معمولا
وقتی صحبت از آدم ابوالبشر به میان می آید، داستان میوه ی ممنوعه و هبوط
آدم در اذهان تداعی می شود. داشتم با خودم فکر می کردم اگر آدم فقط دغدغه ی
از بهشت رانده شدن داشت و بزرگترین درد و غمش، هشتن بهشت به خاطر حبّه ای
گندم یا سیبی سرخگون بود، اولاد و تخم و ترکه اش هزاران هزار دغدغه و درد
بی درمان دارند که جدّ عزیزشان حتّا یکی از آن ها را نداشت.
در
این مقال نه قصد آسیب شناسی موضوع هبوط را دارم و نه قصد واکاوی روایات
مختلف حامی و سامی و مسیحی و...را و نه هدفم اثبات جرم برای مار و طاووس و
شیطان و احیانا حوّای مادر است! بل که توجّه به موضوعی بسیار کهن از منظر و
زاویه ی دیدی جدید می باشد.
از
آن جایی که آدم ابوالبشر این اشرف مخلوقات در کره ی خاکی به این بزرگی به
همراه زوجه ی مکرّمه اش تنهای تنها می زیست_ لازم به ذکر است بحث این حقیر
فقط مربوط به زمانی است که هنوز هابیل و قابیلی در کار نبود_ دغدغه ای از
باب کرورها کرور مسئله که امروزه دامن گیر اخلافش شده است، نداشت.
هر چند شمردن مقولاتی که باباآدم از آن ها فارغ بود، زمانی نجومی می طلبد امّا فهرست وار به برخی از آن ها اشاره می شود؛
-)
همسرش سرش نق نمی زد و از همسرداری اش ایراد نمی گرفت و اصولا کسی برای
مقایسه و چشم و هم چشمی وجود نداشت. از مراسم عقد و عروسی و خرید جواهرآلات و
لباس عروس و مراسم بله برون و ... خبری نبود تا خانم حوّا دم به ساعت مانند
خوره به جان آدم بیفتد و روزگارش را سیاه کند و زندگی را برایش زهرآگین
نماید چرا که از بابت هوو خیالش راحت بود.
-) بابا آدم هیچکدام از دغدغه های بی شمار؛ ترس از جنگ، تخریب لایه ی اوزن، خطر موشک های بالستیک و سلاح های هسته ای و شیمیایی، شرکت در بلوک بندی های شرق و غرب یا غیر متعهّدها، زور زدن برای گرفتن حق وتو در سازمان ملل یا دبیر کلّی آن، ترس از خطر تروریسم و طالبانیسم و سربازان بوکوحرام و داعش و ...، بردن تیم ملّی فوتبال به جام جهانی، آوردن مدال های رنگارنگ در مسابقات المپیک، مذاکره با مربّیان سیری ناپذیر خارجی، شرکت در جلسات گروه 1+5، کاندیداتوری برای شورای شهر و نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری و عنداللزوم ریاست فدراسیون های ورزشی، دعوا بر سر رژیم حقوقی دریاهای مختلق و میدان های نفتی و گازی، دلهره ی تحریم های اقتصادی دول زورگو، آب شدن یخ های قطبی و بالا آمدن سطح آب های زمین، گرم شدن دمای کره ی زمین و بروز خشکسالی و کم آبی، از بین رفتن جنگل ها توسط سودجویان و قاچاقچیان چوب، شکار بی رویّه ی حیوانات وحشی خصوصا یوزپلنگ ایرانی، خشک شدن دریاچه ی ارومیّه بر اثر ندانم کاری های تخم و ترکه ی بی کفایت، ترس از شیوع بیماری های مختلف مانند ایدز و هیپاتیت و جنون گاوی و آنفولانزای پرندگان و سارس و...، ترس از گرفتار شدن به بیماری قند و چربی خون و آلزایمر و ام اس و ...، دوندگی برای گرفتن نوبت از پزشکان متعهّد، دادن حق الزّحمه ی تیغ جرّاحی به جرّاحان حاذق، ترمیم دندان ها در لابراتوار دندانپزشکی، تعویض نمره ی عینک بر اثر افراط در مطالعه، فروش خانه و بستری شدن در بیمارستان خصوصی جهت جراحی قلب، نام نویسی برای شرکت در جلسات دیدارهای مردمی از ما بهتران، شرکت در راهپیمایی های مختلف برای محکوم کردن نژادپرستان و کودک کشان و حامیان تروریسم، شرکت در مجالس فارغ التحصیلی و عروسی و ترحیم دوستان و آشنایان، فرار از خدمت سربازی، سرباز زدن از انجام کار مفید اداری، اسیر ناز و اداهای خنک و بی پایان مادر زن شدن، گرفتار تمهید مقدمات سفرهای بی دلیل تابستانی و پایان سال بودن، شرکت در همایش های جور وا جور صرفا جهت نمایش و اظهار لحیه، ایستادن در صف های اتوبوس و مترو و نان، ایستادن در صف خودپردازها برای اخذ یارانه ی هر ماه،... دوندگی برای کارهای اداری و گرفتاری در هزار توی بوروکراسی، اخذ وام، یافتن بهترین مدرسه و کلاس کنکور برای فرزندان، گرفتن مدرک تحصیلی بالای لیسانس ولو از بازار سیاه، بیمه ی خدمات درمانی و آتش سوزی و سرقت و خودرو و...، مشکل مسکن، تورم، اشتغال، آزادی های فردی، حقوق شهروندی، تحمل آزارهای همسایگان، مهاجرت از روستا به شهر، فرار مغزها، آزادی بیان، حزب بازی، میز ریاست، مرید و مراد بازی، ترافیک، آلودگی هوا، گران فروشی، کم فروشی، احتکار، اختلاس، زیرمیزی گرفتن، زمین خواری، رانت خواری، باند بازی، پارت بازی، رابطه بازی، خویشاوند سالاری، خودمانی سازی، فرار از مالیات، پرونده سازی، زیرآب زنی، سر زیر آب کردن، پنبه ی کسی را زدن، آب و روغن توی شیر کردن، جنس تاریخ مصرف گذشته به خورد دیگران دادن، تروریست پرورش دادن، بمب سر این و آن ریختن، ریاکاری کردن، دروغ و دغل بافتن، خوش رقصی کردن، بادمجان دور قاب چیدن، مجیز این و آن را گفتن، نان به نرخ روز خوردن، از حزب باد بودن، به هزار رنگ درآمدن، ظاهر سازی کردن، تقوا فروختن، مدیحه سرودن، چشم چرانی کردن، دروغ گفتن، غیبت کردن، تهمت زدن، افترا بستن، سند سازی کردن، حساب تو حساب کردن، دم بزرگان را دیدن، بله قربان گفتن، دست بوسی کردن، رفیق بازی کردن، نان دیگران را آجر کردن، نان توی دامن کسی گذاشتن، حرمسرا درست کردن، دست در بیت المال بردن، حق کشی کردن، فخر فروختن، قیافه گرفتن، قمپز در کردن، دیگران را از راه به در کردن، دزدی کردن، گرفتار دعواهای قومی و نژادی و فرقه ای شدن، دچار جنون نوشتن شدن، مرض وبلاگ نویسی و وبگردی داشتن، و کرورها کرور درد و مرض و مصیبت و دغدغه و نگرانی های دیگر را نداشت.
با این حال آیا نباید به حال جد بزرگوار خود غبطه خورد و از حسرت داشته ها یا از منظر دیگر نداشته هایش مرد؟!