخی از آنها بدین شرح است : اَلاِغانه یا شرح الحُجُبِ وَ الاَست'ار فی مَقاماتِ اَهل الانَوْارِ و الاسرار ، به عربی که شرح و تفسیر و تأویل حدیثِ معروف نبوی است که طبق آن ، پیامبر فرموده است : هر روز برای زدودن تیرگیهای بسیار اندکی که بر قلبم نشیند، بیش از هفتادبار استغفار می کنم . چون در این حدیث ، فعل غَیْن (وَ اِنَّهُ لَیُغ'انُ عَل'ی قَلْبی ) آمده است ، آن را «حدیث اِغانه » نامیده اند. (همان ، مقدمة معین ، ص 73؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 84 ـ 87؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 280 ـ 289؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 37)؛ الانوار فی کشف الاسرار ، به فارسی دربارة مکاشفات اولیا و مقامات اهل معرفت و اسرار صوفیان ( روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 38؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 71ـ73)؛ بیان المقامات در بیان صد درجة آغاز، میانه و پایان راه سالکان صوفی ، و ویژگی آنها ( روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 40)؛ سیر الارواح به عربی دربارة احوال روح و تصرف آن در نفس ، در باب اختلاف دانشوران در چیستی روح که قسمتی از آن در کتاب عبداللطیف آمده است (ص 266ـ269؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 74)؛ کشف الاسرار و مکاشفات الانوار ، زندگینامة علمی و روحانی بقلی که در آن دعاوی شگفت انگیزی دربارة مکاشفات خود کرده است (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 71ـ73؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 350). این کتاب ، و نیز گزیده ای از آن چاپ شده است ؛ غلطات السالکین به فارسی در باب لغزشهایی که در راه سالکان پیش می آید (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 315ـ316؛ بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 76)؛ یواسین ، به عربی دربارة رازهای غامض معرفت ، با شطحیاتی غریب همراه با نقطه و دایره و اشکال دیگر که خود گوید آن را در برابر طواسین حلاج نوشته است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 276ـ279؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 45)؛ مَشرَبُ الارواح از لطیفترین مصنفات وی که در آن هزار ویک مقام از مقامات نیکان (مقامات عرفانی ) در بیست باب فراهم آمده ، و در همة موارد به اقوال پیشوایان بزرگ تصوف استناد شده است . بسیاری از احادیث امام علی علیه السلام نیز در آن نقل شده و بسیاری از مطالب و حتی عناوین آن با منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری و احیاءالعلوم غزالی یکی است . این کتاب با تصحیح و مقدمة ترکی نظیف محرم خواجه (استانبول ، 1973) به چاپ رسیده است . عبداللطیف (ص 271 ـ 275) ده فصل از آخر باب اول آن را آورده است ؛ رسالة قدس یا قدسیه یا رسالة الاُنس فی روحِ القُدس در دوازده باب به فارسی که به درخواست مشایخ خراسان ، ترکستان و ماوراءالنهر نوشته شده است . این کتاب دربارة دوازده علم از علوم سالکان ، مانند علم توحید و معرفت است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 288ـ230). نسخه های خطی این رساله موجود است و به چاپ هم رسیده است و ابراهیم بن روزبهان ثانی و عبداللطیف بن روزبهان ثانی بخشی از آغاز آن را در تحفة اهل العرفان و روح الجنان آورده اند (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 75ـ76)؛ شرح شطحیات به فارسی دربارة معنای شطح ، اسرار حروف تهجی و احکام متشابهات حدیث که به درخواست یکی از مریدان نوشته و در آن علاوه بر گفتارهای رمزی صوفیان به بسیاری از آیات قرآن و احادیث نبوی و علوی استناد کرده است . این کتاب بیش از هر مطلبی به شرح سخنان حلاج و دفاع از او پرداخته ، ازینرو برخی آن را عمده ترین سند برای شناسایی احوال و حقایق زندگی حلاج شمرده اند. بخش شرح اقوال و احوال حلاج را لوئی ماسینیون در1913 در پاریس منتشر کرده ، و تمام آن نیز در1349 ش به اهتمام جواد نوربخش ، و قبل از آن به تصحیح و مقدمة فرانسوی و ترجمة فصل اول به زبان فرانسوی به وسیلة انجمن ایرانشناسی فرانسه ، در تهران چاپ شده است (بقلی ، 1344 ش ، ص 12ـ14؛ همو، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 70ـ 71؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 92ـ 99؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 289ـ315)؛ منطق الاسرار ببیان الانوار به عربی در شرح شطحیات که بقلی کتاب فارسی خود را از این متن برگرفته (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 69ـ70؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 44ـ45)؛ عبهرالعاشقین ، در 32 فصل در عشق و اقسام آن ؛ انسانی ، عقلی ، روحانی ، الهی و جمال پرستی . او در این اثر افزون بر استناد به احوال واقوال عارفان و سروده های فارسی و عربی ، آیات قرآن وسخنان و احوال رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به شیوه ای عرفانی تفسیر کرده است . بقلی این کتاب را به عَبهریا نرگسی تشبیه کرده که مشام جان عاشقان را عطرآگین می سازد. عبهرالعاشقین با تصحیح و مقدمة فارسی و فرانسوی و ترجمة فصل اول به زبان فرانسوی ، چاپ شده است (مقدمة معین ، ص 83 ـ86)؛ مکتوبات روزبهان حاوی مکاتبات وی با برخی از بزرگان عصر خویش است که از جملة آنها نامة او به شیخ نجم الدین کبری است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 23ـ 25؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 319ـ320). برخی دیگر از آثار بقلی عبارت اند از: لطائف البیان فی تفسیر القرآن و عرائس البیان در تفسیر و تأویل مشتمل بر اقوال عرفا و احادیث امامان شیعه ؛ المکنون فی حقایق الکلم النبویة ؛ المفاتیح فی شرح المصابیح در شرح احادیث ؛ الموشح فی المذاهب الاربعه و ترجیح قول الشافعی بالدلیل والمفتاح فی علم اصول الفقه ؛ الارشاد فی علم الکلام و مسالک التوحید فی علم الکلام در علم کلام ؛ الهدایة فی علم النحو و کتاب فی التصریف (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 241ـ242؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 68، 77؛ روزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 37ـ45).

بقلی در پارسی نویسی استاد بود و در آثار او تعبیرات بسیاری حاکی از توجه به شخصیتها، عناصر داستانی و مفاهیمی مربوط به ایران باستان وجود دارد، از جمله زندو پازند، ساسانیان ولایت (1360 ش ، ص 670، 673). مجموعة سروده های او به دو زبان فارسی و عربی در دیوان المعارف فی الشعر گردآوری شده بود که شطحیاتی منظوم نیز در برداشت . در آثاری که به شرح احوال و آثار او پرداخته اند، نمونه های فراوانی از اشعار فارسی وی آمده است . مثنوی فارسی تحفة العرفان او چاپ شده است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 122ـ132؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 161ـ162، 175 و جاهای دیگر؛ نظیف محرم خواجه ، ص 119ـ 138، متن روزبهان بقلی ).

از سروده های وی (برای نمونه رجوع کنید به عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 336ـ 338) بارها عارفان و شاعران استقبال کرده اند؛ از آن جمله مولوی * (604ـ672) در غزل مشهور منسوب به او با مطلع «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست » (ص 202)، به هماوردی با بقلی برخاسته و پاره ای از مضامین غزل وی را با عباراتی مشابه تکرار کرده است ، اما سعدی * (ص 781) در غزلی با همان وزن و قافیه ، با لحنی بس تند و تیز به مولوی پاسخ گفته است . بقلی به گویش نیریزی هم ابیاتی دارد (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 113)
عقاید و آرای روزبهان بقلی . بقلی را در فروع دین ، شافعی شمرده اند، اما به طوری که از کتاب المُوشَّح بر می آید، او در حصار مذهب شافعی نمانده و گاه به رأی مذاهب دیگر عمل می کرده است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 317ـ 318).

بقلی در تقدیس و تکریم امام علی علیه السلام و استفاده از احوال و اقوال آن حضرت ، اهتمام جدی داشته و او را «وصیّ رئیس » شمرده (1344 ش ، ص 95، 325، 440، 543) و تفسیر عرفانیش ، عرائس (جاهای متعدد)، پر از اقوال امامان شیعه خصوصاً امام علی و امام صادق علیهماالسلام و نقل کراماتی از ایشان و حضرت فاطمه علیهاالسلام و حَسنین علیهماالسلام است (همو، 1973، ص 287ـ 288، 312).وی خطبة «شقشقیه » را به آن حضرت منسوب می دارد (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 302؛ بقلی ، 1344 ش ، ص 71) و کلامی از امام علی علیه السلام در تخطئة معاویه می آورد (بقلی ، 1973، ص 152) و همچنین به مسموم شدن امام حسن علیه السلام اشاره دارد (و ندیدی حسن را چون زهر دادند؟ رجوع کنید به همو، 1344 ش ، ص 25). در اخلاف وی ، همچون شیخ الاسلام روزبهان دوم (603ـ685)، عزالدین مسعود صدرالدین روزبهان ثالث ، نیز دلبستگی به خاندان علی و آثار ایشان مشهود بوده است ؛ چنانکه در برپایی مراسم عاشورا، اهتمام داشته اند (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 139؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 45ـ46). در کتابهایی که نبیرگان روزبهان بقلی در مناقب او نگاشته اند، احادیثی در منقبت حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام و حدیث ثقلین آمده است (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 348؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 2)
او در تحصیل معرفت ، ضرورت واسطه میان حق و خلق را در همه جا تأیید نمی کند و در ربط میان خویش و پیامبر بدون استناد به روایت و سند، روایتهای بی واسطه می آورد و از «حَدَّثَنی نَبیُّن'ا مُحمدٌ» دم می زند و علوم و معارف صوفیان را برگرفته از «کشف » می داند (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 173، 236؛ وزبهان نامه ، مقدمة دانش پژوه ، ص 38ـ39). در نظر و زبان روزبهان بقلی ، عشق از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار است ، و کمتر واژه ای به اندازة عشق و مشتقات آن در آثار او تکرار شده است (بقلی ، 1360 ش ، فهرست نامها و لغات و اصطلاحات ).

از نظر بقلی ، عشق سه مرتبه دارد: انسانی ، روحانی ، ربانی که هر مرحله نردبان مرحلة بعد است (1973، ص 134ـ135). ظهور حق نیز متناسب با آن چیزی است که به حال عاشق لایق باشد و به دل او نزدیکتر (همان ، ص 245)
بقلی در بحث عشق بر جمال و جمال پرستی تکیه می کند و با توجه به اهمیتی که برای حسن و زیبایی قایل است به کلیة مظاهر طبیعت دلبستگی دارد؛ ازینرو، در مقام رؤیت و بیان حقایق ماوراءالطبیعی از پدیدارهای طبیعی ، چون آسمان ، آفتاب ، آیینه ، آتش ، باران ، سیب ، بنفشه ، یاسمین و گل سرخ کمک می گیرد ( روزبهان نامه ، فهرست پاره ای از لغات و ترکیبات ؛ عبهرالعاشقین و شرح شطحیات ، فهرست نامها و لغات و اصطلاحات ؛ شایگان ، ص 340 به نقل از کشف الاسرار )؛ بخصوص «گل سرخ » در نظر او نمونة عالی زیبایی و مظهری از جمال مطلق و فیضهای نشأت یافته از اولیای حق است (بقلی ، 1344 ش ، ص 153؛ شایگان ، ص 355 به نقل از کشف الاسرار ؛ بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 62؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 232ـ233). بقلی به صور زیبا و جامه های آراسته علاقة خاصی داشته که در مکاشفات وی بازتاب یافته است ( رجوع کنید به 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 61؛ شایگان ، ص 340 به نقل از کشف الاسرار ). نگارندگان سرگذشت او در توجیه این امر،به پاره ای احادیث استناد جسته اند (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 221ـ223)؛ بقلی به رقص و سماع سخت پایبند بوده و رقص را فرح روح و سماع را سفیر حق می دانسته ، به طوری که فرشتگان را در سماع می دیده است (1344 ش ، ص 633؛ همو، 1973، ص 86ـ87؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 34، 43؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 213). او در مقائیس السماع (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 342) و همچنین در الانوار سخنانی در باب ویژگیهای لازم برای قوّال و مجمع سماع دارد. با اینهمه ، در آخر عمر از سماع بازمی ایستد و می گوید: من اینک از پروردگارم ، عز و جل ، سماع دارم و از آنچه از دیگران می شنوم رویگردانم (جامی ، نفحات الانس ، ص 261ـ262).

در باب اهمیت جذبه ، میان بقلی و شیخ ابوالنجیب سهروردی (متوفی 563) اختلاف وجود داشت . بقلی ، برخلاف سهروردی ، جذبه را بر سلوک برتری می دهد (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 197) . همین تفاوت نظر در میان حافظ و سعدی ، که بترتیب متأثر از یکی از این دو عارف بوده اند، دیده می شود.

رواج آثار روزبهان بقلی . آثار بقلی از روزگار خود وی به بعد مورد توجه عارفان و حکیمانی همچون شیخ شهاب الدین عمر سهروردی (542ـ632)، تاج الدین محمود اُشنهی همدانی ، نگارندة غایة الامکان و ابن عربی * بوده است (ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 23، 28). هر چند تأثیرپذیری گستردة ابن عربی از بقلی محل تأمل است ، مشابهتهایی میان تعبیرات این دو، احتمال اقتباس را قوت می بخشد؛ برای نمونه بخشهایی از العرفان فی خلق الانسان (عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 269ـ271) به «فص آدمی » در فصوص الحکم (ابن عربی ، ص 48 به بعد) بسیار شبیه است . در فتوحات مکیه نیز ابن عربی به احوال بقلی اشاره کرده و داستان عشق وی به زن مغنیّه و سپس دل بریدن وی از او را آورده است (جامی ، نفحات الانس ، ص 263). همچنین ابن عربی اثری به نام رسالة القدس دارد که همنام اثری از بقلی است (بقلی ، 1360 ش ، مقدمة معین ، ص 75 ـ 76)

شاعران پارسی گوی بارها اشعاری در ستایش وی سروده یا اقوال و احوال وی را به رشتة نظم درآورده اند؛ از آن جمله اند: فخرالدین عراقی (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 3، 60ـ61؛ چیمه ، ص 246ـ247)؛ عبدالرحمان جامی (ص 396ـ397)؛ داعی شیرازی (ج 2، ص 16ـ17، 685).

حافظ نیز اشعاری دارد که نمایندة اثرپذیری او از روزبهان بقلی است (غزل 10، 11، 75، 143؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 122) و وابستگی او به سلسلة صوفیانة روزبهانیان نیز در مقاله ای در حرم دوست مورد بحث قرار گرفته است (ثبوت ، ص 90ـ92).

فرزندان روزبهان بقلی . شهاب الدین محمد که در حیات پدر درگذشت ؛ فخرالدین احمد (متوفی 620) معروف به شافعی الزمان که از پدر خرقه گرفت و در حیات او و پس از وی به جای او وعظ می کرد؛ فخرالدین که کتاب الوجیز امام غزالی را ـ که در فقه است ـ به نظم در آورده و اشعاری به فارسی و عربی سروده است . فرزند فخرالدین ، شیخ الاسلام روزبهان ثانی (متوفی 685) مریدان بسیار داشته و گویند که برخی از حاکمان غیر مسلمان به دست وی مسلمان شده بودند. خطبه ها و اشعار فارسی بسیار از وی باقیمانده است . فرزندان روزبهان ثانی (نبیره های روزبهان بقلی ) عبداللطیف و شرف الدین ابراهیم ، نیز هر یک کتابی در احوال و آثار شیخ روزبهان بقلی نوشته اند. از فرزند شرف الدین ابراهیم ، به نام صدرالدین روزبهان ثالث ، نیز پیش از این یاد کرده ایم (بقلی ، همان ، مقدمة معین ، ص 45ـ46؛ ابراهیم بن روزبهان ثانی ، ص 133ـ135؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، ص 349).

منابع : ابراهیم بن روزبهان ثانی ، تحفه اهل العرفان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمد تقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ ابن عربی ، فصوص الحکم ، و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی ، تهران 1366 ش ؛ روزبهان بقلی ، شرح شطحیات ، به تصحیح و مقدمة فرانسوی از هنری کُربین ، تهران 1344 ش ؛ همو، عبهرالعاشقین ، با مقدمة هنری کربین و محمد معین ، تهران 1360 ش ؛ همو، عرائس البیان فی تفسیر القران ، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ، ش 9؛ همو، کتاب مشرب الارواح و هو المشهور بهزارُ و یک مقام ( بِالفِ مقامٍ و مقامٍ )، چاپ نظیف محرم خواجه ، استانبول 1973م ؛ اکبر ثبوت ، «حافظ و پیرگلرنگ »، در حرم دوست : یادوارة استاد سادات ناصری ، چاپ ابراهیم زارعی ، تهران 1370 ش ؛ عبدالرحمان بن احمد جامی ، مثنوی هفت اورنگ ، چاپ مدرس گیلانی ، تهران ] بی تا. [ ؛ همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران 1370 ش ؛ معین الدین جنیدبن محمود شیرازی ، شدالازار فی حط الاوزار عن زوارالمزار ، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال ، تهران 1328 ش ، چاپ مجدد تهران 1366 ش ؛ محمد اختر چیمه ، مقام شیخ فخرالدین ابراهیم عراقی در تصوف اسلامی ، اسلام آباد 1372 ش ؛ شمس الدین محمد حافظ ، دیوان ، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران 1371 ش ؛ نظام الدین محمود داعی شیرازی ، کلیات شاه داعی شیرازی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1339 ش ؛ روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ مصلح بن عبدالله سعدی ، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1340 ش ؛ داریوش شایگان ، هانری کُربن : آفاق تفکر معنوی در اسلام ، ترجمة باقر پرهام ، تهران 1371 ش ؛ عبداللطیف بن روزبهان ثانی ، روح الجنان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1347 ش ؛ جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، کلیات دیوان شمس تبریزی ، با مقدمة جلال الدین همائی ، چاپ منصور مشفق ، تهران 1370

  • میر حسین دلدار بناب
۲۵
مهر

غزاله علیزاده 27 بهمن 1325 در مشهد زاده شد. مادرش نیرسیدی نیز خود شاعر و نویسنده بود. غزاله در کودکی درون گرا، شیطان و باهوش بود. در مدرسه گاه با بازیگوشی‌ها و شجاعت‌هایش دیگران را نگران می‌کرد اما شاگرد زرنگی نیز بود. مدرسه را در دبیرستان علوم انسانی مهستی به پایان برد و در همین زمان به گیاه خواری روی آورد.

او در کنکور رشته ادبیات فارسی در مشهد و کنکور حقوق و فلسفه در تهران قبول شد و به خواست مادرش در رشته حقوق وارد شداو با مدرک لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه و سینما در دانشگاه سوربن به فرانسه رفت

در واقع او ابتدا برای دکترای حقوق به پاریس رفت ولی با زحمت زیاد رشته‌اش را به فلسفه اشراق تغییر داد و قصد داشت پایان‌نامه‌اش را درباره مولوی بنویسید، که با مرگ ناگهانی پدرش آن را نیمه‌کاره رها کرد.

غزاله علیزاده که دوبار ازدواج کرده و هردوبار منجر به جدائی شده یک دختر بنام اسیه از بیژن الهی مانده است و از دو دختر بی سرپرست مادرانه نگاهداری می کرد. از غزاله که عمرش دیر نپائید و سرانجام پس از آن که دو مرتبه به خودکشی روی آورده بود به سبب بیماری سرطان و اضطراب و شرایط اجتماعی و جو محیط به خودکشی روی آورد و در اردیبهشت 1375 در جنگل ((جواهر ده)) از رنج زندگی بیاسود.

روز جمعه ۲۱ اردیبهشت 1375 برابر با ۱۰ مه ۱۹۹۶چند تن از سا کنان محلی؛ در جنگل اطراف رامسر در روستای جواهر ده، جسد او را یافتند که از در ختی حلق اویز شده بود. دو روز پیش از حادثه از مشهد به رامسر رفته بود تا آگاهانه به مرگ به پیو ندد. با لباسی مانند همیشه سیاه - بطور کامل آراسته - با ظرف خالی قرصی در جیب، با معده ای انباشته از قرص های ارام بخش- با طنابی به گردن - در میان دو تخته سنگ، با حدود ۲ سا نتیمتر فاصله از زمین و اویزان از درخت.

...

نخستین اثر غزاله علیزاده، «سفر ناگذشتنی» نام دارد که در سال 1356 منتشر شد.کتاب

«خانه‌ی ادریسی‌ها» مهمترین رمان دو جلدی اوست که سه سال پس از مرگش، جایزه‌ی «بیست سال داستان‌نویسی» را به خود اختصاص داد.

یک سال پیش از مرگش به دعوت انجمن ایرانیان «وال‌دو مارن» در جنوب پاریس، به آنجا رفت و به خواندن قسمتی از قصه‌ها و داستان‌هایش پرداخت.

«غزاله علیزاده» از کسانی بود که متن بیانیه 134 نفر از نویسندگان به نام «ما نویسنده ایم» را امضا کرد.

در روز جمعه تاریخ 21 اردیبهشت ماه 1375، چند تن از ساکنان منطقه ای از جنگل شمال؛ جسد حلق آویز شده او را پیدا کردند. او دو روز پیش از مشهد عازم شمال شده بود و در نامه ای نوشته بو که هیچ کس در مرگ او مقصر نیست.

آثار نویسنده

رمان:

دو منظره

شب های تهران

خانه ادریسی ها

مجموعه داستان:

بعد از تابستان

سفر ناگذشتنی

چهارراه

سایر نوشته ها:

تالارها

رویای خانه و کابوس زوال

برگرفته از:مجله مهر هرمز(ویژه نامه غزاله علیزاده)

  • میر حسین دلدار بناب
۲۵
مهر

 

سیمین دانشور (زاده ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز-سن:(۸۷ سال)) نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود. دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.

زندگی

دانشور در سال ۱۳۰۰ شمسی در شیراز متولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسهٔ انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران رفت.

دانشور، پس از مرگ پدرش در ۱۳۲۰ شمسی، شروع به مقاله‌نویسی برای رادیو تهران و روزنامهٔ ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بی‌نام.

در ۱۳۲۷ مجموعهٔ داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعهٔ داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده‌است. مشوق دانشور در داستان‌نویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آل‌احمد، که بعداً همسر وی شد، آشنا شد.

در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. عنوان رسالهٔ وی «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر).

دکتر سیمین دانشور به سال ۱۳۲۹ زمانی که در اتوبوس نشسته بود تا راهی شیراز شود با جلال آل‌احمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد در همین سال با آل‌احمد ازدواج کرد. دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشتهٔ زیبایی‌شناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستان‌نویسی و نزد فیل پریک نمایش‌نامه‌نویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.

پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ باستان‌شناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آل‌احمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جملهٔ پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

کتابها

اولین آثار منتشرشدهٔ دانشور عبارت‌اند از مجموعه‌های داستان کوتاه آتش خاموش (اردیبهشت ۱۳۲۷) و شهری چون بهشت (دی ۱۳۴۰) و نیز ترجمهٔ آثاری از برنارد شاو (سرباز شکلاتی، ۱۳۲۸)، آنتوان چخوف (دشمنان، ۱۳۲۸)، آلن پیتون (بنال وطنناتانیل هاثورن (داغ ننگ) و دیگران.

معروف‌ترین اثر دانشور، رمان سَووشون (انتشارات خوارزمی، تیر ۱۳۴۸) است که مدت کوتاهی پیش از مرگ نابهنگام جلال آل احمد، همسر دانشور، منتشر شد. دربارهٔ این رمان نقدهای بسیار معدودی منتشر شده‌است (گلشیری، ص ۹). این رمان به وقایع پس از پادشاهی محمدرضا شاه می‌پردازد، و ماجراهای آن در نیمهٔ اول سال ۱۳۲۲ در شیراز اتفاق می‌افتند، ولی به گفتهٔ خود دانشور به شکلی رمزی به سقوط دولت مصدق در مرداد ۱۳۳۲ نیز اشاره می‌کند (گلشیری، ص ۱۷۱).

از آثار دیگر وی می‌توان به چهل طوطی (با جلال آل‌احمد)، به کی سلام کنم؟ (خوارزمی، خرداد ۱۳۵۹)، و ترجمهٔ ماه عسل آفتابی (۱۳۶۲) اشاره کرد. وی چند اثر غیرداستانی نیز دارد، از جمله غروب جلال (انتشارات رواق، ۱۳۶۰)، شاهکارهای فرش ایران، راهنمای صنایع ایران، ذن بودیسم، و مقالاتی با عنوان «مبانی استتیک» در روزنامهٔ مهرگان.

مهم‌ترین آثار دانشور پس از انقلاب ایران رمان‌های جزیره سرگردانی (خوارزمی، ۱۳۷۲) و ساربانْ سرگردان هستند که به وقایعی که به این انقلاب منجر شد و اتفاقات بعد از آن می‌پردازند.

سووشون
سیمین دانشور

شاه‌ ترکان سخن مدعیان می‌شنود

شرمی از مظلمه‌ی خون سیاووشش باد (حافظ)

سووشون، در تیرماه 1347 (اندکی پیش‌ از مرگ جلال) چاپ و منتشر شده است و عجیب آن‌که سرانجام «یوسف»، یکی از قهرمانان اصلی رمان «سووشون»، شباهت قریبی به سرانجام جلال دارد. از سیمین دانشور تا آن‌جا که من اطلاع دارم تاکنون بیست و سه کتاب در قالب تالیف و ترجمه چاپ و منتشر شده که مهم‌ترین‌ها‌شان این‌ها هستند: آتش خاموش (مجموعه‌داستان)، باغ آلبالو (چخوف- ترجمه)، دشمنان (چخوف- ترجمه)، کمدی انسانی (ویلیام سارویان- ترجمه)، داغ ننگ (ناتانیل هاثورن- ترجمه)، شهری چون بهشت (مجموعه‌داستان)، سووشون (رمان)، بنال وطن (آلن پیتون- ترجمه)، به کی سلام کنم؟ (مجموعه‌داستان)، غروب جلال (درباره‌ی جلال آل‌احمد و مرگ او)، ماه عسل آفتابی (ترجمه‌ی داستان‌های ملل مختلف)، جزیره‌ی سرگردانی (رمان)، از پرنده‌های مهاجر بپرس (مجموعه‌داستان) و ساربان سرگردان (رمان).

و اما «سووشون»...

وقایع رمان «سووشون»، در سال‌های دهه‌ی بیست و در هنگامه‌ی جنگ جهانی دوم در شهر شیراز اتفاق می‌افتد. ارتش انگلستان که سابقه‌ی حضور نظامی در ایران را دارد، در خلال جنگ، قشون خود را در فارس و شیراز مستقر کرده است و این سرآغاز شروع و شیوع قحطی و بیماری‌های واگیردار و درگیری‌ها و ماجراهای رمان است.

«زری»، قهرمان اصلی رمان، زنی تحصیل‌کرده است که تمام هم و غم‌اش حفظ بنیان خانواده‌اش در بلبشوی به وجود آمده است. زری خانواده‌اش را «وطن» کوچک خود می‌داند و تمام تلاش خود را به‌کار می‌بندد تا ایستادگی شوهرش در برابر حاکمان و زورگویی بیگانگان، زندگی‌شان را از هم نپاشد.

یوسف، همسر زری، فئودالی بزرگ، تحصیل‌کرده‌ی فرنگ و مردی شجاع و در عین‌حال مهربان است که حاضر نیست با فروختن آزوقه‌ی خود به قشون بیگانه، به دامن‌زدن قحطی کمک و به رعیت خود ستم کند.

رمان بیست و سه فصل دارد و از زاویه‌ی دید سوم شخص‌ ِ محدود به ذهن «زری» برای روایت خود بهره می‌برد. زری هنوز سی‌ساله نشده و با این حال دو دختر دوقلو به نام‌های «مینا» و «مرجان» و پسری ده ـ دوازده ساله به نام «خسرو» دارد؛ محض تنوع اشاره‌ای گذار می‌کنم به شباهت زیاد شخصیت‌های رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» نوشته‌ی زویا پیرزاد با شخصیت‌های «سووشون».

کلاریس، شخصیت اصلی رمان «چراغ‌ها...» نسخه‌ی دیگری از زری است؛او نیز، دو دختر دوقلو به نام‌های «آرمینه» و «آرسینه» و پسری به نام «آرمن» دارد که تقریبن هم‌سن و سال بچه‌های زری هستند و از نظر خلق و خو و رفتارها نیز بی‌شباهت به فرزندان او نیستند؛ به‌عنوان مثال درنظر بگیرید جر و بحث‌های کودکانه‌ی مرجان و مینا و آرمینه و آرسینه را با هم یا شیطنت‌های خسرو و آرمن را. بگذریم...

دیگر شخصیت تاثیرگذار رمان «سووشون»، «خان‌کاکا» یا همان «ابوالقاسم خان» برادر یوسف است. «خان‌کاکا» مردی نان به نرخ روز خور است که سودای وکالت مجلس و مناصب و مقام‌های بالا را از طریق خدمت و دست‌بوسی حاکم و بیگانگان در سر می‌پروراند و می‌بینیم که نهایتن نیز به هدف خود می‌رسد و وکیل مجلس می‌شود. از نظر رفتاری، خان‌کاکا نقطه‌ی مقابل یوسف است و هم‌واره از رفتارهای او که رسیدن‌اش به مراد را با مشکل ایجاد می‌کند و او مجبور است با دست‌بوسی بیش‌تر آن‌ها را رفع و رجوع کند، در عذاب است.

در سراسر رمان شاهد هستیم که دلال‌های وابسته به حاکم و قشون بیگانه، با مراجعه‌ی پی‌در پی به یوسف، سعی دارند او را قانع کنند که به فروش آزوقه‌ی خود به قشون رضا دهد، اما یوسف با شجاعت از این‌کار سر باز می‌زند و قصد دارد دیگران را نیز با خود همراه کند و سر آخر جان خود را نیز به همین‌علت از دست می‌دهد.

یوسف، به تیری ناشناس کشته و مراسم تشییع‌جنازه‌ی او بدل به مراسمی برای اعتراض به وضع موجود می‌شود و با حمله‌ی پاسبان‌ها به مردم معترض ناتمام می‌ماند و نهایتن زری مجبور می‌شود جنازه‌ی او را شبانه و در حضور پسرش و خان‌کاکا و دو غلام‌اش به خاک بسپارد؛ اما این همه‌ی ماجرا نیست: «در خانه درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهر و بسیار درختان در سرزمین... و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواند پرسید در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟».

مرگ یوسف، جانی تازه است به پیکر مقاومت در برابر بیگانه و شجاعت و این‌گونه است که «سووشون» در زمره‌ی بهترین رمان‌های اجتماعی ایران قرار می‌گیرد.
درباره‌ی سووشون، به همین‌ مختصر اکتفا می‌کنم و تنها به نقل قسمتی از یادداشت هوشنگ گلشیری درباره‌ی سووشون قناعت می‌ورزم:

«سووشون یک رمان معاصر است ، چون حداقل از نقالی‌ها و درازنفسی‌های معمول مبراست. رمان است یعنی متعلق به عوالم خیال و خلق است و در نتیجه حداقل از عکس‌برداری صرف از واقعیات قراردادی در آن خبری نیست. رمان معاصر است چون ثبت تجربه‌ی صادقانه و درونی یک دوره‌ی تاریخی است از منظری بدیع برای ما؛ منظر یک زن معمولی؛ نه سرهم‌بندی ، جعل و تحریف واقعیت‌های تاریخی برای بزرگ‌نمودن منیت‌های حقیر ما. مهم‌تر از همه این‌که سو‌وشون ساختمانی فی‌نفسه مستقل و به‌هنجار دارد ....»

  • میر حسین دلدار بناب