حاج سیاح
میرزا محمدعلی پسر ملا محمدرضای محلاتی معروف به((حاجی سیاح)) (1304 ش = 1344 ـ 1252 ه.ق) حدود بیست سال از عمرش را در سفر و سیاحت به سرزمینهای مختلف جهان از ژاپن تا آمریکا سپری کرد. ممالک بازدید شده عبارت بودند از: روسیه(تفلیس), عثمانی(استانبول), فرانسه, انگلستان, ایتالیا, سوئد, نروژ, آلمان, سوئیس, اطریش, دانمارک, پرتغال, یونان, اسپانیا, رومانی, بلغارستان, ایالات متحده (نیویورک), ژاپن, چین, برمه, سنگاپور, هندوستان, افغانستان, ترکستان, عربستان (مکه), مصر. وی در این مسافرتها با شخصیتهایی چون پاپ نهم, گاریبالدی, الکساندر دوم(تزار روسیه), بیسمارک, و رئیس جمهور آمریکا(((مسترگرن))) و سید جمالالدین اسدآبادی دیدار کرد. این کتاب بخشی از سفرنامه او است که سفر به روسیه و عثمانی و اروپا را شامل میشود. در پایان کتاب, فهرست اعلام و عکسهایی از نسخه خطی به چاپ رسیده است
|
حاج سیاح نویسنده سفرنامه و خاطرات و از دگراندیشان و مشروطه خواهان عصر قاجار
میرزا محمدعلی محلاتی که به سبب سفر هجده سالهاش به گرد جهان و سفرهای فراوانش در سراسر ایران به "حاج سیّاح" معروفشده است، در 1252 ق در خانوادهای روستایی، اما اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش ملاّ محمدرضا محلاتی او را برایتحصیل به تهران فرستاد و عمویش ملاّ محمدصادق، که متمکّن و اهل علم بود، وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد. چندسالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه مشغول و با اندیشمندانی که از نقاط مختلف برای تدریس و تحصیل آمده بودند آشنا شدو بر اثر این آشناییها در اندیشه و نگرشش تحولّی روی داد که به نظر میرسد مراحل بعدی زندگی او در دامنه تأثیر همین تحوّل بودهباشد (حاج سیّاح، سفرنامه، ص 25؛ خاطرات، ص 5، ناصر دیهیم(1)، مهربانو، ص 15). دقیقاً معلوم نیست حاج سیّاح چند سال و تا چه سطح تحصیل کرد و چه وقت به زادگاه خود بازگشت. از سفرنامه بر میآید (ص 25و بعد) که محیط محلات را مساعد نیافت و به روستای مُهاجران، در ناحیه کَزّاز و از بلوکات سلطان آباد، نزد عموی خود رفت. ظاهراً عمو مقدمات وصلت دخترش را با او فراهم میساخت، اما حاج سیّاح به این گمان که عمو قصد دارد بر او کفالت کند، گمانی که بر اوگران آمد، ناگهان قصد سفر کرد (خاطرات، ص 240) و در حالی که بیست و سه سال بیشتر از سنش نگذشته بود، دست خالی و پای پیاده و بدون مقصدی مشخص در 22 شوّال 1276 راهی سفری ناشناخته و پرماجرا شد ( سفرنامه، ص 25 به بعد؛ جمالزاده، اثرمنتشر نشده).
حاج سیّاح با تحمّل مشقّتهای بسیار خود را به تبریز رساند و به بازرگانانی که از آن شهر راهی عراق عجم بودند، خود را همسفر میرزامحمدعلی محلاتی معرفی و چنین وانمود کرد که میرزا در میانه راه درگذشته است و از آنها خواست خبر مرگ او را به خانوادهاشبرسانند (سفرنامه، ص 41) و به این ترتیب رشته پیوند با خانواده خود را برید و رهاتر از پیش راهی قفقاز شد. چند گاهی در تفلیسماند، از راه معلمی و مترجمی گذران کرد، ترکی آذربایجانی، ارمنی و قدری روسی آموخت. از آنجا به استانبول رفت، در مدرسهایحجرهای گرفت و آموختن ترکی استانبولی، تکمیل کردن ارمنی و فرا گرفتن زبان فرانسوی را آغاز کرد (همان، ص 50 و 76). آشنایی بازبان فرانسوی، شوق سیاحت پاریس را در او تشدید نمود و سرانجام از راه بالکان و شهرهای مهم اروپای مرکزی و باز همچنان با پایپیاده و هر وسیلهای که به هم میرسید، وارد پاریس شد. در آن وقت ناپلئون سوم (حک: 1870 - 1848) بر فرانسه حکومت میکرد ونمایشگاه بینالمللی پاریس، که حاج سیّاح از آن به عنوان "خزانه دنیا" (همان، ص 163) یاد کرده و شگفتی خود را از همه غرایبی که درآنجا دیده باز گفته است، برپا بود. سال برپایی نمایشگاه (1283/ 1867 ق) نشان میدهد که حاج سیّاح چه زمانی از پاریس دیدار کردهاست. از پاریس به لندن رفت، مدتی در آنجا ماند، انگلیسی آموخت و از دیدنیهای انگلیس بازدید کرد (سفرنامه، ص 194 به بعد). ازانگلیس به کشورهای دیگر اروپا سفر کرد و به دیدن هر نقطهای شتافت که به نظرش و بر پایه اطلاعاتش دیدنی مینمود. با پشتکاریعجیب و تحمّل مرارتها، شرح دیدههای خود را به طور مرتب یادداشت نمود (همان، ص 220 به بعد). پس از آنکه به گمانش دیگرجایی برای بازدید در اروپا باقی نگذاشت، به پاریس و تورس(2) رفت (همان، ص 524 و 528). در سفرنامه، پس از وصف کوتاهی ازتورس، رشته سخن ناگهان از وسط مطلب قطع شده است و معلوم نیست حاج سیاح به نقاط دیگری در اروپا سفر کرده است یا نه. در هرحال او به کمک زبانهای فرانسوی و انگلیسی، و قدری هم آلمانی، که به اندازه رفع حاجت آموخته بود، توانست در سفرهای اروپا ارتباط لازم را با مردم برقرار کند ( سفرنامه، جاهای مختلف). تا این اواخر بخشی از زندگی حاج سیّاح ناشناخته و موضوع فرضیههای مختلف بود. شرح سفرهای او در امریکا و خاور دور، که اخیراً دستنوشت آن از سوی یکی از بازماندگان حاج سیّاح به ناشری تحویل شده است (اطلاع شخصی)، نشان میدهد که او از اروپا به امریکا رفته، در1292/ 1875 ق در سانفرانسیسکو شهروندی امریکا را پذیرفته و با گذرنامه امریکایی به ژاپن وچین رفته است (فردوسی، 1371، ص 1470) و از برمه و سیلان و هند هم دیدار کرده است(سفرنامه منتشر نشده). حاج سیّاح در هند به دیدار آقاخان محلاتی رفت. آقاخان او را شناخت و خبر زنده بودنش ازطریق محلاتیهایی که به زیارت آقاخان رفته بودند، به مادرش رسید. مادر، نامه پراحساسی به آقاخان نوشت و از او خواهش کرد پسرش را نزد وی بفرستد. آقاخان مکتوب مادر را به حاجسیّاح نشان داد و احوال او با خواندن نامه بکلّی منقلب شد و احساس تکلیف کرد که به وطن بازگردد و به دیدار مادر بشتابد (خاطرات، ص 7 - 5). در 14 رجب 1294 و پس از هجده سالسفر، از راه دریا به بوشهر وارد شد. از بدو ورود ظاهراً یادداشت روزانه برداشت، که متن تدوینشده آن کتاب خاطرات... را ( ادامه مقاله) تشکیل میدهد. از همان نخستین یادداشتها احساس او درباره ایران و تأسفی که بر تنزّل احوال میخورد، نمایان است (خاطرات، ص 11 بهبعد). از بوشهر به شیراز و اصفهان و کاشان و محلات رفت، وصف طبیعت ایران آن زمان،اوضاع اجتماعی - سیاسی، چگونگی راهها، رگههایی از زندگی طبقات مردم، سرشناسان،رجال سیاسی و چگونگی اداره دولتی در یادداشتهای او، تراویده قلم مردی جهاندیده، سرد وگرم چشیده و اهل مقایسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با خامهای مؤثر بیان کرده است ( خاطرات، ص 59 به بعد).حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شماری از رجال که آوازه او را شنیده بودند به دیدارش رفتند،پای نقل و حدیثهایش نشستند و عدهای هم به او اندرز یا هشدار دادند که "مبادا از آبادی و عدلو نظم فرنگستان و خرابی و بینظمی ایران" (خاطرات، ص 171) کلمهای بگوید یا "در ایرانحرف تمدن به زبان" بیاورد که برای وی خطر جانی از پی دارد (همان، ص 20). حاج سیّاح را به حضور ناصرالدین شاه (حک: 1313 - 1264) بردند. شاه از سفرهایشپرسید و همان جا در حضور وی چند تن با زبانهای مختلف صحبت کردند و وی را محک زدند.سکههایی که از اکناف جهان آورده بود عرضه کرد که به موزه سلطنتی اهدا شد (خاطرات، ص73 و بعد). پس از این دیدار، شمار بیشتری از رجال به دیدنش رفتند و مدتی بعد همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین میرزا "سیاحت نامه" (= سفرنامه)ی او را خواست و حاج سیاح آن را نزد ملکه فرستاد (خاطرات، ص 241) که با توضیح حاج سیاح به نظر میرسد یادداشتهای سفر اروپا در آن وقت مدوّن بوده است. حاج سیّاح پس از این دیدارها و آشناییها هیچگونه مسؤولیتی در حکومت نپذیرفت و به سیر و سیاحت در نقاط مختلف ایران ادامه داد،باز هم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهای دیگر سفر و مشاهدات خود را یادداشت کرد (خاطرات، ص 282 - 113). حاج سیّاح به هنگام اقامت در اصفهان با ظلالسلطان آشنا و به او نزدیک شده بود (همان،ص 35 به بعد). ظلالسلطان که هوای رسیدن به سلطنت را در سر داشت، بنا به محاسباتی ازحاج سیاح و امثال او استفاده میکرد ( محبوبی اردکانی، ش 4، ص 229؛ نیز: سعادت نوری،جاهای مختلف). حاج سیّاح که از محیط پرتوطئه دربار و مناسبات سیاسی اطلاع دقیق نداشت،در 1303 ق سعی کرد میان مظفرالدین میرزا و ظلالسلطان اصلاح ذاتالبین کند. کامران میرزا(نایب السلطنه) که اصلاح مناسبات دو برادرش را خوش نداشت، کینه حاج سیّاح را به دلگرفت. حتی امینالسلطان به حاج سیّاح هشدار داد که کامران میرزا بر اثر این "جسارت... دشمنشده و در کمین است" (خاطرات، ص 284؛ نیز ظهیرالدوله، 1367، ص 12). در همان سالسیّدجمالاسدآبادی به ایران آمد و در جریان دسیسهچینیهای سیاسی علیه او، حاج سیّاح که ازجمله افراد نزدیک به سیّدجمال بود، مظنون قرار گرفت. و در جوّ توطئه سیاسی ودسیسهچینیهای درباری که سیّد و ظلالسلطان و شماری از دگراندیشان را به هم مرتبط ساختهبودند، اوضاع ناگهان به زیان حاج سیّاح برگشت و توقف او را در محلات به صلاح ندانستند و در 1305 ق وی را به مشهد تبعید کردند (خاطرات، ص 298؛ برای روابط حاج سیاح وسیّدجمالالدین مهدوی؛ افشار، ص 110 30 و 112؛ رعنا حسینی، ص 82 - 78). چهارده ماه در تبعید به سر برد و سپس به محلات رفت و به قول خودش کم کم مذاق ایرانیان به دستشآمد و گوشهنشینی اختیار کرد (خاطرات، ص 320). پس از سفر دوم سیدّجمال در 1307 ق، سرکوب همه کسانی که به همفکری و همکاری با اومظنون بودند آغاز شد و به دنبال انتشار اعلامیههایی خطاب به شاه، علما و ملت و دستگیریمیرزا رضای کرمانی، حاج سیّاح را در رمضان 1308 بازداشت کردند (همان، ص 332 به بعد).کامران میرزا که در پی کشف نام نویسندگان اعلامیهها بود، شخصاً از او استنطاق کرد. گویا درجلسه دیگر استنطاق، ناصرالدین شاه پشت پرده نشسته بوده و میخواسته است با گوش خود نام کسانی را بشنود که در توزیع روزنامه قانون دست داشتهاند (همان، ص 335 و 349). حاج سیّاح بر اثر فشارها از چند وسیله برای خودکشی استفاده کرد، اما موفق نشد. خود را ازطبقه بالا روی تفنگهای چاتمه شده و مسلح به سرنیزه پرت کرد، اما بر آجرفرش سقوط کرد و دوپایش از جا در رفت. پس از حدود دو ماه مشقّت، او را به همراه عدهای، از جمله میرزا رضایکرمانی، به زندان قزوین فرستادند که به قول امینالدوله "محبس مقصرین سیاسی" بود(امینالدوله، ص 173). حاج سیّاح پس از بیست و دو ماه حبس، و بر اثر بروز تحوّلی در اوضاع و وساطتهای بسیار، در جمادی الآخره 1310 به همراه عدهای دیگر آزاد شد (برای تفصیلخاطرات ایام محبس خاطرات، 354 و بعد؛ 422 - 374). پس از آزادی از زندان باز هم خود و خانواده را با تهدید رو به رو دید و بعد از اینکه در پیطرح شکایتی، به دفتر کامران میرزا احضار شد (همان، ص 438) به سفارت امریکا در تهران پناهبرد. چگونگی و جزئیات این پناهندگی تا پیش از دستیابی به مکاتبات میان سفارت امریکا درتهران با وزارت خارجه امریکا چندان روشن نبود و داوریها به روایت خود حاج سیّاح(خاطرات، ص 445 - 433) استناد داشت، اما مقایسه میان دو روایت، تفاوتهایی را آشکارساخته که پیشتر دانسته نبوده است. مکاتبات نشان میدهد که مداخله سفارت امریکا درماجرای حاج سیّاح به مراتب گستردهتر از وساطتی ساده بوده است (برای جزئیات فردوسی(3)1996 ، ص 253 و بعد؛ همو، 1371 ش، ص 1476 و بعد؛ همو، 1380 ش، ص304 به بعد). پس از وساطت سفارت، به حاج سیّاح امنیّت جانی و مالی داده شد و او توانست به محلات برود و مشغول زراعت شود. (خاطرات، ص 447). سال 1311 ق را در محلات گذراند و در 1312 ق به تهران بازگشت و با صدراعظم امین السلطان دیدار و او امر کرد که "هر وقت حاج سیّاح بیاید کسی مانع نشود" (همان، ص 451). در 1313 ق میرزا رضای کرمانی به تهران آمد. از خاطرات بر میآید که حاج سیّاح از ورود او سخت مضطرب بوده است. نظر نامساعد او به میرزا و بیم از تندرویهای او، از نوشته حاج سیّاحاحساس میشود. به صراحت میگوید فکر کردم میرزا "ممکن است کاری بکند که اسبابزحمت جمعی کثیر گردد" (خاطرات، ص 453). به سیّد جعفر معین التولیه در حضرتعبدالعظیم نامه نوشت و خطر حضور میرزا را گوشزد کرد (همانجا). مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) میگوید که حاج سیّاح سه روز پیش از قتل ناصرالدین شاه به امین السلطان نامه نوشته که "میرزا رضا از اصحاب سیّدجمال در شهر است و خوش خیال نیست" (هدایت، ص77). حاج سیّاح گرفتاری قبلی خود را به واسطه تندروی میرزا رضا میدانست (خاطرات، ص455). و قتل ناصرالدین شاه که واقع شد، مأموران به خانه حاج سیّاح ریختند، اما نامهای که به اتابک نوشته بود، باعث نجاتش شد (همان، ص 461). با این حال از متن استنطاق میرزا رضایکرمانی و سؤال صریح مستنطق درباره حاج سیّاح پیداست که به همفکری یا همکاری در قتلشاه مظنون بوده است (ظهیرالدوله، 1362 ش، ص 90؛ ناظم الاسلام کرمانی، ج 1، ص 84). از پاسخ میرزا رضا مهمتر، پرسش مستنطق است که یکراست به سراغ حاج سیّاح رفته و پرسش،کاشف از آن است که سوءظنّ به او تا چه درجه بوده است. حاج سیّاح در دوره مظفرالدین شاه (حک: 1324 - 1313 ق) از مداخله در سیاست پرهیزمیکرد ( خاطرات، ص 511 و بعد)، هر چند که دیدارهایش با امینالسلطان و گفتگوهایمیان آن دو ( همان، ص 494 490 و 501) و دیدارها با بسیاری از دولتمردان دیگر،دسترسی آسان او را به رأس هرم قدرت سیاسی در آن دوره نشان میدهد. در 1319 ق باز راهیسفر شد و از راه جنوب به جیبوتی و عربستان رفت (همان، ص 517). جمعاً نه بار مکه رازیارت کرد (قزوینی، 1327 ش، ص 109). از راه مصر به اروپا و از آنجا به روسیه و عثمانیرفت و در 1320 ق به ایران بازگشت (خاطرات، ص 525 - 514)، اما از آن سال تا 1324 قاطّلاع در خور توجهی درباره خود او از خاطرات به دست نمیآید. در 1325 ق، در دوره حکومت محمدعلی شاه (حک: 1327 - 1324 ق) به روسیه سفر کرد(همان، ص 573). در 1326 ق ظاهراً با مخالفان استبداد تماس مستقیم و مخفیانه داشت(همان، ص 596). در جریان استبداد صغیر (1327 ق) که خود و خانواده را با تهدید از سویمحمدعلی شاه رو بهرو دید، از دوستانش کمک خواست و به یاری یکی از نزدیکان کامرانمیرزا، عمو و پدر زن محمدعلی شاه، ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش همایون آسودهکرد (همان، ص 610) و در واقعه قیام بختیاریها، از سوی مشروطهخواهان پیامی نزد سرداراسعد بختیاری برد، وی را به عزیمت به سوی تهران ترغیب کرد (همان، ص 620) و چند روزی هم در منطقه بختیاری همراه و ملتزم او بود. پسرش همایون در جریان فتح تهران (1327 ق)مسؤولیت تحریرات محرمانه سردار اسعد را به عهده داشت (همان، ص 632). پس از عزل محمدعلی شاه از سلطنت، عضدالملک از او خواست ندیمی احمدشاه (حک: 1327 ق -1304 ش) را بپذیرد. حاج سیّاح چند بار با احمد شاه دیدار کرد، ولی به دلایلی که چندان روشننیست و ظاهراً به سبب اختلاف نظر با اطرافیان شاه، مصلحت خود را در کنارهگیری دید(خاطرات، ص 633؛ فراگنر، ص 64)، خانهنشین شد و سرانجام در مهر ماه 1304 ش درجعفرآباد شمیران درگذشت (سیاح، حمید، "موخره"، ص 634 و بعد). از او سه پسر و یک دخترباقی ماند. همایون سیّاح شاغل در وزارت مالیه، حمید سیّاح دیپلمات و محسن سیّاح چشمپزشک بود (جمالزاده، اثر منتشر نشده). نوه دختریاش مهربانو ناصر دیهیم مترجم سفرنامه بهانگلیسی است ( ادامه مقاله). فاطمه سیّاح، دختر میرزا جعفر برادر حاج سیّاح و همسر حمیدسیّاح بود (برای اطلاعات بیشتر گلبن، ص شش - سی و هشت، در: سیّاح، فاطمه؛ برایآگاهی از نظری منفی درباره حاج سیّاح صدر، ص 48 - 47 و 59). حاج سیّاح از نسل نوگرایان دگراندیش در عصر قاجار و از افراد مؤثر در ترویج اندیشهمشروطهخواهی، و دو کتابش در شمار منابع تاریخ روشنفکری ایران است. علی فردوسی کهمطالعات گستردهای درباره آراء و آثار حاج سیّاح دارد، احتمال داده است که او نخستین کسی درایران باشد که اصطلاح "حقوق بشر" را در معنای امروزی آن به کار برده است. او میگوید حتیآخوندزاده، ملکمخان و سیّدجمال هم این اصطلاح را در این معنا به کار نبردهاند (1996، ص255 و 258). سفرنامه حاج سیّاح به فرنگ (چاپ علی دهباشی، تهران 1363 ش) که شرح سفرهای او دراروپاست، در عین حال سندی تاریخی است، وصفی دست اوّل از اروپا از نگاه ایرانی سنتگرا وشگفتیزده که به همه چیز با دیده اعجاب مینگرد (ناصر دیهیم، ص 16) و شاید بیش از آنکهبرای ایرانیان جالب توجه باشد، اکنون برای اروپاییان جاذبه دارد. سفرنامه اثر عمیقی نیست،نگاهی است بسیط و حتی گاه سادهدلانه به ظواهر تمدّنی - فرهنگی غرب. وصف بسیاری ازشهرها و نقاط اروپا در آن تکراری است و بیشتر بازگو کننده افسوس و حیرت نویسنده است تاتأمّل یا ژرفکاوی او. از هیچ کجای سفرنامه بر نمیآید که نویسنده منابعی را در ایام اقامت دراروپا خوانده باشد و از هیچ دیداری شرح مکالمهای عمیق نقل نشده است. ظاهراً از آنچه به طورگذرا میدیده، به طور مرتب یادداشت بر میداشته است. البته مشاهدهگر راستگویی بوده، هر جاکه توانسته آمار و ارقام دقیق آورده و بهقدر دانش و اطّلاع، راوی امینی بوده است. ایوری(4)سفرنامه را به منزله بیان دیدگاه نسلی از ایرانیان در آستانه جنبش مشروطیت میداند کهکاستیهای جامعه خود را با پیشرفتهای جهان غرب میسنجیدند (ص 12). حاج سیّاح با افرادبسیاری آشنا شد، با شماری از سیاستمداران و سرشناسان نظیر آقاخان محلاتی، بیسمارک،پاپ، پادشاه بلژیک، تزار روس، رئیس جمهور امریکا، شیخ شامل داغستانی، گاریبالدی وعدهای دیگر دیدار کرد (سفرنامه، جاهای مختلف) و از سیاحت کشورها و مشاهده پیشرفتهای آنها به این نتیجه رسید که علت اصلی پیشرفت غرب آموزش است (ناصر دیهیم، ص 15). نسخه خطی سفرنامه به خط میرزا غلامرضا اصفهانی (خوشنویس) و در مجموعه محمود فرّخ در مشهد بود (بختیار، ص 145؛ برای توصیف نسخه بینش، ص 38 و بعد). همایون سیّاح در نامهای گفته است که شیخ ابراهیم زنجانی نسخهای از سفرنامه را براساس یادداشتهایحاج سیّاح پاکنویس کرده است (بناءپور، ص 31). جهانگیرخان صوراسرافیل مصّر بود کهسفرنامه را چاپ کند و حتی عکسهای کتاب برای کلیشهسازی به خارج فرستاده شد، اما قتل اوحاج سیّاح را سخت متأثر و افسرده کرد و از صرافت چاپ کتاب انداخت (همانجا). خاطرات حاج سیّاح یا دوره خوف و وحشت (به کوشش حمید سیّاح، به تصحیح سیفاللهگلکار، تهران 1346 ش) اثر مهمّ حاج سیّاح و از مهمترین منابع دست اول آستانه و عصرمشروطیت ایران است. خاطرات از بازگشت حاج سیّاح به ایران در 1294 ق آغاز میشود و بارویدادهای 1327 ق و ماجرای فتح تهران پایان مییابد و جمعاً حوادث 34 سال قمری را در برمیگیرد. کتاب، آمیزهای است از سفرنامه، خاطرات، گزارش اوضاع سیاسی - اجتماعی و توصیفهای تاریخی که از دو بخش اصلی و تا اندازهای متفاوت تشکیل میشود: بخش اول تا1311 ق و ماجرای پناهنده شدن به سفارت که بیشتر سفرنامه و خاطرهنویسی است؛ و بخشدوم تا 1327 ق که بیشتر تاریخنگاری است. بخشهایی از کتاب توضیح دقیق حوادث روز استو به روشنی پیداست که بر پایه یادداشتهای روزانه تنظیم شده است (برای مثال بخش اول،ص 5 - حدود ص 320). قسمتی از کتاب شرح خاطرات زندان است (ص 433 - 343) و علیفردوسی میگوید (1996، ص 255) که حاج سیّاح با این بخش پیشگام حبس نامه نویسی درایران به شمار میآید. صحنههایی از فقر و بدبختی مردم در خاطرات تصویر و از اوضاع سیاسی- اجتماعی بشدّت انتقاد شده است (محبوبی اردکانی، ش 4، ص 227 و بعد). کتاب در عینحال توصیف رویدادهای بحرانی عصری از تاریخ ایران و فرایند سیاسی شدن سیّاحی روشنفکر و استحاله او به انقلابی حرفهای و وصف جنبههایی منفی و نفرتانگیز از حکومتی استبدادیاست (فراگنر، ص 66). خاطرات، بهرغم ارزشهای تاریخی - اجتماعی و روایتهای دست اوّل و توجّه به ریشههایانقلاب مشروطیّت، از عیب و کاستی بری نیست. به گفته محبوبی اردکانی (ش 4، ص 227 وبعد) در خاطرات گفتههای مبالغهآمیز، سخنان ناسنجیده و پیروی از احساسات دیده میشود.فراگنر هم در پارهای از وصف رویدادها اغرافگویی و غلوّ دیده است (ص 66؛ برای برخی ایرادها و غلطهای کتاب محبوبی اردکانی، ش 6، ص 316 به بعد). نسخه ماشیننویسی شدهخاطرات را که از روی دستنوشت حاج سیّاح تهیه شده بود، حمید سیّاح برای پدرش که در اواخر عمر توان مطالعه نداشته میخوانده و اصطلاحاتی را که او تذکّر میداده وارد کرده است (سیّاح،حمید، ص 4). اینکه حمید سیّاح، مردی آشنا با سیاست و تاریخ، ممکن است در تحلیلحوادثی با پدر بحث کرده یا در تصحیح و تعدیل برخی مباحث و کاربرد برخی اصطلاحاتجدید تأثیری داشته باشد، احتمال چندان بعیدی به نظر نمیرسد. خاطرات تا حدود چهل سالپس از بررسی نهایی نویسنده معوق ماند و انتشار نیافت. نثر حاج سیّاح در دو کتاب تفاوتهایی دارد. سفرنامه متعلق به جوانی حاج سیّاح و نیز بهتناسب موضوع، سادهتر، توصیفیتر و احساساتیتر است. نثر خاطرات جا افتادهتر و پختهتراست و به طور کلّی نثر حاج سیّاح از نثرهای روان و ساده قاجاری، گاه زیبا و خوشایند، مزّین بهمثل و اصطلاح، در آمیخته با احوال شخصی، معمولاً کوتاه و گزارشی و گاه با خطاهای دستوریو لغزشهای انشایی همراه است. منابع: مؤلف، اطلاع شخصی؛ اسعدی، مرتضی، "سفرنامه حاج سیّاح"، نشر دانش، دوره 5،ش 1 (آذری - دی 1363 ش): 53 - 51؛ امینالدوله، علی، خاطرات سیاسی، تهران 1341 ش؛بختیار، مظفّر، "سفرنامه حاج سیّاح به خط خوشنویس بزرگ"، مجله دانشکده الهیات و معارفاسلامی مشهد، ش 33 و 34 (پاییز و زمستان 170 - 145 :(1375؛ بناءپور، هاشم، "برای چاپخاطرات حاج سیّاح"، جهان کتاب، دوره 7، ش 6 - 3 (خرداد - تیر 31 :(1381؛ بینش، تقی،"سیاحتنامه حاج سیّاح"، راهنمای کتاب، دوره 12، ش 3 و 4 (خرداد - تیر 45 - 38 :(1348؛جمالزاده، سیدمحمدعلی، "حاج سیّاح، جهاندیدهای که دروغ نگفته است" (1362 ش، اثرمنتشر نشده)؛ رعنا حسینی، کرامت، "پنج نامه از حاجی سیّاح"، راهنمای کتاب، دوره 10، ش 1)اردیبهشت 82 - 78 :(1346؛ سعادت نوری، حسین، ظلّالسلطان، تهران 1347 ش؛ سیّاح،حمید، "مقدمه"، در: سیاح، محمدعلی، خاطرات...، ص 4 - 1؛ همو، "موخره"، در: همان، ص635 - 634؛ سیّاح، فاطمه، نقد و سیاحت: مجموعه مقالات و تقریرات، به کوشش محمدگلبن، تهران، 1354 ش؛ سیاح، محمدعلی، خاطرات حاج سیّاح یا دوره خوف و وحشت، بهکوشش حمید سیّاح و تصحیح سیفاللّه گلکار، تهران 1346 ش؛ همو، سفرنامه حاج سیّاح بهفرنگ، به اهتمام علی دهباشی، تهران 1363 ش؛ صدر، محسن، خاطرات صدرالاشراف، تهران1346 ش؛ ظهیرالدوله، علی، تاریخ بیدروغ، تهران 1362 ش؛ همو، خاطرات و اسنادظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، تهران 1367 ش؛ فراگنر، برت، خاطراتنویسی ایرانیان،ترجمه مجید جلیلوند رضایی، تهران 1377 ش؛ فردوسی، علی، "حاج سیّاح و اضطرار تعلّق:حکایتی در تبارشناسی شرم و شهروندی"، ایراننامه، دوره 19، ش 3 (تابستان 333- 293 :(1380؛ همو، "دور از تو نیست اندیشهام: بازگشتگی و آگاهی نوین ملّی در خاطرات حاج سیّاح"،بررسی کتاب (امریکا، 1486 - 1467 :(1371؛ قزوینی، محمد، "و فیات معاصرین: حاجسیّاح"، یادگار، دوره 5، ش 1 و 2 (شهریور - مهر 110 - 108 :(1327؛ محبوبی اردکانی،حسین، "خاطرات حاج سیّاح یا دوره خوف و وحشت"، راهنمای کتاب، دوره 11، ش 4 (تیر229 - 225 :(1347؛ ش 6 (شهریور 321 - 316 :(1347؛ مهدوی، اصغر؛ افشار، ایرج،مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیّدجمالالدین مشهور به افغانی، تهران 1342 ش؛میرزایی (زنجانی)، محسن، "پنج نامه نو یافته از حاج سیّاح محلاتی"، تاریخ معاصر ایران، کتابهشتم (پاییز 1374 ش): 239 - 226؛ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چ 3، تهران1363 ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، چ 2، تهران 1344 ش؛
عبدالحسین آذرنگ
|
سلام بر ایران و کوروش و کسانیکه جان خود را فدای این خاک پاک کردند
از شما نسبت به همکاری در وبلاگ گروهی تخصصی تاریخ دعوت به عمل میآید
لذا دوست گرامی در صورت تمایل به ما خبر بده
با سپاس فراوان از شما
پس خداحافظی نمیکنم چون میدونم که میای