اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۱۲ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

۲۲
فروردين

پیش درآمد

چشم در چشمانت می‌دوزد کاغذ سفید. قلم در انتظار حرکت. تو گم شده‌ای. خیال اوج گرفته است. رفته است. خیال بازگشتش نیست. از آن سان که شوریده‌ی شیراز می‌گفت:

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

 

زآن سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند...

تا کجاهاست جولانگاه خیال؟ و اگر نبود چه؟ این همه نقش چگونه رقم می‌خورد؟ چه صورتگر افسونگری است این خیال! چه نقش‌ها می‌زند از بی‌نقشی! سترگ مایه‌ای در عین تهیدستی! این همه تصویر. این همه صورت. این همه شعر. این همه ساز و سوز. جهان سیری جهان سوز. کلام، زاده‌ی یک رشحه‌اش. جان جان. ناگنجیدنی در بیان. مایه‌ی این همه وجد و غلیان.

سیر می‌کند آفاق تا آفاق را. سیر نمی‌شود از این سیر بی‌پایان. کشف. شهود. اشراق. تابش انوار ازلی. سکر. صحو. محو. بی‌خودی. خلجان. آشوب. شیدایی. تهی از هر چیز. پر از تهی. قطره‌ای، دریایی در آنی.

چشم باز می‌کنی. قلم در انتظار. برگ‌های سفید، عطشناک. همچون زمینی تفتیده در انتظار باران. امان از دست این خیال. به کجاها کشانده بوده‌ات؟ مانند کسی که رویایی دیده و فراموش کرده باشد، خوشی مبهمی در جانت چنگ انداخته است. وجدی ناشناخته در وجودت پا گرفته است. از آن نوع که زمین را در آغاز بهار.

*****

تصاویر مبهم کودکی زنده می‌شوند. جان می‌گیرند. وضوح می‌یابند. کودکی در کوچه پس کوچه‌های پیچ در پیچ. همزاد خیال. همبازی قاصدک‌ها. شیفته‌ی پروانه‌ها. مفتون گل‌های زرد و چهچهه‌های قناری‌ها...

بیشتر از چهل سال از آن روزگار سپری شده است امّا انگار همین دیروز بود. اوّلین روز مدرسه و من هاج و واج و حیرت زده.

همه چیز برایم تازگی داشت. بچّه‌ها. مدرسه. معلّم. میزها و نیمکت‌ها. کلاس. تصاویر نصب شده بر بالای تخته سیاه. همه و همه.

*****

زمان بی آنکه منتظر بماند با شتاب گذشت. اوّلین و بهترین جایزه‌ی عمرم کتاب داستانی بود از طرف معلّم کلاس سوّم ابتدایی‌ام جناب آقای ابوالقاسم نصیری. هرچه بود و هرچه شد، از آن زمان آغاز گردید.

مونس تنهایی‌ام را یافته بودم. کتاب. بسان دو همزاد تا به امروز به هم پیوند خوردیم. انس گرفتیم. در هم تنیدیم. یکی شدیم. خواندم و خواندم و خواندم. هنوز هم می‌خوانم. با افراط. سیری‌ناپذیر. تشنه‌تر و تشنه‌تر. استسقایی پایان‌ناپذیر. حکایت همچنان باقی.

اکنون سال هاست که همزاد دیگری نیزبه ما پیوند خورده است. نوشتن. سه همزادیم. من و خواندن و نوشتن. هر سه پای به پای هم و دوش به دوش تا چه پیش آید.

بی تعارف خویشتن را وامدار همه می‌دانم. مردم. معلّمان. اساتید. نویسندگان. همه و همه. چه آنان که بی واسطه چیزهایی به من آموخته اند چه آنان که با واسطه.

*****

داستان‌های زیادی خوانده‌ام. از نویسندگان بزرگ. از ادبیّات ایران و جهان. از نویسندگان خودمان. از نویسندگان اقصی نقاط دنیا. از یونان و ترکیه گرفته تا فرانسه و انگلستان. از روسیه و پرتقال و اسپانیا گرفته تا پرو و کلمبیا. از برزیل گرفته تا آمریکا و ایتالیا.

کمتر نویسنده‌ی اسم و رسم‌داری هست که اثری از او را نخوانده باشم! و چه بسا چند اثر از یک نفر. از هزاره های پیشین تاسده ها و دهه های پسین. از حکیمان و فرزانگان دیروز تا اندیشه ورزان و صاحب ذوقان امروز.

افلاطون، دانته، کنفسیوس، لائوتسه، بودا، زرتشت، سروانتس، اونامونو، اینیاتسیوسیلونه، تولستوی، ماکسیم گورگی، گوگول، فادایف، پائوستوفسکی، داستایوفسکی، چخوف، شولوخف، آیتماتف، سولژنیتسین، پاسترناک، لرمانتف، پوشکین،  شکسپیر، دیکنز،کامو، همینگوی، مارکز، ساراماگو، بارگاس یوسا، کازانتزاکیس، مک کالو، هرمان هسه، توماس مان، هاینریش بل، نیچه، کادر، کاداره، مالرو، فاکنر، کوندرا، اورهان پاموک، یاشار کمال، ناظم حکمت، نسین، ... فردوسی، نظامی، مولوی، شمس تبریزی، سعدی، حافظ، جامی، بیهقی، ابوسعید، شیخ ابوالحسن خرقانی، حلاج، عین القضاة، شیخ شهاب الدین سهروردی، عبید زاکانی،... جمالزاده، هدایت، چوبک، بزرگ علوی، سیمین دانشور، محمود دولت آبادی، احمد محمود، درویشیان، گلشیری، براهنی، معروفی، آل احمد و... صادقانه بگویم بی آنکه قصدم هیچگونه اظهار فضلی باشد، ذکر همه شان حکایت "مثنوی هفتاد من کاغذ شود" می باشد.  

امّا داستان مردم ما هم شنیدنی است. حکایت‌هایی پر از شکر و شکایت. قصّه‌هایی پر از شادی و غصّه. ماجراهایی عجیب ولی باورکردنی. داستان هایی از ارباب و رعایا، از خان‌ها و بیگ‌ها. مردانی نه از تبار دیلم و گیلک ویلان سیستان، امّا گیله‌مردوار و رستمانه. سووشون خود حکایت آن ها. سیاوش هایی جوانمرگ شده! گیله مردهایی به بند کشیده شده!

دستخوش تاراج خودی و بیگانه. از آشور بگیر تا یونانی و رومی و عرب و ازبک و گرجی و...! سواران ارشد خان وصمدخان. غارتگران قره‌داغ. دارو دسته ی اسماعیل سمیتقو. چپاول پشت چپاول. غارت پشت غارت. دهشت از پی دهشت. وحشت از پس وحشت. بریدگی. استیصال. کشتار تا حد انقراض! سر انجام، سر از خاکستر بلند کردنی ققنوس وار از پس هر آتش به جان افتادنی!

هم از آن سبب است پیچ در پیچ و تنگ بودن کوچه‌های قدیمی. چه تلخ است سرگذشت دخترکان بی‌پناه و آواره در کوی و برزن! چه جان سوز است قصّه ی پر غصّه ی اطفال در خون تپیده ی بی گناه در حملات دشمنان آزمند!

داستان‌ها سرگذشت مشترک همه‌ی انسان‌هاست در جای جای جهان. من در متن همه ی داستان‌ها بخشی از سرگذشت مردمانمان را دیده‌ام. حتّا در آثار نویسندگانی از قارّه های دیگر که نه ما را دیده‌اند و نه از سرگذشتمان خبری دارند!

  • میر حسین دلدار بناب
۳۰
دی
نیما ویشیج
21 آبان‌ماه سالروز تولد علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج پدر شعر نوی ایران است....


نیما یوشیج
علی اسفندیاری، معروف به نیما یوشیج سال 1276 در یوش، از توابع نور مازندران متولد شد و 62 سال عمر کرد.
نیما در اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است.


نیما یوشیج
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

نیما یوشیج
او در 13 دی ماه 1338 بر اثر ابتلا به ذات‌الریه درگذشت و او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا این‌که در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند .

نیما یوشیج
نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالب‌های شعری تاثیر فراوانی داشت. او در قالب غزل ـ به‌عنوان یکی از قالب‌های سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده است.


آثار نیما عبارتند از: «تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر» ، «حرف‌های همسایه»‌، «حکایات و خانواده‌ سرباز»، «شعر من»، «مانلی و خانه‌ سریویلی» ،‌«فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، «قلم‌انداز»، «کندوهای شکسته» (شامل پنج قصه‌ کوتاه)، ‌«نامه‌های عاشقانه»‌ و.

نیما یوشیج
نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را نوشت و بخش‌هایی از آن را در مجله‌ قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ ‌رساند.


نیما یوشیج
او نخستین شعرش را در 23 سالگی نوشت، یعنی همان مثنوی بلند «قصه‌ رنگ ‌پریده» که خودش آن‌را یک اثر بچه گانه معرفی کرد.
                                        ***********************
با نیما سالهاست آشنایی دارم ،از دوران دبیرستان شعرهایش را می خواندم. تفاوت معناداری را حس می کردم اما دلیلش را نمی دانستم تا اینکه بارها و بارها خواندمش ، اشعار پیروانش را هم خواندم ،شاملو ،فروغ ،اخوان ،سپهری ،آتشی ، مشیری ،نادرپور ،نصرتی ،توللی و که ها و که ها...نیما از جنس دیگری بود.
او فرزند کوهستان بود، صفای کودکانه ی روستایی اش در شعرش موج می زد. صمیمی بود. زلال بود. از جنس ابنا زمانه نبود. او براستی شاعر بود. همچنانکه اخوان و سهراب و شاملو و فروغ بودند. و بسیاری نبودند و ادای شاعرها را در می آوردند !
نمی دانم چرا همیشه دلم می خواست یوش را ببینم ، شاید دنبال رد پایی از نیما بودم. مرداد ماه امسال فرصتی دست داد تا از یوش دیدن کنم البته به همراه خانواده و دوستم علی ابراهیمی راد که تدارک سفر با او بود.
چند ساعتی را در کنار تربت پاک آن بزرگوار بودم و به یاد سخنی از او که می گفت : من برای کسانی می نویسم و می سرایم که هنوز به دنیا نیامده اند. و به راستی زمانی که او می نوشت من هنوز به دنیا نیامده بودم. و اکنون او نبود و من بودم  ، نه او بود و من نبودم ، یا بهتر است بگو یم او همیشه در میان دل مشتاقان خودش زندگی خواهد کرد و برای مرد هنر مرگی وجود ندارد.
این تجربه را با خیلی از هنرمندان و اهل ذوق و قلم دیگر نیز داشته ام ، و دیده ام که مشتاقانشان چگونه از اقصی نقاط جهان به زیارتشان می شتابند.
در نیشابور و در طوس و در اردهال کاشان و در شیراز و در تبریز و در قونیه و درهمدان و شبستر و اوش تیبین  و بسیاری جاهای دیگر در کنا مزار بزرگانی همچون ؛ عطار و خیام و فردوسی و اخوان و  سپهری و  سعدی و حافظ و شهریار و خاقانی و مولانا و باباطاهر و عارف قزوینی و شیخ محمود شبستری و حکیم ابوالقاسم نباتی و...
وهمین مزد بس اهل هنر و قلم را ...سخن را با دوبیتی نوی از خود نیما به سرانجام می رسانم؛    
  از پس پنجاهی و اندی ز عمر
ناله ها می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی
و من به این سبب نیما را فرزند کوهستان می نامم و به گمانم روح نیما نیز راضی به این عنوان بوده باشد.
                                                                  میر حسین دلدار بناب/ دی ماه / نود
  • میر حسین دلدار بناب
۲۸
آذر
 

مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در اسفند 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شد. پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد.
او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار می رود.
با انتشار مجموعه دوم اشعارش، «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگان روشن شد. در این مجموعه گرایش او به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته می توان نمونه های کامل شعر امید را در آنها یافت.
اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به موسیقی داشت و در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات بسیارعلاقمند بوده بطوریکه همیشه عمق مطالب را جستجو و سعی می کرده تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد.
شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.
بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل/ آورده اند که فردوسی/ بدعتها و بدایع نیما یوشیج/ دوزخ اما سرد/ در حیاط کوچک پاییز در زندان/ زندگی می گوید اما باید زیست / ترا کهن مرز و بوم دوست دارم، انتشار یافتند.
در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسرش و نیز دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او با دوستان قدیمش ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان نیز دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.
اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد.

آثار
از آثار به جای مانده از این شاعر می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ارغـنون - انتـشارات تـهـران 1330
• زمستان - انتـشارات زمان 1335
• آخر شاهـنامه - زمان 1338
• از این اوستا - انتـشارات مروارید 1344
• منظومه شکار - مروارید 1345
• پـائـیـز در زندان - مروارید 1348
• عاشـقانه ها و کـبود - جوانه 1348
• بـهـترین امید، برگـزیده اشعـار و مقالات - روزن 1348
• برگـزیده اشعـار - جـیـبی 1349
• در حـیاط کوچک پائـیـز در زندان - توس 1355
• دوزخ، اما سرد - توکا 1357
• زندگـی می گوید اما باز باید زیست - توکا 1357
• تـرا ای کـهـن بوم بر دوست دارم - مروارید 1368
• گـزینه اشعـار - مروارید ۱۳۶۸

ویژگی سخن

اخوان بعد از نیما که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.
زبان شعر امید بسیار غنی بلیغ وموثراست، احاطه وسیع او به میراث ادب فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه زیباتردر شعرش بگنجاند.
در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده هایش به مناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را توضیح می دهد!
فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد.
بر خلاف «نیما» که گاهی در وزن کوتاهی میکند، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفضیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکل شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.
محتوای شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی است. به عبارت دیگر شعر وی روایت رویدادها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر او بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد تایید دیگران نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.
اخوان علاوه بر چهار مجموعه شعر، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده او به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش شمرده شود.

دو شعر از اخوان

     لحظه ی دیدار

«لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه‌ام، مستم

باز می‌لرزد، دلم، دستم

بازگویی در جهان دیگری هستم

های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!

های! نپریشی صفای زلفکم را، دست!

و آبرویم را نریزی، دل

ای نخورده مست

 لحظه ی دیدار نزدیک است».

 

           نماز 

باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایه‌های خود هم اندازه .
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.

نه صدائی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جوی آب رفتم،چه می آمد
آب.
یا نه،چه می‌رفت؛هم زانسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو کردم.
مست بودم،مست سرنشناس،پانشناس،اما لحظه ی پاک و عزیزی بود.
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله  گو  هر سو که خواهی باش.
با تو دارد گفت وگو شوریده ی مستی .
- مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو،آیا تو هم هستی؟


  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آذر
 

فروغ فرخزاد در دی ماه سال 1313 هجری شمسی در تهران متولد شد. پس از گذراندن دوره های آموزش دبستانی و دبیرستانی به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی را فرا گرفت.
شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور که پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شد و آن دو با وجود مخالفت خانواده هایشن با هم ازدواج کردند. چندی بعد به ضرورت شغل همسرش به اهواز رفت و نه ماه بعد تنها فرزند آنان کامیار دیده به جهان گشود. از این سالها بود که به دنیای شعر روی آورد و برخی از سروده هایش در مجله خواندنیها به چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و به دلیل اختلافاتی که با همسرش پیدا کرد به زودی به متارکه انجامید و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.
نخستین مجموعه شعر او به نام اسیر به سال ۱۳۳۱ در حالی که هفده سال بیشتر نداشت از چاپ درآمد. دومین مجموعه اش دیوار را در بیست ویک سالگی چاپ کرد و به دلیل پاره ای گستاخی ها و سنت شکنی ها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت. بیست و دو سال بیشتر نداشت که به رغم آن ملامت ها سومین مجموعه شعرش عصیان از چاپ درآمد.
فروغ در مجموعه اسیر بدون پرده پوشی و بی توجه به سنت ها و ارزشهای اجتماعی آن احوال و احساسات زنانه خود را که در واقع زندگی تجربی اوست توصیف می کند. اندوه و تنهایی و ناامیدی و ناباوری که براثر سرماخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده است سراسر اشعار او را فرا می گیرد. ارزش های اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا به اظهار و تمایل می پردازد و در واقع مضمون جدیدی که تا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته است می آفریند.
در مجموعه دیوار و عصیان نیز به بیان اندوه و تنهایی و سرگردانی و ناتوانی و زندگی در میان رویاهای بیمارگونه و تخیلی می پردازد و نسبت به همه چیز عصیان می کند. بدینسان فروغ همان شیوه توللی را با زبانی ساده و روان اما کم مایه و ناتوان دنبال می کند. از لحاظ شکل نیز در این سه مجموعه همان قالب چهار پاره را می پذیرد و گهگاه تنها به خاطر تنوع ، اندکی از آن تجاوز می کند.
فروغ از سال ۱۳۳۷ به کارهای سینمایی پرداخت. در این ایام است که او را با ابراهیم گلستان نویسنده و هنرمند آن روزگار همگام می بینیم. آن دو با هم در گلستان فیلم کار می کردند.
در سال ۱۳۳۸ برای نخستین بار به انگلستان رفت تا در زمینه امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی که از این سفر بازگشت به فیلمبرداری روی آورد و در تهیه چند فیلم گوتاه با گلستان همکاری نزدیک و موثر داشت. در بهار ۱۳۴۱ برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفت. فیلم خانه سیاه است که بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده ، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان ۱۳۴۲ از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را به دست آورد.
چهارمین مجموعه شعر فروغ تولدی دیگر بود که در زمستان ۱۳۴۳ به چاپ رسید و به راستی حیاتی دوباره را در مسیر شاعری او نشان می داد. تولدی دیگر ، هم در زندگی فروغ و هم در ادبیات معاصر ایران نقطه ای روشن بود که ژرفای شعر و دنیای تفکرات شاعرانه را به گونه ای نوین و بی همانند نشان می داد. زبان شعر فروغ در این مجموعه و نیز مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که پس از مرگ او منتشر شد ، زبان مشخصی است با هویت و مخصوص به خود او. این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو ﴿در شهرهای بی وزنش﴾ و این تشخیص نحصول کوشش چندین جانبه اوست: نخست سادگی زبان و نزدیکی به حدود محاوره و گفتار و دو دیگر آزادی در انتخاب واژه ها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافت های شخصی و سه دیگر توسعی که در مقوله وزن قائل بود.
فروغ پس از آنکه در تهیه چندین فیلم ابراهیم گلستان را یاری کرده بود در تابستان ۱۳۴۳ به ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و زبان آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفت. سال بعد سازمان فرهنگی یونسکو از زندگی او فیلم نیم ساعته تهیه کرد، زیرا شعر و هنر او در بیرون از مرزهای ایران به خوبی مطرح شده بود.
فروغ فروخزاد سی و سه سال بیشتر نداشت که در سال ۱۳۴۸ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.

تولدی دیگر

همه هستی من آیه تاریکی ست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانی ست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید
طفلی ست که از مدرسه بر می گردد
زندگی شاید
افروختن سیگاری باشد، در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد

.........

  • میر حسین دلدار بناب
۰۸
آذر


حکیم عمر خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت.

تلاشها

خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.

بازگشت به خراسان

بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.

خیام و علم ریاضیات

دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات "اصل توازی" (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند دو جمله ای را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.

خیام و علوم دیگر

استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرو استاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست. اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال 517 هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد.

 

  • میر حسین دلدار بناب