اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۰۱
ارديبهشت

گرگ ها هرگز اختلاس نمی کنند!

بوفالوها با تمام توان می گریزند. گاهی چند تا از آن ها بر گشته و به عقب نگاه می کنند. چند قلّاده گرگ گرسنه در تعقیب بوفالوها هستند. بوفالوها هر کدام حریف چند تا گرگ هستند. گرگ ها از هوش غریزی خود بهره می گیرند. گلّه ی بزرگ را از هم می پاشند. بین بوفالوها فاصله می افتد. بوفالوی تنومندی در محاصره ی گرگ ها گرفتار آمده است. با چنگ و دندان نه، با شاخ های بزرگ و تیزش با گرگ ها مقابله می کند. چند قلّاده گرگ بوفالوی کوچکی را گرفتار کرده اند امّا توان از پای انداختنش را ندارند. بوفالوی تنومند حلقه ی محاصره را می شکند و به سوی بوفالوی کوچک خیز بر می دارد. به نظر می رسد قصد کمک به همنوع خود را دارد. در نهایت حیرت متوّجه می شوی که اشتباه کرده ای. بوفالوی تنومند وقتی به بوفالوی کوچک می رسد، با شاخ های بلند و قدرتمندش او را بر زمین می اندازد. گرگ ها دسته جمعی به سوی بوفالوی نگون بخت سرنگون شده هجوم می آورند و تکّه پاره اش می کنند. بوفالوی تنومند و سایر بوفالوها از خطر جسته اند و با بی تفاوتی خاصّی پاره پاره شدن همنوع خود را نظاره می کنند.

یکی از دوستان که شاهد صحنه های فیلم مستند است، در ذمّ حرکت ناشایست و حیوانی بوفالوی تنومند و رفتارگرگانه و گرگ صفتی خطابه ی مبسوطی ایراد می کند. اعتراضی نمی کنم. وقتی احساساتش از غلیان می افتد به آرامی می گویم: دوست من گرگ بر اساس غزیزه ی خدادادی اش عمل می کند. گرگ، گرگ است. خواسته و عمل گرگ یکی است. گرگ ها هرگز در پوستین برّه نمی روند. گرگ ها هرگز اختلاس نمی کنند. گرگ ها احتکار کردن بلد نیستند. گرگ ها دروغ نمی گویند. گرگ ها به همنوعان خود خیانت نمی کنند. گرگ ها ریا بلد نیستند. گرگ ها پیمان شکنی نمی کنند. گرگ ها زیرآب همدیگر را نمی زنند. گرگ ها هرگز با پنبه سر نمی برند. گرگ ها هزار چهره نیستند. گرگ ها فقط گرگ هستند. گرگ ها ظاهر و باطنشان یکی است. گرگ ها حساب بانکی ندارند. گرگ ها فاصله های زیادی را برای دست یافتن به شکار طی می کنند امّا فاصله ی طبقاتی را نمی فهمند. گرگ ها با زوزه های بلند و طولانی  حضور خود را اعلام می کنند. گرگ ها هرگز ره صد ساله را یک شبه طی نمی کنند. گرگ ها هرگز... گرگ با تمام وجود و صادقانه گرگ است. گرگ که اشرف مخلوقات نیست!!!

دوستم که گویی مجاب شده است، تنها به گفتن این جمله اکتفا می کند «امان از دست این اشرف مخلوقات!» 

  • میر حسین دلدار بناب
۲۲
فروردين

پیش درآمد

چشم در چشمانت می‌دوزد کاغذ سفید. قلم در انتظار حرکت. تو گم شده‌ای. خیال اوج گرفته است. رفته است. خیال بازگشتش نیست. از آن سان که شوریده‌ی شیراز می‌گفت:

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

 

زآن سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند...

تا کجاهاست جولانگاه خیال؟ و اگر نبود چه؟ این همه نقش چگونه رقم می‌خورد؟ چه صورتگر افسونگری است این خیال! چه نقش‌ها می‌زند از بی‌نقشی! سترگ مایه‌ای در عین تهیدستی! این همه تصویر. این همه صورت. این همه شعر. این همه ساز و سوز. جهان سیری جهان سوز. کلام، زاده‌ی یک رشحه‌اش. جان جان. ناگنجیدنی در بیان. مایه‌ی این همه وجد و غلیان.

سیر می‌کند آفاق تا آفاق را. سیر نمی‌شود از این سیر بی‌پایان. کشف. شهود. اشراق. تابش انوار ازلی. سکر. صحو. محو. بی‌خودی. خلجان. آشوب. شیدایی. تهی از هر چیز. پر از تهی. قطره‌ای، دریایی در آنی.

چشم باز می‌کنی. قلم در انتظار. برگ‌های سفید، عطشناک. همچون زمینی تفتیده در انتظار باران. امان از دست این خیال. به کجاها کشانده بوده‌ات؟ مانند کسی که رویایی دیده و فراموش کرده باشد، خوشی مبهمی در جانت چنگ انداخته است. وجدی ناشناخته در وجودت پا گرفته است. از آن نوع که زمین را در آغاز بهار.

*****

تصاویر مبهم کودکی زنده می‌شوند. جان می‌گیرند. وضوح می‌یابند. کودکی در کوچه پس کوچه‌های پیچ در پیچ. همزاد خیال. همبازی قاصدک‌ها. شیفته‌ی پروانه‌ها. مفتون گل‌های زرد و چهچهه‌های قناری‌ها...

بیشتر از چهل سال از آن روزگار سپری شده است امّا انگار همین دیروز بود. اوّلین روز مدرسه و من هاج و واج و حیرت زده.

همه چیز برایم تازگی داشت. بچّه‌ها. مدرسه. معلّم. میزها و نیمکت‌ها. کلاس. تصاویر نصب شده بر بالای تخته سیاه. همه و همه.

*****

زمان بی آنکه منتظر بماند با شتاب گذشت. اوّلین و بهترین جایزه‌ی عمرم کتاب داستانی بود از طرف معلّم کلاس سوّم ابتدایی‌ام جناب آقای ابوالقاسم نصیری. هرچه بود و هرچه شد، از آن زمان آغاز گردید.

مونس تنهایی‌ام را یافته بودم. کتاب. بسان دو همزاد تا به امروز به هم پیوند خوردیم. انس گرفتیم. در هم تنیدیم. یکی شدیم. خواندم و خواندم و خواندم. هنوز هم می‌خوانم. با افراط. سیری‌ناپذیر. تشنه‌تر و تشنه‌تر. استسقایی پایان‌ناپذیر. حکایت همچنان باقی.

اکنون سال هاست که همزاد دیگری نیزبه ما پیوند خورده است. نوشتن. سه همزادیم. من و خواندن و نوشتن. هر سه پای به پای هم و دوش به دوش تا چه پیش آید.

بی تعارف خویشتن را وامدار همه می‌دانم. مردم. معلّمان. اساتید. نویسندگان. همه و همه. چه آنان که بی واسطه چیزهایی به من آموخته اند چه آنان که با واسطه.

*****

داستان‌های زیادی خوانده‌ام. از نویسندگان بزرگ. از ادبیّات ایران و جهان. از نویسندگان خودمان. از نویسندگان اقصی نقاط دنیا. از یونان و ترکیه گرفته تا فرانسه و انگلستان. از روسیه و پرتقال و اسپانیا گرفته تا پرو و کلمبیا. از برزیل گرفته تا آمریکا و ایتالیا.

کمتر نویسنده‌ی اسم و رسم‌داری هست که اثری از او را نخوانده باشم! و چه بسا چند اثر از یک نفر. از هزاره های پیشین تاسده ها و دهه های پسین. از حکیمان و فرزانگان دیروز تا اندیشه ورزان و صاحب ذوقان امروز.

افلاطون، دانته، کنفسیوس، لائوتسه، بودا، زرتشت، سروانتس، اونامونو، اینیاتسیوسیلونه، تولستوی، ماکسیم گورگی، گوگول، فادایف، پائوستوفسکی، داستایوفسکی، چخوف، شولوخف، آیتماتف، سولژنیتسین، پاسترناک، لرمانتف، پوشکین،  شکسپیر، دیکنز،کامو، همینگوی، مارکز، ساراماگو، بارگاس یوسا، کازانتزاکیس، مک کالو، هرمان هسه، توماس مان، هاینریش بل، نیچه، کادر، کاداره، مالرو، فاکنر، کوندرا، اورهان پاموک، یاشار کمال، ناظم حکمت، نسین، ... فردوسی، نظامی، مولوی، شمس تبریزی، سعدی، حافظ، جامی، بیهقی، ابوسعید، شیخ ابوالحسن خرقانی، حلاج، عین القضاة، شیخ شهاب الدین سهروردی، عبید زاکانی،... جمالزاده، هدایت، چوبک، بزرگ علوی، سیمین دانشور، محمود دولت آبادی، احمد محمود، درویشیان، گلشیری، براهنی، معروفی، آل احمد و... صادقانه بگویم بی آنکه قصدم هیچگونه اظهار فضلی باشد، ذکر همه شان حکایت "مثنوی هفتاد من کاغذ شود" می باشد.  

امّا داستان مردم ما هم شنیدنی است. حکایت‌هایی پر از شکر و شکایت. قصّه‌هایی پر از شادی و غصّه. ماجراهایی عجیب ولی باورکردنی. داستان هایی از ارباب و رعایا، از خان‌ها و بیگ‌ها. مردانی نه از تبار دیلم و گیلک ویلان سیستان، امّا گیله‌مردوار و رستمانه. سووشون خود حکایت آن ها. سیاوش هایی جوانمرگ شده! گیله مردهایی به بند کشیده شده!

دستخوش تاراج خودی و بیگانه. از آشور بگیر تا یونانی و رومی و عرب و ازبک و گرجی و...! سواران ارشد خان وصمدخان. غارتگران قره‌داغ. دارو دسته ی اسماعیل سمیتقو. چپاول پشت چپاول. غارت پشت غارت. دهشت از پی دهشت. وحشت از پس وحشت. بریدگی. استیصال. کشتار تا حد انقراض! سر انجام، سر از خاکستر بلند کردنی ققنوس وار از پس هر آتش به جان افتادنی!

هم از آن سبب است پیچ در پیچ و تنگ بودن کوچه‌های قدیمی. چه تلخ است سرگذشت دخترکان بی‌پناه و آواره در کوی و برزن! چه جان سوز است قصّه ی پر غصّه ی اطفال در خون تپیده ی بی گناه در حملات دشمنان آزمند!

داستان‌ها سرگذشت مشترک همه‌ی انسان‌هاست در جای جای جهان. من در متن همه ی داستان‌ها بخشی از سرگذشت مردمانمان را دیده‌ام. حتّا در آثار نویسندگانی از قارّه های دیگر که نه ما را دیده‌اند و نه از سرگذشتمان خبری دارند!

  • میر حسین دلدار بناب
۱۸
فروردين
ما را سفری فتاد بی ما
آن جا دل ما گشاد بی ما
آن مه که ز ما نهان همی شد
رخ بر رخ ما نهاد بی ما
چون در غم دوست جان بدادیم
ما را غم او بزاد بی ما
ماییم همیشه مست بی می
ماییم همیشه شاد بی ما
ما را مکنید یاد هرگز
ما خود هستیم یاد بی ما
بی ما شده ایم شاد گوییم
ای ما که همیشه باد بی ما
درها همه بسته بود بر ما
بگشود چو راه داد بی ما
با ما دل کیقباد بنده ست
بنده ست چو کیقباد بی ما
ماییم ز نیک و بد رهیده
از طاعت و از فساد بی ما              مولانا
  • میر حسین دلدار بناب
۲۸
اسفند
هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز


  • میر حسین دلدار بناب
۲۱
اسفند


رساله ی اعتذاریه

از قدیم الایام رسم بر این بوده است که در آخر سال همه از همدیگر حلالیت بطلبند و سنت حسنه ی اعتذار به جای آورند تا سال نو را بدون کدورت و کینه و دشمنی آغاز نمایند.

از همین آغاز اعلام می نمایم که این بنده ی حقیر همه را بحل می کنم و عذر همه را اعم از معذور و غیر معذور به دیده ی منت می پذیرم و برای همگان سالی سراسر از برکت، حرکت، خوشی، شادکامی، سلامت، رونق و نشاط آرزو می نمایم.

و اما بعد؛ از همه ی محتکران و گرانفروشان و کم فروشان و اختلاس کنندگان عزیز اعتذار نموده و حلالیت می طلبم باشد که خود روزی به زشتی کارهای خود واقف شده و قدم در راه صلح و صلاح بگذارند!

از همه ی دانه درشت ها، زمین خواران، رانت خواران، ویژه خواران، یقه سفیدها و آقازاده ها که دستی در امور اقتصادی داشته و دارند و موجبات ورود کالاهای ارزان قیمت چینی و ماچینی را فراهم نموده و از بار گرانی ها می کاهند و به اقشار آسیب پذیر و زیر خط فقر عنایت دارند، نهایت اعتذار را به جا آورده و طلب حلالیت می نمایم چرا که در بسیاری از رساله ها دل های نازک آنان را آزرده و موجبات ناراحتی شان را فراهم آورده ام!

از رئیس جمهور سابق جناب آقای میم الف که نفت را سر سفره ها آورد و لیست مفسدین اقتصادی و دانه درشت ها را بر اساس سنت حسنه ی عیب پوشی برای همیشه در جیب خود نگه داشت و آبروی آن برادران عزیز را خرید، کمال تشکر را نموده و اعتذار به جا می آورم چرا که در بسیاری از کارها حکمتی است که همگان را توان درک آن نیست!

از رئیس جمهور فعلی جناب آقای ح _ر که افزایش قیمت ها را با شیب ملایم مدیریت نموده و تورم را نقطه به نقطه مهار فرموده و افسار گسیخته اش را به دست با کفایتشان می گیرند و ایضا سبد سبد کالا در اختیار مردم می گذارند و از همه مهم تر درخت امید در دل مردم می کارند و با تدبیر، امور را سامان می دهند و برای هر قفلی کلیدی در آستین دارند قدردانی نموده و اگر چنانچه در آینده موجبات رنجش خاطرشان را فراهم آوردم از حالا اعتذار نموده و طلب حلالیت می کنم!

از جاعلان و فروشندگان مدارک دکتری و زیر دکتری و مقالات و پایان نامه ها و اوراق بهادار و چاپ گنندگان پول و ارز و ... که در گذشته از آنان انتقاد نموده ام اعتذار نموده و بحلی می طلبم، به هر حال هر کسی در کاری تخصص دارد و باید قدر نیروهای کاردان و کاربلد را دانست! اینان قدم های مهمی در بهره وری و اقتصاد زمان برداشته اند و از فنا شدن عمر بسیاری از عزیزان بالادست جلوگیری کرده اند که جای دست مریزاد فراوان دارد!

از زیر میزی بگیران گرفته تا هدیه بگیران و پول ناهار و چایی بگیران و دست خوش بگیران و حق واسطه گری بگیران و خدای ناکرده رشوه بگیران بی نهایت معذرت خواهی نموده و برای آنان از خداوند منان طلب عفو و بخشش می نمایم، لابد حکمتی در کارشان است که این بنده از درک آن عاجز بوده و هستم!

از وزیران و وکیلان و مدیران کل و رؤسای ادارات که گاه در بعضی رسالات آزرده خاطرشان کرده ام طلب حلالیت نموده و اعتذار می نمایم، به هر حال باید حق از ما بهتران به نحو احسن به جا آورده شود و نباید خاطرشان به هیچ و پوچی آزرده شود، سهوالقلمی اگر بوده نه از سر غرض بلکه از باب مرض بوده است و مریضان را از این گونه خطاها معذور می باید داشت!

از فوتبالیست ها ی میلیاردر، آکتورهای سینما، چندشغله ها، ابن الوقت ها، بادمجان دور قاب چین ها، بوقلمون صفت ها، زیرآب زن ها، نان برها، مفت خورها، قاچاق چی ها و ... به خاطر جریحه دار کردن احساساتشان بی نهایت عفو طلبیده و عذر می خواهم، اینان چشم و چراغ جامعه هستند و باید منزلتشان پاس داشته شود!

از الاغ شیخ نهایی، کره خرهای علیرضا رضایی، نسخه های غلط پیچیده ی دکتر جئری، مورتوض قلئی چی، کئفلی ایسکندر، آغا کلان صاحب چمنستان خران، گاوهای روستای ترس آوا، بزهای کوهسار گئچی قالاسی، مارهای قره آغیل و سانبوران، شخصیت های کلیله و دمنه و مرزبان نامه بالاخص موش و گربه ی حضرت عبید زاکانی و... با دریایی عرق شرم بر رخساره، معذور و عذر خواهم و طلب حلالیت دارم!

مرحوم دخو فرموده بود؛ شأن مقنن بالاتر از آن است که به قانون عمل کند! این بنده ی حقیر را نیز نظر بر آن است که شأن از ما بهتران بالاتر از آن است که به آنان بگویند بالای چشمت ابروست! گاه گداری از سر جهل که صفت نوع بشر است، پا روی دم مبارک بعضی ها گذاشته و شکر زیادی خورده ایم که ضمن اظهار ندامت از آنان انتظار عنایت و بخشودگی و بحلی داریم...

مولانای بزرگ فرموده است؛

گر ضعیفی در زمین خواهد امان                  غلغل افتد در سپاه آسمان...

در خاتمه صرف نظر از هر گونه طنز و طنازی که هدف آن اصلاح و بهبود و توجه دادن به ارزش های والای انسانی و اخلاقی است ، با آرزوی سالی مبارک و خوش و پر برکت برای همه ی عزیزانی که اوقات ارزشمندشان را صرف مطالعه ی چرندیات این حقیر نموده اند، صادقانه از همگان طلب حلالیت و اعتذار می نمایم.

دست حق به همراهتان

  • میر حسین دلدار بناب