رساله ی بدون شرحیه
رساله ی بدون شرحیه
نقل است دزدی شب هنگام بالای دیواری رفته بود و قصد داشت اساس خانه را به یغما ببرد و صاحب خانه را به روز سیاه بنشاند! غافلی بی خبر از گردش وارونه ی روزگار از آن حوالی می گذشت.
از دزد پرسید بالای دیوار چه کار می کند؟ دزد چیره دست که احوال دماغی فرد سوال کننده را در یک نگاه حدس زده بود! پاسخ داد که مشغول نواختن تنبورم! غافل گفت: پس کو صدای تنبور؟! دزد جواب داد اگر می خواهی صدای تنبورم را خوب بشنوی از اینجا دور شو و تا صبحگاه صبر کن که سحرگاه صدای تنبورم را همگان خواهند شنید!
فردای آن روز خبر در همه ی شهر پیچید که شب هنگام خانه ی فلان شخص مورد دستبرد واقع شده است. مرد غافل تازه شستش خبردار می شد که شب هنگام چه ماجرایی در شرف وقوع بوده است!
این حکایت بدان آوردم که غافلان بدانند که آهنگ های بسیاری که امروز می شنوند، حاصل پنجه ی پاک دستانی است که از هشت سال پیش تا چند صباح قبل نواخته شده است...
-------
حکایت کنند که گاوی تشنه به هوای فرونشاندن عطش سر در داخل خمره ای کرد، آب که نیافت هیچ، سرش نیز داخل خمره گیر کرد!
صاحب گاو که اوضاع را چنین دید فی الفور پیش عقل کل روستا دوید و او را به یاری طلبید. جناب عقل کل پس از چند بار کش و واکش با گاو و خمره کاری از پیش نبرد و خسته و مستاصل در کناری نشست و شروع به فکر کردن نمود!
سرانجام مثل برق از جا جهید و گفت: یافتم یافتم! کاردی بیاورید تا سر گاو را ببرم تا از خمره بیرون آورده شود! صاحب گاو که اطمینان کامل به کاربلد بودن جناب عقل کل داشت بی معطلی کارد تیزی آماده کرد و در طرفة العینی سر گاو بیچاره از بدن جدا کرده شد! اما در کمال حیرت باز کاری از پیش نرفت و سر بریده ی گاو باز داخل خمره گیر کرد و بیرون نیامد که نیامد! آخر سر تصمیم گرفتند که خمره را شکسته و سر گاو را از داخل آن بیرون بیاورند!
پس از آن که خمره شکست و سر گاو بیچاره بیرون آمد، جناب عقل کل بادی به غبغب انداخت و گفت: بعله هر کس کار را به کاردان بسپارد، پشیمان نمی شود!
حال روستایی مانده بود و گاوی مقتول و خمره ای شکسته که هیچ تدبیر و امیدی چاره سازش نبود!!!
این حکایت بدان آوردم تا عاقلان بدانند که؛
هرگز بار پیلان بر خران ننهند
چنان که در همین معنی از بابا افضل کاشانی نقل است؛
هرگز پر طاووس به کرکس ندهند وآن را که گلیم باید اطلس ندهند
مخلص کلام اینکه هزار قورباغه جای یک ماهی را نگیرد!!!
- ۹۲/۰۶/۱۴
سلام
عزیز ارجمند، استاد ارزشمند، بهره مند شدیم.
نمی دانم تا چه اندازه با طنز موافقید.
گاهی برای تغییر ذائقه لازم است. فقط گاهی....
با طنز: «پیک شــــــادی» شمارۀ جدید ـ تابستان 1392 ـ و مطالب متنوع دیگر، پذیرای نظرات شما هستم.
خیر پیش. [گل] [لبخند]