رساله ی بی عاریه
از بس خبرهای جور واجور احتکار و اختلاس و ارتشا و زدوبند و دوز و کلک و زیرآب زنی و با پنبه سربریدن و سر زیر آب کردن و مهرورزی و شایسته سالاری!!! و... شنیدیم و شنیدیم و شنیدیم و دیدیم و...
دچار انواع افسردگی و افشردگی و دل مردگی و خود خوردگی و... شدیم!!! جمعی از اطباء حاذق صلاح کار در آن دیدند که مدتی مدید خود را با داروی بی عاری و بی تفاوتی درمان کنیم و کاری به کار هیچ کس نداشته باشیم، تا هم خود رنگ و روی آسایش ببینیم و هم مهرورزان عزیز و دست پاک از دستمان آسوده شوند.
فلذا تجویز طبیبان مشفق به کار می بندیم و پای در دامن عزلت می کشیم و زبان بریده و صم بکم و قلم غلاف کرده در گوشه ی تنهایی خویش می نشینیم و صبر پیش می گیریم تا در فرصت مقتضی دنباله ی کار خویش گیریم، فلذای دیگر با مرحوم شادروان خلدآشیان ادیب الممالک هم داستان شده و از زبان او، زبان حال خود را چنین بیان می کنیم؛
ما را چه که باغ لاله دارد
ما را چه که خسته ناله دارد
ما را چه که گربه میکند تخم
ما را چه که گاو میزند شخم
ما را چه که گوش خر دراز است
ما را چه که چشم گرگ باز است
ما را چه که حمله میکند ببر
ما را چه که قطره بارد از ابر
ما را چه که شاخ گاو تیز است
ما را چه که تخمِ قحبه هیز است
ما را چه که میش برّه دارد
ما را چه که اسب کرّه دارد
ما را چه به جنگ روس و ژاپن
یا حمله ی بالُن و دراگُن
ما در غم خویش ناله داریم
کاندوهِ هزار ساله داریم
هستیم چو مرغِ پر شکسته
از تیر قضا نژند و خسته
نه جفت و نه آب و دانه داریم
نه لانه، نه آشیانه داریم
ما شِکوه ز بختِ خویش داریم
زاری به درونِ ریش داریم
ما پشه ی دامِ عنکبوتیم
باد برهوت بر بروتیم!
چون سگ به هوای استخوانیم
و ز فضله ی سگ مگس پرانیم
بیتوشه ی علم و مایه ی فن
افتاده به گردِ بام و برزن
بیخاصیتِ کمال و تقوی
از فضل و هنر کنیم دعوی
انواع هنر به خویش بندیم
بیهوده به ریش خویش خندیم!!!
ادیب الممالک فراهانی
- ۹۲/۰۷/۰۲