اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۲۰
ارديبهشت

روزگاری نه چندان دور در تعامل بین انسان و سایر موجودات،این انسان بود که دست بالا را داشت و سایر موجودات از اینکه صفت انسانی یافته اند ارج و منزلت می یافتند و ادیبان نیز از آن منظر آرایه ای به نام تشخیص ابداع کردند که عبارت بود از شخصیت انسانی دادن به سایر موجودات و اشیا.

از باب مثال آزادگی را که صفتی انسانی بود! به سرو نسبت دادند و بخشندگی را به دریا و گریستن را به ابر و خندیدن را به گل و چمن و ... از طرفی دل را که بخشی از وجود انسان بود به هرزه گردی متهم کردند و لب را به غنچه و دهان را به پسته و چشم را به بادام و زنخدان را به سیب و اندام را به سیم و زلف را به شبق مانند کردند... تا اینجای کار انسان زیاد از سرشت ذاتی و طبیعت اطراف خوددور نشده بود و کار به جاهای باریک نکشیده بود و در ازای هر صفتی که داده بود صفات دیگری ستانده بود و به عبارتی بده بستان یا تعامل کرده بود و صلابت را از کوه و صفا را از آیینه و خروش را از آتشفشان و... را از عناصر دیگر طبیعت ستانده بود و بازی به شکل برنده ،برنده پیش رفته بود و سیاست برنده ، بازنده  یا چماق و هویجی در کار نبود.

اما غفران الهی بر جیمز وات مخترع محترم ماشین بخار باد - جد اعلای ماشین های امروزی- که از وقتی که پای ماشین را به زندگی انسان کشید،نظام هستی را به هم ریخت و کلاه ها رفت توی هم! و شیر تو شیر ی شد که آن ورش ناپیدا ! با ورود ماشین به زندگی انسان همه چیز از توازن و تعادل و تعامل خارج شد و ماشین مانند ویروسی خطرناک زندگی انسان را از هم پاشید و به آلایشی پالایش ناشدنی مبتلا کرد...

از قدیم الایام،قاعده ی تعامل چنین بوده است که از هر دستی که دادی از همان دست می گیری! عبارت ادیبانه اش همان هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ سابق است و تعامل مانند دو کفه ی ترازو بوده که اگر بر کفه ای چیزی نهادی باید بر کفه ی دیگر هم معادل یا هم سنگ آن چیز را بگذاری تا توازن و تعامل به هم نخورد و به عبارتی موازنه ی مثبت بر قرار گردد - اگر چه امروزه ترازوهای دیجیتالی با سیاست تک کفه ای خود توازن و تعامل را به هم زده اند و خودشان قانون خود نوشتشان را شکسته اند و تک رو و تک دو و تک خور و تک قطبی ... شده اند - به هر حال از اصل مطلب زیاد دور نیفتیم ، سخن از موازین و معاییر توازن و تعامل بود که بر اساس آن اصول می باید به ازای هر دادنی ستاندنی در کار می بود تا نظام امور از هم نپاشدو کارها بر روال منطق و عقلانیت روان گردد... اما نمی دانم چگونه شیطان ملعون توی جلد جیمزوات رفت و او با اختراع ماشین همه ی نظامات ثابت و لایتغیر زندگی را به چالشی دائمی کشاند و در نظام تعامل و تعادل و توازن رخنه ای مرمت ناشدنی ایجاد کرد و کفه ی آن امور استوار را به نفع ماشین سنگین تر نمود!!!

در تعامل بین ماشین و انسان آن که دچار خسران و زیان شدبی شک انسان بود، چرا که؛اولا در این تعامل اکثرا صفات ماشین بود که به انسان منتقل شد و در عوض انسان نتوانست از صفات خوب و برجسته ی خود چیزی به ماشین بدهد . ثانیا آنچه  از صفات ماشین به انسان منتقل شد همه منفی و ویرانگر و خانمان برانداز بودند نه سازنده و مثبت .ثالثا هر صفتی هم که از ماشین به انسان منتقل شد بر اثر نوعی از جهش و موتاسیون ناشناخته بر شدت و حدت آن افزوده شد به طوری که در بعضی موارد از کنترل خارج شد. فی المثل ترمز بریدن و به جاده ی خاکی زدن که هر دو از صفات ماشین است وقتی به انسان سرایت کرد بعضی ها چنان ترمز بریدند و به جاده خاکی زدند که نه تنها قانون را زیر پا گذاشتند بلکه با سرعت نور از خدا و دین و اخلاقیات و انسانیت و تمام خطوط قرمز گذشتند و در چشم بر هم زدنی از ممالک مختلف فرنگستان سر برآوردند غافل از اینکه ترمز بریدن و به جاده خاکی زدن آنها خیلی ها را به روغن سوزی انداخت و پنچرشان کرد که دیگر نه زاپاس افاقه کرد و نه می شد بوکسل شان کرد!

حال آنکه سابق بر این،تعامل اصول و روال دیگری داشت که به اصل انصاف نزدیک تر بود و جاده یک طرفه نبود! به عنوان مثال در بسیاری از مناقصه ها و مزایده ها طرف شرکت کننده در مناقصه یا مزایده،مختصری سر کیسه را شل می کرد و مبلغ ناچیزی از چرک کف دست/پول ناقابل/ مثلا چند میلیارد را به مأمور مجری مناقصه یا مزایده می پرداخت یا به حسابش واریز یا سرریز می کرد و آن وقت برنده ی یک مناقصه یا مزایده ی ناقابل چند هزار میلیاردی می شد! که در این شیوه ی پسندیده هر دو طرف سود می بردند! به طوری که نه سیخ می سوخت نه کباب !حالا آن طرفش را کار نداریم که چند میلیون نفر ناچیز و بی چیز هم متضرر شده باشند! با یک حساب سر انگشتی هر آدم ضعیف الریاضی هم می تواند بفهمد که در ازای دریافت چند میلیارد تومان مشمول الذمه ی چند میلیون نفر شدن به صرفه تر است و میلیون در برابر میلیارد ، عدد و رقمی نیست همچنانکه نود و نه درصد در مقابل یک درصد عدد قابل توجهی نمی تواند باشد!

با این اوصاف ،برخی از حضرات شاکی اند که چرا بعضی ها هی فیوز می پرانند و آب و روغن قاطی می کنند و جوش می آورند و آمپرشان می زند بالا!!! عجب آدم های کم حوصله و کم جنبه ای !بابا جان کمی طاقت داشته باشید و دندان روی جگر بگذارید وگرنه موتور می سوزانید و اوراقی می شوید! اگر چه باز هم غمی نیست ! امروز و فردا برای آدم های از رده خارج و اسقاطی هم نوبت نویسی می کنند و با مدل جدیدش جایگزین می کنند!!! مدل های جدیدی که نه اختلاس و احتکار بلد باشند،نه معده شان مثل چاه ویل پرناشدنی باشد! بلکه همه مانند اجناس چینی ارزان و مقرون به صرفه باشند البته برای یک عده ی بخصوص!

از تعامل انسان با ماشین نوع تازه یافته ای هم یادم آمد مثلا خیلی ها عادت کرده اند زود زود هنگ کنند و حساب کتاب ها را قاطی کنند و آن وقت خر بیار و باقالی بار کن! چه شود ؟؟؟ حساب ها هی پر شوند و خالی شوند!!! و آن وقت با چراغ سبز یک عده ی بخصوص بعضی از بخصوص های دیگر بریزند سر نعش بی جان شتر بیت المال و قیمه قیمه اش بکنند!!!  چه می شود کرد ؟؟؟ هجی مجی لا ترجی!!! هک ! الهک !یعنی فاتحه مع الصلوات ! مفلس شدی رفت. المفلس فی امان الله...

راستی تا دیر نشده است باید فرهنگستان زبان فارسی را خبر کرد تا تدبیری بیندیشد که چراغ زبان به پت پت نیفتد و اصطلاحات ماشینی دمار از روزگار زبان و فرهنگ در نیاورد! ای دریغ از زبان سره ی همچون سیم رده .

 حالا اگر کسی  معادل عبارات ؛ آب و روغن قاطی کردن،موتور سوزاندن،فیوز پراندن،جوش آوردن،گیرپاچ کردن،ترمز بریدن،به روغن سوزی افتادن،تخته گاز رفتن،چپه شدن،اوراقی شدن،پنچرشدن،به جاده خاکی زدن،بوکسل کردن،آمپر بالا رفتن،بوکساوات کردن،صفر کیلومتر،برق دزدیدن،هنگ کردن،آپدیت شدن،هک شدن ...  را پیدا کرد سلام مرا هم برساند... آخ ای به پت پت افتادم مثل اینکه بنزین تمام کردم !!! کمی با خودم تعامل کنم تا تعادلم حفظ شود...

  • میر حسین دلدار بناب
۱۸
ارديبهشت

 

ژرژ پرک (Georges Perec)ژرژ پرک (1936-1982) بی‌گمان یکی از جالب‌ترین و در عین حال تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر فرانسوی است. مرگ نابهنگام او بر اثر سرطان در 46 سالگی بی‌شک فرصت‌های فراوانی را از این نویسنده بااستعداد گرفت. اما در همین زمان کم نیز آثار پرک در فرهنگ معاصر فرانسه ماندنی، تاثیرگذار و هدف‌مند بوده است.

ژرژ پرک مدت‌ها طراح جدول کلمات متقاطع در یکی از روزنامه‌های مهم پاریس بود و بی‌دلیل نیست که در آخرین و مهم‌ترین کتابش یعنی "زندگی، طرز مصرف" که در 1978 پس از صرف ده سال نگاشته شد، از قهرمان اصلی خود "بارتلبوت" یک دوست‌دار حرفه‌ای پازل می‌سازد. بدین ترتیب آثار پرک شدیداً تحت تاثیر بازی با واژگان قرار دارد و این بازی قبل از هر چیز یک بازی بینامتنی است. پرک که خود آثار فراوانی را مطالعه کرده بود به شدت تحت تاثیر آثار رمون کنو بود.

منتقدین فرانسوی بر تاثیر فراوان گوستاو فلوبر (مخصوصاً رمان ناتمام بووار و پکوشه) در تمامی آثار پرک تاکید می‌کنند. باید به رابطه دوستی و نزدیکی بین ژرژ پرک و رمون کنو به لحاظ تاثیر فراوانی که بر نوشته‌های پرک تا پایان عمر ادبی‌اش گذاشت اشاره کنیم. رمون کنو در سال 1960به همراه دوست ریاضی‌دانش (فرانسوا لولیونه) کارگاه ادبیات بالقوه "اولیپو" را تاسیس کرد که هدف آن آفرینش ساختارهای نوین شعر و داستان بود.

رمون کنو که به لحاظ ساختارشکنی و نوآوری‌های فراوانش در رمان معاصر فرانسه شهرت فراوانی دارد، دو کتاب مهم خود یعنی «رازی در مترو» و «پرواز ایکار» را تحت تاثیر فعالیت‌های کارگاه اولیپو نوشت. نزدیکی پرک با این محفل ادبی نیز همان طور که اشاره شد به گونه‌ای سرنوشت آثار پرک را رقم زد. از سوی دیگر ژرژ پرک زمانی به خلق آثار خود پرداخت که موج اصلی رمان نو و نویسندگان این نحله ادبی همچنان فعال بودند.

تجربه‌‌های خلاقانه‌ای که نویسندگان بزرگی چون کلود سیمون و ناتالی ساروت در حیطه زبان فرانسه انجام دادند، تاثیر فراوانی بر رمان‌نویسی معاصر فرانسه گذاشت. شاید بتوان یکی از حیرت‌آورترین نمونه‌های امکانات متعدد «رمان نو» را کتاب "زندگی، طرز مصرف" پرک دانست. این کتاب مجموعه درهم ریخته‌ای است متشکل از داستان زندگی‌هایی معمولی و مبتذل یا اگر بهتر بگوییم خارق‌العاده که در یک ساختمان مسکونی به وقوع می‌پیوندد؛ همراه با فهرست کاملی از مکان‌ها و اشیا که به صورتی آشفته حضوری نابهنگام دارند و این در حقیقت اعتقاد پرک به رسالت ادبیات و رمان است که معتقد بود عمل نوشتار و خواندن می‌تواند به آشفتگی‌های اطراف ما نظم و اصولی بدهد.

کتاب "زندگی، طرز مصرف" با مقدمه‌ای درباره هنر پازل آغاز می‌شود که به تعبیر پرک استعاره هنر رمان و همین طور استعاره زندگی و هستی انسان است. پرک معتقد بود رمان‌نویس تصمیم می‌گیرد، محاسبه و تحقیق می‌کند و فعالیت آن دیگری را پیش‌بینی می‌کند. به همین ترتیب است ماجرای فاعل زنده که وظیفه‌اش بازسازی تصویری به هم ریخته است که ضرورت حیاتی انسان در دنیا است.

رمان "چیزها" اولین کتاب ژرژ پرک است که در سال 1965 منتشر می‌شود و در همان سال نیز برنده جایزه "رنو دو" می‌شود . زندگی واقعی "ژروم و سیلوی" در حقیقت بسیار محقرانه است. دانشجویانی هستند غیرممتاز که بدون مدرک تحصیلی قابل توجهی وارد زندگی حرفه‌ای شده‌اند. جوانانی خرده بورژوا که هدف ثروت اندوزی ذهنشان را مه‌آلود کرده است. داستان در آغاز سال‌های دهه 60 میلادی می‌گذرد. جنگ الجزایر در جریان است و سیاست‌های شارل دوگل که در فرانسه به "گلیسم" معروف است. ژروم و سیلوی که شاید بتوان گفت در حوزه روان‌شناسی اجتماعی فعال هستند، مشغول نظرخواهی از مصرف‌کنندگان هستند:

«خوش دارید رختخوابتان چه شکلی باشد؟»، «درباره ماشین رختشویی خودتان چه نظری دارید؟» کتاب در حقیقت هجو تندی است بر ضد جامعه مصرف‌گرا و مصرف‌زده فرانسه در آن سال‌ها و از این رو در ابتدا با استقبال محافل فرهنگی فرانسه روبه‌رو و به عنوان (رمانی جامعه‌شناسانه) پذیرفته شد، ولی رفته رفته از اعتبار این اثر کاسته شد و تنها به عنوان رمانی که تحت تاثیر آثار فلوبر نوشته شده، مورد تمجید قرار گرفت.

کتاب "چیزها" به مراتب بیش از آن چه در آغاز به نظر می‌رسید، شرح حال خود پرک است. ژروم و سیلوی به هیچ رو شخصیت هایی جامعه‌شناختی نیستند، بلکه آنان در دل آن رابطه‌ای جای دارند که بعدها همواره فکر پرک را به خود مشغول داشت، یعنی هویت وابسته به چیزهای مبتذل؛ دوری از ابتذال و امر مبتذل همواره ذهن پرک را به خود مشغول کرده بود.

ژرژ پرک در رمان "ناپدیدشدگی" که بی شک متهورانه‌ترین اثر او است، بازی جالبی با حروف انجام می‌دهد تا بار دیگر ثابت کند هنر زاییده تقید و التزام است. ناپدیدشدگی با ظواهری از رمان پلیسی (ناپدید شدن شخصی به نام آنتوان ووال و سپس تعدادی دیگر در اطراف او) آغاز می‌شود. این کتاب به لحاظ نگارشی (لیپوگرامی) است. لیپوگرام متنی است نوشته شده به زبانی کاهیده به یک یا چندین حرف. در این رمان حرف E پربسامدترین حرف در زبان فرانسه غایب است و حتی یک بار هم از آن استفاده نمی‌شود. ناقدان ادبیات معاصر فرانسه درباره این کتاب اظهار نظرهای فراوانی کرده‌اند. پیر برونل در کتاب تاریخ ادبیات فرانسه در قرن بیستم می‌گوید، از آن جایی که این رمان پس از مرگ مادر نویسنده نوشته شده است، فقدان حرف E در این کتاب در حقیقت فقدان مادر است.

پرک در این کتاب قصد دارد قید و بند قاعده صوری را به هم بریزد و با شور و حرارتی مقاومت‌ناپذیر همه تقلب‌های ممکن و قابل تصور را برای خود قایل شود. پرک در کتاب بعدی خود "ارواح" که در سال 1972 منتشر می‌شود، حرف E را پیروزمندانه به رمان خود برمی‌گرداند که این بی‌گمان از قریحه طنز و شوخ طبعی فراوان پرک حکایت می‌کند. ژرژ پرک علاقه فراوانی داشت که منتقدین کتاب‌های خود را همواره به باد تمسخر و طنز بگیرد.

وجه دیگر آثار ژرژ پرک اشعار او است، هر چند که پرک بیشتر به عنوان یک داستان‌نویس در ادبیات فرانسه مطرح است، اما دو مجموعه شعر با عناوین "الفباها" و"خاتمه و دیگر اشعار" از او به جا مانده است. شعر ژرژ پرک عمدتاً تحت لوای کارگاه اولیپو و تجربه‌های زبان محورانه این کارگاه ادبی قرار دارد. پرک بر آن بود که یک سره به آن چه بقایای فن سخن‌وری بود پشت کند. امکانات نوجویانه و تجربه‌گرایانه اولیپو نیز این امکان را برای او فراهم کرده بود.

مریم السادات فاطمی/به نقل از کتاب نیوز/

  • میر حسین دلدار بناب
۱۴
ارديبهشت

بسیاری از علمای اعلام حوزه ی زیست شناسی خصوصا زیست جانوری را اعتقاد بر آن است که باید یرای بقا بر روی کره ی زمین دست به منازعه و مناقشه و مقاتله و مجادله و مبارزه و...زد تا بتوان زنده ماند!اگر چه این شیوه به حذف رقیب از صفحه و صحنه ی روزگار بینجامد!

گروهی از علمای حوزه ی معرفت شناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی و فلسفه و ... را عقیده بر خلاف نظر علمای زیست است و اینان به جای مجادله و مقاتله و مناقشه و منازعه و مبارزه و...گفتمان و مناظره و مفاهمه و مسامحه و مکاتبه و...را پیشنهاد می کنند.

البته علمای اعلام حوزه های دیگر را نیز آرا و نظرات دیگری است که به نوبت خود دارای نقاط قوت و ضعفی است که فعلا به آنها نمی پردازیم تا اطاله ی کلام نشود.

و اما علمای زیست بنای دیدگاه خود رابر ستون تنازع بقا بنیان نهاده اند و بر بقای قوی و فنای ضعیف پافشاری می فرمایند! و گاه پا را از آن هم فراتر نهاده و بر لزوم و وجوب تنازع تاکید می کنند و بر بقای اصلح و برتر اصرار می نمایند یعنی همان نژاد و نسل برتر که زمانی نه چندان دور جناب هیتلر داعیه دارش بود و مقوله ی تنازع را از حیوان چهار پا به حیوان دوپا تسری بخشیدو شد آنچه نباید می شد!

لازم به ذکر است که در اکثر این منازعات که گویی تقدیر ازلی باشد همیشه یک گروه بازنده اند و گروه دیگر برنده و درنده و چرنده و خورنده و گزنده و...!!!

تاسخن دراز نشده و کار به جاهای باریک نکشیده است دامن سخن فرا باید چیدو به اصل موضوع پرداخت که اهم گروه ها و طبقات متنازع است.

پاره ای از طبقات و صنوف و گروه های متنازع عبارتند از؛

/شیر و ببر وپلنگ و یوز - آهو و گور و گاو و گوسفند/ وال و کوسه و نهنگ  -  دولفین و ماهی و ماهی گیر / محتکر و مختلس و گران فروش و کم فروش  -  مستضعف و مستهلک و کارگر و کارمند / پول مند و گول مند و زورمند و سورمند  -  بینوا و ساده لوح و ضعف مند و دردمند / عقاب و شاهین و تیهو و قرقی  -  کبوتر و کوکو و بلبل و صلصل / گرگ و روباه و شغال و کفتار  -  گوسفند و بره و مرغ و گوزن / انواع آدم و آدم و آدم و آدم  -  آدم ها و حیوانات و نباتات و جمادات /  گاو و گوسفند و بز  -  علف و گیاه و درخت / مار و عقرب و زنبور و رتیل  -  آدم و آدم و آدم و آدم / شارلاتان و دودوزه باز و هزار چهره  -  شرافتمند و صداقت پیشه و صافی ضمیر / خیانت کار و دروغ زن و چرب زبان  -  امانتدار و راست گفتار و ساده لوح / رابطه باز و پارت باز و رشوه خوار  -  ضابطه مند و درست کار و درست کردار /خویشاوند سالار و منفعت سالار و زیاده طلب  - شایسته سالار و حق سالار و قناعت پیشه / ارباب قدرت و ارباب ثروت و ارباب شهرت و ارباب شهوت  -  اهل فکرت و اهل حکمت و اهل حرمت و اهل عفت / ارباب جفا و ارباب خطا و ارباب دنیا -  مردان وفا و مردان صفا و مردان عقبا / ارباب نفاق و ارباب افتراق و ارباب اختلاف  -  اهل وفاق و اهل اتفاق و اهل ائتلاف /  و قس علی هذا...  

  • میر حسین دلدار بناب
۰۷
ارديبهشت

با مقوله ی متشابهات از بچگی آشنا شدم.مثلا وقتی کسی را می خواستند به سنگدلی و قساوت نسبت دهند می گفتند:مثل شمر است یا یزید یا خولی یا خوخو و لولو خرخره و...و من هی می پرسیدم شمر کیه یا یزید کیه ویا لولو خرخره یعنی چه و ... این شبیه کردن ها دامنه اش درازتر شد و درازتر شد و من هی پرسیدم و پرسیدم و بالاخره متوجه شدم کار از آنچه که من فکر میکردم دراز دامن تر است و بیخ پیدا کرد...

یک روز زمانی که دانشجو بودم رفتم داروخانه تا نسخه ی مادرم را بگیرم. نسخه پیچ گفت: دو قلم از داروها را نداریم ولی اگر خواستی مشابهش هست. گفتم جل الخالق! مشابه دیگر چه صیغه ای است؟ مگر دارو هم مثل شمر و یزید و خولی است که مشابه داشته باشد! گفت: زیاد هم فرقی با اصلش نمی کند. گفتم: اگر آن طور است پس اصلش کجاست؟ بالاخره نسخه پیچ بعد از توضیح مفصل مشابهش را داد و من هم به ناچار راضی شدم و نسخه را گرفتم...

در دانشگاه داشتم فلسفه می خواندم، بعد از یکی دو ترم متوجه شدم ای بابا متشابهات اینجا هم دست از سر من بر نمی دارند و اکثر فیلسوف ها افکارشان مشابه هم است... قید فلسفه را زدم و رفتم سراغ ادبیات محض. چشمتان روز بد نبیند باز من بودم و عالمی از متشابهات و آش همان آش بود و کاسه همان کاسه! همه ی تشبیهات و استعارات و کنایات و ... گویی از روی هم کپی شده بودند و مانند آن بود که نسخه ی فکری شعرا و نویسندگان را یک نفر پیچیده باشد!...

چاره ای نداشتم باید روزهای تکراری و ملال آور دانشگاه را تاب می آوردم. گاهی رمانی یا مجله ای با خود به کلاس می بردم و در کنج ردیف آخر می نشستم و دور از چشم استاد در عالم خودم غرق می شدم و  آنچه نمی شنیدم افاضات حضرات اساتید بود... - و صد البته که چند نفر از اساتید عزیزم از این قاعده مستثنا بودند همچون دکتر سرکاراتی،دکتر منصور ثروت،دکتر یثربی،دکتر معدن کن - و چه رمانهای بی نظیری که فرصت خواندنش از این طریق به دست آمد؛ کلیدر،جای خالی سلوچ ،در اقلیم باد،روزی به درازای یک قرن ،یک روز ایوان دنیسوویچ ،در دل گردباد،دن آرام ،پرنده ی خارزار،اینجه ممد،دکتر ژیواگو،برادران کارامازوف،جنایت و مکافات، زوربای یونانی،برادرکشی،مسیح بازمصلوب ،گزارش به خاک یونان،آزادی یا مرگ ،آخرین وسوسه ی مسیح ،خرمگس،دانه ی زیر برف ،خشم و هیاهو،الوداع گل ساری،سال های ابری،سمفونی مردگان، پیکر فرهاد، سال بلوا،مدارصفردرجه،بارهستی،شوخی،رستاخیز،جنگ و صلح،مادر،تاراس بولبا،خوشه های خشم،سینوهه،پیرمرد و دریا،وداع با اسلحه،ضدخاطرات،صد سال تنهایی،پرندگان مرده ،پاییز پدر سالار،رازهای سرزمین من،همسایه ها،شب اول قبر،تنگسیر،به سوی فانوس دریایی و و و ...یادش به خیر...

برای فرار از مقوله ی مشابهات و متشابهات بعد از ادبیات دست به دامن تاریخ شدم و از آن پس مردم شناسی و روان شناسی و ... ولی باز...

به نظرم رسید که باید برای متشابهات نیز مانند مترادفات و متضادها و ... بابی گشوده شود و جایگاهی درخور اختصاص داده شود و آنها نیز مانند اعضای یک خانواده در کنار هم قرار داده شوند هر چند مانند بسیاری از افراد خانواده ها زیاد هم باهم وجه شباهت و میانه ای نداشته باشند! و گاه بیگانه تر از بیگانه هم بوده باشند!!!

حال پاره هایی از این کشف جدید را رونمایی می کنیم؛

/مته روی خشخاش گذاشتن - مو از ماست کشیدن - باریک بینی - دقّت نظر - ضابطه مندی -تو هوا قاپیدن/ تسامح و تساهل - رواداری - اغماض - مدارا - چشم پوشی - غمض عین - سمحه سهله - آزاد اندیشی -سهل گیری/ مردن - فوت شدن - دار فانی را وداع گفتن - قالب تهی کردن- ارتحال - به دیار باقی شتافتن - ریغ رحمت سر کشیدن - به ملکوت اعلی پیوستن- خرقه تهی کردن/ هلاک شدن- به درک واصل شدن- تون به تون شدن- اسیر مالک دوزخ شدن- زرتش قمصور شدن- شناسنامه باطل شدن- معدوم شدن-غزل خداحافظی را خواندن/ رشوه- زیرمیزی- پول چایی- پول ناهار- انعام- کادو- باج سبیل- پول زور- پیشکشی- پاداش/ پارت بازی- باند بازی-رابطه باری- آشنا بازی- خویشاوند بازی / اختلاس- احتکار- پول شویی- پول روبی- پول خواری -رانت خواری/ جعل مدرک- جعل اسناد- جعل اسکناس- جعل چک پول- جعل هویت / خودی- آشنا- هم مرام- هم گروه- هم حزبی- هم مسلک - هم کیش- هم فکر - همدل / موش دواندن - گربه رقصاندن - چوب لای چرخ کسی گذاشتن - مانع تراشی - ان قلت آوردن - سنگ اندازی کردن - امّا و اگر آوردن/ نمک به حرام - چشم سفید -  نمک خوردن و نمکدان شکستن - چشم دریده - حرام لقمه / آتش بیار معرکه - دو بهم زن - فتنه جو / پنبه ی کسی را زده - زیر آب کسی را زدن - سر کسی را زیر آب کردن - برای کسی پاپوش درست کردن - برای کسی خواب دیدن -آمپول زدن / چرب زبانی - زبان بازی - مداهنه - تملّق - مجیز - تعریف و تمجید - پاچه خواری -دستمال یزدی/ شیر کردن  - پاشنه ی کسی را کشیدن - هندوانه زیر بغل کسی نهادن - کسی را باد کردن - کوک کردن / کوچه بازاری - بنجل / هرهری مذهب - دمدمی مزاج - اهل حزب باد - بادیسم - هردم خیال - ابن الوقت -نان به نرخ روز - نان به مزد/ اسکندر - نرون - چنگیز - تیمور - هیتلر- موسولینی - استالین - صدّام / بازار گرمی کردن - تنور چیزی را گرم کردن -پیاز داغ چیزی را زیاد کردن/ دلّال - کار چاق کن - واسطه - پارت - کلید - آشنا / پشت گوش اندازی- ناشنیده گرفتن - خود را به کوچه ی علی چپ زدن- خود را به نفهمی زدن - تجاهل العارف / رگ خواب کسی را پیدا کردن - زبان کرد را خلج دانستن - کلید کسی دست کسی بودن - زبان لال را مادرش فهمیدن / گرگ و میش - موش  و گربه - کارد و پنیر - آتش و پنبه - گبر و مسلمان - جن و بسم الله - دزد و پاسبان / سر کسی بوی قورمه سبزی دادن - بوی الرحمن کسی بلند شدن - به پیشواز مرگ رفتن - خون خون گفتن - سر خود را به چماق ساییدن - با دم شیر بازی کردن  - چوب تو لانه ی زنبور کردن  - پا روی دم مار گذاشتن / تبانی کردن - ساخت و پاخت کردن - نقشه کشیدن  - دو دوزه بازی  / دم کسی را دیدن - سبیل کسی را چرب کردن - کد خدا را دیدن و ده را چاپیدن - دم داروغه را دیدن / حرص - طمع - آز ـ زیاده طلبی - سیری ناپذیزی - چاه ویل/ رادی - جوانمردی - مردانگی - مشدیگری - داش مشدی - عیّاری / کسی را تو هچل انداختن - دست کسی را توی حنا گذاشتن -دست کسی را تو پوست گردو گذاشتن - پوست هندوانه زیر پای کسی انداختن - زیر پای کسی را خالی کردن /هفت کسی گرو هشتش بودن - آسمان جل - پاپتی - ندار - پابرهنه - مفلس / مقام  - منصب - پست - سمت - مسئولیت - ریاست / مکر - نیرنگ - حیله - کلک - خدعه - تزویر - شیله پیله - حقّه / دارا - خرپول - ثروتمند - متمول / در رفتن- جیم شدن- فلنگ را بستن- حب جیم خوردن / تازه به دوران رسیده - نوکیسه / متظاهر - ریاکار - دورو - چند چهره - هزار چهره -منافق -مزور / نالوطی - ناجوانمرد - نارفیق - نامرد / ریگی به کفش داشتن- کاسه ای زیر نیم کاسه داشتن - خورده شیشه داشتن / ادامه دارد...

  • میر حسین دلدار بناب
۲۴
فروردين

چنین گوید؛ امیر حسین ابن امیر مهدی در کتاب مستطاب خردنامه ی گشایش و رهایش(خرسندی نامه) که مدتهای مدید در میان متون پندنامه ها و خردنامه ها گشت و گذار همی کردم تا نصایحی بایسته و شایسته پیدا همی توانم کرد تا دوستان و دوست داران مشفق را رهاوردی در خور باشد .

پیدای پنهان را گواه همی گیرم که خیر خواهی ا م بر آن داشت تا شمه ای از تجارب خویش و بیگانه گرد آورم تا هر آنکه را رغبتی بود بر آن کار کند و اگر نه فرو گذارد که حرجی نیست و دل خوش می باید داشت.

به آن سبب پندهای چون قند پرداختم در صد بند تا اگر در عمل آید فایده و خیر افزاید و اگر در عمل آورده نشود باری از نظر گذرانده شود تا ثواب آن عاید اموات این بنده و خوانندگان گرامی گردد ان شاالله تعالی. والسلام

۱)سخن نرم و لطیف گفتن هنری است بزرگ و ارجمندکه کارها بی مدد آن پیش نتواند رفتن پس بر تو باد آموختن و به کار بستن این هنر و فن شریف!

۲)زنهار قبل از سخن گفتن تمام گوشه وزوایای امر را خوب بسنج تا پشیمانی ببار نیاورد و انگشت ندامت نگزی.

۳)اگر خواهی سخنت بر دل شنوندگان اثر کند و به مقصود برسی ،سخنان بزرگان و عالمان و عارفان و حکیمان بر سخن خود بیامیزکه خلق را سخنان بزرگان خوشایند باشد.

۴)هرگز در سخن گفتن از آیات و احادیث غافل مباش که در بیان مقصود برهانی قاطع تر از آن نیابی و کس را جرأت مخالفت با آن نباشد.

۵)مکث کردن و حیرانی نمودن و آه کشیدن و گریه کردن و برسر کوبیدن و بیهوش افتادن از ظرایف و طرایف سخن رانی دان که بی مدد آنها سخنانت بر دلها سرد گردد و مرادت بحاصل نشود.

۶)اگر خواهی که رمز و راز آیین سخن رانی تمام دانی آگاه باش که این کار بی مدد گروهی فریادکش و احسنت گوی موافق به حصول نپیوندد، پس بر تو باد که همیشه از این گروه در رکاب داشته باشی که به تنهایی کار لشکری توانند کرد.

۷)مباد که سفله گان و فرومایگان را از خود بیازاری که اینان را در میان بزرگان و دولتمندان دوستان ذی نفوذی است که به طرفة العینی بنیاد آدمی توانند انداخت.

۸)اگر چه علم و فضل و هنر مطاعی گرانقیمت است اما بی پشتوانه ی ثروت و مکنت ،کمیتشان لنگ است!

۹)حال که احوال علم و فضل و هنر بر تو معلوم گشت پس تا توانی گرد علم و فضل و هنر مگردتا بار خود سنگین نسازی و در عیش و فراخی توانی زیست!

۱۰)تا توانی گرد دوست و رفیق نگرد که خوب آن حکم دست شکسته را دارد که وبال گردن است و بد آن مانند مار در آستین است!

۱۱)از صاحبان مقام و منصب ، وفا و کرم چشم مدار که آهن سرد کوفتن باشد و آب در غربال کشیدن!

۱۲)برتو باد حفظ ظاهرکه از مستحبات مؤکد است و خلق را بر تو راغب تر نماید.

۱۳)بر تو باد تعریف و تمجید همگان تا بی زحمت و هزینه دل ها را متمایل به خود گردانی چرا که هیچ آفریده ای نیست که از تعریف و تمجید بی جا خوشش نیاید!

۱۴)هیچگاه بر عیب مردمان انگشت نگذار تا محبوب القلوب همگان باشی.

۱۵)در هیچ کاری بر مردمان پیشی مگیر تا منفور و مطرود نگردی!

۱۶)خاطر مغروران و خودپسندان وسفله گان و فرو مایگان میازار تا آسوده خاطر توانی زیست!

۱۷)مباد که صاحبان منصب و مکنت و ثروت و شهرت و عدت را خوار شماری که تباهی آور است!

۱۸)اتفاق را اگر با بزرگانت مجالستی افتاد، سخن جز بر وفق مراد آنان مگوی که مایه ی سلامت و سعادت است. 

۱۹)به هوش باش که هرگز در هنگامه ها و اختلافات داخل نشده و طرفداری از گروه و نحله ی خاصی نکنی که چنین کارها از اوصاف عاقلان نباشد.

۲۰)ایمان بهتر از کفر،آرامش بهتر از آشوب،سلامتی بهتر از بیماری،ثروت بهتراز فقرو زندگانی بهتراز مرگ شمار.

۲۱)حرمت اهل قلم و اصحاب علم و هنر نگهدار که اینان گروهی بیچاره و دلشکسته اند!

۲۲)شاعران و سخنوران را سخنانی خوش گوی تا به کمتر هزینه ای دلشان به دست آورده باشی که اینان از دنیای به این بزرگی تنها به کلمات دل بسته اند.

۲۳)در سفر و حضر همیشه تنهایی اختیار کن تا از شر شروران و بد خواهان ایمن توانی زیست.

۲۴)بر سر هر سفره ای نشستی شکمی از عزا درآور و بر صاحب آن سفره لعنت بفرست که سفره های رنگین حاصل خون دل بیچارگان و بینوایان است.

۲۵)تا توانی رعایت اصول جوانمردی و حق نان نمک مکن تا از پیشرفت و ترقی باز نمانی!

۲۶)در حق هیچکس دل سوزی مکن تا عیشت منغص نگردد و پشیمانی ببار نیاورد.

۲۷)به هوش باش که حق پدر و مادر نادیده گرفتن اول قدم توفیق است در پایمال کردن حقوق دیگران و الا توفیق رفیق راه نخواهد بود!

۲۸) تا توانی دست در جیب خود مبر وبه حساب دیگران زندگی کن تا در تنگنا و مضیقه نیفتی.

۲۹)همسر از خاندان صاحب مکنت و قدرت برگزین تا خود و تخم و ترکه ات بی هیچ زحمتی از زندگانی برخوردار گردی.

۳۰)اگر قولی دادی که بیم زیان در آن بود فی الفور سخن خود عوض کن که هیچ چیز اولی تر ازدفع زیان نیست!

۳۱)از معاشرت با کریمان و گشاده دستان بپرهیز تا از خوی بدشان در امان باشی!

۳۲)سخن مگوی تا در خطا نیفتی که زبان حیوانی درنده است که در بند به !

۳۳)کری به از شنوایی،کوری به از بینایی،نادانی به از دانایی و گنگی به از گویایی شمار تا در خطر نیفتی!

۳۴)به فکر وذهنت مجال جولان مده تا گرد سؤالات بی جواب و مسئله دار نگردد تا بی تشویش زندگانی توانی کرد!

۳۵)آب را حرمت دار و در مسیر آن شنا کن که خلاف مسیر آب شنا کردن کار ابلهان باشد!

۳۶)حرمت باد نگهدار و از هر جهت وزید همراهی اش کن تا به مراد برسی.

۳۷)به سان خاک فروتن باش و خاکساری پیشه کن تا خاکت را به باد ندهند!

۳۸)آتش را مقدس دان و به پای خود در آتش مرو و  هرگز به دست خود آتش بر زندگانی ات نزن!

۳۹)از اعجاز رنگ ها غافل مباش وبه هر رنگی خواستی درآی که یکرنگی ملال افزاید و به کار نیاید!

۴۰)نان به نرخ روز خور اگر چه بسی گران باشد که هیچکس از اول خلقت تا به حال از این کار زیان ندیده است!

۴۱)پای به اندازه ی گلیم دراز کردن از دون همتی شمار که صفتی بس نکوهیده است و فقر و بینوایی آورد!

۴۲)غم دیگران مخور و در پی آن باش تا گلیم خود از آب بیرون کشی اگر چه دنیا را آب ببرد!

۴۳)تاآب از سرت نگذشته و آتش در هستی ات نیفتاده و خاکت بر باد نرفته ،حرمت عناصر اربعه را نگهدار!

۴۴)اتفاق را اگر منصب و مقامی یافتی، چون و چرا در کار نیاور و اطاعت محض پیشه کن تا دیر زمانی بر مسند قدرت تکیه توانی زد.

۴۵)مروت و فتوت و حمیت و صداقت و امانت در کار مگیر تا ندامت نبری و ستوده ی اقران گردی!

۴۷)مدام تبسم و لبخند بر چهره دار تا دل مردمان به دست آوری که شیوه ای پسندیده است!

۴۸)اگر قصد نابودی حریفی داشتی ،خنجر از پشت زن که به صلاح اولی تر است.

۴۹)زیرآب کسان را آرام آرام و آهسته بزن که کسی را در حقت گمان بد نیفتد!

۵۰)در حق هیچکس نیکی مکن تا جواب آن به بدی و ناسپاسی ندهند!

۵۱)از خوب رویان و دیوانیان و نوکیسه گان و سفله گان و فرومایگان و دولتیان وفا مجوی ونیکی و خیر امید مدار !

۵۲)نان از برای نام تباه مکن که این کار شیوه ی نودولتان و نو کیسه گان است!

۵۳)پند عارفان و سخن حکیمان در گوش نگیر تا دچار شک و تردید نگردی که شک بدترین دشمن آدمیزاد است!

۵۴)با اهل علم و معرفت و هنر مجالست مکن تا از راه به در نیفتی!

۵۵)پخته خواری را فرو مگذار که هنر خاص خواص است و سود و خوشدلی و شادابی بسیار به بارآورد!

۵۶)مباد بر کس اعتماد کنی که بس مفسده ها که از اعتماد کردن بی محل در جهان افتاده است!

۵۷)موقعیت ها را به دیگران وامگذار تا نادم و پشیمان نگردی و خسران دامنگیرت نگردد!

۵۸)فروتنی فرو گذار و غرور پیشه کن تا حشمت و حرمتت افزون گردد!

۵۹)از گشاده دستی و بذل و بخشش پرهیز کن تا به تهی مغزی منسوب نگردی!

۶۰)گره از پیشانی و چهره دور مساز تا به حشمت و اقتدار تعبیر نمایند!

۶۱)نان قرض دادن از اسباب ترقی شمار و ازآن غفلت منمای!  

۶۲)تا توانی گرد محبت کردن مگرد ،چه بسیار مرض ها که از محبت کردن بی حاصل واقع شده است!

۶۳)زیاده طلبی پیشه ساز و هرگز به سهم خود قانع مباش تا به بلند همتی شهره گردی!

۶۴)غرور و خودپسندی پیشه ساز لیکن آن را زیر لباس فروتنی پنهان کن تا عوام را بر تو رغبت افزاید!

۶۵)هرگز جانب احتیاط فرو مگذار و گرد خطر مگرد تا سلامتی را قرین باشی.

۶۶)به وعده های مردمان دل خوش مدار که حریص را وعده ی دروغگویان از راه به در برد و در کوزه ی فقاع اندازد!

۶۷)نقد را به نسیه مفروش و سرکه ی نقد به از حلوای نسیه بدان

۶۸)مال و ثروت خویش از جان و دل حفظ کن که فقیران را ارج و قربی پیش هیچ کس نباشد.

۶۹)فقیران از خویش بران که اگر خدای خواستی آنان را از جمله ی ثروتمندان قرار می داد و البته که در فقرو غنا حکمتی است و خلایق از آن بی خبر!

۷۰)بوی خوش و روی خوش و خوی خوش از نعمات خاص الهی دان و بر صاحبان آن حرمت نمای که رضایت خداوند کسب کرده باشی!

۷۱)از آنجایی که دو رویی و دو خویی از صفات نکوهیده است از دادن و ستدن، ستاندن را برگزین تا دورویی نکرده باشی! 

۷۲)اگر سخنی ناخوشایند شنیدی ناشنیده شمار تا به بزرگی منسوب شوی.

۷۳)بسیار افتد که دیده نادیده باید شمرد که این صفت جاذب قلوب است و جاه و مقام افزاید.

۷۴)از میان کام و نام ، کام برگزین که زنده ی ناکام و مرده را نام به کار نیاید.

۷۵)بخت بیدار به از وجدان بیدار شمارکه وجدان خفته اش به کار آید و بخت بیدارش!

۷۶)اگر چه عقل بزرگترین نعمت خداوند است اما گاه گاهی باید که عقل را لگام زنی تا مانع التذاذ و کامرانی نشود!

۷۷)عمر در کسب علم و هنر تباه مکن که تجارت بی سود است و خیر دنیا و آخرتش نیست!

۷۸)زنهار گرد رزق حلال مگرد که حاصلی جز پریشان روزگاری و فقر وفاقه ندارد !

۷۹)سخن راست جز از دیوانگان و کودکان مشنو که غیر از این گروه همه را دل پر از کینه و غرض و مرض است!

۸۰)دروغ مگوی لیکن اگر دروغ خواستی گفتن ،دروغ های بزرگ گوی تا همگان باور دارند!

۸۱)راستگویی پیشه مساز تا بر دل های مردمان گران نیایی و ۀسوده توانی زیست!

۸۲)عبادت به جماعت به جای آور که اگر خیر آخرت نیز نیافتی خیر دنیا یابی ومعتمد مردمان گردی!

۸۳)خواستن توانستن است پس بخواه تا داده شود که هرگز بدون طلب چیزی بحاصل نتوانی کرد!

۸۴)بترس از کسی که از خدای خویش نترسد چه آنکس که از خدا پروا نکند به هر کاری دست تواند یازید!

۸۵)بر هر منصبی دست یافتی فی الفور بار خود بربند که کاروبار از آن جهت قرین هم قرار داده اند!

۸۶)به سری که درد نمی کند دستمال مبند که دستمال را کاربردهایی بهتر از به سر بستن است که اگر اصول آن دانی در اندک زمانی دست دهد که مال یابی!

۸۷)اگرزمانی بار خود بستی زوایا و خبایای کار خوب بررسی کن تا کج و کو له نشود که بار کج به منزل نمی رسد و زحمت می افزاید!

۸۸)ابن الوقت باش تا از همه ی نعمات دنیا بهره توانی بردن که زندگانی بیش از یک بار ارزانی نداشته اند!

۸۹)شاخ در شاخ شدن کار گاوان دان و از آن بپرهیز و اگر کسی را انداختن خواستی با دست دیگران بینداز تا کار بزرگان کرده باشی!

۹۰)گرهی را که با دست می توان گشود هرگز با دندان مگشا که به صلاح اولی تر است!

۹۱)سخن حق مگو تا بر دل ها گران نیایی و خلق را دشمن خود نکرده باشی!

۹۲)افتادگان را پای زن تا مطیعت شوند و بر بیچارگان رحم میاور تا خلاف مشیت الهی رفتار نکرده باشی!

۹۳)از های و هوی عربده کشان و هوچی گران دوری کن که اینان  با منطق و عقل بیگانه اند و بهره ای از مردمی و انصاف ندارند.

۹۴)قدر عافیت به هنگام عافیت دان که اگر از دست رفت بازآوردن نتوان و کاها مشکل گردد.

۹۵)فال گیران و رمالان و دعانویسان و افسونگران و  ... از خود میازار تا بی رنج و عنا زندگانی به سر آری!

۹۶)غم و غصه واندوه مکروه دار و تا توانی شادمانی پیشه کن که یک روز شادمانی به از صد سال غم و اندوه.

۹۷)اگر زمانی هوای توبه بر سرت افتاد آن را به دوران پیری حوالت کن که جوانان را توبه نشاید!

۹۸)رضایت خالق رضایت مخلوق دان و در جلب قلوب مردمان بکوش تا پیش خالق غمازی و نمامی نکنند!

۹۹)هزل وطنز وفکاهه را ارج بنه و سخنان حکیمانه در میان آن جوی و هزالان وطنازان و فکاهیان را حرمت بگذار که اینان گروهی دردمندند و از رنج دانایی رنجور.

۱۰۰)زنهار مطالب پندنامه ها راسبک مشمار که حاصل عمر حکمای سلف و خردمندان روزگار باستان است و سبک شمردن آن ها سبب خسران و ندامت است.

اندرزهای فراوان دیگری نیز می توانستم داد لیکن به پندی ویژه این مقال را به پایان می برم که هر آینه اگر تو را گوش شنوایی بوده باشد همین مقدار کفایت همی کند و اگر نه صد چندان نیز اگر همی گویم و نویسم سودی نخواهد داد.

ای فرزند دیر زمانی است که همگان به طول زندگانی می اندیشندلیکن اگر از من شنوی تو به عرض زندگی بیندیش که بسیاری از موجودات همچون لاک پشت و کلاغ به طول عمر معروفند ، اما فرزند آدمی را اگر عمر طولانی می باید نه به خاطر خود عمر بلکه به آن سبب است تا در زندگانی چه کارهای بزرگ تواند کرد که آثار آن تا ابد باقی بماند و خیر و نیکی و انسانیت افزاید و گرنه مانند بهایم زیستن را فضیلتی سراغ ندارم و بر طالبانش وا می گذارم... والله اعلم بالصواب .

  • میر حسین دلدار بناب