زن موجودی چند ساحتی در ادبیّات شفاهی آذربایجان
علی رغم بی مهری هایی که شد، همایش در نهایت آرامش و در فضایی بسیار صمیمی و علمی برگزار شد.
اساتید و صاحب نظران برجسته ی بسیاری از دانشگاه های معتبر کشور مانند دانشگاه تهران، اصفهان، تبریز، اردبیل، شهید بهشتی تهران، مشهد و چند واحد دانشگاه آزاد به همراه تعدادی از دبیران صاحب قلم آموزش و پرورش حضور داشتند.
دریغ که این
اتفاق علمی نادر و حضور بیش از چهل نفر ازفرهیختگان صاحب قلم کشور، بنا به
ملاحظات و فشارهای شخصی بعضی نو دولتان، با بی تفاوتی مسئولان شهری و
مدعیّان فکر و فرهنگ مواجه گردید!!!
صاحب این قلم در مقدمه ی سخنرانی ام به عبارتی کوتاه که حکم حسن اعتذار از مهمانان گرانقدر را داشت اکتفا نمودم و آن این که؛ « دنیا خیلی بزرگ است، امّا دنیای بعضی ها خیلی کوچک است، کسی جای هیچکسان را تنگ نخواهد کرد، امّا...»
همایش دیروز مانند بسیاری از همایش ها فرصت مغتنمی بود برای آشنایی با برخی چهره های علمی و فرهنگی و تجدید دیدار با دوستان قدیمی. بر خود لازم می دانم از حضور گرم دوست داران فکر و فرهنگ و اندیشه که بسیار چشمگیر نیز بود، قدردانی نمایم. همچنین از برگزار کنندگان همایش و مهمانان عزیزی که از اقصی نقاط کشور در شهر دیر زیسته ی مرند حضور یافته بودند.
چکیده ی مقاله ام را عینا تقدیم می دارم.
زن موجودی چند ساحتی در ادبیات شفاهی آذربایجان
زن به عنوان نیمه ی کامل کننده ی جامعه ی بشری، در فرهنگ شفاهی( فولکلور) آذربایجان موجودی چند ساحتی به شمار می آید. تصاویری که در فرهنگ شفاهی آذربایجان از زن ارائه می شود از چنان اختلاف فاحشی برخوردار است که گاه تصور می شود انسان با چند وجود متفاوت روبه رو می باشد.وقتی زن در لباس مادر نمایان می شود موجودی اهورایی و مقدس به شمار می رود که گویی به تنهایی بار هستی را به دوش می کشد و انوار قداستش به هفت آسمان تتق می کشد.
آنا وطن یعنی مام میهن، آنا دیلی یعنی زبان مادری و آنا یوردو یعنی سرزمین مادری حکایت از جایگاه والای مادر دارد.
در ترانه ای فولکلوریک مادر نور چشم فرزند خوانده می شود و کسی است که عمر بر سر بالاندن فرزند خود گذاشته و زلف سیاه خود را به پای فرزندش سپید می کند. فرزند نیز با فدایی قرار دادن خود، قدر لا لایی های حزین مادر در در شب بیداری های درازش را می داند.«گؤزومون نورو، جانیم آنا / بؤیوتدون سن منی، یانا یانا / ساچینین آغینا ، قاراسینا قوربانام / کؤنلونون اول حزین، لایلاسینا قوربانام / عزیز آنا.»
در ساحتی دیگر وقتی زن در قالب یار جلوه گر می شود، عقل و دل و دین از عاشق می رباید، سرو چمن در برابر قامت موزونش سر خم می کند، ماه آسمان در برابر زیبایی اش به سجده می افتد و نرگس کرشمه اش را از چشمان او وام می گیرد.
امثال و حکم، ترانه ها، داستان ها و بایاتی های مردم آذربایجان سرشار از دلداد گی ها و دلبرد گی های عاشق و معشوق است.در ترانه ی ؛ « دارا زولفون سال هر یانا / گؤزلرین بنزه ر جئیرانا / باخدیم قالدیم یانا یانا / یار بیزه قوناق گله جک/ بیلمیره م نه واخت گله جک / سؤز وئریپ صاباح گله جک.» از زیبایی مسحور کننده ی سلسله ی زلف معشوق و چشمان شهلای ماننده به چشمان آهویش سخن می رود که آتش به جان و دل عاشق انداخته است. و عاشق با حسرت تمام در انتظار روزی است که معشوق قدم به کاشانه ی او بگذارد.
ساحتی دیگر که نباید از آن غفلت نمود، چهره ی مردانه ی زن می باشد که به ظاهر مقوله ای متناقض نما به نظر می رسد.
در این ساحت، زن به شیر زن تبدیل می شود و دوشادوش مردان در دفاع از حریم خانواده،عشیره، طایفه و ایل قد بر می افرازد. ضرب المثل« اصلانین ارکک دیشیسی اولماز» یعنی شیر نر و ماده اش فرقی با هم ندارد، شاهد این مدعا است.
اما زن در مفهوم کلی و در ساحتی دیگر در اذهان متاثر از جامعه ی مردسالار چنان تنزل درجه پیدا می کند که به سان حوّا از اوج بهشت کمال و زیبایی به حضیض دنیای حقارت و تحقیر هبوط می کند، بطوری که قداست آن موجود اهورایی در ساحت مادرانه اش و زیبایی و جلوه گری اش در ساحت معشوقه بودنش رنگ می بازد.
او در این ساحت، تبدیل به موجودی درجه چندم می شود که عقل و کیاستش با عقل و فهم مرغ خانگی سنجیده می شود.کنکاش در فرهنگ شفاهی مردم آذربایجان ما را به شواهد بسیاری از چند ساحتی بودن چهره ی زن رهنمون می سازد.
با همه ی این تفاصیل هر چه به دوران معاصر نزدیک تر می شویم تحت تاثیر تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و تغییر دیدگاهها نسبت به زن ساحاتی مانند؛ ساحت علمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری در اشکال و ابعاد جدید بر ساحات وجودی زن افزوده می شود و زنان برجسته ای مانند؛ زینب پاشا، طاهره قره العین و پروین اعتصامی درآذربایجان ظهور پیدا می کنند.
کلید واژه ها: زن، مادر، یار، چهره ی چند ساحتی، فولکلور آذربایجان.- ۹۳/۰۶/۱۹