رساله ی اشتغالیه (قحط الرجال یا قحط المجال)
رساله ی اشتغالیه
می گویند خدا انسان را آفرید و
انسان توجیه را آفرید! نشان به این نشان که وقتی حاکمی در حال احتضار بود و وزیر
زیرک او - که به تنهایی حکم کابینه ای داشت و مواجب لشکری با شکوه به جیب مبارک می
زد!!! - به فکر ادامه ی وزارت پرسود خویش بود!!! به فکر فرو رفت که چگونه کاری
بکند که نه غم ساختگی اش از مرگ حاکم رخ نماید و نه خوشحالی اش از حاکمیت بچه ای
نورسته که تا بیاید به خود بجنبد، وزیر بار هفتاد پشت را بسته و آسوده نشسته است
!!!
لذا پس از این در و آن در زدن قلم به مزد خوش ذوقی را یافت و مشکل خویش بر او عرضه کرد. قلم به مزد فرصت طلب که اوضاع را بر وفق مراد دید و دانست که این از آن فرصت هایی نیست که به راحتی بتوان بر باد داد، حرکتی فاضل مآبانه به خود داد و بادی به غبغب انداخت و پس از مبلغی اهن و تلب و سرفه کردن و صرفه سنجیدن گفت: ای وزیر خوب جایی آمدی که چنین کنند بزرگان!!! اما از آن جایی که وضع مالیه ی دعا گو چندان تعریفی ندارد، ابتدا باید کمی سر کیسه را شل بفرمایی و اوضاع خراب ما را مرمتی کنی تا آرام آرام این ذوق خفته که مانند زیبای خفته است از خواب ناز بیدار شود و مشکل هر دوتای ما حل بشود!
...که اسلاف ما نیک فرموده اند؛ زر برای خرج کردن است نه جمع کردن و وانهادن برای میراث خواران نمک نشناس بد دهن!!! القصه وزیر که چاره ای نداشت تسلیم استاد قلم به مزد شد و مقداری از زرهای باد آورده را خرج مقصود نمود! قلم به مزد نیز که اوضاع را مساعد و بخت را موافق یافته بود، قصیده ای غرا در ذم روزگار بی وفا و تمجید حکمت الهی که توفیق خدمت برای بندگانش را در دستان با کفایت بعضی از بندگان خاص قرار می دهد، سرود و به عنوان حسن ختام از قول وزیر وفادار و پاک دست چنین آورد که؛
چرا خون نگریم چرا خوش نخندم؟! که دریا فرو رفت و گوهر برآمد!
یعنی حاکم ماضی دریا بود که در سوگ او می باید بگریم و حاکم نوسلطنت، گوهری است که حاصل آن دریای عظیم بود و به شکرانه ی برآمدن چنین گوهر دردانه ای می باید خوشحال باشم و شادی کنم! آورده اند که وزیر به مدد این تدبیر زیرکانه مقرب درگاه شد و به القاب فراوان از طرف حاکم جوان مفتخر شد و ذریه اش نیز که حکمت و تدبیر و موقعیت شناسی از وی به ارث برده بودند، سالیان دراز بر مسند وزارت جای خوش کردند...
این حکایت بدان آوردم که صاحبان خرد بدانند که انسان موجودی است توجیه گر که لنگه ی ثانی ندارد و بسته به موقعیت های مختلف طرفندهای گوناگون به کار می گیرد و بر اسب مراد سوار می شود و می تازد و به تنهایی کار کابینه ای انجام می دهد، مهم هم نیست که کارها در راستای هم باشند یا نباشند مثلا وزارت صنعت و معدن و تجارت یا ... قبلا هم گفته ایم کار هیچ وقت نشد ندارد!!!
من نمی دانم که در چند حوزه تخصص داشتن کار خوبی است یا کار بدی است! بعضی ها وقتی کسی در چند حوزه تخصص داشته باشد او را جامع الاطراف می دانند و به جان می ستایند! گاهی وقت ها بالعکس چنین کسی را همه کاره ی هیچ کاره می نامندش!
گاهی وقت ها صحبت از تخصصی کردن تمام امور در حد بسیار بالا می کنند بطوری که مثلا میگویند چشم پزشکی باید در کشور ما هم مانند ینگه دنیا به تخصص هایی مانند متخصص یا فوق تخصص قرنیه و شبکیه و عدسیه و عنبیه و چشم راست و چشم چپ و...تقسیم شود تا مردم تکلیف خود را بدانند و بهتر خدمت رسانی شوند!امروزه دیگر عهد بوق نیست که یک نفر از همه ی بیماری ها سر رشته داشته باشد و حکیم نامیده شود!!!الان روزگار تخصص و فوق تخصص و فلان و بیسار است و البته سخن درستی است.
گاهی وقت ها کارها بالکل بالعکس می شود و سخن از استخوان خورد کردن و تجربه به میان می آید و اینکه تجربه حتی از علم هم بالاتر است و یکی مرد جنگی به از صد سوار و ... تا اثبات کنند یا به عبارتی توجیه کنند که فلانی که ابوالمشاغل است و یک تنه کار یک فوج را انجام می دهد و حقوق یک لشکر را می گیرد، بر اساس حکمتی است که راز آن را همگان نمی دانند!!!- البته معلوم است که همگان هنوز از مادر نزاده اند(بوذرجمهر حکیم) – کاری هم نداریم که این سنت از قدیم بنیاد نهاده شده است و به صورت هنجار در آمده است و شکستن هنجارها از شکستن شاخ غول هم مشکل تر است!!! فی المثل در روستای ما استاد قاسم نامی بود که هم موی سر و ریش و سبلت می سترد و هم شکسته بندی می کرد و هم دندان می کشید و هم در کار ختنه استاد بود و هم حجامت می کرد و هم ضماد برای زخم های ناسور می ساخت و هم داروی تقویت قوه ی باه تجویز می کرد! هیچکس هم او را چند شغله به حساب نمی آورد همه از او راضی بودند، جز در موارد جزئی مانند عوضی کشیدن دندان و طعمه ی تیغ کردن لب و لوچه و شکستن کامل اعضای مختصر مو برداشته و فقره ای چند دیگر از اشتباهات رایج پزشکی که امروزه هم معمول است!!!
بعضی ها که انتقاد و اعتراض در خونشان است و با وجودشان عجین شده است اصلا هیچ اهلیت تساهل و تسامح را ندارند و هی می گویند: آخر مگر قحط الرجال است؟! این همه متخصص وفوق تخصص بیکار!!! چرا از وجود این ها بهره برده نمی شود؟! مگر سرمایه ی مملکت برای تربیت اینان صرف نشده است؟ پس کی باید از اینان استفاده کرد؟ وقتی که پیر شدند و اسافل اعضایشان به رعشه و لرزش افتاد؟! هان؟!
من کاری به قحط الرجال بودن یا نبودن ندارم! اما با این سواد اندک قدیمی یک حساب کتاب مختصری می کنم و متوجه می شوم که این آقایان که چند شغله تشریف دارند حتما با قحط المجال مواجه خواهند بود!!!
آخه یک آدم پیر گیرم بسیار هم با تجربه مگر چقدر انرژی و وقت دارد که بتواند به چند کار آن هم در چند جای مختلف و با تخصص های مختلف بپردازد؟؟؟!!! بی شباهت نیست کار این پیران ابوالمشاغل به کردار آن پیران کثیر الهماسر اعنی چند زوجه ها!!! یکی نیست از این حضرات بپرسد، چطور می توان چند همسر داشت و در عین حال با همگی شان به عدالت و مساوات رفتار کرد؟! و لااقل برای چند نفرشان کم نگذاشت؟؟؟!!!
حرفی نیست که ابوالمشاغل بودن هم مزایای خاص خودش را دارد! اما اگر این ابوالمشاغل های عزیز کمی رأفت به خرج دهند هم خودشان کمی از زحمت کارهای جورواجور خلاص می شوند و هم میزان اشتعال بالا می رود و هم آمار خوبی از اشتغال، گیر بعضی ها می آید!
البته هر از گاهی در مجلس شورای اسلامی طرح هایی مطرح می شود تا جلوی چند شغله بودن گرفته شود! اما می گویند فاصله ی حرف تا عمل بسیار است!!!
حسن ختام این مقال هشداری به بعضی از وبلاگ نویسانی است که فضای مجازی رایگان را مغتنم شمرده اقدام به چند وبلاگه نمودن خود نموده اند که شکل ثانی چند شغله بودن و چند همسر داشتن و چند... است!!!حال مانده ام که اگر این حضرات خصوصا از ولایت قزوین دستشان به مشاغل بالا بالا بند بود، چند ده شغل نان و آب دار را اشغال می کردند؟! و برای خود کابینه ای می شدند!!! آن وقت هی بعضی ها دم از جوان گرایی بزنند و پز مردم سالاری بدهند!!! عجب روزگاری شده است! امان از دست این ابوالمشاغل های روزگار!!! گویی دیگران فقط آفریده شده اند تا نقش سیاهی لشکر را بازی کنند! آن هم بعضی وقت ها و در بعضی فیلم ها!!! همه مثل کئفلی اسکندر اهل مروت و مرام نیستند که در خانه بی کار بنشینند تا کار گیر دیگران بیاید یا مثل مورتوض قلئی چی یا این بنده ی حقیر فقیر سراپا تقصیر...
- ۹۲/۰۹/۰۱
هه والله منده بو حکایه نی یازاندا نجه دفعه های های نان آغلادیم سیزی بیر آزاربایجانیمیزین ضییالی سی کیمین باغریما باسیرام سیز یاشایین دوشونجه یاشاسین اینسانلیق بوی آتسین شرف بار گتیرسین دونیامیز............................