اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۰۱
دی

آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری نوین در ایران

تبریز- به گواه تاریخ ،مردم آذربایجان در علم و توسعه حرفه روزنامه نگاری ایران و هدایت افکار عمومی کشورمان به سمت یک زندگی مترقی و اسلامی خدمات ماندگاری را انجام داده اند.

آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری نوین در ایران

به جرات می توان گفت تاسیس نخستین چاپخانه ایران در حدود سال 1240 هجری قمری در تبریز گام بسیار بزرگی در جهت توسعه فرهنگی و اجتماعی به خصوص روزنامه نگاری ایران داشته است.

انتشار نخستین روزنامه ایران به نام کاغذ اخبار در تهران به وسیله میرزا صالح شیرازی و با کمک میرزا جعفر زین العابدین تبریزی یا مراغه ای کسی که نخستین چاپخانه را در کشور و در تبریز تاسیس کرده بود ، سبب شد تا نام آنان به عنوان بنیانگذاران روزنامه نگاری در ایران شناخته شوند.

در سال 1253 هجری قمری چاپچانه یاد شده به تهران منتقل شد و میرزا صالح شیرازی با کمک میرزا جعفر تبریزی نخستین روزنامه ایران را راه اندازی کردند.

در واقع دومین روزنامه ایران نیز پس از انتشار کاغذ اخبار روزنامه 'زارزاریت باهرا'(شعاع روشنایی) نیز در سال 1851 میلادی مصادف با 1267 هجری قمری توسط مسیونرهای مسیحی و به مدیریت'جوستان پرکینز' در ارومیه منتشر شد و یک هفته پس از آن نیز روزنامه 'وقایع الاتفاقیه' سومین روزنامه ایران در تهران پا به عرصه وجود گذاشت و بدین ترتیب تبریز در انتشار هر دو روزنامه اول ایران منشا اثر شد.

بدین ترتیب نخستین جراید کشور در تبریز و تهران منتشر شد ولی به دلیل تنگناهای خاص آن دوران و نبود آزادی بیان به تعریف و تمجید از پادشاهان قاجار می پرداختند و قدرت انتقاد از وضعیت کشور و سردمداران حاکم را نداشتند.

نخستین جراید ایران در تهران و تبریز همگی سخنگوی استبداد بودند و نمی توانستند در انجام رسالت اجتماعی و فرهنگی خود موفق باشند چون پادشاهان قاجار همانند سایر خودکامان از بیداری مردم و شکل گیری افکار عمومی واهمه داشتند و نه تنها برای جراید امکان نشر نمی دادند، بلکه خواندن آنها را هم جرم و قابل مجازات می دانستند.

گفته می شود به طور مثال در عهد ناصری 18 نفر از آزادیخواهان که برای خواندن روزنامه در تهران جمع شده بودند توسط ناصرالدین شاه دستگیر و در چاهی افکنده شدند و خود شاه با 50 تیر آنها را از بین برد و دستور داد چاه را پرکنند.

در این شرایط روزنامه نگاران و جراید آذربایجان نخستین نشریاتی بودند که این فضای خفقان را شکستند و چند تن از تبریزی های مبارز خود را به استانبول رساندند و روزنامه 'اختر' نخستین روزنامه ملی و تبعیدی کشور را بنیان گذاشتند.

روزنامه اختر که از سال 1875میلادی مصادف با 1292 هجری قمری به مدیریت 'آقا محمد طاهر تبریزی' به مدت 21 سال در استانبول منتشر می شد در این مدت توانست گام های ارزنده ای در خدمت به ملت ایران بردارد.

از سوی دیگر مردم تبریز در زمینه روزنامه نگاری و در واقع پرورش افکار و اندیشه های مردم ایران نیز، خدمات گرانقدری انجام دادند و این جراید ملی و مردمی آذربایجان و تبریز بودند که پوزه استبداد را به خاک مذلت مالیدند و زمینه را برای پیدایی نهضت تحریم تنباکو و انقلاب مشروطیت آماده ساختند و در پیروزی مردم بر استبداد،نقش بس سرنوشت سازی ایفا کردند .

نهضت تنباکو در واقع با افشاگری های روزنامه اختر شروع شد ، این روزنامه نه تنها قرارداد ننگین انحصار تنباکو را که از سوی ناصرالدین شاه به انگلیسی ها واگذار شده بود افشا کرد، بلکه با درج مقالات تحلیلی و بیدارگر توانست از روی تبانی های خیانت بار دربار قاجار با اجانب استعمارگر پرده بردارد و ملت ایران را برای مبارزه با استبداد و استعمار به حرکت درآورد.

حدود 15 سال بعد از انتشار اختر بود که نشریات دیگر چون قانون، حکمت ،ثریا، حبل المتین و پرورش در سطح کشور منتشر شدند.

از جمله قلمزنان دیگر آذربایجان 'میرزا عبدالرحیم نجارزاده تبریزی' معروف به 'طالب اف' بود که در سال 1306 هجری قمری نشریه 'شاهسون' را با زبان شیرین و گزنده طنز و روشنگری های خود بر ضد حکومت و شاه قاجار در استانبول منتشر نمود.

این نخستین گام در زمینه مطبوعات طنز کشور بوده که از سوی طالب اف در بیرون از مرزها برداشته شد.

چهار سال بعد یعنی در سال 1310 هجری قمری در اوج اختناق ناصرالدین شاه ،نخستین نشریه فکاهی و انتقادی درون مرزی را، دیگر روزنامه نگار تبریزی به نام 'علیقلی صفراف' به صورت 'شب نامه' در تبریز منتشر کرد.

'شب نامه' ،نه تنها نخستین نشریه مردمی است بلکه طلایه دار جراید فکاهی در ایران نیز می باشد.

نشریه شب نامه در تبریز را همچنین باید نخستین نشریه طنز مصور ایران نامید که با چاپ ژلاتینی به صورت پنهانی چاپ می شد و دومین نشریه طنز مصور ایران روزنامه 'آذربایجان' بود که به همت 'ستارخان' در تبریز پدید آمد.

هفته نامه آذربایجان 'به دلیل بهره گیری و برخورداری از فرهنگ انقلابی و مردمی و منابعی فکاهی مثل نشریه 'ملانصرالدین' موضعی پیشرفته داشت.

حاج'میرزا آقا بلوری' دومین نشریه طنز تصویری ایران به نام 'حشرات الارض' را در سال 1326هجری قمری در تبریز منتشر کرد.

'سید فرید قاسمی'نویسنده تاریخ روزنامه نگاری ایران در خصوص جراید آذربایجان می گوید: از میان قریب به یکهزار عنوان نشریه ای که در نود سال حیات مطبوعات ایران در عهد قاجار منتشر شده اند،بعضی به سبب ویژگی هایی که داشته اند نقطه شروعی در تاریخ مطبوعات ایران محسوب می شوند که یکی از این نشریات مجله 'گنجینه فنون ' چاپ تبریز است.

به اعتقاد وی این مجله نه نخستین مجله ایران است و نه نخستین مجله تبریز ولی به لحاظ شکل و محتوایش باید آن را سرآغاز تحول در مجله نگاری ایران دانست.

وی همچنین می افزاید : در سال 1324 هجری قمری در تبریز نشریه ای با عنوان روزنامه ملی و جریده ملی منتشر شد،این نشریه که بعدها با نامهای مختلفی از جمله انجمن و انجمن تبریز به حیات خود ادامه داد،نخستین نشریه ای است که پس از صدور فرمان مشروطیت در ایران انتشار یافت و همچنین این نشریه نخستین نشریه ای بود که بدون امتیاز و مجوز منتشر می شد که تا آن تاریخ به جز شب نامه و نشریات زیرزمینی نشریه دیگری به این حالت منتشر نشده بود.

به استناد تاریخ نویسان در آخرین ربع قرن نوزدهم ،روزنامه به عنوان یک وسیله ارتباط جمعی با تغییرات اجتماعی و تحولاتی که در ایران در شرف وقوع بود ،همراه شد و برای نخستین بار ،قدرت روزنامه نگاری دست به دست شده و به مردان جدید انتقال یافت.

بر این اساس شهرهایی مثل تبریز و ارومیه پیشتاز بوده در اوایل نیمه دوم قرن نوزدهم صاحب روزنامه شدند.

در واقع پس از انتشار 'کاغذ اخبار' در تهران به عنوان نخستین روزنامه ایران ، روزنامه ' زازاریت باهرا' دومین روزنامه ایران در ارومیه منتشر شده و 'روزنامه تبریز' نیز به عنوان دومین روزنامه شهرستانی (محلی) کشور و چهارمین روزنامه کشور ،سال 1858در تبریز پا به عرصه مطبوعات کشور گذاشت.

البته گسترش اصلی روزنامه نگاری در شهرستان ها یکسال پس از انتشار روزنامه 'ایران' در تهران در سال 1871 میلادی بود که روزنامه های رسمی دیگری توسط فرماندران و استانداران در شهرهای مختلف ایران شروع به انتشار کرد .

بدیهی است که تیراژ روزنامه ها در ابتدای فعالیت آنها به دلیل نبود آشنایی مردم با موضوع مطبوعات از یک طرف و دولتی بودن جراید منتشره از سوی دیگر اندک بود .

براساس اعلام مستوفی الممالک ،خزانه دار وقت کشور،تیراژ تمام روزنامه های منتشر شده در کشور در سال 1867 میلادی به یکهزار و 115 نسخه می رسید که تهران با 270 مشترک در رتبه اول و آذربایجان با 166 نسخه در جایگاه دوم قرار داشت.

بر این اساس به رغم نرخ پایین سواد در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در ایران ، فرهنگ روزنامه خوانی در آذربایجان نسبت به سایر نقاط کشور از وضعیت بسیار بهتری برخوردار بوده است.

گسترش و توسعه روزنامه نگاری و انتشار روزنامه در آذربایجان در فاصله سال های 1837 تا 1900 میلادی از بعد کمی و کیفی سیر صعودی داشته و در این دوره تبریز و ارومیه هر یک با سه روزنامه بعد از تهران با 16 روزنامه در رتبه های دوم و سوم قرار داشتند .

در این دوره شهرهای اصفهان و شیراز هر کدام تنها یک روزنامه داشته و در سایر شهرهای بزرگ کشور همچون مشهد ،همدان و بوشهر روزنامه چاپ و منتشر نمی شد.

روند صعودی انتشار روزنامه های جدید و توسعه این شاخص فرهنگی در فاصله سال های 1900 تا 1906 میلادی در سطح کشور ادامه داشته و بر تعداد جراید منتشره افزوده می شد.

در این فاصله زمانی برای نخستین بار در تاریخ 160 ساله مطبوعات کشور در آن زمان ،تعداد نشریات شهرستانی از پایتخت پیشی گرفت و تهران با 16 عنوان روزنامه در این دوره از نظر تعداد و کیفیت جراید منتشره از تبریز عقب افتاد.

در این دوره شهرهای بزرگ دیگر کشور از قبیل مشهد ، بوشهر و همدان به تاسی از تبریز صاحب روزنامه شدند و تبریز با 17 عنوان روزنامه بیش از 40 درصد مجموع 40 نشریه منتشر شده کشور در این دوره را در اختیار داشت.

شکوفایی مطبوعات ایران در بعد از پیروزی مشروطه خواهان در 14 مرداد 1385 هجری قمری تا زمان به توپ بسته شدن مجلس به دستور محمدعلی شاه توسط لیاخوف روسی ادامه یافت.

با سقوط مجلس و دستگیری و کشتار روزنامه نگاران آزادیخواه از قبیل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل ،ملک المتکلمین و سلطان العلمای خراسانی در باغ شاه ، بار دیگر فضای خفقان و سکوت خبری بر همه جای ایران به ویژه تهران حکمفرما شد.

در سال 1909 میلادی همچنین تهران مرکزیت خبر و مطبوعاتی خود را از دست داد و مردم پایتخت چشم به روزنامه های شهرستانی به ویژه تبریز داشتند.

در این سال جز تهران که بی روزنامه و نشریه مانده بود در بین بیشتر شهرهای بزرگ ،تبریز پیشتاز بوده و در شهرهای رشت و اصفهان نیز روزنامه ها و شب نامه های متعددی منتشر می شد.

در سال 1907 میلادی روزنامه 'انجمن' تبریز از حیث شمارگان نیز پیشتاز بوده و با بیش از پنج هزار نسخه در زمره پرتیراژترین و پرمخاطب ترین روزنامه های کشور قرار داشت.

در زمان انقلاب مشروطه ،تبریز به عنوان قلب تپنده انقلاب و تنها مرکز تجمع روزنامه نگاران داخلی و خارجی بود که با ارتباطات خود داخل و خارج از کشور را از جریانات آگاه می کردند.

در بین خبرنگاران خارجی که انقلاب مشروطه و به خصوص حوادث نهضت مقاومت آذربایجان را از تبریز برای روزنامه های خود گزارش می دادند،'تارد اف'،خبرنگار روزنامه آزادیخواه 'روسکایه سلوو' ،'لیونل جیمز' خبرنگار روزنامه تایمز لندن و 'مور'خبرنگار دیلی نیوز که بعدها برای روزنامه های 'دیلی کرونیکل' و منچستر گاردین نیز مقاله می نوشت ،از دیگر خبرنگاران خارجی حاضر در تبریز بودند که از این حیث نیز آذربایجان در خط مقدم بود.

آذربایجان و تبریز همواره مهد تحولات سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ بوده و برای نخستین بار در ایران مطبوعات آذربایجان در دوره مشروطه و پس از آن به رکن اجتماعی مهمی در بین مردم تبدیل شد و با ترویج افکار آزادیخواهانه و اطلاعات جدید به صورت کلاس های جدید انتقال دانش و آگاهی بین عامه مردم درآمدند.

در این خصوص استاد ارتباطات و روزنامه نگاری دانشگاه های تهران و علامه طباطبایی به خبرنگار ایرنا گفت: مطبوعات تبریز و آذربایجان خاستگاه روزنامه نگاری محلی و استانی ایران بوده و مهد بالندگی روزنامه نگاری در کشور است.

دکتر محمد مهدی فرقانی با اشاره به تاثیرگذاری مطبوعات آذربایجان در مطبوعات منطقه ای و کشور اظهار داشت : با توجه به پیشینه تاریخی تبریز ،مطبوعات این خطه تاثیر بسیار مثبتی در مسایل مختلف کشور به خصوص در حوزه فرهنگ و تاریخ مطبوعات گذاشته است.

وی افزود: مطبوعات تبریز ریشه دار بوده و این ویژگی بدلیل قدمت مطبوعات و تاثیرگذاری آذربایجان در مسایل سیاسی و اجتماعی است که همواره کانون خبری کشور بوده است.

وی همچنین گفت: پیشینه مطبوعات آذربایجان و تاثیرگذاری آن در مسایل مختلف کشور مرهون فرهنگ، مشاهیر و بزرگان این منطقه است.

فرقانی اضافه کرد: بزرگانی همچون سردار ملی ستارخان و بزرگان شعر و ادب تبریز همواره در پیشتازی آذربایجان در روزنامه نگاری نوین ایران سهم عمده ای داشتند.

استاد روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبایی تهران هم در باره اثرگذار بودن جراید آذربایجان به خصوص در دوره مشروطه به خبرنگار ایرنا گفت: در ابتدای روزنامه نگاری در ایران نشریات غیرمتمرکز بودند و این یعنی روزنامه های پرتیراژ و کیفی در ایران به جز تهران در استان ها نیز منتشر می شد و روزنامه های شهرستانی تاثیرگذاری بیشتری داشتند.

دکتر غلامعلی افخمی اظهار داشت: روزنامه های آذربایجان در دوره اولیه روزنامه نگاری ایران به خصوص مشروطه دارای این ویژگی اثرگذار بوده و به سایر روزنامه های پایتخت و کشور مسیر و رویکرد سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی ارایه می کردند.

وی افزود : زمانی که روزنامه ها حالت متمرکز پیدا کردند و کیفیت و کمیت روزنامه های استانی و محلی تقلیل پیدا کرد در حقیقت از تاثیرگذاری مطبوعات روی افکار عمومی کاسته شد.

وی اظهار داشت: نوآوری و خلاقیت در مطبوعات عواملی هستند که مطبوعات را از آسیب یاد شده در امان نگه می دارند و مطبوعات آذربایجان در دوران قاجار و بیشتر در دوره مشروطه و پس از آن همواره خالق این جذابیت ها بوده است.

افخمی اضافه کرد: نخستین نشریات مصور ،طنز و شب نامه از جمله این نوآوری ها می باشد که موجب شده تا پیشینه نشریات آذربایجان خاستگاه و پیشتاز روزنامه نگاری نوین در ایران باشد .

استاد دانشگاه سراسری تهران و مدیر گروه مدیریت رسانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران اظهار داشت: آذربایجان نه تنها خاستگاه و پیشرو روزنامه نگاری نوین بوده بلکه دروازه تمدن جدید ایران است.

دکتر علی اکبر فرهنگی افزود: ظرفیت های موجود فرهنگی و سیاسی آذربایجان نه تنها در حوزه رسانه بلکه در بخش آموزش و پرورش نیز پیشرو بوده است.

وی گفت: در دوران عباس میرزا تاسیس نخستین چاپخانه در تبریز رونق خاصی به نشر و مطبوعات در ایران و آذربایجان بخشید و نخستین قرآن، گلستان سعدی و جراید در تبریز چاپ شد.

'فرهنگی' ،چهره ماندگار کشور با اشاره به تاثیر مطبوعات آذربایجان بر وقایع ایران اضافه کرد: تاثیرات فرهنگی و سیاسی این مطبوعات در ایران انکارناپذیر است به خصوص تیراژ بالای نشریات دوره های اولیه روزنامه نگاری ایران، قاجار و دوره مشروطه و استقبال مردم از این روزنامه ها تحسین برانگیز است.

وی افزود : نخستین جنگ قلمی مطبوعاتی در ایران نیز بین نشریه تبریز و اختر از نشریات آذربایجان در گرفت که نشان از بسترها و اندیشه های مختلف سیاسی و فرهنگی در منطقه بوده است.

حسین قندی استاد دانشگاه های تهران و پیشکسوت مطبوعات کشور هم در گفت و گو با خبرنگار ایرانا پایه گذار روزنامه نگاری ایران را آذربایجان دانست و گفت: بهترین شیوه روزنامه نگاری ایران در دوران ابتدایی روزنامه نگاری در تبریز بوده که به سبک های انتقادی ، طنز و کاریکاتور اوضاع اجتماعی و اقتصادی عصر خود را تحلیل می کردند.

وی افزود: سبک جدید روزنامه نگاری انتقادی و جذاب را برای نخستین بار روزنامه اختر به وسیله روزنامه نگاران تبریزی آفرید که مشکلات مردم و روابط سیاسی کشور را در آن زمان به خوبی به بوته بررسی و نقد می گذاشت.

دکتر اسماعیل قدیمی استاد دانشگاه های تهران نیز گفت: آذربایجان در زمینه روزنامه نگاری تخصصی هم پیشرو بوده و خاستگاه روزنامه نگاری سیاسی و فکاهی در ایران است.

وی افزود: نخستین نشریات سفر مثل سفرنامه سیاحت و وقایع سفر مغان به قلم مظفرالدین شاه قاجار از جمله نشریات تخصصی در زمینه سفر و سفرنامه نویسی است.

اکنون با این تفاسیر و با توجه به پیشینه پرافتخار آذربایجان و تبریز انتظار بیشتری از رسانه ها و مطبوعات این خطه وجود دارد که با ابتکار ، خلاقیت و بهره گیری از ظرفیت ها و توانمندی های موجود روزنامه نگاری آذربایجان را به جایگاه اصلی خود برسانند.

7223/593 / 1645

گزارش از : پیمان پاکزاد خبرگزاری جمهوی اسلامی

برگرفته از :وبلاگ ملانصرالدین

  • میر حسین دلدار بناب
۱۲
آذر

 

1_revayat_9.jpg

این مقاله بخشی از تحقیقات نگارنده (فرجاد ناطقی) در چارچوب پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی در «دانشگاه آزاد- واحد تهران شمال» است که به بررسی شکاف فرهنگی سنت و مدرنیته در جنبش مشروطیت ایران می پردازد. این مقاله موضوع را از منظری می نگرد که تنها به مثابه یک تضاد گفتمانی در حوزه فرهنگ متمرکز نبوده و تمامی حوزه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است. تجلی این شکاف در حوزه سیاسی در چارچوب دو گفتمان مشروعه و مشروطه تبلور یافت که نه تنها در معانی زبانی و فکری، بلکه در کردارها و کنش های نیروهای اجتماعی قدرت نیز انعکاس داشته است. کشمکش میان سنت و مدرنیته  در مقطع تاریخی پس از صدور فرمان مشروطیت تنها به کشاکش های زبانی «شریعت خواهی» و «قانون خواهی» معطوف نبوده بلکه تلاش هر یک برای تثبیت مناسبات اجتماعی و سیاسی آنها به یک «نبرد گفتمانی» منتهی می شود. طی این نبرد گفتمانی است که سایر حوزه های سیاسی و اجتماعی نیز تحت تاثیر قرار گرفته و مناسبات قدرت میان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان به آنتاگونیسم و بحران منجر می شود تا جنبش مشروطه خواهی ایرانیان تلخ ترین رخدادهای تاریخی را در دوران جدید خود تجربه کند.
مقدمه
   گفتمان(discourse) حوزه معناداری است که شرایطی را برای تجربه، اندیشه و عمل فراهم می آورد.1 از نظر "فوکو" قدرت تنها از طریق زبان و سمبل ها عمل نمی کند؛ قدرت در گفتمان گسترده می شود، اما از طریق کردارهای نهادینی که وی آنها را غیرزبانی(non-linguistic) می نامد نیز اعمال می شود. در واقع فوکو بین نهادهای گفتمانی و غیرگفتمانی تمایز قائل می شود. اما از دیدگاه "ارنستو لاکلائو" و "چانتال موفه" تمایز فوکو میان نهادهای گفتمانی و غیرگفتمانی، متناقض و غیر قابل دفاع است. آنها معتقدند اگر گفتمان تأسیس کننده ی ابژه ها است پس هر ابژه ای در گفتمان و به وسیله آن تشکیل می شود و تمایز میان گفتمانی و غیرگفتمانی یا بی معنی است یا نوعی تمایزگذاری است که تنها می تواند درون گفتمان ایجاد شده باشد. آنها به نفع زبانی استدلال می کنند که همواره در کردارها جا گرفته به طوری که یک وحدت تجزیه ناپذیر بین زبان، اعمال و ابژه های مادی وجود دارد، لذا گفتمان هم عناصر زبانی و هم عناصر غیرزبانی را در بر دارد.2
نظریه گفتمان لاکلائو و موفه تحت تاثیر زبان شناس ساختارگرا، "سوسور" قرار دارد که در واقع کلمات از طریق قراردادهای اجتماعی به هم می پیوندند و زبان صرفاً جهان را نامگذاری نمی کند، بلکه آن را برای ما معنادار و منظم نیز می سازد. اما لاکلائو و موفه پساساختارگرا هستند و این عقیده "دریدا" را می پذیرند که ساختار زبانی که سوسور توصیف می کند ثابت نیست، بلکه نسبتا غیرمتمرکز و غیرثابت و به طور مداوم در تغییر است. دریدا درک سوسور از زبان به مثابه یک نظام تفاوت ها را بسط داد و استدلال نمود که چون معنا به امکان «ازخودش متفاوت بودن» مشروط است، هرگز نمی تواند به طور نهایی ثابت باشد. او واژه جدید تمایز(differance) را به عنوان شیوه ای برای نامگذاری بی ثباتی معنا استفاده می کند. به عقیده دریدا یک کلمه به عنوان نوشته ای بر کاغذ یا یک صدا هیچ معنایی نمی دهد مگر در ارتباط با چیزهایی که قبلاً اتفاق افتاده و چیزهایی که بعداً اتفاق خواهد افتاد؛ هم در مکان و هم در زمان. معنا همواره متفاوت از خود واژه است و لذا همواره نسبت به آن تأخر زمانی دارد و بنابراین «تمایز» هم به معنای «متفاوت بودن» و هم به معنای «به تأخیر افتادن» است. از آنجا که معنای یک کلمه به تفاوت و شباهتش با دیگران وابسته است هرگز نمی تواند عملاً در خود نشانه نشان داده شود، خواه به صورت نوشتاری و خواه گفتاری. معنا همواره غیر قطعی است، اگر چه میزان این عدم قطعیت، خود یک مسأله سیاسی است.3
در نظریه لاکلائو و موفه عدم قطعیت معنا همان چیزی است که سیاست را هم ممکن و هم ضروری می سازد. سیاست عبارت است از نزاع معناهایی که در طرح های سیاسی قبلی نسبتاً ثابت بوده اند؛ به کارگیری مجددشان در زندان معانی جدید؛ تلاش برای ترغیب دیگران برای پذیرش اعتبارشان و تثبیت کردن آنها در معانی نسبتاً قطعی که اینها در آن به بخشی از «دستور زبان» زندگی روزمره تبدیل می شود. از نظر آنها قدرت عبارتست از قدرت تعریف کردن و تحمیل این تعریف در برابر هر آنچه آن را نفی می کند. قدرت عبارتست از جعل یا ساختن سمبل ها و هر آنچه بر طبق نظریه گفتمان لاکلائو و موفه تأثیراتی در جهان مادی دارد. از آنجا که لاکلائو و موفه از اصطلاح «گفتمان» به جای فرهنگ استفاده می کنند و چنانچه «فرهنگ» را در وسیع ترین معنای ممکن به عنوان یک نظام دلالت گر در نظر بگیریم که از طریق آن لزوماً (اگر چه همراه با ابزارهای دیگر) یک نظم جدید زاده می شود، بازتولید می شود و تجربه می شود، می توانیم بگوییم مدل شان در سیاست به کردارها و فعالیتهای دلالت گری اشاره دارد که از طریق آنها هویت ها، روابط و قواعد اجتماعی به چالش کشیده می شوند، برانداخته می شوند یا ممکن است دگرگون گردند.4
طبق نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، گفتمان ها معنای جهان اجتماعی را می سازند، اما در برخورد با یکدیگر دچار تغییر شده وارد یک «نبرد گفتمانی»(discursive struggle) می شوند. از آنجا که گفتمان های مختلف روش های متفاوتی را برای صحبت درباره درک جهان اجتماعی به کار می برند، لذا نبرد آنها به آن دلیل است که هر گفتمان می خواهد صاحب هژمونی شود تا به این وسیله معانی زبانی خاص خود را بر جهان اجتماعی تحمیل کند.5
با این مقدمه می توان گفت تقابل سنت و مدنیته در حوزه فرهنگ پس از صدور فرمان مشروطیت در ایران، حوزه سیاسی جامعه را متأثر نموده و در چارچوب گفتمان های مشروعه و مشروطه وارد یک نبرد گفتمانی شد. هر یک از گفتمان های مذکور به مناسبات سیاسی-اجتماعی خود که معطوف به رخدادهایی که قبلاً اتفاق افتاده بود (صدور فرمان مشروطیت) و چشم انداز آتی مطالباتی که خواهان تحقق آن بودند، «معنا» بخشیدند. تقابل این معانی که هر یک از مبانی «فرهنگ سنتی» و «فرهنگ مدرن» نشأت می گرفتند، در حوزه سیاسی برای بدست آوردن هژمونی و تثبیت طرح های سیاسی خود به منازعه انجامید که بر اساس مدل لاکلائو و موفه می توان آن را در یک تضاد «زبانی-کرداری» مورد مطالعه قرار داد. در دو سر این منازعه شریعت خواهان و مشروطه خواهان قرار داشتند. شریعت خواهان از دو طیف مستبدین و روحانیت مشروعه خواه تشکیل می شدند؛ که اولی در پی تثبیت مشروعیت قدرت خود با تمسک به مبانی شرعی بود، و دومی به دنبال تأسیس عدالت خانه ای که در آن تنها قوانین شریعت به اجرا گذارده شود. مشروطه خواهان نیز از دو طیف روحانیت مشروطه خواه و روشنفکران تشکیل می شدند؛ که اولی در پی تدوین مبانی یک نهاد سیاسی مدرن(مجلس شورای ملی) در چارچوب مشروعیت سنتی بود، و دومی به دنبال مشروط و تحدید کردن قدرت سیاسی استبدادی به قوانین عرفی و تأسیس حکومت قانون. در ادامه به بررسی این نبرد گفتمانی که در چارچوب یک منازعه «زبانی-کرداری» در تاریخ معاصر ایران رخ داده است می پردازیم. به نحوی که ابتدا تقابل زبانی در هر گفتمان را بررسی و سپس کردارهایی که این تضاد زبانی درون آن جای داشته و روابط قدرت میان دو گروه را به آنتاگونیسم کشانده است مورد مداقه قرار می دهیم. 
گفتمان مشروعه
   در کشمکش میان مجلس و مردم از یکسو و استبدادیون و دربار از سوی دیگر بر سر تأیید مشروطه بودن دولت ایران،  محمدعلی شاه از زبان صدر اعظمش خطاب به نمایندگان می‌گوید:
«دولت به شما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است»6
همچنین در نامه ای می‌نویسد:
« ... لفظ مشروطه را مشروع می‌کنیم. ما دولت اسلام هستیم و سلطنت مشروعه باشد»7
مخبرالسلطنه از طرف شاه در مجلس حضور یافته و می‌گوید:
«من باب خیرخواهی عرض می‌کنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. آنهایی که در میان ما عددشان کم نیست و ما آنها را نمی‌شناسیم آن وقت دستاویز می‌کنند که ما را آزادی باید و در هیچ مواقع مانع نباید شد و ضرر این بر اسلام است»8
در این کشمکش محمدعلی شاه پس از تسلیم در برابر خواست مشروطه‌خواهان دستخطی به شرح زیر صادر می کند:
« ... نیابت مقدسه ما در توجه به اجرای اصول قوانین اساسی که امضای آن را خودمان از شاهنشاه مرحوم گرفتیم بیش از آن است که ملت بتوانند تصور کنند و این بدیهی است از همان روز که فرمان شاهنشاه مرحوم شرف صدور یافت و امر به تأسیس مجلس شورای ملی شد دولت ایران در عداد دول مشروطه صاحب کنستیتوسیون به شمار می‌آمد منتهی ملاحظه‌ای که دولت داشته این بوده است که قوانین لازم برای انتظام وزارتخانه‌ها و دوایر حکومتی و مجالس بلدی مطابق شرع محمدی صلی الله علیه و آله نوشته، آن وقت به موقع اجرا گذارده شود ...»9
محمدعلی شاه در کشمکش تدوین متمم قانون اساسی نیز که در آن اقتدار سلطنت خود را از دست رفته می‌دید از امضای آن خودداری می‌کند و می‌گوید:
«به عنوان یک مسلمان خوب می‌تواند لفظ اسلامی مشروعه را قبول کند اما مفهوم بیگانه مشروطه را نخواهد پذیرفت» وی که به قانون اساسی آلمان علاقه‌مند شده بود پیشنهاد کرد که همه وزرا از جمله وزیر جنگ را خود تعیین کند، نیروهای مسلح را عملاً فرماندهی کند و شخصاً 10000 نیروی مسلح در اختیار داشته باشد.10
پس از ترور نافرجام محمدعلی شاه و برهم خوردن محاکمه عاملان سوء قصد، وی قبل از به توپ بستن مجلس در بیان نامه ای تحت عنوان «راه نجات ملت» در هجدهم خردادماه 1287 خطاب به مردم می نویسد:
«ملت ایران خوشوقت نخواهد گشت که دولت چند هزار ساله‌اش پایمال هوی و هوس مشتی خائنین مغرض گردد... به هیچ وجه من‌الوجوه ممکن نیست بیش از این دولت و ملت خود را دچار حوادث و انقلابات دیده و آن را در تنگنای فساد و ظلم مفسدین بگذاریم ...»11
محمدعلی شاه در پاسخ به مشروطه خواهان که «راه نجات» وی را وعده یک آینده تاریک و یک بدبختی نزدیک برای ملت و دولت ایران دانسته و آن را به چند تن خائن اطراف شاه نسبت داده بودند می نویسد:
«سلطنت نهایت کراهت دارد از اینکه در لایحه مجلس شورای ملی بدون رعایت حشمت سلطنت از مسلک نگارش و قاعده بیان عدول گردیده که (امنیت و استقلال مملکت منتهی به مویی بوده موسوم به اراده ملوکانه). اولاً بقا و فنای هر دولت و سلطنت منحصر به حکمت پروردگار است. ثانیاً ما در مقابل زحمات و ضرب شمشیر نیاکان، سلطنت را ارث محقق و حق مسلم نفس نفیس خود می‌دانیم و تا آسایش این ملت در کف کفایت شخص همایون ما باشد استقلال و ثبات سلطنت و محافظت قوم و ملت خودمان را به همان اراده ازلیه مستدام و بی‌زوال می‌دانیم و به همین ملاحظه عطوفت پدرانه بود که محض تکمیل اشاعة عدل و داد و فراهم شدن موجبات رفاه و ترقیات ملی و استخلاص از دلالت جهل و نادانی آراء عموم را راضی شدیم که در کلیه امور مداخله داده شود. بدین جهت از روی نهایت جود و سخا سلطنت خود را در عداد دولت (کنستیتوسیون) اعلان فرمودیم... و بیشتر از این متحمل هواپرستی مغرضین نخواهیم بود تا به مشیت قادر متعال و توجهات ائمه هدی و تأییدات حضرت حجت عجل الله فرجه سلطنت خود را از روی حقیقت منظم و قانون اساسی را بدون تبعیض به موقع اجرا گذاریم تا عموم ملت از فواید آن بهره‌مند باشند» 12
بدین سان محمدعلی شاه درچارچوب گفتمان استبداد سنتی، خود را فرزند شمشیر و وارث سلطنت مستقل مطلقه خواند و مشروعه را دستاویزی برای ظل‌اللهی معنا کردن حکومتش قرار داد تا بر جامعه پس از مشروطیت سلطه یابد.
   شیخ فضل‌الله نوری در ابتدای جنبش مشروطه، علما را در بست‌نشینی‌ها و کوچیدن به قم همراهی نمود و پس از استقرار مشروطه نیز دغدغه رواج شریعت را داشت. اگرچه سایر علمای شیعی مشروطه خواه نیز شریعت را پاس داشته به جلوگیری از وضع قوانین بر علیه شریعت می‌کوشیدند، اما شیخ به سودای تشکیل حکومت شرعی و به قانون درآوردن احکام شرع در مجلس از آنها جدا شد و پرچمدار مشروعه‌خواهی گردید.
شیخ در نفی مشروطیت می‌نویسد:
«حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیأت مقننه مملکت باشند، و نظر به مقتضیات عصر کنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضی عصر به عقول ناقصة خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر؛ بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار دهند به شرط آن که با مساوات و حریت در تضاد نباشند» 13
«وکالت چه معنی دارد، موکل کیست و موکل فیه چیست، اگر مطالب امور عرفیه است این ترتیبات دینیه لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است این امر راجع به ولایت است نه وکالت، ولایت در زمان غیبت امام زمان عجل‌الله فرجه با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز، و اعتبار به اکثریت آرا به مذهب امامیه غلط است. چرا که قانون ما مسلمانان همان اسلام است. لذا قانون‌نویسی چه معنی دارد» 14
شیخ همچنین در مخالفت با آزادی این گونه می‌نویسد:
«ماده دیگر این قانون، آزادی بیان و قلم است. به موجب این ماده بسیاری از محرمات حلال شد ... ای برادر عزیز مگر نمی‌دانی که این آزادی قلم و زبان که اینان می‌گویند منافی با قانون الهی است، مگر نمی‌دانی معنی آن اینست که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر کلمات کفریه در منابر و لوایح بدهند و سبت مؤمنین کرده و تهمت به آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافیه بنمایند. ای عزیز اگر این اساس شوم منجر به ضلالت و اعطای حریت مطلقه نبود پس چرا جلوگیری از لوایح کفره نمی‌شود، در این دوران کدام جریده نوشته شد که مشتمل بر طعن به اسلام و اسلامیان نبود» 15
شیخ در برابر عدالت نیز این چنین موضع می‌گیرد:
«ای برادر عزیز قوام‌ اسلام به عبودیت است و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است. پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته با هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مختلف با صنفی فرموده ما هم همین گونه رفتار کنیم تا در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم. مگر نمی‌دانی که لازمه این مساوات که اینان می‌طلبند از جمله آنست که می‌گویند فرق ضاله و مضله و طایفه امامیه همه به سیاق واحد محترم باشند، اگر مقصود اجرای قانون الهی بود چنین مساواتی بین کفار و مسلمین نمی‌طلبیدند. پس ای کسی که میل آن داری مساوی با مسلم باشی تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی والا به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی ...» 16
شیخ همچنین به مجدالاسلام کرمانی در خصوص چوب زدن یکی از علما در کرمان توسط حکومت می‌گوید:
«مفسد و شریر را باید سیاست و تنبیه نمایند ما اهالی ایران شاه لازم داریم، عین‌الدوله لازم داریم، چوب و فلک و میرغضب لازم داریم. ملا و غیر ملا، سید و غیر سید باید در اطاعت حاکم و شاه باشند. برای یک نفر آخوند که چوب خورده است نمی‌توان مملکتی را به هم انداخت. این اقدام تو مثل آن مهملاتی است که در روزنامه‌ می‌نویسی، مشروطه و جمهوری را در روزنامه اسم بردن و منشأ فساد شدن مشروع نیست»
وی به ناظم‌الاسلام کرمانی در خصوص مدارس جدید می‌گوید:
«ناظم‌الاسلام ترا به حقیقت اسلام قسم می‌دهم آیا این مدارس جدید خلاف شرع نیست و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست، آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند. مدارس را افتتاح کردید آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید ...» 17
بدین سان شیخ در گفتمان مشروعه با قرائت خاص مذهبی خود با تمامی اصول و مظاهر مدرنیته به مخالفت می‌پردازد تا جایی که در دشمنی با مشروطه به جبهه استبداد گراییده با محمدعلی شاه متحد می‌شود.
   سید محمد کاظم طباطبایی یزدی از مراجع نجف نیز از موضع شاه و شیخ حمایت می‌کند و فتوای حرمت مشروطه را صادر می‌نماید:
«شنیده شده از تمام بلاد عود فتنة خاموش شده را از درگاه اعلیحضرت قدر قدرت همایونی خواسته‌اند، لذا اعلان به تمام بلاد می‌شود که علماء اعلام و حجج اسلام و متدینین هیچ راضی نیستند که فتنه خاموش شده عود کند و مشروطة موهومه اسباب خیالات اشرار گردد، لذا به تمام بلاد اعلام می‌داریم که خواهش نمودن این امر حرام است» 18
گفتمان مشروطه
   در مقابل گفتمان مشروعه علمای ثلاث نجف آخوند محمد کاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و حاج حسین میرزا خلیل تهرانی به پشتیبانی از مشروطه برخاسته معتقد بودند:
«اکنون که صاحب شریعت امام عصر غایب است و اجرای شریعت نمی‌شود و خواه ناخواه حکام جور چیره گردیده‌اند، باری بهتر است برای جلوگیری از خودکامگی و ستمگری ایشان قانونی در این میان باشد و عقلای امت مجلسی برپا کرده در کارها شور کنند» 19
این مراجع در پاسخ به نامه محمدعلی شاه پس از استبداد صغیر می‌نویسند:
«... داعیان بر حسب وظیفه شرعیه خود و آن مسئولیت که در پیشگاه عدل الهی به گردن گرفته‌ایم، تا آخرین نقطه در حفظ مملکت اسلامی و رفع ظلم خائنین از خدا بی‌خبر و تأسیس اساس شریعت مطهره و اعاده حقوق مغصوبة مسلمین خودداری ننموده و در تحقق آنچه ضروری مذهب است که حکومت مسلمین در عهد غیبت حضرت صاحب‌الزمان (عج) با جمهور مسلمین است حتی‌الامکان فروگذار نخواهیم کرد و عموم مسلمین را به تکلیف خود آگاه ساخته و خواهیم ساخت ...» 20
آخوند در خصوص ولایت غیر معصومین می‌نویسد:
« ... محض حفظ احکام الهیه و ضروریات دینیه از دسیسه و تغییر مغرضین و مبدعین لازم است این معنی را به لسان واضح که هر کس بفهمد اظهار داریم که مشروطیت دولت عبارتست از تحدید استیلا و تصرفات جابرانه متصدیان امور از ارتکاب دل بخواهانه غیر مشروعه … به هر درجه که ممکن و به هر عنوان که مقدور باشد از اظهر ضروریات دین اسلام و منکر اصول وجوبش در عداد منکر سایر ضروریات دینیه محسوب است، و فعال مایشاء و مطلق‌الاختیار بودن غیر معصوم را هر کس از احکام دین شمارد لااقل مبدع خواهد بود»21
آخوند به همراه شیخ عبدالله مازندرانی در پاسخ به نامه هیأت متدینین همدان می‌نویسد:
« ... و اعجبا چگونه مسلمانان خاصه علماء ایران ضروری مذهب امامیه را فراموش نمودند که سلطنت مشروعه آن است که متصدی امور عامة ناس و قاطبه مسلمین به دست شخص معصوم ... مانند انبیاء و اولیاء و مثل خلافت امیرالمؤمنین باشد. اگر حاکم مطلق معصوم نباشد آن سلطنت غیر مشروعه است چنانکه در زمان غیبت است. و سلطنت غیر مشروعه دو قسم است: عادله نظیر مشروطه که مباشر امور عامه عقلا و متدینین باشند؛ و ظالمه جابره است، آنکه حاکم مطلق یک نفر مطلق‌العنان خودسر باشد. البته به صریح حکم عقل و به فصیح منصوصات شرع اولی بر دومی مقدم است ... موجزاً تکلیف علی عامه مسلمین را بیان می‌کنیم که موضوعات عرضیه و امور حسبیه در زمان غیبت به عقلای مسلمین و ثقات مؤمنین مفوض است و مصداق آن همین دارالشورای کبرا بوده که به ظلم جبراً منفصل شد. امروزه بر همه مسلمین واجب عینی است که بذل جهد در تأسیس و اعاده دارالشورا بنمایند ...» 22
   میرزای نائینی با نگارش کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله به دفاع از مشروطه در برابر مشروعه می‌پردازد. به تعبیر وی در زمان محمدعلی شاه جبهه متحدی از قلم و شمشیر در برابر نظام مشروطه ایجاد شد. با سقوط استبداد و اعلام مشروطیت، مشروعیت «شعبه استبداد سیاسی» به پایان رسید اما «شعبه استبداد دینی» نقش دفاع از خودکامگی را بر عهده گرفت. وی می‌نویسد:
«شعبه استبداد دینی یکی از آن قوای ملعونه و دردی است که درمان آن به واسطه رسوخ در قلب آدمی مشکل و از آنجا که عوام آن را از لوازم دیانت می‌دانند از دیگر دردها مشکل‌تر بلکه در حد امتناع است. این استبداد و پیروی از آن مبنایی در کتاب ندارد و از مراتب شرک به ذات احدیت به شمار می‌رود. تاریخ ظهور شعبه استبداد دینی در اسلام به زمان معاویه برمی‌گردد ... از آن پس استبداد دینی با استبداد سیاسی درهم آمیخت و این دو شعبه استبداد و استعباد به درجه مشهوده و حالت حالیه رسید ... آن گاه که راز مشروطیت از پرده برافتاد و معلوم شد که روزگار را چه روی در پیش و مطلب از چه قرار است، همة طبقات از معممین غاصب در لباس علما و ملاکین و غیره به کار افتادند و دو شعبه استبداد، شعبه استبداد دینی به اسم حفظ دین و شاهپرستان به دستاویز دولت‌خواهی و سایر چپاولیان و مفتخوران هر کس با سلاحی که داشت حمله‌ور گردیدند تا آزادی را در نطفه خفه کنند» 23
   عبدالرسول کاشانی نویسنده «رساله انصافیه» از دیگر روحانیون مشروطه‌خواه است که در رساله خود به ضرورت آزادی، قانون و مشروطیت می‌پردازد. وی در خصوص آزادی می‌نویسد:
«اگر مقصود از آزادی در عقاید، عقایدی است که تعلق به امور معاشیه و سیاسیه دارد، معلوم است آزاد است، حتی در اظهار آن چرا که فایده به غیر هم برسد. و اگر مقصود در عقاید اصول دین است آن هم معلوم است چه مراد است. یعنی معقول نیست کسی را بر خلاف عقیده‌اش تکلیف کردن مگر به استدلال و امثال نصیحت و انذار از عذاب و بشارت به ثواب نه به چوب و چماق. خداوند می‌فرماید: لا اکراه فی‌الدین، تو نمی‌توانی مردم رابه زور مؤمن کنی و چنانچه بعد از استدلال و انذار به طریق حق عقیدت پیدا نکرد انسان حق تعرض به او را ندارد» 24
   در کشاکش‌های نمایندگان مجلس و شریعت‌خواهان بر سر متمم قانون اساسی که ناآرامی‌های مربوط به آن به شهر تبریز نیز کشیده شده بود ثقه‌الاسلام تبریزی در سخنانی گفت:
«مقصود از قانون اختراع شرع تازه‌ای نیست، قانون شریعت محمدیه منسوخ نمی‌شود و جز علمای اعلام کسی حق ندارد در آن باب دخالت کند، در این باب قانون نوشته نخواهد شد. احکام شرعیه همان است که هست و تا انقراض عالم مستمر خواهد شد. آنچه ملت می‌خواهند برای آن قانون گذارند، قانون سیاسی و ملکی است. از قبیل تعیین حقوق سلطنت و تشخیص حدود حکام و قرار دولت با دول خارجه و منع تقلبات و تعدیات و حفظ حقوق تبعه ایران و مالیات و غیره ...» 25
بدین سان علی‌رغم سنت‌گرایان شریعت‌خواه که در برابر تمامی مفاهیم مدرنیته ایستادند، سنت‌گرایان مشروطه‌خواه در برابر استبداد ایستادند و عزم خود را جزم کردند تا مفاهیم جدید را به زبان سنت معنا کنند.
   روشنفکران به عنوان نیروهای اجتماعی مدرن مهمترین عوامل بسط اندیشه مشروطه خواهی در ایران بودند که با آگاهی بخشی در حوزه عمومی موجب گسترش اندیشه تجددخواهی در جامعه مدنی شدند. میرزا آقا خان کرمانی یکی از این روشنفکران تجددگرا بود که قبل از جنبش مشروطه به قتل رسید. وی اگرچه شیفته متفکران انقلاب فرانسه بود و آنان را منورالعقول و رافع‌الخرافات می‌خواند اما اندیشه مساوات و آزادی را با جنبش مزدک و قیام کاوه آهنگر پیوند می‌دهد و بدین سان گزارشی از تاریخ را در میان می‌آورد که در آن انقلاب فرانسه با جنبش‌های مردمی ایران پیش از اسلام پیوند می‌یابد. وی در «آیینه اسکندری» می‌نویسد:
«اعتقاد مزدک بعینه همان اعتقاد نهلیست‌ها و آنارشیست‌های اروپا است که مساوات را در میان افراد بشر جاری کردن می‌خواهند. اگر ایرانیان راه مساوات‌طلبی و آزادی‌خواهی مزدک را می‌پیمودند امروز هیچ یک از ملل متمدنه دنیا به پایه ترقی ایران نمی‌رسیدند و این ملت را در منتها درجه نقطه ترقی و مدنیت مشاهده می‌کردیم زیرا که اهالی ایران در آن عصر همین اعتقادی را که بالفعل اهل اروپا بعد از هزار و چهار صد سال اتخاذ کرده‌اند داشتند. پیداست که عمده ترقی اروپا در سایة این افکار آزادی و مساوات حقوق حاصل شده ولی اهالی ایران خاک بر سر در این مدت ترقی معکوس و حرکت قهقرا کرده‌اند»
وی پس از نقل داستان شورش کاوه می‌نویسد:
«در حقیقت ایرانیان می‌توانند به واسطه غیرت و همت ملی که کاوه آهنگر بر ضد حکومت کلدانی که 900 سال در ایران طول کشیده بود اظهار نمود و ریشة ایشان را از ایران بکند بر همه ملل عالم افتخار کند. چه طریق ظلم و دفع ستم پادشاهان ظالم را او به ملل عالم آموخت و الفضل للمتقدم» 26
   طالبوف تبریزی یکی دیگر از روشنفکران تجددگرا بود که سهم به سزایی در نشر اندیشه‌های جدید اجتماعی و سیاسی در ایران قبل و پس از مشروطه داشته است. وی در خصوص حکومت مشروطه و حکومت مطلقه می‌نویسد:
«درحکومت مطلقه امر وضع قانون و اجرای آن هر دو در قبضه اقتدار سلطان است ... سلطنت مطلقه دو نوع است، یکی حکومت مطلقه‌ای که اداره مملکت با قانونی است که پادشاه وضع کرده است و وزیران در برابر او مسئول هستند و دستگاه وضع قانون و اجرای آن در یک جا تمرکز یافته است، مانند روسیه که در آنجا قانون ثمرة اراده فردی است و اگر هم دستگاه قانون از دستگاه اجرای آن جدا باشد باز چون منبع هر دو دستگاه قدرت واحد است معیوب است. نوع بدتر حکومت مطلقه این است که اساساً در آن قانونی وضع نگردیده است، بلکه اداره کشور بر اصول سنن قدیمی و آیین کهنه قرار دارد و اجرای دولت به اراده و دلخواه فرمانروایان است مانند ایران، عربستان و افغانستان ... مشروطه اعم از اینکه سلطنت مشروطه موروثی باشد یا دولت جمهوری انتخابی به معنای مشروطی بودن قدرت حکومت است ... فضیلت تقدم این بنای مقدس یعنی مشروطه بودن حقوق سلاطین زیب افتخار ملت انگلیس است» 27
وی همچنین برای آشنا کردن مردم به نظام مشروطگی شرحی درباره کشورهای مشروطه اروپا می‌دهد و از نهضت آزادیخواهی ایتالیا، خدمات "گاریبالدی" پیشوای آزادی‌خواهان، دانایی و کاردانی "کاوور" مرد سیاسی بزرگ و شرافت "ویکتور امانوئل" پادشاه ایتالیا سخن می‌راند. وی در خصوص تحولات سیاسی کشور ژاپن می‌نویسد:
«حق تعیین سرنوشت ژاپن ودیعه‌ای بود در دست زمامداران آن و هر گاه آنان جان و مال ملت مودوعه را صرف نجات کشور نمی‌کردند گرفتار ذلت و مسئول و ملعون ابدی می‌گردیدند. همچنین از امپراطور ژاپن پرسیدند: چرا حقوق خود را مشروطه ساختی؟ گفت: نیاکانم آزادی مردم را به وام گرفته بودند، چون وارث حق‌شناس هستم قرض موروثی را ادا  نمودم ... در این باره ژاپن سرمشقی کامل برای ملل آسیاست. امپراطور به تربیت مردم همت گماشت، سلطنت مشروطه را برقرار ساخت و مملکت را به کمال ترقی رساند. این کار بزرگ بر اثر نفی غرض شخصی و اثبات غرض نوعی تحقق پذیرفت. امپراطور خود گفته بود: معایب سلطنت مطلقه و ثمرات آن را فهمیدم و اصلاح آن را قبل از وقوع حادثه‌ای بد لازم دانستم. برعکس تزار روس به آن معنی پی نبرد، هر کس علیه استبداد سخن به زبان آورد کشته شد و یا به زندان رفت. ثمره‌اش این شد که در جنگ بین آن دو کشور علم و آزادی ژاپن بر جهل و ظلم سلطنت مطلقه روس پیروز گشت» 28
   علی‌اکبر دهخدا از روشنفکران و نمایندگان مجلس در روزنامه‌ صوراسرافیل می‌نویسد:
«معنی کلمه آزادی که تمام انبیا، حکما و علمای دنیا مستقیم و غیر مستقیم برای تکمیل آن کوشیده‌اند و ما تازه با هزار تردید و لکنت آن را به زبان جاری می‌کنیم همین است که مدعیان تولیت قبرستان ایران کمال انسان را به معرفی‌های حکیمانه خودشان محدود نکرده و اجازه فرمایند نوع بشر به همان وسایل خلقتی در تشخیص و کمال و پیروی آن بدون هیچ دغدغة خاطر ساعی باشند. معنی کلمه آزادی که قرن‌هاست در تحصیل آن سیل‌های خون در پستی‌ها و بلندی‌های دنیا جاریست، فقط تحصیل چنین اجازه یا استرداد همین حق طلق و ملک خالص الملکیة بشری است»
   وی همچنین خطاب به محمدعلی شاه پس از اینکه بنای مخالفت با مشروطه را گذاشت نوشت:
«اعلیحضرتا، پدر تاجدارا، آیا هیچ تاریخ ژول سزار روم را می‌خوانید؟ آیا حکایت پادشاه انگلیس را به خاطر می‌آورید؟ آیا قصه لویی شانزدهم را به نظر دارید؟ اولین حرفی که وزرای خائن برای سد راه حریت و آزادی و اغفال پادشاه در صحت رشد و بلوغ ملت با اولین هیجان ملی برای استرداد حقوق لاینفک خود می‌گوید این دو کلمه است: این ملت هنوز لایق این مذاکرات نیست. اطوار و کردار همین ملت که هنوز لایق این مذاکرات نیست همان اطوار و کردار رومی‌ها در 509 قبل از میلاد و انگلستان در 1649 و فرانسوی‌ها در 1793 می‌باشد» 29
بدین سان روشنفکران با دو نگرش مبتنی بر نوستالژیای ایران باستان و میل به مدرنتیه غرب در معنا کردن جهان اجتماعی و تجربه دوران تاریخی جدید گام می‌نهند.
   تقابل دیدگاه‌های شریعت خواهان و مشروطه خواهان در چارچوب گفتمان مشروعه و گفتمان مشروطه که فرازهایی از آن را مرور کردیم، در سطح منازعه مفاهیم و تضاد زبانی باقی نماند و گفتمان های مذکور برای استیلا بر جامعه مدنی و تحمیل مفاهیم خود بر آن وارد نبرد گفتمانی می‌شوند و منازعه به حوزه سیاسی تسری می یابد. نتیجه این نبرد گفتمانی روند تجربی تلخی را در عرصه عمل برای طرفین منازعه به ارمغان آورد که اجمالاً به برخی از مهمترین رویدادهای حاصل از آن اشاره می کنیم:
   شیخ فضل‌الله نوری به واسطه ضاله خواندن کتاب مسالک‌المحسنین نوشته ی طالبوف تبریزی، وی را تکفیر نمود و از این رو کامران میرزا عمو و پدر زن محمدعلی شاه از ورود وی به مجلس که به نمایندگی تبریز انتخاب شده بود جلوگیری به عمل آورد.
   کودتای ناکام آذر ماه 1286 بر علیه مجلس توسط محمدعلی شاه و همراهی شیخ فضل‌الله نوری، میرزا ابوطالب زنجانی، سید علی یزدی، ملا محمد آملی، سید اکبرشاه و دیگر روحانیون مشروعه خواه در نکوهش مشروطیت. این کودتا به واقعه میدان توپخانه انجامید که در آن قداره کشان میرزا عنایت یکی از مشروطه خواهان را با  پاره پاره کردند، چشم‌هایش را به نشانه چشم مشروطیت با چاقو از کاسه درآوردند و جسد نیمه برهنه‌اش را به درخت آویختند.
   شیخ فضل الله و یارانش موفق شدند اصل دوم را بر متمم قانون اساسی مبنی بر دیده‌بانی علما بر قوانین مجلس و تعیین حداقل 5 نفر از علمای تراز اول برای رد قوانین مغایر با اصول اسلام تحمیل نمایند.
   تحصن حدود پانصد تن از روحانیون و طلاب به رهبری شیخ فضل الله نوری و سید احمد طباطبایی در حضرت عبدالعظیم بر علیه مشروطه و تقاضای حکومت مشروعه.
   کودتای دوم محمدعلی شاه علیه مشروطیت در تیرماه 1287 که به بمباران مجلس، تبعید سیدین بهبهانی و طباطبایی، اعدام صوراسرافیل و ملک المتکلمین و شکنجه و بازداشت آزادی خواهان انجامید. پس از کودتا دوران استبداد صغیر حاکم شد و طی آن انجمن ها برچیده، مطبوعات تعطیل و کلیه مخالفان سرکوب شدند.
   خیزش انجمن اسلامیه در محله دوچی تبریز به رهبری میر هاشم و حلال کردن جان و مال مشروطه‌خواهان به واسطه بابی خواندن آنان.
   آشوب مشهد به رهبری سید محمد یزدی طالب‌الحق برادر سید علی آقا یزدی مجتهد مشروعه‌خواه و یوسف هراتی در مسجد و صحن رضوی بر علیه مشروطه و در حمایت از بازگشت محمدعلی شاه به ایران.
   خیزش روحانیون شریعت خواه تبریز در حمایت از بازگشت محمدعلی شاه به تحریک صمد خان شجاع‌الدوله.
   ترور اتابک رئیس الوزرا توسط انقلابیون در شهریورماه 1286.
   ترور ناکام محمدعلی شاه توسط انقلابیون در اسفندماه 1286 که به قرینه ترور اتابک صورت گرفت.
   تکفیر شیخ فضل‌الله نوری توسط علمای ثلاث نجف به علت مخالفت با مشروطه بدین شرح که: چون نوری مخل آسایش و مفسد است تصرفش در کلیه امور حرام است.
   حکم جهاد علیه ولایت جائر محمدعلی شاه توسط علمای ثلاث نجف بدین شرح که: به عموم ملت ایران، حکم خدا را اعلام می داریم، الیوم همت در دفع این سفاک جبار، و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات، و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات، و بذل جهد و سعی بر استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه، و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات الله و سلامه علیه است.
   ترور شیخ فضل الله نوری توسط کریم دواتگر و مجروح شدن وی. شیخ پس از بهبودی ضارب خود را بخشود.
   مبارزه یازده ماهه مجاهدان تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان در دوران استبداد صغیر که از مهمترین عوامل اعاده مشروطیت گردید.
   یورش مجاهدین از گیلان و بختیاری ها از اصفهان که به فتح تهران وخلع محمدعلی شاه از پادشاهی منجر شد.
   اعدام شیخ فضل الله نوری و میرهاشم دوه چی به حکم دادگاه انقلاب پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان.
بدین ترتیب نبرد گفتمانی شریعت خواهان و مشروطه خواهان به حاکمیت دوگانه میان شاه و مجلس انجامید و در فراز و فرودهای بسیار ابتدا گفتمان مشروعه با تحمیل استبداد صغیر در حوزه سیاسی نمودهای مشروطگی را برچید، اما قدرت گفتمان مشروطه در پذیرش اعتبار مفاهیم و معناهایی که در جامعه و میان نیروهای اجتماعی گسترانده بود چیرگی یافت و با مقاومت تبریز و فتح تهران گفتمان مشروعه را برای همیشه به محاق برد. هژمونی گفتمان مشروطه اگر چه در بلندمدت نتوانست پایداری خود را حفظ کند،اما تحت تاثیر این گفتمان پس از گسست تاریخی مشروطیت بازگشت ناپذیری استبداد مطلقه به تثبیت رسید.
منابع:
1.نش، کیت: جامعه شناسی سیاسی معاصر، ص 318
2.همان: صص 47-46
3.همان: ص 48
4. همان: ص 49
5. بهرامی کمیل، نظام: نظریه رسانه ها، ص 192
6.کسروی، احمد: تاریخ مشروطه ایران، ص 233
7.همان: ص 234
8.همان: ص 236
9.همان: ص 237
10.آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، ص115
11.آدمیت، فریدون: مجلس اول و بحران آزادی، ص318
12. کسروی، احمد: تاریخ مشروطه ایران، ص 641
13.طباطبایی، سیدجواد: نظریه حکومت قانون در ایران، ص 420
14.رهبری، مهدی: مشروطه ناکام، ص 279
15.همان: ص 277
16.همان: ص 280
17.کرمانی، ناظم الاسلام: تاریخ بیداری ایرانیان، ص257
18.کدیور، محسن: سیاست نامه خراسانی، ص303
19.کسروی، احمد: تاریخ مشروطه ایران، ص 302
20.کدیور، محسن: سیاست نامه خراسانی، ص 204
21.همان: ص205
22.همان: ص 215
23.طباطبایی، سیدجواد: نظریه حکومت قانون در ایران، ص 485
24.رهبری، مهدی: مشروطه ناکام، ص 312
25.کسروی، احمد: تاریخ مشروطه ایران، ص325
26.توکلی طرقی، محمد: اثر آگاهی از انقلاب فرانسه در شکل گیری انگاره مشروطیت در ایران، ایران نامه، شماره سه، ص 424
27.آدمیت، فریدون: اندیشه های طالبوف تبریزی، صص 39 و 41
28.همان: صص 38 و 43
29. توکلی طرقی، محمد: اثر آگاهی از انقلاب فرانسه در شکل گیری انگاره مشروطیت در ایران، ایران نامه، شماره سه، ص

منبع:سایت انسان شناسی و فرهنگ

  • میر حسین دلدار بناب
۰۹
آذر
دیروز در اخبار شنیدم که موسسه ای فهرست صد نفره ای از اسامی متفکرین برتر سال ۲۰۱۲میلادی را اعلام کرده است. اینکه مبنای تفکر از دیدگاه آن موسسه چیست و حوزه ی تخصصی فعالیت فکری بسیاری از آن افراد کجاست برایم معلوم نشد!!!  البته تعداد زیادی از آن افراد هم برایم ناشناخته بودند و هستند که در مورد آنان هم سخنی نمی گویم تا از دایره ی عدالت خارج نشده باشم،اما در میان آن فهرست نام چند نفر نه تنها برای من که برای اکثر مردم جهان بسیار شناخته شده است و به قول معروف اظهر من الشمس و آشکارتر از کفر ابلیس است!!!

اینکه این افراد در حوزه ی تفکر به معنی خاص آن چه کاری انجام داده اند یا به اصطلاح چه گلی به سر هیکل تفکر بشری زده اند برای این بنده کاملا ناشناخته است! اما کارنامه ی پروپیمان جنایات جنگی و تجاوز به کشورهای مختلف و توهین به باورهای مذهبی بخش عمده ای از مردم جهان برای همگان از روز هم روشن تر است!!!

ایهود باراک،نتانیاهو،سلمان رشدی،رهبر میانمار،آنجلا مرکل،باراک اوباما،هیلاری کلینتون و...

 وجدان های بیدار چگونه می توانند آرام بگیرند و دم بر نیاورند؟ براستی کاروان تفکر بشریت کجا می رود؟کجاست زبان حقیقت گوی متفکران واقعی؟

هنوز خون پاک اطفال معصوم غزه خشک نشده است! هنوز مردم مسلمان و مظلوم عراق و افغانستان از مصائبی که این به اصطلاح متفکران بر سرشان آورده اند خلاص نشده اند!هنوز مسلمانان مظلوم میانمار از دد منشی ها و نسل کشی اینان امان نیافته اند! هنوز احساسات پاک مسلمانان جهان از دست اینان جریحه دار است!

این به اصطلاح متفکران در کدام آکادمی و دانشگاهی درس تفکر خوانده اند؟ کدام استادی تفکر را خون بی گناهان ریختن معنی کرده است؟کدام دانشکده ای مدرک تفکر به اینان داده است؟

اینان که حتی مردم کشورهای خودشان نیز قبولشان ندارند! و به کارنامه ی اقتصادی شان نمر ه ی صفر می دهند،اینانی که در لیست یک درصدها قرار دارند و با نود و نه درصد مردم خود بیگانه اند چگونه سر از لیست متفکران برتر درآورده اند؟ 

به راستی آیا این یک تناقض گویی آشکار نیست؟ آیا اینان تا به حال برای یک بار هم که شده با خود اندیشیده اند که کائنات به قدری عظیم و بیکران است که در عقل ناقصشان نمی گنجد؟! ـ و زمین به ظاهر بزرگ که هر کدامشان ادعا دارند با سلاح های اتمی شان توان چندین بار نابود کردنش را دارند در این بیکرانگی حتی حکم قطره ای کوچک در اقیانوس عظیم خلقت را هم ندارد! ـ با این اوصاف آیا حضرات می توانند در این بیکرانگی محلی از اعراب داشته باشند؟آیا اینان تصور نمی کنند که کار تفکر و اندیشه را بس سهل و آسان گرفته اند؟! مانند طفلی که از فرط محدودیت اندیشه همه ی دنیا را در اسباب بازی حقیرش خلاصه می کند!

اگر اینان متفکران برترند پس سقراط و افلاطون و ارسطو و زرتشت و ابن سینا و شیخ شهاب و کنفسیوس و کانت و دکارت و نیچه و فوکو و ابن رشد و ملا صدرا و ... را باید در کجای عالم تفکر قرار داد؟!!!

با این اوصاف نمی توان گفت که عده ای با عالم تفکر به کلی بیگانه اند و یا در صددند که تفکر را در چرخه ی تناقض اندازند؟! شاید هم طنزشان گل کرده باشد! کسی چه می داند؟! 

  • میر حسین دلدار بناب
۲۶
آبان
این روزها سریالی از شبکه یک سیما پخش می شود تحت عنوان راستش را بگو. به دلیل اینکه عمده ی وقتم صرف نوشتن جلد دوم فرهنگ تطبیقی کنایات می شود زیاد فرصت سریال دیدن ندارم . خانمم هی اصرار می کرد حداقل یک قسمت هم که شده با آنها همراهی کنم و سریال را ببینم که بالاخره با هم نشستیم و یک قسمت را دیدیم و همان ماجرای گفتن الف شد که می بایست ب و ت و ...را هم می گفتم.تا اینجا را داشته باشید تا بعد.

سال ۱۳۶۶ زمانی که در مرکز تربیت معلم تحصیل می کردم کتابی را خواندم تحت عنوان سمک عیار که نمی دانستم این رشته سر دراز خواهد داشت. یکی دو سال بعد از آن زمانی که رمان کلیدر را می خواندم در جای جای آن می دیدم که عباراتی از قبیل /ستار عیاران قدیم را در ذهن تداعی می کرد  یا خان عمو مانند عیاران قدیم .../ این عبارت های توام با علاقه ی نویسنده در حق عیاران مرا به فکر انداخت که دست به کار مطالعه و جستجو در باره ی عیاران شوم . آن زمان در دانشگاه تبریز ادامه ی تحصیل می دادم،با تنی چند از اساتید اسم و رسم دار در باره ی موضوع مورد علاقه ام صحبت کردم که همگی بدون استثنا سعی در منصرف کردنم از موضوع مورد نظر داشتند و از همه بدتر سخن یکی از ایشان بود که فرمود؛اگر می شد کاری کرد قبل از شما خیلی ها این کار را کرده بودند و مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی را مثال زدند که سال هاست که در خصوص عیاران مطالعه و تلاش می کند ولی راه به جایی نبرده است! البته مبلغی تحقیر محترمانه هم در کلامشان وجود داشت!!!

فرمایشات ایشان مرا به صرافت انداخت که کار را به طور جدی دنبال کنم. دوره ی کارشناسی را تمام کردم اما هنوز به دنبال تکمیل کار عیاران،عمده ی متون تاریخی را از نظر می گذراندم و به دنبال شکار عنقا بودم با اینکه گفته بودند/ عنقا شکار کس نشود دام باز چین.../ مرا اگر شکاری می بایست حتما باید عنقا می بود...چه لحظات خوشی که در این راه گذراندم و چه شب ها و روزهایی که با عیاران صرف کردم و چه اوقات خوشی که با آن ها سپری شد. هنوز کام جانم از حلاوت هم صحبتی آنان شیرین است...شوق عیاران مرا به ادامه ی تحصیل در رشته ی تاریخ کشاند چرا که قبل از آنکه رسما دانشجوی رشته ی تاریخ شوم بسیاری از متون پایه را مورد کنکاش و مطالعه قرار داده بودم.

حاصل کار دریافت مدرک کارشناسی ارشدتاریخ بود که پایان نامه اش عنوان/ عیاران در تاریخ ایران/ را داشت. در جلسه ی دفاعیه استاد داور و استاد مشاورم پرسیدند؛ واقعا اشخاصی با این اوصاف که شما از ایشان نام برده اید وجود داشته اند؟ گفتم: همه ی نوشته هایم سند دارند و خیلی دقیق منابع مورد استفاده را ولو در حد یک جمله به وضوح معرفی کرده ام ...گفتند حرفی از آن بابت نیست اما حقیقتا قبول اینکه یک عده کار و زندگی خود رها کنند و در فکر گره گشایی از کار دیگران باشند و هیچ چشمداشتی هم ندا شته باشند،مشکل است! در جواب گفتم:نه تنها آنچنان افرادی در گذشته بوده اند هم اکنون نیز مشابه آنان وجود دارند و بسیاری از همان خصایل را نیز دارا می باشند.

صفاتی همچون رازداری،عفت،راستگویی،یاری درماندگان،نان دادن،خدمت بی منت کردن،عیب پوشیدن،سخن چینی نکردن،ایثار،رعایت حق نان و نمک،تقدم دیگران بر خود،دوری از ریا،دوست دوستان دوست بودن و دشمن دشمنان دوستان بودن،حسن خلق،بیزاری از دروغ،بذل مال،امانت داری و وفای به عهد و...

در ادامه افزودم روزی مسئولان مملکت به فکر احیای اندیشه ی عیاری خواهند افتاد فقط امیدوارم که دیر نشده باشد چرا که حلقه ی مفقوده و کلید قفل بسیاری از مشکلات جامعه ما احیای اندیشه ی عیاران و عیاری است...

آن دو عزیز نگاه معناداری به من انداختند که گویی به زبان بی زبانی می گفتند:حرف های زیادی و گند ه تر از دهانت می زنی دانشجوی از خود متشکر! اما حقیقت آن است که من امروز نیز با تمام وجود معتقدم که آیین عیاری و فتوت و جوانمردی بخش مهمی از هویت از دست رفته ی هر انسان ایرانی است...

اطاله ی مطلب نکنم، وقتی آن روز سریال را دیدم بسیار ذوق زده شدم به طوری که اشک از چشمانم سرازیر شد هر چند در مواردی اشکالات عدیده ای در متن فیلم نامه مشاهده کردم از قبیل اینکه عیاری را زاییده ی فتوت دانسته بودند حال آنکه قدمت عیاری بسیار فراتر از مقوله ی فتوت است که این بنده در کتاب عیاران در بخش پیشینه ی عیاری به طور مبسوط به آن پرداخته ام، اما کار صدا و سیما ستودنی است و اصولا هر کاری که ارزش های انسانی را ارج بدارد و والا شمارد در خور ستایش و آفرین است...

اکنون که این مطالب را می نویسم بیش از ده سال از جلسه ی دفاعیه ام می گذرد و هفت سال پیش کتاب عیاران در تاریخ ایران چاپ گردید و در مدت اندکی نایاب شد. از آن پس در ادامه ی کار به باز نویسی و تکمیل مجدد آن اثر پرداختم و عنوان شناخت نامه ی عیاران را برای چاپ دیگرش انتخاب کردم که به امید حق به زودی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت...

زیاده عرضی نیست. سربلند و عیار باشید...

  • میر حسین دلدار بناب
۲۳
آبان
معمولا وقتی سر گرم نوشتن هستم مبایلم را خاموش می کنم تا کسی حس و حالم را به هم نزند! و گاه یک شبانه روز گوشی ام خاموش می ماند و چقدر آسوده می شوم زمانی که گوشی ام اصلا زنگ نمی خورد! بعضی ها هم که شماره ی خانه را دارند باز دست بردار نیستند و ...

یک روز یکی از همین سمج ها زنگ زد خانه و پرسید چرا مبایلت خاموش است؟ گفتم به خاطر  مزاحم ها یی مثل جنابعالی و ...

در اینگونه مواقع وقتی گوشی را باز می کنی سیل پیامک های پشت در مانده سرازیر می شود... وقتی یکی یکی آن ها را می خوانی ناگهان نگاهت میخکوب می شود، وامی روی،حیران می شوی،هاج و واج می مانی و دادت بلند می شود. ای وای حتما شوخی کرده اند . نه امکان ندارد. آخر چطور ممکن است! و صدها عبارت و اصطلاح و جمله از این دست در آنی از ذهنت می گذرد.

در یکی از چنین مواردی بود که یکی از دوستان نکته سنجم پیامکی با این مضمون برایم فرستاده بود؛ "اکنون وصف حال ماست این بیت سعدی؛ بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران /کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران /در سوگ استاد عزیزمان دکتر احمد محدث " وقتی پیامک را خواندم ، سرم به دوران افتاد،حالم گرفته شد،افسوس ها خوردم و... اما چه می توانستم کرد؟! با خود بخشی از شعری را که در سوگ یکی از دوستان قدیم خود سروده بودم، زمزمه کردم؛باغ آرزو پژمرد/ مرغک گلستان مرد/هر چه بودمان ای دوست/ باد بی رحم با خود برد/...

استاد دکتر احمد محدث مردی از تبار خوبان و نیکان . استاد بیان.استاد ادبیات فارسی و عرب.انسانی وارسته و بلند نظر.صریح اللهجه.شیرین سخن.جامع الاطراف.نکته سنج.نکته دان.قلندر صفت.رند و خراباتی و در یک کلام از هرچه گویم بیش...

هرچه با خود فکر کردم در آینده چه کسانی جای همچون اویی را خواهد گرفت عقلم به جایی نرسید. بعضی ها برای همیشه جایشان خالی است... می توان از دوستان آن استاد هم نام برد که هیچ وقت جایشان پر نخواهد شد؛دکتر منوچهر مرتضوی،دکتر اسماعیل رفیعیان،استاد حسن قاضی،دکتر غلامحسین یوسفی و...

روح بلند همگی شاد و رضوان الهی بر ایشان باد

  • میر حسین دلدار بناب