در باره ی یک نویسنده /پاسترناک، بوریس لئونیدوویچ (21)
پاسترناک، بوریس لئونیدوویچ Pasternak, Boris Leonidovich رماننویس و شاعر روسی (1890-1960) پدر پاسترناک نقاشی معروف و مادرش موسیقیدانی هنرمند بود. از اینرو جوانی بوریس در محیطی استثنایی و در میان فعالیتهای هنری گذشت. در آغاز به موسیقی روی آورد، اما آن را رها کرد و تحصیلاتش را در رشته فلسفه در دانشگاه مسکو ادامه داد و با شاعرانی چون راینر ماریا ریلکه، مایاکوفسکی و یسهنین دوستی یافت. اولین اشعارش را در 1913 منتشر کرد و در دوران انقلاب همچنان به چاپ آثار تازه پرداخت. نخستین دیوان پاسترناک به نام دو پیکر در تیره ابر Bliznec v Tuchack در 1914 و دومین به نام برفراز سدها Poverkh Baryerov در 1917 منتشر شد که هردو با پیروزیی قاطع همراه بود و پاسترناک را به عنوان شاعری هنرمند و با قریحه به مردم شناساند. در 1923 دیوان شعر غنایی خواهرم، زندگی Sestra moya zhizn’ را به دست چاپ سپرد که در آن کوششی برای سازش دادن روح شاعر با جامعه به کار رفته بود. این دیوان موجب شهرت پاسترناک گشت و او را پیشرو شاعران جوان ساخت. پس از آن ستوان اشمیت Leitenant Schmidt را منتشر کرد که هردو اثر درباره انقلاب روسیه بودچرا که در شعر پاسترناک معمولاً جنبه غنایی و جنبه انقلابی با یکدیگر ارتباطی نزدیک مییابد. اشعار دیوان تولدی دیگر Vtoroye rozhdenie در 1932 از محیط قفقاز و چشماندازهای باشکوه آن مایه گرفته بود. پاسترناک بر اثر انتقادهای شدیدی که از آثار او به عمل آمد، مدت ده سال شعری نسرود و همه وقت را به ترجمه آثار گرانبهایی از نویسندگان بزرگ مانند شکسپیر، ریلکه، گوته و ورلن مصروف کرد که همه آنها از بهترین ترجمههای روسی این آثار به شمار میآید، پس از چندی سکوت خود را شکست و دو دیوان بدیع ، به نامهای اولین قطار بامدادی Na rannikh poyezdakh (1943) و وسعت زمین Zemmoy proctor (1945) را منتشر کرد که از دوران جنگ مایه گرفته بود و در قیاس با نخستین دیوانهای او، از سادگی بیشتر و ابهام و پیچیدگی کمتری برخوردار بود. نثر پاسترناک نیز ادامه شعر اوست با همان خصوصیتها و همان تصویرهای ذهنی ناآشنا. در 1925 مجموعه داستانها Rasskazy انتشار یافت که شامل داستان کودکی لیوورس Detstvo Luvers بود. این داستان که شاهکار نثر او به شمار میآید، از نظر تحلیل زوایای وجود آدمی با آثار مارسل پروست سنجیده میشود. از داستانهای دیگر این مجموعه راههای هوایی Vozdushnye Puti است. از داستانهای مهم پاسترناک جواز عبور Okhrannaya gramota در 1931 است که در واقع زندگینامه نویسنده به شمار میآید و در آن حوادثی را که در مسکو شاهد بوده است، نقل میکند. آنچه در این داستان بیشتر مورد توجه پاسترناک قرار داشته، زندگی خصوصی و افکار خود او بوده تا تجزیه و تحلیل عینی از مبارزههای انقلابی. داستان جواز عبور با آنکه حملههای تندی را باعث شد ولی ارزش ادبیش هرگز مورد انکار قرار نگرفت. در 1956 ناشری در ایتالیا از نماینده خود در مسکو دستنوشته کتاب دکتر ژیواگو Doktor Zhivago اثر پاسترناک را دریافت کرد و به انتشارش همت گماشت و با آنکه پاسترناک در 1957 استرداد کتاب را خواستار شد، در پایان همان سال دکتر ژیواگو در ایتالیا انتشار یافت و موجب برانگیختن بحثهای شدید در شوروی و کشورهای دیگر گشت. پاسترناک از طرف انجمن نویسندگان شوروی مورد سرزنش قرار گرفت که در برابر وقایع مهمی که کشورش را زیر و رو کرده است، بیاعتنا مانده و ارزش واقعی انقلاب را نادیده گرفته است. در 1958 جایزه ادبی نوبل به کتاب دکتر ژواگو تعلق گرفت که کار را از صورت ادبی خارج کرد و به شکل مسأله حاد سیاسی درآورد. توضیح آنکه پاسترناک براثر فشار دستگاه حکومت در ضمن نامهای جایزه نوبل را رد کرد و همین امر موجب شد که به او آزادی داده شود که بنا بر میل خود کشورش را ترک کند، اما پاسترناک هرگز نخواست از میهن خارج نشد. پاسترناک در 1957 زندگینامه دیگری انتشار داد با عنوان مقالهای در سرگذشت شخصی Autobiografichiskiy ocherk. سالهای آخر زندگی پاسترناک با درد و رنج همراه بود. از سوئی بیماری سرطان و از سوی دیگر اندوه ناشی از انتقادهای تند و خشونتبار دوستان او را از پا درآورد.
پاسترناک شاعری است درونگرا و فردپرست که پیوسته در انزوای شعر خود به سر میبرد و در اشعار خویش میخواهد به درون دنیای محسوس و مرئی نفوذ کند و تا آنجا پیش رود که به کشف اسرار راه یابد. در نظر پاسترناک شعر در درجه اول اهمیت قرار دارد و پس از آن وجود شاعر. انقلاب روسیه در چشم او واقعهای بینهایت مهم بود، مانند قطعه شعری تازه که به روسیه اهدا شده باشد. سبک شعر پاسترناک پیچیده است و معانی در بیانی استتارآمیز جای دارد، آمیخته با استعاره و کنایههای دور از ذهن و در عین حال از طراوت و تازگی برخوردار. سادهترین مناظر و ابتدائیترین عناصر طبیعی مانند باران، توفان، فصلها، هنگامی که از صافی بینش او میگذرد، گویی از نو خلق شده است. اشعار پاسترناک از موسیقی کلام و دلنشینی خاص و جاذبهای نامعمول برخوردار است، چنانکه گوش نیز مانند چشم قادر میشود که به تصویرهای ذهنی پرشکوه آن راه یابد. قدرت شاعری پاسترناک بیشتر در اشعار غنایی او دیده میشود. اگرچه پیچیدگی و ابهام آثار و دروننگری و توجه شدید پاسترناک به مسأله فردی، پیوسته مورد حمله شدید منتقدان شوروی قرار گرفته ولی وی از پیشروان شاعران زمان خود به شمار آمده و نفوذش بر نسل جوان شاعر انکارناپذیر مانده است. پاسترناک را در ردیف شاعرانی چون الیوت، هاپکینز و ریلکه قرار دادهاند.
زهرا خانلری – فرهنگ ادبیات جهان - خوارزمی
- ۹۰/۰۵/۲۹