مرند سرزمین محبوب من
مرند
سرزمین محبوب من
ای بازمانده از پس هزاره ها
واژگان چگونه بسرایند عظمت و پایندگیات را که واژه نبود و تو بودی !
قلم چگونه به وصفت برخیزد که فراتر از هر وصفی است آنچه از سر گذرانده ای .
به احترامت کلاه از سر بر میدارم و از شادی اینکه باز هستی ، کلاه بر آسمان میاندازم .
ای باز مانده از پس هزارهها .
ققنوس وار سوختی و فرزندانت از خاکسترت پدید آمدند . اما نه ، تو نسوختی ، تو را سوزاندند .
تو فرزندانت را در آرامشی رشک انگیز در دامن میپروراندی که دشمنانت آرامشت را تاب نیاوردند .
کوههای سر به فلک کشیده ات ، جویبارهای پیچ در پیچ و آینه گونت ، آبشارهای سحر انگیز و سکرآورت ، دشت های فراخت ، چمن زارهای مخملینت ، برکه های دل انگیزت ، باغ های رؤیایی ات ، گندم زارهای طلایی ات ، خانه های ساده و با صفایت ، دژهای نفوذ ناپذیرت ، سلحشوران بینظیرت ، آه آه .....
کوچه هایت با فریاد های شادمان کودکانش زیر سم ضربه های اسبان تنگ چشمان و زیاده طلبان به لرزه در آمد...
کاروان سراهایت چه مسافرانی را در سراچه های خود جای دادند! تاجران سرمایه ی جوی ، قلندران شوریده موی ، صوفیان هوهو گوی ، عارفان طریقت پوی ، حکیمان حقیقت گوی ، زاهدان عیب جوی ، داروغه های پلشت خوی ، عیاران خوب روی ، طراران ترفند جوی ، و هزاران مسافر و زایر از هزار دیار .
قلعه هایت سینه سپر کردند و قدمی واپس ننهادند . کوبیده شدند و دم نیاوردند . سوختند و ساختند . کوچه هایت با فریاد های دل خراش کودکانش زیر سم ضربه های تنگ چشمان و زیاده طلبان به لرزه در آمد.... سر بازانت سر باختند اما ناموس هرگز! اسارت کشیدند اما حقارت هرگز!
دشمنانت آمدند ، زدند ، کشتند ، بستند ، شکستند ، اما طرفی نبستند !
آشور به سرکردگی سارگون ، یونان به سپهسالاری اسکندر ، سلوکیان ، کراسوس ، اعراب بادیه ، و از پس قرنی چند ، مغول ها و تاتارها و عثمانی ها .
دریغا که اینان با تو همزبان بودند اما همدل هرگز .
آنان که جهان را به آتش کشیدند از تو نیز دست نکشیدند ، تزارهای روس ، شاهان بریتانی ، ژرمنها.....
فریادی ، شیونی ، ناله ای ، گرد و خاکی و غباری ، دود و آتشی و خاکستری و آنگاه هیچ .
همه رفتند و تو باز ماندی ، همه میروند و تو با افتخار باز میمانی .
ای باز مانده از پس هزاره ها .
تو سرزمین نوح رنج کشیده ای ، تو را از طوفان چه باک ؟ که طوفان های بسیاری را تاب آورده ای . در تو رود خروشانی همچون ارس جاریست.
اکنون تو هستی و فرزندانت . اما این بار بر فرزندانت است که حق فرزندی ادا کنند .
هان غمگین مباش . دست بیفشان . پای بکوب . نغمه برآور .
فرزندان تو بار دیگر میروند تا پرچم نام تو را در قلهی ذهن تاریخ بر افرازند .
این نوبت به شیوه ای دیگر و به گونه ای بهتر .
با پشتوانهی علم و هنر .
ای باز مانده از پس هزاره ها .
جاودانه بمانی هزارها هزاره ازپس هزاره ها .
میرحسین دلدار بناب
- ۹۰/۰۴/۱۴
ممنون از مطلب زیباتون. واقعا لذت بردم و با اجازتون مطلبتون رو تو بناب نیوز جدید نیز قرار دادم. بهمون بازم سر بزنید به آدرس جدیدمون:
http://benabnews.zio.ir