اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

فرهنگی، ادبی، تاریخی، هنری، طنز

اندیشه

درباره مدیر:
میر حسین دلدار بناب
متولد 1346 بناب مرند
پژوهشگر

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
۳۱
فروردين

آئــیــن عــــیـــاری و جــــوانــــمــــردی                                     دکترغلام حیدر یقین

قسمت اول

پیشگفتار

به روایت تاریخ ، کشورما ، افغانستان امروزی که در ایام پیشین به نام " آریانا " موسوم بود ، از روزگار قدیم مهد تمدن های گوناگون بود که در سیر تمدن بین کشورهای دیگر ، درخشندگی های خاصی داشته است؛ چنانکه در حدود یک هزارسال پیش از تولد مسیح ، تمدن اوستایی توسط زردشت ، پیامبر آریایی ها ، پایه گذاری شد و در اندک زمانی سرتاسر کشورهای منطقه را نیز فرا گرفت و به گفتهً دقیقی شاعر پرمایهً بلخ ، چنان درخت گشن بیخ بسیار شاخدار را کشت نمود ، تا جهان باشد ، اصل پندار نیک ، رفتار نیک و کردار نیک ، دارای ارزش های والای انسانی است.

دقیقی در مورد چگونگی ظهور زردشت چه خوش گفته است :

 

چو یک چند گاهی برآمد برین                    درخــتـــی پدید آمــد انــــدر زمین

از ایوان گشـتاسپ تا پیش کاخ                    درخـــــتی گشـــن بیخ بسیار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد                    کســــی کوچنان برخورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهـشت                    که آخر من بد کنـــش را به کشت

به شـاه جــهــان گفت پیغمبرم                     تر سوی یزدان همی رهبرم (١)

 

از روزگاران قدیم ، تا امروز ، در تمام عرصه های زندگی فردی و گروهی مردم ما ، بحیث میراث گرانبها و پرارزش حفظ شده است.

بدون شک ، تمام افتخارات گذشتهً ما ، مدیون سعی و تلاش ، عالمان ، دانشمندان ، ادیبان ، تاریخ نویسان و بویژه قهرمانان ملی و مردمی بوده و می شود که بنام نامی مبارزان راه آزادی و ایجادگران پرتوان عرصه های علمی و فرهنگی کشور خویش مباهات کرد.

درسرزمین مرد آفرین ما ، مبارزه علیه ظلم و ستم  به گونه های مختلفی صورت گرفته است که از آن جمله میتوان از نهضت و جنبش عیاران و جوانمردان نام برد. این گروه بخاطر برآورده شدن خواسته ها و آرمانهای اکثریت مردم ، مبارزات طولانی انجام داده اند. همیشه از تهیدستان پشتیبانی نموده ، بمقابل زورگویان و ستمگران ، قدعلم کرده اند ، و دارای چنان نظامی بودند که ستمگران با همه قدرت و توانایی که داشتند ، سر تسلیم به مقابل این جوانمردان ، خم کردند.

به روایت نویسندهً " نفائس الفنون " « آنها با مساکین و ضعفا و مومنان ، از طریق مسکنت و مذلت و نرمی و مرحمت سپردند و با اقویا و گردنکشان ، غلظت و درشتی و شدت و قوت نمایند و در سلوک راه حق از ملالت نترسند و به قول دیگران برنگردند» (٢)

اگر به اوراق تاریخ ، فرهنگ و ادبیات رزمی و حماسی ما ، نظراندازی شود ، دیده میشود که در گذشته ، برخی از دولت های نامردمی ، این روش را پیش گرفته بودند که مشتی راهزن ، دزد و اوباش را زر میدادند ، تا آنها داخل صنف عیاران و جوانمردان حقیقی شده و دست به اعمال شوم و خراب کارانهً بزنند ، تا باشد که مردم ستمدیده و مظلوم از جوانمردان روی گردان شده و از اندیشه های پاک و تابناک آنها حمایت نکنند و به گفتهً عبدالرزاق کاشی ، میتوان این گروه ، نامرد و نامرد مدار را " مدعی " نامید ، که ظاهر و باطن شان یکی نیست :

" و اما مدعی ، شخصی بود ، خود را به زی جوانمردان بیاراسته  و به حلیبت فتیان متعلی گشته ، نه سیرت ایشان گرفته و نه در طریق ایشان قدمی رفته ، گاه اموال بسیار بذل کند ، نه از روی سخاوت ؛ و گاه مرتکب اخطار واحوال شود ، نه از سرشجاعت ، بل جهت تقدیم براخوان و تطاول و براقران ، با اخلاقی نا متناسب و افعالی متفاوت. در آشکارا برخلاف نهان رود و ظاهرش منافی باطن بود احوالش در جبن و تهور و مختلف و عاداتش میان بخل و اسراف متردد.

گاه در عیاران و رندان بر هولی عظیم و خطر جسیم اقدام نماید و بر جمعی به انبوه حمله برد و با لشکری گران مقابله کند ، جهت اظهار جلادت و شوکت و طلب شنا و مدحت تا ایشان را محکوم و مسخر گرداند و هیبت و شکوه در دل ایشان بنشاند و به ریاست و تقدم ایشان ظفر یابد ، و گاه از صد یک آن احجام نماید و از کمترین واقعهً هراسان گردد و از اندک دشمنی گریزان شود ،چون توقع آن اغراض ندارد ووقعی دینوی یا لذتی طبیعی در آن متصور نکنند ، هر چه فواید آخروی و منافع عقلی ؛ چون حمایت و حرمت و کیش و  محافظت و حمیبت عرض و قوم خویش در آن باشد و در وقت ریا و استجلات نظر خلق ، یا معارضهً مدعی دیگر ، اموال بسیار بذل کند و نفس او بدان سماحت نماید ... چون قدرت یابد ظلم کند و از مذمت خلق و عقوبت خالق نترسد و بدان باک ندارد و هرچند مظلوم و ضعیف و مسکین بود ، براو رحم نیاورد و گاه از عجز نفس یابرای اظهار تحمل و بردباری ، با عفت و پرهیزگاری به مظلومی بسازد و ظلم برخود گیرد. لیکن این مردم از فتوت دور باشند و از رتبت اهل صفا و مروت مهجور. و طالب فتوت را از ایشان احتراز واجب و از صحبت  و اختلاط ایشان ، اجتناب لازم ؛ چه مجالست ایشان از سم قاتل ، زیان کار تر و مخالطت با ایشان از گرگ درنده در رمهً بی شبان تباه کار تر. » (٣)

 

و به همین دلیل است که شیخ شهاب الدین سهروردی در فتوت نامهً خویش ازین گروه که باد در بروت دارند و کبر و تمنا در سر، به زشتی نام می برد و آنها را در پیامد عملکرد شان هوشدار داده و فتیان و جوانمردان واقعی را از زیان های این نامردمان و ناجوانمردان واقف می سازد.

آنچه که باید گفته شود ، اینست که متاسفانه برخی ازفرهنگ نگاران ، شاعران و تاریخ نویسان ما ، بدون در نظر داشت مطالب یاد شده ، واژهً عیار را دزد ، راهزن و طراز معنی کرده اند و به گفتهً دانشمند وطنم سیستانی چون بنای کار عیاران بر چالاکی و چستی و شبروی و شبگردی و طرفداری از مظلومان و دستگیری از تنگدستان بود ، لذا به بدرقهً قوافل می پرداختند و فواصل بین شهرها و دهات را از راه های غیر معمول و ناشناخته از دل بیابان ها و کوه ها و دره های صعب العبور ، با شتاب و بدون بیم ، طی میکردند و ماموریت خود را انجام می دادند ؛ و هرگاه کاروانی ، باج خود را به ایشان نمی پرداخت و مزد کار آنها را نمی داد ، ضربت شست آنها را به گونهً دیگری می خورد و به همین چهت است که بعضی ایشان را " رهزن " گفته اند، و حافظ آن رند خرابات که معنی و مفهوم واژهً عیار را نیک یافته است ، در همین مورد ، چه خوش گفته است :

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری         کزاول چون برون آمد رهً شب زنده داران زد

باری برای رفع مغالطهً مفاهیم واژه های عیاران و عیارنمایان و جوانمردان و ناجوانمردان ، بر آن شدیم که برگی چند در بارهً صفات و خصوصیات عیاران جوانمرد تحریر نمایم و معتقدم که دراین نامه آنچه اهمیت عمده و اساسی دارد ، شناخت عیاران از نگاه زبان و ادب پارسی دری بوده ، چراکه از نگاه تاریخی نیزمی توان به این گروه مردمدار نظر اندازی کرد ، که در آنصورت باید کتابهای تاریخی را بیشتر جستجو نمود و موقف اجتماعی ، سیاسی و آیدیالوژی آنها را از دید تاریخ نگاری روشن و مشخص کرد.

ازمطالعهً داستانها ، حکایتها و اثرهای بدیعی و ادبی فارسی دری که در بارهً عیاران نوشته شده است ، چنین برمی آید که عیاران و جوانمردان به کسانی اطلاق میشود که هم ازنگاه داشتن اندیشه های پاک و روشن و هم ازنگاه کار کرد و عمل خود به سرحد کمال رسیده باشند و همیشه به خاطر نفع اجتماعی و مردمی شان ، به تمام خواسته ها و آرزو های شخصی رازیر پا گذاشته و به طرفداری از مردم تهی دست و مظلوم با ستیزه گران بستیزد و با بدکاران سازش نکنند.

آغاز آموزش و مطالعهً این جریان اجتماعی را می توان در آثار و نوشته های دانشمندان و ادبیات شناسان کشورهای چون افغانستات ، ایران ، آسیای میانه ، پاکستان و ممالک عربی به روشنی مطالعه کرد ، چه دراین کشورها بیشتر از همه در اطراف این مساله مقالات و رساله های پژوهشی و ادبی به چاپ رسیده و از نگاه های مختلف تاریخی و ادبی به بررسی گرفته شده است.

مروری بر مطبوعات یکصدو اند سالهً کشورما ، نشان میدهد که آیین عیاری و جوانمردی و بازتاب درون مایهً نهاد و جهت های آدمی گری و انسان دوستی آن از دیر زمان مورد توجه ادیبان ، شاعران ، فلکلورشناسان ، پژوهشگران زبان و ادب دری بوده و در روزنامه ها و مجله های کشورما ، در اینجا و آنجا در زمینه مقالات پژوهشی به نگارش در آمده است که این مقالات هرچند کمبودی هایی دارند ، مگر می توانند از اهمیت بزرگ پژوهشی برخوردار باشند.

 نخستین دانشمندی که بار نخست دراین راه گام برداشته به این آیین نظر خود را بیان داشته است ، مرحوم استاد عبدالحی حبیبی مورخ ، ادیب و دانشمند شناخته شدهً کشور ماست ، او در مقاله زیرعنوان " عیاران یا اخییان " که در سال 1336 هجری در مجلهً آریآنا به چاپ رسانده است ، آیین عیاری را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و این جریان را همچون روند اجتماعی ، معین و مشخص کرده است. (٤)

دانشمند دیگری که میتوان از آن نام برد ، شادروان استاد فکری سلجوقی است، وی در حاشیهً رسالهً مزارات هرات که در سال 1346 هجری در مطبعهً دولتی به چاپ رسیده ، از نخستین زن عیار پیشهً خراسان بنام بی بی ستی و شوهرش نصیر عیار ، در هرات نام می برد که در آنزمان دارای مقام و منزلتی خاص بودند و به روایتی ابومسلم خراسانی در دامن همین زن عیار پیشه پرورش یافته است. به اساس نوشتهً استاد فکری سلجوقی ، قبر بی بی دستی عیار هم اکنون در دوازهً مسگری ، نزدیک چهار سوق هرات است که زنان در شب های جمعه جهت برآورده شدن حاجات شان در آنجای شمع روشن می کنند و نگارنده این قبر را از نزدیک دیده ام و اکنون در اطراف این قبر دکان های جدید مسگری ساخته شده است. (٥)

شادروان میرغلام محمد غبار تاریخ نویس نامدار کشورما در کتاب " افغانستان در مسیر تاریخ " آنجا که از مبارزات طولانی مردم افغانستان در مقابل استعمارگران سخن میراند دربارهً عیاران قدیم اشاره هایی دارد و کاکه های کابل را دنبالهً همان عیاران قدیم می داند. به نظر غبار ، عیاران مردمی بودند آزاده و سرشار  که به درد محتاجان و دردمندان رسیدگی کرده و ازمیان توده های عظیم مردم برخاسته اند ، و به همین دلیل است که از حمایه و پشتیبانی تهی دستان بهره مند بوده و مورد احترام مردم قرار گرفتند. غبار دراین اثر پرمحتوای خویش تاثیر کاکه های کابل را در جنگ اول و دوم افغان و انگلیس روشن ساخته و آنها را مورد تائید و تصدیق خویش قرار میدهد. (٦)

استاد یوسف آیینه که خود از جملهً بازماندگان عیاران قدیم و از رندان و خراباتیان روزگار ماست و یکی ازجملهً فلکلور شناسان و شاعران چند دههً اخیر افغانستان بشمار می آید ، یک سلسله مقالات پپیرامون زندگی نامه و کارروایی های کاکه های کابل در شماره های مختلف مجلهً لمر به چاپ رسانیده و چند تن از جوانمردان و کاکه های کابل و دیگر شهر های افغانستان را معرفی نموده است. و چون این مقالات بازتاب دهندهً برخی از چهره های کاکه های کابل است ، لذا جالب و خواندنیست و من در سال ١٣٥٩ هجری در خانهً شخصی استا ایینه که در کارته پروان شهرکابل موقعیت داشت ، موصوف را با همان سرووضع کاکه گی و جوانمردی از نزدیک دیده ام و از زبان وی در بارهً کاکه های کابل ، یاداشت هایی رونویس کردم که در بخش معرفی کاکه های کابل ازاین یاداشت ها استفادهً فراوانی شده است. (٧)

غلام جیلانی جلالی دانشمند و محقق دیگریست که پس از یوسف آیینه چند تن از کاکه های کابل را به گونهً مختصری معرفی نموده است ، اگرچه کوشش موصوف قابل قدر است ، مگر نمی توان بدان نوشته ها نام تحلیل و بررسی را گذاشت. (٨)

ازمطالب یاد شده که بگذریم درجریان سالهای ١٣٥٠ تا ١٣٨٣ هجری یک عده از محققان و دانشمندان کشور ما از روی ذوق و آگاهی ها و دانستنی های خویش به معرفی کاکه های کابل و دیگر ولایات افغانستان پرداخته اند و اندرین باب مقاله های مستقلی را در مجله های کشور به چاپ رسانیده اند که از آن جمله می توان از مقالات و نوشته های رفیق یحیایی زیرعنوان " توره مرد افسانه آفرین قرنها " و عنایت الله شهرانی " غنی نصواری " و شمی الدین ظریف صدیقی زیرعنوان " نخستین زن عیار تاریخ " و عبدالغفور برشنا زیرعنوان " کاکه اورنگ و کاکه بدرو" و نوشتهً پژوهشی پویا فاریابی زیرعنوان " عیاری یا سنت جلیل جوانمردی خراسان زمین " و " عیاری از خراسان " نوشتهً استاد خلیل الله خلیلی و " یاداشت ها و برداشتهای ازکابل قدیم " از محمد آصف آهنگ و پژوهش هایی از کاندید اکادمیسین محمد اعظم سیستانی و داستانهای از یار عیاران و جانمردان جناب داکتر اکرم عثمان و مقاله های تحقیقی " جوانمردی و رندی " نوشتهً سید طبیب جواد. ..  نام برد. کار های دانشمندان یاد شده ، اگرچه از دید مردم شناسی و تاریخ به نگارش در آمده است ، مگر به دلیل اینکه گام های آغازین است در جهت بازشناسی کاکه های کابل ، لذا میتواند درجای خود از اهمیت فراوان و پژوهشی برخوردار باشد. (٩)

چنانکه یاد کردم در افغانستان معاصر از چهار دههً اخیر بدینسو ، تعدادی از پژوهشگران و محققان در زمینهً آیین عیاری و جوانمردی و به ویژه در مورد کاکه های کابل مقالات مختلفی به رشتهً تحریر درآوردند ، مگر تا آنجا آگاهی دارم و جستجو نمودم درین مورد کدام رسالهً مستقلی که بازتاب دهندهً تمام صفات ، آداب  ، مراتب و درجه های عیاران باشد ، نگارش نیافته است به همین دلیل بود که نگارنده در سال ١٣٥٩ تحت نظر پروفیسور استاد دوکتور روان فرهادی ، ادبیات شناس شناخته شدهً کشور دست به نوشتن رسالهً پیرامون این موضوع زدم و مدت شش سال دراین کار پرمایه صرف نمودم و محصول گرد آوری مطالعاتم که از چهل و اند منبع و ماخذ ادبی ، داستانی منظوم و منثور فارسی دری و ادبیات عربی استفاده به عمل آمده است ، آن شد که در سال ١٣٦٥ نخستین مجموعه پژوهشی ادبی وتاریخی زیرعنوان " عیاران و کاکه های خراسان در گسترهً تاریخ " در این مورد تدوین یافت و از چاپ برآمد و این اثر در سال ١٣٦٧ در رشتهً ادبی از طریق وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان حایز جایزهً ادبی افغانستان شناخته شد.

درسال ١٣٧١ هجری بعد از انتشار جلد نخست ، حاصل مجموع پژوهش ها و مطالعات  بعدی ام ، آن شد که رسالهً دیگری زیرعنوان " باتاب آیین عیاری و جوانمردی در ادبیات دری " تدوین گردد که این رساله در انستیتیوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجیکستان در شهر دوشنبه به حیث رسالهً تیزس دوکتورای نگارنده پذیرفته شد و قبل از دفاعیه ، خلاصهً متن آن به زبان روسی ترجمه گردید و در شهر دوشنبه از چاپ برآمد (١٠) و سه سال بعد ، متن کامل آن بزبان فارسی دری به سرمایه شرکت کیهان در کشور ایران تایپ و آمادهً چاپ شد و در سال ١٣٧٤ هجری در پروگرس مسکو چاپ و انتشار یافت. (١١)

اینک مدت ٢٠ سال از انتشار جلد نخست و مدت ده سال از انتشار و چاپ جلد دوم میگذرد ، نگارنده برآن شدم تا قسمتی از حکایات منثور که ارتباط کارکرد و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی ، عیاران ، جوانمردان و  و فتییان در آثار کلاسیک و معاصر ادب دری ، بازتاب یافته است ، جمع آوری کنم و متن کامل جلد دوم را نیز در آن با تجدید نظر و افزودی های ، علاوه نمایم و امیدوارم که مورد توجه ادب دوستان و هواخواهان آیین عیاری و جوانمردی قرار بگیرد.

درکشور همسایهً ما جمهوری اسلامی ایران نیز تا کنون درین زمینه کدام اثر مستقلی چاپ نشده است ؛ مگر عدهً ادبیات شناسان آنجا که در زمینه های مختلف ادبی و بخصوص تصوقی ، کارهای پژوهشی کرده اند ، راجع به آیین جوانمردی نظر اندازی کرده اند.

اولین دانشمند شناخته شدهً ایران که دربارهً عیاران و  فتییان اشاره های نموده ، مرحوم ملک الشعرا بهار است. او آنجا که فتوت نامهً واعظ کاشفی را معرفی میکند در این مورد ، چنین مینویسد : " و اخیرا کتابی  به دست آمده است موسوم به فتوت نامهً سلطانی در طریق ادب فتوت که از کتب بسیار مفیدی است ، که اگر بدست نمی آمد ، قسمتی از تاریخ اجتماعی قرون وسطایی ایران که متشکل جمیعت فتییان یا جوانمردان و عیاران به آن وابسته است ، از میان رفته  بود. ...(١٢)

 بنابر عقیدهً بهار کلمهً عیار اصلا ریشهً عربی نداشته ، بلکه از زبان پهلوی آمده است و معنی آن جوانمرد است ، بعدها عین اندیشهً او را دانشمندانی چون پرویز ناتل خانلری و محمد جعفر محجوب زیرعنوان " آیین عیاری " تایید و تصدیق نمودند. (١٣)

چاپ و انتشار کتاب سنک عیار و شهر سمک که به همت استاد خانلری صورت گرفته ، ازکارهای بسیار سودمندی است که دراین زمینه به عمل آمده و بعدها مورد استفاده محققان قرار گرفته است.

ازنگاه عبدالحسین زرین کوب ایین جوانمردی و عیاری  یکی از شاخه های تصوف است و به همین دلیل است که دانشمند یاد شده در اثر پر محتوای خویش بنام " ارزش میراث صوفیه " ازیک عده دانشمندانی نام می برد که قبل از آنکه به تصوف گرویده باشند ، جوانمرد بوده اند ، به عقیدهً زرین کوب ، داش ها و لوطی های امروز ایران نیز دنبالهً همان عیاران و جوانمردان قدیم اند. (١٤)

یکی از محققان دیگری که میتوان از آن نام برد ، مرتضی صراف است ، این دانشمند در یک سلسله مقالاتی که به نشر سپرده ، پیرامون عیاران و جوانمردان مطالبی را از روی مأخذ و منابع معتبر ادبی و تاریخی به نگارش آورده است که جالب ، مفید و خواندنیست. (١٥)

قابل یاد کرد است که دانشمندان و مستشرقین خارجی نیز در زمینهً آیین عیاری و فتوت، کارهای پژوهشی انجام داده اند ، چنانچه میتوان از کارهای پژوهشی خاور شناسانی ، چون : فون هامیر ، کارترنیر ، هرمن تارنینگ ،  گارتمان ، ریتر و فرانتس تشنبر و مانند این ها نام برد. این دانشمندان به استثنای تشنر ، جریان آیین عیاری و جوانمردی را با توصف یکی دانسته و این آیین را بیرون از مناسبات و معاملات اجتماعی و تحت مطالعهً خویش قرار داده و به آن پایگاه دینی و تصوفی داده اند ؛ مگرفرانتس تیشنر به این عقیده است که جوانمردی و عیاری کاملا ریشهً اجتماعی داشته نه تصوفی و دینی. دانشمندان یاد شده مقالهً زیر عنوان " گروه فتوت کشورهای اسلامی " که در مجلهً  دانشکدهً ادبیات ، شمارهً دوم سال ١٣٣٥ در تهران به نشر رسانده ، درین مورد نوشته است : " جوانمردان و عیاران همیشه مخالف سرسخت حکومت های استبدادی بوده و میکوشیدند تا ظلم و بی عدالتی را از میان بردارند ، ازاینرو با ستمگران و جباران دشمنی داشته و گاهی نیز آنها را به قتل می رسانیدند و تمام ثروت و دارایی آنها را در میان بیچارگان و درماندگان تقسیم میکردند و حتی از اقلیت های غیر مسلمان نیز دفاع می نمودند. (١٦)

باید یاد آوری کرد که در کشورهای اتحادشوروی سابق نیز در بارهً آیین  فتوت و عیاری مطالب پژوهشی چاپ شده است که از آن جمله می توان از نوشته های دانشمندانی چون بارتولد ، گارد لیوسکی ، بریتس ، بارا اوکاف ، صدرالدین عینی ، یوسف سلیموف ، محمد جان شکوروف ، غمچین چله یوف ، قربان واسع و دیگران نام گرفت که کارهای پژوهشی شان در خورتوجه است.

در سال ١٣٧٠ هجری مطابق ١٩٩٢ میلادی که نگارنده در انستیتیوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجیکستان در شهر دوشنبه در دیپارتمنت زبان و ادبیات دری کار میکردم ، دانشمندانی چون پروفیسور محمدجان شکوروف ، پروفیسورمازیانوف ، پروفیسور دوکتور هادی زاده ، پروفیسور داکتر حق نظر نظروف ، پروفیسور داکتر تلبک نظروف ، دوکتور کمال عینی ، دوکتور تورسون زاده ، دوکتور غمچین چله یوف ، دوکتور قربان واسع و دکتور ظاهر احراری را از نزدیک دیده ام و در چندین جلسهً ادبی و علمی آنها شرکت داشته و از محضر علمی شان استفاده کرده ام و جای دارد که از همکاری های علمی و صمیمانه هر یک شان ابراز تشکر نمایم و بخصوص از دانشمند محترم دکتور ظاهر احراری فردوسی شناس ، شناخته شدهً تاجیک و محترم دوکتورغمچین چله یوف که در ترجمه و چاپ تیرس دوکتورای بنده در تاجیکستان از هیچگونه کمک و همکاری دریغ نفرمودند، ایزد دانا و توانا عمر شانرا دراز گرداند.

ازمطالب یاد شده و تحقیقات دانشمندانی که از آنان نام گرفتم ، می توان به این پیامد و نتیجه رسید که در بارهً ایین عیاری و فتوت و جوانمردی ، تمام دانشمندان دو راه روشن زیر را بر گزیده اند :

اول : آنانی که این جریان را ازدید دینی و تصوفی مطالعه کرده اند ، چون اسماعیل حاکمی ، مرتضی صراف ، ریتر ، فن هامر ، هرمن تارنینگ ، گارتمان و امثال آن.

دوم : آن عده از دانشمندان و ادبیات شناسان که پیرو این عقیده اند که آیین فتوت و عیاری ، اصلا پایگاه اجتماعی داشته ، مگر با تصوف اسلامی درآمیخته است که ازین اندیشه ، محققان و دانشمندانی ، چون جعفر محجوب ، پرویز ناتل خانلری ، بهار ، زرین کوب ، تشنر ، حبیبی ، فکری سلجوقی ، غبار ، آیینه ، یحیایی ، شادان ، شهرانی ، جلالی ، عینی ، سیستانی ، اکرم عثمان ، آصف آهنگ ، پویای فاریابی ، سلیموف ، شکوروف  پیروی نموده و از آن طرفداری کرده اند و نگارندهً این سطور نیز این جریان اجتماعی را همچون طبقهً از اصناف شهری ، تحت مطالعه قرار داده و بازتاب این آیین مردمی را در لابلای آثار کلاسیک و معاصر ادب فارسی جستجو نموده است. اگرچه ، آنگونه که یاد کرده آمد ، در کشور ما درین زمینه ، مقالات متعددی به نگارش در آمده و گام هایی یرداشته شده است ، اما چون به گونهً کتاب و رساله مستقلی که همه بعدها و پهلو های ادبیات جوانمردی و خصوصیات آیین عیاران و فتییان و جوانمردان را شامل باشد ، به نگارش نیامد و چهره و سیمای این صنف اجتماعی ، هنوزهم مغشوش بوده و در هاله از شندارها مانده است ، و به همین دلیل است که نگارنده برآن شدم ، تاردین زمینه تحقیقات بیشتری انجام دهم و هدف اساسی از نوشتن این نامه ، همانا روشن ساختن نوع دیگر ادبیات ما که عبارت از ادبیات جوانمردی است می باشد. چه برای علاقمندان این آیین مردمی همیشه این پرسش ها و سوال ها پیش می آید که آیا عیاران بنا به شرح برخی از فرهنگ نامه ها ، عبارت از دزدان و راهزنان هستند و یا اینکه این گروه مردمی بودند ، پاک سرشت و نیکوکار و مردم دوست و بخصوص در هنگام شرح و توضیح واژهً عیار از نگاه ریشه واصل آن ، ماهیت و چگونگی پیدایش آنها از آغاز تا امروز و فرق آنها از دیگر فرقه ها ، مانند تصوف ، صفات و عادات عیاران ، زبان گفتار ، کردار و رفتار و دیگر سجایای نیک انسانی آنها و بازتاب اندیشه های جوانمردی در داستانهای عامیانه و داستانهای بدیعی و همچنان مورد به کاربرد این کلنه در شعر شاعران فارسی زبان و مانند این ها ، همه و همه ازجملهً مطالب و مسایلی است که بحیث سوالها و پرسش های عمده و اساسی دراین نامه طرح شده و در حد امکان به آنها پاسخ های ارایه گردیده است و امیدوارم که این کارم بتواند سرآغازی باشد ، برای پژوهشگران این عرصهً ادبیات که بخواهند دراین زمینه گام های پرثمر و مفید تر ووسیع تری را بردارند.

برای رسیدن به اهداف یاد شده ، لازم بود تا مواد و منابع تحقیقی ، ادبی و تاریخی در دسترس قرار داشته باشد. تا براساس ان بتوان به نتایجی که هدف ماست ، دست یافت. روی این منظور دو منبع عمدهً ادبی و تاریخی برای کارتشخیص  گردید و از آنها استفاده بعمل آمد ، که یکی منابع چاپ شدهً ادبی است ؛ و دیگر منابع شفاهی.

آثار چاپ شدهً ادبی و تاریخی را که پیرامون این موضوع تا کنون به نگارش آمده ، میتوان به دو دسته بخشبندی نمود : نخست آن آثاری که مستقیما به موضوع مورد بحث ما ارتباط داشته و از نگاه محتوا کاملا در بردارندهً بخش هایی دربارهً آیین فتوت و عیاری و جوانمردی است ، مانند داستان سمک عیار ، امیر ارسلان رومی ، چهار درویش ، ابومسلم نامه ، اسکندرنامه ، صاحبقران نامه ، رسالهً ملا متیان و صوفیان و جوانمردان ، فتوت نامهً منظوم عطار ، فتوت نامهً ناصر سیواسی ، فتوت نامهً سلطانی واعظ کاشفی ، قابوسنامه ، تحفته الاخوان فی خصائص الفتیان عبدالرزاق کاشی فتوت نامهً مستخرج از انفائص الفنون شمس الدین محمد بن محمد بن محمود آملی ، فتوت نامهً شهاب الدین عمر سهروردی ، فتوت نامهً نجم الدین زرکوب ، باب فتوت نامه از کتاب زبدت الطریق الی الله از درویش علی بن یوسف کرکهری و یک سلسله مقالات تحقیقی و پژوهشی نویسندگان معاصر ادب فارسی چه در داخل افغانستان و چه در ایران ، تاجیکستان و کشورها عرب زبان.

دو دیگر اثر چاپ شده ادبی تاریخی که اثر ها و نشانه های عیاری و جوانمردی در آنها بازتاب یافته و مورد استفاده و بهره برداری قرار گرفته است مانند : تاریخ سیستان ، سیاست نامه ، زین الاخبار گردیزی ، شاهنامهً فردوسی ، برزونامه ، شهریار نامه ، بیژن نامه ، جواهرالاسمار یا طوطی نامه ، داستانهی نجمای شیرازی و نجمای خاکی ، لطایف الطوایف ، بدیع الوقایع ، گلستان سعدی ، دیوان حافظ ، خاوران نامه ، حملهً حیدری ، گل و نوروز خواجوی کرمانی ، هفت اورنگ جامی ، منطق الطیرعطار ، قصه ها و افسانه ها ، فضایل بلخ ، رسالهٌ مزارات هرات ، مثنوی معنوی مولانای بلخ  و فرهنگ ها و لغت نامه ها چون : فرهنگ دهخدا ، معین ، غیاث اللغات ، آموزگار ، خیام ، برهان قانع ، آنندراج و فرهنگ نفیسی و یک تعداد مقاله های ادبی و تاریخی که پیرامون کاکه های افغانستان ، آلوفته های سمر قند و بخارا و لوطی ها و داش های ایران ، برشتهً تحریر در آمده  و در مجله های معتبر این سه کشور فارسی زبان ، به چاپ رسیده است که این منابع و ماخذ ادبی تاریخی یاد شدهً چاپی ، هر یک در جای خودش در پاورقی صفحات این کتاب با ذکر مولف ، عنوان کتاب ، محل نشر ، ناشر و سال طبع و صفحات آن معرفی گردیده است و ما دراین جای به گونهً نمونه داستان سمک عیار که مستقیما با موضوع مورد بحث ما در ارتباط است و همچنین بازتاب آیین عیاری و جوانمردی در شاهنامهً فردوسی که آن نشانه ها و رگه های این آیین دیده میشود به جهت روشن شدن مطلب ، معرفی می کنیم و می بینیم که چگونه درین دو اثر که یکی منثور و دیگری منظوم است ، مسایل آیین عیاری و جوانمردی بازتاب یافته است.

 

قسمت دوم

ســـــــــمـــــــــــــک عــــــــیــــــــــار

داستان سمک عیار مربوط است به سرگذشت خورشید شاه فرزند مرزبانشاه، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه، شاه چین بود.

خورشید شاه به جهت پیدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمین ماچین میرود و در آنجا درگیر جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچین میگردد، اما در همه جا یاری و کمک عیار پیشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسیری ها نجات  می دهد و پیروزمندانه برمیگرداند.

درحقیقت می توان گفت که این داستان دربارهً کار روایی های، سمک عیار و جوانمردان و عیاران دیگر، مانند: شغال پیل زور، روزافزون، گلمبوی گلرخ، هرمزکیل، شاهک، سرخرود، آتشک، سرخ کافر، فرخ روز و صدها زن و مرد عیار پیشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده، روان و زیبای ادبی نوشته شده و توسط استاد پرویز ناتل خانلری در چند جلد در ایران منتشر گردیده است.

دراین داستان، قهرمان اصلی، سمک است که در آغاز کار یکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد یعنی شغال پیر زور، بشمار میرود. در آغاز داستان می خوانیم که گروهی از جوانمردان و عیاران در اطراف رئیس و سرهنگ خویش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خویش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هیچگونه کمک و یاری به محتاجان و مصیبت رسیدگان دریغ نمی کنند و این یاری و مددگاری شان برای شاه و گدا یکسان است.

دراین داستان می بینیم که سمک عیار مردیست میانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد، مگر تمام سجایا و منش های نیک انسانی همچون شجاعت، مروت، مهمان نوازی، مردم دوستی، زینهار داری، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نیروی تدبیر، عقل و خرد خویش، حل میکند. سمک که خود از میان توده های مردم برخاسته است، مردیست مردمدار که آنچه بگوید، انجام میدهد و با یاران خویش صادق الوعده، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فریبی و دروغ گویی  بیزار است.

از نگاه سمک عیار: " مرد عیار پیشه باید که عیاری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عیار باید در جنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب. سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و دیده نادیده نکند و عیب کسان نگوید و زبان نگاه دارد و کم گوید، با این همه درمیدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد، در نماند. (۱۷) "  و به همین دلیل است که بعد ها همه سران،جوانمرد و عیار پیشه، حتی استادش شغال پیل زور، او را به سرهنگی می پذیرد و تمامی عیاران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار میآیند.

بدین گونه دیده میشود که سیمای سمک عیار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عیاران قدیم جواب میدهد و درین داستان میتوان نمونهً کامل ادبیات جوانمردی را بدون کم و کاست دریافت  و درین مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجیک، دوکتور قربان واسع، درست و برحق گفته است که: "  جهت و دلپذیری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبیات جوانمردیست، در نطق و لطف بیان سمبول جوانمردان صورت پذیرفته است، مولف و مرتب کنندهً اثر در بین حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث بمیان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شیفته خود گرداند. پس سوالی به میان می آید که سبب شیفته گردیدن خواننده از مطالعهً این اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستین و عمدهً دلپذیر این اثر به طرز زندگی جوانمردان و رویهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آیین جوانمردی بودن سمک عیار است. " (۱۸)

بدون شک راز پیروزی و محبوبیت سمک عیار را باید در جوانمردیها و فضایل اخلاقی او جستجو کرد و به همین دلیل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نیک اندیشی مشهور و معروف است و کار هایی که انجام میدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان، و از آنجا که میخواهد خودش را معرفی کند، بدینگونه یاد کردی دارد: "  مردی ناداشت و عیار پیشه ام، اگر نانی یابم بخورم و اگر نه میگردم و خدمت عیاران و جوانمردان میکنم و کاری اگر میکنم، آن برای نام میکنم، نه از برای نان، و این کار که میکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد. (۱۹)

در داستان سمک عیار تمام عیاران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پایبند اند. آنها راز دوستان را حفظ میکنند، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً داکتر جعفر محبوب سمک: "  حتی یک نمونهً دروغ گویی و سست عهدی و پیمان شکنی، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن، حتی در میان عیاران گروه مخالف، دیده نمی شود و مرتکبان این اعمال در نخستین وهله از جمله عیاران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش مجازات هولناک و عبرت انگیز، تحمل می کنند." (۲۰)  و بهچنین دلیل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و دیگر عیاران و جوانمردان باشد دراین مورد داکتر غلام حسین یوسفی چه خوب و زیبا نوشته است، که: " بهترین فایده ای که در زمینه مطالعات اجتماعی ازاین کتاب حاصل می شود، پی بردن به سازمان های عیاری، اصول تربیت، اخلاق و رفتار، آداب و رسوم و مقررات، سلسله مراتب عیاران، اسباب و ابزار کار، چاره گیری ها و تدبیر ها، مقام اجتماعی و پیوستگی آنها با یکدیگر در شهرها و کشورهای مختلف است. (۲۱)

باتوجه به داستان سمک عیار، میتوان این صفات را از جملهً برازنده ترین ویژه گی های عیاران و جوانمردان، دانست، بدینگونه:

ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان، ناجوانمردیست. ( سمک عیار ج اول ص ۲۶)

ـ مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند. ( سمک عیار ج اول ص ۲۷)

ـ جوانمردان دروغ نگویند، اگر سرایشان در آن کار برود. ( سمک عیار ج اول ص ۴۸)

ـ عیاری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عیار ج اول ص ۶۶)

ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن، بیرون آمدن را طلب کند. ( سمک عیارج اول ص ۱۳۰)

ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. ( سمک عیار ج اول ص ۲۰۹)

ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عیار ج اول ص ۳۵۱)

ـ مردان سخن بسیار نگویند. ( سمک عیار ج دوم ص ۲۰۵)

ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عیار ج دوم ص ۲۱۴)

ـ درطریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عیار ج سوم ص ۲۲۳)

ـ  سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عیار ج سوم ص ۲۶۹)

ـ دعوای مردی کسی باید بکند که به جای آرد. ( سمک عیار ج چهارم ص ۱۲۱)

ـ نام مردان در سر تیغ مردان باشد. ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۰۲)

ـ اصل مردی حریف شناختن است. ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۲۹)

ـ سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۴۳)

 

اما آنچه که من امیدوارم، بیش از هر چیز دیگر درخوانندهً داستان سمک عیار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانیت و دلیری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن، که کسی را با خواندن داستانی، این همه جوانمردی را به پسندد و بستاید و شاید هم که این آیین انسانی و مردمی را پیشه کند و به گفتهً فردوسی پاکزاد:

به نام نیکو اگر بمیرم رواست          مرا نام باید که تن مرگ راست

شاهنامهً فردوسی

دربارهً فردوسی که آن دهقان زادهً خراسانی سخنان بسیار گفته اند و کتابهای زیاد نوشته اند. بحث در بارهً اینکه که بود و از کجا بود و چگونه زیست، هدف ما نیست. فردوسی شاعری بود در خور تحسین و افرین که دنیای شعر و هنر همیشه به نامش افتخار می ورزد. فردوسی  در شاهنامه اش به گیتی نشان داد چسان مردان و زنان جوانمرد در سرزمین او زندگی کرده اند، چه راهی رفته اند و با چه نیروی در کارزار زندگی، دشواری های خود و دیگران را یکسو افگنده اند و سرانجام دارای چه ویژه گی هایی انسان منشانه و جوانمردانهً بوده اند.

جوانمردان، قهرمانان و شخصیت های مردمی فردوسی تمامی زنده اند و هریک نمونهً هستند از خوی و روش خاص جوانمردی که برای هردو روزگاری سرمشق زنده گی بوده و محبوب هستند و دوست داشتنی.

رستم را می بینیم که نمونهً قدرت است و دلاوری و بزرگی و گودرز گشوادگان در خردمندی و بردباری مثل است. گیودرپاک نهادی و اسفندیار در بزرگ منشی و بهرام در دلیری و مهرجویی. هر کدام در داشتن خواص و عادات جوانمردی شهره اند که اینها و صدها تن دیگر با صفاتی خاص در دنیای شاهنامه آمده اند و رفته اند که اندیشهً فردوسی آنان را آفریده و به آنها هستی جاویدانگی بخشیده است.

درشاهنامهً فردوسی ازهر دید که بنگریم، چه از دید مسایل و مناسبات اجتماعی وچه از بعد اخلاقیات و چه از پهلوی دینی و یزدان پرسی و چه از نگاه آیین جوانمردی و مردم دوستی و رزمی و بزمی، مطالب سودمند و ارزندهً را میتوان دریافت و از همین دیدها، اگر شاهنامه را مطالعه کنیم، درمی یابیم که فردوسی به این مطالب توجه خاصی مبذول کرده است، چون پاکی، صداقت، راسی و راستکاری، نکوهش سخن چینی و دروغگویی، قیام برضد ستمکار، پیمان داری ووفا به عهد، تواضع و فروتنی، زینهار داری، نگهداری نام و ننگ، مبارزه با دشمن خانگی، داشتن غرور ملی، اعتماد برخویشتن، عزت نفس، بزرگی و گذشت، دور اندیشی، مهمان نوازی، بی آزاری و دستگیری از مستمندان و بینوایان، سعی و عمل و کوشش در کار، داد و دهش، آیین دوست یابی، آیین کشور داری و کشور گشایی، عدالت و مراقبت از اجرای عدالت، نیکی و خوبی، شجاعت و دلیری، جوانمردی و مروت که این مطالب و مانند اینها که گروه جوانمردان و عیاران سخت بدان معتقد بوده اند، در شاهنامه بازتاب یافته و فردوسی نظر و اندیشهً مشخص خویش را در لابلای حوادث ووقایع با صراحتی تمام و صادقانه، بیان کرده است.

درشاهنامهً فردوسی ما به داستانهای زیادی برمی خوریم که در آنها نشانه های عیاری و جوانمردی دیده میشود و از آن جمله است:

ـ داستان رفتن زال نزد رودابه، شاخدخت کابلی و بالا شدنش در حصار به گونهً عیاران و ملاقات او با رودابه.

ـ رفتن رستم به لباس قاصد و جامهً عیاری به دربار شاه هاماوران

ـ رفتن رستم به صفت تاجر برای فتح کوه پسند.

 رفتن رستم به دربار کاوس و طعنه زدن طوس به آن و بیرون شدن رستم از درگاه کاووس به خشم.

ـ گشتی گرفتن گرد آفرید با لباس مردانه همراه سهراب.

ـ رفتن رستم به اردوگاه سهراب در لبای عیاری و آگاه شدنش از تمام رازهای سرپردهً سهراب.

ـ موقف پیران در برابر افراسیاب برای نجات فرنگلیس ازکشته شدنش.

ـ رفتن گیو فرزند گودرز به سرزمین توران برای کیخسرو.

ـ داستان بیژن و منیژه و رفتن رستم به جامهً بازرگان به سرزمین توران برای رهایی بیژن فرزند گیو از چاه ظلمانی افراسیاب تورانی.

ـ داستان رفتن گشتاسپ به روم و نتیجهً ازدواج آن با کتایون دختر قیصر رومی.

ـ داستان بندی شدن خواهران اسفندیار به دست ارجاسپ تورانی  در رونین دژ و رفتن اسفندیار به جامهً بازرگان به آن سرزمین و نجات دادن خواهرانش را.

ـ داستان رفتن اردشیر بابکان به دژی که کرم هفتخواد بود و از بین بردن اردشیر آن کرم را (۲۳)

 

اما در مورد منابع و سرچشمه هایی که بگونهً شفاهی در نوشتن این نامه و بخصوص در بخش کاکه های کابل از آنها استفاده بعمل آمده است، باید گفت که این منابع، مسلما اشخاص و افرادی هستند که نگارنده مستقیما با آنها داخل مفاهمه شده، یا بشکل پرسش نامه یا به گونهً مصاحبه، نظر و اندیشهً آنها را به ثبت و نگارش درآوردم، که نام هر یک از اشخاص و افراد، در پاورقی صفحات این کتاب درج گردیده است، بنابرین با چنین روش و میتود کار و جمع بندی معلومات بود که کتاب حاضر بدست آمد، و شاید بخش عمدهً مطالب آن در عالم ادبیات شناسی دلچسپ، جالب و خواندی باشد.

محتوای این کتاب در مجموع در برگیرندهً شش بخش مستقل است.

بخش اول دارای دو فصل است. در فصل نخست، ریشه و معنای واژهً عیار وفتی تشریح شده  توضیح گردیده است. در فصل دوم در بارهً علل پیدایش عیاران و فتییان از زمان ساسانیان و پیش از اسلام تا امروز و چگونگی رشد انحطاط عیاران با درنظر داشت رابطه و پیوند عیاران و اهل فتوت با دیگر اقشار اجتماعی از نگاه فتوت نامه های منظوم و منثور و بازتاب آن در ادب فارسی، به تفصیل بحث بعمل آمده و قید شده است که ریشهً اتصال عیاران را باید پیش از اسلام و به ویژه در درون فلسفه و جهان بینی زردشت و دین مزدک جستجو نمود که بعدها بعد از اسلام با آیین فتوت در آمیخته و تاثیر پذیری های را از دین مبین اسلام نیز باخود گرفت.

دربخش دوم کوشش شده است تا تمام اوصاف وویژه گی های که بریک عیار و جوانمرد لازم و ضروری است، بررسی گردد و به ارتباط هر یک از اوصاف عیاران یک یا دومثال ادبی و تاریخی آورده شود.

بخش سوم اختصاص داده شده است، به زبان، لباس پوشی، راه رفتن، عادت، رفتار و آداب نان خوردن، تمرین ها، وورزش ها ووسایل عیاران و جوانمردان که از کتابهای چون سمک عیار،امیر اسلان رومی، داستان امیرحمزهً صاحبقران، شاهنامهً فردوسی و دیوان شاعران استفاده به عمل آمده و توجه شده است تا نقش عیاران در گسترش فرهنگ و  معنویت مردم عوام، معین و مشخص گردد.

 بخش چهارم دارای سه فصل است، فصل نخست در بارهً آلوفته های سمرقند و بخارا، فصل دوم در بارهً داش ها و لوطی های ایران و فصل سوم در مورد کارها و جوانان افغانستان معاصر است. در سه فصل یاد شده نشان داده شده است که داش ها، الوفته ها و کاکه ها نیز، دنبالهً همان عیاران و جوانمردان سابق هستند که در سه کشور فارسی زبان تاجیکستان، ایران و افغانستان، نشو نما یافته اند و این خصوصیات و اوصاف جوانمردان با کمی تفاوت تا روزگار ما رسیده است.

بخش پنجم متشکل است ازحکایات گوناگون در مورد آداب، عادات گذشت و بخشیدگی، مردی و مرمداری عیاران و جوانمردان و فتییان که از آثار مختلف منثور و منظوم کلاسیک و معاصر ادب فارسی جمع آوری شده و شامل چندین حکایت تاریخی و ادبی است. ما دراین حکایات تمام اوصاف و منش های نیک انسانی این گروه مردمدار را مشاهده می کنیم و به این نتیجه می رسیم که عیاران و جوانمردان همیشه حامی مظلومان و ضعیفان بوده و برضد ستمگران و ظالمان عمل می کردند و به همین دلیل است که نام هریک از جوانمردان و عیاران درتاریخ فرهنگ ما تثبیت شده و ماندگار مانده است.

بخش ششم شامل  دیدگاهها و نظریات گوناگون دانشمندان، عالمان، و محققین کلاسیک و معاصر ادب فارسی است در مورد آیین عیاری، فتوت و جوانمردی و در اخیر کتاب نیز واژه نامه، فهرست نام ها، منابع و ماخذ آورده شده است و امید است که علاقمندان و هواخواهان آیین عیاری و جوانمردی را به کار آید.

 باری تا چاپ شدن رسالهً " آیین عیاری و جوانمردی " که در حال حاضر، امکانات چاپ آن برایم میسر نیست زمان بیشتری را باید منتظر بود و به همین دلیل خواستم تا خلاصه و فشرده این کتاب ۵۲۰ صفحه یی را از طریق سایت آریایی به دستر س دوستان و هواخواهان این آیین انسانی و مردمی، قرار بدهم و به این وسیله از محترم عزیز جرأت مسئول و صاحب امتیاز سایت آریایی ممنون  وسپاسگزارم

 

قسمت سوم
 

زان طرهً پر پیچ و خم ســــــهل است اگر بینم ستم

 از بند و زنجیرش چه غم، آن کس که عیاری کند

حافظ

آئــیــن عــــیـــاری و جــــوانــــمــــردی

 

معنا و مفهوم عیار از دید فرهنگ نگاران و شاعران

دراین مورد میتوان گفت که واژه عیار با وجود آنکه(ع) عربی دارد، مگر این کلمه عربی نیست، بلکه گمان میرود که اصل آن از لغت(ایار) پهلوی آمده باشد. این کلمه را در بعضی کتابها به شکل(ادیوار) و " ایار " به تشدید نیز نوشته اند که بعدها به " ایار " تبدیل گردیده و در زبان دری " یار " به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون این آیین و مسلک مردمی داخل شدند، این کلمه را معرب ساخته وواژه " اریوار " را به عیار تببدیل کرده اند.

دانشمند شناخته شدهً ایران دوکتور محمد معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که در بارهً کلمه عیار بحث میکند، دراینمورد نوشته است که: " کلمه عیار معرب مصنوعی( یار) است که معنی جوانمرد را میدهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گویند."(۲۴)

ملک الشعرا بهار نیز در سبک شناسی نوشته است که عیار کلمهً عربی نیست و اصل آن " اذیوار " پهلوی بوده و بعدها معرب گردیده است. بهار معتقد است که عیاری و عیار پیشگی در خراسان زمین زمینهً تاریخی دارد و عیاران سابق مانند احزاب امروزی، دارای سازمانهای بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی، اخلاقی و سیاسی که در ششهر های بزرگ خراسان تشکیلات منظم اداری داشتند و لباس شان نیز مخصوص به خود شان بود و اصل کار شان  برجوانمردی و فداکاری و حمایت از مظلومان بوده است که جمیعت فتییان یا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شدهً این سازمان عیاری است.

واژهً عیار در زمانه های مختلف آنهم در معاملات اجتماعی به معنا های گوناگون به کار میرفته است. آنانی که قدرتمند، ظالم و ستمگر بودند، همیشه مورد خشم و نفرت عیاران و جوانمردان قرار میگرفتند و به همین دلیل است که از نگاه ثروتمندان، عیاران مردمی بودند دزد و دغل. اما شخصیت عیاران از نگاه مردم ناتوان و تهیدست از روی قدردانی، دیده میشود و عیاران همیشه پشتیبان ستمدیدگان و بیچارگان بودند. از دید این مردم، عیاران جمیعتی بودند که به درد شان رسیدگی کرده  و دست ظالمان و ستمگران را از سر شان کوتاه ساختند.

این دو مفهوم متضاد که یاد کرده آمد، بعدها در تمام کتابها، فرهنگ ها و لغت نامه ها، بازتاب یافته و چهرهً عیاران را به گونه های مختلفی نمایان ساخته است.

درفرهنگ انندراج آمده است که عیار به تشدید " یا " در اصل به معنی شخصی میباشد که در جنگ با خود سلاح و جامهً مخصوص داشته و کار های مخفی انجام داده بتواند و مجانا به معنی ذوفنون و استاد کار بوده و نیز به معنای اسپ به نشاط و شیر درنده و مردم بی باک و شبرو را گویند.(۲۵)

علی اکبر دهخدا در لغت نامهً خویش نوشته است که عیار به کسی گویند که بسیار آمد و شد کند و نیز مرد ذکی و به هر سو رونده، بسیار گشت و تیز و خاطر را هم گفته اند.(۲۶)

درفرهنگ فارسی معین آمده است که عیار به معنی زیرک، چالاک، جوانمرد و طرار و عیاری به معنای حیله بازی، جوانمردی و مکاری. بنا به عقیدهً معین، آیین عیاری از خود اصول و راه و روش زندگی به ویژه دارد که بعدها با تصوف اسلامی در آمیخته و به شکل فتوت در آمده است.(۲۷)

غیر از معانی که ذکر شد، معنا ها و تعبیرهای دیگری نیز برای واژهً عیار آمده است و از آن جمله است معنا هایی که یاد کرده آید:

عیار به معنا مرد بسیار متحرک و شتر بسیار جولان و بسیار حرکت، مرد گریزنده، آنکه به هر سو رود از نشاط، مرد بسیار طواف، ولگرد، تندرو، مرد زیرک، طرار، حیله باز، تردست، مردی که نفس و خواهش خود را رها کند، چالاک، سریع السیر، همه جایی، مرد فریبنده، جاسوس، رند، تیز فهم، باهوش و نیز عیار یکی از نامهای شیراست و برشجاع اطلاق می شود و گاهی به نام شاطر نیز یاد میکنند.(۲۸)

به همینگونه اگر دیوان اشعار شاعران کلاسیک ادب فارسی را تحت مطالعه قراردهیم، می بینیم که این دو مفهوم متضاد که در لغت نامه ها و فرهنگ ها آمده است، در لابلای اشعار اکثر شاعران نیز بازتاب یافته و شاعران این کلمه را به معنا های گوناگون به کار برده اند.

نگارنده مورد بکاربرد این کلمه را در شعر اکثر شاعران ادب فارسی چون، فردوسی، منوچهری، قطران تبریزی، فخرالدین اسعد گرگانی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان، حکیم سوزنی، خلقانی، نظامی گنجوی، شیخ فریدالدین عطار، مولاناجلال الدین محمد بلخی، عراقی، مصلح الدین سعدی شیرازی، کمال خجندی، شمس الدین محمد حافط، صائب تبریزی، صبوحی، بابا فغانی شیرازی و پروین اعتصامی از نظر گذرانده است. همچنانکه می خوانیم:

 

از رودکی

کس فرستاد به سراندر عیار مرا         که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

از فردوسی

همان نیزشاهوی عیار روی            که مهتر پسر بود و سالار اوی

ازمونچهری

دست درهم زده چون یاران در یاران         پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران

ازقطران تبریزی

همیشه ترسد ازاو خصم ملک و دشمن و دین              چنانکه مردم غماز ترسد از عیار

ازفخرالدین اسعد گرگانی

جهان آسوده گشت از دزد و طرار                زکرد و لور و از ره گیر و عیار

ازناصر خسرو

گرچه طراری و عیار جهان از تو         عالم الغیب کجا خواهد  طراری

و نیز از ناصر خسرو

گرهمی این به عقل خویش کند                    هوشیارانند و جلد و عیار

همچنان از ناصر خسرو

بیچاره شود به دستان مستان در                  هوشیار اگرچه هست عیاری

ازمسعود سعد سلمان

محبوس چرا شدم، نمیدانم                     دانم که نه دزدم  و نه عیارم

از حکیم سوزنی

مگر آن یخ و آن میوه سکزیان خوردند              که همچو ایشان من شیر مرد و عیارم

ونیز

عیار پیشه جوانی که چاکر دزدی           همی کشیدش هر روز رشته در سوفار

همچنان

یک سروده شاخ چون گوزن برآورد            هرچه دراین شهر، شهره باشد و عیار

ازحکیم خاقانی

برفلک شو ز تیغ صبح نترس               که نترسد زتیغ و سر عیار

سوی زلفش رفتم و دیدم که در بند دل است             جزمن شبرو کی داند مکر آن عیار را

ازحافظ شیرازی

ای   نسیم   سحر   ارامگه  یار کجاست                    منزل آن مهً عاشق کش عیار کجاست

خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست                    که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست

چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب         به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

کدام   آهن   دلکش  آموخت   این  آیین  عیاری          کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

زان طرهً هر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم          از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاری کند

خامی و ساده دلی شیوهً جانبازان است                    خبری از بر آن دلبر عیار بیار

تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار                     تاج کابوس ربود و کمر کیخسرو

 

از میرزا صائب

دل زمردم بردن و خود را به خواب انداختن       شیوهً مژگان عیار و شعار چشم تست

از صبوحی

در جهان عیشی ندارم بی رخت ایدوست دوست     جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار یار

ازعراقی

تا هست زنیک و بد در کیسه من نقدی               در کوی جوانمردان هشیار نخواهم شد

ازمصلح الدین سهدی شیرازی

اگر زمین تو بوسد که خاگ پای تو ام           مباش غره که بازیت میدهد عیار

هرگه که برمن  آن  بت  عیار  بگذرد          صد کاروان زعالم اسرار بگذرد

مرا   در   سپاهان   یکی    یار   بود           که جنگ آور و شوخ و عیار بود

عشق را عقل نمی خواست  که  بیند  لیکن         هیچ   عیار   نباشد    که    به    زندان   نرود

اگر آن یار شهر آشوب وقتی حال ما پرسد        بگو خوابش نمی گیرد به شب از دست عیاران

سعدی سر سودای تو دارد نه سرجان              هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن

گر تیغ می زنی سپر اینک وجود من               عیار  مدعی  کند  از  کشتن   احتریز

سعدی چو پایبند شوی بار  غم  بکش               عیار  دست  بسته  نباشد مگر حمول

دل عیار به بردی ناگهان از دست من              دزد در شب ره زند تو روز روشن می بری

ازعطار نیشاپوری

چون کنم معشوقه عیار آمدست             دشنهً برکف به بازار آمدست

بر سر کوی  نفس  در  غم   تو             رهزن خویش گشته عیاران

اندر  ره  نایبان  نا  معلوم                    گاهی  عوریم  و  گاه عیاریم

مردانه به کوی یار در شو                   از  خنجر  هر  عیار   مندیش

سرفداکردن و چون عیاران                 جان به کف بر در جانان رفتن

چو  عیاران  بی  جامه  میان  جمع  درویشان        در این  وادی  بی  پایان  یکی  عیار  بنمائید

چو بربساط دلبری  شطرنج  عشقم  می  بری        گشتم زجان و دل  بری  ای  یار  عیار  آمده

چو عالم ذره ایست اینجا از عالم چند باشی تو       که در پیش چنین کاری کمر بندی به عیاری

می سزد در شهر اگر مستی کند                 هر که او خود بد دل و عیار شد

ازمولانا جلال الدین محم بلخی

کتاب مکر و عیاری شما را                   عتاب دلبر عیار ما را

ای یار ما، عیار ما، دام دل خمار ما                  با وامکش از کار ما بستان سرود ستار ما

ای یار شگرف  در  همه  کار                           عیاری و عاشق و ستمکار

به جان جملهً مستان که مستم                             بگیر ای دلبر عیار دستم

هرچند که  عیاری  پر حیله  و  طراری                این محنت و بیماری برمن  مپسند  ای  یار

فغانی ماه شبگرد تو شب از عین عیاری               گذر در چشم بی خواب و دل بیدار می آرد

ونیز

در دل پرزخم مجروحان پیکان خورده ات            می برد هردم شبیخونی زهی عیار مشک

ازپروین اعتصامی

نهفته در پس این لاجورد گون خیمه           هزار شعبده بازی هزار عیاریست

 

از مطالعه و خوانش بیت های یاد شده که به گونهً مثال یاد کرده آمد، میتوان به این پیامد و خلاصه رسید که عیار در شعر شاعران به معنا های  چون زیبایی، خوبرویی، شجاع، دزد و طرارجلد و هوشیار، شیرمردی، مشهور و معروف، جوانمرد، چالاک، مرد، مفتون و شیدا، با مکر و حیله، پردل، تند رو، ناداشت و بی همه چیز، شبرو و شبگرد، شب زنده دار، جانباز و فدایی، از رنگی به رنگی درآمدن و شعبده باز بکار رفته است. دراینجا سوالی به میان می آید که چرا این کلمه در زبان ادب دری دارای این همه معنا های گوناگون و در عین حال متفاوت است. در اینمورد میتوان گفت که علتش درآنست که عیاران مردمی بودند همه کاره و از اصناف و طبقات مختلف اجتماعی که دارای آداب و راه و روش زندگی ویژهً خود بودند، آنها برای بدست آوردن هدف و مقصد خود از هر راه و طریقی که می بود، می کوشیدند و حتی از دستبرد به مال و ثروت ثروتمندان ستمگر و ظالم دریغ نمی کردند مگر یک اصل را همیشه بخاطر داشتند که آنهم کمک و یاری به محتاجان و درماندگان و حفظ نام و ننگ شان بود و به همین دلیل است که هر عیار باید از اوصاف و خصوصیت ویژهً که در آیین عیاری معمول و مروج بوده است،برخوردار باشد و ما در بخش دیگر این کتاب پیرامون صفات و خصوصیات برجسته آنها به استناد اسناد کتبی ادبی و تاریخی مثال هایی ارایه خواهیم کرد.

بر فلک شود زتیغ صبح نترس                            که نترسد زتـــــــــیغ و سرعیار

خاقانی

مطلب ادامه دارد...                                            

                                                                                        (بر گرفته از سایت افغان موج)

  • میر حسین دلدار بناب
۳۰
فروردين





 نویسنده : علی محمد روح بخشان

چکیده
 

فتوّت، یکی از مفاهیم مهمّ عرفان و تصوّف است، که از همان آغاز پیدایش در میان عامه مردم، توجّه اهل نظر، عرفا و صوفیّه را به خود جلب کرده و کتب و رسائل بسیاری در این زمینه، تألیف شده است. هفده رساله در این زمینه، به تصحیح و تحقیق مهران افشاری در کتاب فتوّت نامه و رسائل خاکساریه(تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1382) چاپ شده است و در این گفتار، پس از مدخلی کوتاه درباره آیین فتوّت، به معرّفی، نقد و بررسی کتاب مذکور و مقایسه آن با کتابهای فتوّت نامه (تاریخ، آیین، آداب و رسوم، به انضمام رساله فتوتیّه میر سیدعلی همدانی) تألیف و تصحیح دکتر محمّد ریاض، و کتاب آیین فتوّت و جوانمردی تألیف دکتر اسماعیل حاکمی پرداخته شده است. نویسنده گفتار، مشخّصات رسائل فتوّت و خاکساریه را که در کتاب فتوّت‏نامه و رسائل خاکساریه آمده، ذکر کرده است و در پایان مقاله، اغلاط چاپی آن را نیز برشمرده.
یکی از مضامین دلکش عالم تصوف، که به دنیای ادب هم راه یافته است و جایگاهی والا پیدا کرده «فتوت» است که از همان ابتدای پیدایی در میان عامه مردم توجه اهل نظر و صاحبان دانش را به خود جلب کرد، و در این زمینه چندان کتاب و رساله نوشته شده است که به قول یکی از محققان فرانسوی احصای همه آنها ناممکن است.
فتوت در لغت عرب صفتی (مصدری) است که از کلمه «فتی» مشتق شده است و فتی (تازه جوان) کسی را گویند که پای در دوره جوانی نهاده و روزگار خوش شباب را آغاز کرده است. شاید به همین سبب در فرهنگهای لغت فتوت را جوانمردی و مردی معنی کرده‏اند و فتی را جوان و جوانمردِ نیکو خوی دانسته‏اند.1
فتوت در فرهنگ ایرانی به معنای جوانی، سخا، کرم، بخشندگی، جوانمردی و مردانگی آمده است2 و در عالم تصوف عبارت است از: غیر را بر نفس خود ترجیح دادن، انواع ایثار (ایثار مالی و جاه و جلال و نفس)، کوشش در امور دیگران و دیگران را برخود برتری دادن و با همگان به انصاف رفتار کردن...، و در اصطلاح عارفان عبارت از ایثار است که «اول درجه آن ایثار به جاه، و اعلامرتبه آن ایثار به نفس است». سُلّمی گفته است:
ایثار آن است که خود را کوچک شمری و دیگران را بزرگ داری و حُرمت نهی، از لغزش برادران درگذری، با خَلق به نیکی رفتار کنی، نسبت به کسانی که از آنان آزرده دلی بذل و بخشش کنی، فضایل خَلق و عیوب خود را مشاهده کنی...
و نیز گفته‏اند:
فتوت آن باشد که برای خود فضل و مزیّتی نبینی. و آن را سه درجه است: ترک خصومت، و تغافل از زلّت دیگران و احسان در مقابل بدی؛ فتوت با نفس که غیر خدا را نبیند و کارهای خود را برای اجر و مزد انجام ندهد و اطاعت حق را خالصانه انجام دهد...3
فتوت هم در میان ایرانیان و هم در نزد اعراب سابقه کهن و معانی وسیع‏تر داشته است چنان که در عصر جاهلی در میان اعراب یک معنای مجازی برای آن پدید آمد که شجاعت و سخاوت بود و
عرب این دو صفت را از همه صفات پسندیده‏تر و ستوده‏تر می‏داشت و چندان دامنه یافت که مشتقات آن ده‏بار در قرآن کریم آمده است»4 و حتی به زبان پیامبر هم جاری می‏شده است چنان که شیخ ابوعبدالله محمد بن ابی المکارم در کتاب الفتوة از حضرت صادق(ع) نقل کرده است که گفت «رسول خدای(ص) گفت: جوانمردانِ امت مرا ده علامت است: راستگویی و وفای به عهد و ادای امانت و ترک دروغگویی و بخشودن بر یتیم و دستگیری سائل و بخشیدن آن چه رسیده است و بسیاری احسان و خواندن مهمان، و سرِ همه آنها حَیاست.
و همین فتوت و جوانمردی است که به حضرت علی(ع) انتقال یافته و «فتا»ی مطلق شده است، که: «لافتی الاّ علی...» در حق او گفته شده است. و از این جاست که فتوت، که حتی از آن به «علم فتوت» یاد کرده‏اند، از دیر باز وارد متون مختلف فارسی و عربی شده است و حتی کتابهای مستقل در این باب به رشته تألیف درآمده است همچون عوارف المعارف، حدیقة الحقیقه، تذکرة الاولیاء، رسائل جوانمردان، کتاب الادب و المرؤة، تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان... و بحث از آن به متون منثور منحصر نمانده و در شعر فارسی هم جایگاه شایسته یافته است چنان که شیخ فریدالدین عطار در مثنویهای خود به تفصیل درباره آیین فتوت سخن رانده است و ما یک قطعه منسوب به او را که متضمن خصوصیات جوانمردی و جوانمردان است و به هاتفی هم نسبت داده شده است، نقل می‏کنیم:
الا ای هوشمند خوب کردار بگویم با تو رمزی چند ز اسرار
چو دانش داری و هستی خردمند بیاموز از فتوت نکته همی چند
که تا در راه مردان ره دهندت کلاه سروری بر سر نهندت
چنین گفتند پیران مقدّم که از مردی زدندی در میان دم
که هفتاد و دو شد شرط فتوّت یکی زان شرطها باشد مروّت
نخستین، راستی را پیشه کردن چو نیکان از بدی اندیشه کردن
همه کس را به یاری داشتن دوست نگفتن آن یکی مغز و دگر پوست
ز بند نفسِ بد آزاد بودن همیشه پاک باید چشم و دامن
اگر اهل فتوّت را وفا نیست همه کارش به جز روی و ریا نیست
کسی کو را جوانمردی است در تن ببخشاید دلش بر دوست و دشمن
به هر کس خواستی می‏باید آنت اگر خواهی به خود، نبود زیانت
مکن بد با کسی کو با تو بد کرد تو نیکی کن، اگر هستی جوانمرد
زبان را در بدی گفتن میاموز پشیمانی خوری تو هم یکی روز
تو را آنگه به آید مردی و زور که بینی خویشتن را کمتر از مور
کسی کو را به خشم اندر رضا نیست فتوت در جهان او را روا نیست
فتوت‏دار چون باشد دلازار نباشد در جهانش هیچ گه کار
درین ره خویشتن بینی نگنجد به جز خاکی و مسکینی نگنجد
فتوت ای برادر بردباری است نه گرمی ستیزه بلکه زاری است...
به همین علت است که فتوت مدتها با عیّاری، که در مجموع نوعی خدمتگزاری به ضعیفان است، در هم آمیخت و تا دیرباز همپای آن در سطوح مختلف جامعه و در میان لایه‏های گوناگون مردم، به ویژه اصناف، به کار گرفته می‏شد و جوانمردی لازمه عیاری به حساب می‏آمد.
به همین ترتیب جوانمردی با پهلوانی هم ملازمه داشت و پهلوانی بدون جوانمردی به تصور در نمی‏آمد و یافت هم نمی‏شد؛ و اگر زورمندی فاقد جوانمردی پیدا می‏شد «قلدر» بود نه پهلوان. چنان که یکی از نامدارترین پهلوانان تاریخ ایران یعنی پهلوان محمود خوارزمی که بیشتر به نام «پوریای ولی» شناخته است از اَبدال و بزرگان عالم اخلاق و انسانیت بوده است زیرا که اندیشه اصلی او دستگیری از افراد ناتوان، و غمخواری و بیمار داری ضعیفان و بیچارگان بود.
* * *
تحولات اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران در طول تاریخ و تاخت و تازهای بی‏هنگام و زیان‏آور گردنکشان داخلی و کشورگشایان خارجی خواه و ناخواه مردم را به سمت «خود دفاعی» سوق داد به این معنی که مردم ناگزیر شدند که برای حفظ خانه و زندگی و جان و مال و عِرض و ناموس خود امید از حکمرانان ببرند و خود دست به کار دفاع شوند. پیدایی جنبشهایی مثل مازیاریه، بابکیه، سربداریه، حروفیه... نتیجه طبیعی، همین طرز فکر است. بدیهی است که در این میان حرکتهایی که مایه دینیِ اسلامی داشتند موفق‏تر و پایدارتر می‏شدند و برای سامان دادن پیروان و هواداران خود دست به فعالیتهای تعلیماتی و تشکیلاتی می‏زدند که لازمه آنها وجود آداب و رسوم و قواعد و مقرراتی بود که در رساله‏ها تدوین می‏شدند و غالبا سرّی و رمزی به حساب می‏آمدند. هر اندازه که حرکتی یا طریقتی دامنه‏دارتر می‏شد و عمر درازتر می‏یافت به همان نسبت آداب و رسوم و قواعد و شرایط آن افزایش می‏یافت و در نتیجه در هر زمان رساله‏های بیشتر و کامل‏تر یا شامل‏تر تألیف و تدوین می‏شدند تا جایی که امروزه دهها کتاب به صورت رسائل، فتوتنامه، قلندرنامه و مانند اینها یافت می‏شوند که بیشترشان گمنام و ناآشنا هستند و گردآوری و تصحیح و تنقیح و چاپ آنها اقدامی ستودنی و مأجور است، که کتاب فتوتنامه‏ها و رسائل خاکساریه از این نسخ است.
* * *
کتاب که با دقت تمام فراهم آمده متشکل از پنج بخشِ مُجزاست: دیباچه، مقدمه، فتوتنامه‏ها، رسائلِ خاکساریه، فهرستها.
مؤلف در دیباچه پنج صفحه‏ای خود چگونگی آشنا شدن با موضوع و داستانِ سالها کوشش و جست و جو را به اختصار شرح داده است. پس از آن در مقدمه‏ای بالغ بر شصت صفحه تحقیقی نسبتا جامع درباره سه مبحث عمده ارائه کرده است:
1) آیین جوانمردی از دیر باز تا عصر حاضر؛
2) تأثیر منش عیّاری در تصوف و آیین ملامتی؛
3) جوانمردی و قلندری و فرهنگ عامه ایران.
در واقع مؤلف در این بخش با تکیه بر اسناد و مدارک موجود، پس از تعریف جوانمردی و جوانمردانِ سیفی یعنی اهل شمشیر و جوانمردیِ قولی یعنی اهل قلم و سخن، نشان می‏دهد که چگونه آیین عیاری یا جوانمردی در ایران به قلندران و خاکساری انجامید، ونفوذ و تأثیر عیاری در تصوف چه اندازه بوده است و رابطه جوانمردی با آیین ملامتی چگونه بوده است. پس از اینها به اهمیت جوانمردان و قلندران و خاکساران در تاریخ اجتماعی ایران می‏پردازد. در این میان طبعا مفاهیم و اصطلاحات دیگر هم مثل: رند، آستانه، تکیه، لنگر، شهر آشوبی، سرسپردن، توبه، بیعت، تلقین، خرقه، و ابزارهای کار عیاران جوانمردان هم مطرح می‏شوند، اما مؤلف در تعریفِ رند به اشتباه آن را با «لات» یکی دانسته (صفحه بیست) و احتمالاً میان لات و «لوتی» [لوطی [(صفحه هفتاد و سه به بعد) خلط کرده است، زیرا که لات «بی صفت» یعنی فاقد هرگونه صفت مثبت است، در حالی که «لوطی صفت» در زبان و فرهنگ ما جایگاهی مثبت دارد.
پس از این مقدمه نسبتا جامع و در هر حال آموزنده به بخش اصلی کتاب می‏رسیم که با «فتوتنامه‏ها» آغاز می‏شود، و پس از تعریف «فتوتنامه» و گفت و گو از فتوتنامه‏های چاپ شده، هفده رساله خطی به این شرح معرفی شده‏اند و متن آنها به چاپ رسیده است:
ـ فتوتنامه (شماره 8) از مجموعه خطی کتابخانه ملی فرانسه، مورّخ اوایل قرن هشتم.
ـ فتوتنامه سید (شماره 9) از مجموعه خطی همان کتابخانه، منظوم.
ـ فتوتنامه (شماره 20) از مجموعه کتابخانه ایا صوفیه، ظاهرا متعلق به قرن هفتم.
ـ فتوتنامه (شماره 10) از مجموعه خطی کتابخانه ملت افندی ترکیه که ظاهرا در اواخر قرن هفتم نگاشته شده است.
ـ فتوتنامه سید عزّی مروی در کتابخانه مرکزی دانشگاه، از قرن هشتم، منظوم.
ـ فتوتنامه قصاب، از مجموعه رسائل خطی شماره 8898 کتابخانه مجلس، که فتوتنامه‏ای صنفی متعلق به سده دهم یا یازدهم است.
ـ فتوتنامه کفشدوزان از مجموعه شماره 1133 کتابخانه گنج‏بخشِ پاکستان، مربوط به بعد از قرن هشتم.
ـ فتوتنامه کفشدوزان، از همان مجموعه.
ـ فتوتنامه طباخان، کتابت در سال 1093، از مجموعه شماره 2777 کتابخانه مجلس.
ـ قتوتنامه سلمانیان، از مجموعه کتابخانه دانشکده الهیات مشهد که در 1307 ق کتابت شده است.
ـ فتوتنامه دلاکان از مجموعه شماره 7566 کتابخانه مرکزی دانشگاه مکتوب به سال 1317 ق.
ـ فتوتنامه حَجّامان که در اصل کسوتنامه حجامان نام دارد و در مجموعه خطی کتابخانه گنج‏بخش پاکستان مندرج است [در دو صفحه، که از کوتاه‏ترین رساله‏های مندرج در این کتاب است].
ـ فتوتنامه امیرالمؤمنین(ع) از مجموعه شماره 3478 کتابخانه مرکزی دانشگاه که احتمالاً به روزگار شاه صفی نگارش یافته است.
ـ فتوتنامه (شماره 4) از مجموعه خطی کتابخانه فرانکفورت آلمان که احتمالاً در دوره قاجار کتابت شده است.
ـ فتوتنامه (شماره 1) از همان مجموعه.
ـ فتوتنامه (شماره 5) از همان مجموعه که عمدتا به صورت سؤال و جواب تنظیم شده است.
ـ فتوتنامه (شماره 3) از همان مجموعه (در آداب سجاده).
* * *
پس از این فتوتنامه‏های مستقل، دسته‏ای دیگر تحت عنوان «رسائل خاکساریه» مشتمل بر سیزده رساله معرفی شده است:
ـ رساله فقریه، از مجموعه خطی کتابخانه فرانکفورت
ـ تاجنامه پیران یا ارشاد کسوت از همان مجموعه (در دو صفحه).
ـ آیتهای تراش یعنی دستورالعمل چگونگی تراشیدن و اصلاح موهای بدن، از همان مجموعه (دو صفحه).
ـ سؤالاتِ وصله و خرقه، از همان مجموعه (یک صفحه).
ـ رساله طریقت سیدجلال الدین حیدر، که نسخه‏هایی از آن در تهران و مشهد یافت می‏شوند.
ـ بیان ارکان از مجموعه خطی شماره 860 کتابخانه دانشکده الهیات مشهد.
ـ رساله در طریقت، از مجموعه شماره 7566 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
ـ هشت مقام قطارکش، از مجموعه شماره 860 کتابخانه دانشکده الهبات مشهد (در مقامات تائبان، شاکران، صابران، راضیان ،توکل، زاهدان، لِساحان، عارفان).
ـ رساله خطی شماره 11510 کتابخانه مجلس.
ـ چهارده خانواده، که نسخه‏های مختلف از آن یافت می‏شود و گویا در اواخر قرن سیزدهم نوشته شده است.
ـ رساله در بیان اصناف، از مجموعه شماره 4419 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
ـ رساله‏ای دیگر درباره اصناف، از مجموعه رسائل خاکساریه به شماره 7566 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
ـ وسیلة النجاة، درباره اعتقادات و آداب و رسوم «درویشان عجم» از روی نسخه شماره 9200 کتابخانه مجلس که در 1266 ق کتابت شده است. رساله‏ای منثور و منظوم در بیش از 60 صفحه، و لذا طولانی‏ترین رساله مندرج در این کتاب است.
ارزش این رساله‏ها، که تقریبا منحصرا به زندگی فردی و اجتماعی در جوامع شهری اختصاص دارند در این است که تشکیلاتِ سازمانیِ مردم شهرها را در طی قرون نشان می‏دهند و لذا برای مطالعات جامعه‏شناسی نهایت اهمیت را دارند. در واقع جوامع شهری ایران و به طور کلی عالم اسلام، همواره متشکل از اصناف و متکی بر آنان بوده است. اهمیت اصناف تا همین اواخر چندان بود که در حکومت پیشین در کنار «اتحادیه‏ها» و «اتاقها» و سازمانهای مختلف، که همه چماق حکومت بودند، یک «اتاق اصناف» هم با عرض و طول بسیار، ظاهرا برای دفاع از حقوق اصناف و پیشه‏وران و در واقع برای مراقبت از آنها و کشاندنشان به راههای مطلوب دستگاه حاکم به ریاست لاتِ تنومندی که از وابستگان دربار بود، درست کرده بودند.

رساله فتوتیه
 

رساله‏هایی که تا این‏جا نامشان ذکر شد از مؤلفان ناشناخته هستند، اما رساله‏هایی هم که نام و نشان نویسندگانشان معلوم است کم نیستند، و از آن جمله است رساله فتوتیه از میرسید علی همدانی که میان سالهای 714 تا 786 ق، یعنی تا پیش از برآمدن تیموریان می‏زیسته است. این رساله را، که نسخه‏های خطی بسیار از آن در دست هست دکتر محمدریاض (پاکستانی) تصحیح کرده و مقدمه‏ای مبسوط و نسبتا جامع بر آن نگاشته است. فتوتیه سیدعلی همدانی «مشتمل بر زُبده و برگزیده مطالبی است که در غالب کتابهای مربوط به مسلک فتوت توان یافت». مؤلف نخست اصطلاح «اخی» را توضیح می‏دهد و پس از آن معنی و مقصود و منفعت اخلاقی و اجتماعی فتوت و آداب و رسوم مهم آن و نیز اهمیت «سلسله خرقه» را بیان می‏کند و ده قول از بزرگان فتوت و تصوف و نیز قولی از شاه مردان حضرت علی(ع) را درباره اصل و حقیقت فتوت نقل می‏نماید و هرجا که مناسب می‏داند به آیات قرآن و احادیث رسول و اقوال بزرگان صوفیه و اشعار دیگران اِستشهاد می‏جوید و در مجموع تصوف و فتوت را معادل هم می‏گیرد.
آن‏چه در این کتاب جلب نظر می‏کند اولاً مقدمه نسبتا جامع مصحح است و ثانیا توضیحاتی که در حواشی صفحاتِ متن افزوده است. مصحح در مقدمه مبسوط خود با عنوان «تاریخ، آیین، آداب و رسوم فتوت» مباحث زیر را به دقت مطرح کرده و توضیح داده است: معنی و مقصود فتوت، فرق فتوت اسلامی با فتوتِ قبل ازاسلام، موضوع فتوت اسلامی، تاریخچه فتوت، فتوت انبیا و صلحای قبل از اسلام، فتوت در زندگانی حضرت رسول(ص)، حضرت علی(ع) سرمشق فتیان و انعکاس این مطلب در ادبیات فارسی، علی(ع) و اسناد خرقه فتوت، ذکر علی(ع) در کتب جوانمردی، فتوت و تصوف، ملامتیه و فتوت، رابطه فتوت و تصوف و ملامت، سخنان بزرگان در حقیقت فتوت، شرایط و آداب و رسوم فتوت، امور منافی فتوت، امور لازم برای داوطلب مسلک فتوت، چگونگی ورود در جرگه فتیان، فتوت اجتماعی و تحولات عجیب آن، عیاری و شَطاری، ترویج فتوت به وسیله بعضی از خلفا و پادشاهان اسلام، اَخیّت و رابطه آن با فتوت، مجامع فتیان، فتوت در اسپانیا و سیسیل، اصطلاحات مخصوص فتیان، فتوت و مفاهیم آن در ادبیات فارسی، فتوت در شبّه قاره هند و پاکستان، فتوت و اصناف مختلف مردم، زوال نهایی فتوت، کتابهای معروف عربی و فارسی درباره مسلک فتوت... و می‏توان گفت که در واقع کمتر نکته‏ای در این زمینه ناگفته مانده است.

آیین فتوت
 

آنچه دکتر محمدریاض در مقدمه و حواشی فتوتیه نوشته است با کتاب آیین فتوت و جوانمردی فراهم آورده دکتر اسماعیل حاکی تکمیل می‏شود.
در این کتاب، پس از بررسی آیین فتوت و جوانمردی، طبقات مختلف فتیان، فتوتنامه نویسی، نمونه‏هایی از داستانهای عیاران و جوانمردان، جوانمردان مشهور... به یعقوب لیث واصل نسب و جنگهای او پرداخته شده است. در واقع آن چه در عیاری و فتوت و جوانمردی گفته شده است درآمدی است برای رسیدن به یعقوب لیث و تبیین نقشی که در شکل‏گیری این مقوله‏ها داشته است.
کتاب با پنج پیوست (به قلم روانشادان سعید نفیسی و عبدالحسین زرین کوب) و چهار فهرست (اعلام، کتابها، نامجایها، اقوام و قبایل) به پایان می‏رسد و در مجموع تحقیقی است که مخصوصا نسل جوان علاقه‏مند به موضوع را سودمند می‏افتد.

مقایسه
 

اکنون پس از این معرفی‏های اِجمالی، مقایسه این سه کتاب و نشان دادن وجوه اشتراک یا افتراق محتوای آنها خالی از فایده نخواهد بود.
کتاب آیین فتوت و جوانمردی از دکتر اسماعیل حاکمی، که گویا رساله دکترای اوست که در سال 1339 نوشته شده بوده است و چاپ کنونی، چنان که از «یادآوری» صفحه‏های 159 تا 162 برمی‏آید همان متن است بی‏اندک دستکاری و ویرایش، و در آن وجه تاریخی بر وجوه دیگر غلبه دارد، چنان که صرف نظر از آن چه به یعقوب لیث (ص 72 تا 120) مربوط می‏شود دو مبحث عمده کتاب هم به نقل «نمونه‏هایی از داستان‏های عیاران و جوانمردان» و «جوانمردان مشهور» اختصاص دارد؛ در حالی که همان‏گونه که پیش از این دیده شد در فتوت‏نامه دکتر محمدریاض اصل بر تعاریف نهاده شده است و همه اصطلاحات و تعبیرات فتوت و اصناف جوانمردان به دقت تعریف و تبیین شده‏اند. و علت این که دکتر ریاض ـ که این کتاب را همچون رساله دکتریِ خود در دانشکده ادبیات تهران تدوین کرده بوده ـ از وجود کتاب دکتر حاکمی بی‏خبر می‏نماید همان دستنوشته ماندن آیین فتوّت است هرچند که این دو کتاب مُکمّل هم هستند و فایده آنها در وقتی تام و تمام می‏شود که با هم مطالعه شوند.
همین حکم در مورد فتوت‏نامه‏ها و رسائل خاکساریه هم صادق است به این معنی که مؤلف آن در حالی که از وجود متن چاپ شده فتوتنامه میرسید علی همدانی خبرداشته است (ص 2) هیچ نامی از آیین فتوت و جوانمردی نبرده است و حال آن که تا جایی که در توانش بوده همه منابع مربوط به این مقوله را مورد کاوش و استفاده قرارداده است. تفاوت عمده این کتاب با دو تألیف دیگر در دسته‏بندی موضوع‏ها و مباحث فتوت است. به این صورت که مؤلف در سه بخش متمایز مقدمه (چگونه آیین عیاری در ایران به قلندری و خاکساری انجامید، تأثیر و نفوذ عیاری در تصوف و پیوند جوانمردی با آیین ملامتی، اهمیت جوانمردان و قلندران و خاکساران در تاریخ اجتماعی ایران) جوانمردی، عیّاری، تصوف، قلندری و شاخه‏ها یا شعبه‏های مرتبط با هر یک از اینها را شناسایی و به کمک متون قدیم و جدید تعریف کرده است. در واقع در این مقدمه چگونگی ارتباط جوانمردی با دیگر دغدغه‏های ذهنی و اجتماعی طبقات شهری قرون متمادی ایرانِ اسلامی مورد بررسی و بحث قرار گرفته است، و این یک وجه امتیاز عمده این کتاب از دو کتاب دیگر است.

سهوالقلم و ایراد
 

بدیهی است که هر سه کتاب عاری از کمی و سهو القلم نیستند. مثلاً در صفحه بیست و سه همین کتاب کلمه «شهر آشوبی‏ها» در مورد نابسامانی‏ها و دستبردهای شهری به کار رفته است که اصطلاح «شهر آشوب» معروف در ادبیات را به ذهن متبادر می‏کند بی‏آن که به هم ربط داشته باشند (این کلمه با همان معنی در صفحه چهل و هفت تکرار شده است) یا در صفحه پنجاه و چهار سخن از «جوانمرد پیشگان» در میان است که ترکیبی نارواست زیرا که «جوانمردی» پیشه می‏شود نه «جوانمرد». دیگر این که مؤلف که به وقت و حوصله پای همه صفحه‏ها را از یادداشت‏های مختلف انباشه است حق بود که در ذیل صفحه شصت و یک در عبارت «تره پوسیده و کدوی طلخ و کذر تباه شده» توضیح می‏داد که منظور از کذر همان گِزِر یعنی هویج است. این هم که در صفحه هفتاد و یک نوشته شده است که «زورخانه‏ها دری کوچک و پلکانی ممتد داشته...»اند با آن‏چه ما در زورخانه‏های قدیم دیده‏ایم تطبیق نمی‏کند و پلکانِ ممتد خاص گرما به بوده است زیرا که لازمه وجود پلکان ممتد این است که زورخانه را در زیر زمین بسازند و در عمل هرگز چنین نبوده است درست بر عکس گرمابه که برای سوار شدن آب اجبارا گود ساخته می‏شد.... و بالأخره این که کتاب خالی از اشتباه چاپی هم نیست. مثلاً در صفحه چهل و سه «محسوب می‏دانستند» نادرست، و صحیح آن «محسوب می‏داشتند» است. یا در صحفه 233 «یا اولی الابصار» نادرست و «یا اولواالابصار» درست است...
ایرادهای وارد به فتوت‏نامه... دکتر ریاض سه دسته‏اند: 1) غلط‏های چاپی، 2) تکرار، 3) به کار بردن نامناسب تاریخ میلادی.

1 ـ چند نمونه از غلط‏های چاپی:
 

صفحه سطر نادرست درست
18 1 اعراض اعتراض
1 98 مؤنث موؤنت
28 2 ابوحفض ابو حفص
46 7 سمنای سمنانی
46 10 محی محیی
67 14 آب نمک غش و آب نمک بی‏غش و
7 26 نقل و به نقل نقل به نقل
88 4 تفضیل تفصیل
97 10 با خاک ترک مهرجویی باخاک تو ترک مهرجوی
130 21 چنان کز پیش باشی،باش‏ازبس.... باش از پس
131 9 اخی را چو طمع باشد... اخی را چون طمع باشد...
132 23 چون حلقه دارگوش چون حلقه درگوش
137 1 آقای گلجین آقای گلچین
137 8 چرس دادن چرس دان
147 10 خصوصیات نسخه خصوصیات نسخه‏ها
148 1 نسخه خطی نسخه عکسی
149 5 بیداری ظلمت آباد بَیْدای ظلمت آباد
149 10 خزانه قدم خزانه اقدم
189 6 می‏نباید به می‏نیابد به
2) تکرار. مطالب مقدمه و متن در چند مورد تکرار شده‏اند، مثلاً آن چه در صفحه‏های 54 و 55 آمده است در صفحه 156 به بعد تکرار شده است، و آن چه در صفحه 130 آمده تکرار قول مندرج در صفحه 58 است.
3) تاریخ میلادی. اما ناگوارتر از همه اینها وجود تاریخ میلادی در یک متن فارسیِ مربوط به جامعه ایرانی و تاریخ اسلامی است، چنان که در صفحات 78، 82، 103، 111، 126 و...
اما ایرادهای آیین فتوت... عمدتا به رسم‏الخط مربوط می‏شوند مثل: غافلست (ص 9)، جدا و پیوسته نوشتن«ها»ی جمع در یک سطر، جدا نوشتن کلمات مرکبی که در حکم کلمه بسیط، هستند مثل خدمت گزاران (10) و پیوسته نوشتن کلمات مستقل مثل آنکس(17، 26)، دمبدم (24)... استفاده بیمورد و مفرط از پرانتز (30) و... برای آگاهی اجمالی از میزانی دقت در تألیف و تدوین کتاب می‏توان به فهرست‏های چهارگانه آن مراجعه کرد و برای نمونه به پی‏جویی برخی از اسامی و اصطلاحات در متن پرداخت و کتابنامه روز آمد آن را سرمشق قرارداد و تحسین کرد زیرا که خالی از کشفیات جدید نیست!

پی‌نوشت ها :
 

1. (مولانا حسین واعظ) کاشانی، فتوتنامه سلطانی، به احتمام محمدجعفر محجوب، بنیاد فرهنگ ایران، 1350، «مقدمه»، ص 7.
2. فرهنگ فارسی معین، 5/1362.
3. دکتر سیدجعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 618.
4. فتوتنامه سلطانی، «مقدمه»، ص 8.
منابع :
1. فتوتنامه‏ها و رسائل خاکساریه (سی رساله) / مقدمه، تصحیح و توضیح مهران افشاری. ـ تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382، هفتاد و نه + 380 ص.
2. فتوت نامه: تاریخ، آیین، آداب و رسوم، به انضمام رساله فتوتیه میرسید علی همدانی / تألیف و تصحیح و تحشیه دکتر محمدریاض. ـ تهران: اساطیر، 1382، 224 ص.
3. آیین فتوت و جوانمردی / تألیف دکتر اسماعیل حاکمی. ـ تهران: اساطیر، 1382، 182 ص

بر گرفته از: سایت راسخون

  • میر حسین دلدار بناب
۲۳
فروردين

امیر حسین آریان‌پور در سال 1303 در تهران زاده شد. خانواده مادری او از لحاظ تاریخ نویسی و ادب، در ایران عصر قاجار شهرت داشت. و خانواده پدری او به عنوان رهبر طایفه‌ای از عشیرة لر بیران‌وند که به کاشان تبعید شده بود، در حاشیۀ کویر، شورش یا به اصطلاح دولتیان، «یاغیگری» پنجاه ساله‌ای به راه انداخته و مزاحم دولت تهران و حامیان داخلی و خارجی آن گردیده بود.

با آن که خانواده او پس از تولد او، همواره زیر نظارت و فشار پلیس قرار داشت و به سختی زندگی می‌کرد، وی از چهار سالگی به همت مادرش، بانو فخر ایران سپهری که برای آموزش و پرورش کودکان روشی خاص داشت،‌به درس خواندن پرداخت ودر دهه‌های بعد در ایران و لبنان و ایالات متحده آمریکا در رشته‌های متنوع تحصیل کرد و دوره‌های دکتری علوم اجتماعی و فلسفه و علوم تربیتی و ادبیات فارسی را گذرانید. ضمناً به سنت پدران خود، در ورزشهای گوناگون ورزیده شد و در وزنه برداری به مقام « قهرمان کشور» و « قهرمان خاور نزدیک» رسید.

از سیزده سالگی به ترجمه و نگارش رو کرد و از پانزده سالگی به بعد جز معلمی که در مواردی با کتابداری و ترجمه و کتاب نویسی همراه بود ، شغلی پیش نگرفت. چهل سال معلمی کرد و در طی این مدت، از معلمی کودکستان و دبستان و دبیرستان، به استادی دانشگاه نایل شد و علی‌رغم فشارهایی که پلیس بر او و خانوادۀ او وارد می‌آورد ، هرگز از عرصه مبارزه اجتماعی پای پس نکشید و حتی حاضر به خدمت در دانشگاه‌های خارجی که کراراً او را برای تدریس و تحقیق دعوت کردند، نگردید. در ضمن تلاش برای پرورش ده‌ها هزار دانشجو، به فراخور نیازهای تکاملی جامعه، کتاب‌های متعدد به نسل جوان عرضه داشت. در سال 1359 بازنشسته شد و از آن پس اوقات خود را برای اتمام تحقیق فلسفی وسیعی که سالها پیش شروع کرده بود، وقف کرد.

آریان‌پور به لزوم دگرگونی عمیق جامعه ایران اعتقاد راسخ داشت. و برای این منظور، مبارزه همگانی دو سویه‌ای را خواستار بود: مبارزه با دیکتاتوری داخلی و امپریالیسم خارجی. به نظر او، این مبارزه همگانی دوسویه بدون بیداری اجتماعی و تشکل و ائتلاف گروه‌های متفاوت میسر نبود. از این رو چه در کار معلمی و چه در کار نویسندگی، محور فعالیت‌های او صرفاً بیدار کردن و به تشکل و ائتلاف کشیدن مردم مخصوصاً دانشجویان بود. به امید تحقق خواسته‌های خود، می‌کوشید که بدون توجه به عنوان و برنامه ‌درسی‌هایی که می‌داد و رشته‌ها و دانشکده‌هایی که دانشجو‌یان در آن‌ها درس می‌خواندند، دانشجویان را به درک منطق واقعیت و تفکر خلاق و نگرش تاریخی برانگیزد. در این راه،‌لازم می‌دانست که معلم به جای انتقال آموخته‌های خود به شاگرد، با او زندگی کند و برای حل مسائل طبیعت وجامعه، با او به همکاری بپردازد. وی معتقد بود که انسان به حکم ضرورت، نسبت به حقایقی که به زندگی او مربوطند خود به خود کنجکاو است، آموزنده است، تکامل‌پذیر است بنابر این معلم می‌تواند بدون تشریفات و تحمیلات، در جریان عمل، با طرح پیوند‌های هزار لای واقعیت‌ها،‌ دانشجو را به عنوان انسان اجتماعی تاریخ‌ساز، به کشف حقایق و مخصوصاً نظام علیت هستی بکشاند و به تغییر واقعیت گرایش دهد. 

در وضعی این گونه، ذات آموزش و پرورش همانا پژوهش است. در کار آموزش و پرورش به معنی پژوهش، معلم عنصر فعال یا «دهنده»، و شاگرد عنصر منفعل یا «پذیرنده» نیست. هر دو فعال‌اند، هر دو با یکدیگر و به یاری یکدیگر می‌آزمایند، می‌شناسند، و در حینی که با یکدیگر می‌آموزند، به یکدیگر می‌آموزانند. در این صورت رابطه آن دو نه رابطة رئیس و مرئوس است، نه رابطة ارباب و رعیت و نه رابطه فروشنده و خریدار. رابطه آن دو رابطه دو انسان دوست و همکار است، رابطه دو موجود همدل و هماموز است. پس آموزش و پرورش، به اصطلاح آریان‌پور، صرفاً «هماموزی» است.

هر انسان حق دارد و می‌تواند آزماینده و کاشف و خلاق باشد، بر اساس نظام علیت هستی، مجهول‌ها را معلوم گرداند، با درک روابط عمقی، بر عمق فلسفی دست یابد، هنر بیافریند و به تکامل خود و جامعه کمک کند. وسیله تحقق این هدف‌ها آموزش و پرورش است در معنی هماموزی، و هماموزی جریانی است دو سویه و ساده و مقرون به دوستی و همکاری. در حالی که آموزش و پرورش به صورت مدرسه داریِ صوری که از دیرباز موظف به تبدیل انسان زنده فعال به مستخدمانی کوتاه اندیش و فرمانبردار برای دربارها و اشراف بوده است، جریانی است یک سویی، پر تکلف و ملازم تحمیل و تحکم. در مدرسه‌داری صوری، معمولاً اطلاعات نظری به وجهی مصنوعی، تکه تکه می‌شود. هر تکه به صورت یک درس در می‌آید، و آن درس چون دور از عمل زندگی و بیهوده و ناگیراست، الزاماً با «شیوه‌های پلیسی و سربازخانه‌ای» تدریس می‌گردد. مثلاً درس مستلزم حضور اجباری است ( و آن تبدیل کلاس درس است به زندان). مستلزم حفظ و تکرار مطالب است (و آن معادل اطلاعات کورانه نظامیان است). مستلزم امتحان است (و آن در شمار بازجویی یا بازپرسی پلیسی است). مستلزم نمره دادن است (و آن تأیید و تشدید اختلافات فردی و تحکیم فردگرایی حیوانی است).

دکتر امیر حسین آریان پور

آریان‌پور مدرسه‌داری متعارف را به عنوان «دستگاه کارمند‌سازی» تحقیر میکرد، آموختن برنامه‌درسی معمولی را فرع، و تحقق بیداری اجتماعی را اصل می‌انگاشت و گریزان از هر گونه مقام و مشغله صوری و به اقتضای هماموزی، با دانشجویان در آزمایش و پژوهش و حتی زندگی خارج از مدرسه، همراهی و هماهنگی می‌کرد. بی تشریفات، همواره به یاران دانشجوی خود درس می‌داد و خود بدون تکلف، از آنان درس می‌گرفت. بدین مناسبت کلاس‌های او کانون خردمندترین دانشجویان بود. شاگردان کلاس‌های او عاشقانه و بی‌اعتنا به برنامه و دفتر حضور و غیاب و امتحان و نمره، به کلاس‌ها می‌شتافتند و بسا کسان که تشنه حقیقت پژوهی بودند، از کلاس‌ها و دانشکده‌ها و حتی شهرهای دیگر، به کلاس‌های او روی می‌آوردند.

در نتیجه با آن که وی ظاهراً به دسته یا فرقه یا حزبی معین متعلق نبود و در مبارزات متشکل گروه‌ها، مداخله علنی نداشت، با هماموزی ساده خود، دستگاههای پلیسی را نگران می‌ساخت و خود به زحمت می‌افتاد. در بیشتر دوره چهل ساله معلمی خود، پیوسته در معرض تهدید پلیس و دچار محدودیت‌ها و محرومیت‌های گوناگون، و همچنین مورد تخطئه و تحقیر و حتی استهزاء مزدوران و وابستگان پلیس و نیز استادان متفرعن فورمالیستی بود که وظیفه خود را منحصر به «حاضر و غایب کردن» و جزوه گفتن و امتحان کردن و نمره به رخ دانشجو کشیدن و رد کردن دانشجو می‌دانستند. از این‌ها گذشته، با وجود حمایت هزاران دانشجو و گروهی از استادان مبارز از او، بارها از درس دادن و سخنرانی کردن و نشر مقاله و کتاب ممنوع، و از مؤسسات آموزشی اخراج شد.

با این همه هرگز از امید و خوش‌بینی و نشاط مبارزه خالی نگردید و همواره در برابر نامردمی‌ها، مغرورانه بانگ برداشت:

حلم تو را به حمله دشمن چه التفات؟          البرز را چه باک ز سنگ فلاخن است!

(برگرفته از سایت آرشیو آثار دکتر امیر حسین آریانپور)

  • میر حسین دلدار بناب
۱۰
فروردين
عیاری حافظ در آیینه رازوَرانه آیین مهر                                      استاد رضا طاهری

عیاران یا جوانمردان فرقه‌ای بوده‌اند در ایران، با آداب و رسوم خاص. عیاری یکی از سازمان‌‌های مهم اجتماعی این کشور در طی چند قرن بوده‏است که در کتاب‌های بسیاری از این گروه ذکر شده‏است. این فرقه که بر اساس پیمان‏های کهن آیین مهر و میترائیسم ایرانی شکل گرفته‏بود، با سازمان‏ و شکل‏های زیرزمینی به حیات خویش ادامه داد. این سازمان‏ها علاوه بر آن که در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران تاثیر گذاربوده‏اند، در نظام نشانه‏شناسی ادبیات ایران نیز موثر بوده‏اند، از این‏رو  شعر حافظ که چکیده‏ و حافظه‏ی شعر ایرانی است از نشانه‏های آیین عیاری و مهر لبریز است.

۱- مقدمه:

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
دیو چو بیرون رود فرشته درآید

از زمان یعقوب لیث صفاری که از عیاران بود و ذکر آن در کتاب تاریخ سیستان آمده‏است تا کتاب‌های راجع به احوال عارفان که غالباً با این فرقه مناسبتی داشته‌اند و تا سفرنامه ابن بطوطه که معاصر حافظ بوده از احوال و اقدامات جمع عیاران نوشته شده‏است. اما یگانه کتابی که در آن از آداب و رسوم و اصول این سازمان اجتماعی اطلاعات مفصل و دقیقی می‌توان یافت داستان «سمک‏عیار» است. مولف این کتاب از شهرهای فارس یعنی ارجان است و داستان را از قول یک شیرازی به نام صدقة بن‏ابی‏القاسم روایت می‌کند. در این که حافظ این گونه کتاب‏ها را خوانده یا با عیاران آشنائی داشته‏است شکی نیست و «رندی» حافظ نیز بی‏ارتباط با آیین عیاری نیست. رند در لغت به معنی زیرک، حیله‏گر، ریاکار و بی‏مبالات است. و به کسی گویند که ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد. غنیمت شمردن وقت، ثبات عقیده و مخالفت با دمدمی ‌بودن، انتخاب شیوه عشق و وجدان بر طریقه عقل و برهان، ظرافت طبع و رد خشونت، فرهیخته بودن و به پختگی کوشیدن، اعتقاد به جبر و ریشخند به کسانی که به قدر عقیده دارند، بلندی ایثار و تسامح و نداشتن تعصب، سبکباری و ترک جهان گفتن و رهایی از حرصی و هوای نفس را رندی خوانند.

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید وگفت / صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است / چون جمع شـد معانی، گوی بیان توان زد
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم / شیوه مسـتی و رندی، نرود از پیشم
دامنی گر چاک شد در عالم رندی، چه باک؟ / جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست / شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

۲- آیین عیاری در ایران

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست / خبری از بر آن دلبر عیار بیار
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست / منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

« عیاران» در لغت کسی که بیاید و برود و صاحب ذکاوت نیز باشد. گفته‏اند کسی‏است که بسیار گردش کند و چالاک باشد. «عیار»  را از لغت «اییار» یا «ای‏یار» پهلوی دانسته‏اند که معرب شده‏است. بررسی پژوهش دربارۀ عیاران و آیین جوانمردی به ما می‏گوید که کلمات عیاران و جوانمردان و اخییان و فتییان در داستان‏های ادبی و عامیانه و اشعار شاعران و ادیبان فارسی زبان به یک مفهوم واحد به کار رفته‏اند.

از دوره صفویه به بعد این افراد را «داش‏مشدی» و «لوطی‏های» شهر می‏نامیدند. عیاران راهنما و محافظان مردم در شهرها شدند. جوانان وافراد ورزشکار به این دسته روی خوش نشان‏داده و کم‏کم با اضافه شدن به دسته‏های این افراد و پذیرش مرام و مسلک آنان که آمیخته با مردی و پاکی و درستکاری بود، توجه مردم و مسولین شهرها و حکام را بر انگیخت. این دسته برای به دست آوردن پول و رفع نیازمندی‏ها به راهداری و محافظت از کاروانسراها و کمک به نگاهداری دکان‏ها در شهرها می‏پرداختند. این دسته‏ها گاه به علت عدم پرداخت هزینه توسط صاحبان کاروان یا کاروان‏سرا یا مغازه‏ها به گونه‏ای تلافی می‏کردند به آنان ضرر می‏زدند. به‏خاطر همین عیاران را گاهی دزدان نیز می‏نامیدند. بنا به گفته مسعودی: در فارس«توابان» که دزدان پیری هستند پس از آن که باز نشسته می‏شده‏اند به لباس « پاسبانان» در می‏آیند. این‏ها وقتی جنایتی و جرمی صورت می‏گیرد، می‏دانند چه کسی آن را انجام داده‏است و مجرم را نشان می‏دهند، گاهی نیز اتفاق می‏افتد که با دزدان در ثمره ایشان شریک شوند.

مسعودی باز می‏گوید: عیاران جمعی از گردن کلفتان و خانه به دوشان بودند که سلاح آنان چوب وچماق بود و از دکانداران برای محافظت دکان‏هایشان پول می‏گرفتند، محله را پاسبانی می‏کردند و باج گیران محل را زیر نظارت خود داشتند. سازمان طراران و عیاران  بدعتی افسانه‏ای نبود بلکه منعکس کننده‏ی عناصری از قلب تاریخ بود. مردم ایران در برابر گروه متخاصمان و مهاجمان به وطن دنبال مسلک و مرامی می‏گشتند که همه جنبه‏های وطن‎پرستی آنان را در برداشته باشد. رسم عیاری می‏توانست به آرزوهای آنان تحقق بخشد. در مقابل نارضایتی عمومی در شهرهای ایران دسته‏هایی پدید آمد که بعدا در تاریخ به نام عیاران خوانده شدند و به حمایت از افراد هم گروه و مردم پایین دست در برابر حکام زورگو اقدام می‏کردند. صحبت حکام ظلمت شب یلداست/ نور ز خورشید جوی بو که بر آید.

هر ۱۰ عیار یک سرپرست داشت که «عریف» نامیده‎می‎شد. و هر۱۰ عریف یک« نقیب» و هر ۱۰ نقیب یک « قائد»  و هر ۱۰ قائد یک « امیر» داشت. می‏گویند این افراد پارچه‏ای سرخ یا زردرنگ بر تن داشتند و کمندی در دست. عیاران بعدها با تصوف اسلامی در آمیخته و به شکل « فتوت»  در آمدند. انجمن‏های فتوت به وسیله مردان جوانی که هنوز ازدواج نکرده بودند تشکیل شد این جوانان شاید به سبب آن که کار نداشتند و یا نیمه‏کاری داشتند که کفایت معاششان را نمی‏کرد و شاید هم به خاطر دست‏مایه کافی نیاندوخته بودند ازدواج نکرده بودند. از این رو ناچار به دنبال همنشین و رفیق مرد می‏گشتند. و همین بود که در این انجمن‏ها و محفل ها به گرد هم جمع شدند. این اعضا که از اغلب از طبقات پایین دست و متوسط بودند و اهل دانش وعلم نبودند اما روحیه همکاری بین آن‏ها بالا بود و به واسطه الفت و محبت و صداقتی که بین آن‏ها شکل می‏گرفت این گروه  به هم می‏پیوستند. بنای کار این گروه‏ها بر جوانمردی بود. در شب روی و شب گردی و گریز از بامی به بام دیگر شناخته شده بودند. گفتم که بر خیالش راه نظر ببندم / گفتا که شب‏رو است و از راه دیگر آید

تشرف به انجمن فتوت چنین بود که تازه وارد یا نوچه پیاله‏ای آب نمک می‏نوشید و تنبان خاصی به پا می‏کرد که به آن سراویل یا تنبان فتوت می‏گفتند. یکی دیگراز صفات خوب و مردانۀ عیاران و جوانمردان آ ن بوده‏است که، هرگاه یکی از ایشان به کدام عملی دست می‏زد؛ و پس از آ ن شخص بیگناهی به آن کار متهم می‎شد، آن عیار و جوانمرد مجبور و مکلف بود، تا خود را به خطر افگنده و مسؤولیت آن عمل را به دوش بگیرد و شخص بیگناه را از شکنجه و آ زار نجات دهد و به گفتۀ (سمک عیار) که گفت: در جوانمردی روا نیست که قومی در بلا رها کنیم/ و خود بیرون رویم؛ /چون ایشان برای ما جان فدا کرده‏اند،/ تا جان داریم با ایشان خواهیم بود.

تا حدی مشابه انجمن‏های فتوت محافل«شاطران» بود. شاطر طیف معنایی بسیار گستردهای دارد و معنای عمومی آن آدم چابک و زیرک و بی‏بند و بار و نیرنگ‏انداز بود. شاطر به کمان دارانی که عضو انجمن‏های شکار و نخجیر بودند اطلاق می‏شد. در حالی که سلاح فتوتیان کارد، خنجر، گرز و یا چماق بود. شاطر در انداختن کمان گروهی تخصص داشتند و در شکار پرندگان چیره دست بودند. این باشگاه‏های شکار که مرکز تجمع رزمجویان شریر و بدکاره بود پیوسته از سوی علما به خاطر مفسده جویانی که خود را در صف شاطران جا زده بودند، طرد ولعن می‏شدند. اینان سازمانی از کارگزاران تن‏لش و مجرم بودند که در نواحی و محلات فقیرنشن و بد نام زندگی می‏کردند. این افراد معمولا به مزدوری امیران در می‏آمدند. و چماق‏داران آنان را تشکیل می‏دادند. بیکارگان و ولگردان شهری، فقیرانی که در خدمت امیران بودند و با اعانه‏های مساجد زندگی می‏کردند. اینان گدایان تنومندی بودند. وقتی که می‏خواستند زنده بمانند می‏بایست به هر بامبولی دست بزنند. گدایان برای تغییر چهره خویش بیسار می‏دانستند. استعمال داروهای مخدر- تریاک و حشیش-  برای همه قدغن شد. که در این گروه‏ها رواج داشت چرا که آن قدر ارزان بود که یک درم نقره حشیش به اندازه یک دینار طلا شراب به آنان لذت دهد. محله‏های فقیرنشین بهترین‏جا برای خرید حشیش بود. با حشیش مست وبی‏خود شدن خیلی ارزان‏تر از شراب بود. امیر زادگان و بازرگانان توانگر به باده‏گشایی مشغول‎اند.

چه شودگر من و تو، چند قدح باده خوریم /  باده از خون رزان است، نه از خون شماست
من و انکار شراب این چه حکابت باشد / غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

در اسلام با آن که شراب حرام بود ولی این حرمت را بیشتر کسانی که ایمان قوی نداشتند  نگاه نمی‏داشتند. عده‏ای استدلال می‏کردند که در قران فقط نوشیدنی شرابی که از انگور درست شده باشد حرام است لذا مانعی ندارد اگر شراب مسکری از انجیر یا خرما گرفته شده باشند بنوشد ابونواس شاعر عرب دربار خلفای عباسی یکی از بزرگترین شاعران شراب وپسران زیبا بود و نوع ادبی خاصی را پدید آورد که به آن خمریات می‏گفتند. ساغر می را جز با دوستی نیکو منوش/ دوستی که خون نیاکانی شریف در رگ‏هایش جاری است/ زیرا می همچون نسیم است اگر بر گلزار وزد بوی خوش گیرد/ و اگر به جای گند ناک گذرد بوی بد آورد.

طبقه خاصه به سبب داشتن ثروت و مال فراوان و موقعیت اجتماعی و سیاسی از کلیه امتیازان برخوردار بوده و در آسایش و رفاه کامل بسر می‏بردند، درصورتی که طبقه عامه خصوصا کشاورزان و صنعتگران که اکثریت را تشکیل می‏داند بر اثر انواع مصائب از جمله آفات، زلزله‏ها، امراض گوناگون از قبیل وبا طاعون و آبله و جنگ‏های پی‏درپی و قحطی و خشک‎سالی غالبا در عسرت و پریشانی بسر می‏برده‏اند، طبعا از چنینن اجتماعی انتظار عدم وجود فساد و یا بی‏کاری و بی‏عاری نمی‏توان داشت. به همن جهت برخی ازمردم برای امرار معاش ناگزیراز طریق طفیلی‏گری، راهزنی، شعبده‏بازی و گدایی به زندگی خو ادامه می‏داده‏اند. مقدسی درباره کسانی که در شیراز دست تکدی به سوی مردم دراز می‏کرده‏اند این‏طور می‏نویسد: در مساجد از بس فریاد گدایان بلنداست صدای خطیب را نمی‏توان شنید. همچنین از روایت قلقشندی در خصوص جلوگیری محتسبان از گدایان دوره‏گرد و نیز روایت ابن‏کثیر در باب فرمان عضد الدوله دایر به منع تکدی می‏توان دانست که تا چه حد افراد این قشر زیاد بوده‏اند و تضاد طبقاتی جامعه تا چه اندازه بوده‏است. بزرگان«صوفیه» ابتدا داوطلبان آیین فتوت را در صورتی‏که شرایط اولیه در آن‏ها جمع بود، در جرگة جوانمردان می‌پذیرفتند و خرقه‌ای به نام « خرقه‌التصوف» به آن‏ها می‌پوشانیدند و بعد اگر استعداد بیش‏تری در هر یک از آن‏ها می‌یافتند به‏سوی عرفان ارشادش می‌کردند. گروهی از مشایخ تصوف ایران از جمله ابوحامداحمدبن‌‏خضرویة ‌بلخی متوفی در۲۴۰ قمری، ابوحفض‌عمربن‌سلمة حدادِ نیشابوری، متوفی در ۲۶۴ قمری و ابوالحسن بن‌احمدبن‌سهل صوفیِ پوشنگی درگذشته به سالِ ۳۸۴ قمری، نخست از جوانمردان بوده‌اند.

هر یک از جوانمردان دارای پیر و مرشدی نیز بودند. داشتن پیر به قدری اهمیت داشته که وقتی جوانمردان می‌خواسته‌اند شدیدا به کسی توهین کنند وی را بی‌پیر می‌خواندند. طالب جوانمردی در حالی‎که شالی بر روی شانه داشته چهل روز پیر خود را خدمت می‌کرده‏است و اگر خدمت چهل روزة او مورد قبول واقع می‌شد، طی تشریفات خاصی شالی را که به شانه‌اش آویخته بود به کمرش می‌بستند و با این ترتیب برای کسب استقلال وطن و خدمت به خلق، کمر بسته می‌شد. فردوسی طوسی در مورد کمر بستن و کمربسته شدن در داستان‌های زال و رودابه و آوردن گیو، کی‌خسرو را به ایران، می‌سراید عیاران فرماندهان خود را به نام « سرهنگ»  می‌نامیدند.

در ایران قرن ششم هجری قمری در داستان « سمک‏عیار» که به صورت نثر است به  عیاری پرداخته می‏شود. در داستان سمک‏عیار خورشید شاه فرزند مرزبانشاه، سلطان شهر حلب دلباخته دختر فعفور شاه، شاه چین می‏شود. خورشیدشاه برای یافتن معشوقه‏اش که مه‏پری نام دارد به سرزمین ماچین می‏رود و در آن‏جا درگیر جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچین می‎گردد، اما در همه‎جا یاری و کمک مرد عیاری که نام او سمک است. او را از بدبختی‎ها و بندی و اسیری‎ها نجات می‎دهد و پیروزمندانه برمی‎گرداند. سمک که خود از میان توده‏های مردم برخاسته‎است، مردی‎است مردمدار که آنچه بگوید، انجام می‏دهد و با یاران خویش خوش قول، راستکار و وفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فریبی و دروغ گویی بیزار است. از نگاه سمک، مرد عیارپیشه باید که عیاری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عیار باید در جنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته‏گوی باشد و حاضر جواب. سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و دیده نادیده نکند و عیب کسان نگوید و زبان نگاه دارد و کم گوید. درحقیقت می‎توان گفت که این داستان دربارهً کار روایی‏های، سمک‏عیار و جوانمردان و عیاران دیگر، مانند: شغال پیل‎زور، روزافزون، گلمبوی گلرخ، هرمزکیل، شاهک، سرخرود، آتشک، سرخ کافر، فرخ روز و صدها زن و مرد عیار پیشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده، روان و زیبای ادبی نوشته شده. دراین داستان می بینیم که سمک عیار مردی‏است میانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد، مگر تمام سجایا و منش‏های نیک انسانی همچون شجاعت، مروت، مهمان‏نوازی، مردم دوستی، زینهارداری، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نیروی تدبیر، عقل و خرد خویش، حل می‏کند.

۳- آیین عیاری در شعر شاعران ایرانی

دیوان اشعار شاعران کلاسیک ادب فارسی را که بررسی کنیم، آیین عیاری در اشعار شاعران بازتاب یافته و این کلمه را به معنای گوناگون به کاربرده‎اند. دو مفهوم متضاد عیار یکی به معنای سارق و دیگری به معنای جوانمرد در لغت‏نامه‏ها و فرهنگ‏ها آمده‏است، از قرن دوم قمری گزارشات عدیده‌ای از وجود گروه‌هایی با نام عیار از گوشه گوشه‏ی ایران در تاریخ ایران ضبط است. از ایشان با نام جوانمرد و فتیان نیز نام رفته‏است. این گروه‌ها در تمام شهرهای ایران با آداب و رسوم و تشکیلات خاص خود وجود داشتند و در هنگامه‌ها و غوغاها و امورجنگی و سیاست و اوضاع اجتماعی و حوادث تاریخی موثر بوده‌اند. در جریان منازعات سیاسی و جنگ‌های بین امین و مامون پسران هارون‌الرشید هنگامی که طاهر ذوالیمینین بغداد را محاصره می‌کند، پنج‌هزار تن از عیاران بغداد به حمایت از امین برمی‌خیزند. آنها در حالی که زنگ‌ها و صدف‌هایی در گردن داشتند به جنگ سپاهیان مامون می‌شتافتند. عیاران مبادی خاص مسلکی داشتند. از صفات ایشان: اول خرد، دوم راستی و سوم مردم‏داری بود. آیین‏عیاری ریشه در فرهنگ کهن اقوام ایرانی دارد. سالوک جوانمردان مزدکی بودند که عقیده داشتند به هر جا بروند دارایی توانگران را به زور بگیرندو میان بینوایان پخش نمایند. جمع آن سالوکان است. این واژه از فارسی به عربی رفته معرب شده صعلوک گشته و محرف شده در نهایت به سالک تبدیل گشته‏است. بزرگان صوفیه، تصوف و جوانمردی را با هم ترویج می‌کردند. چنانکه مولف قابوسنامه، جوانمردی و تصوف را در یک باب مورد بررسی قرار داده‏است. فتوت‌نامه‌هایی منثور آن از: نجم‌الدین زرکوب، شیخ‌علاالدولة سمنانی، امیرسیدعلی همدانی، ملاحسین کاشفی، کمال‌الدین عبدالرزاق. و فتوت‌نامه‌های منظوم فارسی از: فریدالدین عطار و ناصر سیواسی، به‏صورت کتاب وجود دارد.

۳-۱-  مثال های از  که شاعران ایرانی از آیین عیاری استفاده کرده‏اند:

عیار در شعر شاعران به‎معنای زیبایی، خوبرویی، شجاع، دزد و طرارجلد و هوشیار، شیرمردی، مشهور و معروف، جوانمرد، چالاک، مرد، مفتون و شیدا، با مکر و حیله، پردل، تندرو، ناداشت و بی‏همه چیز، شبرو و شبگرد، شب زنده‎دار، جانباز و فدایی، از رنگی به رنگی درآمدن و شعبده باز به‎کار رفته است.

رودکی: کس فرستاد به سراندر عیار مرا / که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

فردوسی: همان نیزشاهوی عیار روی/که مهتر پسر بود و سالار اوی

منوچهری: دست درهم‏زده چون یاران در یاران/ پیچ در پیچ، چنان زلفک عیاران // با رخت ای دلبر عیار یار/ نیست مرا نیز به گل کار کار

خاقانی: سوی زلفش رفتم و دیدم که در بند دل است / جزمن شبرو که داند مکر آن عیار را //  خون‏ریزی و نندیشی عیار چنین خوشتر/ دل دزدی و نگریزی، طرار چنین خوشتر// عیار دلی دارم بر تیغ نهاده سر// کز هیچ سر تیغی عیار نیندیشد

قطران تبریزی: همیشه ترسد از او خصم ملک و دشمن و دین// چنانکه مردم غماز ترسد از عیار

قخرالدین اسعد گرگانی: جهان آسوده گشت از دزد و طرار / زکرد و لور و از ره گیر و عیار

ناصر خسرو: گرچه طراری و عیار جهان از تو/ عالم الغیب کجا خواهد طراری // گرهمی این به عقل خویش کند/ هوشیارانند و جلد و عیار // بیچاره شود به دستان مستان در/  هوشیار اگرچه هست عیاری // ور همی این به عقل خویش کنند/ هوشیارند و جلد و عیارند

سوزنی: مگر آن یخ و آن میوه سکزیان خوردند / که همچو ایشان من شیر مرد و عیارم// کردم دل خویش ای بت عیار ز عشقت / چون رودکی اندر غم عیار شکسته // یک سر و ده شاخ چون گوزن برآرد/ هرچه در این شهر شهره باشد و عیار

نظامی: دود ری شد چو کوی طراران / چاربندی چو بند عیاران // چو عیاران سرمست از سر مهر/ بپای شه درافتاد آن پریچهر // ای یار شگرف در همه کار/ عیاره و عاشق تو عیار// عیار که بفشرد گلو را / خود را کشد آنگهی عدو را

عراقی: تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی/ در کوی جوانمردان هشیار نخواهم شد

عطار: بر سر کوی  نفس در غم تو/ رهزن خویش گشته عیاران // مردانه به کوی یار در شو/ از  خنجر  هر عیار مندیش // سرفداکردن و چون عیاران / جان به کف بر در جانان رفتن // می‏سزد در شهر اگر مستی کند/ هر که او خود بد دل و عیار شد

مسعود سعد سلمان: محبوس چرا شدم، نمیدانم / دانم که نه دزدم  و نه عیارم // نیست هنگام آنکه گویم من / به خطرها دلیر و عیارم

مولوی: کتاب مکر و عیاری شما را / عتاب دلبر عیار ما را // ای یار شگرف در همه کار/ عیاری و عاشق و ستمکار // به جان جملهً مستان که مستم / بگیر ای دلبر عیار دستم// هرچند که عیاری  پرحیله و طراری / این محنت و بیماری برمن مپسند ای یار // فغانی ماه شبگرد تو شب از عین عیاری/ گذر در چشم بی‏خواب و دل بیدار می‏آرد

سعدی:  اگر زمین تو بوسد که خاگ پای تو ام/ مباش غره که بازیت میدهد عیار// هرگه که برمن آن بت عیار بگذرد / صد کاروان ز عالم اسرار بگذرد // عشق را عقل نمی‏خواست که  بیند لیکن / هیچ عیار نباشد که به زندان  نرود // اگر آن یار شهر آشوب وقتی حال ما پرسد/ بگو خوابش نمی‏گیرد به شب از دست عیاران // سعدی سر سودای تو دارد نه سرجان/ هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن // دل عیار به بردی ناگهان از دست من / دزد در شب ره زند تو روز روشن می‏بری // مرا در سپاهان یکی یار بود / که جنگآور و شوخ و عیار بود

۳-۲  دو غزل عالی از عیاری در شعر حافظ:

الف-  آن کیست کز روی کرم با من وفا داری کند/ بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند //  اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی/ وان‏گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند // دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از و / نومید نتوان بود ازو باشد که دلداری کند // گفتم گره نگشوده‏ام زان طره تا من بوده‏ام // گفتا منش فرموده‏ام تا با تو طراری کند // پشمینه‏پوش تندخو کز عشق نشنیدست بو // از مستی‏اش رمزی بگو تا ترک هوشیاری کند // چون من گدای بی نشان مشکل بود یاری چنان/ سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند // زان طره پر پیچ وخم سهل است اگر بینم ستم / از بندو زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند // شد لشکر غم بی عدد از بخت می‎خواهم مدد / تا فخرالدین عبدالصمد باشد که غم خواری کند // با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او / کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

ب-  نقدها را بـُوَد آیـا کـه عیاری گیـرنـد/ تـا همه صـومـعـه‌داران پی کاری گیرند // مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طـرّه‌ی یاری گیرند // خوش گرفتند حریفان سر زلف سـاقی / گر فلکـشـان بگذارد کـه قراری گیرند // قوّت بازوی پرهـیـز بـه خـوبان مفروش / که در این خیل حصاری به سواری گیرند // یارب این بچّه‌ی تُرکان چه دلیرند به خون / که به تیر مژه هر لحظه شکاری گـیرند // رقص بر شعر تر و ناله‌ی نی خوش باشـد / خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیـرند // حافظ ابنای زمان را غـم مسکینان نیست / زین میان گر بتوان بـه کـه کناری گیرند

۴- عیاری در شعر حافظ:

کدام آهن دلکش آموخت این آیین عیاری / کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

در شعر حافظ شیراز مانند نوشته‏های سمک عیار از اصطلاحات عیاری استفاده بسیار می‏شود «جهان این همه نیست» و «حکم انداز» به معنی کسی که تیر را همیشه به هدف می‌زند و «شادی خوردن» که از آداب و رسوم عیاران است. وقتی که نام و آوازه یکی از مسئولین این فرقه انتشار می‏بابد، جوانان یا عیاران دیگر در غیبت یا در حضور با مراسم خاص «شادی او می‌خورند» و بپابرخیزند و جام می را تا به بالای سر خود می‏برند و سپس یک‌باره می‏نوشند. کسی که این مراسم را انجام داده‏است از آن پس خود را در خدمت عیار می‌گذارد و از هیچ گونه فداکاری و جانبازی در اجرای فرمان او دریغ نمی‌کند: بر جهان تکیه مکن ور قدحی می‎داری/ شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان یا در مثال دیگر نعز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست/ شادی روی کسی خور که صفائی دارد. در نظر اول عبارت «شادی خوردن» هیچ مفهومی را جز آنچه به اصطلاح امروزی «به سلامتی کسی شراب خوردن» گفته می‏شود به ذهن نمی‌آورد. اما نکته لطیف دیگری در این اصطلاح هست که از روی قرائن دیگری می‌توان دریافتکه عبارت «شادی خوردن» در شعر حافظ علاوه بر معنی صریح این ابهام را نیز در برداشته باشد یعنی درشعر «شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان» معنی ثانوی که مراد شاعر بوده این باشد که تنها ارادت و سر سپردگی و خدمت «زهره جبینان و نازک بدنان» را بپذیر.

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت/ می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم. معنی عادی و متبادر به ذهن در عبارت «کاسه گرفتن» معادل «می‌گساری» یا «شراب در جام حریفان ریختن است» که البته کار ساقی است. اما اصطلاح «کاسه گرفتن» در این مورد بسیار رایج و معروف نیست. از این عبارت چنین مستفاد می‌شود که «کاسه گرفتن» نشانه توقیر و احترام یا محبت و صمیمیت بوده‏است یعنی ساقی به صوت غزل حافظ رسم «کاسه گرفتن» را به نشانه تعظیم و احترام یا دوستی و صمیمیت انجام داده است.

در چین طره تو دل بی‌ حفاظ من / هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد. درباره کلمه «بی‌حفاظ» است. برای فارسی زبانان امروز این کلمه معنی مبهمی دارد، شاید از آن مفهوم «بی‌عفت» یا «بی‌بندو بار» یا چیزی از این قبیل به ذهن ایشان بگذرد. اما اصطلاح بی‌حفاظ را در آثار نویسندگان معاصر حافظ یا نزدیک به زمان حافظ خیانت کرده و خلاف وفاداری نشان‏داده‏است.

عیاران گروهی بودند که معتقدند هر چه پیش آید خوش آید و اندیشه خوش باشی داشتند و افرادی چالاک و طرار و جیب زن بودند این افراد رند در شعر حافظ نیز در معنای آیین وارستگان و طریقه هر چه پیش آید خوشایند است و چلاکی وادی طریقت خوشباشی‏است آمده: گرچه در بازار دهر ازخوشدلی جز نام نیست/ شیوة رندی و خوشباشیِ عیاران خوش است. و از این دست نکته‏ها و آیین عیاری در شعر حافظ بسیار است:

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی/ آنچه در مذهبِ اربابِ فتوت نَبُوَد
خیال زلفِ توپختن نه‌کار خامان است/که زیرسلسله رفتن طریق عیاریست
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب / به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار / تاج کابوس ربود و کمر کیخسرو

۵- آیین رازورانه مهر

مهر تو عکسی بر ما نیفکند/ آیینه رویا آه از دلت آه.

آیین عیاری هرچند با زندگی اجتماعی ایرانیان در قرن‏های متمادی پس از ورود اسلام ادر ایران رتباط مستقیم دارد، اما با فرهنگ کهن ایرانی و به خصوص فرهنگ زیرزمینی ایرانیان پیش از اسلام  ارتباط دارد. آیین مهر که مرتبط با خدای خورشید، پیمان، عدالت، مهر و دوستی دارد به باور همگان پیشینه‏ای کهن‏تر از آیین زرتشتی در ایران دارد و در اوایل حضور نهضت خداپرستی زرتشتی این آیین تبدیل به آیین ناپسند و زیرزمینی شد تا مدت‏ها بعد مهر به صورت ایزدی درخدمت اهورامزدا قرار گرفت و گوشه‏ای از  این آیین به یشت‏های زردتشت اقزدوده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمین‎های امپراطوری رم رفت و در سده‌های دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. پس از پذیرش  مسیحیت در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیراتی بر دین مسیحیت بر جای گذاشت.

این آیین بر آیین زرتشتی ایرانیان نیز تاثیر زیادی گذاشت و رسوم مهرپرستی به در لوای آیین زرتشتی در ایران اجرا می‏شد. یکی از مسایل اصلی این آیین مراحل هفت‌گانه سیر و سلوک است: «کلاغ»، مقام خدمتگزاران است. «عروس یا همسر»، کنایه از ازدواج عرفانی با مهراست. «سرباز»، در این مرحله فرد جزو رزمندگان است. «مشیر»، مقام مقرٌبان است فرمانداران از این گام انتخاب می‏شدند. «پارسا»، مقام آزادگی و دلیری است انتخاب استانداران از این گام صورت می‏گرفت. «پیک خورشید یا مهر پیما»، مقام اطمینان است، فرمانروای کل و اعضای مجلس مهستان را از این گام برمی‏گزیدند. «پدر یا پیر»، استاد مقدس و نماینده‌ی مهر بر روی زمین است، تنها زرتشت، کیخسرو کیانی و جمشید پیشدادی به این مقام رسیده‎اند. بیا ساقی آن می که عکسش ز جام / بـه کیخسرو و جـم فرستد پـیـام/ بده تا بگویم به آواز نی/ کـه جمشید کی بود و کاووس کی

مهرپرستی آیینی مردگرا بود، آن که می‏خواست به سلک مهریان درآید باید از آزمایش‏های بسیاری سربلند بیرون می‏آمد. نوچه را ابتدا به مهیار می‏سپاردند و او مطالبی را به نو آموز آموزش می‏داد. نوآموز ابتدا باید قسم میخورد که اسرار را بر هیچ کس فاش نکند.  به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گـفت راز پوشیدن

بعد او را خالکوبی می‏کردند (دست و پیشانی) تا به عنوان برادر و یار دیگر مهریان شناخته شود. قبل از خا لکوبی آزمایش‏های زیادی انجام می‏شد. در مقام‏های کلاغ و نامزد، ابتدا خواندن و نوشتن و سپس ارکان دین آموزش داده می‏شد. آنگاه آموزش به دو بخش می‏شد. بخش اجتماعی، آموزش اصول راستی، پیمانداری، دادگری، جوانمردی، ستیز با دروغ و ناراستی و… بخش ورزشی‎که در آن تاکید بر بدن‏سازی، مقاومت در برابر سختی‏ها، آموزش روح پهلوانی، چوگان بازی، شنا، کوه نوردی، تیراندازی و سوار کاری. در گامه‏ی جنگاور اصول نظامی تعلیم داده‏می‏شد که و با پر ریاضت‏ترین تمرینات، تمامی مهارت‏ها و فنون جنگی آموخته می‏شد.در پایان این سه دوره، آزمون بسیار دشواری گرفته‏می‏شد و به برگزیدگان یک کمربند پهن چرمی(کشتی زرتشتیان) می‏دادند که مجوز ورود آنان به اجتماع بود. گام‏های مشیر، پارسا، پیک خورشید و پیر اجباری نبودند.

پرستشگاه‌های مهرپرستان مهرابه نامیده می‌شد. که از مهر+ آبه ساخته شده‏است. آبه به معنی جای گود است. ساختمان مهرابه‏ها از یک ورودی سپس دهلیز درونی که به سه راهرو منتهی می‏شد تشکیل شده‏است. تالار روبرویی بزرگ بوده و تالار اصلی معبد بوده‏است. دو راهرویی که در سمت چپ و راست قرار داشتند تنگ‏تر بوده و سقف آن هم کوتاه‏تر است. مهراب بالای تالار اصلی قرار می‏گرفت و عبارت است از گودی اندکی در دیوارکه نقش مهر (و گاهی مجسمه او ) در حال کشتن گاو در آن دیده می‏شد دو مهربان نیز در دو سوی او دیده می‏شدند. در دو طرف تالار اصلی نیمکت‏هایی سنگی قرار می‏دادند. روشنی مهرابه از روزنه‏های کوچک سقف و یا پنجره‏های باریک تامین می‏شد، به طوری که فضای مهرابه تقریباً تاریک بود. و این برای آن بود که حالت اصلی غار حفظ شود. از دیگر رموز این آیین هفت سیاره است که در خدمت ایزدمهر و روزهای هفته‏اند و ۱۲ برج آسمانی است که اسامی ۱۲ برج (ماه) سال می‏باشند.

۶-  عیاری حافظ درآیینه رازورانه آیین مهر

بردلم گرد ستم‏هاست، خدایا مپسنـد/ کـه مکدر شود آیینه مهر آیینم

از مولفه‏های اختصاصی شعرحافظ، تلاقی آیین عیاری با آئین مهرپرستی یا میترائیسم است، که به قبل از دوران اسلامی مربوط می‌شود. از همین رو عبــاراتی نظیر «خرابات» و «مغ» و «مغبچه» اختصاصی شعر حافظند و در شعـر سایر شعرای، اینگونه یافته نمی‏شوند، مغبچه در آئین مهر، همان نوچه یا مرید است که در طریق سلوک گام گذاشته و باید از هفت وادی تحت نظرپیرمغان بگذرد تا به سلامت به مقصود برسد. و زیبا تر این که بدانیم به کاهنان و جادوگران قبایل آریایی مغ می‏گفتند. پس از مرگ زردشت تعدادی از آنان به دین او گرویدند و تعلیمات وی را گسترش داده، تفسیر نموده و به دیگران تعلیم دادند، زردشتی‏ها مغ را موبد می‏نامیدند. موبدان از طبقات مهم ایران باستان بودند. مسلمانان از خرید و فروش می اجتناب می‏کردند ولی زردشتیان و مغ‏ها میخانه‏هایی دایر داشتند که افراد میخواره به این میخانه‏ها پناه می‏بردند. این مکان‏ها به دیرمغان» در ادبیات شهرت یافته‏است و به بزرگ و رهبر «مغ‏ها» «پیرمغان» گفته می‏شود. از این رو «می‏مغانه»، «مغبچه»، «شاهد»، «ساقی» و… در ابیات شعر حافظ تجلی می‏یابد و حافظ از این‏ها مضامین و تصاویر زیبایی خلق کرده‏است.

به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید/ که سالک بی‌خبر نبود، ز راه و رسم منزل‏ها
حـافظ، جنـاب پیــر مغان، مأمن وفاست/ درس و حدیث مهر برو خوان و ز او شنو

به نظر بسیاری از پژوهشگران تلفظ درست واژه خرابات که در اشعار حافظ بسیار به کار رفته است، خُرابات است که به معنای خورآباد یا خانه خورشید است و این نامی است که برای پرستشگاه‏های میترائی به‏کار می‏رفته است. حافظ در غزل زیر به دو اصطلاح ویژه آئین مهر یعنی رقم مهر و پیک جهان پیما اشاره می‏کند و ذکر معجز عیسوی نیز، در این غزل شایان توجه است.

یادباد آن که نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود// یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‎کُشت/ معجز عیسویت در لب شکّرخا بود // یادباد آن که صبوحی زده در مجلس اُنس / جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود // یادباد آن که رُخَت شمع طرب می افروخت / وین دل سوخته، پروانه نا پروا بود // یادباد آن که در آن بزمگه خُلق و ادب / آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود // یادباد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی/ در میان من و لعل تو حکایت ها بود // یادباد آن که نگارم چو کمر بربستی / در رکابش مَه نو  پیک جهان پیما بود // یادباد آن که خُرابات نشین بودم و مست / وانچه در مسجدم امروز کم است، آنجابود // یادباد آن که به اصلاح شما می‏شد راست / نظم هر گوهر ناسُفته که حافظ را بود//

با نگاه ساده به مشخصات این آیین و اجتماعات عیاران و فتوتیان و… پی به ارتباط تنگاتنگ مهرابه‏ها و دیرها و گوشه‏نشینی مساجد و خرابات خواهیم برد و عملا در این زمان ممکن است به نوعی بازگشت فرهنگی به ایران قدیم نیز شکل گرفته است. این برای حافظ که با آیین مهری به صورت مستقیم آشنا بوده‏است کار سختی نیست: بـه بـاغ تازه کن آییـن دین زردشتـی/ کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

بنده‏ی پیر خراباتم که لطفش دائم است / ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست
منم که گوشه میخانه خانقاه من است/ دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
مشکل خویش برپیرمغان بردم دوش/ کو  به تائید  نظر حل معما  می‏کرد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند/ پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
تازمیخانه ومی نام ونشان خواهدبود/ سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
چل سال بیش رفت که من لاف می‏زنم/ کزچاکران پیرمغان کمترین منم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد/ گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‏ایم
زاه ایمن مشو از بازی غیرت زنهار / که ره ازصومعه تا دیر مغان این همه نیست
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم / حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
در خرابات مغان نور خدا می‏بینم / این عجب بین که چه نوری زکجا می‏بینم
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان / زین  فتنه‏ها  که دامن آخر زمان گرفت
زکوی مغان رخ  مگردان که  آن‏جا / فروشند مفتاح مشکل گشایی
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود / که  بخشش ازلش  در می مغان انداخت
در خانقه  نگنجد اسرار عشقبازی/ جام می‏مغانه هم  با مغان توان زد
شراب خانگیم بس می‏مغانه بیار/ حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش/ خاکروب در میخانه کنم  مژگان  را
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش/ گفت  بیدار شو ای رهرو خواب آلوده

آری این‏گونه است که حافظ شیراز به رندی می‏سراید:

از آن به دیر مغانم عزیز می‏دارند/ که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلی/ حالیا بنگر که چون با خلق صنعت می‌کنم

عیاری حافظ در آیینه رازوَرانه آیین مهر

عیاران یا جوانمردان فرقه‌ای بوده‌اند در ایران، با آداب و رسوم خاص. عیاری یکی از سازمان‌‌های مهم اجتماعی این کشور در طی چند قرن بوده‏است که در کتاب‌های بسیاری از این گروه ذکر شده‏است. این فرقه که بر اساس پیمان‏های کهن آیین مهر و میترائیسم ایرانی شکل گرفته‏بود، با سازمان‏ و شکل‏های زیرزمینی به حیات خویش ادامه داد. این سازمان‏ها علاوه بر آن که در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران تاثیر گذاربوده‏اند، در نظام نشانه‏شناسی ادبیات ایران نیز موثر بوده‏اند، از این‏رو  شعر حافظ که چکیده‏ و حافظه‏ی شعر ایرانی است از نشانه‏های آیین عیاری و مهر لبریز است.

۱- مقدمه:

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
دیو چو بیرون رود فرشته درآید

از زمان یعقوب لیث صفاری که از عیاران بود و ذکر آن در کتاب تاریخ سیستان آمده‏است تا کتاب‌های راجع به احوال عارفان که غالباً با این فرقه مناسبتی داشته‌اند و تا سفرنامه ابن بطوطه که معاصر حافظ بوده از احوال و اقدامات جمع عیاران نوشته شده‏است. اما یگانه کتابی که در آن از آداب و رسوم و اصول این سازمان اجتماعی اطلاعات مفصل و دقیقی می‌توان یافت داستان «سمک‏عیار» است. مولف این کتاب از شهرهای فارس یعنی ارجان است و داستان را از قول یک شیرازی به نام صدقة بن‏ابی‏القاسم روایت می‌کند. در این که حافظ این گونه کتاب‏ها را خوانده یا با عیاران آشنائی داشته‏است شکی نیست و «رندی» حافظ نیز بی‏ارتباط با آیین عیاری نیست. رند در لغت به معنی زیرک، حیله‏گر، ریاکار و بی‏مبالات است. و به کسی گویند که ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد. غنیمت شمردن وقت، ثبات عقیده و مخالفت با دمدمی ‌بودن، انتخاب شیوه عشق و وجدان بر طریقه عقل و برهان، ظرافت طبع و رد خشونت، فرهیخته بودن و به پختگی کوشیدن، اعتقاد به جبر و ریشخند به کسانی که به قدر عقیده دارند، بلندی ایثار و تسامح و نداشتن تعصب، سبکباری و ترک جهان گفتن و رهایی از حرصی و هوای نفس را رندی خوانند.

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید وگفت / صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است / چون جمع شـد معانی، گوی بیان توان زد
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم / شیوه مسـتی و رندی، نرود از پیشم
دامنی گر چاک شد در عالم رندی، چه باک؟ / جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست / شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

۲- آیین عیاری در ایران

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست / خبری از بر آن دلبر عیار بیار
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست / منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

« عیاران» در لغت کسی که بیاید و برود و صاحب ذکاوت نیز باشد. گفته‏اند کسی‏است که بسیار گردش کند و چالاک باشد. «عیار»  را از لغت «اییار» یا «ای‏یار» پهلوی دانسته‏اند که معرب شده‏است. بررسی پژوهش دربارۀ عیاران و آیین جوانمردی به ما می‏گوید که کلمات عیاران و جوانمردان و اخییان و فتییان در داستان‏های ادبی و عامیانه و اشعار شاعران و ادیبان فارسی زبان به یک مفهوم واحد به کار رفته‏اند.

از دوره صفویه به بعد این افراد را «داش‏مشدی» و «لوطی‏های» شهر می‏نامیدند. عیاران راهنما و محافظان مردم در شهرها شدند. جوانان وافراد ورزشکار به این دسته روی خوش نشان‏داده و کم‏کم با اضافه شدن به دسته‏های این افراد و پذیرش مرام و مسلک آنان که آمیخته با مردی و پاکی و درستکاری بود، توجه مردم و مسولین شهرها و حکام را بر انگیخت. این دسته برای به دست آوردن پول و رفع نیازمندی‏ها به راهداری و محافظت از کاروانسراها و کمک به نگاهداری دکان‏ها در شهرها می‏پرداختند. این دسته‏ها گاه به علت عدم پرداخت هزینه توسط صاحبان کاروان یا کاروان‏سرا یا مغازه‏ها به گونه‏ای تلافی می‏کردند به آنان ضرر می‏زدند. به‏خاطر همین عیاران را گاهی دزدان نیز می‏نامیدند. بنا به گفته مسعودی: در فارس«توابان» که دزدان پیری هستند پس از آن که باز نشسته می‏شده‏اند به لباس « پاسبانان» در می‏آیند. این‏ها وقتی جنایتی و جرمی صورت می‏گیرد، می‏دانند چه کسی آن را انجام داده‏است و مجرم را نشان می‏دهند، گاهی نیز اتفاق می‏افتد که با دزدان در ثمره ایشان شریک شوند.

مسعودی باز می‏گوید: عیاران جمعی از گردن کلفتان و خانه به دوشان بودند که سلاح آنان چوب وچماق بود و از دکانداران برای محافظت دکان‏هایشان پول می‏گرفتند، محله را پاسبانی می‏کردند و باج گیران محل را زیر نظارت خود داشتند. سازمان طراران و عیاران  بدعتی افسانه‏ای نبود بلکه منعکس کننده‏ی عناصری از قلب تاریخ بود. مردم ایران در برابر گروه متخاصمان و مهاجمان به وطن دنبال مسلک و مرامی می‏گشتند که همه جنبه‏های وطن‎پرستی آنان را در برداشته باشد. رسم عیاری می‏توانست به آرزوهای آنان تحقق بخشد. در مقابل نارضایتی عمومی در شهرهای ایران دسته‏هایی پدید آمد که بعدا در تاریخ به نام عیاران خوانده شدند و به حمایت از افراد هم گروه و مردم پایین دست در برابر حکام زورگو اقدام می‏کردند. صحبت حکام ظلمت شب یلداست/ نور ز خورشید جوی بو که بر آید.

هر ۱۰ عیار یک سرپرست داشت که «عریف» نامیده‎می‎شد. و هر۱۰ عریف یک« نقیب» و هر ۱۰ نقیب یک « قائد»  و هر ۱۰ قائد یک « امیر» داشت. می‏گویند این افراد پارچه‏ای سرخ یا زردرنگ بر تن داشتند و کمندی در دست. عیاران بعدها با تصوف اسلامی در آمیخته و به شکل « فتوت»  در آمدند. انجمن‏های فتوت به وسیله مردان جوانی که هنوز ازدواج نکرده بودند تشکیل شد این جوانان شاید به سبب آن که کار نداشتند و یا نیمه‏کاری داشتند که کفایت معاششان را نمی‏کرد و شاید هم به خاطر دست‏مایه کافی نیاندوخته بودند ازدواج نکرده بودند. از این رو ناچار به دنبال همنشین و رفیق مرد می‏گشتند. و همین بود که در این انجمن‏ها و محفل ها به گرد هم جمع شدند. این اعضا که از اغلب از طبقات پایین دست و متوسط بودند و اهل دانش وعلم نبودند اما روحیه همکاری بین آن‏ها بالا بود و به واسطه الفت و محبت و صداقتی که بین آن‏ها شکل می‏گرفت این گروه  به هم می‏پیوستند. بنای کار این گروه‏ها بر جوانمردی بود. در شب روی و شب گردی و گریز از بامی به بام دیگر شناخته شده بودند. گفتم که بر خیالش راه نظر ببندم / گفتا که شب‏رو است و از راه دیگر آید

تشرف به انجمن فتوت چنین بود که تازه وارد یا نوچه پیاله‏ای آب نمک می‏نوشید و تنبان خاصی به پا می‏کرد که به آن سراویل یا تنبان فتوت می‏گفتند. یکی دیگراز صفات خوب و مردانۀ عیاران و جوانمردان آ ن بوده‏است که، هرگاه یکی از ایشان به کدام عملی دست می‏زد؛ و پس از آ ن شخص بیگناهی به آن کار متهم می‎شد، آن عیار و جوانمرد مجبور و مکلف بود، تا خود را به خطر افگنده و مسؤولیت آن عمل را به دوش بگیرد و شخص بیگناه را از شکنجه و آ زار نجات دهد و به گفتۀ (سمک عیار) که گفت: در جوانمردی روا نیست که قومی در بلا رها کنیم/ و خود بیرون رویم؛ /چون ایشان برای ما جان فدا کرده‏اند،/ تا جان داریم با ایشان خواهیم بود.

تا حدی مشابه انجمن‏های فتوت محافل«شاطران» بود. شاطر طیف معنایی بسیار گستردهای دارد و معنای عمومی آن آدم چابک و زیرک و بی‏بند و بار و نیرنگ‏انداز بود. شاطر به کمان دارانی که عضو انجمن‏های شکار و نخجیر بودند اطلاق می‏شد. در حالی که سلاح فتوتیان کارد، خنجر، گرز و یا چماق بود. شاطر در انداختن کمان گروهی تخصص داشتند و در شکار پرندگان چیره دست بودند. این باشگاه‏های شکار که مرکز تجمع رزمجویان شریر و بدکاره بود پیوسته از سوی علما به خاطر مفسده جویانی که خود را در صف شاطران جا زده بودند، طرد ولعن می‏شدند. اینان سازمانی از کارگزاران تن‏لش و مجرم بودند که در نواحی و محلات فقیرنشن و بد نام زندگی می‏کردند. این افراد معمولا به مزدوری امیران در می‏آمدند. و چماق‏داران آنان را تشکیل می‏دادند. بیکارگان و ولگردان شهری، فقیرانی که در خدمت امیران بودند و با اعانه‏های مساجد زندگی می‏کردند. اینان گدایان تنومندی بودند. وقتی که می‏خواستند زنده بمانند می‏بایست به هر بامبولی دست بزنند. گدایان برای تغییر چهره خویش بیسار می‏دانستند. استعمال داروهای مخدر- تریاک و حشیش-  برای همه قدغن شد. که در این گروه‏ها رواج داشت چرا که آن قدر ارزان بود که یک درم نقره حشیش به اندازه یک دینار طلا شراب به آنان لذت دهد. محله‏های فقیرنشین بهترین‏جا برای خرید حشیش بود. با حشیش مست وبی‏خود شدن خیلی ارزان‏تر از شراب بود. امیر زادگان و بازرگانان توانگر به باده‏گشایی مشغول‎اند.

چه شودگر من و تو، چند قدح باده خوریم /  باده از خون رزان است، نه از خون شماست
من و انکار شراب این چه حکابت باشد / غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

در اسلام با آن که شراب حرام بود ولی این حرمت را بیشتر کسانی که ایمان قوی نداشتند  نگاه نمی‏داشتند. عده‏ای استدلال می‏کردند که در قران فقط نوشیدنی شرابی که از انگور درست شده باشد حرام است لذا مانعی ندارد اگر شراب مسکری از انجیر یا خرما گرفته شده باشند بنوشد ابونواس شاعر عرب دربار خلفای عباسی یکی از بزرگترین شاعران شراب وپسران زیبا بود و نوع ادبی خاصی را پدید آورد که به آن خمریات می‏گفتند. ساغر می را جز با دوستی نیکو منوش/ دوستی که خون نیاکانی شریف در رگ‏هایش جاری است/ زیرا می همچون نسیم است اگر بر گلزار وزد بوی خوش گیرد/ و اگر به جای گند ناک گذرد بوی بد آورد.

طبقه خاصه به سبب داشتن ثروت و مال فراوان و موقعیت اجتماعی و سیاسی از کلیه امتیازان برخوردار بوده و در آسایش و رفاه کامل بسر می‏بردند، درصورتی که طبقه عامه خصوصا کشاورزان و صنعتگران که اکثریت را تشکیل می‏داند بر اثر انواع مصائب از جمله آفات، زلزله‏ها، امراض گوناگون از قبیل وبا طاعون و آبله و جنگ‏های پی‏درپی و قحطی و خشک‎سالی غالبا در عسرت و پریشانی بسر می‏برده‏اند، طبعا از چنینن اجتماعی انتظار عدم وجود فساد و یا بی‏کاری و بی‏عاری نمی‏توان داشت. به همن جهت برخی ازمردم برای امرار معاش ناگزیراز طریق طفیلی‏گری، راهزنی، شعبده‏بازی و گدایی به زندگی خو ادامه می‏داده‏اند. مقدسی درباره کسانی که در شیراز دست تکدی به سوی مردم دراز می‏کرده‏اند این‏طور می‏نویسد: در مساجد از بس فریاد گدایان بلنداست صدای خطیب را نمی‏توان شنید. همچنین از روایت قلقشندی در خصوص جلوگیری محتسبان از گدایان دوره‏گرد و نیز روایت ابن‏کثیر در باب فرمان عضد الدوله دایر به منع تکدی می‏توان دانست که تا چه حد افراد این قشر زیاد بوده‏اند و تضاد طبقاتی جامعه تا چه اندازه بوده‏است. بزرگان«صوفیه» ابتدا داوطلبان آیین فتوت را در صورتی‏که شرایط اولیه در آن‏ها جمع بود، در جرگة جوانمردان می‌پذیرفتند و خرقه‌ای به نام « خرقه‌التصوف» به آن‏ها می‌پوشانیدند و بعد اگر استعداد بیش‏تری در هر یک از آن‏ها می‌یافتند به‏سوی عرفان ارشادش می‌کردند. گروهی از مشایخ تصوف ایران از جمله ابوحامداحمدبن‌‏خضرویة ‌بلخی متوفی در۲۴۰ قمری، ابوحفض‌عمربن‌سلمة حدادِ نیشابوری، متوفی در ۲۶۴ قمری و ابوالحسن بن‌احمدبن‌سهل صوفیِ پوشنگی درگذشته به سالِ ۳۸۴ قمری، نخست از جوانمردان بوده‌اند.

هر یک از جوانمردان دارای پیر و مرشدی نیز بودند. داشتن پیر به قدری اهمیت داشته که وقتی جوانمردان می‌خواسته‌اند شدیدا به کسی توهین کنند وی را بی‌پیر می‌خواندند. طالب جوانمردی در حالی‎که شالی بر روی شانه داشته چهل روز پیر خود را خدمت می‌کرده‏است و اگر خدمت چهل روزة او مورد قبول واقع می‌شد، طی تشریفات خاصی شالی را که به شانه‌اش آویخته بود به کمرش می‌بستند و با این ترتیب برای کسب استقلال وطن و خدمت به خلق، کمر بسته می‌شد. فردوسی طوسی در مورد کمر بستن و کمربسته شدن در داستان‌های زال و رودابه و آوردن گیو، کی‌خسرو را به ایران، می‌سراید عیاران فرماندهان خود را به نام « سرهنگ»  می‌نامیدند.

در ایران قرن ششم هجری قمری در داستان « سمک‏عیار» که به صورت نثر است به  عیاری پرداخته می‏شود. در داستان سمک‏عیار خورشید شاه فرزند مرزبانشاه، سلطان شهر حلب دلباخته دختر فعفور شاه، شاه چین می‏شود. خورشیدشاه برای یافتن معشوقه‏اش که مه‏پری نام دارد به سرزمین ماچین می‏رود و در آن‏جا درگیر جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچین می‎گردد، اما در همه‎جا یاری و کمک مرد عیاری که نام او سمک است. او را از بدبختی‎ها و بندی و اسیری‎ها نجات می‎دهد و پیروزمندانه برمی‎گرداند. سمک که خود از میان توده‏های مردم برخاسته‎است، مردی‎است مردمدار که آنچه بگوید، انجام می‏دهد و با یاران خویش خوش قول، راستکار و وفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فریبی و دروغ گویی بیزار است. از نگاه سمک، مرد عیارپیشه باید که عیاری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عیار باید در جنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته‏گوی باشد و حاضر جواب. سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و دیده نادیده نکند و عیب کسان نگوید و زبان نگاه دارد و کم گوید. درحقیقت می‎توان گفت که این داستان دربارهً کار روایی‏های، سمک‏عیار و جوانمردان و عیاران دیگر، مانند: شغال پیل‎زور، روزافزون، گلمبوی گلرخ، هرمزکیل، شاهک، سرخرود، آتشک، سرخ کافر، فرخ روز و صدها زن و مرد عیار پیشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده، روان و زیبای ادبی نوشته شده. دراین داستان می بینیم که سمک عیار مردی‏است میانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد، مگر تمام سجایا و منش‏های نیک انسانی همچون شجاعت، مروت، مهمان‏نوازی، مردم دوستی، زینهارداری، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نیروی تدبیر، عقل و خرد خویش، حل می‏کند.

۳- آیین عیاری در شعر شاعران ایرانی

دیوان اشعار شاعران کلاسیک ادب فارسی را که بررسی کنیم، آیین عیاری در اشعار شاعران بازتاب یافته و این کلمه را به معنای گوناگون به کاربرده‎اند. دو مفهوم متضاد عیار یکی به معنای سارق و دیگری به معنای جوانمرد در لغت‏نامه‏ها و فرهنگ‏ها آمده‏است، از قرن دوم قمری گزارشات عدیده‌ای از وجود گروه‌هایی با نام عیار از گوشه گوشه‏ی ایران در تاریخ ایران ضبط است. از ایشان با نام جوانمرد و فتیان نیز نام رفته‏است. این گروه‌ها در تمام شهرهای ایران با آداب و رسوم و تشکیلات خاص خود وجود داشتند و در هنگامه‌ها و غوغاها و امورجنگی و سیاست و اوضاع اجتماعی و حوادث تاریخی موثر بوده‌اند. در جریان منازعات سیاسی و جنگ‌های بین امین و مامون پسران هارون‌الرشید هنگامی که طاهر ذوالیمینین بغداد را محاصره می‌کند، پنج‌هزار تن از عیاران بغداد به حمایت از امین برمی‌خیزند. آنها در حالی که زنگ‌ها و صدف‌هایی در گردن داشتند به جنگ سپاهیان مامون می‌شتافتند. عیاران مبادی خاص مسلکی داشتند. از صفات ایشان: اول خرد، دوم راستی و سوم مردم‏داری بود. آیین‏عیاری ریشه در فرهنگ کهن اقوام ایرانی دارد. سالوک جوانمردان مزدکی بودند که عقیده داشتند به هر جا بروند دارایی توانگران را به زور بگیرندو میان بینوایان پخش نمایند. جمع آن سالوکان است. این واژه از فارسی به عربی رفته معرب شده صعلوک گشته و محرف شده در نهایت به سالک تبدیل گشته‏است. بزرگان صوفیه، تصوف و جوانمردی را با هم ترویج می‌کردند. چنانکه مولف قابوسنامه، جوانمردی و تصوف را در یک باب مورد بررسی قرار داده‏است. فتوت‌نامه‌هایی منثور آن از: نجم‌الدین زرکوب، شیخ‌علاالدولة سمنانی، امیرسیدعلی همدانی، ملاحسین کاشفی، کمال‌الدین عبدالرزاق. و فتوت‌نامه‌های منظوم فارسی از: فریدالدین عطار و ناصر سیواسی، به‏صورت کتاب وجود دارد.

۳-۱-  مثال های از  که شاعران ایرانی از آیین عیاری استفاده کرده‏اند:

عیار در شعر شاعران به‎معنای زیبایی، خوبرویی، شجاع، دزد و طرارجلد و هوشیار، شیرمردی، مشهور و معروف، جوانمرد، چالاک، مرد، مفتون و شیدا، با مکر و حیله، پردل، تندرو، ناداشت و بی‏همه چیز، شبرو و شبگرد، شب زنده‎دار، جانباز و فدایی، از رنگی به رنگی درآمدن و شعبده باز به‎کار رفته است.

رودکی: کس فرستاد به سراندر عیار مرا / که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

فردوسی: همان نیزشاهوی عیار روی/که مهتر پسر بود و سالار اوی

منوچهری: دست درهم‏زده چون یاران در یاران/ پیچ در پیچ، چنان زلفک عیاران // با رخت ای دلبر عیار یار/ نیست مرا نیز به گل کار کار

خاقانی: سوی زلفش رفتم و دیدم که در بند دل است / جزمن شبرو که داند مکر آن عیار را //  خون‏ریزی و نندیشی عیار چنین خوشتر/ دل دزدی و نگریزی، طرار چنین خوشتر// عیار دلی دارم بر تیغ نهاده سر// کز هیچ سر تیغی عیار نیندیشد

قطران تبریزی: همیشه ترسد از او خصم ملک و دشمن و دین// چنانکه مردم غماز ترسد از عیار

قخرالدین اسعد گرگانی: جهان آسوده گشت از دزد و طرار / زکرد و لور و از ره گیر و عیار

ناصر خسرو: گرچه طراری و عیار جهان از تو/ عالم الغیب کجا خواهد طراری // گرهمی این به عقل خویش کند/ هوشیارانند و جلد و عیار // بیچاره شود به دستان مستان در/  هوشیار اگرچه هست عیاری // ور همی این به عقل خویش کنند/ هوشیارند و جلد و عیارند

سوزنی: مگر آن یخ و آن میوه سکزیان خوردند / که همچو ایشان من شیر مرد و عیارم// کردم دل خویش ای بت عیار ز عشقت / چون رودکی اندر غم عیار شکسته // یک سر و ده شاخ چون گوزن برآرد/ هرچه در این شهر شهره باشد و عیار

نظامی: دود ری شد چو کوی طراران / چاربندی چو بند عیاران // چو عیاران سرمست از سر مهر/ بپای شه درافتاد آن پریچهر // ای یار شگرف در همه کار/ عیاره و عاشق تو عیار// عیار که بفشرد گلو را / خود را کشد آنگهی عدو را

عراقی: تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی/ در کوی جوانمردان هشیار نخواهم شد

عطار: بر سر کوی  نفس در غم تو/ رهزن خویش گشته عیاران // مردانه به کوی یار در شو/ از  خنجر  هر عیار مندیش // سرفداکردن و چون عیاران / جان به کف بر در جانان رفتن // می‏سزد در شهر اگر مستی کند/ هر که او خود بد دل و عیار شد

مسعود سعد سلمان: محبوس چرا شدم، نمیدانم / دانم که نه دزدم  و نه عیارم // نیست هنگام آنکه گویم من / به خطرها دلیر و عیارم

مولوی: کتاب مکر و عیاری شما را / عتاب دلبر عیار ما را // ای یار شگرف در همه کار/ عیاری و عاشق و ستمکار // به جان جملهً مستان که مستم / بگیر ای دلبر عیار دستم// هرچند که عیاری  پرحیله و طراری / این محنت و بیماری برمن مپسند ای یار // فغانی ماه شبگرد تو شب از عین عیاری/ گذر در چشم بی‏خواب و دل بیدار می‏آرد

سعدی:  اگر زمین تو بوسد که خاگ پای تو ام/ مباش غره که بازیت میدهد عیار// هرگه که برمن آن بت عیار بگذرد / صد کاروان ز عالم اسرار بگذرد // عشق را عقل نمی‏خواست که  بیند لیکن / هیچ عیار نباشد که به زندان  نرود // اگر آن یار شهر آشوب وقتی حال ما پرسد/ بگو خوابش نمی‏گیرد به شب از دست عیاران // سعدی سر سودای تو دارد نه سرجان/ هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن // دل عیار به بردی ناگهان از دست من / دزد در شب ره زند تو روز روشن می‏بری // مرا در سپاهان یکی یار بود / که جنگآور و شوخ و عیار بود

۳-۲  دو غزل عالی از عیاری در شعر حافظ:

الف-  آن کیست کز روی کرم با من وفا داری کند/ بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند //  اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی/ وان‏گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند // دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از و / نومید نتوان بود ازو باشد که دلداری کند // گفتم گره نگشوده‏ام زان طره تا من بوده‏ام // گفتا منش فرموده‏ام تا با تو طراری کند // پشمینه‏پوش تندخو کز عشق نشنیدست بو // از مستی‏اش رمزی بگو تا ترک هوشیاری کند // چون من گدای بی نشان مشکل بود یاری چنان/ سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند // زان طره پر پیچ وخم سهل است اگر بینم ستم / از بندو زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند // شد لشکر غم بی عدد از بخت می‎خواهم مدد / تا فخرالدین عبدالصمد باشد که غم خواری کند // با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او / کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

ب-  نقدها را بـُوَد آیـا کـه عیاری گیـرنـد/ تـا همه صـومـعـه‌داران پی کاری گیرند // مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طـرّه‌ی یاری گیرند // خوش گرفتند حریفان سر زلف سـاقی / گر فلکـشـان بگذارد کـه قراری گیرند // قوّت بازوی پرهـیـز بـه خـوبان مفروش / که در این خیل حصاری به سواری گیرند // یارب این بچّه‌ی تُرکان چه دلیرند به خون / که به تیر مژه هر لحظه شکاری گـیرند // رقص بر شعر تر و ناله‌ی نی خوش باشـد / خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیـرند // حافظ ابنای زمان را غـم مسکینان نیست / زین میان گر بتوان بـه کـه کناری گیرند

۴- عیاری در شعر حافظ:

کدام آهن دلکش آموخت این آیین عیاری / کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

در شعر حافظ شیراز مانند نوشته‏های سمک عیار از اصطلاحات عیاری استفاده بسیار می‏شود «جهان این همه نیست» و «حکم انداز» به معنی کسی که تیر را همیشه به هدف می‌زند و «شادی خوردن» که از آداب و رسوم عیاران است. وقتی که نام و آوازه یکی از مسئولین این فرقه انتشار می‏بابد، جوانان یا عیاران دیگر در غیبت یا در حضور با مراسم خاص «شادی او می‌خورند» و بپابرخیزند و جام می را تا به بالای سر خود می‏برند و سپس یک‌باره می‏نوشند. کسی که این مراسم را انجام داده‏است از آن پس خود را در خدمت عیار می‌گذارد و از هیچ گونه فداکاری و جانبازی در اجرای فرمان او دریغ نمی‌کند: بر جهان تکیه مکن ور قدحی می‎داری/ شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان یا در مثال دیگر نعز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست/ شادی روی کسی خور که صفائی دارد. در نظر اول عبارت «شادی خوردن» هیچ مفهومی را جز آنچه به اصطلاح امروزی «به سلامتی کسی شراب خوردن» گفته می‏شود به ذهن نمی‌آورد. اما نکته لطیف دیگری در این اصطلاح هست که از روی قرائن دیگری می‌توان دریافتکه عبارت «شادی خوردن» در شعر حافظ علاوه بر معنی صریح این ابهام را نیز در برداشته باشد یعنی درشعر «شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان» معنی ثانوی که مراد شاعر بوده این باشد که تنها ارادت و سر سپردگی و خدمت «زهره جبینان و نازک بدنان» را بپذیر.

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت/ می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم. معنی عادی و متبادر به ذهن در عبارت «کاسه گرفتن» معادل «می‌گساری» یا «شراب در جام حریفان ریختن است» که البته کار ساقی است. اما اصطلاح «کاسه گرفتن» در این مورد بسیار رایج و معروف نیست. از این عبارت چنین مستفاد می‌شود که «کاسه گرفتن» نشانه توقیر و احترام یا محبت و صمیمیت بوده‏است یعنی ساقی به صوت غزل حافظ رسم «کاسه گرفتن» را به نشانه تعظیم و احترام یا دوستی و صمیمیت انجام داده است.

در چین طره تو دل بی‌ حفاظ من / هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد. درباره کلمه «بی‌حفاظ» است. برای فارسی زبانان امروز این کلمه معنی مبهمی دارد، شاید از آن مفهوم «بی‌عفت» یا «بی‌بندو بار» یا چیزی از این قبیل به ذهن ایشان بگذرد. اما اصطلاح بی‌حفاظ را در آثار نویسندگان معاصر حافظ یا نزدیک به زمان حافظ خیانت کرده و خلاف وفاداری نشان‏داده‏است.

عیاران گروهی بودند که معتقدند هر چه پیش آید خوش آید و اندیشه خوش باشی داشتند و افرادی چالاک و طرار و جیب زن بودند این افراد رند در شعر حافظ نیز در معنای آیین وارستگان و طریقه هر چه پیش آید خوشایند است و چلاکی وادی طریقت خوشباشی‏است آمده: گرچه در بازار دهر ازخوشدلی جز نام نیست/ شیوة رندی و خوشباشیِ عیاران خوش است. و از این دست نکته‏ها و آیین عیاری در شعر حافظ بسیار است:

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی/ آنچه در مذهبِ اربابِ فتوت نَبُوَد
خیال زلفِ توپختن نه‌کار خامان است/که زیرسلسله رفتن طریق عیاریست
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب / به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار / تاج کابوس ربود و کمر کیخسرو

۵- آیین رازورانه مهر

مهر تو عکسی بر ما نیفکند/ آیینه رویا آه از دلت آه.

آیین عیاری هرچند با زندگی اجتماعی ایرانیان در قرن‏های متمادی پس از ورود اسلام ادر ایران رتباط مستقیم دارد، اما با فرهنگ کهن ایرانی و به خصوص فرهنگ زیرزمینی ایرانیان پیش از اسلام  ارتباط دارد. آیین مهر که مرتبط با خدای خورشید، پیمان، عدالت، مهر و دوستی دارد به باور همگان پیشینه‏ای کهن‏تر از آیین زرتشتی در ایران دارد و در اوایل حضور نهضت خداپرستی زرتشتی این آیین تبدیل به آیین ناپسند و زیرزمینی شد تا مدت‏ها بعد مهر به صورت ایزدی درخدمت اهورامزدا قرار گرفت و گوشه‏ای از  این آیین به یشت‏های زردتشت اقزدوده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمین‎های امپراطوری رم رفت و در سده‌های دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. پس از پذیرش  مسیحیت در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیراتی بر دین مسیحیت بر جای گذاشت.

این آیین بر آیین زرتشتی ایرانیان نیز تاثیر زیادی گذاشت و رسوم مهرپرستی به در لوای آیین زرتشتی در ایران اجرا می‏شد. یکی از مسایل اصلی این آیین مراحل هفت‌گانه سیر و سلوک است: «کلاغ»، مقام خدمتگزاران است. «عروس یا همسر»، کنایه از ازدواج عرفانی با مهراست. «سرباز»، در این مرحله فرد جزو رزمندگان است. «مشیر»، مقام مقرٌبان است فرمانداران از این گام انتخاب می‏شدند. «پارسا»، مقام آزادگی و دلیری است انتخاب استانداران از این گام صورت می‏گرفت. «پیک خورشید یا مهر پیما»، مقام اطمینان است، فرمانروای کل و اعضای مجلس مهستان را از این گام برمی‏گزیدند. «پدر یا پیر»، استاد مقدس و نماینده‌ی مهر بر روی زمین است، تنها زرتشت، کیخسرو کیانی و جمشید پیشدادی به این مقام رسیده‎اند. بیا ساقی آن می که عکسش ز جام / بـه کیخسرو و جـم فرستد پـیـام/ بده تا بگویم به آواز نی/ کـه جمشید کی بود و کاووس کی

مهرپرستی آیینی مردگرا بود، آن که می‏خواست به سلک مهریان درآید باید از آزمایش‏های بسیاری سربلند بیرون می‏آمد. نوچه را ابتدا به مهیار می‏سپاردند و او مطالبی را به نو آموز آموزش می‏داد. نوآموز ابتدا باید قسم میخورد که اسرار را بر هیچ کس فاش نکند.  به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گـفت راز پوشیدن

بعد او را خالکوبی می‏کردند (دست و پیشانی) تا به عنوان برادر و یار دیگر مهریان شناخته شود. قبل از خا لکوبی آزمایش‏های زیادی انجام می‏شد. در مقام‏های کلاغ و نامزد، ابتدا خواندن و نوشتن و سپس ارکان دین آموزش داده می‏شد. آنگاه آموزش به دو بخش می‏شد. بخش اجتماعی، آموزش اصول راستی، پیمانداری، دادگری، جوانمردی، ستیز با دروغ و ناراستی و… بخش ورزشی‎که در آن تاکید بر بدن‏سازی، مقاومت در برابر سختی‏ها، آموزش روح پهلوانی، چوگان بازی، شنا، کوه نوردی، تیراندازی و سوار کاری. در گامه‏ی جنگاور اصول نظامی تعلیم داده‏می‏شد که و با پر ریاضت‏ترین تمرینات، تمامی مهارت‏ها و فنون جنگی آموخته می‏شد.در پایان این سه دوره، آزمون بسیار دشواری گرفته‏می‏شد و به برگزیدگان یک کمربند پهن چرمی(کشتی زرتشتیان) می‏دادند که مجوز ورود آنان به اجتماع بود. گام‏های مشیر، پارسا، پیک خورشید و پیر اجباری نبودند.

پرستشگاه‌های مهرپرستان مهرابه نامیده می‌شد. که از مهر+ آبه ساخته شده‏است. آبه به معنی جای گود است. ساختمان مهرابه‏ها از یک ورودی سپس دهلیز درونی که به سه راهرو منتهی می‏شد تشکیل شده‏است. تالار روبرویی بزرگ بوده و تالار اصلی معبد بوده‏است. دو راهرویی که در سمت چپ و راست قرار داشتند تنگ‏تر بوده و سقف آن هم کوتاه‏تر است. مهراب بالای تالار اصلی قرار می‏گرفت و عبارت است از گودی اندکی در دیوارکه نقش مهر (و گاهی مجسمه او ) در حال کشتن گاو در آن دیده می‏شد دو مهربان نیز در دو سوی او دیده می‏شدند. در دو طرف تالار اصلی نیمکت‏هایی سنگی قرار می‏دادند. روشنی مهرابه از روزنه‏های کوچک سقف و یا پنجره‏های باریک تامین می‏شد، به طوری که فضای مهرابه تقریباً تاریک بود. و این برای آن بود که حالت اصلی غار حفظ شود. از دیگر رموز این آیین هفت سیاره است که در خدمت ایزدمهر و روزهای هفته‏اند و ۱۲ برج آسمانی است که اسامی ۱۲ برج (ماه) سال می‏باشند.

۶-  عیاری حافظ درآیینه رازورانه آیین مهر

بردلم گرد ستم‏هاست، خدایا مپسنـد/ کـه مکدر شود آیینه مهر آیینم

از مولفه‏های اختصاصی شعرحافظ، تلاقی آیین عیاری با آئین مهرپرستی یا میترائیسم است، که به قبل از دوران اسلامی مربوط می‌شود. از همین رو عبــاراتی نظیر «خرابات» و «مغ» و «مغبچه» اختصاصی شعر حافظند و در شعـر سایر شعرای، اینگونه یافته نمی‏شوند، مغبچه در آئین مهر، همان نوچه یا مرید است که در طریق سلوک گام گذاشته و باید از هفت وادی تحت نظرپیرمغان بگذرد تا به سلامت به مقصود برسد. و زیبا تر این که بدانیم به کاهنان و جادوگران قبایل آریایی مغ می‏گفتند. پس از مرگ زردشت تعدادی از آنان به دین او گرویدند و تعلیمات وی را گسترش داده، تفسیر نموده و به دیگران تعلیم دادند، زردشتی‏ها مغ را موبد می‏نامیدند. موبدان از طبقات مهم ایران باستان بودند. مسلمانان از خرید و فروش می اجتناب می‏کردند ولی زردشتیان و مغ‏ها میخانه‏هایی دایر داشتند که افراد میخواره به این میخانه‏ها پناه می‏بردند. این مکان‏ها به دیرمغان» در ادبیات شهرت یافته‏است و به بزرگ و رهبر «مغ‏ها» «پیرمغان» گفته می‏شود. از این رو «می‏مغانه»، «مغبچه»، «شاهد»، «ساقی» و… در ابیات شعر حافظ تجلی می‏یابد و حافظ از این‏ها مضامین و تصاویر زیبایی خلق کرده‏است.

به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید/ که سالک بی‌خبر نبود، ز راه و رسم منزل‏ها
حـافظ، جنـاب پیــر مغان، مأمن وفاست/ درس و حدیث مهر برو خوان و ز او شنو

به نظر بسیاری از پژوهشگران تلفظ درست واژه خرابات که در اشعار حافظ بسیار به کار رفته است، خُرابات است که به معنای خورآباد یا خانه خورشید است و این نامی است که برای پرستشگاه‏های میترائی به‏کار می‏رفته است. حافظ در غزل زیر به دو اصطلاح ویژه آئین مهر یعنی رقم مهر و پیک جهان پیما اشاره می‏کند و ذکر معجز عیسوی نیز، در این غزل شایان توجه است.

یادباد آن که نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود// یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‎کُشت/ معجز عیسویت در لب شکّرخا بود // یادباد آن که صبوحی زده در مجلس اُنس / جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود // یادباد آن که رُخَت شمع طرب می افروخت / وین دل سوخته، پروانه نا پروا بود // یادباد آن که در آن بزمگه خُلق و ادب / آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود // یادباد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی/ در میان من و لعل تو حکایت ها بود // یادباد آن که نگارم چو کمر بربستی / در رکابش مَه نو  پیک جهان پیما بود // یادباد آن که خُرابات نشین بودم و مست / وانچه در مسجدم امروز کم است، آنجابود // یادباد آن که به اصلاح شما می‏شد راست / نظم هر گوهر ناسُفته که حافظ را بود//

با نگاه ساده به مشخصات این آیین و اجتماعات عیاران و فتوتیان و… پی به ارتباط تنگاتنگ مهرابه‏ها و دیرها و گوشه‏نشینی مساجد و خرابات خواهیم برد و عملا در این زمان ممکن است به نوعی بازگشت فرهنگی به ایران قدیم نیز شکل گرفته است. این برای حافظ که با آیین مهری به صورت مستقیم آشنا بوده‏است کار سختی نیست: بـه بـاغ تازه کن آییـن دین زردشتـی/ کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

بنده‏ی پیر خراباتم که لطفش دائم است / ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست
منم که گوشه میخانه خانقاه من است/ دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
مشکل خویش برپیرمغان بردم دوش/ کو  به تائید  نظر حل معما  می‏کرد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند/ پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
تازمیخانه ومی نام ونشان خواهدبود/ سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
چل سال بیش رفت که من لاف می‏زنم/ کزچاکران پیرمغان کمترین منم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد/ گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‏ایم
زاه ایمن مشو از بازی غیرت زنهار / که ره ازصومعه تا دیر مغان این همه نیست
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم / حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
در خرابات مغان نور خدا می‏بینم / این عجب بین که چه نوری زکجا می‏بینم
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان / زین  فتنه‏ها  که دامن آخر زمان گرفت
زکوی مغان رخ  مگردان که  آن‏جا / فروشند مفتاح مشکل گشایی
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود / که  بخشش ازلش  در می مغان انداخت
در خانقه  نگنجد اسرار عشقبازی/ جام می‏مغانه هم  با مغان توان زد
شراب خانگیم بس می‏مغانه بیار/ حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش/ خاکروب در میخانه کنم  مژگان  را
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش/ گفت  بیدار شو ای رهرو خواب آلوده

آری این‏گونه است که حافظ شیراز به رندی می‏سراید:

از آن به دیر مغانم عزیز می‏دارند/ که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلی/ حالیا بنگر که چون با خلق صنعت می‌کنم


منابع:

۱- سایت‎های اینترنتی آنلاین اشعار حافظ بر اساس نسخه قزوینی و غنی.
۲- درج (ویرایش سوم)، لوح فشرده مجموعه اشعار شاعران ایرانی.

۳- ادبیات عامیانه‏ی ایران (مجموعه مقالات درباره‏ی افسانه ها و آداب و رسوم مردم ایران)، دکتر محمد جعفر محجوب، چشمه‌، ۱۳۸۲٫

۴- تحلیلی از هزار و یک شب، رابرت ایروین، ترجمه فریدون بدره‎ای، نشر فرزان، ۱۳۸۳٫

۵- دین مهر در جهان باستان (مجموعه گزارش‏های دومین کنگره بین‏المللی مهر شناسی)، ترجمه مرتضی ثاقب فر، توس، ۱۳۸۵٫

۶- دین‏های‏ایران باستان، هنریک‏ساموئل‏نیبرگ، ترجمه سیف‏الدین نجم‏آبادی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۱۳۸۳٫

۷- سبک شناسی (سه جلد)، ملک الشعرای بهار، سپهر، ۱۳۷۳٫

۸- لوح فشرده الکترونیکی، لغت‏نامه دهخدا. دانشگاه تهران.

۹- فرهنگ فارسی، محمد معین، امیرکبیر، ۱۳۸۴
.

(این مقاله در روزنامه اطلاعات روزپنجشنبه مورخه ۱۲/۱۲/۱۳۸۹ چاپ شده است. اما بنده از وبلاگ شخصی استاد رضا طاهری عینا و بدون دخل و تصرف نقل نموده ام.میرحسین دلدار بناب)

  • میر حسین دلدار بناب
۲۷
اسفند

ورزش باستانی  (دانش پهلوانی)رادی و راستی
 /برخیز و برو به زورخانه/ آنجا که سخن ز میل و سنگ است /آوازه‌ی نای و زنگ تنبور/ کباده و تخته و شلنگ است /بازار متاع کشتی آنجاست /جنسش همه حرف قوس و لنگ است /آن یک به دلاوری چو شیر است /این یک به شناوری نهنگ است /گردیدن ببر گرد پیل است /غریدن شیر با پلنگ است /دربند زبان ز نظم(سرباز) /طبال بزن که وقت جنگ است /

درآمد: عرفان ایرانی پس از دوران اساطیر واردعصر پهلوانی می شود. عصر برآمدن مردمان بر زمین و شکل گرفتن بنیادهای یکجا نشینی و تمدن. عصر نبرد برای به سامان رسیدن و سکونت در دهکده ها و شهرها و شکل گرفتن مردمان در کشورها و جداشدن تدریجی از طبیعت. عصر داستان  پهلوانی های انسان برای چیرگی برطبیعت وحیوان و دیگر انسان ها. باز ایستادن از کوچ و در پی آن کشف آتش و آهن و خانه سازی و رشد هنر و خط و ... عصری که هنوز انسان آزاد است و برای پاسداری از این آزادگی برخاسته است. ***  پیدا شدن سفال نگاره های پهلوان باستانی ایران در هلیل رود که در نبرد با شیر و مار نشان داده شده است، تاریخ پهلوانی در ایران را به بیش از شش هزار سال می رساند.این پهلوان از گیل گمش میان دو رود کهن سال تر است. در یشت ها و بویژه یشت نهم و دوازدهم و سیزدهم و نوزدهم که در زمان هخامنشیان و اشکانیان نوشته شده، از پهلوانان ایران یاد شده است. کتاب یادگار زریر، داستان های دوره ساسانی چون بهرام چوبین، کارنامه اردشیر بابکان، سکسیکین، پیکار، مزدک نامه، التاج، دینکرد، بندهشن، اردای ویراف نامه، مینوی خرد و آیین نامه ها نیز داستان های  پهلوانان ایرانی در آن روزگار را باز می گویند.  پهلوان و پهلوانی در ایران از قاف می آغازد و از همانجا با عرفان پیوند می خورد. کوه و حیوان و انسانی که در این داستان های پهلوانی می آیند، همه در تاریخ عرفان حضوری چشمگیر دارند.  پهلوانان شاهنامه فرهنگی با خود دارند و آن را نمایش می دهند که ریشه در کهن ترین آیین های عرفانی دارد. آنان در دستگاه دولت، نقش میانجی و پاسدار حقوق مردم را دارند. دستگاه پهلوانی آمده است تا آن آیین و اندیشه کهن را در برابر اتحاد شاه و دین نگه دارد.( رستم در برابر زرتشت و اسفندیار و گشتاسب) به همین سبب چون از پای در می‌آید، گشتاسب و زرتشت قدرت می گیرندو شاهی و دین به یکدیگر اندر می شوند.     پهلوانان از نسل جمشیدند. حمشید همان جم، نخستین انسان روییده از گیاه، همان خدا و همان سیمرغ است. در این بینش، انسان و گیاه و مرغ و خدا، یکی است. درهم و با هم است. پهلوانان بزرگ از سیستان برخاسته اند و عیاران عارف ایران نیز سیستانی اند. پهلوان مرز و نژاد و برتری نمی شناسد و از همین رو بزرگ ترین پهلوان ایرانی، رستم، چنین نسب دارد: از ازدواج جمشید با دختر کورنگ زابلی، تور و از او شیدسب، تورگ، ثم، اثرت، گرشاسب، نریمان، سام و از سام، زال زاده می شود تا بنیاد پهلوانی را در این بسرزمین بگذارد.  زال بنیان گذار دانش، حکمت و دبستان پهلوانی است. زایش و پرورش وی در هاله ای از رازهای عرفانی نهان است. عشق، خرد و فضیلتی عرفانی، همواره با اوست. نیمی خدا و نیمی انسان است. هنگام زاده شدن ، سپید موی است و این نشان خردمندی او و سروش که خدای زایمان روشنی و نور و سحرگاهان و شادمانی و عشق است، پیام آور تولد اوست. زال، آن نیمه نورانی و رخشان و خردمند درون هر انسانی است. او نیز مانند بسیاری از قهرمانان عرفانی به کوه انداخته می شود و سیمرغ که آشیان بر البرز دارد او را پرورش می دهد. او فرزند سیمرغ است. سیمرغ خداست و او شیره ی جان خدا را می نوشد و خدا و آدمی در هم می شوند. این است ارج و مقام آدمی در عرفان ایرانی. این است آیین و دین مولانا و حافظ و عطار و .... زال در تمام دوران پهلوانی شاهنامه با ماست. پیری زال، زوال قدرت پهلوانان و برتخت نشستن دولتی دینی و پایان حماسه است. * تویی پهلوان  ِکیان جهان     نهان ، آشکار، و آشکارت ، نهان گزین کیانی و پشت سپاه     نگهدارایران  و لشگر پناه مرا شاد کردی بدیدارخویش    بدین پرهنر،  جان ِ بیدار خویش زهربد ، تو بر پیش  ایران ، ســپــر همیشه ،  چو  سیمـرغ  گــستـرده  پــر   پهلوان جهان حماسی­ ایران باستان،پهلوان عارف است. عارف پهلوان است. شاه- پهلوان است. شاه و عارف و پهلوان یک می شود. کیخسرو،زال، رستم، شاه و پهلوان و عارف ا ند. دادگر و بخشنده و پیماندارند. پهلوانان افسانه های ایرانی چونان حمزه و سمک عیار، زیرک و رند و عارف ند. بر آنم که آیین و منش پهلوانی، اخلاق و فرهنگ آن به آیین مهر بسیار نزدیک بوده است. تنها بخش هایی از مهر یشت را می خوانیم و خود آن را با آیین ها و مراسم وپهلوانی و فتوت نامه ها بسنجید: مهر دشمن دروغ است. از کلام راستین آگاه است.  نخستین ایزدی است که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب، در بالای کوه هرا بر آید. او حامی پیمان است. بهترین دارو جهانیان است. او زورمندی بی خواب است که به پاسبانی مردم می‌پردازد. باشد که او برای یاری ما آید. باشد که او برای گشایش کار ما آید. باشد که او برای دستگیری ما آید. باشد که او برای دلسوزی ما آید. مهر در میان موجودات تواناترین است. خوش اندام، بلندبالا و نیرومند است. قوی ترین خدایان،نیرومندترین خدایان،چالاک ترین خدایان، تیزبین ترین خدایان و پیروزمندترین خدایان است. اینجاست که مهر و پهلوان یکی می‌شود. *** پهلوانان به هنگام وارد شدن به زورخانه، نوشابه ای می نوشیدند به نام زور و نام زورخانه از آنجا آمده است.  زور فشرده گیاه هوم بوده که در دوران باستان به آتشکده‌ها می‌بردند و در ایران متداول بوده است که در مهریشت و تیر یشت،از آن بسیار یاد شده است. این نوشابه به نام هوم نیز خوانده شده و یک یشت ویژه‌ی اوست. نوشابه‌ای مقدس و شادی آفرین و نیرو بخش. (آن ستاره­ی تشتر را، تشتر ستاره­ی رایومند فره­مند را می­ستاییم، با هَوم آمیخته به شیر با بَرسَم، با زبان خرد و «منثرَه»، با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن رسا.) برای پرورش بدن در آن روزگار بیشتر واژگانی چون نیرو و ورزیدن به کار برده می شد و زور باید از همان ریشه‌ی هوم باشد و چنین مکان مقدسی را نباید زورخانه به معنی مکان زور به معنی ورزش و نیرو به کار برده باشند. برآنم تا در این زمینه به نکته هایی تازه اشاره کنم: ریشه‌ی نام زورخانه از همان زور یا هوم است که نوشیدنی مقدس باشد. تاریخ نویسان گوهی می‌دهند که در زمان هخمانشیان، جوانان در شرایطی سخت آموزش های ویژه می‌دیده اند و در نهادی سازمان داده می شدند که انجمن جوانان خوانده می شد. جوانان عضو این انجمن که همه مرد بودند باید بتوانند از راه دزدی زندگی کنند. این انجمن جوانان شجاع و راهزن در ادبیان ژرمنی نیز هست. نهاد یا سازمان آنان ما را به یاد عیاران می‌اندازد. تشرف به آیین این جوانان که نهادی کهن و مهری است، با نوشیدن هوم آغاز می‌شود. جوانان وابسته به این آیین با نوشیدن هوم سکرآور، خلسه وار و بی خود به جنگ می پرداختند. در داستان سمک عیار نیز طالب راه عیاری باید قدحی شراب بلاند کرده و نام استادی را بر زبان آورده و سر کشد. در انجمن‌های قتیان و جوانمردان پس از اسلام نیز نوشیدن قدحی آب و نمک و یا شیر برای ورود به جرگه رایج بوده است . حتا در قتوت نامه ها ذکر شده که پیش از اسلام، فتیان قدح شراب می نوشیده‌اند. در طریقت خاکساریه نیز که از طریقت های عرفانی و عیاری است یکی از مراحل سلوک پیاله است. چند درویش به قطار می ایستند و با لنگ به بسته می شوند و درویش خاکسار قدحی از دست پیر می‌نوشد. ار نکات مشترک دیگر بین آیین و انجمن کهن مهری و زورخانه در پوشیدن شلوار کوتاه و برهنه کردن سینه است. در چکامه های آشوری و مهری نیز جنگاوران برهنه‌اند. ابن اثی، عیاران را برهنه توصیف می‌کند. سمک عیار نیز ازار پای چرمین دارد. در اسرارالتوحید نیز برنایان برهنه با ازار پای چرمین هستند. دیگر  کمر بستن است. در حماسه کهن گیل گمش و در فتوت نامه‌ها از آن یاد شده است. دیگر موی بلند است. گیل گمش موی بلندی دارد. کرساسپه که الگوی پهلوان انجمن مردان هخامنشی است، لقبش گیس‌دار است. گیس تابیدن و سرتراشیدن و طره‌ای بر جای گذاشتن در بین پهلوانان نیز رایج بوده است. انجمن  مردان مهری نامش از میره یا مرد جوان گرفته شده است. برنایان و فتیان و جوانمردان نیز همه نامشان از همین کلمه آمده است.آیین زورخانه وآیین پهلوانی یکی است. پهلوانی یک آیین و کنش و عشق و منش است.  آیین پهلوانی بر جنبش های عیاری و درویشی و جوانمردی نیز مهر خویش را کوبید. پهلوان نامه های بسیاری که در درازای تاریخ نوشته شده، حکایت از روزگار و سرنوشت و سرگذشت این آیین دارد. آیین پهلوانی را اشکانیان در تاریخ به سامان و شکوه رساندند. آیین پهلوانی در شاهنامه و اساتیر ایرانی با زایش زال و رستم زاده شد. دستگاه پهلوانی ایران در برابر سازش دستگاه دینی و دولتی گشتاسب، از پای درآمد و با ناپدید شدن کیخسرو و پیوستن او به انبوه جاودانگان، برای مدتی پایان گرفت. آیین پهلوانی با تازش تازیان به ایران باردیگر پرچم آزادگی و استقلال برافراشت. عیاران و جوانمردان سیستانی و خراسانی در تازش تازیان و مغولان از انسان و آزادی و فرهنگ ایرانی پاس داشتند. پهلوانان، پاسداران آزادی و مردمی و استقلال این سرزمین بوده اند.در زورخانه تن و جان را با هم می آموختند. حکمت و حماسه می آموختند. مرشدان آموزگار دانایی و حماسه خوان برای پهلوان بودند. ورزش زورخانه ای با سابقه بیش از سه هزار سال، از ورزشهای باستانی ایران و جهان  و یکی از قدیمی ترین نهاد های ورزشی دنیا است. این ورزش سراسر آیینی پیوندی بس تنگ با اندیشه های راز انگیز  مهر دارد. برآمدن ورزش باستانی  با قیام پارتیان  در برابر خود کامگان یونانی و استقلال ایران پیوندی ناگسستنی دارد . پهلوانان یا پارتیان آزاده در روز گاران  تباهی،  همراه با مهر و مدارا، آزاد اندیشی  و تشکیل نهادهای پیشه وران و گروه بزرگ ایاران(  به باور استاد بهار،عیار یا ای یار، پسانتر اییار و عیار شده است. رفیق و یار خواندن همراهان در بین بسیاری از گروه های ایرانی مانند اسماعیلیان و عیاران و اخوان صفا رایج بوده است ) به ورزش پهلوانی رونقی در خور بخشیدند .  نام این ورزش و منش نیز از نام پارتیان اشکانی و یا پرتوان و پهلوی گرفته شده است. ایاران با بالیدن در بستر فرهنگ آزاد منشانه پهلوانی و ایرانی در میان مردم بسیار گرامی داشته می شدند.   گوسانان پارتی، همان خنیاگران دوره گرد و عاشق پهلوانی، نام بسیاری از این پهلوانان مردمی را با حماسه ی بزرگ ملی ایران پیوند زدند ، و  آنان را جاویدان ساختند .  بسیاری از آداب ورزش باستانی ریشه در باور های مهری دارند وساختمان  زورخانه های کهن همگونی و شباهت با مهرابه های مهری داشتند .  آیین مهر در زمان پهلوانان اشکانی رونقی جهانی یافت و از چین تا اروپا را در برگرفت. از آیین مهر و یا میترا بود که مسایا یا مسیح و آیین عیسا زاده شد. بسیاری از آداب و رسوم و باورهایی عیسوی به یک باره از مهر برگرفته شده است. مراسم مهری می بایست در غار ها و دور از چشم  برگزار می گردید. غار در باور های مهری نمادی است از آسمان ، چرا که در باور ایرانیان باستان آسمان از سنگ است و واژه ی «اسمن» در اوستا به معنای کوه  است . نیایشگاه های کوچک مهری با پلکانی  به سطح زمین پیوند می یافت ، فضایی با سقفی گنبدی که نماد آسمان بود .فراموش نکنیم که سردابه ها و نیایشگاه های مهری و هم چنین گرمابه ها نیز در گودی ساخته می شدند. در دو سوی آن جایگاه نشست قرار داشت ، گودی در وسط معبد که مراسم آیینی در آن برگزار می گردید. دربالای مهرابه جایگاه پیر قرار داشت. شکل داخل زورخانه های سنتی بیشتر هشت گوش است؛ هر گوش آن شامل یک غرفه است و از این غرفه ها برای تماشاچیان و یا محل سنگ گرفتن و مشتمال کردن و لباس کنی استفاده می شده است.این شکل ریشه در معماری دوران اشکانی دارد. انگشت نهادن بر خاک گود و بوسیدن آن ،حرمت آیینی گود را به یادها می آورد. بسیاری از زورخانه های قدیم در کنار آب انبار ها و یا قنات ها بود و این نیز خود یکی دیگر از همگونی های  زور خانه و آیین مهری است . در کنار معابد مهری هماره آبی روان در جریان بود که رهرو پس از شستشو پای در داخل نیایشگاه می نهاد. یکی از رسوم بازمانده از آیین مهر ، زنگ زور خانه است. زنگ به وسیله ی مرشد تنها برای کسانی در زور خانه زده می شود که به پایگاهی بلند دست یافته باشند . برهنگی در آیین مهر نماد گسستن از وابستگی های و بخشی از ورزش باستانی است.ورزشکار تنها با بستن لنگ و یا تنکه وارد گود می شو د . عیاران قدیم و شطاران نیز چون به جنگ می رفتند برهنه می شدند و تنها لنگیبر کمر می‌بستند.  هر تازه وارد که می خواست به جرگه ی  پهلوانان بپیوندد ، می‌بایست گامه هایی  را سپری نماید ، آنگاه اجازه ی ورود به گود را می یافت. هفت گامه ی مهری و پسین تر هفت وادی سوفیان ایرانی در فرهنگ زورخانه های این سرزمین دیده می شود : مبتدی ، نوچه (نو خاسته – ساخته ) ، صاحب تاج،صاحب زنگ، پیش کسوت، مرشد و کهنه سوار . مرشد و کهنه سوار نشانی از «پیر » و «پیران پیر » در باور های مهری است . کهنه سوار بالاترین مقام  را داشت.در «سردم» که نمادی از جایگاه نشست پیر مهری است ، می نشست . یکی از پهلوانان وبنیان گزاران ورزش زور خانه پس از تازیان، پهلوان محمود خوارزمی است.این عارف پهلوان چنان بر ورزش باستانی تاثیر گذاشت که هر ایرانی را بر آن داشت که ورزش پهلوانی را به او وابسته بداند . نخستین کسانی که در برابر تازش تازیان برخاستند و درفش استقلال ایران را برافراشتند عیاران یا پهلوانان سیستانی بودند. صفاریان یا همان عیاران و پهلوانان سیستان زبان فارسی  را زنده کردند. بیگانگان را از ایران بیرون راندند و سپس پهلوانان خراسان و دیگر جای ها برخاستند. نخستین حکومت مستقل ایرانی را همین عیاران و پهلوانان صفاری و سامانی و  خاندان بویه برپا داشتند.  ششصد سال پسانتر نیز سربداران که همان پهلوانان خراسان و گیلان و کرمان بودند بر مغول تاختند و استقلال ایران را باز گرفتند. نبردهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه پهلوانان و درویشان دوره گرد در تبریز و گیلان و خراسان در دوران صفویان خود تاریخ پرشوری از مبارزات مردم این سرزمین است. تاریخ ایران و استقلال و آزادی آن با تاریخ پهلوانان اشکانی وصفاری و سامانی و بویه و... گره خورده است. اوج تمدن و ترقی و پیشرفت ایرانیان درست در زمان همین خاندان های پهلوانی بوده است. ایران در زمان حکومت آزادمردان و پهلوانان سامانی به عصر نوزایی  و رنسانس قدم نهاد. هیچگاه در این سرزمین ما با این همه دانشمند و هنرمند وروبرو نبوده ایم. فردوسی و خیام و ابن سینا و رازی و بیرونی... همه از همین روزگارند. *** استاد مهرداد بهار در باره شباهت های زورخانه و نیایشگاه های مهر می نویسد: زورخانه های ما شباهت های بسیار با معابد مهری دارند. زورخانه ها همیشه با پلکانی طولانی از زیرزمین به سطح خیابان می رسند. همه ی زورخانه ها که به آیین نیاکان و نه با معیارهای «مدرن» ساخته شده اند، در زیر زمین قرار دارند و معمولاً در زیر بناهای دیگر این زورخانه های کهن نوری اندک دارند. در داخل زورخانه، بر خلاف معابد مهری، دو سکوی کناری و یک صحنه مستطیل گود میانی وجود ندارند وگود چند ضلعی یا مربع زورخانه از همه سو با سکو احاطه شده است، ولی، درست مانند معابد مهری، در کنار سکو، در پای دیوار، نیمکت قرار دارد که تماشاگران بر آنها می نشینند و به مراسم نگاه می کنند. به هر حال، نکته اصلی اشتراک گود، سکو و نیمکت است. در کنار در ورودی زورخانه، مانند معابد مهری، آبدانی وجود دارد که البته، امروزه مورد استعمال اصلی خود را از دست داده است. به جای آتشدان ها که در معابد مهری، در انتهای صحنه و در دو سوی تصویر مهر قرار دارد، در زورخانه، در جلو سردر، اجاقی است که امروزه از آن برای گرم کردن ضرب و تهیه نوشیدنی گرم استفاده می شود. به همان گونه که بر دیوارهای معابد مهری نقش هائی مقدس بود، در زورخانه ها نیز تصاویر و نقش هائی از رستم و دیگر پهلوانان وجود دارد. نکته همانند دیگر، کوچکی زورخانه ها است که تنها می توانند گروه کوچکی را در خود جای دهند. یک چیز در معابد مهری هست که در زورخانه ها نیست و آن نقش مهر در حال کشتن گاو است. علت حذف کامل این صحنه (اگر کشتن گاو توسط مهر یک سنت ایرانی باشد) نه تنها به سبب مسلمانی مردم، بلکه، با اطمینان می توان گفت، بخصوص بدین جهت است که در زیر تاثیر آیین زردشتی در ایران، کشتن گاو به اهریمن نسبت داده شده و بدین روی، دیگر جائی برای وجود آن بر دیواره ها در ایران نبوده است. کشتی گرفتن و آداب آن، بنا به افسانه های رومی درباره مهر، ایزد مهر، پس از زاده شدن، بر آن شد تا نیروی خود را بسنجد. بدین روی، نخست با ایزد خورشید زورآزمائی کرد و کشتی گرفت. درین کشتی گرفتن، خورشید تاب نیروی مهر را نیاورد و بر زمین افتاد. سپس، مهر او را یاری داد تا برخیزد. آنگاه دست راست خویش را به سوی خورشید کرد. دو ایزد با یکدیگر دست دادند و این نشان بیعت خورشید با مهر بود. سپس، مهر تاجی بر سر خورشید نهاد و از آن پس ،آن دو یاران یکدیگر ماندند. نکته اصلی در کار زورخانه کشتی گرفتن است و چون پهلوانی فرو افتد، دقیقاً همان اداب دست دان را دو پهلوان بجای می آورند و با دست های چپ بازوهای راست یکدیگر را می گیرند و با دست های راست به یکدیگر دست می دهند و همان گونه که مهر و خورشید با هم پیمان دوستی بستند، دو کشتی گیر نیز هرگز نباید با یکدیگ دشمنی ورزند و اگر کینه ای پدید آید، باید یکدیگر را ببوسند و آشتی کنند و دوست بمانند. جز کشتی گرفتن، دست دادن و پیمان دوستی بستن، شباهت های دیگری نیز میان این دو آیین وجود دارد، از جمله، یکی سنت برهنگی است: پهلوان در گود، مانند مهر به هنگام زایش، جامه ای بر تن ندارد و تنها بر میان خود لنگی یا تنکه ای دارد که می تواند برابر برگ انجیر باشد. برهنگی از مراسم حتمی گود است. رسم دیگر زورخانه زنگ زدن است و آن زنگی است که با زنجیری بر سردم زورخانه آویزان است و مرشد به هنگام ورود پهلوانان بزرگ آن را به صدا در می آورد تا همگان از ورود ایشان آگاه شوند. در معابد مهری نیز زنگی یافته شده است که گمان می کنند آن را به هنگام نشان دادن تصویر مهر در پایان یا در آغاز مراسم به صدا در می آورند. ولی ممکن است این زنگ را در معابد مهری به هنگام ورود بزرگان دین به آواز در می آورده اند. در آداب زورخانه، چون پهلوانی به مقام استاد می رسید و کمال تن و روان می یافت از طرف پیشوایان طریقت به این افتخار دست می یافت که تاج فقر بر سر نهد. این مراسم در اداب مهری نیز وجود دارد. نوچه ها، پیش خیزها، نوخاسته ها و ساخته ها در زورخانه همان مقامی را دارند که در آیین مهر تازه واردان داشته اند. در آیین مهر رومی، پیروان مهر را با روحیه ای جنگی تربیت می کردند. در زورخانه نیز به صورتی نمادین، آداب نبرد آموخته می شود. در پی این سلسله ارتباط ها (اگر فرض ما درست باشد) می توان گمان برد که در معابد مهری اروپایی نیز آیین هایی شبیه به ورزش‌های زورخانه ای بجای آورده می شده است. در زورخانه نیز مانند آیین مهر، تنها کسانی که به سن بلوغ رسیده اند حق تشرف دارند. در سنت پهلوانی ایران، مردی می تواند به سلک پهلوانان در آید که شانه بر صورت وی بایستد، یعنی تازه وارد باید بر چهره خود ریش داشته باشد. در زورخانه نیز مانند آیین مهر، زنان را راه نیست. در زورخانه نیز مانند آیین مهر، مقام اجتماعی و ثروت جائی و ارزشی ندارد. پهلوانان یکدیگر را برادر یا هم مسلک می خوانند و این همان است که در میان مهر پرستان نیز متداول بوده است. در زورخانه همواره و در هر کار حق تقدم با یش کسوتان است و این سنت نیز در آیین مهر دیده می شود. چنان‌که از اشعار شاهنامه فردوسی برمی‌آید، در زمان ساسانیان جوانان در مکان‌های ویژه  آموزش پهلوانی می‌دیدند و همچنین «مینو خرد پهلوی» به همگان سفارش شده است تا خود را به جامه اطمینان و اعتماد به نفس ( پوشیدن شلوار کشتی) و دانش بیارایند و سپر راستی در دست گیرند و با گرز شکرگزاری و کمان آمادگی با آنچه که مظهر اهریمنی است بجنگند. چنان‌که پیداست سنگ، میل و کباده از ابزارهای اصلی ورزش زورخانه است.   ساختمان زورخانه بام آن به شکل گنبد و کف آن گود است . در آن کوتاه و یک لختی است و هر که به خواهد از آن بگذرد و داخل زورخانه بشود باید خم شود . می گویند در زورخانه را از این رو کوتاه می گیرند که ورزشکاران و کسانی که برای تماشا به آنجا می روند به احترام ورزش و ورزشکاران و آن مکان خم شوند. این در به یک راهروی باریک با سقف کوتاه باز می شود و آن راهرو به «سردم زورخانه» می رود . درمیان زورخانه گودالی هشت پهلو و گاهی شش پهلو به درازی پنج یاچهار متر و پهنای چهار متر و ژرفای سه چارک تا یک متر کنده شده که «گود» نامیده می شود. در کف گود چند لایه بوته و خاشاک گذاشته و روی آن بوته و خاشاک خاک رس ریخته و هموار کرده اند. بوته و خاشاک را برای نرمی کف گود می ریزند و هر روز روی این کف را پیش از آن که ورزش آغاز شود با آب «گل نم» می زنند تا از آن گرد برنخیزد.  دیواره گود ساروج اندود شده است و لبه آن  با چوب پوشانده شده است تا اگر ورزشکاران هنگام ورزش به لب گود بخورند تنشان زخمی نشود. در بالا و دور گود غرفه‌هایی ساخته شده که جای نشستن تماشاچیان و گذاشتن جامه ورزشکاران و لنگ بستن آنان است . یکی دو غرفه از این غرفه‌ها نیز جایگاه افزارهای ورزشی است . سردم:سر دم زورخانه در یکی از غرفه های چسبیده به راهروی زورخانه درست شده است و آن صفه ای است نیم گرد که کف اش از کف زورخانه یک متر تا یک و نیم متر بلندتر است. در جلوی «سر دم» چوب بستی است که به آن زنگ و پوست پلنگ و زره و سپر و پرتاووس آویخته است. بر روی سکو زیر چوب بست اجاقی کنده شده که در آن آتش میریزند و هرگاه اجاق نداشته باشند منقلی زیر چوب بست می گذارند و مرشد تنبک خود را با آتش اجاق یا منقل گرم می کند تا صدای آن رساتر درآید . می‌گویند نخستین کسی که طرح ساختمان زورخانه را ریخت «پوریای ولی» بود. نام پوریای ولی (محمود قتالی خوارزمی) است و او در نیمه دوم سده هفتم و نیمه نخستین سده هشتم هجری می زیسته است . او پهلوان و شاعر و عارف بوده و دمی گرم و گیرا داشته است. با لب زمزمه آرا چه خفی و چه جلی جرگه را گرم بکن از دم پوریای ولی

نمونه ای از رباعیات پهلوان محمود:                                               آنم که دل از کون و مکان برکندم                                            وزخوان جهان به لقمه ای خرسندم                        کندم ز سر کوی قناعت سنگی                                                 آوردم و بر رخنه ی آز افکندم 

                                                      گر بر سر نفس خود امیری مردی                                                  گر بر دگری خرده نگیری مردی                         مردی نبود فتاده را پای زدن                                                   گر دست فتاده ای بگیری مردی 

                                                    امشب ز سر صدق و صفای دل من                                                    در میکده آن هوش ربای دل من                         جامی بکفم داد که بستان و بخور                                                گفتم نخورم گفت برای دل من 

افزارهای زورخانه تخته شنا: چوبی است هموار به درازای هفتادسانتی متر و پهنای هفت و ستبری دوسانتیمتر و گاهی کوچکتر و بزرگتر از این اندازه هم ساخته می شود. به زیر تخته نزدیک دو سر آن دو پایه زنخی  به بلندی چهار سانتیمتر میخکوب شده است. میل ورزشی: افزاری است چوبی و کله قندی و توپر، ته آن گرد و هموار و سر آن تخت یا گرد است و در میان آن دسته‌ای به درازای پانزده سانتیمتر فرو برده اند . وزن هر میل از پنج کیلو تا چهل کیلو گرم است . میل بازی: مانند میل ورزش است ولی دسته آن بلندتر از میل ورزش و وزنش کمتر از آن است تا در هنگام بازی و پرتاب کردنش آسان باشد .وزن هر میل بازی از چهار تا شش کیلو گرم بیشتر نمی شود . میل زورخانه به منزله گرزی است که در جنگ‌های قدیم به کار می رفته که میل ها به تدریج از آهن به چوب تغییر یافته و از شکل گرز خارج و به صورت فعلی درآمده است و هدف از میل گرفتن عادت دادن دست ها به استفاده از گرز در جنگ بوده است . گونه ای از میل، از چوب های سنگین برای ورزش ساخته می شده است.  نوعی از چوب های سفید رنگ و کوچک برای میل بازی و شیرین کاری که دسته های آن را تا حد امکان بلندتر می ساختند تا در موقع بازی ، چرخاندن ، پرتاب کردن و رها کردن آن به راحتی انجام شود . در سال‌های دور میل های دیگری هم در زورخانه وجود داشته اند که عبارت بود از یک یا دو جفت میل بسیار سنگین که اکنون استفاده از آنها مرسوم نیست . میل بازی بازی هایی که به وسیله میل انجام می شود ، نظم و قانون معینی ندارد و هر ورزشکار با ذوق و سلیقه خود انواع بازی ها را انجام می دهد و آنچه مشاهده گردیده ، میل بازها متجاوز از سی نوع بازی می کنند و این کار یکی از شیرین ترین اعمال ورزش باستانی است . میل های بزرگ مخصوص ورزش وزن معینی ندارد و وزن آنها از جفتی دوازده تا سی کیلو می باشد . پیشتر رایج نبود ورزشکاران میلهای خود را دسته جمعی از جای خود بلند کنند ، بلکه جلوتر ازهمه ، کسی که نسب سیادت داشت میل خود را با آهنگ ضرب بلند کرده و چند حرکت  به صورت میل بازی انجام داده و میل ها را روی شانه خود می گذاشت و بعد از این عمل از پیشکسوت ترین نفر شروع و به اشخاص مبتدی پایان می گردید .برای میل گرفتن شمارشی نیست ، بلکه مرشد زورخانه با آهنگ ضرب و خواندن اشعار ورزشکاران را مشغول می دارد و همین که میان دار میل ها را از روی شانه به روی زمین آورد سایرین هم  میل ها را به جای خود می نهند .گورگه:این کلمه در سالهای اخیر در تهران به جای میل زورخانه رایج شده است ، در صورتی که گورگه گرفتن نوعی از میل گرفتن است که ورزشکار حرکات خود را به نهایت سرعت رسانیده و میل ها را سر مچ گرفته و مرشد هم آهنگ مخصوصی برای این حرکت می نوازد و آن آهنگ را از قدیم گورگه گفته اند و کلمه گورگ یا گورگه از لغات مغولی است که در فارسی باقی مانده است و نام نوعی از طبل یا نقاره است که در قدیم در جنگ با آهنگ خاصی می نواخته اند .سنگ:دو‌پاره و راست گوشه است که از درازا با بست های فلزی به یکدیگر چسبانیده شده و یک بر آن هلالی است، درازای سنگ یک متر و پهنای آن هفتاد سانتیمتر است. در میان سنگ سوراخی است که در آن دستگیره ای گذاشته اند و روی آن را با نمد یا کهنه پوشانده اند تا دست ورزشکار را هنگام سنگ گرفتن زخم نکند. وزن هر دو سنگ از بیست کیلو تا صد و بیست کیلو است. سنگ را در قدیم (سنگ زور) و (سنگ نعل) هم می نامیدند زیرا به شکل نعل است. کباده: افزاری است آهنی، مانند کمان و سراسر تنه آن از آهن است و در میانش «جا دستی» دارد. درازای آن نزدیک به صد و بیست تا صد و سی سانتیمتر است. چله کبـّاده زنجیری است شانزده حلقه ای ـ و گاهی کمتر یا بیشتر ـ و در هر حلقه شش پولک آهنی دارد و میان آن جا دستی گذاشته شده است. وزن کباده از ده کیلو تا چهل کیلو است. گاهی نیز کباده‌های سنگین‌تر و سبکتر هم می سازند و بکار می‌‌برند. جامه:تنکه یا تنبان نطعی:شلوار کوتاهی است که ران را تا زیر زانو می پوشاند و آن را هنگام ورزش کردن و کشتی گرفتن می پوشند. این تنبان از یک رویه چرمی یا پارچه ماهوتی ستبر و چند لایه آستر کرباسی دوخته شده است . رویه آن بیشتر به رنگ آبی مایل به سبز است. کمر و نشیمنگاه و سر دو زانوی تنکه از چرم است. روی رانهای تنکه گل و بوته های بزرگی ـ بیشتر بوته جقّه سرکج قلاب دوزی شده است . بالای تنکه را «برج»، پیش روی تنکه را که زیر شکم می افتد «پیش قبض»، روی زانو را (پیش کاسه) یا ( سر کاسه) و پشت زانو را (پس کاسه) می نامند. لنگ:همان لنگی است که مردان در گرمابه میبندند. در روزگار ما به جای پوشیدن تنکه ، ورزشکاران لنگی روی «زیر شلوار» خود می بندند و در گود میروند و بستن آن چنین است : دو سر از پهنای لنگ را در کمر گاه بر روی ناف گره می زنند و پایین لنگ را که آویزان است از پشت پا می گیرند و از میان دو پا بالا می برند و در «پیش قبض» که همان «گره» است فرو می کنند. دست اندرکاران:مرشد:امروز در زورخانه مرشد به کسی می گویند که آوازی خوش دارد و هنگام ورزش روی «سر دم» می نشیند و با آهنگ های گوناگون که هر کدام ویژه یکی از حرکات ورزشی است ضرب میگیرد و شعرهای رزمی که بیشتر از شاهنامه فردوسی برگزیده می شود می خواند و صدای ضرب و آواز خود را با حرکات ورزشکاران ، هماهنگ می کند و آنان را به ورزش بر می انگیزد. در قدیم « مرشد» یا «کهنه سوار» کسی بود که کار آموزش ورزشکاران و پهلوانان با او بود. کهنه سوار در هنگام ورزش لنگی به دوش می‌انداخت و چوبی هم که به آن «تعلیمی» می گفتند در دست می گرفت و در کنار گود می‌نشست و باستانی کاران یا کشتی‌گیران را در کارهای ورزشی و کشتی گیری راهنمایی می کرد. کهنه سواران یا مرشدان از چابک‌ترین و آزموده‌ترین پهلوانان و ورزشکاران بودند.  مرشد  دارای مهم‌ترین نقش در ورزش باستانی است : یک مرشد خوب ، باید نوازنده‌ای چیره دست ، خواننده‌ای خوب ، و آشنا  به آداب و رسوم زورخانه باشد. یک نوازنده و یا مرشد مسلط و توانا باید ویژگی های زیر را دارا باشد :  هماهنگی شعر و ریتم و هنر تلفیق شعر و موسیقی ؛ تسلط به ریتم و قواعد آن ؛ دگرگونی آنی در اوزان حرکتی ورزشهای متنوع و قدرت رهبری  استفاده از همه میدان و قابلیتهای ضرب زورخانه . ضرب زورخانه:در ضرب زورخانه ،به علت تعویض و تعدد حرکات ورزشکار وسط گود، مرشد از ریتم‌های گوناگونی استفاده می‌کند. برای چند حرکت ورزشی یک ورزشکار ریتم‌ها به طور پی در پی ویکی پس از دیگری بنا به ضرورت و پاسخ‌گویی و همگام و هماهنگ بودن به حرکت ورزشکار اجرا شده و با ضربات سنگین و پر طنین و ریزهای با صلابت و چون آفتاب، درخشان و تکان دهنده، خبر از نابودی رخوت و سستی و خبر از پویایی وجود و امیدواری به زندگی با موفقیت با تن و روان سالم می‌دهد.« میاندار » کسی است که در میانه گود زورخانه می‌ایستد و دیگر ورزشکاران با نگاه کردن به حرکات او ، هماهنگ با ضرب مرشد ، حرکات ورزشی انجام می‌دهند ، میاندار نسبت به دیگر ورزشکاران از سابقه بیشتری برخوردار است .. پای زدن و انواع حرکات زورخانه نظیر شنای پیچ ، گورگه گرفتن ، سنگ و چرخ و میل بازی و کباده کشیدن همه حکایت از سابقه دیرین این ورزش با موسیقی و ضربهای متنوع آن دارد.برای هر یک از اجزا ورزش زورخانه‌ای ، قطعات موسیقی ( سازی و آوازی ) وجود دارد که مرشد آن را اجرا می‌کند . تندی و کندی ریتم و ملودی ، تأکیدها ، به تدریج تند و یا کند شدن‌ها ، و غیره را مرشد بر اساس حس و حال موجود در فضای زورخانه و در بین ورزشکاران ، تغییر می‌دهد . موسیقی زورخانه در گذشته با سازهای مختلفی مانند ضرب ، نی و سه تار انجام می‌شده ، ولی امروزه موسیقی زورخانه تنها  آواز به همراهی ضرب زورخانه است . ضرب یا طبل زورخانه ، از نظر شکل شبیه به تنبک بزرگ موسیقی سنتی با صدایی بم‌تر و قوی‌تر است . بدنه ضرب یا طبل زورخانه از گِلِ پخته و پوست آن هم مانند سایر ضرب‌ها از پوست آهو و مانند آن تهیه می‌شود .  اشعار در موسیقی زورخانه ، بیشتر حماسی است ، همچنین از اشعاری با موضوع های اخلاقی از دیوان شعرایی همچون مولوی ، سعدی ، حافظ استفاده می‌شود . موسیقی زورخانه از نظر فرم ، مانند دیگر انواع موسیقی قدیم ایرانی ، در چارچوب موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی محلی ایران جای می‌گیرد . ملودی و ریتم در موسیقی زورخانه با توجه به محتوای شعر ، وزن شعر و حرکت ورزشکاران از میان گوشه‌های موسیقی ردیف یا موسیقی محلی ایران انتخاب و اجرا می‌شود .مشت مالچی:کسی است که پیش از ورزش به ورزشکاران و پهلوانان لنگ و تنکه میدهد و پس از ورزش آنها را مشت و مال میکند، تا کوفتگی و خستگی از تنشان بدر رود و پادویی زورخانه نیز با مشت مالچی است. پیش کسوت:پیش کسوت در زورخانه به کسی می گویند که سالمندتر و آزموده تر از ورزشکاران دیگر باشد . پیش کسوت از همه گونه ورزشهای باستانی و ریزه کاریهای یکایک آنان آگاه است و می تواند بهتر و سنگین تر از دیگران ورزشهای باستانی را انجام دهد. کسوت یعنی لباس و پیشکسوت یعنی کسی که هفت پیراهن بیشتر از دیگری پاره کرده است. ضرب المثلی است که می گوید آقا نمی دانید ما هفت پیراهن بیشتر پاره کرده ایم. میاندار: ورزشکاری است که در گود روبروی مرشد و میان ورزشکاران دیگر می ایستد و گرداندن ورزش و پیش و پس انداختن کارهای ورزشی را به عهده می گیرد. ورزشکاران هنگام ورزش به او نگاه و از حرکات ورزشی او پیروی می کنند. میاندار باید مانند پیش کسوت آزموده و آگاه از همه گونه ورزش و ریزه کاریهای یکایک آنها باشد. معمولاً پیش کسوت هر زورخانه میاندار آنجا می شود. پهلوان:به کسی گفته می شود که بسیار آزموده و چابک و کار کرده باشد و هماوردی نداشته باشد. نوخاسته: جوان نوچه‌ای است که آزمودگی یافته و پهنه کارهای ورزشی خود را گسترش داده و برای کشتی گرفتن و ورزشهای «تو گودی» به زورخانه های دیگر می رود. نوچه:به جوان ورزشکاری گفته می شود که زیر نظر پهلوانی، فن های کشتی را می آموزد و شاگرد او به شمار می رود. او از نظر تردستی و چابکی برگزیده‌ترین شاگردان آن پهلوان است. شیوه ها:سنگ گرفتن:سنگ گیرنده در بالای گود در جایی از زمین که لنگ انداخته اند به پشت می‌خوابد و سه بالش، یکی را زیر سر و دوتای دیگر را زیر بازوی راست و چپ می گذارد و دو سنگ با دو دست خود چنان می گیرد که سرهای هلالی آن دو به سوی سرش باشد و پی در پی به پهلوی چپ و راست می‌غلطد. هنگامی که بر پهلوی چپ است سنگی را که در دست دارد مستقیم چنان بالا می برد که بازوی خمیده‌اش راست شود و به همان شیوه هنگامی بر پهلوی راست است سنگی را که در دست چپ دارد مستقیم به بالا می برد. این گونه سنگ گرفتن را «غلطان» می گویند. گونه دیگر سنگ گرفتن آن است که ورزشکار به پشت می‌خوابد و پاهایش را دراز می کند و دو سنگ را باهم پی در پی روی سینه بالا و پایین می برد، این سنگ گرفتن را (جُفتی) می‌نامند. مرشد، سنگ گرفتن ورزشکاران را می‌شمارد و اگر سرگرم ضرب گرفتن برای ورزشکاران درون گود باشد، یکی از دوستان سنگ گیرنده سنگهای او را می شمارد. صد و هفده اشاره به صد و هفده تن کمر‌بسته مولا است و صد و چهارده اشاره به یکصد و چهارده سوره قرآن است. سنگ شمار یا مرشد پیش از سنگ گرفتن برای شور بخشیدن به سنگ گیرنده (سرنوازی) می خواند: اول خدا   دو نیست خدا سبب ساز کل سبب یا (سید کائنات) چاره ساز بیچارگان الله پنجه خیبر گشای علی  ـ شش گوشه قبر حسین  ـ امام هفتم باب الحوایج  ـ قبله هشتم یا امام رضا ـ یا اما محمد تقی روحی فداه و جسمی ـ دهنده بی منت الله ـ یا امام حسن عسگری دخیل ـ جمال امام زمان صلوات. یا (جمال هشت و چهار صلوات) ـ زیاده باد دین خاتم انبیاء ـ ای چهارده معصوم پاک  ـ نیمه کلام الله مجید ـ شانزده گلدسته طلا ـ صد و هفده کمر بسته مولا ـ خدای هجده هزار عالم و آدم ـ بر بی صفتان روزگار لعنت  ـ یا (بر نمک نشناس لعنت) ـ بیس (بیست) لعنت خدا بر ابلیس  ـ یک بیس (بیست و یک) آقای قنبر علیس (علی است) ـ دوبیس مرد دو عالم علیس ـ چاربیس بیمار دشت کرب و بلا (کربلا) یا (ناز چهار ستون بدنت)  ـ پنج تن زیر کسا ـ شش ساق عرش مجید یا (باقر العلوم بعد از نبی) علی است  ـ سه بیس یا علی مثلت کیس(کیست) هفت بیس یا علی موسی بن جعفر  ـ هش بیس یا علی بن موسی الرضا ـ نُه بیس نوح نبی الله ـ سی ختم کلام الله ـ یک سی گرفتی ماشاءالله  ـ دوسی برایش ذولفقار ـ نیستی جان کفار ـ چاره بیچارگان خود الله  ـ دادرس درماندگان خود مولا ـ یا ابوالفضل العباس دخیل  ـ یا موسی بن جعفر ـ یا علی بن موسی الرضا بطلب  ـ نه سی طوفان بلا  ـ چهل ختم اولیاء و انبیاء  ـ یک چل بزرگ است خدا ـ دو چل محمَّد است مُصطفا  ـ سه چل علیس شیر خدا ـ چار چل یا فاطمه زهرا ـ پنج چل خدیجه کبرا ام المؤمنین  ـ شش چل ابراهیم خلیل الله ـ هفت چل موسی کلیم الله ـ هش چل عیسی روح الله ـ نه چل آدم صفی الله  ـ پنجاه، هزار بار بر جمال خاتم انبیاء صلوات  ـ ز آدم و حّوا دگر نبی الله ـ شعیب و یوسف و یعقوب ـ پس خلیل الله ـ ملائکان مُقّرب  ـ دگر ز جبرائیل  ـ ز حسُن یوسف  ـ جمال شصت بند دیو ، علی را صلوات . در این هنگام مرشد برای دنبال کردن شماره و رساندن آن به صد و چهارده یا صد و هفده از پنجاه به پایین می شمارد بدینگونه: نه چل آدم صفی الله ـ هش چل عیسی روح الله  ـ هفت چل موسی کلیم الله . . . . . . . تا به شماره یک برگردد. هفده شماره یا چهارده شماره بازمانده  را دوباره از یک به بالا می شمارد. ولی اگر مرشد از شماره شصت به پآیین شمرده باشد سه شماره یا شش شماره به یک مانده را به پایان می رساند. البته این اندازه شمارش در صورتی پیش می آید که سنگ گیرندهآن نیرو را داشته باشد.در گود هر یک از ورزشکاران به فراخور مقام خود در جایی می ایستند. کار کُشته‌ترین و کار آزموده‌ترین و سالمندترین آنها که پیش کسوت دیگران خواهد بود «میاندار» می شود و میان گود روبروی مرشد می ایستد. ورزشکاری که پس از او از ورزشکاران دیگر سالمندتر و آزموده تر است پای (سر دم) می‌ایستد. اگر در میان ورزشکاران «سید» ی باشد و در ورزش باستانی پختگی چندان هم نداشته باشد پای (سر دم) می ایستد و اگر شایستگی میانداری داشت در میان گود می رود و میانداری می کند. در این صورت پیشینه‌ترین ورزشکار روبروی او (پای سر دم) یا پشت او می ایستد. ورزشکاری که از دیگران ناآزموده تر و ناپخته تر است و به او (تازه کار) می گویند، جایش در گود پشت سر میاندار است. دیگر ورزشکاران از بزرگ تا کوچک (از نظر آزمودگی) به ترتیب کنار گود دورادور میاندار می ایستند. شنا رفتن:پیش از شنا رفتن، میاندار یکی از تخته شناها را که در غرفه ای روی هم ریخته شده است برمی‌دارد و به دنبال او ورزشکاران یکی پس از دیگری ، تخته ای را برمی دارند و درو گود می‌ایستند. سپس میاندار دور گود می‌گردد و به هر یک از ورزشکاران میانداری کردن را تعارف می کند. آنگاه از همه رخصت می طلبد و تخته‌اش را در میان گود می گذارد و زانوان و پنجه پا در کف گود قرار می دهد و دو لبه تخته شنا را با دست می گیرد . گاهی مرشد یا میاندار از ورزشکاری که آوزای خوش و گیرا دارد درخواست می کند که چند بیتی به مناسبت حال و مقام بخواند و پیش از اینکه او خواندن را آغاز کند «میاندار» یا «مرشد» می گوید: (مزد دهنش به محمد صلوات) و همه صلوات می فرستند و با صلوات فرستادن ورزشکاران، آوازه خوان کمی خستگی در می کند . و آنگاه همه صلوات می فرستند سپس میاندار دو پایش را پس می برد و از یکدیگر باز می گذارد و به مرشد نگاه می کند. ورزشکاران هم به پیروی از میاندار چنان می کنند مرشد زنگ را به صدا در می آورد و به ضرب می زند و با هر تک ضربه محکمی که می کوبد ورزشکاران سینه خود را به سوی تخته شنا خم و نزدیک می کنند . گاهی در کشاکش شنا رفتن میاندار با صدایی که از خستگی بریده به گوش می رسد فریاد می زند (علی بابا) و با دست به مرشد اشاره می کند که آهنگ ضرب را تندتر کند تا آنها شیوه شنا رفتن را عوض کنند. گونه های شنا:شنای کرسی ـ شنای دست و پا مقابل ـ شنای دو شلاقه ـ شنای پیچ. شنای کرسی: در این شنا ورزشکاران پس از این که تخته شنا را بر کف گود گذاشتند دو سر آن را می گیرند و دو پا را در برابر آن تا آنجا که بتوانند چنان از هم باز می کنند که کف پاهایشان از کف گود بلند نشود و سپس شنا می روند. شنای دست وپا مقابل:در این شنا، دو دست ورزشکار بر روی تخته به فاصله بیست سانتی متر از هم قرار دارد و پاهای او در امتداد تن کشیده و جفت است. شنای دوشلاقه:شنای دو شلاقه همان شنای (دست و پا مقابل) است با این فرق که در آن دو بار پیاپی شنا می روند و پس از آن کمی درنگ و خستگی در می کنند و سپس دوباره دیگر پیاپی شنا می روند. این روش را تا پایان ورزش نگاه می دارند. شنای پیچ:در این شنا مانند شناهای دیگر دست های ورزشکار بر روی تخته از یکدیگر باز است و او نخست در حرکت اول سر خود را زیر بغل چپ می برد و تنه خود را به سوی راست می چرخاند و در حرکت دوم ، سر خود را زیر بغل راست می برد و تنه را به سوی چپ می چرخاند و شنا را به همین روش ادامه می دهد. نرمش: ورزشکاران پس از شنا رفتن بر می خیزند و بی آنکه تخته شنا را از کف گود بردارند برای در کردن خستگی نرم و آرام بدن خود را تکان میدهند و این حرکت را نرمش می نامند. مرشد هنگام نرمش کردن ورزشکاران آهنگی ملایم می گیرد و اشعار را با آهنگ مخصوص نرمش می خواند . روش نرمش هر میاندار با میاندار دیگر اندکی اختلاف دارد. میل گرفتن: ورزشکاران هر کدام یک جفت میل از جایگاه ویژه میل‌ها که در بالای گود و نزدیک آن است بر می دارند و نخست میاندار به هر یک از ورزشکاران تعارف می کند که میانداری بپذیرند و اگر کسی نپذیرفت، همان میاندار میل‌ها بر شانه خود می گذارد و دیگران از او پیروی می کنند وبا ضرب مرشد میل گرفتن را آغاز می کنند . میل گرفتن سه گونه است: میل سنگین ـ میل چکشی یا (سرنوازی) ـ میل جفتی. میل سنگین: ورزشکاران با آهنگ ضرب و آواز مرشد آرام و سنگین یک بار میل دست راست را روی شانه و پشت و پهلو و سینه راست می چرخانند و میل دیگر را پیش سینه چپ رو به بالا نگاه می دارند، و بار دیگر میل دست چپ را روی شانه و پشت و پهلو و سینه چپ می چرخانند و میل دیگر را پیش سینه راست رو به بالا نگاه می دارند . این کار به این روش ادامه می یابد. میل سرنوازی:ورزشکاران با آهنگ ضرب مرشد که تند و با شتاب است میل را بروی شانه ها و پشت و پهلو و سینه به تندی می چرخانند. مل جفتی: نخست دو میل را در برابر هم روی سینه نگاه می دارند سپس پی در پی باهم به پس می برند و بازمی‌گردانند. ورزشکاران پس از میل گرفتن برای در کردن خستگی دسته میل‌ها را در دست می گیرند و ته آن را بر کف گود می گذارند و میل‌ها را تک تک پیش و پس می برند و می نشینند و بلند می شوند. این گونه نرمش و میل گرفتن را (خم گیری) می گویند. پا زدن:میاندار در میان گود می ایستد و ورزشکاران پیرامون او گرد می آیند. نخست پای آرامی می زنند که به آن پای (نرم) می گویند و آن چنین است که ورزشکار پنجه یک پا را اندکی از زمین بلند می کند و بر روی پنجه پای دیگر، خود را تکان می دهد و به آرامی پیش و پس می رود. گونه های پازدن: پای اول:ورزشکاری روی پنجه پا می ایستد و پای‌ها را پی در پی به چپ و راست می گذارد. بدین گونه که یک بار پای راست را در کناره بیرونی پای چپ می گذارد و در پی آن پای چپ را در کناره بیرونی پای راست می گذارد و این کار را تند و پی در پی ادامه می دهد و در همین حال تن خود را نرم و آرام می جنباند. پای جنگلی:ورزشکار روی پنجه های پا می ایستد و با آواز و صدای ضرب مرشد یک بار سنگینی بدن خود را روی پنجه پای چپ می اندازد و پای راست را به پیش پرتاب می کند و بار دیگر روی پنجه پای راست می ایستد و پای چپ را به پیش پرتاب می کند. این کار تند و پی در پی انجام می گیرد گاهی ورزشکار، میان پای جنگلی زدن (رخصت) می‌طلبد و میان گود می آید و می چرخد. در این هنگام ورزشکاران دیگر در کنار گود می ایستد و او را نگاه می کنند.پای اول:ورزشکار همآهنگ با ضرب مرشد ، هر بار بر یکی از دو پای خود تکیه و پای دیگر را به پیش پرتاب می کند. در اینحرکات دست‌ها نیز می‌جنبد. پای دوم: پس از پای اول ، میاندار از میان گود با دست به مرشد اشاره می کند و مرشد بی درنگ آهنگ ضرب را تند می کند و میاندار به شرح زیر (دو پا) می زند، یکبار پای راست و بار دیگر پای چپ را به پیش پرتاب می کند و آنگاه پای‌ها را یکی یکی کمی از زمین برمی‌دارد و می گذارد و در این حال تمام بدن خود را نیز به نرمی تکان می دهد. پای سوم: پس از پای دوم میاندار باز با دست به مرشد اشاره می کند و مرشد آهنگ ضرب را عوض می کند . در این هنگام میاندار «سه پا» مانند «دو پا زدن» است با این فرق که ورزشکار سه پا را پشت سر هم یکی پس از دیگری پرتاب می کند و آنگاه کمی درنگ می کند و دوباره همین روش پا می زند. پای آخر: ورزشکار روی پنجه های دو پا می ایستد و با آواز مرشد تند و پشت سر هم پاها را بلند می کند و یکی پس از دیگری به عقب می برد و باز می گرداند گویی دونده ای است که در جای خود ایستاده است و پیش نمی رود.چرخ زدن پنج گونه است: چرخ جنگلی: ورزشکار در میان گود می آید و دست‌ها را در امتداد شانه نگاه می دارد و به نرمی خود را تکان می دهد و آرام و همآهنگ با صدای ضرب مرشد، دور گود می چرخد. چرخ تیز:ورزشکار درمیان گود یا دور گود بسیار تند به دور خود می چرخد . گاهی سرعت چرخ آنقدر زیاد می شود که هیکل چرخنده را نمی توان تشخیص داد. چرخ سبک و چمنی: ورزشکار در چرخ سبک و چمنی نه تند و نه آرام بلکه سنگین و زیبا به درو خود می چرخد و با چرخ دور گود را هم می پیماید. چرخ تک پر:ورزشکار پس از یک بار بدور خود چرخیدن، یک بار هم به هوا می جهد و در هوا چرخی به دور خود می زند. گاهی هم چرخنده دو دست راست را روی هم بر سینه می گذارد و چرخ می زند.  ورزشکار «تک پرها» را در هوا در گوشه های گود انجام می دهد. سه تک پر: ورزشکار سه بار به دور خود می چرخد آنگاه یک تک پر در هوا می زند. مرشد برای هر یک از چرخ‌ها آهنگی ویژه بر ضرب می گیرد. کباده کشیدن:کباده را همه ورزشکاران نمی کشند و کسانیکه بخواهند بکشند پس از چرخ زدن دوتا دو‌تا یا تک تک از مرشد یا پیش کسوت «رُخصت» می گیرند و هر کدام کباده‌ای برمی‌دارند و با دو دست در بالای سر نگه می دارند. کباده کشیدن به این گونه است که ورزشکار کمان کباده را با دست راست و زنجیر آن را با دست چپ می گیرد (و برخی هم از ورزشکاران برعکس) و بالای سر در این حالت دو بازوی او کمی تا شده است نگه می دارد. و با ضرب و آواز مرشد، یک بار دست راست را در امتداد شانه نگاه می دارد و دست چپ را بر روی سر خم می کند و می خواباند و بار دیگر دست چپ را در امتداد شانه نگاه می دارد، و دست چپ را بر روی سر خم می کند و می خواباند و بدین گونه ورزشکار کباده کشیدن را ادامه می دهد. او باید به روی پنجه های دو پا به ایستد و با آهسته و نرم حرکت دادن کباده پا به پا بشود و پیش و پس برود .کشتی: به کشتی گرفتن نهادند سر                                      گرفتند هر دو دوال کمر در گذشته پس از پایان یافتن ورزش، کشتی‌گیران و پهلوانان میان گود می رفتند و دو به دو با هم کشتی می گرفتند. دو کشتی گیر نخست (فرو می کوبیدند) آنگاه مرشد لنگی به میان هر دو کشتی گیر پرتاب می کرد تا دست نگه دارند که شعر(گُل کُشتی) خوانده شود. کشتی‌گیران در کنار هم به پهلو، رو به قبله خم می شدند و یک دست را بر گردن یکدیگر و دست دیگر را روی زانو می گذاشتند و مرشد شعر (گل کشتی) را می خواند یا یکی از ورزشکاران که آواز خوشی داشت در لبه دیوار گود می نشست و از حاضران (رُخصت) می طلبید و گل کشتی را می خواند: در معرکه ها درنگ می باید کرد  خون برجگر نهنگ می باید کرد پوشند یلان زره به پیکار  اینجاست جایی که برهنه جنگ می بایدکرد دو کشتی گیر پس از اینکه مرشد یا خواننده می گوید: خدا را سجود ، پیران را عزّت، جوانان را قدرت ، رب المشرقین و رب المغربین فبای آلاء ربکما تکذبان، کف گود را دست می بوسیدند و کشتی را آغاز می کردند.  و این نیز شعری در باره‌ی کشتی و فنون آن: با زلف یار کشتی پر پیچ و خم خوش ست نی هم چو ترک مست جفا و ستم خوش ست تو شاخ و لنگ سرکش و رودست و قوچ بند با مهوشان کلاته یا در علم خوش ست گهواره دیو و عقربک و قوس و دم شیر رد و بدل نمودن این ها به هم خوش ست از انواع کشتی های پهلوانی نیز باید به این موارد اشاره کرد :کشتی دوستانه : این نوع کشتی بیشتر به خاطر تمرین و مرور فن صورت می گیرد و با اجازه میداندار یا پیشکسوت ترین فرد حاضر اجرا می شود.کشتی خصمانه : به تقاضای قبلی یکی از دو حریف و موافقت پیشکسوت یا پهلوان انجام می گیرد تا معلوم شود چه کسی برتر و زورمندتر است . کشتی دوره ای : در زورخانه های قدیم چنین رسم بود که پس از خاتمه ورزش و مراسم دعا، کسی که به قدرت خود اطمینان کافی داشت، دست خود را به طرف یکایک حاضران دراز می کرد تا هر کس که مایل است به وسط گود بیاید و با او کشتی بگیرد. کشتی گرفتن با چند حریف کاری بسیار مشکل است و از عهده هر کس برنمی آید.کشتی پهلوانی : این نوع کشتی بین برترین کشتی گیران هر شهر یا بین شهرهای دیگر برگزار می شود و طی تشریفاتی در حضور پیشکسوتان ورزش محل، قدم به میدان می گذارند.کشتی میدانی : کشتی میدانی که اکنون به کشتی پهلوانی معروف شده در خارج از گود زورخانه انجام می گرفت که برای تعیین پهلوان کشور برگزار می شد. در قدیم پهلوانان نامی از سراسر ایران به پایتخت می آمدند تا در یکی از روزهای عید، در حضور بزرگان مملکت و پهلوانان پیشکسوت به میدان بروند و پس از کشتی گرفتن با یکدیگر، معلوم کنند که کدام یک از آنها زورمندتر از دیگران است و به عنوان پهلوان کشور لقب گیرد.نشان مخصوص پهلوان کشور "بازوبند پهلوانی" است که به او داده می شود و چنانکه پهلوانی بتواند سه سال متوالی پهلوان کشور انتخاب شود، در این صورت بازوبند برای همیشه به ایشان واگذار می گردد و برای مسابقات بعدی بازوبند جدیدی تهیه می کنند. برخی از انواع سبک ها ی کشتی که درایران متداول بودند: پهلوانی یا زور خا نه یی ( متداول در سراسر ایران ) سبک با چوخه ( خراسان ) چوخه ( کردستا ن ) گیله مردی ( ما زنداران – گیلان – گلستا ن) سبک لوچو ( ما زندران ) سبک ترکمنی یا کوراش ( گلستا ن ) سبک آشیرما ( آذربا یجان ) سبک کمری ( آذربا یجان و قزل با ش ) سبک بغل به بغل ( قزوین ) زوران پا توله و زوران ما چکه ( کردستا ن) کچ گردن ( سیستا ن و بلوچستا ن) زیر و بل ( سبک کردی و کرمانشا هی ) سبک جنگ ( بختیا ری و لرستا ن ) سبک لری ( لرستا ن ) سبک کمر بندی ( اصفها ن ) سبک کویری ( کرما ن) دسته بغل ( فا رس ) و سبک لشگر کشی ( یزد ) نام فنون کشتی خود نشان از تاریخ کهن آن دارد: اژدربند.اشکل گربه.آفتاب مهتاب. النگه باخته.بادیه آسا. یل شکن. بنداشتر.تندر.چکال.خمیرک. چوخه. داس درو. ستاره شمار.سرشاخ. شغالک. شیرگیر.کنده‌ی افلاک.کنده‌ی یزدی بند.گاوتاب.لنگالنگ.نیایش:پس از پایان ورزش، مرشد می گوید (اول و آخر مردان عالم بخیر) و به زنگ می زند و تنبک را کنار می‌گذارد و می نشیند. در این هنگام میاندار و ورزشکاران دیگر که هر یک لنگی بر دوش انداخته اند به کنار گود می آیند و به لبه آن تکیه می دهند و میاندار دیگران را احترام می گذارد و تعارف می کند. اگر کسی نپذیرفت خود او به دعا کردن می پردازد و ورزشکاران و تماشاچیان هم باهم پس از هر یک از دعاهای او (آمین) می گویند. دعا چنین است: دست و پنجه مرشد درد نکند. خداوند نسل سادات را زیاد کند و دشمن و بدخواه سادات را از صفحه زمین براندازد. پروردگارا به حق عزت و جلالت قسمت می دهیم که تیغ شاه اسلام پناه ما را «بـرا» (بـران) بگردان، سایه بلند پایه اش را از سر آب و خاک ایران و فرد فرد ایرانیان کم و کوتاه نفرما. پروردگارا شر شیطان و بلاهای ناگهانی، نفس اماره آخر الزمان را از بلاد اسلام دور بگردان. خداوندا بانیان ورزش را که مرده اند و رفته اند رحمت بفرما. در دنیا و آخرت زبان مار را به ذکر لا الله الا الله گویا بفرما. پروردگارا تورا قسم می دهم به حق مقـربان درگاهت در دنیا ما را از زیارت ائمه اطهار و در آخرت از شفاعت ابا عبدالله بی بهره منما. سپس میاندار می گوید: بر آن کسانی رحمت باد که خداوند رحمتشان کرده. در دنیا و آخرت ما را روسفید و نام نیک بگردان. یک صلوات ختم کنید. حاضران صلوات می فرستند و دعا پایان می پذیرد. گل ریزان:یکی از دیدنی‌ترین جشن‌ها که در زورخانه بر پا می شود (گل ریزان) است. جشن بیشتر در شبهای ماه رمضان برای بزرگداشت پهلوانان بنام و کهن بر پا می شود و در آن پهلوانان و ورزشکاران قدیمی و با سابقه و بزرگان و سرشناسان محل دعوت می شود و هر یک از آنان دسته گلی با خود می آورند و در و دیوار زورخانه نیز با گل پوشیده می شود. در جاهای خاص و روی میز شیرینی و میوه چیده می شود. پس از یک دور ورزش و بازیهای ورزشی و چند کشتی میان پهلوانان بنام، یکی از پیش کسوت‌ترین ورزشکاران درباره مقام پهلوانی که (گل ریزان) برای او برپا شده است سخن می‌راند. اکنون «گل ریزان» بیشتر برای بزرگداشت، و پاس پهلوان یا ورزشکار آزموده و قدیمی برپا می شود و هم چنین برای کمک به خانواده ورزشکارانی که درآمد کافی برای گذراندن زندگی خود ندارند یا گرفتاری‌هایی زندگی آنان را آشفته کرده است. برای «گل ریزان» دعوت نامه هایی با عنوان «همت عالی» و به ارزشهای گوناگون چاپ می کنند و پولی را که از این راه گرد می آید به ورزشکار یا خانواده او می دهند. پهلوانان نامدار:در زیر لوحه‌ای که نام سرشناس‌ترین پهلوانان ایران از سده هفتم هجری تاکنون بر آن کنده و بر دیوار خاوری زورخانه بانک ملی ایران کار گذاشته شده است آورده می شود و نام سه تن از پهلوانان یزدی  را هم می توان در پهلوانان تاریح ایران دید : پهلوان فیله همدانی سده هفتم هجری . پهلوان محمود بن ولی الدین خوارزمی (پوریای ولی) سده هشتم. پهلوان محمد ابو‌سعید.پهلوان کاتب. پهلوان مالانی.پهلوان درویش محمد خراسانی. سده نهم. پهلوان نداقی عراقی اصفهانی.پهلوان میرزابیک کاشی. پهلوان بیک قمری.پهلوان میرباقر آجرپز.پهلوان جلال یزدی. سده دهم. پهلوان میزابیک کاشی سده یازدهم. پهلوان کبیر اصفهانی سده دوازدهم. پهلوان لنـدره دوز.پهلوان عسگر یزدی. پهلوان محمد مازار. پهلوان ابراهیم یزدی. پهلوان شعبان سیاه. پهلوان حاج حسن بد آفت. پهلوان حاج نایب رضا‌قلی. پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی. پهلوان اکبر خراسانی . پهلوان یزدی کوچک . پهلوان سید هاشم خاتم زاده . پهلوان اصغر نجار . پهلوان میرزا باقر دراندرونی . پهلوان علی میرزای همدانی. پهلوان مهدی خان سیف الممالک. پهلوان صادق قُمی. پهلوان سید حسن شجاعت (رّزاز). پهلوان حاج محمد صادق بلور فروش. پهلوان سید تقی کمل قمی.  سده سیزدهم به بعد. لنگ انداختن از قدیم و ندیم در زورخانه ها معمول بوده و هست که در خلال انجام ورزش باستانی دو یا چند نفر از ورزشکاران در وسط گود با یکدیگر کشتی می گیرند و به اصطلاح کشتی گیران سر شاخ می شوند و با یکدیگر می پیچند. این نوع کشتی گرفتن و سر شاخ شدن چون به منظور تمرین و نمایش است و جنبه رسمی و زورآزمایی ندارد لذا هنگامی که کشتی دو حریف به مرحله حساس می رسد و نزدیک است که یکی بر دیگری غلبه کرده پشتش را به خاک برساند میاندار یا مرشد زورخانه از فرصت استفاده کرده لنگ می اندازد یعنی یک ثوب لنگ از کنار گود برمی دارد و به سوی آن دو کشتی گیر پرتاب می کند و می گوید:«پهلوانان، حرمت لنگ.» کشتی گیران موظف اند احترام مرشد و حرمت لنگ را نگه داشته، از یکدیگر جدا شوند و صورت همدیگر را ببوسند و در جای خود قرار گیرند. لنگ انداختن همان آشتی کردن است که رفته رفته ،از آن به منظور تسلیم و شکست استفاده کرده اند و اکنون نیز هر جا که پای شکست و تسلیم به میان آید می گویند: فلانی لنگ انداخت. آش بغرا: از دیگر آداب پهلوانان که امروزه ناشناخته است ، اما در فتوّت نامة سلطانی  از آن یاد شده ، پختن آشی به نام «بُغرا» بوده است . همچنین ، پوشیدن و درآوردن جامة خاصّ پهلوانان ، تنکه ، آدابی خاصّ داشته است.نشان دیگر آنان بازوبندی مهره ای بوده که برای دفع چشم زخم به بازو می بسته اند و به آن «بازو مهره » می گفته اند . در اعصار گذشته ، پهلوانانی که به مقام استادی می رسیدند، با اجازة شاهِ دوران خود، سفره‌ای چرمین به نام «نطعی » بربالای تنکه و روی شکم می بستند. در عهد صفوی ، پهلوانانی که به سلک درویشان درمی آمدند، با اجازة استادان و پیران ، زانوبندی ویژه به نام «کاسه بند» که میان آن آینه ای کوچک تعبیه شده بود، به زانوان می بستند. در همان دوران ، به اجازة اقطاب و نقبا، «تاج » (کلاهِ نمدیِ درویشان ) نیز بر سرمی گذاشتند و لُنگ و میان بندی خاصّ به نام کُشتی  ( کُستی ) بر میان می بستند. اصطلاحات زورخانه ای: پیش خیز: ترکیبی است در برابر پس خیز و این دو طبقه کسانی بوده اند که در گذشته در جلو و عقب اسب رجال و بزرگان حرکت می کرده اند و پیش خیزان مأمور بازکردن راه و از طبقه شاطرها بوده اند. در زورخانه ها عنوان پیش خیز مخصوص جوانان نورس و پر حرارت و نوچه های  علاقه‌مند به ورزش بوده است. نوخاسته: به جوانان و نوچه هایی اطلاق می شود که دایره عمل ورزشی و هنر شیرین کاری خود را وسعت داده و برای ارائه هنر و حریف طلبی در کشتی به زورخانه های دیگر هم می روند. نوچه: به جوانان ورزشکار کشتی گیری اطلاق می شود که در زورخانه مخصوصی تحت تعلیم قرار می گیرند و شاگرد پهلوان بخصوصی هستند. ساخته:  به کسلنی گفته می شود که در اثر کوشش در ورزش اندام برازنده و با تناسب پیدا کرده بطوری که تماشای اندام انها تحسین برانگیز است. صاحب زنگ و صاحب ضرب: در گود پهلوانی و صاحب کوتی مورد احترام ورزشکاران است. بهنگام ورود این گروه بسته به مقامشان : مرشد به ضرب یا به زنگ و اگر پهلوان قدر به ضرب و زنگ هر دو زند و اگر پهلوان از سلاله سادات باشد یا مقام پهلوانی کشوری داشته باشد صلوات هم می فرستند.  صاحب تاج: مقصود از پهلوانانی است که بعد از وصول به مقام پهلوانی از طرف پیشوایان طریقت وپیران دلیل به اجازه استفاده از تاج فقر کلاه نمدی پیشوری سه ترک به آنان داده می شود . وارد کردن: اصطلاحی است برای احترام گذاشتن به پیشقدمان و پهلوانان و صاحب کوتاه موقع ورود به زورخانه که عبارت است از زدن ضرب و زنگ و ادای صلوات و خوشامد گفتن. حرامی گرفتن: حمله ناگهانی بی موقع یکی ازطرفین کشتی است ؛ در موقعی که حریف آماده کار نیست. بوسیدن . وابوسیدن: وا بوسیدن ترک کردن کشتی است و این ترکیب در برابر بوسیدن گفته شده است. شاید دستی که کشتی گیران به هم می دهند و باصطلاح (فرو می کوبند) همین بوسیدن باشد زیرا موقعی که نوچه با پهلوانی شروع به کشتی کرد به جای فرو کوبیدن ؛ دست او را می بوسد و یا چنانکه بین سایر مردم معمول است پس از آنکه دست کشتی گیر دست پهلوان را لمس کرد ؛ به دست خود بوسه می زند. اما ترتیب وا بوسیدن این است که حریفان بعد از ختم کشتی پشت دست به صورت یا پیشانی خود نهاده و سرها را آنقدر به هم نزدیک می کنند که کف دست طرفین به یکدیگر می چسبد و بعد از هم جدا می شوند و این اصطلاح در خارج از زورخانه هم در موردی که یکی نسبت به دیگری اظهارناتوانی می کند. حریف: دو طرف کشتی را حریف می خوانند در خارج ازمحیط ورزشی هم گفته میشود فلانی حریف فلانی هست یا نیست یعنی با هم برابر هستند یا نیستند. ظهوری ترشیزی می گوید: گمان مبر که برایم قضا قدر دارد حریف کشتی من کو به عشق غیر از من قدر . هم قدر: هم زور بودن دو پهلوان. صائب تبریزی: هنوز کشتی من با معاصران قدر است  هنوز غاشیه من به دوش کیوان است ظهوری ترشیزی گوید: خوش قدر افتاده جنگ این دو زور آور به هم  خم به یک اندازه شد باز و دو ابروی ترا خاک کشتی: برای کشتی های خارج از زورخانه زمین را هموار کرده خاک نرمی می ریختند که به خاک کشتی موسوم بود . چنانکه امروز تشک کشتی را پهن می کنند. این اصطلاح هنوز در زبان مردم هست که  یکی که با دیگری دعوایی دارد می گوید خاک کشتی ما در فلان جا ریخته خواهد شد یعنی آنجا مبارزه خواهیم کرد. نیک کار: به کسر کاف کلمه اول، کاری که مخصوص یک شخص است نیک کار می گویند مثلا گفته می شود نیک کاران فلان پهلوان آرنج سرپاست یعنی در این فن تخصص دارد. به این اصطلاح امروزه شگرد می گویند. ‌ واگیر: اصطلاحی است برای سنگ گرفتن در زورخانه . باین ترتیب که هر ورزشکاری هر تعداد سنگ گرفت و با خسته شدن سنگ را به زمین گذاشت و نفر بعد از او این ورزش را انجام داد همان شخص اول باز بسنگ گرفتن می پردازد و مرتبه دوم را واگیر می گویند و این اصطلاح در گل کشی میرنجات هم ذکر شده که میگوید: که ندانسته به جهان سنگ دگر بر سر سنگ وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ سنگ کشتی: پهلوانان نامی، گاهی یکی از ورزشکاران را که وزنش بیشتر از وزن پهلوان بوده چند روز قبل از مسابقه به خانه برده و با وی کشتی می گرفته و خود را با وزن سنگین او عادت می داند،تا در هنگام کشتی جدی از عهده بلند کردن حریف خود بر آیند . در گذشته این قبیل کشتی گیران پر وزن را که هنری نداشته و برای همین کارها خوب بودند در مقام مزاح سنگ کشتی می نامیدند. بد افت: کشتی گیرانی که به زحمت به زمین می خوردند . گویا کسانی را هم که در کشتی خیلی مقاومت می کردند و نمی خواستند به آنها عنوان پهلوانی بدهند با این عنوان می‌خوانده اند. بدل کار: عنوانی نظیر بد افت است و به کسانی می گفتند که کارهای بدل را در کشتی خوب به کار می بردند. چرکین کردن: کشتی گیر به زمین نخورده اما کار را خراب کرده است. کشتی در میان ماندن: مقصود نا تمام ماندن کشتی است که چون دو نفر در کشتی حریف یکدیگر نمی شوند ؛ اتمام کشتی را به وقت دیگری موکول کنند و می گویند: کشتی آنها در میان است یا در میان مانده است. کشتی گره شدن:همان معنی کشتی در میان ماندن را می دهد. کشتی پاک شدن یا پاک کردن:  به معنی کشتی تمام شدن یا تمام کردن یا تلافی زمین خوردن درکشتی دیگر است ؛ میرنجات در گل کشتی می گوید: از نگاهی بکشد کشتی ما پاک شود  چه بهشتی است که آنشوخ غضبناک شود قاطی شدن: به یکدیگر پیچیدن دو نفر کشتی گیر است و در برابر ترکیب سوا شدن پهلوان پنبه: در مقام شوخی، لقب ورزشکاران درشت هیکل و بی هنراست و این از قرن ها قبل به مناسبت آدمک های پنبه ای که حلاج ها در موقع چراغانی از گلوله های پنبه ای ساخته و جلو دکان خود می‌گذاشتند به وجود آمده بود. پیش قبض:قسمتی از تنکه کشتی در جلو کمر. هم چنین:گرفتن دستهای حریف و زورآوردن نطعی: تنکه چرمی ـ قطعه ای از چرم که به صورت پیش بند بر روی شلوار کشتی می بستند که در روزگار ما تبدیل به لنگ شده است . نطعی پوشیدنی پهلوانی متبرکی است که در حقیقت جانشین پیش بند چرمین کاوه آهنگر دلاور مبارز تاریخ کهن ایران زمین و نیز براندازنده حکومت سراسر ظلم و ستم ضحاک ماردوش بوده است. نطعی متبرک است و نباید ناپاک شود و یا زیر دست و پا بیفتد. در روزگار ما لنگ نماد پیش بند چرمین کاوه دلیر است. نطعی را بر روی شلوار می پوشند. خانه ورزش: زورخانه، ورزش خانه, گود مقدس. چوب تعلیم: چوب بلندی است که معمولا از جنس نی است و در دست کهنه سواربوده است، جهت تذکر و هدایت ورزشکاران. سرپا: مشهور به قدرت، آماده کشتی ؛ حریفی که آماده رفتن به صحنه نبرد است. خوش پرگار: ورزشکار پرسینه، سینه ستبر و پر عضله. تنکه: شلوار مخصوص ورزش های زورخانه ای و کشتی گیری در گود مقدس زورخانه. واگیر: دوباره، ورزشکاری که در زیر سنگ خسته می شود سنگ را از او می گیرند. حرکت مجدد او با سنگ را واگیر می گویند. جست کلاغ: کلاغ پر، یکی از تمرینات پا در زورخانه بوده است. ورزش با میل: گوارگه گیری یا گورگه گیری. این سر و آن سر زدن:از این سر گود به آن سر گود دویدن و هر بار یک پا را به لبه گود زدن. این حرکت برای تقویت و نیز نمایش چابکی ورزشکار اجرا می شده است . مشتمال: نوعی ماساژ. مشتمال چی: کسی که مشتمال می دهد . مرشد: آوازخوان و ضرب گیر زورخانه. نوخاسته: نوخاسته پهلوانی است که به مرحله پهلوانی رسیده است، موفقیت هایی کسب کرده و مدعی نیز است. نوچه: آموزنده فنون، پهلوان مبتدی، ورزشکار جوان. حق خوانی: خواندن اشعار مناسب که حکمت آمیز و پند آموز باشند. گل کشتی: اشعار شیوا و شورانگیزی که در وصف کشتی گیران خوانده می شود. این واژه در اصل "قول کشتی " است و قول کلمات متوازن و شعرگونه را گویند که در وصف ورزش و پهلوانی و پهلوانان و صفات پهلوانان است. در ادبیات فارسی "قول و غزل" را مترادف می آورند. خاک کشتی: خاکی که با آن زمین را می پوشاندند تا زمین برای کشتی گرفتن نرم باشد. کف زورخانه . در قدیم پیش از خاک رس ریختن در کف گود،بوته گون را آب زده در لایه زیرین می چیدند و بعد روی آن خاک نرم و نم می ریخته اند .  هر روز هنگام شروع ورزش کف گود را آب پاشی می کردند تا گرد و خاک بلند نشود. شلنگ و تخته: تخته شلنگ، حرکت شلنگ تخته پا کوبیدن روی تخته شلنگ است. لنگ: پارچه ای بافته شده از نخ، به طول تقریبی دو متر و بیشتر که از آن به عنوان خشک کن و حوله، رو دوش انداز و نطعی استفاده می کنند. استفاده از لنگ به عنوان پوشش تنکه به طور ساده که مخصوص تازه کارها و ورزشکاران معمولی است.ورزشکارانی که به مرحله کشتی گرفتن می رسیدند و کشتی را شروع می کردند، لنگ را طوری به کمر می بستند که جلوی آن لچکی مانند و تقریبا شبیه نطعی می شد. یک سرلنگ را به طرف راست کمر می بستند.ورزشکاران در مرحله نوچگی که قابلیت خوبی در کشتی پیدا می کردند یک لنگ اضافه روی لنگ اولیه می بستند، دو لنگ.بعد از مرحله دو لنگ، ورزشکار نوخاسته که در حد پهلوانی بود تنکه می پوشید. چهارشانه: ورزشکار کوتاه قد و فربه که عضلات کلفت دارد. ***  میر نجات اصفهانی مثنویی به نام "گُل کُشتی"  در سال 1112در بیان اصطلاحات این فن دارد. برخی از این اصطلاحات:  بانگ خلیل اللهی: کشتی گیران چون حریف را از جا می کندند تا بر زمینش بزنند، به شیوه حضرت خلیل بانگ الله اکبر از جان برمی آوردند: گوش بر حرف تو دارند ز مه تا ماهیگاه کشتی چو کشی بانگ خلیل اللهی زمین دیوار: ورزشی در کشتی: دیدن روی تواش ای مه من ناچار است ورزش مهر به کوی تو زمین دیوار است گرده پوشیدن: اشاره به رسمی دارد که در حالت کشتی پهلوانان خاک بر بدن خود می‌مالیده‌اند:  گرده پوشید دگر شیر صفت  آهویی باز هنگامه کشتی ست حریفان هویی گهواره دیو: فنی است که دو حریف یکدیگر را تکان دهند تا یکی دیگری را ناغافل به زمین بزند: همه رنگ و همه مکر و همه ریو است رقیب بی سخن صورت گهواره دیو است رقیب هزاری: کسی که روزی هزار بار ورزش تخته شلنگ کند:  ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشد منصب تخته شلنگ تو هزاری باشد! *** آیین پهلوانی از اساتیر برآمد.  با شکوه بسیار، دوران حماسه را پیمود.  در تازش تازیان و مغولان در شکل جنبش های عیاری و سربداری رخ نمود و استقلال و آزادی ایران را پاس داشت. در جنبش های پهلوانان دوران صفوی به نبرد با ستم برخاست. پیشه وران واهل حرفه و فن و بازاریان از این آیین حمایت ها کردند و بسی پهلوانان که از میان آن‌ها برخاستند. با پایان دوران قاجار و قرار گرفتن ایران در آستانه‌ی دگرگونی های بسیار، این آیین به یک باره از رونق افتاد و قدرت خویش را از دست داد و از بازار و میدان و کوی و گذر و چهار سوق و محله به گود زورخانه بازگشت. * ما بار دیگر به منش و کنش پهلوانی نیاز داریم. به کار و تلاش و خرد. به دانایی و مهر و مدارا. چنین بوده است آیین پهلوانی. پهلوانی یک آیین است. آیین شادمانی و تلاش و عشق. عشق به انسان و طبیعت و آزادی و استقلال.   پی نوشت: در این روزگار، که پهلوانی از میان مردم و میدان به گود زورخانه باز گشته و اندیشیدن دلی می خواهد چون رستم، پرورش تن  را اما اجازتی هست و کتاب های بسیاری در باره‌ی  زورخانه نوشته شده است. من اما نگاه خودم را دارم. در بیشتر این کتاب ها و تارنماها، مقالاتی یکسان دیده می شود. به گمان من، آن ها را از یک اثر ارزشمند برداشته‌اند. بر آنم که آن نوشته از استاد مصطفا صدیق است که در سال هزار و سیصد و چهل وسه در مجله هنر و مردم، در شماره بیست و ششم به چاپ رسیده است. من  در بخش زورخانه و بویژه نام پهلوانان و افزار زورخانه و ساختمان آن، از همین پژوهش ارجمند بهره گرفته ام. دستشان مریزاد که کارشان کارستان است. دوستداران هم چنین می توانند به پژوهش بسیار ارجمند سه جلدی( تاریخ و فرهنگ زورخانه و گروههای اجتماعی زورخانه رو) نوشته استاد غلامرضا انصاف پور بنگرند. در بخش موسیقی زورخانه از کار ارزشمند محمد اسما عیل دارایی به نام در باره برخی ریتم های ضرب زورخانه و کتاب سه جلدی فرامرز نجفی تهرانی با همین نام، بهره بسیار بردم. در انگلستان نیز در دانشگاه گلاسکو، کارهایی ارزشمند در این زمینه صورت گرفته است.کارهای یک پژوهشگر بریتانیایی به نام لوید ریگن، با عنوان زورخانه در ایران در میانه سنت و تغییر از آن جمله است . وی استاد تاریخ و الهیات اسلامی در این دانشگاه است. سمیناری در همین زمینه، در تابستان گذشته در این دانشگاه با شرکت ایران شناسان برگزار شد. کتاب ارجمند تاریخ ورزش باستانی ایران از حسین پرتو بیضایی کاشانی. تاریخ ورزش از آقای ابوالفضل صدری و بسیاری کتاب‌های دیگر در آیین های عیاری و پهلوانی و جوانمردی را خواندم و بسیار آموختم. اما آنچه فراهم آمده کار من است.هم چنان که دیدید، نگاهی  تازه بود به ورزش باستانی و دانش پهلوانی در سرزمین ما. متن کامل این نوشته به سبب همین دید نو از سوی دانشگاه گلاسکو به عنوان بهترین متن با دیدی نو انتخاب گردید. نازنینی به نام آقای وزیری با نامه از من خواستند تا مطلبی در این باره بنویسم و من نیز متن کوتاه شده ای از آن را اینجا آوردم. با آرزوی این که بایسته وشایسته باشد. پیشکش به پهلوانان و مرشدان دیارم. رخصت!

منبع :سایت آقای محمود کویر

  • میر حسین دلدار بناب