ای وای مادرم
کشتی که به دریای روان می گذرد می پندارد که نیستان می گذرد
ما می گذریم زین جهان در همه حال می پنداریم که این جهان می گذرد
چهل و شش سال در یک چشم به هم زدن گذشت! چهل و شش سالی که با مادرم زیستم. مادر، واژه ای بی بدیل . نه ، موجودی بی بدیل. وجودی بی بدیل.
هیچ چیز و هیچ کس جای تو را نخواهد گرفت! هیچ چیز جای دعاهای خالصانه ات را پر نخواهد کرد! جای بوسه های گرمت برای ابد در گونه ها و چشمانم خالی خواهد ماند! فرزند یتیمت بوی تو را از هیچ گلستانی نخواهد جست!
آه اکنون چقدر تنها شده ام! تنهایی ای به وسعت هستی!
کلامم قاصر است از توصیف حال دلم! قلمم ناتوان است از وصف مادر!
سخنم آرایش و زیب ندارد در برابر صفا و زلالی ات! تو اقیانوس مواج مهر و عطوفت بودی و شفقت و وفا و صداقت و...
فرزند ناتوانت را ببخش! بال و پرش شکسته است! از دل و دماغ افتاده است! هاج و واج مانده است! گم شده است!هرچه داشت به یغما رفته است!
آه مادر تمام نوشته هایم را به تو تقدیم می کنم، باشد که ضعف بیانم را جبرانی کرده باشم! آخر از یتیمی دل شکسته بیش از این انتظاری نیست.
ای وای مادرم...
نه باور نمی کنم که از دستت داده ام! آخر تو هیچ وقت تنهایم نمی گذاشتی! این بار اما...
آنا در زبان ترکی یعنی کسی که بیشتر از همه آدم را درک می کند. و راستی آیا کسی بیشتر از تو توان درک کردنم را دارد؟!
ای وای آنام ای وای! ای وای مادرم!
چه می توانم کرد
قطره قطره اشک گرم
کوه کوه آه سرد
یک جهان دریغ و درد
**************
باغ آرزو پژمرد
مرغک گلستان مرد
هر چه بودمان ای دوست
باد بی رحم با خود برد
*************
مانده ایم عجب تنها
بی تو ما و تو بی ما
گشته ای کنون رویا
بی تو ننگ بر دنیا
*************
... چقدر زود تصویرها به تصور بدل می شوند و انسان ها به خاطره!
یکی بود یکی نبود. یکی بود اما وقتی نبود گویی هیچ چیز نبود!
کجا برم این غم؟!
ای وای مادرم
ای وای آنام ای وای...
- ۹۲/۰۷/۱۳