اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
 
نژاد و ریشۀ ایل قاجار:
طایفۀ "قاجار" که نژاد و ریشه آنها به قوم "سالور" می‌رسید از ساکنین سرزمین چرکَس و از سه تیره مختلف: سلدوس، اونک قوت و جلایر تشکیل می‌شدند که از میان آنها سلدوسها اصلاً به ایران نیامدند ولی قاجار‌ها به طرف ایران و بخشهای قفقاز آمدند و بخشی از قوم جلایر بودند بعد از مرگ هلاکوخان سرتاق نویان که یکی از افراد دلاور و برگزیده قاجار بود، به ریاست و رهبری این طایفه انتخاب شد و در بخش دشت مغان به حکومت رسید و سالهای متمادی در این ناحیه وسیع و نسبتاً خوش آب و هوا زندگی کردند و در زمان صفویه به ایران وارد و در دشت گرگان مستقر شدند و صفویه و مخصوصاً شاه‌ عباس به عنوان مرزبان از آنها استفاده کرد.[1]
عباس میرزا در زمان طفولیت و کودکی:
چهارمین پسر فتحعلی شاه "عباس میرزا" در سال 1303 در قصبه (نوا) از توابع لاریجان قدم به عرصۀ وجود گذاشت و فتحعلی شاه نام این مولود را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص یافت، او بر خلاف پسران دیگرش در دوران کودکی، طفلی مریض المزاج و فوق‌العاده مؤدب و سر بزیر و محجوب بود و در سن ده سالگی به کسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشته بود. او در کودکی بسیار مورد علاقه آقا محمد خان قاجار سر سلسلۀ سلاطین قاجار بود و خود تعلیمات نظامی مخصوص را به او می‌آموخت عباس میرزا ضمن فرا گرفتن تعالیم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ در ایام فراغت و بیکاری به مطالعه کتب سودمند و مفید می‌پرداخت و به آسانی به بیشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.[2]
ولایت عهدی عباس میرزا:
فتحعلی شاه در سال دوم جلوس سلطنت خود، مجلس با شکوهی ترتیب می‌دهد و جمع کثیری از بزرگان و علماء و رجال سرشناس و درباریان و وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنین سرکردگان خاندان قاجار را دعوت می‌کند تا آنها در زمینۀ تفویض ولیعهدی به فرزند قابل و کاردانش، عباس میرزا به مشورت و گفتگو بپردازند.
فتحعلی شاه که عباس میرزا را از دیگر فرزندان خود باهوش‌تر و دلیرتر و مستعدتر می‌دید وقتی در این مجلس، عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتیازات برجسته عباس میرزا و درایت و قابلیت او اتفاق نظر داشتند، این انتخاب شاه را شایسته دانستند و فردای آن روز شاه او را به حکومت آذربایجان تعیین می‌نماید.[3]
ازدواج عباس میرزا:
فتحعلی شاه پیش از عزیمت نایب السلطنه عباس میرزا به آذربایجان به فکر ازدواج برای فرزند خود برآمد و بهمین لحاظ پس از آنکه با عباس میرزا در این زمینه صحبت کرد، دختر میرزا محمدخان دولوی قاجار را که از زعمای طایفۀ قاجار بود به نام «خرده خانم» برای وی نامزد کرد و این از لحاظ سیاسی نیز برای ایل قاجار اهمیت فراوان داشت که وصلت عباس میرزا درون ایلی باشد و به این ترتیب عباس میرزا روانه آذربایجان شد.[4]
عباس میرزا و حکومت آذربایجان:
اواخر ماه ذیحجه، 1213 هـ، ق عباس میرزا به شهر تبریز وارد شد او خوشحال بود که توانسته این سفر طولانی را پشت سر بگذارد، کلیه حکام شهرها و امراء و سران عشایر و طوایف و همه بیگلربیگیان که از مدتها پیش انتظار او را می­کشیدند در دروازۀ تبریز اجتماع کرده بودند، او پس از ورود به این سرزمین دست به اصلاحاتی در آذربایجان زد، او به کارهای دیوانی نظم و ترتیبی خاص داد وی طرز جمع‌آوری مالیات و عواید دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد.
عباس میرزا دستور داد شهرهای مهم آذربایجان، از جمله اردبیل و خوی و مراغه و غیره از شکل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتیب خیابانها و عمارات دولتی به طرز نوین احداث گردد. او در شهر تبریز بناها و ساختمانهای عمومی و گردشگاههای مختلفی را ایجاد کرد و بخاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماکن و باغهای عمومی مفرح و دل‌انگیزی در داخل شهر تبریز ساخته شود.[5]
عباس میرزا و جنگهای ده ساله ایران و روسیه:
بعد از فتح گرجستان به وسیلۀ روسیه تزاری کشمکشها بین ایران و روس آغاز شد و جنگ با روسیه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به نظر نمی‌رسید، حال که انگلیسی‌ها رغبتی برای کمک کردن‌ نشان نداده بودند می‌بایست در جستجوی متحد دیگری می­بود و چون کشور فرانسه با روسیه در حال جنگ بود، دولت ایران از ناپلئون تقاضای کمک کرد و او نیز بخاطر دست‌یابی به هند در صدد اتحاد با ایران بود.
در آغاز جنگ، پیروزی از آن قشون ایران و نائب السلطنه عباس میرزا بود ولی بعد نیروهای روسی به اتکا توپ خانه مجهز خود، نیروهای ایرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسویها که با روسها صلح کردند، با میانجی‌گری بریتانیا دو طرف را به مذاکره برای پیمان صلح کشانید که سرانجام در 14 اکتبر 1813 (22 مهر 1192) در دهکده گلستان به امضاء رسید، بر اساس مفاد این پیمان ایران بسیاری از ایالات خود در قفقاز را مانند: قره باغ، گنجه، شیروان، باکو و... را از دست داد.
احتمالاً نه شاه ایران و نه تزار روسیه، عهدنامه گلستان را قطعی تلقی نمی‌کردند عباس میرزا آن را فقط آتش‌بسی موقت می‌دانست و خود را برای جنگی دیگر آماده می‌کرد، در این زمان حکومت ایران ابوالحسن خان شیرازی سفیر سابق ایران در لندن را به سنت پترز بورگ فرستاد تا درخواست کند که به تصحیح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزیر خارجه روسیه درخواست ایران را رد کرد، با وجود اینگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب دولت روسیه و فشار روحانیون و اینکه در مه 1826 (اردیبهشت 1205) سپاهیان روسیه میرک محلی در خانات ایروان را اشغال کردند و ایرانیان نیز در برابر، دریاچه گوکچا را گرفتند و این بهانۀ جنگ‌های دوم ایران و روس شد که در آغاز، سپاه ایران موفقیتهای زیادی بدست آورد اما به خاطر کمی تجهیزات، سپاه ایران شکست خورد و در ترکمن چای عهدنامۀ دیگری بر ایران تحمیل شد که علاوه بر شهرهایی که در پی عهدنامۀ گلستان از ایران جدا شده بود شهرهای جدیدی به همراه غرامت 20 میلیون روبلی به ایران تحمیل شد.[6]
سرانجام عباس میرزا:
سالیان متمادی بود که یک بیماری مزمن که دستگاه گوارشی و کلیه‌های عباس میرزا نائب السلطنه را مورد حمله قرار داده بود، مزاج این شاهزاده نیرومند و مقتدر را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنیه ضعیف شود و لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ایجاب می‌کرد ولی متأسفانه اشتغالات جنگی و سیاسی و حرکت‌های مداوم او برای امنیت دادن به شهرهای ناامن و سرکوبی گردنکشان اجازۀ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبیب او کورمک نیز مأثر واقع نشد و بعد از برگشت از زیارت حضرت رضا (ع) در سال 1249 هـ دچار استفراغ‌های پی در پی ‌گردد که مربوط به کبد او می‌شد و احتمالاً با سم مسموم شده بود.[7]
 
عباس میرزا از نگاه دیگران
 مأموران نظامی و سیاسی کشورهای اروپایی یا مسافران خارجی و یا ایرانیان هم‌روزگار عباس‌میرزا، هر یک تصویری از این ولیعهد ناکام فتح‌علی شاه تصویر کرده‌اند که کمابیش در همه‌ی آن‌ها از فضل و فضلیت، دانش‌دوستی و دانش‌پروری و علاقه‌ی فراوان عباس‌میرزا به ایران و اندیشه‌های او برای نوسازی ایران سخن رفته است.

«اگوست بُن تان» مأمور ناپلئون در ایران درباره‌ی عباس‌ میرزا می‌نویسد: «جوان‌ ۲۰‌ ساله‌ای‌ است‌ باوقار و بالابلند، دارای‌ چشمان‌ درشت‌ و نگاهی‌ نافذ با چهره‌ای‌ گشاده‌، ابروانی‌ کمانی‌، بینی‌ او قوسی‌ دارد که‌ در تلألو دندان‌های‌ سپید و محاسن‌ سیاهش‌، شکوهی‌ خاص‌ به‌ سیمای‌ باهیبتش‌ می‌بخشد … یکی‌ از خصوصیات‌ اخلاقی‌ وی‌ حسّ جاه‌طلبی‌ اوست‌، چه‌ او امیدوار است‌ که‌ روزی‌ به‌ سلطنت‌، آن‌ هم‌ به‌ سلطنتی‌ بسیار باشکوه‌ و پرجلال‌ دست‌ یابد و چون‌ می‌داند که‌ برای‌ موفقیت‌ باید زحمت‌ فراوان‌ متحمل‌ شود و اطلاعات‌ وسیع‌ داشته‌ باشد به‌ تحصیل‌ می‌پردازد … اغلب‌ شب‌ها به‌ مطالعه‌ مشغول‌ است‌. کمتر کسی‌ از ایرانیان‌ به‌ اندازه‌ی‌ او از ادبیات‌ و علوم‌ شرقی‌ اطلاع‌ دارد. در ضمن‌ بسیار علاقه‌مند است‌ بداند چه‌ عواملی‌ باعث‌ پیشرفت‌ غرب‌ گشته‌ است‌ … او حاضر است‌ هرگونه‌ تأسیسات‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ را که‌ لازم‌ باشد به‌ سبک غرب‌ بنیان‌گذاری‌ کند. به‌ این‌ دلیل‌ خارجی‌ها و به‌ خصوص‌ فرانسویان‌ را با گرمی‌ می‌پذیرد و برای‌ امپراتور احترام‌ خاصی‌ قائل‌ است‌. او ناپلئون‌ را سرمشق‌ خود قرار داده‌ است‌ و او را یک‌ قهرمان‌ می‌داند.» (بُن تان، ۱۳۵۴: ۶۹)

روزنامه‌ی Asiatic Journal در انگلستان در فوریه ۱۸۲۸ میلادی درباره‌ی چرایی ناکامی اصلاحات عباس‌ میرزا و علاقه‌ی وافر او به این اصلاحات می‌نویسد: «غیرممکن‌ است‌ که‌ بتوان‌ مناعت‌ و سعه‌ی‌ صدر و رفتار عباس‌‌میرزا را توصیف‌ کرد. خطوط‌ صورت‌ او کاملاً متناسب‌ است‌، چشمانش‌ درشت‌ و نافذ و مملو از حیات‌ است‌، دندان‌های‌ بسیار زیبا دارد. پوست‌ صورت‌ او سبزه‌ رنگ‌‌ پریده‌ است‌ … او مردی‌ خارق‌العاده‌ است‌ و تأثیر عجیبی‌ در بیننده‌ دارد. جای‌ تأسف‌ است‌ که‌ اطرافیان‌ او تا این‌ اندازه‌ از لحاظ‌ احساس‌ و هوش‌ از او پایین‌تر باشند و تمایلی‌ نداشته‌ باشند تا در تحقق‌ برنامه‌های‌ اصلاحی‌ و سخاوتمندانه‌ او، یار و یاور وی‌ باشند. تمام‌ خارجیانی‌ که‌ ایران‌ را می‌شناسند، نظر می‌دهند که‌ عباس‌میرزا واقعاً مایل‌ است‌ مردم‌ کشور خود را روشن‌ و آگاه‌ کند، ولی‌ بعضی‌ از پیش‌داوری‌های‌ فرهنگی‌ هر نوع‌ اصلاحی‌ را ناممکن‌ می‌سازد.» (M.Louis، ۱۹۷۱: ۳۸۲)

موریس‌ دوکوتزبو، مسافر آلمانی، که در سال‌ ۱۸۱۷ به همراه سفیرکبیر روسیه‌ به ایران آمده بود، درباره‌ی شیوه‌ی زیست و منش و دانش عباس‌میرزا می‌نویسد: «عباس‌‌میرزا که‌ دشمن‌ واقعی‌ تجمل‌ است‌ به‌ لباس‌ ساده‌ سرخی‌ که‌ نقره‌دوزی‌ شده‌ بود، ملبس‌ بود. مانند تمام‌ ایرانیان‌ کلاه‌ ساده‌ای‌ از پوست‌ بره‌ سیاه‌ داشت‌. تنها زینتش‌ عبارت‌ از یک‌ خنجر مرصع‌ بود … ولیعهد ایران‌ تقریباً ۳۵ سال‌ دارد. حرکات‌ و اطوارش‌ خیلی‌ جالب‌ توجه‌ و مظهر اصالت‌ و نجابت‌ است‌، خیلی‌ قشنگ‌ صحبت‌ می‌کند، به‌ فاصله‌ می‌خندد، چشمانش‌ آینه‌ی‌ ضمیر اوست‌، مکر و کید در آن‌ مشاهده‌ نمی‌شود، فجایعی‌ که‌ در نتیجه‌ی‌ قوانین‌ سخت‌ مملکت‌ معمول‌ است‌ هر جا دستش‌ برسد، جلوگیری‌ می‌کند … عباس‌‌میرزا تحصیلات‌ دیگری‌ نیز کرده‌ است‌ و تاریخ‌ و آداب‌ و رسوم‌ اروپا را به‌ خوبی‌ می‌شناسد و از علوم‌ نظام‌ و ریاضیات‌ و زبان‌ انگلیسی‌ نیز بی‌بهره‌ نیست‌.» (دوکوتزبو، ۱۳۱۰: ۱۰۶-۹۶-۹۵)

عباس‌میرزا، سرخورده‌ی از شکست‌ سپاه خویش در برابر روس‌ها و از دست رفتن بخش‌هایی از خاک ایران خطاب به «اَمِده ژوبر» (Amédée Jaubert)، فرستاده‌ی ناپلئون به ایران، می‌گوید: «بیگانه! تو این ارتش، این دربار و تمام دستگاه قدرت مرا می‌بینی. مبادا گمان کنی که من مرد خوشبختی باشم… بسان موج‌های خروشان دریا که در برابر صخره‌های بی‌حرکت ساحل درهم می‌شکنند، دلاوری‌های من در برابر سپاه روس شکست خورده است. مردم کارهای مرا می‌ستایند، اما تنها خود من از ضعف‌های خود خبر دارم … آوازه‌ی پیروزی‌های ارتش فرانسه به گوش من رسیده است و نیز دانسته‌ام که دلاوری روس‌ها در برابر آنان جز یک پایداری بیهوده نمی‌تواند باشد. با این همه، مشتی سرباز اروپایی همه‌ی دسته‌های سپاه مرا با ناکامی روبرو کرده و با پیشرفت‌های دیگر خود ما را تهدید می‌کند. سرچشمه‌ی ارس که پیش‌تر همه‌ی آن در ایالت‌های ایران جریان داشت، اینک در خاک بیگانه قرار دارد و به دریایی می‌ریزد که پر از ناوهای دشمنان ماست.» از انحطاط صفویه به این سو، این چنین نگاهی به ندرت در اندیشه‌ی دولتمردان ایرانی مشاهده می‌شود. عباس‌میرزا سپس با نگاهی انتقادی به خویشتن انسان ایرانی و چرایی انحطاط ایران را از ژوبر فرانسوی جویا می‌شود، چرایی که هنوز با وجود گذشت نزدیک به دو سده ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیان را درگیر خود کرده است: «چه قدرتی این‌چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و هنر به کار گرفتن همه‌ی توانایی‌های انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می‌اندیشیم. آیا قابلیت سکونت، باروری و ثروت خاک مشرق‌زمین از اروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع‌های آفتاب پیش از آنکه به شما برسد، نخست بر روی کشور ما پرتو نمی‌افکند، خیر کمتری به ما می‌رساند تا آنگاه که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا اراده‌ی آفریده‌ی نیکی‌ده که مائده‌های گوناگونی خلق کرده است، بر این قرار گرفته است که لطفش به شما بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی‌کنم!» (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۱۳۴-۱۳۳)

قائم‌مقام، آموزگار عباس‌میرزا، در نامه‌ای به «شاهزاده‌ خانم» همسر خود و خواهر ولیعهد که در منشآتش آمده است با دریغ و اندوه بسیار از مرگ عباس‌میرزا یاد می‌کند؛ مرگی که همه‌ی آرزوهای او را برای آینده‌ی ایران بر باد داد: «شاهزاده جان قربانت شوم!

ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم

که خاک بر سر من باد و مهربانی من

اما یقین بدانید که در این واقعه‌ی هایله که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید … دریغ و درد که آسمان نخواست که ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اعوام کسی مثل ولیعهد جنت‌ْمکان یاد ندارد؛ عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. به خدمت جزئی نعمت کلی می‌داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت ۳۰ سال، پرورده‌ی احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده‌ی عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع‌تر از اهل آن سامان شده بودند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهان‌داری او زنده و نازنده شود!» (طباطبایی، ۱۳۸۵: ۲۰۷-۲۰۶)

کتاب‌شناسی عباس‌میرزا

نیلوفر احمدپور

در شش دهه‌ی اخیر، درباره‌ی زندگی و سرگذشت عباس‌میرزا کتاب‌های گوناگونی منتشر شده است.

کتاب «اح‍والات‌ و دس‍ت‍خ‍ط‌ه‍ای‌ ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار ن‍ای‍ب‌ال‍س‍ل‍طن‍ه‌ و ت‍اری‍خ‍چ‍ه‌ م‍خ‍ت‍ص‍ری‌ از ج‍ن‍گ‍‌ه‍ای‌ ای‍ران‌ ب‍ا دول‌ روس‍ی‍ه‌ و ع‍ث‍م‍ان‍ی‌« از نخستین کارهایی از این دست است که در سال ۱۳۲۶ توسط اب‍وال‍ق‍اس‍م‌ لاچ‍ی‍ن‍ی‌ منتشر شد. کتاب «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار ش‍رح‌ ح‍ال‌ و س‍ی‍اس‍ت‌ و خ‍دم‍ات‌ او» نوشته‌ی م‍ص‍طف‍ی‌ م‍وس‍وی‌طب‍ری‌ و «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا» نوشته‌ی ناصر نجمی که در سال‌های گوناگون بارها تجدید چاپ شده است، از دیگر کتاب مهم درباره‌ی احوال این شاهزاده‌ی قاجاری است.

از کتاب‌های تازه‌تر در این حوزه می‌توان به کتاب «ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا» نوشته‌ی ام‍ی‍ن‍ه‌ پ‍اک‍روان‌ با ت‍رج‍م‍ه‌ ق‍اس‍م‌ ص‍ن‍ع‍وی‌ اشاره کرد که در سال ۱۳۷۶ از سوی نشر چشمه منتشر شد. « ف‍رازه‍ای‍ی‌ از زن‍دگ‍ی‌ ع‍ب‍اس‌‌م‍ی‍رزا ق‍اج‍ار» نوشته‌ی زهرا جمالی، انتشارات همداد ۱۳۸۴ و «عباس‌میرزا»، نوشته‌ی محمد‌مهدی‌ وجدانی، نشر قلم نو، ۱۳۸۷ از دیگر پژوهش‌های تازه‌ در این‌باره است.

از کتاب‌های مهم در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی که هر چند مستقیم به عباس‌میرزا نپرداخته است، اما رد وی در شکل‌گیری مبانی تجددخواهی در جای‌جای این کتاب مشاهده می‌شود، کتاب ارزشمند «مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی» نوشته‌ی دکتر سیدجواد طباطبایی است که جلد دوم تأملی درباره‌ی ایران این نویسنده به شمار می‌آید که با تصویری از عباس‌میرزا به زیور طبع آراسته شده است.

گفتنی است که نبردهای عباس‌میرزا با متجاوزان به ایران، بارها دست‌مایه‌ی آثار نویسندگان ایرانی و خارجی بوده است که از این میان می‌توان به «دلاوران‌ گ‍م‍ن‍ام‌ ای‍ران» نوشته‌ی ژان‌ ی‍ون‍ی‍ر با ت‍رج‍م‍ه‌ ذب‍ی‍ح‌ال‍ل‍ه‌ م‍ن‍ص‍وری‌، انتشارات زرین، ۱۳۷۶ و «سردار بیدار (داستان مبارزات دلیرانه عباس‌میرزا در برابر امپراتوری روسیه تزاری)» نوشته‌ی مجید جمالی انتشارات ‌الهدی‏‫، ۱۳۸۸ اشاره کرد.

پی نوشت ها:

[1] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، چاپ اول: 1377، دیبا، اساطیر، ج 1 و 2، ص 7.
[2] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، ص 25.
[3] . سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، چاپ اول: 1377، چاپ دیبا، انتشارات، اساطیر، ج 1و2، ص 101.
[4] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، تهران ص 61.
[5] . مازندرانی، وحید؛ تاریخ ایران دورۀ قاجاریه، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران، ص 166 و نجفی، ناصر؛ عباس میرزا، ص 65.
[6] . مجموعه تاریخ کمبریج، دورۀ افشار، زند و قاجار، ترجمۀ مرتضی ثابت فر، چاپ اول، 1387، دیبا، ص 323.
[7] . نجمی، ناصر؛ عباس میرزا، چاپ اول، بهار1374، مهارت، علمی، تهران ص 548.

بُن تان، اگوست (۱۳۵۴) سفرنامه‌، نامه‌های‌ یک‌ افسر فرانسوی‌ درباره‌ی‌ سفر کوتاهی‌ به‌ ترکیه‌ و ایران‌ در سال‌ ۱۸۰۷ م‌، ترجمه‌ی‌ منصوره‌ نظام‌‌مافی‌ (اتحادیه‌)، تهران‌ (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد از تارنمای کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت: iptra.ir).

دوکوتزبو، موریس (۱۳۱۰)؛ مسافرت‌ به‌ ایران‌ به‌ معیت‌ سفیرکبیر روسیه‌ در سال‌ ۱۸۱۷، ترجمه‌ی‌ محمود هدایت‌، چاپخانه‌ فردوسی‌، تهران‌ (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد).

طباطبایی، سیدجواد (۱۳۸۵)؛ مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، تبریز: انتشارات ستوده.

M.Louis, Dubaux (1971)؛ L’Uniners, Histoire et description de tous les peuples-perse, Fimin didat Freres (ed.(, Paris (برداشت از مقاله‌ی عباس‌میرزا و مسئله‌ تجدّد).

  • میر حسین دلدار بناب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی