اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۱۴
شهریور

رساله ی بدون شرحیه

نقل است دزدی شب هنگام بالای دیواری رفته بود و قصد داشت اساس خانه را به یغما ببرد و صاحب خانه را به روز سیاه بنشاند! غافلی بی خبر از گردش وارونه ی روزگار از آن حوالی می گذشت.

از دزد پرسید بالای دیوار چه کار می کند؟ دزد چیره دست که احوال دماغی فرد سوال کننده  را  در یک نگاه حدس زده بود! پاسخ داد که مشغول نواختن تنبورم! غافل گفت:  پس کو صدای تنبور؟! دزد جواب داد اگر می خواهی صدای تنبورم را خوب بشنوی از اینجا دور شو و تا صبحگاه صبر کن که سحرگاه صدای تنبورم را همگان خواهند شنید!

فردای آن روز خبر در همه ی شهر پیچید که شب هنگام خانه ی فلان شخص مورد دستبرد واقع شده است. مرد غافل تازه  شستش خبردار می شد که شب هنگام چه ماجرایی در شرف وقوع بوده است!

این حکایت بدان آوردم که غافلان بدانند که آهنگ های بسیاری که امروز می شنوند، حاصل پنجه ی  پاک دستانی است که از هشت سال پیش تا چند صباح قبل نواخته شده است...

-------

حکایت کنند که گاوی تشنه به هوای فرونشاندن عطش سر در داخل خمره ای کرد، آب که نیافت هیچ، سرش نیز داخل خمره گیر کرد!

صاحب گاو که اوضاع را چنین دید فی الفور پیش عقل کل روستا دوید و او را به یاری طلبید. جناب عقل کل پس از چند بار کش و واکش با گاو و خمره کاری از پیش نبرد و خسته  و مستاصل در کناری نشست و شروع به فکر کردن نمود!

سرانجام مثل برق از جا جهید و گفت: یافتم یافتم! کاردی بیاورید تا سر گاو را ببرم تا از خمره بیرون آورده شود! صاحب گاو که اطمینان کامل به کاربلد بودن جناب عقل کل داشت بی معطلی کارد تیزی آماده کرد و در طرفة العینی سر گاو بیچاره از بدن جدا کرده شد! اما در کمال حیرت باز کاری از پیش نرفت و سر بریده ی گاو باز داخل خمره گیر کرد و بیرون نیامد که نیامد! آخر سر تصمیم گرفتند که خمره را شکسته و سر گاو را از داخل آن بیرون بیاورند!

پس از آن که خمره شکست و سر گاو بیچاره بیرون آمد، جناب عقل کل بادی به غبغب انداخت و گفت: بعله هر کس کار را به کاردان بسپارد، پشیمان نمی شود!

حال روستایی مانده بود و گاوی مقتول و خمره ای شکسته که هیچ تدبیر و امیدی چاره سازش نبود!!!

این حکایت بدان آوردم تا عاقلان بدانند که؛

هرگز بار پیلان بر خران ننهند

 چنان که در همین معنی از بابا افضل کاشانی نقل است؛

هرگز پر طاووس به کرکس ندهند        وآن را که گلیم باید اطلس ندهند

مخلص کلام اینکه هزار قورباغه جای یک ماهی را نگیرد!!!


  • میر حسین دلدار بناب
۱۱
شهریور


رساله ی مهرورزیه

تنگ نظری هم حدی دارد! صد رحمت به چشم مور! ناسپاسی هم اندازه ای دارد! صد رحمت به نمک نشناس ها!

بابا جان این همه داد و بیداد برای چیست؟ آسمان که به زمین نیامده! زمین که به آسمان نرفته! یک نفر بنده ی خدا از بیت المال خدا برای خدمت به خلق خدا مبلغ ناچیزی – شانزده میلیارد تومان - برای امر خیر فرهنگی برداشت کرده! تازه آن هم با نیت خیر!

خیلی ها وقتی پاش بیفته پول را چرک کف دست می شمارند! این همه واویلا برای مقداری چرک کف دست؟! نوبره والله! وقتی بعضی ها سه هزار میلیارد تومان برداشتند و فلنگ را بستند، خیلی ها اصلا جیکشان درنیامد! خیلی ها اصلا ککشان نگزید! خیلی ها اصلا به روی خود نیاوردند!

حالا مگر چی شده، این که خرق عادت نیست! چیز معمول و رایجی است که  از روزگاران قدیم بوده و خواهد بود!

تاسیس دانشگاه  چیز بدی نیست که! گیرم با پول بیت المال، یا اسمش را بگذاریم کمک های مردمی! یا حتی بگوییم حرکت خودجوش مردم!

دانشگاه ایرانیان! لابد بعضی ها فکر می کنند، بازار دانشگاه هایشان کساد می شود! نه بابا از این خبرها نیست! استاد ما هشت سال مسکن مهر تولید کرد و داد دست بی بضاعت های مالی! حالا هم می خواهد مدرک مهر تولید کند و بدهد دست بی بضاعت های علمی!

خب چه کار کند؟ همه که حوصله و وقت و توانایی ندارند بروند پی تحصیل علم و دانش و هنر و...آن هم با حرکت لاک پشتی!

خیلی ها یه هویی مدرک لازم می شوند برای کارهای مهم! آن وقت چه کار کنند؟ حالا هم که بنده خدایی پیدا شده می خواهد مشکل عده ای را حل کند باز داد و هوار یک عده بلند می شود!

کسی چه می داند شاید مدارک این دانشگاه هم مثل مصالح مسکن مهر ارزان دربیاید و مقرون به صرفه باشد! قصاص قبل از جنایت چرا؟ والله انصاف هم خوب چیزییه!

خیلی ها آنچنان که چشم دیدن مسکن مهر را نداشتند حالا هم چشم دیدن مدرک مهر را ندارند! ایها الناس کمی انصاف داشته باشید، دیگر از بعضی ها گذشته بروند پی کسب علم و دانش! وانگهی خیلی اگر بخواهند هم مغزشان یاری نمی کند، آخه ناسلامتی سن و سالی از آن ها گذشته!

حالا کسی چه گناهی کرده که می خواهد مدرک داشته باشد اما کشش ندارد! عجب مردمان تنگ نظری پیدا می شوند که چشم دیدن پیشرفت بعضی ها را ندارند!

بابا یکی بیاید و محض رضای خدا این بخیل ها را قانع کند که با تاسیس یک دانشگاه، بازار علم کساد و تنگ نمی شود! همچنان که در گذشته دانشگاه پی دانشگاه تاسیس شد و آب از آب تکان نخورد!

اتفاقا خیلی ها هم که آرزو به دل مانده بودند از صدقه سری همین دانشگاه ها به خیلی جا ها رسیدند و شدند آن چه نمی بایست می شدند!

دانشگاه دولتی، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه شبانه، دانشگاه علمی کاربردی، دانشگاه غیرانتفاعی، دانشگاه پیام نور... حالا هم دانشگاه ایرانیان!

خوبی کار اینجاست که هیچ کس پاپی نمی شود که فلانی مدرک از کجا آوردی؟ یا اساتیدت چه کسانی بودند؟ یا روی چه پروژه ی بکر و نایافته ای کار کرده ای؟ یا چند تا مقاله ی به دردبخور نوشته ای؟ یا ... فقط مدرکت را نگاه می کنند! با این حساب این همه دعوا و هیاهو چرا؟!

خدا را خوش نمی آید در کار دیگران موش دوانی بکنند و چوب لای چرخ علم وهنربگذارند! از ما گفتن بود...

این روزها  دیگر شانزده میلیارد تومان عدد و رقمی به حساب نمی آید که برایش این همه سر و دست بشکنند! می گویید نه پس...

  • میر حسین دلدار بناب
۰۷
شهریور

  فلاسفه ی بزرگ تعاریف زیادی از انسان ارائه داده اند، اما به نظر می رسد دامنه ی تعاریف انسان به این زودی ها کوتاه کردنی و برچیدنی نیست!

 هرروز که می گذرد ابعاد جدیدی از شخصیت این موجود ناشناخته کشف می گردد!

به نظر می رسد کشف قاره ی امریکا یا حتی کشف کرات ناشناخته در کهکشان های دیگر در مقابل کشف ابعاد وجودی انسان رنگ ببازد و از اهمیت ساقط شود!

  انسان این موجود دوپای به ظاهر کوچک و دارای جرم صغیر چه جنبه های نایافته و ناشناخته ای که ندارد! هزار تو، هزار لایه، هزار چهره، هزار خلق و خوی متفاوت و متناقض تنها بخش کوچکی از داشته های این حیوان ناطق است!

  بحث بر سر تعاریف انسان بود که از طرف فلاسفه ی بزرگ ارائه شده است؛حیوان ناطق، حیوان ضاحک، حیوان متفکر، و...

  اما امروزه باید تعاریف دیگری از این حیوان محترم ارائه داد و به تکمیل و تکامل این موجود جامع اضداد کمک کرد تا جورچین ناقص وجودی اش قدم در راه کمال بگذارد!

  مانند؛ انسان حیوان ابن الوقت، چرا که هیچ حیوانی به اندازه ی انسان از مزایای ابن الوقت بودن برخوردار نمی شود و قدر این نعمت و استعداد خداداد را نمی داند، نعمتی که به تنهایی قادر است کار لشکری کار بلد را انجام دهد و پیروزی هایی نصیب او بکند که از عهده ی هزاران مرد جنگی بر نمی آید و در عین حال هزینه ی چندانی هم ندارد مگر مبلغی زبان چرب و نرم و کمی تغییر چهره و بوقلمون صفتی و بوجار لنجانی بودن و خوردن حیا و قی کردن جوانمردی و ... که این فقره ها برای اهلش از آب خوردن هم آسان تر است!!!

  انسان حیوانی متلون المزاج، این استعداد نیز غیر از انسان از عهده ی هیچ حیوانی ساخته نیست – البته در این فقره باید حربا یا همان آفتاب پرست را استثنا کرد آن هم از بابت تغییر رنگ نه تغییر مزاج – انسان در طرفة العینی می تواند تغییر مزاج دهد و از گروهی به گروهی و از دسته ای به دسته ای و یا از حزبی به حزبی نقل مزاج و مکان نماید، یعنی یک روز کار سازندگی بکند و روز دیگر به اصلاح امور بپردازد و زمانی دیگر مهرورزی پیشه کند و به دوستان و نزدیکان و...و خصوصا به اقتصاد خویشان مهر بورزد و در عین حال خود را با باد اعتدال و تدبیر و امید باد دهد ودست  بوجار لنجانی را از پشت ببندد!!!

  انسان حیوانی نمک نشناس، در این مورد نیز انسان گوی سبقت از تمام حیوانات ربوده و خود بر سکوی قهرمانی ایستاده است! مثلا اگر کسی به سگی حتی هار قرص نانی دهد آن سگ تا آخر عمر به او حمله نمی کند و گازش نمی گیرد، کمند احسان و ماجرای گوسفندی که به دنبال صاحبش می دوید در بوستان شیخ اجل معروف است، که تفصیل آن را ارجاع می دهم به همان منبع و... از این دست ماجراها شواهد بسیار زیادی به دست  می توان داد که صرف نظر می کنیم... اما انسان مانند ماری که در آستین پرورده شود به محض یافتن فرصت ولی نعمتش را نیش می زند! هرروز هوادار دار و دسته ای می شود و به محض خوابیدن بیرق آن گروه به گروه دیگر می پیوندد و از گروه سابق تبری می جوید و این ماجرا مانند سریال های تکراری در طول زندگی اش ادامه دارد و ...

  انسان حیوانی نفاق پیشه، انسان حیوانی محتکر، انسان حیوانی رشوه گیر، انسان حیوانی سیاست پیشه، انسان حیوانی... باقی بقایتان ...

  به دلیل رعایت اختصار از ذکر تعاریف  و توضیحات دیگر صرف نظر (غمض عین) می نماییم!!!

 

  • میر حسین دلدار بناب
۰۳
شهریور


ادبیات پیامکی (3)

یکی دیگر از کارکردهای بسیار مهم ادبیات پیامکی به اشتراک گذاری افکار و اندیشه ها، احساسات و عواطف، یافته های ذوقی و ذهنی، نکات طنزآمیز و طعنه آمیز، هزلیات و هجویات، تذکر و هشدارهای سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و اجتماعی و ...می باشد که با توجه به سرعت انتشار این یافته ها و بافته ها حائز اهمیت است.

 دایره ی تعامل در هیچ نوع ادبی به اندازه ی ادبیات پیامکی گسترده و عمومی نمی باشد، اگر در آفرینش های ادبی و هنری دیگر خالق اثر در اصل به عنوان منشا و مبدا اثر طیف خاصی از مخاطبان را در نظر دارد و رویکردی دو طرفه حاکم است، در این نوع ادبی خالق اثر خود را کنار می کشد و روند سیر اندیشه از طریق سایر مردم دست به دست می شود، یعنی به عبارت دیگر در اینجا آفریننده به دنبال انتشار اثرش از طریق مراکز رسمی پخش و نشر نسیت و پیام به شیوه ای بسیار سهل و آسان به مخاطبان که عموم مردم از هر طبقه و طیف فکری هستند، انتقال می یابد!

در ادبیات پیامکی حتی کسانی که نقشی در خلق اثر ندارند، با اشتیاق تمام به انتشار آن کمک می کنند چرا که احساس می کنند این سخنان از زبان آن ها گفته شده است و گاه اتفاق می افتد که با اصرار از دیگران می خواهند که پیامک دریافتی را به دیگران نیز ارسال کنند و در امر انتشار و اشاعه ی، خبر یا ایده یا اتفاقی خاص مشارکت نمایند، چنان به دریافت کنندگان تذکر می دهند که ارسال به دیگران فراموش نشود و یا مشخصا عدد خاصی را برای ارسال پیشنهاد می دهند مثلا به ده نفر ارسال شود یا عددی کمتر و بیشتراز رقم مذکور را اعلام می نمایند!

لذت کشف که یکی از بنیادی ترین و شعف آورترین کارکردهای عرصه ی ادبیات هر ملتی است، در این نوع بخصوص از حالت کشف فردی گذشته و جنبه ی عمومی می یابد و آن چنین است که وقتی فردی به نکته ای ظریف و چند لایه و ایهام گونه و کنایه خیزدر خلال متنی یا بیتی برخورد می کند و به کشف آن نایل می آید، با ارسال آن به دیگران، آنان را نیز در لذت کشف خود سهیم می نماید.

... و چنین است که زیبایی های فرهنگ و ادبیات بار دیگربازکاوی و بازیابی و بازخوانی شده و جنبه ی عام می یابد و این خود بدل به نوعی بازآفرینی هنری و ادبی می گردد و از این طریق کمک شایانی به ارتقای ذوقی و ذهنی افراد جامعه به عمل می آید.

طبیعی است که با پرورش و ذوق و ذهن افراد هر جامعه ای، روح جمعی افراد آن جامعه لطیف تر شده واز انعطافی معنی دار برخوردار گردد و این دستاورد کم و کوچکی نیست.

چنانکه اشاره رفت همچنانکه یکی از کارکردهای کاربردی ادبیات پیامکی سهیم شدن لذت کشف با دیگران است، کارکرد مهم کاربردی دیگر این نوع ادبی ارسال انرژی مثبت برای افراد از طریق سخنان و کلام بزرگان حوزه ی فکر و علم و اخلاق و دین و هنر و عرفان می باشد.

افراد با ارسال جملات و عباراتی که حاوی انرژی مثبت فراوانی است، سعی در تزریق این انرژی سهل الوصول در دل و جان دیگران می نمایند که باز با توجه به سرعت انتقال و انتشار این نوع ادبی منحصر به فرد می باشد.

البته ارسال انرژی مثبت انحصارا از طریق سخنان بزرگان انجام نمی گیرد بلکه گاهی تنها کافی است که عباراتی مانند؛ روز خوش دوست عزیزم، خواب های خوش ببینی عزیزم، ایام به کام، لبانت پرخنده باد، تو منحصر به فردترین دوست منی، زنده باشی جوانمرد، خدا از مشدی گری کمت نکند و...از طریق دوستان به همدیگر ارسال شود که اثرات روحی و روانی آن فی الفور نمایان می شود.

در این زمینه تیپ های مختلف اجتماعی عملکردهای متفاوتی دارند و هر کسی به فراخور ظرافت های روحی و ذوقی و ذهنی و اخلاقی و... خود به ارسال لطایف و سخنان هزل آمیز و ای بسا حاوی هجوهای ملایم می پردازد و دل و روح و جان دوستان را می نوازد!!!  

نمونه ای چند از این دست پیامک ها؛

لبخند به لب های شما حک باشد

غم های شما همیشه اندک باشد

این عید که سرشار زلبخند خداست

بر وسعت جانتان مبارک باشد

-------

قشنگ ترین گل ها را

 به آستان نیلوفری چشمانت هدیه می کنم

تا بدانی که به یادتم.

-------

آن کس که در دل خود یادی کند ز یاران

شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران

-------

زمان آرام می گذرد

و من تنها با یادت نشسته ام!

دنیا هم بگذرد من از یادت نمی گذرم!

-------

آنقدر مهربانی

که سنجاقکی تنها

بدون واهمه

از حوض دستانت آب می خورد!

-------

مادر مثل مداد می ماند

هر لحظه تراشیده شدن و تمام شدنش را می بینی

ولی پدر مانند خودکاراست که یه هویی تمام می شود و نمی نویسد!

-------

مترسک گفت: ای گندم تو شاهد باش

که مرا برای ترساندن آفریدند

اما من عاشق پرنده ای بودم

که اتز ترس من از گرسنگی مرد!

-------

تو سیب کدامین درخت پرتغالی

که هر دانه انارت به سرخی گیلاس های درخت موز است

ای گلابی نیلوفری من؟!           شعری پست مدرن

-------

خدایا می دانم دوستم داری

ولی شرمند من قبلا نامزد کردم

          ازمناجات های حیف نان با خدا

-------

فرقی ندارد یک گاگول بی سواد باشی یا یک دانشمند بزرگ

در هر صورت پشت یک ماشین شاسی بلند، آقا مهندس میشی!!!

------

از غضنفر می پرسن چطوری غضنفر شدی؟

میگه اولش تفریحی بود!

-------

به غضنفر می گویند با آجر جمله بساز

میگه با آجر که جمله نمی سازن دیوار می سازن!

-------

حیف نون زنش می میره

زیر تابوتش را می گیره

وقتی دیگران می گویند لااله الاالله

او می گوید ایوالله

-------

حیف نون میره مسجد

وقتی برمیگرده مبینه کفشاش نیست

میگه یا من اومده و رفته ام

یا تو راهم

یا اصلا مسجد نیامده ام!

-------

یک ضرب المثل چینی؛ تا ایران هست بازیافت چرا!!!

...

  • میر حسین دلدار بناب
۲۹
مرداد


ادبیات پیامکی(2)

سخن در چند و چون ادبیات پیامکی بسیار درازدامن است و شناسایی کامل این مولود جدید، کاری سهل نیست اما چه بسا که از جهاتی ممتنع باشد!

واکاوی واژه واژه ی متن پیامک ها ما را به نکات بسیار باریک و ظریف و طریف و لطیف روان شناختی، انسان شناختی، جهان شناختی، رویکرد شناختی سیاسی و اجتماعی و فکری و فرهنگی و ... رهنمون می سازد.

از این منظر است که بسیاری از پیامک ها را می توان بیت الغزل درد تنهایی انسان معاصر ارزیابی کرد! انسان دل خسته و ملول از هزار چهرگی ها و نفاق و نان به نرخ روز خوردن های چندش آور و مشمئز کننده!

انسان تشنه ی زلال صدق و اخلاص و صفا و وفا! انسان دور افتاده از اصل خویش که جویای روزگار وصل خویش است و چونان نایی سینه چاک و شرحه شرحه از فراق نوای هجران  سر داده است و آتشی در نیستان هستی افکنده است!

در دوره ای که قحط سال صداقت و عو اطف انسانی است و آسمان اخلاق و مردمی بر زمین دل های عطشناک باران پاکی ومعصومیت از دست رفته، بخیل شده است!

دست کدام اهریمن پلشت مزرعه ی پر برکت دل های نرم و لطیف را اینچنین به داس کین و کدورت درو کرد و به باد فنا سپرد؟!

به راستی کدام رب النوع سنگدل، انسانیت را از بهشت دل های سرسبز و پرطراوت انسان ها به برهوت زوال منیت های گندیده و چندش آور هبوط داد؟!

تاوان کدام گناه عظیم است این تنهایی هولناک و بنیان کن و هستی سوز؟ کدام سرگشتگی و حیرت ناشناخته انسان را اینچنین گرفتار کوچه پس کوچه های پیچ درپیچ و هزار تو و گیج کننده نمود؟

به راستی چه بر سر انسان آمد؟ چشم و گوش و زبان حقیقت بین و حقیقت شنو و حقیقت گوی را در کدام وادی و گریوه به تاراج حرامیان داد؟!

صم بکم عمی فهم لایرجعون! عجب سرنوشت شومی!

وای بر انسان

این موجود غرقه در دریای خسران!

و شیخ هزاره هاست که در جستجوی انسان است!

فانوس به دست و امیدوار!

انسانی از جنس شیر خدا و رستم دستان!

انسانی که جسته اند و نیافته اند!

انسانی که بی وجود آن شهر محبسی بیش نیست!

و چنین است مویه های به درد آلوده ی جان سوز گاه گاهی در جستجوی هر آنچه که از انسان گم شده است!

آری مرغان دوباره در جستجوی سیمرغ برآمده اند!

پای در وادی طلب نهاده اند...

داستان تا قاف، قاف تا قاف است...

تا که تواند رسید!!!

--------

نمونه ای چند از پیامک های دیگر؛

پرده تویی راز تویی ای حبیب

پرده فتد باز تویی ای حبیب

نام تو بگرفتم و بالا شدم

مطلع پرواز تویی ای حبیب

آینه ام آینه ام آینه

آینه پرداز تویی ای حبیب

عود همی ناله کند یا ودود

نغمه ی هر ساز تویی ای حبیب

می شنوم بانگ خوش ارجعی

صاحب آواز تویی ای حبیب

------------------

من آن نیم که حلال از حرام نشناسم

شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام

                                   (سعدی)

-----------------

بر تربت یعقوب شنیدم که نوشتند

فرزند عزیز است ولی دشمن جان است

                               (آتش اصفهانی)

----------------

کاکل از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد

زلف از افتاده حالی همنشین ماه شد

                              (صائب)

---------------

چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن

در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد!

---------------

من ارگ بمم

خشت به خشتم متلاشی

تو نقش جهان

هر وجبت ترمه و کاشی

در زیر و بم زندگی

آزرده نباشی!

---------------

قرارمان فصل انگور

شراب که شدم بیا

تو جام بیاور

من جان

---------------

ساکنان کنار دریا بعد از مدتی

دیگر صدای امواج را نمی شنوند!

چه تلخ است قصه ی عادت!

--------------

نبردهای زندگی همیشه به نفع قوی ترین ها تمام نمی شود

بلکه دیر یا زود برد با آن کس است که پیروزی را باور دارد!

-------------

وقتی سگ ها در بیابان از گرگ ها رشوه می گیرند

وقتی که مترسک ها در جالیز با کلاغ ها تبانی می کنند

دیگر از وفاداری آدم ها چه انتظار است!

-------------

به تعظیم مردم این زمانه اعتماد مکن

تعظیم آنان مانند خم شدن دو سرکمان است

که هر چه به هم نزدیک تر شوند

تیرش کشنده تر است!

...

  • میر حسین دلدار بناب