رساله ی نسیانیه
گاهی وقت ها به خودم می گویم آخه پسر تو سر پیازی یا ته پیازی؟ تو را سنه نه که دیگران چه کردند و چه می کنند! مردم حافظه ی تاریخی دارند یا ندارند! فلانی مار خوش خط و خال هست یا نیست؟! فلان آقا ائله کرد و بئله کرد! آخه به تو چه؟ چرا سری را که درد نمی کند دستمال می بندی؟
باز هم خودم را مجاب می کنم که نه! باید گفت و نوشت، اگر چه هیچ کس برای گفته ها و نوشته هایت تره هم خرد نکند!
مثلا ما آدمیم و در مقابل اعمال هم مسئول! مثلا دین ما گفته امربه معروف و نهی از منکر. اگر چه این روزها بیشتر برعکسش مد شده و مردم همدیگر را نهی از معروف می کنند و امر به منکر!
گاهی به استناد احادیث بزرگان که گفته اند؛حق را بگویید ولو به ضرر خودتان باشد، دل به دریا می زنم و مهر سکوت را از از لب و قلم بر می دارم و آن وقت دیگر این رشته از کجا سر درآورد خدا عالم است!
خداییش وقتی شروع به نوشتن کنم قلم مانند اسب سرکش شروع به جولان دادن می کند و هر چقدر هم مهارش را بکشی جلودارش نیستی!
چاره ای هم ندارم نوشتن مانند بیماری لاعلاجی در روح و جانم ریشه دوانده و تبدیل به اعتیاد ترک ناپذیری شده است!
مرحوم دهخدا می گفت نشخوار آدمیزاد حرف است و این بنده معتقدم نشخوار آدمیزاد نوشتن است و شاید هر کسی نشخوار خاص خودش را داشته باشد کسی چه می داند!
القصه حرف سر نسیان آدمیزاد بود که چه زود همه چیز را فراموش می کنند! حتی کارنامه ی سیاه و یا احیانا به فرض محال سفید و درخشان و یا رنگارنگ بعضی ها را!
داشت فراموشم می شد گویا من هم به درد نسیان دچار شده ام، منظورم از کارنامه همان عملکرد در دوران هشت و یا شانزده ساله و یا ای بسا چندین و چند سال بیشتر از آن کارگزاری یا ریاست و یا شکل فریبکارانه اش همان دوران خدمت بعضی هاست!!!
نمی دانم در این خدمت صادقانه و بی اجر و مزد چه لذتی نهفته است که خیلی ها به هیچ قیمت حاضر به دست کشیدن از آن نیستند و نمی خواهند بار سنگین مسئولیت را از دوش های ناتوان خود زمین بگذارند و فرصت خدمت را به میدان داران تازه نفس دیگر بسپارند!!!
مردم ما چه خوشبخت و خوشوقت هستند که این همه خدمتگذار صادق و بی ادعا و مخلص دارند که حاضرند فی سبیل الله و بدون هیچ اجر و مزدی خدمتگزاریشان را بر عهده بگیرند!!!
چه اقبالی بالاتر از آن که یک عده مسابقه گذاشته اند و به میدان آمده اند تا حریفان دیگر را ناکار کنند و نا کارآمد نشان دهند و خود به امر خدمت قیام کنند!
گاه در مسابقه ی خدمت چنان صبر از کف می دهند که وارد حریم خصوصی افراد می شوند و سوتی ها و گاف هایشان را جمع آوری می نمایند و پرونده ای قطور و طوماری بلند بالا فراهم می آورند تا فرصت خدمت را از کف دیگران بربایند و خود یک تنه به همراه دوستان نزدیک و اقربا و خویشان و همپالکی ها خاک خدمت جمهور ناس را سرمه ی دیدگانشان بنمایند!!! زهی بخت مساعد که مردم ما را نصیب شده است!
با این حال مردم ما باز هم خدمت های صادقانه ی بعضی ها را در طاق نسیان می نهند! گویی گذر هیچ خانی به این ولایت نیفتاده باشد! بقول نیاکان نکته سنجمان نه خانی آمده است و نه خانی رفته است!
از قدیم گفته اند؛ آزموده را آزمودن خطاست و حتی حضرت حافظ هم معتقد است هر چند آزمودم از وی نبود سودم آما باز یک عده بر اثر همان بیماری نسیان سراغ آزموده ها می روند!
ظریفی که خودم باشم، بارها گفته ام گویا مردم ما آلزایمر سیاسی گرفته اند. با این توضیح که این بنده به هیچ وجه من الوجوه اهل وادی سیاست نبوده و نیستم و هر گونه ادعای دیگران را از همین حالا تکذیب می کنم.
واقعا بد دردی است درد فراموشی خصوصا آلزایمر سیاسی!!!
- ۹۲/۰۳/۰۲