اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

۲۵ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

۱۸
آبان
 

 

سید محمد علی جمال زاده فرزند سید جمال الدین واعظ در سال 1270 در اصفهان متولد شد . پس از اتمام تحصیلات مقدماتی به بیروت رفت و در سال 1915 به دعوت انجمن ملیون ایران برای مبارزه علیه روس و انگلستان عازم برلن شد. بعد از پراکنده شدن جمع ملیون ، مدتی در برلن ماند و از آنجا به ژنو رفت و در دفتر بین اللملی کار ، در ژنو شروع به فعالیت کرد . وی در دوران جنگ جهانی دوم در ژنو منزوی شد و دل به به خواندن و نوشتن مقالات و داستان های خود خوش کرد . جمالزاده در عهد زمامداری رضاشاه تقریبا خاموشی گزید ولی در مواردی نیزکارهایی همچون نشر « مجله علم و هنر » را در ژنو به انجام رساند. با فرارسیدن شهریور 1320 حیات ادبی او شروع شد و چند داستان در تهران از او به چاپ رسید که مهمترین آن « یکی بود یکی نبود » با سبکی خاص ، نگاه ها را به سو ی آثار او معطوف ساخت . جمال زاده تا پایان زندگی در ژنو به سر برد و سرانجام در سال 1376 دار فانی را وداع گفت .
والدین و انساب : پدر وی سید جمال الدین واعظ اصفهانی (در اصل همدانی) از سادات جبل عامل (صدر) بود. جمالزاده در مورد نسب و کینه خود چنین می گوید: « پدر پدر من، یعنی پدر بزرگ من،اسمش سید عیسی صدر بود. در شهر همدان ملا بود شاه عباس صفوی اینها را از (جبل عامل) آورده بود به ایران.» از سوی مادر نیز نسبش به اصفهان می رسد . [ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص374 ،]
خاطرات کودکی : جمالزاده الفبا را در سن چهار سالگی نزد زن دایی اش آمنه بیگم که زن مؤمن و با سوادی در اصفهان بود قرار گرفت.با فراگیری الفبا ابجد و هوز در محله نوبه مکتب ملا محمد تقی (ملا قم تقی) که در یکی از بالاخانه های مسجد سید در محله بید آباد واقع بود سپرد. جمالزاده مجددا“ از این مکتب به مکتب دیگری که در یکی از بالاخانه های مسجد علیقلی آقا در (محله میرزاها) در نزدیک قبرستان (آب پخشان) رفت و نزد آخوندی بنام ملاطاهر فراگیری خواندن و نوشتن پرداخت. اما وی در این مکتب نیز ماندگار نشد،مادرش این بار او را در راستای بازار بیدآباد نزد میرزا حسن صحاف کسی که کتاب های پدرش را صحافی می نمود به شاگردی گذاشت، جمالزاده در نزد این شخص هم شاگردی می نمود و هم درس می خواند،او می گوید: تازه آنجا معنی خواندن و نوشتن را تا حدی فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامت های کج و معوج که به نام حروف و حرکات چون کرم های زیانکاری از این دوره کودکی مغز و ریشه عمر اطفال معصوم می افتند و تا دم مرگ شیره جانشان را می مکند چیست.»[ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : کودکی جمالزاده با خاطراتی زیبا از کوچه های تودر توی شهر تاریخی اصفهان ،مساجد و مناره ها، حمام ها و دکانها، مکتبخانه ها و درس و بحث ها، بازی و نشست و برخاست با فرزندان ملک المتکلمین و دید و بازدیدها پدر آغاز شده است و در تلاشها و مبارزات سیاسی همراه وی در پای منبر وشنیدن خطابه های آتشینش، تشنج ها،و سؤقصدها در تهران ادامه یافته است. [ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
تحصیلات رسمی و حرفه ای : جمالزاده پس از گذراندن دوره تحصیل در مکتبخانه به مدرسه آخوندها و طلاب علم رفت. این مدرسه در دهنه بازار بید در کنار نهر معروف به (ماری بابا حسین) قرار داشت. باتوجه به صغرمن عمامه به سر نهاد و به صورت طلاب علوم دینیه در آمد. آخوندی به نام حاجی آخوندی بدون مقدمه صرف و نحو عربی را با کتاب (جامع المقدمات) به آنها تدریس نمود. درهمین زمان مدرسه ای به طرز جدید باز توسط میرزا علی خان و حاجی جواد (صراف) باز شد. البته این مدرسه عمر بسیار کوتاهی داشت زیرا این مدرسه را تعطیل گردید. جمالزاده بعد از این جریان برای مدتی از درس و مدرسه دور ماند تا آنکه مادرش با خبر شد که در محله شاشان (شهشان،شاه شاهان) سید با سواد و انگلیسی دانی به نام میر سید علینقی خانه مسکونی خود را به صورت مدرسه ای در آورده است و شاگرد قبول می کند، بنابراین مادرش او را به این مدرسه فرستاد که این مدرسه نیز بعد از مدتی تعطیل شد. بدلیل مسائل سیاسی در سال 1321 جمالزاده به اتفاق خانواده به تهران رفتند . در تهران پدرش او را به مدرسه (ثروت) فرستاد.در مدرسه ثروت کتابهای جغرافیای محمد صفی خان ،هندسه علی خان،مارگو برای فرانسه،کتاب دیگری به نام متود که گویا از تالیفات عباسقلی خان بود تدریس می شد. قبل از آنکه جمالزاده از این مدرسه فارغ التحصیل شود، پدرش اورا به مدرسه ادب که از موسسات مرحوم حاجی میرزا یحیی دولت آبادی سپرد. او تحصیل در این مدرسه را ادامه داد تا آنکه در این زمان دولت ایران چند نفر معلم فرانسوی برای مدرسه دارالفنون استخدام نمود، بدلیل خالی بودن کلاسهای درس این معلمان که عموما“ گیاه شناسی ،حیوان شناسی،و شیمی و غیره بود وزارت معارف وقت (امروز وزارت فرهنگ) عده ای از شاگردان مدارس تهران (رشدیه ،علمیه ،آلیانس،اقدسیه ،سیاسی،سادات ،اسلامی و ثروت...) را انتخاب نموده و به دارالفنون فرستادند که از جمله این شاگردان جمالزاده بود.شیوه تدریس این معلمان به زبان فرانسه بود لذا شاگردان به دلیل عدم آشنایی با این زبان در فراگیری دروس مشکل داشتند لذا میرزا محمد علی خان فروغی و برادرش میرزا ابوالحسن خان که فرانسه می دانستند سمت مترجمی یافتند وشب ها درس ها را در نزد معلمان فرانسوی حاضر می کردند و روزها به شاگردان یاد می دادند جمالزاده از دارالفنون چنین تعریف می کند: من بچه سید معمم نا بالغ سر درس علم « استوئولوژی » یعنی از رفقا از قلعه کبری که دخمه زردشتیان و در بیرون دروازه شاهزاده عبدالعظیم دست چپ واقع بود با تمهیداتی یک جمجه به دست آورده بودیم و با نخود خام سوراخ و ثغبه آن را پر کردیم و حداکثر در آن وارد کردیم تا نخودها باد کرد و استخوان های جمجمه را در هم ترکانید و ما توانستیم درس خود را استخوان به دست یاد بگیریم. دو سالی نگذشت که جمالزاده توسط پدرش برای تحصیل به بیروت رفت . سن جمالزاده در این اوقات از دوازده سال در گذشته بود. تمایل وی به تحصیل در دانشگاهها سبب عزیمتش به اروپا شد. جمالزاده با پایان بافتن تحصیلات دوره متوسطه برای تحصیل در رشته حقوق از طریق مصر به فرانسه عزیمت نمود. به توصیه ممتاز السلطنه سفیر ایران به لوزان در سوئیس رفت. تا پایان 1329 قمری در لوزان مانده و بقیه تحصیل خود را در دیژون فرانسه ادامه داد و در سال 1323 فارغ التحصیل شده است. [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 792 - یاد سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
خاطرات و وقایع تحصیل : جمالزاده در دوران تحصیل در بیروت پدر خود را از دست داد. در این زمان اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادیخواهان به سرنوشتی دچار شدند. سید جمال ( پدر جمالزاده ) پنهانی خود را به همدان رسانید تا به عتبات برود. ولی در آنجا به چنگ عمال دولتی افتاد و چون او را به دستور دولت به حکومت بروجرد تحویل دادند در این شهر به اراده حاکم امیر افخم به طناب انداخته و مقتول شد. در مدت تحصیل در اروپا مهمترین حادثه ای که به وقوع پیوست جنگ جهانی بود. وقوع جنگ جهانی موجب تشکیل کمیته ملیون ایرانی به زعامت سید حسن تقی زاده ، دربرلن ، برای مبارزه با روس و انگلیس شده یکی از ایرانیانی که به همکاری در این کمیته دعوت شد سید محمد علی جمالزاذه بود. او در سال 1915 به برلن رفت و تا سال 1930 در این شهر زیست. [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 792 - یاد سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
فعالیتهای ضمن تحصیل : جمالزاده در زمان تحصیل در مدرسه لازاریست ( عین طوره ) اندک اندک با نویسندگی به معنای جدید کلمه آشنایی یافته و با روزنامه لاکروآ ( Croix = صلیب )همکاری نمود که البته در این راه سوی حاصل نکرد. [ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
هم دوره ای ها و همکاران : جمالزاده با مستشرقان ناموری چون ژ.مارکورات، و گایگر،ایگن متیوح ،اسکارمان آشنا شد. و از هم سخنی با آنان دامنه اطلاعاتش نسبت به کتاب های اروپایی درباره مشرق گسترش یافت و بر راه و روش اروپایی تحقیق آگاهی یافت. جز این با ایرانیان دانشمندی چون محمد قزوینی،سید حسن تقی زاده، میرزا فضاعلی آقا تبریزی (موسوی) آشنایی و همکاری یافت و از نشست و برخاست با اقران خود چون حسین کاظم زاده ایرانشهر، ابراهیم پور داود،محمود غنی زاده،سعدالله خان درویش، مهدی ملکزاده، سود جست. [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378، ص 791 ]
همسر و فرزندان : جمالزاده در مدت اقامت در فرانسه با دختر خانمی فرانسوی به نام ژوزفین ازدواج نمود البته این اولین ازدواج جمالزاده بود و او در زمانی که در دفتر بین المللی کار عضویت داشته ازدواج دیگری نیز نموده است. [ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص374 - برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 794 ]
زمان و علت فوت : جمالزداه روز هفدهم آبان 1376 در شهر ژنو- کنار دریاچه لمان-در سن یکصدو شش سالگی درگذشت. [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378، ص 791 ]
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : جمالزده پس از تعطیلی مجله کاوه به عنوان مترجم به خدمت سفارت ایران در برلین در آمد و سپس سرپرستی محصلین ایرانی به او واگذار شد. حدود هشت سال در این کار بود تا این که از سال 1931 به دفتر بین المللی کار وابسته به جامعه ملل پیوست و در سال 1956 بازنشسته شد. پس از برلین به ژنو مهاجرت کرد و تا پایان عمر در این شهر بود. در این مدت چند دوره به نمایندگی دولت ایرانی در چلسات کنفرانس بین المللی آموزش و پرورش شرکت کرد. [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 793 ]
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : جمالزاده در سال 1915 به برلن رفت . سپس با ماموریتی از سوی کمیته ملیون به بغداد کرمانشاه اعزام شد . در بغداد با همکاری پورداود نشریه « رستاخیز را انتشار داد و در کرمانشاه عشایر کرد و لرد را علیه دشمنان ایران به مبارزه دعوت کرد و ارتش ملی تشکیل داد اما موفقیتی حاصل ننمود . جمالزاده در سفر مجددخود به برلن به اتفاق تقی زاده مجله سیاسی ـ فرهنگی « کاوه را انتشار داد و در شماره پانزدهم ژوئیه 1916 میلادی ، نخستین مقاله خود را با عنوان « وقتی که ملتی اسیر می شود » به چاپ رساند . در سال های 1310 تا 1320 کمی از فعالیت های فرهنگی وی کم شد جز این که به عنوان « عضو وابستة فرهنگستان ایران انتخاب شد . در زمان جشن هزارة فردوسی منحصرا یک مقاله با نام « نه اندر نه آمد سه اندر چهار » از او در « فردوسی نامه » مهر 1313 چاپ شد . در جشن هفتصد ساله تالیف گلستان سعدی ، کتابچه ای به نام « پندنامه سعدی » منتشر کرد ( 1317 ) . از جمله کارهای دیگر او در این سال ها : مقاله ای درباره کتاب مندرج در مجله تعلیم و تربیت ، مقاله هایی در مجله موسیقی ، ترجمه قصه ای از آناتول فرانس در مجله مهر ( 1316 ) و ترجمه داستانی از اسکار وایلد در همان مجله ( 1317 ) و چندمقاله در روزنامه « کوشش » از جمله درباره کتاب « زیبا » نوشته محمد حجازی ، حاصل این دوره از نویسندگی جمالزاده می باشد . در سال 1918 میلادی نخستین کتاب خود را با عنوان « گنج شایگان » ( یا اوضاع اقتصادی ایران ) نوشت که پس از از 65 سال ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. در خلال مدتی که سرپرستی محصلین ایرانی را برعهده داشت دوبار و در دوران عضویت دفتر بین المللی کار ، پنج بار به ایران سفر کرد، اما در هریک از این سفرها مدتی کوتاهی در ایران اقامت نمود . شاید نادرست نباشد گفته شود که سال های زندگی او در ایران فقط سیزده سال از عمر دراز او بوده است . و نود و اندی سال را بیرون از ایران زندگی کرده است. جمالزاده همواره تلاش می نمود در مجامع و محافل علمی ـ فرهنگی حضور یابد . یکی از محافلی که او در آن حضور می یافت محفلی به نام « صحبت های علمی ادبی » بود که به طور ماهانه برگزار می شد . او مقدمات پژوهشگری و مقاله نویسی را در همین ایام فراگرفت ؛ مقاله هایی که او در « کاوه » منتشر می نمود ، او را روز به روز در پژوهش و نگارش دلیرتر می کرد . پس از تعطیل شدن مجله کاوه ، به همکاری با جوانانی که در اروپا درس می خواندند و مجله « فرنگستان » را در برلن بنیان نهاده بودند ، شتافت ومقاله هایی در آن مجله به چاپ رسانید . با متوقف شدن انتشار مجله فرنگستان به روزنامه های ایران رو کرد و در روزنامه های « ایران آزاد ، شفق ، سرخ ، کوشش ، اطلاعات » به چاپ مقالاتی که بیشتر مطالب آن اجتماعی بود ، پرداخت . سپس مدیریت مجله « علم و هنر » را پذیرفت و در برلن انتشار داد . موسس این مجله ابوالقاسم وثوق بود . این مجله بیش از هفت شماره از آن منتشر نشد ( مهر 1306 - بهمن 1307 ). فعالیت های جمالزاده در سال های 1310 تا 1321 بسیار محدود بود . او در این سال ها به عنوان « عضو وابسته فرهنگستان ایران » انتخاب شد . و نیز چند مقاله در نشریات به چاپ رساند . پس از شهریور 1320 با تاسیس مجله های ادبی در ایران ، برای نشریات « سخن ، یغما ، راهنمای کتاب ، وحید ، ارمغان ، هنر و مردم » مقاله نوشت و داستان منتشر کرد . و نیزدر مجله « کاوه » که محمد عاصمی در مونیخ منتشر می کرد مقالات زیادی به چاپ رسانید. از جمله فعالیت های دیگر جمالزاده در خارج از کشور ، ملاقات با هموطنش اعم از ادبا و فضلا یا رجال سیاسی بود و در داخل ایران نیز با اهل کتاب و قلم مکاتبه مداوم داشت ؛ هرکس که به او نامه می نوشت پاسخی به تفصیل دریافت می کرد . [ برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 791- 807- یاد سید محمد علی جمالزاده ، به کوشش علی دهباشی ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
آرا و گرایشهای خاص: جمالزاده با اینکه در نگارش داستان های خود از نویسندگان اروپایی متاثر بوده ، اما با تمسک به هنر قصه پردازی ایرانی و آفرینش روش های روایتگری به سبک داستان سرایان کهن و کاربرد اصطلاحات و مفاهیم سنتی ، گویی هنوز هم در« محله سید نصر الدین » تهران سکونت دارد و سخنان شیوا و آرمان های داستانی او متعلق به مردم این سرزمین است که در فرهنگ ایرانی زندگی می کنند و از این رو نویسندگان و نقادان ایرانی حق دارند که بگویند : « جمالزاده از ایرانی ترین نویسندگان معاصر ایرانی ترین نویسندگان معاصر ایران است » . جمالزاده فعالیت نویسندگی را با پژوهش آغاز کرد و پیش از آن که به داستان نویسی مشهور گردد ، نویسندة مباحث تاریخی و سیاسی و اجتماعی به شمار می آمد ؛ وی به مناسبت پیشگامی در نوشتن داستان کوتاه به اسلوب اروپایی ، بی گمان مبتکر و موسس این سبک بوده است . [ لحظه ای و سخنی با سید محمد علی جمالزاده ، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی ، تهران : انتشارات همشهری ،چاپ اول 1373 ، ص375 ]

  • میر حسین دلدار بناب
۱۵
آبان
 

صائب تبریزی،شاعر اوایل قرن یادهم هجری است. وی را شاعر چشمه آئینه ها و باغ های پر گل می دانند. او که آفریننده دردها و شادی ها بود، یک سراینده زیبا پسند و سوخته دل محسوب می گردد. در یک کلام می توان او را از اختران ادبیات ایران دانست. صائب در زمان صفویان زندگی می کرد، و با شاهان آن سلسله محشور و مأنوس بوده است. صائب تبریزی درشعر و شاعری آن قدرتبحر داشت که ملک الشعرای عصر رستاخیز هنر ایران گردید . [خسرو احتشامی هونه گانی، جهان بینی صائب الوهیت اشیاء درشعر طراز نو، فرهنگ اصفهان به شماره چهاردهم ، زمستان 1378 ، ص79 ] صائب که درشعر و سخن خود به شور و شیدایی مولانا ، به شیوایی و روانی سعدی ، به فخامت و استواری کلام حافظ دلبسته بود و درشعر خود به مجموعه اینها نظر داشت و توانسته بود در کارهای خود نشان دهد که می تواند در خط ویژه هریک از این سه گوینده بزرگ گام های استواری بردارد ، او دست شعررا گرفت وبه آسمان برد . صائب کسی به رتبه شعرم نمی رسد ـ دست سخن گرفتم و برآسمان شدم . [محمد علی صاعد ،‌نگاهی تطبیقی به غزلهای صائب تبریزی و مشتاق «بازگشت» ، فرهنگ اصفهان ، شماره هفتم و هشتم ،‌بهار و تابستان 1377 ، ص112]
والدین و انساب : نام اصلی صائب، محمد علی بیک است . درباره محل تولد صائب ، قول های متفاوتی در دست است. لیکن بیشتر تذکره نویسان او را اصفهانی می دانند. [دست غیب، صائب افسونگر و طرز سخن او. ص 14 ] به قول دقیق تر، صائب در سال 1010 هجری در تبارزه اصفهان به دنیا آمده است. لیکن او همیشه خود را یک تبریزی می دانست.[دیوان صائب تبریزی، تصحیح و مقدمه ادیبی تهرانی، تهران: انتشارات نوین، 1362. ص ۲]
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : پدر صائب، میرزا عبدالرحیم از روسای صنف تجار بود. وی در زمان خود بازرگان محترم و معتبری بود که به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز به اصفهان کوچ کرده، و در مرحله عباس آباد ساکن شده است. [دست غیب، صائب افسونگر و طرز سخن او، ص 14 ]. خاندان صائب همگی اهل فضل و دانش بودند. صائب در اشعار خود از زحمتهای پدرش سپاسگزاری کرده است: « هفتاد ساله والد پیری است بنده را- کز تربیت بود به منش حق بی شمار.» [دیوان صائب تبریزی، ص ۳]
تحصیلات رسمی و حرفه ای : به طوری که از آثار صائب بر می آید. وی علوم و معارف عصر خویش را تحصیل نموده است. او همچنین به خط خویش از روی دیوان شمس تبریزی، اثر جلال الدین مولوی، و خمسه نظامی، چندین نسخه اسنتساخ کرده است. [ دست غیب، صائب افسونگر و طرز سخن او، ص 15 ]. صائب را گاه «‌متبنی ایران» می خوانند. زیرا همانند وی منطق، نکته سنج و باریک بین بوده، و معانی بدیع در تحول های خود گنجانده است. [دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج 9، زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، تهران انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ص 12984 ] از بررسی اشعار صائب بر می آید که وی بسیاری از شاعران را نیک می شناخت، و به سبک، شیوه، الفاظ و مقاصد آنها آشنایی داشته است. همانند کمال الدینی اصفهانی، مولوی، حافظ، سعدی، امیر خسرو دهلوی، عطار، شیخ آذری، بابا فغانی، لسانی و اهلی، طائب، به ویژه آثار و افکار نظیری نیشابوری، که از شاعران معاصر او بود، آشنایی کاملی داشته است. [دستغیب، صائب. افسونگر و طرز سخن او، ص 15 ]
خاطرات و وقایع تحصیل : او پس از تحصیلات مقدماتی و کسب معلومات لازم به عزم سفر مکه راهی عربستان شده و پس از آن نیز مدتی را در عثمانی سکونت گزید. وی سپس جهت کسب فیض به زیارت حضرت رضا( ع) مشرف شده، و پس از مدتی به اصفهان مراجعت کرد. لیکن چون قبل از ورود به اصفهان، بعضی حسودان، از او نزد شاه عباس صفوی شکایت کرده بودند. بنابراین صائب مجبور شد که در سال 1034 به قصد تجارت عازم سفر هندوستان گردد. مسافرت او به هندوستان شش سال طول کشید. [دیوان صائب تبریزی، ص سه ] او در بین راه مدتی در کابل اقامت ورزید و مورد توجه ظفرخان والی آنجا قرار گرفت. بعد از مدتی به همراهی ظفرخان به دربار شاه جهان کورکانی رفت.[صوفی، لیلا. زندگینامه شاعران ایرانی. چاپ دوم. تهران: انتشارات جاجرمی، 1378، ص 192 ] صائب بسیاری از شهرهای هندوستان را دید و هنگام به تخت نشستن شاه جهان وارد دکن شد. وی در آنجا قطعه ای درباره تاریخ جلوس آن پادشاه سروده است، که مورد پسند پادشاه کورکانی واقع شده و به صائب، منصب «‌مستعد خانی»‌وصله فراوان داد. صائب در سال 1039 به ایران بازگشت. وی در زمان شاه عباس دوم صفوی به مقام ملک الشعرا رسید و به همراهی او به سفر مازندران رفت. صائب تبریزی در این سفر اشعار زیبایی در مورد وصف مناظر سحر آسای آن منطقه سروده است. [دستغیب، صائب، افسونگر و طرز سخن او ]
استادان و مربیان : در مورد اساتید و مربیان صائب آورده اند که صائب ابتدا از حکیم رکن الدین مسعود کاشانی، متخلص به مسیح، که از افاضل حکما و اطباء و شعرای عصر خود بود، کسب معلومات کرده است. او سپس نزد حکیم شرف االدین حسن شعایی اصفهانی رفته و به تحصیل علوم مشغول گشته است. [دیوان صائب تبریزی، ص ۳ ]
وقایع میانسالی : از آنجائیکه صائب از نظر مذهبی به نحو شایانی تربیت شده بود، تحت تاثیر اماکن متبرکه قرار گرفت. بدان علت در دوران میانسالی به اماکن مقدسی همانند مکه مسافرت کرده است. [دست غیب، صائب افسونگر و طرز سخن او، صص5 -14 ]
زمان و علت فوت : صائب در سال 1081 هجری قمری در اصفهان وفات یافت. وی را در تکیه معروف خودش دفن کردند. [دیوان صائب تبریزی، ص ۶ ]
شاگردان : از شاگردان صائب اطلاع چندانی نداریم. لیکن در میان منابع تاریخی آمده است که محمد سعید مازندرانی، متخلص به اشرف، و معروف به اشرف مازندرانی( پسرمحمد صالح مازندرانی)، قطعه ای در تاریخ وفات استاد خود، یعنی صائب تبریزی سروده است. آن قطعه با بین زیر آغاز می گردد: «‌کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری- از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما.»[لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12984 ]
آرا و گرایشهای خاص : صائب دشمن بیان ساده و بی پیرایه است. او خواهان رابطه جاندار و زبان دار با خواننده است، و برای بیشتر کردن احساس و عاطفه ای که در ذهنش موج می زند. از بیان صاف و ساده و خبری یک امر و یا یک حادثه پرهیز دارد. این امر که خصیصة اصلی سبک هندی می بشاد، در اشعار صائب به طرز جالیی نمود پیدا کرده است.[دست غیب، صائب افسونگر و طرز سخن او، ص5 ] در بعضی غزلیات صائب می توان یک پیوستگی معنوی ویژه ای مشاهده کرد که آن غزل را به صورت یک واحد منسجم در آورده است. هنر صائب در مصرع ها و بیت های وی نمودار است. او به حدی در این امر تبحر دارد که می تواند امور مورد اعتنای خود را از طبیعت جدا ساخته و در قلمرو صنعت بکار برد و همانا جوهر کار صائب، در همین عنان گسیخته کردن عاطفتی و احساسی خواننده است. او سعی دارد با انتخاب واژه ها و ترکیب های ویژه متنوع، بیشتر ین تصورات ممکن را بر انگیخته ساخته و به قلب خواننده راه یابد و احیاناً وی را و حالت های وی را دگرگون سازد. در واقع، کار اصلی شعر صائب همانا نشان دادن حالات مختلف انسان، اعم از غم و شادی و سایر عواطف و احساسات می باشد. ویژگی دیگر صائب بکار بردن اصطلاحات و ضرب المثل های گوناگون در شعر می باشد، که گمان می رود ساخته خود شاعر است. بکار بردن آن اصطلاحات و ضر المثل ها در واقع سبب نیرومندی بیان و تاکید مطلب و منظور او شده است. صائب دین و عشق ار مقابل هم گذاشته و در آن رویارویی، دومی را بر می گزیند. شوریدگی و دل سوختگی او نشان می دهد که صائب، عشق را دارنده درگاهی والاتر از عقل و مطالبات دینی می دانسته است. عرفان صائب همچون عرفان مولوی وحافظ بر بنیاد تعظیم عشق و تحقیر عقل و دین استوار است او گاه به نتایجی دست می یابد که پیش از وی دستگیر حافظ، مولوی و عطار شده بود.[ دستغیب، صائب افسونگر و طرز سخن او، صص 20-1 ] در شعر صائب فلسفه با عرفان بهم می آمیزد، و شاعر که مثل صوفی از استدلال می گریزد، همانند یک واعظ و با کمک تمثیل به استدلال می پردازد، و در واقع عرفان صائب رنگی از ناامیدی خیام دارد.

نمونه اثر

                                         آرام نیست کشتی طوفان رسیده را

                                           طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
                                            بی حسن نیست خلوت آیینه‌مشربان
                                            در خم قرار نیست شراب رسیده را
                                            یاد بهشت، حلقه‌ی بیرون در بود
                                             معشوق در کنار بود پاک دیده را
                                             ما را مبر به باغ که از سیر لاله‌زار
 
                                             یک داغ صد هزار شود داغدیده را
                                              زندان جان پاک بود تنگنای جسم
                                              در تنگنای گوشه‌ی دل آرمیده را
 
                                              با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار
                                               در آتش است نعل، کمان کشیده را
                                            شوخی که دارد از دل سنگین به کوه پشت
                                               می‌دید کاش صائب در خون تپیده را
 
  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آبان

هوشنگ ابتهاج در سال 1306 ، در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در ایران شهر سپری کرد و سپس به تهران آمد و دورة دبیرستان را در تهران گذرانید.اشعار ابتهاج عموما بی تخلص که « سایه » از بدو شروع به اهل ادب را به دنبال داشته است او به تدریج توانست به مطبوعات کشورراه یابد و آثار منظوم خودرا به چاپ رساند حاصل تلاش او مجموعه آثاریست که به طبع و نشر رسانده است .
تحصیلات رسمی و حرفه ای : هوشنگ ابتهاج تحصیلات ابتدایی را در ایران شهر سپری کرد و سپس به تهران آمد و دورة دبیرستان را در تهران گذرانید. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 562 ]
فعالیتهای ضمن تحصیل : ابتهاج اوج مسائل سیاسی سالهای قبل از 1332 به شعر اجتماعی و به مردم روی آورد. نخستین دیوان شعرش را با نام « نخستین نغمه ها » ( تهران 1325 ) هنگامی که هنوز در دورة دوم دبیرستان تحصیل می کرد ، منتشر ساخت. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 562 ]
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : اشعار ابتهاج با تخلص سایه سروده شده و از بدو شروع به شاعری مورد توجه اهل ادب قرار گرفت و درمطبوعات کشور چاپ شد . از جمله غزلهایی که از وی منتشر شد عبارتند از: دوزخ روح ، شبیخون ، خونبها ، گریة لیلی ، چشمی کنار پنجره انتظار ، نقش دیگر . بعضی غزلهای که حالت غزلیات مولوی را به خاطر می آورد ، مانند: زندان شب یلدا ، بیت الغزل ، همیشه درمیان ، یا برخی غزلهای او به آواز خوانده شده است. [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 563 ]
آرا و گرایشهای خاص : سایه صرفنظر از توجهی که به سخن اساتید شعر فارسی دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد کمال می داند. به کار سایر شعرای معاصر نیز معتقد است ولی این اعتقاد از آنجاست که می گوید هر پدیده ای که در مسیر کمال باشد جالب است و چون هیچ اثری کامل نیست و مطلق وجود ندارد ، آنچه در مسیر تکامل گام بردارد قابل توجه است . به عقیده سایه شعر امروز ناگزیر باید مبین احوال زمان و احساسات شاعر که تاثیر پذیر از پدیده های اجتماعی اوست باشد و تردید نیست بیان این احساسات و مفاهیم اگر در قالب اشعار گذشته ممکن باشد لااقل با همان ترکیبات و اشارات و واژه های مستعمل مقدور نیست. در شعر سایه دو جنبه کاملاً متفاوت به چشم می خورد ، نیمی از سروده های وی را غزلیاتی که از احساساتی کاملاً شاعرانه سرشار است ، تشکیل می دهد و نیمی دیگر مجموعه ی اشعاری است که باصطلاح امروز در قالب نوین موزون ولی غیر مقفی سروده شده است. در حقیقت آثاری از « سایه » که مبین احساسات درونی وی از تاثرات است مشخص و مربوط به پرواز اندیشه شاعرانة او است در غزلها و دوبیتی های وی همه جا متجلی است ولی تاثراتی که از زندگی مردم و وضع اجتماعی وی سخن می گوید بیشتر در فرم جدید شعر امروز خود نمایی می کند. دکتر یوسفی معتقد است: « در غزل فارسی معاصر ، شعر های سایه ( هوشنگ ابتهاج ) در شمار اثار خوب و خواندنی است . مضامین گیرا و دلکش ، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع ، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هم آهنگ با غزل از ویژگی های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است... وی در زمینه نو سرایی نیز طبع آزمایی کرده است آنچه از این قبیل سروده درون مایع و محتوای آنها تازه ابتکار آمیز است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده ، ترکیب این دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است. نظیر: گریه سیب ، زمین و امثال آن » [ از بهار تا شهریار ، تالیف: حسنعلی محمدی ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 4-563 ]

نمونه اثر

کاروان

دیر ست ، گالیا

در گوش من فسانه دلدادگی مخوان !

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه !

دیر ست گالیا ! به ره افتاد کاروان

عشق من وتو؟...... آه

این هم حکایتی است.

اما ، درین زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست !

زیباست رقص و ناز سر انگشت های تو

بر پرده های ساز ،

اما ، هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان

جان میکنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری ، که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا !

دیر ست گالیا !

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامه رهایی لبها و دستهاست

عصیان زندگی است.

بر روی من مخند !

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق !

بر من حرام باد تپشهای فلب شاد!

زود است ، گالیا !

در گوش من فسانه دلداگی مخوان !

اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه !

زود است ، گالیا! نرسیده ست کاروان......

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداست تیغ و پرده تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران هم نبرد

رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت ،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه ها و غزلها و بوسه ها ،

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان ،

سوی تو ،

عشق من !

  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آبان

  مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در سال 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شده پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد .
او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن
قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت: کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار می رود.
با انتشار مجموعه دوم اشعارش: «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگان روشن شد. در این مجموعه گرایش او به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته می توان نمونه های کامل شعر امید را در آنها یافت.

اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به
موسیقی داشت و در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات بسیارعلاقمند بوده بطوریکه همیشه عمق مطالب را جستجو و سعی می کرده تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد.
شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.

بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل/ آورده اند که فردوسی/ بدعتها و بدایع نیما یوشیج/ دوزخ اما سرد/ در حیاط کوچک پاییز در زندان/ زندگی می گوید اما باید زیست / ترا ای کهن  بوم و بر دوست دارم، انتشار یافتند.

در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسرش و نیز دکتر
محمد رضاشفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او با دوستان قدیمش ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان نیز دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.

اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم
فردوسی به خاک سپرده شد.


ویژگی سخن

اخوان بعد از نیما که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.

زبان شعر امید بسیار غنی بلیغ وموثراست، احاطه وسیع او به میراث ادب فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه زیباتردر شعرش بگنجاند.

در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده هایش به مناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را توضیح می دهد!

فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد.

بر خلاف «نیما» که گاهی در وزن کوتاهی میکند، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفضیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکل شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.

محتوای شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی است. به عبارت دیگر شعر وی روایت رویدادها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر او بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد تایید دیگران نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.

اخوان علاوه بر چهار مجموعه شعر، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده او به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و
تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش شمرده شود.

نمونه اثر


" زمستان "
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
.

***************

قاصدک

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .

منبع:سایت رشد

  • میر حسین دلدار بناب
۱۳
آبان

 

 
حسین علیزاده سال 1330 در منطقه سید نصر الدین بازار تهران متولد شد. دوره‌های آموزش موسیقی را د رهنرستان موسیقی تهران زیر نظر استادانی چون هوشنگ ظریف و حسین دهلوی طی کرد و پس از راه یابی به رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران از محضر دیگرانی چون حبیب‌الله صالحی،محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی خان برومند، سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله خان دوامی نکته های نوازندگی تار و سه تار و ردیف موسیقی سنتی ایران در سطوح عالی را فرا گرفت.

علیزاده از سال‌های ابتدایی دهه پنجاه به تدریس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت و همزمان شکل دهی گروه مرکز حفظ واشاعه و شیدا و عارف و گروه سازهای ملی و حضور در برنامه‌های موسیقی جشن و هنر شیراز را دنبال کرد که حاصل آن تدوین و اجرای دستگاه ماهور توسط گروه مرکز حفظ و اشاعه (جشن هنر شیراز1354) و کنسرت نوا با خوانندگی پریسا (فاطمه واعظی) در سال 1355 همین جشن بود.

در این سالها علیزاده با ساخت و اجرای قطعاتی چون سواران دشت امید و حصار فرمی تازه را به موسیقی ایرانی اضافه کرد که نبوغ وی دراین زمینه را نشان داد.حسین علیزاده

   ساخت کنسرتوی نی و ارکستر با عنوان نینوا در سالهای ابتدایی دهه شصت نام علیزاده را بیش از گذشته بر زبان ها جاری ساخت.

این قطعه که با نی جمشیدعندلیبی به عنوان تکنواز نی اجرا شد، از جمله شاخص ترین قطعات تاریخ موسیقی ایران به شمار می رود که علیزاده آن را با الهام از تحولات سالهای ابتدایی دهه شصت تصنیف کرد.

پس از تعطیلی و توقف موسسه چاووش، علیزاده برای ادامه تحصیل موسیقی به دانشگاه آزاد برلین رفت و در سال‌های میانی دهه شصت به ایران بازگشت و گروه شیدا و عارف را بازسازی کرد که حاصل آن کنسرت شور انگیز با صدای شهرام ناظری، صدیف تعریف و بیژن کامکار در تالار وحدت بود.

این کنسرت بعدها با صدای شهرام ناظری در آلبومی به همین نام انتشار عمومی یافت.

پس از آن علیزاده به تجربه در ساخت انواع موسیقی پرداخت که در زمینه موسیقی ایرانی در قالب تکنوازی می توان به آثاری چون ترکمن، پایکوبی، همایون(با سه تار) و ماهور، هجرانی، همنوایی، نوا (تار) در زمینه گروه نوازی آلبوم های راز ونیاز (با صدای علیرضا افتخاری) صبحگاهی (با صدای محسن کرامتی) و آثاری به صورت گروه نوازی (آوای مهر،راز نو، به تماشای آبهای سپید، نی نوا، عصیان و واریاسیون کردی) اشاره کرد.

علیزاده در زمینه موسیقی فیلم هم تجربه‌های موفقی داشت که از جمله آنها می‌توان به موسیقی فیلم‌های چوپانان کویر (حسین محجوب)، دل شدگان (علی حاتمی)، گبه (محسن مخملباف)، عشق طاهر (محمد علی نجفی)، ایران سرای من است (پرویز کیمیاوی)، زمانی برای مستی اسب‌ها (بهمن قبادی)، ابر و ‌آفتاب (محمود کلاری)، میراث کهن (سید محمد میر سلطانی)، زشت و زیبا (احمد رضا معتمدی)، لاک پشت‌ها هم پرواز می‌کنند (بهمن قبادی)، نیومانگ (بهمن قبادی) و موسیقی متن سریال تلویزیونی زیر تیغ اشاره کرد.

وی همچنین درزمینه انتشار کتاب و آلبوم‌های آموزشی تجربه‌های موفقی داشت که انتشار ده قطعه برای تار (در 4 جلد) ردیف میرزا عبدالله (اجرا باتار و سه تار)، دستور تار و سه تار دوره متوسطه تا پیشرفته (کتاب ونوار) بوسه‌های باران (مجموعه تصانیف) و پارتیتور قطعه نوا از جمله کارهای وی در این زمینه است.

حسین علیزاده از سال‌های پایانی دهه 70 همکاری خود را با محمد رضا شجریان و کیهان کلهر و همایون شجریان آغاز کرد که حاصل آن اجرای کنسرت‌های مختلف در اروپا و آمریکا و کنسرت همنوا بابم در تهران (تالار کشور) بود. حاصل همکاری شجریان و علیزاده آلبوم‌های فریاد، همنوا بابم، داد و بیداد، زمستان و نوا بود

علیزاده در سال 83 با ژیوان گاسپاریان همکاری مشترکی داشت که حاصل آن کنسرتی در کاخ نیاوران بود که بعدها این کنسرت در قالب آلبومی به نام به تماشای آبهای سپید انتشار عمومی یافت و تا مرحله نهایی جایزه گرمی برای بخش موسیقی جهانی پیش رفت.

حسین علیزاده در کمک به ساخت سازهای تازه تجریه‌های موفقی داشت که از آن میان می‌توان به ابداع سازهای سلانه و شور انگیز اشاره کرد که هم اینک نیز در کنسرت‌هایش از آن بهره می‌گیرد. همچنانکه در معرفی سازندگان سازها نیز پیشگام بود و درکنسرت‌های خود از سازندگان سازهایی که خود با آنها تکنوازی می کرد در بروشور کنسرت یاد کرده است.

سال گذشته علیزاده گروهی به نام ضربانگ را شکل داد که حاصل آن اجرا در چند کشور اروپایی بود.

علیزاده که سالها قبل در فکر تجریه‌های تازه در زمینه موسیقی آوازی بود، با شکل دهی گروهی به نام هم آوایان این تجربه را توسعه داد که آخرین اجرای این گروه در تابستان امسال از گسترش ایده‌‌های تازه وی دراین زمینه خبر می‌دهد.

منبع:همشهری آنلاین

  • میر حسین دلدار بناب