رساله ی من هستم!!!
رنه دِکارْت (زادهٔ ۳۱ مارس ۱۵۹۶ در دکارت (اندر الوآر) فرانسه — درگذشتهٔ ۱۱ فوریهٔ ۱۶۵۰ در استکهلم سوئد) ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی بود. دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود پرسید: آیا اصل بنیادینی وجود دارد تا بتوانیم تمام دانش و فلسفه را بر آن بناکنیم و نتوان در آن شک کرد؟
راهی که برای این مقصود به نظر دکارت میرسید، این بود که به همه چیزشک کند. او میخواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین خاطر لازم میدانست که در همه دانستههای خود (اعم از محسوسات و معقولات و شنیدهها) تجدید نظر نماید.
بدین ترتیب شک معروف خود را که بعدها به روش شک دکارتی معروف شد آغاز کرد. او این شک را به همه چیز تسری داد؛ تا جایی که در وجود جهان خارج نیز شک کرد و گفت: از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟ شاید این طور که من حس میکنم یا فکر مینمایم یا به من گفتهاند، نباشد و همه اینها مانند آنچه در عالم خواب بر من حاضر میشود، خیالات محض باشد. اصلاً شاید شیطانِ پلیدی در حال فریب دادن من است و جهان را به این صورت برای من نمایش میدهد؟
دکارت به این صورت به همه چیز شک کرد و هیچ پایه مطمئنی را باقی نگذاشت. اما سر انجام به اصل تردید ناپذیری که به دنبالش بود، رسید. این اصل این بود که:
من میتوانم در همه چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک میکنم، نمیتوانم تردیدی داشته باشم. بنابراین شک کردن من امری است یقینی. و از آنجا که شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من میاندیشم. چون شک میکنم، پس فکر دارم و چون میاندیشم، پس کسی هستم که میاندیشم.
بدین ترتیب یک اصل تردید ناپذیر کشف شد که به هیچ وجه نمیشد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد:
میاندیشم، پس هستم. (اصل کوژیتو) دکارت به هدف خود رسیده بود و فلسفهاش را بر اساس همین اصل بنیادین بنا کرد.
با درود فراوان به روان پاک فیلسوف کاتولیک مؤمن جناب دکارت، ادامه ی ماجرای وی را به پژوهشگران حوزه ی فکر و فلسفه واگذار می کنیم و ماجرای شک دکارتی را از زاویه ای دگر بررسی می کنیم.
بی گمان اگر دکارت معاصر ما بود و در این برهه از تاریخ می زیست، با توجه به وقایع مختلف گوشه و کنار جهان شک خود را به اشکال مختلف بنیاد می نهاد که به بعضی از شکیّات احتمالی وی اجمالا می پردازیم؛
از منظر نتانیاهو می باید چنین چیزی می گفته بوده باشد؛ من کشت و کشتار می کنم، پس من هستم! یا من کودک کشی می کنم، پس من هستم! از منظر اوباما؛ من از نژادپرستان حمایت می کنم، پس من هستم! یا من وتو می کنم، پس من هستم!
از منظر سران انگلیس؛ من تفرقه می اندازم و حکومت می کنم، پس من هستم! یا من توطئه می چینم، پس من هستم! از منظر سران مرتجع عرب منطقه؛ من خوشگذرانی می کنم، پس من هستم! یا من آب به آسیاب استعمارگران می ریزم، پس من هستم!
از منظر دبیر کل سازمان ملل؛ من قطعنامه صادر می کنم، پس من هستم! یا من بله قربان می گویم، پس من هستم!
از منظر اختلاس کنندگان داخلی؛ من اختلاس می کنم، پس من هستم! یا من سرمایه ی مردم را بالا می کشم، پس من هستم! از منظر محتکران داخلی؛ من احتکار می کنم، پس من هستم! یا من هر کاری می توانم، پس من هستم!
خلاصه تصدیع نمی دهم از دید هر صاحب صنف و صاحب هنری! مانند جاعلان مدرک و چک پول، رشوه خواران، از ما بهتران، یقه سپیدها، زیرمیزی بگیران، راشی ها و مرتشی ها، گرانفروشان و کم فروشان، اخلال گران اقتصادی، بادمجان دور قاب چین ها، بله قربان گوها، هزار چهره ها، دودوزه بازها، رانت خواران، اراذل و اوباش، شرخرها، زمین خواران، کارچاق کن ها، رای خرها، شبه روشنفکران، دین فروشان، عصا قورت داده ها، شهرت پرستان، خود نمایان، تهی مغزان، از مطالعه فراریان و غیره و غیره می توانست شک خود را با گزینه های مختلف و متفاوت طرح کند! خدایش رحمت کناد.
- ۹۳/۰۵/۱۰