اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۱۳
آبان

  مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در سال 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شده پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد .
او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن
قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت: کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار می رود.
با انتشار مجموعه دوم اشعارش: «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگان روشن شد. در این مجموعه گرایش او به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته می توان نمونه های کامل شعر امید را در آنها یافت.

اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به
موسیقی داشت و در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات بسیارعلاقمند بوده بطوریکه همیشه عمق مطالب را جستجو و سعی می کرده تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد.
شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.

بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل/ آورده اند که فردوسی/ بدعتها و بدایع نیما یوشیج/ دوزخ اما سرد/ در حیاط کوچک پاییز در زندان/ زندگی می گوید اما باید زیست / ترا ای کهن  بوم و بر دوست دارم، انتشار یافتند.

در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسرش و نیز دکتر
محمد رضاشفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او با دوستان قدیمش ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان نیز دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.

اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم
فردوسی به خاک سپرده شد.


ویژگی سخن

اخوان بعد از نیما که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.

زبان شعر امید بسیار غنی بلیغ وموثراست، احاطه وسیع او به میراث ادب فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه زیباتردر شعرش بگنجاند.

در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده هایش به مناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را توضیح می دهد!

فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد.

بر خلاف «نیما» که گاهی در وزن کوتاهی میکند، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفضیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکل شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.

محتوای شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی است. به عبارت دیگر شعر وی روایت رویدادها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر او بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد تایید دیگران نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.

اخوان علاوه بر چهار مجموعه شعر، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده او به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و
تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش شمرده شود.

نمونه اثر


" زمستان "
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
.

***************

قاصدک

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .

منبع:سایت رشد

  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آبان

 

 
حسین علیزاده سال 1330 در منطقه سید نصر الدین بازار تهران متولد شد. دوره‌های آموزش موسیقی را د رهنرستان موسیقی تهران زیر نظر استادانی چون هوشنگ ظریف و حسین دهلوی طی کرد و پس از راه یابی به رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران از محضر دیگرانی چون حبیب‌الله صالحی،محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی خان برومند، سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله خان دوامی نکته های نوازندگی تار و سه تار و ردیف موسیقی سنتی ایران در سطوح عالی را فرا گرفت.

علیزاده از سال‌های ابتدایی دهه پنجاه به تدریس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت و همزمان شکل دهی گروه مرکز حفظ واشاعه و شیدا و عارف و گروه سازهای ملی و حضور در برنامه‌های موسیقی جشن و هنر شیراز را دنبال کرد که حاصل آن تدوین و اجرای دستگاه ماهور توسط گروه مرکز حفظ و اشاعه (جشن هنر شیراز1354) و کنسرت نوا با خوانندگی پریسا (فاطمه واعظی) در سال 1355 همین جشن بود.

در این سالها علیزاده با ساخت و اجرای قطعاتی چون سواران دشت امید و حصار فرمی تازه را به موسیقی ایرانی اضافه کرد که نبوغ وی دراین زمینه را نشان داد.حسین علیزاده

   ساخت کنسرتوی نی و ارکستر با عنوان نینوا در سالهای ابتدایی دهه شصت نام علیزاده را بیش از گذشته بر زبان ها جاری ساخت.

این قطعه که با نی جمشیدعندلیبی به عنوان تکنواز نی اجرا شد، از جمله شاخص ترین قطعات تاریخ موسیقی ایران به شمار می رود که علیزاده آن را با الهام از تحولات سالهای ابتدایی دهه شصت تصنیف کرد.

پس از تعطیلی و توقف موسسه چاووش، علیزاده برای ادامه تحصیل موسیقی به دانشگاه آزاد برلین رفت و در سال‌های میانی دهه شصت به ایران بازگشت و گروه شیدا و عارف را بازسازی کرد که حاصل آن کنسرت شور انگیز با صدای شهرام ناظری، صدیف تعریف و بیژن کامکار در تالار وحدت بود.

این کنسرت بعدها با صدای شهرام ناظری در آلبومی به همین نام انتشار عمومی یافت.

پس از آن علیزاده به تجربه در ساخت انواع موسیقی پرداخت که در زمینه موسیقی ایرانی در قالب تکنوازی می توان به آثاری چون ترکمن، پایکوبی، همایون(با سه تار) و ماهور، هجرانی، همنوایی، نوا (تار) در زمینه گروه نوازی آلبوم های راز ونیاز (با صدای علیرضا افتخاری) صبحگاهی (با صدای محسن کرامتی) و آثاری به صورت گروه نوازی (آوای مهر،راز نو، به تماشای آبهای سپید، نی نوا، عصیان و واریاسیون کردی) اشاره کرد.

علیزاده در زمینه موسیقی فیلم هم تجربه‌های موفقی داشت که از جمله آنها می‌توان به موسیقی فیلم‌های چوپانان کویر (حسین محجوب)، دل شدگان (علی حاتمی)، گبه (محسن مخملباف)، عشق طاهر (محمد علی نجفی)، ایران سرای من است (پرویز کیمیاوی)، زمانی برای مستی اسب‌ها (بهمن قبادی)، ابر و ‌آفتاب (محمود کلاری)، میراث کهن (سید محمد میر سلطانی)، زشت و زیبا (احمد رضا معتمدی)، لاک پشت‌ها هم پرواز می‌کنند (بهمن قبادی)، نیومانگ (بهمن قبادی) و موسیقی متن سریال تلویزیونی زیر تیغ اشاره کرد.

وی همچنین درزمینه انتشار کتاب و آلبوم‌های آموزشی تجربه‌های موفقی داشت که انتشار ده قطعه برای تار (در 4 جلد) ردیف میرزا عبدالله (اجرا باتار و سه تار)، دستور تار و سه تار دوره متوسطه تا پیشرفته (کتاب ونوار) بوسه‌های باران (مجموعه تصانیف) و پارتیتور قطعه نوا از جمله کارهای وی در این زمینه است.

حسین علیزاده از سال‌های پایانی دهه 70 همکاری خود را با محمد رضا شجریان و کیهان کلهر و همایون شجریان آغاز کرد که حاصل آن اجرای کنسرت‌های مختلف در اروپا و آمریکا و کنسرت همنوا بابم در تهران (تالار کشور) بود. حاصل همکاری شجریان و علیزاده آلبوم‌های فریاد، همنوا بابم، داد و بیداد، زمستان و نوا بود

علیزاده در سال 83 با ژیوان گاسپاریان همکاری مشترکی داشت که حاصل آن کنسرتی در کاخ نیاوران بود که بعدها این کنسرت در قالب آلبومی به نام به تماشای آبهای سپید انتشار عمومی یافت و تا مرحله نهایی جایزه گرمی برای بخش موسیقی جهانی پیش رفت.

حسین علیزاده در کمک به ساخت سازهای تازه تجریه‌های موفقی داشت که از آن میان می‌توان به ابداع سازهای سلانه و شور انگیز اشاره کرد که هم اینک نیز در کنسرت‌هایش از آن بهره می‌گیرد. همچنانکه در معرفی سازندگان سازها نیز پیشگام بود و درکنسرت‌های خود از سازندگان سازهایی که خود با آنها تکنوازی می کرد در بروشور کنسرت یاد کرده است.

سال گذشته علیزاده گروهی به نام ضربانگ را شکل داد که حاصل آن اجرا در چند کشور اروپایی بود.

علیزاده که سالها قبل در فکر تجریه‌های تازه در زمینه موسیقی آوازی بود، با شکل دهی گروهی به نام هم آوایان این تجربه را توسعه داد که آخرین اجرای این گروه در تابستان امسال از گسترش ایده‌‌های تازه وی دراین زمینه خبر می‌دهد.

منبع:همشهری آنلاین

  • میر حسین دلدار بناب
۱۲
آبان
 

زندگینامه چارلی چاپلین


114 سال پیش، در روز 16 آوریل 1889 میلادی (27 فروردین)، «سرچارلز اسپنسر چاپلین» معروف به چارلی چاپلین، نابغه عالم سینما در شهر لندن به دنیا آمد. چارلی در سن 5 سالگی، در صحنه تئاتر ظاهر شد و به سرعت شهرت یافت. وی در سال 1925 میلادی، فیلم «لایم لایت» را کارگردانی کرد و پس از آن، به جهانگردی پرداخت. فیلم های چاپلین آمیزه ای از هزل، اندوه، انتقادات جسورانه و عشق به انسانیت است که مشهورترین آنها جویندگان طلا، زندگی سگی و دیکتاتور بزرگ هستند.
بسیاری چارلی چاپلین را تنها یک کمدین موفق می دانند، حال آنکه او در زمینه موسیقی نیز استعداد فراوانی از خود نشان داده است. ساخت موسیقی فیلم، کار عادی وی بود و در مجموع، توانست موسیقی 23 فیلم را به پایان برساند. وی توانایی زیادی در ساخت موسیقی داشت و موسیقی فیلم «لایم لایت» ساخته چالین، در سال 1972 برنده جایزه اسکار شد.
چارلی اسپنسر چاپلین مهمترین و تاثیرگذارترین شاگرد «مک سنت» و فرزند یک نمایشگر تالارهای محلی موسیقی، کودکی خود را در صحنه های سرگرم کننده تفریحی گذرانده بود. تصویر او از جهان، همچون «چارلز دیکنز» و «د.و.گریفیث»، با هر گونه فقر و تنگدستی دوران خردسالی و جوانی رنگ آمیزی شده بود و در طول عمرش، همدردی عمیق خود را نسبت به تنگدستان نشان داد.
در 1913، هنگامی که با دستمزد صد و پنجاه دلار در هفته، در کمپانی «کی استون» استخدام شد، یک بازیگر سیار نمایش های «وودویل» امریکایی بود. در نخستین فیلمی که به نام «در تلاش برای معاش» (1914) برای مک سنت بازی کرد، نقش یک شیک پوش تیپیک انگلیسی به او داده شد، اما با فیلم دومش، «مخمصه غریب مبیل» (1914)، کارکتر و شکل ظاهری یک ولگرد کوچولو را معرفی کرد؛ کارکتری که چاپلین را شهره آفاق ساخت و او را به یک نماد جهانی در عرصه سینما تبدیل کرد.
صحنه ای از فیلم «جویندگان طلا» ساخته چاپلین، تا ژوئن 1917 اعتبار زیادی کسب کرد. از این رو، قرارداد یک میلیون دلاری از سوی «فرست نشنال» به او پیشنهاد شد تا هشت فیلم به طور دلخواه برای این کمپانی بسازد. این معامله به او امکان داد تا برای خود استودیویی بنا کند و تمام فیلم هایش را تا سال 1952 در آنجا بسازد (این سالی بود که چاپلین آمریکا را ترک کرد).
موفق ترین اقدام چارلی در فرست نشنال، کارگردانی اولین فیلم بلند او ( پسر بچه 1921) بود. این فیلم، کمدی بوده و ماجرای فرد بیکاری است که به پسر بچه ای از محله فقیر نشین دل می بندد ( نقش پسر بچه را جکی کوگان اجرا کرد که پنج سال بیشتر نداشت و او را به شهرت جهانی رساند). فیلم پسر بچه، غوغای زیادی در جهان به پا کرد و بیش از 2.5 میلیون دلار نصیب تهیه کنندگان آن شد.
جویندگان طلا، شاخص ترین اثر چارلی چاپلین بود که هنوز هم مانند سال 1925 مورد علاقه مردم است. چاپلین شخصاً آن را بر دیگر فیلم هایش ترجیح می داد. در فیلم بعدی خود به نام سیرک (1928)، آن ولگرد کوچولو به فکر دلقک شدن می افتد.
فیلمی صامت با ساختاری زیبا که در جریان ناطق شدن سینما ساخته شد و در 1929، جایزه اسکار بهترین فیلمنامه، بازیگری، کارگردانی و بهترین فیلم (تهیه کنندگی) را به خود اختصاص داد. چاپلین در جریان ساخت این فیلم، درگیر دادگاه طلاق از همسر دومش بود و از جانب اخلال گرایان مذهبی متهم به اهانت شده بود؛ چنان که می خواست خودکشی کند.

عقاید ضدآمریکایی
اگر چه چاپلین سال‌ها در آمریکا زندگی می کرد و بین سال‌های 1914 تا 1952 شهروند رسمی این کشور به حساب می‌آمد، اما هیچگاه ملیت اصلی خود را فراموش نکرد و در برخی مواقع در انگلستان محکوم به انجام فعالیت‌های ضد آمریکایی می‌شد. سرانجام همین فعالیت‌ها باعث شد تا FBI هم وارد عمل شود و در سال 1952 حق شهروندی ایالات متحده از چارلی چاپلین گرفته شد. پس از آن چاپلین در اکثر زمینه‌ها، رابطه خود را با آمریکایی‌ها کم کرد.

جوایز چارلی
چاپلین در طول دوران فعالیتش دوبار موفق به کسب جایزه اسکار شد. او اولین جایزه اسکار خود را در شانزدهم می 1926 دریافت کرد. پس از آن و با ساخت فیلم «سیرک» در اسکار بعدی نامزد کسب عنوان بهترین بازیگر مرد و همچنین بهترین فیلم‌ساز کمدی شد، ولی در نهایت این جوایز به افرادی دیگر تعلق یافت. با این وجود، او جایزه «همه فن حریف بودن» را از دبیرخانه جشنواره دریافت کرد. فیلم دیگری که چاپلین در همان سال ساخت و به خاطر آن، از جشنواره‌های گوناگون جایزه گرفت، «خواننده جاز» نام داشت. چاپلین در سال 1972 و چهل و چهار سال پس از دریافت اسکار اول، دومین اسکار خود را هم دریافت کرد. البته او در این زمان در تبعید بود و به خاطر دریافت جایزه‌اش اجازه پیدا کرد به شهر محل دبیرخانه جشنواره سفر کند.
آخرین فیلم‌های او با نام «شاهی در نیویورک»، «سوفیالورن» و «مارلون براندو» در اواخر دهد پنجاه ساخته شدند و او در این فیلم‌ها به عنوان نویسنده و کارگردان و بازیگر به هنرمندی پرداخت.

نامه ای از اعماق دل
چارلی چاپلین، هنرمند بزرگ سینما و فیلم سازی است که در آثارش به انسان ارج نهاده و فساد و تباهی را به گونه طنز آمیز به باد انتقاد می گیرد. وی نامه ای به دخترش جرالدین چاپلین دارد که یکی از با ارزش ترین نوشته ها به شمار می آید. این نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسیار زیبا و خواندنی است :

جرالدین ، دخترم !
از تو دورم ، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود ، تو کجایی ؟
در پاریس روی صحنه تئاتر پر شکوه شانزه لیزه ... ، در نقش ستاره باش و بدرخش ! اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند، ترا فرصت هوشیاری داد، بنشین و نامه ام را بخوان.
هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را می شکند ... .

جرالدین دخترم !
پدرت با تو حرف می زند، شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان ترا فریب دهد. در آن شب، این الماس ، ریسمان سستی در زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده ترا بفریبد، آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند.
از این رو، دل به زر و زیور مبند. بزرگترین الماس این جهان، آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی به مردی آفتاب گونه دل بستی، با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار.

دخترم !
هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان شایسته این یافت که دختری ناخن پای خود را به خاطرش عریان کند. برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من، تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.

جرالدین ، دخترم !
با این پیام، نامه ام را به پایان می رسانم :
انسان باش، زیرا که گرسنه بودن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.

آخرین پرده زندگی
اگر چه سلامت چارلی چاپلین همیشه زبانزد عام و خاص بود و همه می‌گفتند او آدم بسیار سرحال و سالمی است، اما چاپلین از اوایل دهه شصت، و به مدت 17 سال، بیماری‌های مختلفی را تجربه کرد. وی سرانجام در 25 دسامبر و در روز کریسمس سال 1977 در سوئیس درگذشت.
با این وجود، طنز گزنده آثارش مانند «جویندگان طلا»، «بچه» و آخرین فیلم صامتش «عصر جدید» آزمون زمانه را از سر گذرانده‌اند و مشتاقان فیلم را از بنگلادش تا برزیل به تحسین واداشته‌اند.

برگرفته از:سایت ره پو

  • میر حسین دلدار بناب
۱۲
آبان
 

میرزا ابوالقاسم فراهانی فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان از توابع اراک بود. در سال 1193 ه.ق به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهای پدر را انجام می‌داد. سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت و چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت و نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود و تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.

در سال 1237 ه.ق پدرش میرزا بزرگ قائم مقام در گذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نایل آمد و لقب سیدالوزراء و قائم مقام یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی» (خودی) و «اوزگه» (بیگانه) به وجود آمد.

قائم مقام که ذاتاً مردی بینا بود و با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می‌کرد، پس از یک سال وزارت در اثر تفتین بدخواهان به اتهام دوستی روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند. اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال 1241 ه.ق دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد.

قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارت‌پردازی‌های عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمان‌ها و مراسلات رو به انحطاط می‌رفت به نثر فصیح و روان برگردانید

زندگی سیاسی

میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.

در سال 1237هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائم‌مقام» یافت و به وزارت نایب‌السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می‌کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.

فراهانی

اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال 1241 هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب‌السلطنه منصوب شد. در سال 1242هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه‌ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.

پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال 1243 هجری قمری برابر با نوامبر 1827 میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.

میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.

ادبیات

قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارت‌پردازی‌های عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمان‌ها و مراسلات رو به انحطاط می‌رفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفت‌آور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.

قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی»بود

مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه‌های دوستانه و عهد نامه‌ها و وقفنامه‌هاست و محمود خان مـلک الشعراء مقدمه‌ای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال 1280 هجری قمری در تهران چاپ شده‌است

میرزا ابوالقاسم خان فراهانی قائممقام و صدارت مرحوم فتحعلی شاه قاجار در شهر ری در مقبره مرحوم ابوالفتوح رازی صاحب تفسیر معروف مدفون میباشد.

  • میر حسین دلدار بناب
۱۰
آبان
 

حسین منزوی (مهر ۱۳۲۵ - ۱۳۸۳) شاعر ایرانی است. او بیشتر غزل‌سرا بود هرچند گاهی شعر سپیدهم می‌سرود.

منزوی در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی و سرطان درتهران درگذشت و در کنار مقبره پدرش در زنجانبه خاک سپرده شد.

او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد ه و به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد. اولین دفتر شعرش در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپورشروع به فعالیت کرد.

چندی مسئول صفحه ی شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله ی سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.

دو غزل از حسین منزوی

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی ام - زخمی سراپا می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم- خسته آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصد ساله‌‏ای از دفتر(حافظ)
تا غزل‌‏های شماها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می شناسیدم

اصل من بودم, بهانه بود و فرعی بود
عشق(قیس) و( حسن)لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف(فرهاد)تیشه من نهادم، من!
من بریدم(بیستون) را می شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

من همانم, آشنای سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟

***********************

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم

تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

دیدگاههای دیگران در باره ی منزوی
منوچهر آتشی منزوی را پرنده‌ی بی‌قرار غزل و قربانی فرشته‌ی بی‌رحم شعر معرفی می‌کرد و او را به‌نوعی، بنیان‌گذار شیوه‌ی دیگری از تغزل می‌دانست که تغزلی بدیع و چشمگیر در غزل داشت.

به‌اعتقاد آتشی، شعرهای منزوی تا کتاب دوم شعرهای خوبی بودند، اما به‌مرور زمان نقاهت روح او به شعرش نیز سرایت کرد و شعرش را دچار نوعی کم‌جانی کرد.

محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد) هم حسین منزوی را از نوآوران غزل معاصر می‌دانست که غزل را با مایه‌های شعر نو بیان می‌کرد.

همچنین محمدعلی بهمنی سهم بزرگی از غزل امروز را متعلق به حسین منزوی می‌داند.

کریم رجب‌زاده نیز گفته است: حسین منزوی یکی از شاخصه‌های غزل ماست؛ ازجمله کسانی که از غزل پاسداری کرده و به آن هویت تازه بخشیدند. در دوره‌ای که غزل با بی‌تفاوتی مواجه شده بود، منزوی نوعی از غزل را ساخت و بر آن پایداری کرد و غزل را به جایگاه اصلی‌اش رسانید.

علیرضا طبایی هم عقیده‌اش را این‌طور بیان کرده است که: آثار حسین منزوی در طرح مجدد غزل و چهره‌ای تازه به غزل بخشیدن، در بین معاصران تأثیرگذار بود. منزوی ازجمله شاعرانی است که به‌رغم گرایش شاعران همدوره‌اش به آثار نیمایی، به غزل پرداخت و به دور از این دیدگاه، با غزل شروع کرده و آثار برجسته‌ای نیز ارایه کرد.

بهروز یاسمی نیز در اظهارنظری عنوان کرده که منزوی در اوج سردمداری احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد، آن غزل‌ها را منتشر کرد و حداقل از سبک هندی هیچ شاعری به اندازه او تأثیر‌گذار نبوده است.

و همایون خرم با نام بردن از بهار، رهی ‌معیری، هوشنگ ابتهاج و شهریار به عنوان کسانی که تحت تاثیر موسیقی بوده‌اند، حسین منزوی را هم در کنار این شاعران قرار داده که سخت تحت تاثیر موسیقی بوده و این به روانی و موسیقایی بودن کلامش کمک زیادی کرده است.

سیدعلی موسوی گرمارودی از حسین منزوی به عنوان یکی از برجسته‌ترین قریحه‌های شعری بویژه در ژانر غزل یاد کرده و گفته است که شعر او دارای نگاه امروزی نسبت به مسائل است.

محمدرضا روزبه هم عقیده دارد: غزل منزوی اگرچه همواره دچار نوسان بود، اما از حیث زبان، ذهن و گرایش‌های فکری تأثیر بسیاری بر شاعران بعدش گذاشت.

به اعتقاد علیرضا قزوه، منزوی مرد غزل روزگار ماست، با این توضیح که شاعران بزرگ در روزگار ما شعرهای‌شان زبانزد مردم کوچه و بازار می‌شوند و منزوی این خصوصیت را داشت و این از مشکلات غزل امروز ما یا همان غزل گفتار و پست‌مدرن، خودنویس، خودکار یا هر اسمی که می‌خواهیم رویش بگذاریم است که نمی‌تواند ضرب‌المثل شود و در حافظه‌ی مردم برود. منزوی در روزگاری که غزل مهجور بود، کارستان کرد.

رضا سیدحسینی کارهای منزوی را حیرت‌آور معرفی کرده و شعرش را از نظر قالب در چنان اوجی متصور شده که به اعتقادش کم‌تر می‌شود با آن برابری کرد و مقایسه‌ها هم اصلاً از نوع هم نیستند.

او خواستار این شده که منتقدان و شعرشناسان بیش‌تر درباره منزوی بنویسند، خصوصاً درباره‌ی قافیه‌هایش که حیرت‌آور است.

امیرحسین سعیدی - شاعر و استاد دانشگاه - با اشاره به این‌که غزل‌های حسین منزوی، خلاقیت غزل‌های حافظ را دارا بوده است، معتقد است: شعرهای منزوی دارای نوعی موسیقی درونی و بیرونی است و با ضرباهنگ جذابی که داراست، هر آهنگسازی را برای ساخت موسیقی جذب می‌کند.

اما حسین منزوی عقیده داشت که اگر منحنی یا نموداری برای شعر معاصرمان رسم کنیم، بی‌شک، دو دهه‌ی ‌30 تا ‌40، از بردارهای بالا و بلند این نمودار خواهند بود، چون نسل حضوریافته در دو دهه‌ی‌ یادشده، در حال پیمودن دوران بالندگی، بلوغ و کمال نسبی‌اش بوده و انگیزه‌ی سرودن نیز داشته است.

این گفته‌ها را غزل‌سرای معاصر در آستانه‌ی پنجاه‌وشش سالگی‌اش (یکم مهرماه‌ سال 81) و پیش از بستری شدنش در بیمارستان وقتی که در محل ایسنا حضور یافت، به زبان آورد.

او زبان را ابزار شاعر و وسیله‌ی دست او می‌دانست.

از حسین منزوی - متولد اول مهرماه 1325 در زنجان - تاکنون آثاری چون: حنجره‌ی زخمی غزل، صفرخان، با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر (مجموعه غزل)، ترمه و تغزل، به همین سادگی، با عشق تاب می‌آورم (مجموعه شعرهای نیمایی)، با سیاوش از آتش، از کهربا و کافور، از خاموشی و فراموشی، این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار) و حیدربابا (ترجمه‌ی منظومه‌ی شهریار به شعر فارسی نیمایی) منتشر شده‌اند.

  • میر حسین دلدار بناب