هنر نوشتن
شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ب.ظ
شاید برای بعضی ها این پرسش پیش آمده باشد که چرا نویسندگی هنر به حساب می آید یا نویسنده هنرمند شمرده می شود! بسیاری را هم می شناسم که نه تنها نویسندگی را هنر نمی دانند بلکه نوشتن را کاری لغو و بیهوده و نویسنده را شبه دیوانه به حساب می آورند! و شاید هم کمی حق با آنان باشد. با حساب و کتاب های معمولی هیچ وقت با عقل جور در نمی آید که کسی بهترین بخش از زندگی خود را صرف کاری بکند که نه خیر دنیا دارد و نه خیر آخرت! و نه با نوشتن می تواند معاش روزانه اش را تامین کند تا شرمنده ی اهل و عیال نباشد!
یک نویسنده قلم می زند،نه بر کاغذ که بر تخم چشمانش. عرق می ریزد نه عرق جسمی که عرق روحی.شب زنده داری می کند نه بر سجاده که بر محراب فکر و اندیشه.موی سپید می کند نه در آسیاب که در متن زندگی و در کوچه پس کوچه های کتاب های اندیشمندانی از جنس خودش. فکر می کند نه فکر معاش که فکر اصلاح جامعه.می خندد نه برای اینکه دل خوش است بلکه از سر درد. می گرید نه به حال خود که به حال دیگران. می خواهد نه برای خود که برای دیگران. و چه ها که می کند و نمی کند اما نه برای خود که همه را برای دیگران.
شیداست. شوریده است. مجنون است. حیران است. گریان است. خندان است. گریزپاست. خاموش است. طوفانی است. پر از شور و نور و سور است.اندوهگین است.
وجد می آید و با خود می بردش. به پای در می آید و رقصی قلندرانه دارد.بسطی که کسی را راه بدان نیست.
قبض می آید و چنانش می فسرد و می فشرد که هیچ آسیابی با گندم آن نکند که با او می شود! و چه ها که می شود و نمی شود...
حکیم است.فیلسوف است.رند است.قلندر است.عارف است.عیار است. همه است و هیچ نیست.از فرط دانایی به دیوانگان می ماند.پیری است کودک صفت و کودکی است با هیبت پیران! رندی است عالم سوز که با مصلحت بینی اش کاری نیست!
آن کند که دلش فتوی دهد. بیش از هر چیزی اهل دل است. در پی هیچ ترتیبی و آدابی نه! هزار قیل و قال را در پای ذره ای حال فدا می کند و...
باری بگذریم.
حال آیا حق با آنانی نیست که چنین وجودی را نه شبه دیوانه که دیوانه و مجنون کامل شمارند؟!
سخن در هنرمند بودن نویسنده بود. آری نویسنده از جنس هنرمند است آن هم هنرمندی سترگ و بی بدیل!
نویسنده به مدد مشتی کلمات هم آهنگ ساز می کند و هم تابلو رسم می کند و هم تندیس می آفریند و هم فیلم می سازد.
آیا هنری بالاتر از هنر آفریدن می توان سراغ داشت؟ نویسنده آفرینش گر است. خالق است. خلاق است. خلق می کند تنها به مدد مشتی کلمات . کلماتی که در اختیار همه هست! اما آن همه فاقد آن روح آفرینش و خلاقیت هستند و عاری از آن نفخه ی آفرینندگی اند.
با این احوال چه هنری بالاتر از هنر نویسندگی؟!
نویسنده خلیفه ی بر حق خداوند است بر روی زمین و شگفتا مانند خداوند تنها و غریب. سرشار از غربت و تنهایی. تنها مجنون وادی جنون. مبارک باد بر او این تنهایی و غربت.
- ۹۱/۱۰/۲۳
آمیر حوسین آقا معللم بوشلا نه یازیچیلیق آدامی ائوده قبول ایله میللر!
حوسین معللم بو باره ده سیزیی اوز وبلاگیمدا اللاه سیزین کومه ییز اولسون
مطلبه دعوت ائدیرم سیزه اوغور لار
--------
سلاملار و سایقئلار. چوخ ساغ اولون آراز بای.