نیمایوشیج فرزند کوهستان
جمعه, ۳۰ دی ۱۳۹۰، ۰۳:۱۵ ب.ظ

21 آبانماه سالروز تولد علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج پدر شعر نوی ایران است....

علی اسفندیاری، معروف به نیما یوشیج سال 1276 در یوش، از توابع نور مازندران متولد شد و 62 سال عمر کرد.
نیما در اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز افکاری اجتماعی را بیان میکند اما قالب اشعار قدیمی است.

نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

او در 13 دی ماه 1338 بر اثر ابتلا به ذاتالریه درگذشت و او را در تهران دفن کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک سپردند .

نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالبهای شعری تاثیر فراوانی داشت. او در قالب غزل ـ بهعنوان یکی از قالبهای سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده است.


آثار نیما عبارتند از: «تعریف و تبصره و یادداشتهای دیگر» ، «حرفهای همسایه»، «حکایات و خانواده سرباز»، «شعر من»، «مانلی و خانه سریویلی» ،«فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، «قلمانداز»، «کندوهای شکسته» (شامل پنج قصه کوتاه)، «نامههای عاشقانه» و.

نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را نوشت و بخشهایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ رساند.

او نخستین شعرش را در 23 سالگی نوشت، یعنی همان مثنوی بلند «قصه رنگ پریده» که خودش آنرا یک اثر بچه گانه معرفی کرد.
***********************
با نیما سالهاست آشنایی دارم ،از دوران دبیرستان شعرهایش را می خواندم. تفاوت معناداری را حس می کردم اما دلیلش را نمی دانستم تا اینکه بارها و بارها خواندمش ، اشعار پیروانش را هم خواندم ،شاملو ،فروغ ،اخوان ،سپهری ،آتشی ، مشیری ،نادرپور ،نصرتی ،توللی و که ها و که ها...نیما از جنس دیگری بود.
او فرزند کوهستان بود، صفای کودکانه ی روستایی اش در شعرش موج می زد. صمیمی بود. زلال بود. از جنس ابنا زمانه نبود. او براستی شاعر بود. همچنانکه اخوان و سهراب و شاملو و فروغ بودند. و بسیاری نبودند و ادای شاعرها را در می آوردند !
نمی دانم چرا همیشه دلم می خواست یوش را ببینم ، شاید دنبال رد پایی از نیما بودم. مرداد ماه امسال فرصتی دست داد تا از یوش دیدن کنم البته به همراه خانواده و دوستم علی ابراهیمی راد که تدارک سفر با او بود.
چند ساعتی را در کنار تربت پاک آن بزرگوار بودم و به یاد سخنی از او که می گفت : من برای کسانی می نویسم و می سرایم که هنوز به دنیا نیامده اند. و به راستی زمانی که او می نوشت من هنوز به دنیا نیامده بودم. و اکنون او نبود و من بودم ، نه او بود و من نبودم ، یا بهتر است بگو یم او همیشه در میان دل مشتاقان خودش زندگی خواهد کرد و برای مرد هنر مرگی وجود ندارد.
این تجربه را با خیلی از هنرمندان و اهل ذوق و قلم دیگر نیز داشته ام ، و دیده ام که مشتاقانشان چگونه از اقصی نقاط جهان به زیارتشان می شتابند.
در نیشابور و در طوس و در اردهال کاشان و در شیراز و در تبریز و در قونیه و درهمدان و شبستر و اوش تیبین و بسیاری جاهای دیگر در کنا مزار بزرگانی همچون ؛ عطار و خیام و فردوسی و اخوان و سپهری و سعدی و حافظ و شهریار و خاقانی و مولانا و باباطاهر و عارف قزوینی و شیخ محمود شبستری و حکیم ابوالقاسم نباتی و...
وهمین مزد بس اهل هنر و قلم را ...سخن را با دوبیتی نوی از خود نیما به سرانجام می رسانم؛
از پس پنجاهی و اندی ز عمر
ناله ها می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی
و من به این سبب نیما را فرزند کوهستان می نامم و به گمانم روح نیما نیز راضی به این عنوان بوده باشد.
میر حسین دلدار بناب/ دی ماه / نود
میر حسین دلدار بناب/ دی ماه / نود
- ۹۰/۱۰/۳۰
انشا الله شما هم ببینید و تشویق بفرمائید!