یاشار کمال نویسنده معاصرو مشهور ترکیه
یاشار کمال (به ترکی: Yaşar Kemal) (زاده ۱۹۲۳) از نویسندگان معاصر مشهور و کردتبار ترکیه است. وی زادهٔ ۱۹۲۳ در روستای همیته، استان عثمانیه در کردستان ترکیهاست. نام اصلی او «کمال صادق گوکچَلی» است. والدینش از کردهای تنگدست وان بودند. وی کودکی بسیار سختی را پشت سر گذاشت و در این ایام بود که یک چشم خود را از دست داد. وی همچنین شاهد به قتل رسیدن پدرش هنگام نماز خواندن در مسجد بود.
یا شار کمال، نویسندهٔ بلند آوازهٔ کرد ترکیه، در میان خوانندگان ایرانی نامی آشناست. بیشتر رمانهای یاشار کمال به زبان فارسی ترجمه شده و مقبولیت خاص و عام، یافتهاست. آثار یاشار کمال اگر چه از متن سرزمین و جغرافیایی محدود ومشخصی بر آمدهاند، اما ساختار و محتوایی جهانی دارند. رمان اینجه ممد او تا کنون به بیش از ۲۰ زبان منتشر شده و بارها به فیلم در آمدهاست.
آثار :نخستین داستانهای کوتاهی به نام گرمای زرد (چاپ ۱۹۵۲) بود. وی بلا فاصله بعد از چاپ کتاب اینجهممد (محمد قرقی) شهرت یافت. به عنوان یک روشنفکر مطرح وی از سخن گفتن درباره مصیبتهای کردهای ترکیه ابایی نداشتهاست.
***
یاشار کمال (Kemal – Yashar) در سال 1923 در شهر (همیته) ترکیه به دنیا آمد. نام وی به عنوان از نویسنده مشهور و کرد تبار ترکیه در میان خوانندگان ایرانی نامی آشناست. بیشتر رمانهای یاشار کمال به زبان فارسی ترجمه شده و مقبولیت خاص و عام یافته است. آثار یاشار کمال اگر چه از متن سرزمین و جغرافیایی محدود و مشخصی برآمدهاند، اما ساختار و محتوایی جهانی دارند.
وی در مراسم دریافت جایزه صلح ناشران و کتابفروشان آلمان در اکتبر 1997 خود را این گونه معرفی میکند: «من مردی اهل هنر، شعر و عاشقی هستم. از زمانی که خودم را با این هنر مشغول کردهام، تمام تلاشم را به کار گرفتهام که آن را به بهترین وجه ممکن انجام دهم. گفتم مردی اهل هنر و شعر وعاشقی هستم نه ادبیات. زیرا قبل از این که نوشتن را شروع کنم، نقال و عاشق بودم.»
17-18 ساله بود که شروع کرد توروس را ده به ده گشتن و همراه آن داستانهای حماسی را نقل کردن، که آنها را به عنوان هنرآموز، از استادان ترانهسرای منطقهی چوگوروا یاد گرفته بود. در کنار این کار نیز، به گردآوری مرثیهها و همچنین اشعار شاعران نامآور مردمی میپرداخت. حضور وی به عنوان عاشق، کار جمعآوری فرهنگ عامیانه را خیلی سادهتر میکرد.
در مرثیهخوانی توسط زنان، اشعاریش راجع به مدح و ستایش و سوگواری و مصیبت، برای بزرگداشت مردگان یا به مناسبت حادثهای غمانگیز ، خوانده میشد. اغلب زنان این مرثیهها که دهان به دهان نقل شده و به آنها رسیده بود را، مانند مرثیهسرایان حرفهای میخواندند. به دست آوردن این مرثیهها از زنانی که آنها را میخواندند برای هر کسی نمیتوانست به سادگی صورت بگیرد ولی آنها با کمال راحتی نزد او میآمدند و مرثیههایی که خواندن آنها برایشان سلیس و روان بود، برایش دیکته میکردند.
در سن 20 سالگی با نوشتن اولین مجموعهی داستانهایش به ادبیات نوشتاری روی آورد. مرثیههایی که شخصاً جمع آوری کرده بود در سال 1943 در یک کتاب کوچک منتشر شد و چند سال بعد یعنی سال 1952 اولین داستان و سال 1953 اولین رمانی که نوشتن آن را در سال 1947 آغاز کرده بود، منتشر شدند.
اولین داستانش را به نام داستان کثیف در سال 1947 نوشت.
وی برنده سه جایزه رپرتاژ ، رمان و نمایشنامه گردیده است؛ همچنین نامزد جایزه نوبل ادبیات در سال 1973 نیز بوده است.
از آثار وی می توان لانه های پریان - پیت حلبی - زمین آهن است و آسمان مس - علف همیشه جوان - افسانه کوتاه آقری - قهر دریا - یاغی - تنهایی- اگر ما را بکشند - درخت انار روی تپه - ستون خیمه و شاهکار چهارگانه وی "اینجه ممد" (که تا کنون به بیش از 20 زبان منتشر شده و بارها به فیلم در آمده است) نام برد. کتابهای مذکور در فاصله زمانی سالهای 1955 تا 1987 نوشته شده است.
یاشار کمال در اکتبر 1997 موفق به دریافت جایزه صلح ناشران و کتابفروشان آلمان شد.
قصهی آب خوردن مورچه در جزیرهی یاشار کمال
جلد دوم از رمان سهگانهی «قصهی جزیره»ی یاشار کمال با نام «آب خوردن مورچه» با ترجمهی علیرضا سیفالدینی منتشر شد.
«قصهی جزیره»ی یاشار کمال شامل خاطراتی دربارهی اقامت یونانیان در ترکیه است و جنگ، یکی از محورهای اصلی آن است.
«آب خوردن مورچه» به تازگی از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است.
پیشتر، مجلد اول این مجموعه با نام «بنگر فرات خون است» منتشر شد و مجلد آخر با نام «خروسخوان» از سوی نشر یادشده منتشر خواهد شد.
همچنین با ترجمهی سیفالدینی، «صد قصهی شیرین» و «تاریخ روم باستان» برای کودکان منتشر میشوند، که در مرحلهی حروفچینی هستند.
«صد قصهی شیرین» جلد اول از یک مجموعهی 25جلدی برای بچههاست که قصههای آن جمعآوری شدهاند. سیفالدینی این اثر را از زبان ترکی به فارسی ترجمه کرده است و تصمیم دارد مجلدهای بعدی آن را نیز ترجمه کند.
همچنین جلد اول «تاریخ روم باستان» که اثری آموزشی برای کودکان است، با ترجمهی این مترجم از زبان انگلیسی به فارسی منتشر خواهد شد.
از سوی دیگر، اولین مجموعهی شعر او با عنوان «بنفشنویسانیام» شامل 29 شعر مربوط به سالهای 70 تا 84 به چاپ سپرده شده است.
سیفالدینی قبلا کتابهای «سندباد»، بازنویسی چند حکایت از «هزار و یکشب»، «بختکنگار قوم» دربارهی آثار غلامحسین ساعدی، ویرایش و تصحیح مجموعهی ادبیات عامیانهی «مختارنامه»، «شیرویهی نامدار»، «ملک جمشید» و ترجمهی «مرد کوهستان» یاشار کمال، «زخمی» اردال اوس و «عشق روزهای بلوا»ی احمد آلتان، از نویسندگان اهل ترکیه، را منتشر کرده است.
***
اینجه ممد [Ince Memed]. اولین جلد از دوره رمان چهار جلدی یاشار کمال (1922- )، نویسنده ترک، که نخستین بار در 1955 به صورت پاورقی در روزنامه جمهوریت، چاپ استانبول، منتشر شد. این اثر جایزه اول رمان را دریافت کرد و در میان مردم نیز شهرت و موفقیت فراوان پیدا کرد. و این توجه مردم بعدها با انتشار مجلدات بعدی بیشتر شد. در جلگهای در دامنههای کوه توروس، در دهکدهای که همه زمینهای آن متعلق به آقا (ارباب) محلی است، نوجوانی ممد نام زندگی میکند که او را اینجه (قلمی) مینامند. ارباب هرساله اجاره سنگینی از زمینها می گیرد و روستاییان را رها میکند که در فقر فجیعی زندگی کنند. نظام اجتماعی کهنهای با تسلط سرکوب و وحشت ادامه دارد. ممد چندین بار فرار میکند و خدیجه را هم که عاشقش است اما ارباب برای برادرزاده خود درنظر گرفته است، همراه میبرد. وقتی دستگیرش میکنند، برادرزاده ارباب را میکشد و خود او را هم زخمی میکند. او که شهره خاص و عام شده است دیگر هیچ راهی ندارد جز اینکه بزند به کوه و یاغی شود. ولی چون در برابر زورگویی و استبداد سردسته راهزانی که به آنها پیوسته عاصی شده است، به زودی دسته خاص خود را تشکیل میدهد و طولی نمیکشد که ممد به راهزنی تبدیل میشود که مایه وحشت پولداران و محبوب بینوایان و محرومان است. ماجراهای او در مجلدات بعدی، اینجه ممد 2 (1969)، اینجه ممد 3 (1984)، و اینجه ممد 4 (1987) دنبال شده است.
زمینه سیاسی آشفته انتشار اینجه ممد قسمتی از علل و اسباب آن را تشکیل میدهد. دموکراتها، که از پنج سال پیش روی کار آمدهاند، دهکدههای عقبمانده آناتولی را تسلیم سلطه خشونتآمیز طبقه سرمایهدار میکنند. روستائیان، که سابقاً تحت استثمار خوانین بودند، باز هم تحت تسلط تازهای درمیآیند که همان قدر غیرانسانی است. پیش از آن، روایات محمود ماکال (روستای ما) و اورهان کمال (در زمینهای حاصلخیز) مسئله انفجار جامعه سنتی را زیر ضربات تجددی که جز بیخویشتنی و دوام استثمار چیزی با خود نیاورده است مطرح ساختهاند. یاشار کمال نخست، با رپرتاژهایش درباره سرزمین چوکورووا (1) مردم را در این باره هشیار کرده است. در روزنامه جمهوریت چنین مینویسد: «اشتهای زمینخواری و استثمار بیحد و مرز روستاییان به دست مالکان، علل اصلی فقر کهن مردم ماست. از یکسو مالکان زمین که هرکدام ده تا پانزده دهکده و صدها هکتار زمین دارند، از طرف دیگر استثمارشدگان بینوا و گرسنه که روی این زمینها کار میکنند. چنین بیعدالتی نمیتواند در این قرن ادامه یابد: در قرن نیروی اتمی، از مدتها پیش می بایستی این لکه سیاه را حذف کنند.»
یاشار کمال، که در آدانا (2) نامهنویس بود. با ملاقات یک سرمایهدار فراری که یاغی و راهزن شده بود، به فکر نوشتن این رمان افتاد. رمزی بیگ، که از خانواده بزرگ مالکان و حقوقدان درخشانی است، برای نویسنده از مارکس سخن میگوید و تاریخ مفصل راهزنی در دهات و شروع عصیان در ترکیه را برای او تعریف میکند. برای نویسنده این کتاب، عمل نوشتن در درجه اول نبردی بر ضد نظم موجود است. یاشار کمال همچنین سنت شفاهی قصهگویان سیار را به یاد میآورد. داستان سنتی کوراوغلو، یاغی معروف، ضرورت حرکت مردمی را بیان میکرد. اینجه ممد، که به شکل رمان درآمده است، آن سنت شفاهی را تجدید میکند. نویسنده پلی است بین فرهنگ شفاهی و کتبی، گذشته و حال، واقعیت و خیال، که به صورت پیچیدهای باهم مربوطند. یاشار کمال نه از بازسازی اساطیر جامعه زادگاه خویش راضی است، و نه از معرفی آن به عنوان یگانه واقعیت اجتماعی. یاشار کمال هدفی قاطعانه و مدرن را دنبال میکند: "نشان دادن اینکه چگونه مجتمعی اسطورههای خاص خود را میسازد و چگونه هر فردی در درون این مجتمع برای خود اسطورههای خاص خود را میآفریند." اما در عین حال گفتنی است که اثر او، بر طبق ضرباهنگ شاعرانه قصههای شب زندهداری نوشته شده و به سنت پیوسته است. امروزه نیز آوازخوانان سیار آناتولی حماسه اینجه ممد را میخوانند، بیآنکه بدانند که داستان یک رمان امروزی است، معتقدند که آن را از یک روایت سنتی شفاهی به ارث بردهاند.
رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش.
وی تحصیلات خود را در کالج روبرت به پایان برد و به مدت 3 سال در رشته معماری در دانشگاه تکنیک استانبول به تحصیل پرداخت.
اورهان پاموک یکی از مشهورترین رمان نویسان معاصر ترکیه بشمار می آید. این نویسنده در سال 1976 از انیستیتوی خبرنگاری دانشگاه استانبول فارغ التحصیل شد و از سال 1974 به بعد نیز به نگارشی منظم پرداخت.
اولین رمان وی یعنی جودت بیک و پسران در سال 1979 جایزه رمان نویسی انتشارات ملیت و جایزه رماننویسی اورهان کمال در سال 1983 و جایزه فرانسوی کشف اروپا در سال 1991 را به خود اختصاص داد.
پاموک بعد از رمان قلعه سفید که در سال 1985 منتشر شد، در سطح جهان مطرح شد. بعد از چاپ این کتاب، آثار پاموک به زبانهای مختلف ترجمه شد و وی نیز برنده چندین جایزه ادبی در سطح جهان شد. در این کتاب داستان دوستی بردهای ونِیزی با عالمی عثمانی را نقل کرده است.
کتاب دیگر او استانبول، خاطرات و شهر نام دارد. اورهان پاموک به خاطر نگارش کتاب نام من قرمز شایسته دریافت بزرگترین جایزه نقدی ادبی جهان (MPAK) یعنی جایزه ادبی دوبلین شناخته شد.
کتاب سیاه اثری دیگر از این نویسنده میباشد که در سال 1990 به بازار عرضه شد. این کتاب با غنای ادبی و احساسی معاصر یکی از بحث برانگیزترین نمونههای ادبی ترک محسوب میگردد.
کتاب برف در سال2002 به چاپ رسید و محبوبیت غیر قابل تصوری در میان علاقهمندان و خوانندگان آثار این نویسنده پیدا کرد. آثار این نویسنده به 30 زبان دنیا ترجمه شده است.
پاموک در سالهای میانی دهه هشتاد با هماهنگی با انتشارات ققنوس و مترجم آثارش،ارسلان فصیحی، به نمایشگاه کتاب تهران آمد و چند روزی را در تهران با روزنامهنگاران به گفت وگو پرداخت و کتابهای منتشره خود به زبان فارسی را برای مشتاقان امضاء کرد.
اورهان پاموک در سال 2006 با کتابهایی مانندقرمز نام من است و برف برنده جایزه نوبل ادبیات اعلام شد.
از کتب و آثار معروف این نویسنده میتوان به کتابهای: نام من قرمز/ قلعه سفید/ جودت بیک و پسران/ صورت پنهان/ کتاب سیاه/ مابقی گها/ خانه سکوت/ زندگی نوین/ برف/ استانبول: شهر و خاطره ها/ چمدان پدرم/ موزه معصومیت اشاره کرد.
|
ماریو بارگاس یوسا (Mario Vargas Llosa) در 28 مارس 1936 در شهر اریکیبا در پرو به دنیا آمد، اما ده سال نخست زندگیاش را در بولیوی گذرانید و در سال 1946 با خانواده به سرزمینش بازگشت. در دانشگاه رشتههای ادبیات و حقوق را پی گرفت و در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هیجده سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد. در رمان برجستهی "عمه خولیا و میرزابنویس" (1977) از شخصیت این زن الهام گرفته است. اما این ازدواج دیری نپایید و در 1964 به طلاق انجامید و در سال بعد با پاتریسیا، "بانوی زندگیاش" دیدار کرد که تا امروز همسر اوست و از او سه فرزند دارد: آلفارو، گونزالو، مورگانا. سالها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت. مترجمی، روزنامهنگاری و استادی زبان. در سال 1994، بعد از آن که برندهی جایزهی ادبی سروانتس شد به تابعیت اسپانیا درآمد.
او اثر درخشان خود "عصر قهرمان" را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. از رمانهای اوست: "زندگی واقعی آلخاندرو مایتا"، "چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟"، "بهشت، آنجا" (2003)، "سور بز" (2000)، "جنگ آخرالزمان" (1981)، "گفت و گو در کاتدرال" (1969)، "خانهی سبز" (1965)، "شهر و سگها" (1963) و "لیتوما در میان کوههای آند". آثار پژوهشی او عبارتاند از: "زبان هیجان" (2001)، "نامههایی به رماننویس جوان" (1997)، "ماهی در دریا" (1993)، "واقعیت پوشیده" (1990)، "میان سارتر و کامو" (1981) و "چرا ادبیات". از نمایشنامههای اوست: "دیوانهی ایوانها" (1993) و "شوخی" (1986). اکثر این آثار به دهها زبان، از جمله فرانسوی و ایتالیایی و پرتقالی و انگلیسی و آلمانی و روسی و فنلاندی و ترکی و ژاپنی و چینی و چکی و البته عربی (و فارسی) ترجمه شده است. وی جایزههای فراوانی برده است و او را یکی از نامزدهای دایمی نوبل ساخته است. جایزهی "پلانترا" را به خاطر رمان لیتوما در میان کوههای آند دریافت نمود و نیز جایزه "همینگوی"، جایزه "رومولوگاله گوس" و جایزه "سروانتس".
گابریل گارسیا مارکز، رماننویس بزرگ کلمبیایی از دوستان نزدیک و صمیمی یوسا بوده. اما در سال 2003، در نمایشگاه کتاب بوگوتا، در تهاجم یوسا به مارکز و "چاپلوس کوبا" خواندن او، این دوستی به تیرگی گرایید. این تهاجم زبانی به علت دوستی نزدیک مارکز با فیدل کاسترو، بود. آن روز یوسا، به علت عکسالعمل شدید دوستداران مارکز، که به "قهرمان" محبوبشان اهانت شده بود، ناگزیر شد از در پشتی سالن نمایشگاه خارج شود.
شهرت یوسا با نخستین رمانش، شهر و سگها آغاز شد. رمانی که در آن به تجربههای سختش در خدمت نظامی میپردازد. بدین ترتیب جهان خیلی زود با دورهی طلایی ادبیات امریکای لاتین، که Boom نام دارد آشنا شد. این دوره از دههی پنجاه و شصت قرن پیش آغاز شد و توجه جهانیان را به این قاره و ادبیاتش جلب کرد و در این دوره نویسندگان بزرگی از قبیل مارکز و فوئنتس و کورتاسار در کنار یوسا به چشم میخورند. اما با وجود نقاط اشتراک میان نویسندگان "بوم"، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلی قاره و پرتو افکنی بر ظلمهایی که به آنان شده شناخته میشود، (کاری که یوسا مثلاً در جنگ آخرالزمان کرده است) اما نوشتههای یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی نیست. سبکی که بسیاری از مردم آن را با "بوم" یکی میدانند و آن را به همهی نویسندگان برجستهی این دوره تعمیم میدهند. چه یوسا برخلاف مارکز واقعیت را با جادو ترکیب نمیکند. البته او نیز تخیل دارد اما آن طور که خود میگوید، تخیل او واقعی است. بلکه حتا برای نوشتن یک داستان از شخصیتهای واقعی کمک میگیرد؛ به گونهای که نبوغ داستاننویس با دقت زندگینامهنویس مخلوط میشود. و به همان اندازه که تخیل بارور خود را به کار میگیرد، از دقتهای مدرکی و تفصیلی نیز استفاده میکند. پس واقعیت را با ابداع درمیآمیزد و گذشته را به شیوهی خود بازمیسازد و با خلاقیت عجیبی زمان را به کار میگیرد و خاطره را به آشوب و فساد میکشاند. زیرا آنگونه که خود میگوید، نوشتن "رذالت" است و نویسنده "جادوگر".
رمان نزد یوسا از پژوهش جدا نیست بلکه یک نوع پژوهش است و حوادث آن با گذر از تأملات ناشی از ناخودآگاه روایت میشود و برای همین سبک توصیفی پژوهش نیازمند سبک روایی میشود یا با آن تلاقی میکند. برای همین است که به نظر منتقدان او یکی از معدود نویسندگانی است که مسائل فکری و تاریخی و سیاسی و ادبی را به یک اندازه برمیانگیزد. در آثار او تاریخ و تخیل کنار هماند و گاه حتا با سبکی "هزار و یک شبی" چنان در هم میآمیزند که مرزی میان آن دو باقی نمیماند.
اوتوپیا یوسا را، که آن را بزرگترین آرمان انسان در طول تاریخ میداند، بسیار به خود جلب کرده است. و نیز بارها از ادبیات متعهد دفاع و بارها بر نقش افشاگر روشنفکر تأکید کرده است. کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لیونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خونخواری و جنون همهی رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان میدهد. این جنجالآفرینی از دنیای یوسا دور نیست که او کلمات را مینهای کاشته شدهای میداند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظهی خواننده منفجر شود.
در سخن از ارزشهای سیاسی سخت میتوان باور کرد که یوسا در سالهای نخستین جوانی مجذوب شخصیت فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا، شده است. اما این توهمهای او خیلی زود نقش بر آب شد و مدتی بعد بی هیچ تردیدی جدایی کامل خود از جنبشهای تندرو چپ را اعلام کرد و به حملههای شدید ضد کاسترو پرداخت. در سال 1988 در کنار تعدادی از احزاب راستگرا در تشکیل "جنبش آزادیها" شرکت کرد. در سال 1990 نامزد ریاستجمهوری پرو شد. اما از رقیبش آلبرتو فوخیموری شکست خورد و بعد از آن همهی برنامههای سیاسی خود را کنار گذاشت. هر چند به گفتهی خود از فعالیتهای سیاسی خویش "فساد حکومت و تحریک مردم به فدا کردن همه چیز در راهش" را به خوبی درک کرده بود. به علت حمایت از ایالات متحده و انتشار مقالاتی در تأیید سیاستهای امریکا مورد انتقاد قرار گرفت. این مقالات در دوران جنگ عراق نوشته شده بود، آنگاه که یوسا با دختر عکاسش مورگانا به صحنهی جنگ رفت و کار مشترکی با عنوان "روزنگار عراق" تهیه کردند. البته در سال 2004 در این موضعگیری بازبینی کرد و حملهی امریکا به عراق را "نقض قوانین بینالمللی" خواند و گفت که حمایت اثنار از آن جنگ را درک نمیکند. اما خیلی زود در این بازبینی، بازبینی کرد و عقبنشینی نیروهای اسپانیایی از عراق را محکوم و به معنای پیروزی تروریستها دانست.
مریم السادات فاطمی