ورود
سفر. جستجو. حرکت. واکاوی خویشتن. نقبی از خویشتن بر خویشتن خویش. نگاهی از بیرون به درون. سیر انفس. سیاحت نفس. چرخشی بر مدار انسان. غربال پیرایهها. جستجوی آنچه که از انسان گم شده است. آنچه جویندگان به دنبالش بودند. سقراط. افلاطون. زرتشت. کنفسیوس. مولانا. نیچه... آنات انسانی. انسان. مرد. ابرمرد. با درونی صیقلی به سان آینه. با دلی به پاکی شبنم صبحگاهی. با ذهنی به خلوص و صفای کودکان. بیپروا. دل به دریا سپرده. نه بیمی و نه امیدی. آمادهی جان فشانی. کوه از صلابتش در حیرت. دریا از وسعت مشربش مسحور. آسمان از عظمت اندیشهاش مبهوت. همه چیز در تسخیرش، آنگاه که از خویش بگذرد!
اسیر پشّهای، آنگاه که خودبین شود. جامع اضداد. دمی فلک سیری بیبدیل، همنشین جبرئیل. دمی دیگر واماندهی نفس ذلیل، رانده از بارگاه ربّ جلیل. اسیر طیر ابابیل و زخم خوردهی حجاره ی سجّیل...
سفر. جستجو. حرکت. گرهگشایی از گرهی کور از هزاران گره ناگشوده. سیری در هزار توی ذهن آدمی. سفری از خویش به خویش. انگشت حیرت بر دهان. به راستی کیست این انسان؟ به راستی چیست این انسان؟ کجاست مقصد و مقصودش؟ گاه پشت پا زده بر هر چه تمنّا. دست افشان. پایکوبان. چرخزنان. در اوج وجد و غلیان. آستین افشانده از هر چه هست و نیست! گاه دهان گشوده مانند چاه ویل. میبلعد و میبلعد و سیریاش نه!
معمّای عجیبی است این موجود بال گشوده تا اعلی علییّین و سپس در غلتیده در اسفلالسّافلین. طرفه معجونی است این فرشتهی حیوان صفت و این حیوان فرشته سیرت.
از اینجاست که سفر آغاز میشود. جستجو معنی مییابد. لذّت کشف دلنشین میگردد. کنکاش در اعماق وجودی موجودی به نام انسان. گشت و گذار در کوچه پس کوچههای زمان که تاریخش میخوانند. غبارروبی از چهرهی آیینهی حقیقت که به گرد عمد و عناد آلوده شده است.
بازیابی انسان با هویّت انسانیاش. انسان اصیل. انسان خالص با فطرتی پاک و دست نخورده. گوهری ناب که هستی بر مدار آن میچرخد...